کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



۳۵۰۳/۱

۶۴/۱

۲۷

۱۴۳۳/۰

۱۴۰۵/۰

شکل ۴-۸٫ SOBP حاصل از برهم‌نهی پیک‌های براگ بهینه شده داخل تومور در هر دو فانتوم
منحنی مشکی مربوط به آب و منحنی نقطه‌چین مربوط به محیط چشمی است.
در ادامۀ این بخش، می‌خواهیم اثری که تعریف مواد واقعی تومور در مطالعات شبیه‌سازی، می‌تواند روی یکنواختی دوز SOBP داشته باشد را بررسی کنیم؛ بر این اساس، فاکتورهای وزنی بهینه‌کننده که به کمک فانتوم سادۀ آب محاسبه شده است، جهت ساختن SOBP در محیط چشمی مورد استفاده قرار می‌گیرند. این کار برای آن است که در شرایط واقعی، وزن پرتوهای تابیده شده به بیمار، به‌وسیلۀ طراحی درمان و شبیه‌سازی تابش پرتو به فانتوم آب به‌دست می‌آید. در شکل ۴-۹، SOBP حاصل از به‌کارگیری چنین روشی نشان داده شده است. همان‌طور که در این نمودار نیز دیده می‌شود، این کار منجر به ایجاد آشفتگی در یکنواختی دوز SOBP، به‌ویژه در بخش انتهایی آن می‌گردد؛ بنابراین اگر بخواهیم در محیط چشمی، SOBP یکنواختی به‌طور ایده‌آل داشته باشیم، یافتن ضرایب وزنی بهینه با فانتوم سادۀ آب، چندان مناسب نیست.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

شکل ۴-۹٫ بررسی میزان یکنواختی توزیع دوز SOBP به دست آمده با ضرایب وزنی بهینه شده به کمک فانتوم آب در محیط چشمی با ترکیبات واقعی تومور (منحنی نقطه‌چین)
تا اینجا محدودۀ انرژی مورد نیاز برای درمان یک تومور چشمی به کمک پروتون‌ها و نیز نحوۀ ساختن منطقۀ یکنواخت دوز در تومور بررسی شد. از آنجایی که در حال حاضر شتاب‌دهنده‌های پروتونی قادر به تولید پروتون‌هایی در این بازۀ انرژی (MeV32-MeV22) با جریان مناسب نیستند و استفاده از پروتون‌های تک انرژی به روش اسکن پرتو، در واقع یک شبیه‌سازی درمان به‌طور ایده‌آل به‌حساب می‌آید، باید این شبیه‌سازی برای یک سیستم پروتون‌تراپی در شرایط واقعی بررسی شود. با توجه به روش‌های موجود در پروتون‌تراپی، می‌دانیم که می‌توان از پروتون‌هایی با انرژی بالاتر که شتاب‌دهنده‌های پروتونی قادر به تولید آن هستند، برای درمان تومورهای چشمی استفاده کرد و برد آن‌ها را به میزان دلخواه تنظیم نمود. در بخش بعد، یکی از سیستم‌های پروتون‌تراپی جهت درمان تومور چشمی شبیه‌سازی و بررسی می‌شود.

۴-۳- شبیه‌سازی نازل HCL

در این بخش، نازل مورد استفاده در درمان تومورهای چشمی که برای شتاب‌دهندۀ سیکلوترونی HCL نصب شده است، به کمک کد MCNPX، جهت طراحی درمان، شبیه‌سازی شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است [۱۱۴]. به کمک این نازل، محاسبات دوزیمتری در فانتوم چشم انجام می‌گیرد. اجزای به‌کار گرفته شده در نازل، ابعاد و جنس آن‌ها در جدول ۴-۳ فهرست شده است.در شرایط واقعی، در نازل HCL، کاهنده‌های انرژی با ضخامت ثابت و متغیر وجود دارند. کاهندۀ انرژی با ضخامت ثابت، برد پرتو پروتون را به میزان مطلوب و در محدودۀ تومور کاهش می‌دهد و نیز پرتو را از دید عرضی به اندازۀ مفید برای درمان تومور چشم، پهن می کند و کاهنده با ضخامت متغیر اجازه می‌دهد تا عمق نفوذ به‌طور پیوسته، متناسب با گسترۀ تومور تغییر کند. اما در این شبیه‌سازی به‌جای درنظرگرفتن هر دو کاهنده، یک کاهندۀ انرژی با ضخامت متغیر درنظر گرفته شده است تا برد پرتو را به میزان مورد نیاز و متناسب با عمق و گسترۀ تومور تنظیم نماید؛ به‌گونه‌ای که حداقل ضخامت انتقال‌دهندۀ برد متناسب با عمقی‌ترین پیک براگ در تومور باشد. موازی‌سازهای استفاده شده در این نازل که از جنس آلیاژ برنج می‌باشند نیز بخش بزرگی از پروتون‌های پراکنده شده و کم انرژی را مسدود می‌نمایند؛ به‌علاوه، وجود محفظۀ خالی در این سیستم به‌دلیل آن است که پروتون‌ها با طی کردن مسافت بیشتر، واگرایی بیشتری پیدا کنند و همزمان با کاهش شعاع موازی‌ساز مخروطی شکل در انتهای نازل، پروتون‌های واگرا شده و کم انرژی جذب شوند و در نهایت طیفی گاوسی شکل از پروتون‌ها را در خروجی نازل داشته باشیم. نکتۀ دیگری که در یک سیستم شکل‌دهندۀ پرتو پروتونی باید درنظرگرفته شود، وجود حافظ نوترونی در پایین جریان موازی‌ساز است تا بیشترین نوترون‌های تولید شده طی آماده‌سازی پرتو پروتون جهت درمان را جذب نماید [۳۰]. شکل ۴-۱۰، نازل شبیه‌سازی شده برای یک سیستم کنش‌پذیر جهت تحویل پرتوهای پروتون به تومور را نشان می‌دهد.

شکل ۴-۱۰٫ نمای کلی از نازل شبیه‌سازی شده با کد MCNPX به‌عنوان سیستم کنش‌پذیر
جهت تحویل پرتو پروتون به تومور
جدول ۴‑۳٫ مشخصات کلی نازل شبیه‌سازی شده براساس نازل HCL

اجزای نازل

جنس

طول (cm)

شعاع خارجی (cm)

شعاع داخلی (cm)

A

موازی‌ساز اول

برنج

۱

۶۲/۷

۶۴/۰

B

کاهندۀ انرژی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 02:26:00 ق.ظ ]




ادامه فهرست شکل‌ها
عنوان صفحه
شکل ۴-۳۹ : شکل‌موج‌ها مربوط به ولتاژ sag سه‌فاز متقارن ۳۵% می‌باشند.
ولتاژ باس DC بار ، ولتاژ‌های سه‌فاز منبع (VS)، ولتاژ‌های سه‌فاز بار (VL)
و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) (TPSAF-AVM با فیدبک) ۱۳۲
شکل ۴-۴۰ : شکل‌موج‌ها مربوط به ولتاژ sag تکفاز ۳۵% می‌باشند.
ولتاژ باس DC بار ، ولتاژ‌های سه‌فاز منبع (VS)، ولتاژ‌های سه‌فاز بار (VL)
و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) (TPSAF-AVM با فیدبک) ۱۳۳
شکل ۴-۴۱ : شکل موج‌های ولتاژ باس DC بار و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) برای

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

افزایش ۲۰% توان بار (TPSAF-AVM با فیدبک) ۱۳۴
شکل ۴-۴۲ : شکل‌موج‌ها مربوط به ولتاژ sag سه‌فاز متقارن ۳۵% می‌باشند.
ولتاژ باس DC بار ، ولتاژ‌های سه‌فاز منبع (VS)، ولتاژ‌های سه‌فاز بار (VL)
و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) (TPSAF-AVM با فیدبک و پیشخورد) ۱۳۵
شکل ۴-۴۳ : شکل‌موج‌ها مربوط به ولتاژ sag تکفاز۳۵% می‌باشند.
ولتاژ باس DC بار ، ولتاژ‌های سه‌فاز منبع (VS)، ولتاژ‌های سه‌فاز بار (VL)
و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) (TPSAF-AVM با فیدبک و پیشخورد) ۱۳۶
شکل ۴-۴۴ : شکل موج‌های ولتاژ باس DC بار و جریان‌های سه‌فاز خط (IS) برای
افزایش ۲۰% توان بار (TPSAF-AVM با فیدبک و پیشخورد) ۱۳۷
فهرست علائم اختصاری
PLL : حلقه قفل شده در فاز
PWM : مدولاتور عرض پالس
RCD : کنترل‌کننده میرایی رزونانس
SAF : فیلتر اکتیو سری
SIT : ترانسفورماتور تزریق سری
SPAVM : روش مقدار مطلق تکفاز
SPSAF : فیلتر اکتیو سری تکفاز
SPSAF : تمام پل تکفاز
SRF : فیلتر ریپل سویچینگ
TDD : اعوجاج تقاضای کل
THD : اعوجاج هارمونیکی کل
TPAVM : روش مقدار مطلق سه‌فاز
TPSAF : فیلتر اکتیو سری سه‌فاز
UPQC : واحد بهبود کیفیت توان
UPS : منبع برق اضطراری
V-type : نوع منبع ولتاژ هارمونیکی
VSI : اینورتر منبع ولتاژ
ADS : مبدل آنالوگ به دیجیتال
ASD : درایو سرعت قابل تنظیم
AVM : روش مقدار مطلق
CM : روش معمولی
DSP : پردازنده سیگنال دیجیتال
DVR : بازیابی ولتاژ دینامیکی
FCC : کنترل‌کننده مؤلفه اصلی
HFE : استخراج اصلی / هارمونیکی
HIC : کنترل‌کننده جداسازی هارمونیکی
LPF : فیلتر بالا گذر
IGBT : ترانزیستور دو قطبی گیت عایق
IPM : ماژول قدرت هوشمند
LPF : فیلتر پایین گذر
NF : فیلتر تله‌ای ( ناچ فیلتر )
PAF : فیلتر اکتیو موازی
PCC : نقطه اتصال مشترک
PF : ضریب توان
فصل اول
مقدمه و معرفی
۱-۱- مقدمه
کیفیت توان الکتریکی در سیستم قدرت با توجه به کیفیت شکل موج ولتاژ ارائه شده توسط منبع و جریان کشیده شده توسط بار تعیین می‌گردد. هنگامی که یک منبع ولتاژ با فرکانس خاص به بار اعمال می‌شود اگر جریان بار سینوسی، هم فاز و هم فرکانس با منبع باشد آنگاه ضریب قدرت کامل می‌شود؛ با این حال، در عمل هیچکدام از منابع ولتاژ و یا بارها دارای ضریب توان کامل نیستند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:26:00 ق.ظ ]




پاسخ‌های عادت‌گونه پایدار و فاقد آگاهی باعث می‌شود احساس کنترل بر فرآیندهای ذهنی از دست برود. نگرانی و نشخوار فکری می‌توانند در سایر فرآیندهای شناختی خودتنظیمی مشکل ایجاد کنند. به عنوان مثال، نگرانی ماهیتی عمدتاً کلامی دارد و می‌تواند در پردازش تصاویر ذهنی پس از واقعه فاجعه‌بار مشکل ایجاد کند. در صورتی که پردازش این تصاویر، لازمه‌ی پردازش هیجانی است. به همین ترتیب، نشخوار فکری درباره‌ی گذشته، مثل اندیشیدن به شکست‌ها و اشتباهات، سهولت دسترسی به این خاطرات را در هنگام تصمیم‌گیری‌های آینده بیشتر می‌کند (ولز، ۲۰۰۸؛ ولز و همکاران، ۲۰۱۰).
مؤلفه‌ی «تهدیدیابی» از مصادیق دیگر «افکار تکرارشونده منفی» باعث می­ شود، توجه در مخمصه بیفتد، زیرا توجه دائم به تهدیدهای بالقوه معطوف می‌شود. این مسأله به چهار دلیل مشکل‌زا است: (۱) این کار باعث افزایش احساس خطر ذهنی می‌شود و خود این پدیده به افزایش تداوم فعال‌سازی هیجانی می‌ انجامد، (۲) این پدیده باعث تقویت طرح یا برنامه‌ی هدایت شناختی می‌شود و این کار باعث می‌شود، افراد نسبت به کاوش تهدید حساس‌تر شده و در این زمینه ماهرتر شوند، (۳) در مواردی مانند اختلال استرس پس از سانحه یا حوادث فاجعه‌بار که فرآیندهای شناختی باید به محیط طبیعی بدون تهدید بازگردانده شود، ولی این راهبرد (توجه غیرمنعطف به تهدیدها) از این فرایند جلوگیری می‌کند و (۴) تهدیدیابی ممکن است در شبکه‌های پردازش ترس[۲۳۸] سوگیری ایجاد کند و همین امر باعث ورود تصویرهای ذهنی ناخواسته به ساحت هشیاری می‌شوند. بنابراین، تهدیدیابی ممکن است باعث افزایش تجارب ذهنی ناخواسته شود (رسکیو و همکاران، ۲۰۱۱؛ رینهولت و کرو، ۲۰۱۴). بنابراین با توجه به این توضیحات می­توان به جایگاه انعطاف­پذیری توجه پی­برد. در ادامه به مکانیسم­های اثربخشی انعطاف­پذیری توجه و نحوه عملکرد آن می­پردازیم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

هدف از به‌کارگیری این سه تکنیک، تغییر توجه به سمت محرک‌های خنثی یا مثبت برای کنترل یا اجتناب از تجربه‌های ذهنی نیست، بلکه در این تکنیک‌ها تغییر توجه به شکلی انجام می‌شود که اختصاصاً فرآیندهای تنظیم کننده توجه تقویت شوند، سبک تفکر غیرمنطقی را از بین برده و فرصتی برای پردازش هیجانی یا اصلاح باورها فراهم بیاورند. هدف از اجرای این تکنیک­ها، طراحی شیوه‌ای برای تأثیر بر روی ابعاد مختلف سندرم شناختی- توجهی یا همان افکار تکرارشونده منفی است. نخستین پژوهش منتشر شده در باب اثربخشی تکنیک­های معطوف به انعطاف­پذیری توجه برای درمان یک فرد مبتلا به اختلال هراس گزارش شد (ولز، ۱۹۹۰). در این پژوهش هدف اصلی به‌کارگیری تکنیکی بود که بتواند بر روی توجه افراطی و متمرکز بر خود اثرگذار باشد. توجه بر خود عنصر اصلی نگرانی، نشخوار فکری و تهدیدیابی است که مؤلفه‌ی اصلی افکار تکرارشونده منفی یا همان سندرم شناختی- توجهی را تشکیل می‌دهد.
علت استفاده از تکنیک آموزش توجه مربوط به جنبه‌ای از توجه است که باید به منظور مداخله در افکار تکرارشونده منفی و افزایش انعطاف‌پذیری توجه مورد دستکاری قرار گیرد. توجه یک مقوله چند وجهی است و به جنبه‌های گزینش‌گری[۲۳۹]، تغییرپذیری[۲۴۰]،‌ پردازش موازی[۲۴۱] و محدودیت‌های گنجایشی[۲۴۲] تقسیم می‌شود (ولز، ۲۰۰۸). طراحی تکنیک آموزش کنترل توجه بر اساس در نظر گرفتن این ابعاد و نحوه ارتباط این تکنیک با اهداف بیمار می‌باشد. ویژگی‌های مختلف این تکنیک بر اساس نظریه بنا شده است و در مرحله شکل‌گیری تکنیک اختصاصی شده است. یکی از مسائل مهم در طراحی این تکنیک طراحی شیوه‌ای بود که سیستم توجه را به خوبی درگیر سازد و از سوی دیگر شیوه‌ای باشد که با تمرین از قدرت و دشواری آن کاسته نشود، زیرا در غیر این صورت این تکنیک نمی‌توانست به صورت نظامند فرآیندهای کنترلی را تقویت کند. ما نیاز به تکنیکی داشتیم که بتواند به موضوعات بیرونی غیر مرتبط با خود را پردازش کند و پردازش تکرار شونده متمرکز بر خود را مختل نماید. این تکنیک نباید توسط بیمار به عنوان روشی برای توجه برگردانی، اجتناب یا راهبرد مدیریت علایم استفاده می‌شد، زیرا باورهای غلط درباره‌ی رویدادهای درونی و کنترل متمرکز بر خود را تداوم می‌بخشید (ولز، ۲۰۰۸).
در ارتباط با تکنیک توجه آگاهی انفصالی نیز می­توان این گونه بیان کرد که تأکید توجه آگاهی انفصالی بر نحوه برخورد فرد با شناخت‌واره‌های خود و ایجاد یک کنترل انعطاف‌پذیر بر توجه و سبک‌های تفکر است. همچنان که در تکنیک آموزش توجه نیز دیدیم، تمرکز اصلی این تکنیک بر روی طراحی یک راهبرد ویژه برای انعطاف‌پذیری بیشتر در کنترل توجه و رها شدن از دام روش‌های ناکارآمد در ارتباط با تجربه‌های درونی است. تکنیک‌های توجه آگاهی انفصالی نیز عمدتاً بر ایجاد فراآگاهی تأکید دارند، به صورتی که پردازش مفهومی به تعویق افتاده و خود از رویدادهای شناختی مجزا شود. همان‌طوری که قبلاً توضیح دادم، توجه آگاهی انفصالی به عنوان: حالتی از آگاهی از وقایع درونی[۲۴۳]*، بدونِ پاسخ‌گویی، ارزیابی، تلاش برای کنترل، سرکوب و یا پاسخ‌دهی رفتاری به وقایع درونی است. در واقع منظور از توجه آگاهی انفصالی این است که در برابر افکار مزاحم، نگران نشویم و بدون هیچ عمل یا تفسیر اضافی، به افکارمان اجازه دهیم که کل فضای ذهن‌مان را اشغال کنند و آن‌ها را به عنوان یک واقعه در ذهن ببینیم (ولز، ۲۰۰۵). همان‌طوری که از اسمش پیدا است، توجه آگاهی انفصالی از دو بخش تشکیل شده است: ۱- توجه آگاهی و ۲- انفصال. توجه آگاهی انفصالی به طور همزمان به ویژگی‌های هر دو بخش اشاره می‌کند. حالا می‌خواهیم ویژگی‌های هر دو بخش را مورد بررسی قرار دهیم، ابتدا از توجه آگاهی شروع می‌کنیم. از اصطلاح توجه آگاهی در توجه آگاهی انفصالی برای اشاره به آگاهی از وقایع درونی، یعنی افکار، باورها، خاطرات و آگاهی از دانسته‌ها استفاده می‌شود. بنابراین منظور از توجه آگاهی، فراآگاهی از افکار و باورها بدون قفل کردن توجه بر آن‌ها است یا به عبارت دیگر به توجه خود اجازه بدهیم که آزادانه و به طور انعطاف‌پذیر بر روی هر یک از تجربه‌های درونی گردش کند. اصطلاح انفصالی نیز برای اشاره به دو عامل زیر استفاده می‌شود. اولین و مهم‌ترین بعد انفصالی به جدا شدن از هر گونه درگیری واکنشی با وقایع درونی اشاره دارد. یعنی فرد باید از هر گونه ارزیابی یا تلاش بیشتر برای پاسخ‌گویی به وقایع درونی خودداری کند. مفهوم توجه آگاهی انفصالی متضاد افکار تکرارشونده منفی یا سندرم شناختی- توجهی است. منظور از توجه آگاهی انفصالی متوقف کردن هر گونه درگیری رفتاری و فکری با تجربه‌های درونی است. مؤلفه اصلی توجه آگاهی انفصالی رها کردن نگرانی، نشخوار فکری، سرکوب، کنترل، تهدیدیابی، اجتناب یا تلاش برای کوچک جلوه دادن (یا نادیده گرفتن) خطر در پاسخ به شناخت‌واره‌ها است. چندین هدف برای به کار گیری توجه آگاهی انفصالی وجود دارد که در زیر به آن اشاره می‌شود. توجه آگاهی انفصالی سبب تغییر بیمار از طرح عینی به طرح فراآگاهی می‌شود. از آن می‌توان برای قطع فرآیندهای شناختی مداوم مثل نگرانی و نشخوار فکری استفاده کرد. از آن می‌توان برای افزایش کنترل اجرایی در حین تخصیص توجه استفاده کرد. علاوه بر این توجه آگاهی انفصالی به بیمار کمک می‌کند که افکار بر روی خودپنداره او کمتر تأثیر داشته باشند. مؤلفه‌ی دوم انفصال شامل تجربه‌ی شخصی افراد از وقایع درونی به عنوان یک اتفاق مستقل و خارج از آگاهی می‌باشد (برای مثال، افراد طوری به وقایع نگاه کنند که هشیاری خود را از آن مجزا کنند). منظور از انفصال این است که افراد از تجسم خودشان به عنوان ناظر افکار و باورها، آگاه باشند (ولز و همکاران، ۲۰۱۰).
همان‌طوری که قبلاً توضیح دادیم، تکنیک­های سه­گانه معطوف به انعطاف­پذیری توجه یک نوع آگاهی درونی بدون درگیر شدن در فرآیندهای خود پردازشی است. به ویژه توجه آگاهی انفصالی و ذهن­آگاهی هیجانی شامل آگاهی یافتن از افکار به عنوان یک واقعه گذرا در ذهن، متمایز از واقعیت و مجزا از خود می‌باشد. مؤلفه‌های روانشناختی این تکنیک­ها را می‌توان از هم جدا و در قالب موارد ذیل فرمول‌بندی نمود (ولز، ۲۰۰۸):
فرا- آگاهی (یعنی هشیاری از افکار).
تمرکز زدایی شناختی (یعنی ادراک افکار به عنوان وقایعی مجزا از حقایق).
انفصال توجه و کنترل (یعنی انعطاف‌پذیری توجه و قفل نشدن بر روی هیچ یک از افکار).
پردازش مفهومی (یعنی، کاهش میزان تجزیه و تحلیل از وقایع یا گفتگوی درونی).
کاهش مقابله ناکارآمد (یعنی، کاهش رفتارهای اجتنابی یا بی‌توجهی به خطرهای احتمالی که هیچ‌گاه به وقوع نمی‌پیوندد).
خودآگاهی اصلاح شده (یعنی، تجربه منحصر به فردی از آگاهی یافتن از خویش به عنوان یک مشاهده‌گر مجزا از افکار و باورها).
به نظر می­رسد توجه­آگاهی بر روی دو سری از عملیات­های شناختی یعنی، تعدیل توجه و گزینش نوعی نگرش غیر تقلایی و توأم با پذیرش تأثیرگذار می­باشد (بیشاپ، ۲۰۰۲).
ب) تغییر در فرآیندهای فراشناختی در برابر تغییر در فرآیندهای شناختی
مکانیسم دیگری که در رسیدن به انعطاف­پذیری روانشناختی و کاهش علایم در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی و در درمان فراتشخیصی بارلو دخیل است، به ترتیب شامل تغییر باورهای فراشناختی مرتبط با افکار تکرارشونده منفی و تغییر محتوای شناختی ناکارآمد است. که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
ماژول چهارم درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی بر اصلاح فرآیندها و باورهای فراشناختی مثبت و منفی است که در ارتباط با افکار تکرارشونده منفی عمل می­ کنند. باورهای فراشناختی مثبت شامل باورهای افراد درباره‌ی مزیت‌های درگیر شدن در فعالیت‌های شناختی است که منجر به تشکیل یک الگوی فکری تکراری و درجامانده می‌شوند. می‌توان به عنوان نمونه به برخی از باورهای فراشناختی مثبت اشاره کرد: «معطوف کردن توجه به تهدید، کاری مفید و راه‌گشا است» و «نگران‌اندیشی درباره‌ی آینده می‌تواند در گریز از خطر به من کمک کند.» باورهای فراشناختی منفی را می‌توان باورهای افراد درباره‌ی کنترل‌ناپذیری، معنا، اهمیت و خطر افکار و تجارب شناختی، تعریف کرد. چنین فراباورهایی زمینه‌ی شکست در کنترل افکار را فراهم می‌کنند و موجب تداوم و پایداری افکار تکرارشونده منفی می‌شوند. همین پدیده نیز منجر به تفسیر منفی و تهدیدزایی وقایع ذهنی می‌گردد (ولز، ۲۰۰۸). به عنوان نمونه می‌توان به برخی از این باورها اشاره کرد: «هیچ کنترلی بر افکارم ندارم»، «نگران‌اندیشی می‌تواند به ذهنم آسیب برساند»، «اگر افکار خشونت‌بار به ذهنم خطور کند، برخلاف میل خود، طبق این افکار عمل می‌کنم» و «ناتوانی در یادآوری اسامی، نشانه‌ای از تومور مغزی یا آلزایمر زودرس است». در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی این گونه فرض می‌شود که باورهای فراشناختی تأثیر محوری بر روی شیوه پاسخگویی به افکار، باورها، علایم و هیجان‌های منفی دارند. این باورهای فراشناختی، آب در آسیاب سبک تفکر زهرآگین می‌ریزند که خود این عوامل منجر به رنج هیجانی پایدار می‌شوند.
درمان فراتشخیصی بارلو معمولاً بیماران خود را درگیر فرایند واقعیت‌آزمایی افکارشان می‌کنند تا از این طریق آن‌ها را به توصیف و تحلیل دقیق‌تری از آن چه وجود دارد، تشویق نمایند (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱). تمرکز اصلی درمان فراتشخیصی بارلو، بررسی شواهدی است که افکار بیمار را به مرحله‌ی آزمون در می‌آورد. واقعیت‌آزمایی همچنین شامل شناسایی تحریف‌های شناختی موجود در افکار و باورهای بیمار است. احتمالاً به‌کارگیری روش‌های استاندارد درمان شناختی رفتاری منجر به تغییرات فراشناخت درمانی می‌شود (واتکینز، ۲۰۰۸). به عنوان مثال آن‌ها قویاً تأکید می‌کنند که با ثبت روزانه‌ی افکار خودآیند، آگاهی فراشناختی بیماران افزایش می‌یابد. همچنین از بیماران می‌خواهند که افکار خود را با توجه به واقعیت، ارزیابی کنند. در حالی که در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی هدف اصلی این است که بیماران تصمیم می‌گیرند، درگیر افکارشان نشوند.
یکی از دلایل تبیین تفاوت اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی با درمان فراتشخیصی بارلو در این است که درمان مطرح شده توسط بارلو در سطح عینی و آشکار صورت می‌پذیرد (رسکیو و همکاران، ۲۰۱۱). درمانگر در این درمان به موضع بیمار ملحق می‌شود و فرض را بر این می‌گذارد که افکار یا باورها ممکن است درست باشند؛ لذا جهت ارزیابی افکار به سطح بالاتری از فعالیت مفهومی نیاز است. چنان چه فکر یا باور بیمار درست باشد، درمانگر باید انرژی خود را معطوف به حل مسأله کند. این کار تا حدودی یک نوع پردازش مفهومی و شیوه‌ی مقابله هدف‌مدار است که بیماران قبلاً درگیر آن بوده‌اند. به عنوان مثال، یک زن مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر که به تازگی تحت درمان بود، از درمانگر خود پرسید: «چطور بفهمم که به کدام یک از افکار نگران کننده‌ی خود می‌توانم پاسخ بدهم کدام یک را به دلیل اینکه تحریف شده هستند، از سرم بیرون کنم؟» از آن جایی که بیمار مذکور و درمانگرش در سطح پردازش شناختی قرار داشتند، متأسفانه بحث را چنین ادامه دادند که چگونه می‌توان یک فکر نگران کننده را ارزیابی کرد که آیا واقع‌بینانه است و چنان چه واقع‌بینانه باشد، چگونه می‌توان به طور منطقی با آن مقابله نمود (رینهولت و کرو، ۲۰۱۴).
اگرچه در رویکرد فراتشخیصی بارلو، درمانگر و بیمار، افکار را ارزیابی می‌کنند و به نوعی با آگاهی فراشناختی و ارزیابی‌های فراشناختی سروکار دارند، ولی درمان آشکارا در سطح شناختی (سبک پردازش عینی) اتفاق می‌افتد. زیرا به جای تأکید بر چگونگی شکل‌گیری فراشناخت‌واره‌ها و آزمودن آن‌ها، بر واقعیت‌آزمایی شناخت‌واره‌های متداول تمرکز می‌شود. درحالی‌که در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی به کار در سطح فراشناختی تغییر موضع می‌دهد. به عنوان مثال، در مورد بیمار مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر که در قسمت بالا به آن اشاره شد، درمانگر ممکن است چنین بگوید: «به نظر می‌رسد شما معتقدید که باید به نگرانی‌تان فکر کنید تا بتوانید با آن مقابله کنید. اگر تصمیم بگیرید هیچ واکنشی به نگرانی‌های‌تان نشان ندهید، چه اتفاقی می‌افتد؟» اتخاذ چنین رویکردی از سوی درمانگر منجر به فراخوانی باورهای فراشناختی بیمار می‌شود. باورهایی که مربوط به ضرورت درگیری بیمار در فعالیت مفهومی مداوم و پیامدهای منفی احتمالی ناشی از عدم انجام چنین کاری می‌شود (ولز، ۲۰۰۸). بیمار می‌تواند این باورهای فراشناختی را به مرحله‌ی آزمون درآورد. این شیوه پرسشگری قطعاً بر اساس سطح فراشناختی استوار است و باعث می‌شود که نوع تجربه‌ی بیمار از نگرانی تغییر یابد (یعنی تجربه‌ی انفصالی) و باورهای فراشناختی او درباره‌ی نگرانی شناسایی و اصلاح شود. در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی هیچ تلاشی جهت کار در سطح شناختی و واقعیت‌آزمایی نگرانی‌های بیمار صورت نمی‌پذیرد. ماهیت بنیادین کار در سطح فراشناختی این است که بیمار با این کار می‌تواند از فرآیندها و سبک‌های ناکارآمد تفکر آگاه شود و مدل ذهنیش درباره شناخت و شیوه‌های تجربه‌ی افکار را تغییر دهد. مدل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی بیشتر از آن که با واقعیت‌آزمایی محتوای افکار و باورها سروکار داشته باشد، به دنبال کنار گذاشتن سبک‌های (فرآیندهای) ناکارآمد تفکر و واقعیت‌آزمایی اعتبار باورها درباره‌ی افکار در سطوح بالاتر است. رویکرد درمانی بارلو عمدتاً شامل بازسازی مجدد واقعه از طریق تصویرسازی ذهنی و واقعیت‌آزمایی برخی از باورهای تحریف شده‌ی بیمار درباره‌ی خودش و تهدیدآمیز بودن دنیای پیرامون است. این رویکرد، نمونه‌ای از کار در سطح شناختی به شمار می‌رود، زیرا هدف، تغییر ماهیت خاطرات بیمار (شناخت) و محتوای باورهای او درباره‌ی خودش و جهان (شناخت) است. متقابلاً در درمان فراتشخیصی مبنی بر افکار تکرارشونده منفی در سطح فراشناختی به بررسی شیوه‌ی کنترل افکار بیمار (فراشناخت)، باورهای او درباره‌ی افکار مزاحم (فراشناخت)، باورهای او درباره‌ی ضرورت مقابله از طریق مرور واقعه مثل نشخوار فکری و نگرانی (فراشناخت) می ­پردازد. در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، از بیمار می‌خواهیم تا از فکر یا باور خود فاصله بگیرد و آن‌ها را به عنوان وقایع درونی بنگرد، نشانه‌هایی که نیاز به پاسخ مفهومی یا تحلیلی ندارند. جهت دستیابی به این هدف، صرفاً به ارزیابی اعتبار افکار و باورهای بیمار بسنده نمی‌شود، بلکه سعی می‌کنیم یک سبک فکری مشاهده‌گر برای مراجع ایجاد کنیم تا بتواند افکار را یک وقایع درونی ببیند نه یک واقعیت خارجی. بنابراین درمانگر در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی باید تلاش کند فراشناخت‌واره‌هایی را تغییر دهد که سبک فکری درگیر شونده و تحلیل‌گر را هدایت می‌کنند. در مقابل واقعیت‌آزمایی یک فکر یا باور با هدف بررسی اعتبارشان ممکن است مدل ذهنی را در بیمار تقویت کند که برخی از افکار واقعی و برخی دیگر غیرواقعی هستند (اهرینگ و همکاران، ۲۰۱۳). این کار باعث می‌شود افراد نتوانند افکار و باورها را جدا از اعتبارشان، به عنوان تجارب ذهنی که حاوی اطلاعاتی هستند، مشاهده کنند. مسأله واقعاً درستی یا نادرستی این افکار و باورها نیست بلکه آن چه اهمیت دارد، شیوه‌ی تجربه و چگونگی پاسخ‌دهی به آن‌ها است.
ج) تغییر در الگوی اجتناب تجربه­گرایانه در برابر تغییر در الگوی اجتناب رفتاری
یکی دیگر از تفاوت­های درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی با درمان فراتشخیصی بارلو در این است که در درمان فراتشخیصی بارلو بیشتر بر اجتناب بیرونی (همان موقعیت­ها، افراد و مکان­های ناخوشایند) و مواجهه با آن­ها است. در واقع درمان مطرح شده از سوی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) بیشتر بر روی اجتناب رفتاری کار می­ کند و سایر جنبه­ های اجتناب یعنی اجتناب شناختی را نادیده می­گیرند، در حالی که در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی علاوه بر اجتناب رفتاری به سایر جنبه­ های اجتناب مورد هدف قرار گرفته است. در این درمان با مفهومی به نام اجتناب تجربه­گرایانه (هیز و همکاران، ۱۹۹۶) برمی­خوریم که به ابعاد مختلف اجتناب می ­پردازد که در ادامه به معرفی این مفهوم و سازوکارهای کاهش آن یعنی تکنیک­های پذیرش خواهیم پرداخت. البته لازم به ذکر است که با توجه به این که در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی نیز به مواجهه رفتاری می ­پردازد و با درمان فراتشخیصی بارلو در این بخش مشترک است، بیشتر به قسمت درونی اجتناب تجربه­گرایانه یا همان اجتناب شناختی و مکانیسم­های دخیل در کاهش آن خواهیم پرداخت تا بتوانیم به سوی تفهیم این موضوع پیش برویم که چرا در درمان­های فراتشخیصی باید به اجتناب همه جانبه یا همان اجتناب تجربه گرایانه بپردازیم.
اگرچه در اکثر رویکردهای دواندرمانی به طور دقیق بر اهمیت پذیرش به عنوان یک عامل مثبت در پیشگیری از آسیب­شناسی روانی تاکید کرده ­اند (هیز و همکاران، ۲۰۰۶)، برای مثال در این میان به دیدگاه­ های مراجع محور و نظرات درمانگران پدیدارشناسان و وجودی مانند یالوم می­توان اشاره کرد. اما در چهارچوب شناختی رفتاری به مسئله پذیرش از نظر نقشی که اجتناب تجربه­ای در شکل­ گیری آسیب­شناسی روانی دارد نگریسته شده است. هیز و همکاران (۱۹۹۶) این نظر را مطرح نمودند که اجتناب تجربه­ای یعنی راهبردهای رفتاری و شناختی که با هدف تغییر فراوانی و شکل تجارب درونی بلافصل به کار گرفته می­شوند، نقش اساسی را در شکل­ گیری انواع مختلف آسیب­شناسی­های روانی دارند. بر اساس این دیدگاه اختلالات اضطرابی زمانی شکل می­گیرند که فرد درگیر راهبرد­های رفتاری و شناختی با هدف کاهش یا تغییر تجارب درونی مرتبط با اضطراب گردد (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲). طبیعی است که چنین شرایطی به شدت رفتار فرد را با هدف اجتناب از محرکات یا محیط­های ویژه مرتبط با اضطراب محدود خواهد کرد. راهبردهای شناختی همچون سرکوب تجارب درونی به ویژه توجه برگردانی از آن‌ها یا تغییر فعالانه محتواهای آن‌ها نیز همچنین به صورت شیوه­ هایی برای اجتناب تجربه­ای نگریسته می­ شود که ممکن است در توسعه و تداوم آسیب­شناسی روانی نقش داشته باشند (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲). اما چه عاملی موجب می­ شود که انسان­ها تجارب درونی خود را اعم از افکار، هیجان­ها و حس­های بدنی را به صورت تهدیدآمیز مورد قضاوت قرا دهند و تحت چه مکانیسمی این تجارب درونی توانایی برانگیختن رفتارهای مرتبط با اجتناب و گریز را در شرایطی که هیچ گونه تهدید خارجی و واقعی وجود ندارد، برای انسان به وجود می­آورند. هیز نام این فرایند را یادگیری رابطه­ای[۲۴۴] نهاده است (هیز و همکاران، ۱۹۹۶). البته شاید پاولف درباره معرفی انسان به عنوان تنها ارگانیزمی که توانایی پاسخ­دهی واقعی به کلمات را همانند محرک­های واقعی دارد متقدم­تر از هیز باشد!
اجتناب تجربه­گرایانه در پدیدآیی و تداوم اختلالات اضطرابی و خلقی نقش مهمی دارد (کاشدان و همکاران، ۲۰۰۹؛ استار[۲۴۵] و مولدس[۲۴۶]، ۲۰۰۶؛ زتل[۲۴۷] و هیز، ۱۹۸۶؛ ایفرت و فوریست، ۲۰۰۵). در حمایت از این دیدگاه، پژوهش‎های همبستگی نشان داده‎اند که بین اجتناب تجربه­گرایانه با اضطراب و افسردگی رابطه‎ی مثبت وجود دارد (چاوا و اوستافین، ۲۰۰۷؛ هیز و همکاران، ۲۰۰۶؛ برمن و همکاران، ۲۰۱۰؛ رویز، ۲۰۱۰). یکی از اهداف اصلی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی کاهش اجتناب تجربه‎ای می‎باشد. در این درمان به بیمار آموزش داده می‎شود تا تجارب درونی مانند افکار وسواسی، نگرانی، نشخوار فکری و احساسات آزاردهنده و منفی خود را پذیرفته و انرژی خود را صرف کنترل این افکار و احساسات نکند، در عوض رفتارهایی را در راستای اهداف ارزشمند خویش انجام دهد. در چنین بافتاری یعنی بافتار پذیرش، پذیرش تجارب درونی دردناک افزایش می‎یابد که این امر به کاهش ترس از علایم اضطراب منجر می‎شود (کامپفه و همکاران، ۲۰۱۲). همین طور، راهبردهای پذیرش روانشناختی و گسلش شناختی باعث می‎شود فرد افکار و احساسات منفی و دردناک خود را پذیرفته و افکار خود را نه به صورت واقعیت محض بلکه به شکل رخدادهای ذهنی ببیند که این امر به بهبود علایم افسردگی می‎انجامد (فورمن و همکاران،۲۰۱۲). در حمایت از این موضوع، شواهد تجربی نشان دادند که مداخلات درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش با کاهش اجتناب تجربه‎ای و افزایش گسلش شناختی به کاهش علایم افسردگی و اضطراب در افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب منجر می‎شود (چاوا و اوستافین، ۲۰۰۷؛ بولمیجر، فلدروس، روکس[۲۴۸]، پیترس[۲۴۹]، ۲۰۱۱؛ فورمن و همکاران، ۲۰۰۷؛ فورمن و همکاران، ۲۰۱۲؛ توهیگ و همکاران، ۲۰۱۰؛ فولکه و همکاران، ۲۰۱۲).
ما به عنوان انسان دائماً در تعامل خود با دیگران و با محیط اطراف در حال برقراری ارتباط بین رویدادها، کلمات، احساسات، تجارب و تصورات هستیم. یادگیری رابطه­ای از یک حیث کارکردی و سازگارانه است و از حیث آنکه این توان را به محرکات مختلف برای ایجاد دردهای روانشناختی می­دهد عامل آسیب­پذیری به حساب می ­آید. برای مثال افکار مرتبط با مرگ همسر می ­تواند به وسیله یک آهنگ، رفتن به یک رستوران خاص، احساس غمگینی یا مشاهده غروبی زیبا برانگیخته شوند، در چنین شرایطی انجام رفتاری برای غلبه بر این افکار و اجتناب از درد هیجانی غیرممکن است. شاید در چنین شرایطی بهترین رفتار توسعه دیدگاهی پذیرش مدارانه و به اعتبار لینهان معتبرسازی تجربه هیجانی باشد (هیز و همکاران، ۲۰۰۶). البته به جز نقش کلی و طبیعی که یادگیری رابطه­ای در ایجاد آسیب­پذیری به شیوه برشمرده دارد نباید از نقش انگاره‌های اجتماعی که بر کنترل رویدادهای درونی تاکید دارند غافل شد و همچنین است نقشی که تفاوت­های فردی در حیطه­های زیست­شناختی و روانشناختی (برای مثال بالاتر بودن گرایش به بازداری رفتاری به دلیل بیش فعالی نیمکره راست یا سیستم لیمبیک یا گرایش به بالاتر بودن روان­رنجوری) می ­تواند در ایجاد دردهای هیجانی به این شیوه داشته باشند (رومر و اورسیلو، ۲۰۰۲).
درمان­های جدید سه هدف را از تلفیق پذیرش برشمرده­اند. هدف اول بسط آگاهی بیمار از تجربه (خوشایند یا ناخوشایند) می­باشد، زیرا مشخصه­ی اصلی اختلالات اضطراب و افسردگی محدود شدن تمرکز توجه به محرک­های مرتبط با اضطراب و افسردگی می­باشد. به این ترتیب بیمار ترغیب می­ شود تا پاسخ­های هیجانی خود را با وضوح بیشتری بنگرد و به مشاهده کارکرد این تجارب درونی بنشیند. هدف دوم ترغیب بیمار برای تغییر دیدگاه و نگاه نسبت به تجارب درونی از حالت قضاوت­گرانه و کنترل کننده به سوی حالتی توأم با پذیرش و شفقت می­باشد. هدف سوم بالا بردن کیفیت زندگی بیماران می­باشد. زمانی که فردی در تقلا با یک اختلال اضطرابی به سر می­برد رفتارهای او غالباً برخاسته از انگیزه او برای اجتناب از امور است. برعکس در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی بیمار ترغیب می­ شود تا درگیر فعالیت­هایی که با ارزش­های او انطباق دارد، شود فعالانه با افراد مهم زندگی خود تعامل داشته باشد و اعمالی را برگزیند که در رسیدن او به اهدافش کمک‌کننده‌تر است (هیز و همکاران، ۲۰۱۱).
شاپیرو[۲۵۰] و همکاران (۲۰۰۶) اخیراً با ارائه مدلی سه جنبه­ای توجه آگاهی را به عنوان مشخصه­ای که در زمان پرورش همزمان نیت، توجه و نگرش به طور همزمان حاصل می­شوند تعریف نموده است و آن‌ها بیان نموده ­اند که از طریق این فرایند است که پذیرش که از نظر آن‌ها مهمترین عامل در درمان است توسعه داده می‌شود.
همان­طور که گفته شد یادگیری حضور ذهن احتمالاً افزایش توانایی متمرکز شدن و هدایت توجه را به همراه دارد و بدین وسیله موجب تغییر الگوهای پردازش اطلاعاتی می­ شود که با شروع مشکلات هیجانی مرتبط می­باشند. البته این تنها مکانیسم بالقوه در اثرگذاری توجه آگاهی نمی ­باشد. عامل دوم بیشتر از آنکه ماهیت توجهی داشته باشد حالت نگرشی دارد؛ تغییر نگرش نسبت به محتواها و فرایندهای طرحواره­ها. قاعده اصلی که بر توجه آگاهی حاکم است شامل برگزینش نگرشی بدون تقلاگری است که آن را پذیرش (کابات­زین، ۱۹۹۰) یا گسلش[۲۵۱] می­نامند. نگرش غیرتقلایی به شدت در برابر دیدگاه حاکم روانشناسی غرب قرار می­گیرد که تاکید بسیار محکمی بر روی لزوم تغییر برای اصلاح وضع زندگی دارد (بیر، ۲۰۰۳). برای مثال در درمان فراتشخیصی بارلو، درمانگر با مراجع به گونه ­ای کار می­ کند که تا پس از شناسایی نگرش­های ناکارآمد به چالش و تغییر آن‌ها بپردازد. اما در رویکردهای فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی افراد ترغیب می­­شوند تا افکارشان را مورد مشاهده قرار دهند و سپس توجه خود را به تکلیفی که در حال انجام است (چه این تکلیف مربوط به انجام توجه آگاهی باشد و یا وجین کردن باغچه حیاط باشد) بازگردانند (کابات­زین، ۱۹۹۰).
در درمان فراتشخیصی بارلو مراجعان ترغیب می­شوند تا با افکار ناکارآمدشان درگیر شوند و آن‌ها را به شیوه­ای سقراطی به چالش بطلبند با این هدف که فرضیات بیمارگونی را که در زیربنای الگوهای عادتی افکارشان قرار دارد را مورد شناسایی قرار دهند. در مقابل توجه آگاهی بیماران را ترغیب می­ کند تا به قضاوت و ارزیابی صحت یک فکر ننشینند و به جای آن تنها به مشاهده آن‌ها و سپس کنار گذاشتن آن‌ها بپردازند. با تمرین­های پیاپی شرکت­ کنندگان خواهند آموخت که افکار، هیجان­ها و احساساتی همچون درد گذرا می­باشند و ضرورتاً بازنمایی کننده واقعیت­ها نیستند و به سرعت از حیطه هوشیاری عبور می­ کنند.
مؤلفه‌های اجتناب تجربه‎ای و پذیرش، دو انتهای یک پیوستار هستند (هیز و همکاران، ۲۰۰۶). پذیرش شامل پاسخ‎های انعطاف‎پذیر و موثر است چون فرد با افکار و هیجانات اضطراب برانگیز خود در تماس بوده و آن‌ها را مشتاقانه می‎پذیرد که این امر به وسیع‎تر شدن پاسخ‎های وی منجر می‎شود. به عبارت دیگر، نمرات پایین در اجتناب تجربه گرایانه بیانگر پذیرش تجارب هیجانی، تلاش و حرکت به سمت اهداف ارزشمند در حضور افکار و هیجانات دردناک و انعطاف‎پذیری در پاسخ به بافتارهای موقعیتی می‎باشد (هیز و همکاران، ۲۰۰۴). بنابراین می‎توان نتیجه گرفت که پذیرش تجارب درونی دردناک، انجام فعالیت‎های ارزشمند و انعطاف‎پذیری روانشناختی از ضروریات سلامت روانشناختی می‎باشند که به بهبود کیفیت زندگی فرد منجر می‎شود (کاشدان و همکاران،۲۰۰۹؛ لانگرن و همکاران، ۲۰۰۸). اما، اجتناب تجربه‎ای نشان‎دهنده‎ی افکار و رفتار انعطاف‎ناپذیر است و به عدم میل به استفاده از اطلاعات مهمی می‎شود که توسط تجارب هیجانی فراهم می‎شود. وقتی فرد زمان و تلاش زیادی را صرف اجتناب از تجارب درونی دردناک مانند افکار وسواسی و هیجانات منفی مرتبط با این افکار می‎کند، تماس وی با تجارب حال حاضر کاهش یافته و باعث می‎شود فرد نتواند در راستای اهداف ارزشمند خویش حرکت کند (هیز و همکاران، ۲۰۰۶). در چنین شرایطی، حیطه‎های زندگی فرد با نگرانی‎ها و حالات هیجانی که از سوی وی به صورت منبع درد و رنج دیده می‎شوند، محدود شده و به کاهش کیفیت زندگی فرد منجر می‎شود (کاشدان و همکاران، ۲۰۰۹).
در حمایت از این دیدگاه، پژوهش‎های همبستگی نشان دادند اجتناب تجربه­ای با کاهش کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه (کاشدان و همکاران، ۲۰۰۹) و بیمارانی که از وزوز گوش رنج می‎برند (ویستین و همکاران، ۲۰۰۸) رابطه دارد. همچنین، شواهد تجربی نشان می‎دهند پذیرش تجارب درونی به بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی (توهیگ، ۲۰۰۷؛ توهیگ و همکاران، ۲۰۱۰)، اختلال اضطراب فراگیر (هیز و همکاران، ۲۰۱۰)، صرع (لانگرن و همکاران، ۲۰۰۸) و افسردگی (فولکه و همکاران، ۲۰۱۲) منجر می‎شود.

تبیین تفاوت اثربخشی دو درمان در علایم افسردگی و عاطفه مثبت

برای تبیین این تفاوت، باید به تبیین مکانیسم احتمالی این دو درمان در کاهش علایم افسردگی و افزایش عاطفه مثبت مربوط به اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه پرداخت.
نسخه نهایی پروتکل یکپارچه فراتشخیصی (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱) که اثربخشی آن توسط الارد و همکاران (۲۰۱۰) به تایید رسیده است و در پژوهش حاضر به کار برده شده است، علاوه بر تکنیک­های شناختی، رفتاری و تنظیم هیجانی، تکنیک­های تغییر انگیزشی (آرکویتز و وسترا، ۲۰۰۴؛ آرکویتز، وسترا، میلر و رولندیک، ۲۰۰۸) را نیز به کار می­برد. همچنین تاکید بیشتری بر نقش هیجان­های مثبت در فرایند درمان می­ شود. با توجه به این که افراد مبتلا به افسردگی با کاهش انرژی و انگیزه پایین برای پیگیری درمان و درگیر شدن در فرایند درمان مواجه هستند، درمان فراتشخیصی بارلو در ماژول اول خود به افزایش آمادگی و انگیزه بیماران برای تغییر رفتاری و تقویت خودکارآمدی یا باور به توانایی شخصی برای دستیابی موفقیت­آمیز به تغییر مورد نظر تاکید دارد. بیماران در این مرحله از درمان فرصتی به دست می­آورند تا مزایا و معایب تغییر را در مقابل روش قبلی خود بسنجند. آن‌ها همچنین اهداف درمانی را ارزیابی کرده و اهداف عینی­تری را برنامه­ ریزی می­ کنند و گام­‌های احتمالی را برای دستیابی به اهداف درمانی شناسایی می­ کنند. این اصول برای افزایش میزان مشارکت درمانی و حفظ انگیزه بیمار برای تغییر رفتاری کاربرد دارند. پژوهش­‌ انجام شده توسط وسترا و همکارانش نشان می­ دهند که کارایی این تکنیک­ها در کاهش شدت علایم افسردگی بیشتر از علایم اضطرابی است (وسترا، آرکوویتز و دوزوآ، ۲۰۰۹). علاوه بر این تمرکز ماژول پنجم درمان فراتشخیصی بارلو بر شناسایی و کاهش رفتارهای ناسازگارانه ناشی از هیجان (EDBs) است که در کاهش خلق افسرده مؤثر است. این یافته با نتایج پژوهش دابسون و همکاران (۲۰۰۸) مبنی بر تأثیر فعال­سازی رفتاری در درمان اختلال افسردگی هماهنگ است.
نتایج پژوهش­های فارچیون و همکاران (۲۰۱۲) و الارد و همکاران (۲۰۱۰) به منظور بررسی اثربخشی پروتکل فراتشخیصی بارلو نشان می­ دهند که این پروتکل درمان به دلیل درگیر کردن مراجع در کاهش الگوهای رفتاری ناشی از هیجان و جایگزینی آن با رفتارهای لذت­بخش، عملکرد بهتری در افزایش عاطفه مثبت نسبت به کاهش عاطفه منفی دارد. اگرچه در این پژوهش­ها به طور مستقیم به اثربخشی این پروتکل در درمان افسردگی نسبت به سایر اختلال­های افسردگی اشاره نشده است ولی به طور ضمنی و با بهره گرفتن از مدل­های ساختاری مربوط به همبودی اختلال­های اضطرابی و افسردگی می­توان به این نتیجه را استنباط کرد که عاطفه مثبت ویژگی اختصاصی اختلال­های افسردگی هستند و تغییر در آن می ­تواند منجر به کاهش شدن علایم افسردگی شود. در ادامه برای وضوح بخشی­ بیشتر به مدل­های ساختاری و تبیین ارتباط بین عاطفه مثبت و افسردگی خواهیم پرداخت.
طبق مدل­های ساختاری مربوط به همبودی اختلال­های اضطرابی و افسردگی (مدل دو عاملی تلگن، مدل سه بخشی کلارک و واتسون، مدل سه عاملی بارلو و مدل سلسله مراتبی تلفیقی) عاطفه مثبت با اختلال افسردگی ارتباط بیشتری دارد. تلگن (۱۹۸۵) معتقد است که این دو بعد عام به نحو متمایز با اضطراب و افسردگی مرتبط هستند. به طور خاص، افسردگی و اضطراب هر دو قویاً با عاطفه منفی مرتبط هستند. در مقابل، عاطفه مثبت به نحو پایدار و منفی با خلق و علایم افسردگی همبسته است اما با خلق و علایم اضطراب بی­ارتباط است. بنابراین در مدل دو عاملی، عاطفه­ منفی عامل غیراختصاصی و مشترک اضطراب و افسردگی را منعکس می­سازد در حالی که عاطفه مثبت یک عامل غیراختصاصی است که در درجه نخست با افسردگی مرتبط است.
به طور خلاصه، مدل عاطفی دو عاملی تلگن (۱۹۸۵)، عاطفه مثبت و عاطفه منفی دو عامل مرتبه بالای متعامد هستند که هم جنبه­ های صفتی و هم جنبه­ های حالتی دارند. چون سندرم­های بالینی به طور طبیعی طی هفته­ها یا ماه­ها تحول می­یابند مفاهیم صفتی عاطفه مثبت و عاطفه منفی بیشتر به اضطراب و افسردگی سندرومی مربوط می­باشند.
واتسون و کلارک (۱۹۸۴) افراد دارای عاطفه منفی بالا را مستعد تجربه هیجانات منفی و نیز دارای دیدگاه منفی نسبت به خویش می­دانند. عاطفه منفی یک عامل عام ناراحتی ذهنی است و دامنه وسیعی از هیجانات منفی از جمله اضطراب و افسردگی را شامل می­ شود. افسردگی وضعیتی است که در آن عاطفه منفی بالا و عاطفه مثبت پایین دیده می­ شود. در مقابل، اضطراب، عاطفه منفی بالا را شامل می­ شود و بعد عاطفه مثبت بی­ارتباط با این اختلال می­باشد. در نتیجه عاطفه منفی بالا به عنوان عامل عام مشترک برای اضطراب و افسردگی­ تلقی می­ شود. تأثیر این عامل مشترک، رابطه­ قوی میان ابزارهای سنجش این سازه را توضیح می­دهد عاطفه مثبت پایین ویژگی اختصاصی افسردگی است که دو اختلال را از هم متمایز می­سازد (واتسون و کندال، ۱۹۸۹).
اما در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، تأکید بر مؤلفه­ های شناختی بیشتر از مؤلفه­ های رفتاری است. اگر مروری بر محتوای این درمان بیندازیم متوجه می­شویم که هسته اصلی درمان مذکور، متمرکز بر افکار تکرارشونده منفی و باورهای فراشناختی است. اگرچه امروزه نتایج پژوهش­های آسیب­شناسی حاکی از آن است که نشخوار فکری هسته اصلی اختلال افسردگی است و کاهش نشخوار فکری و افکار تکرارشونده منفی منجر به کاهش شدت افسردگی می­ شود ولی نادیده گرفتن انرژی و انگیزه پایین این بیماران و بی­توجهی به فعال سازی رفتاری می ­تواند میزان اثربخشی را کاهش دهد.
در واقع با توجه به این که در درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی از مؤلفه­ های فراشناختی، سوگیری توجه و اجتناب شناختی استفاده شده است و این مؤلفه­ ها بیشتر بر کاهش علایم اختلال­های اضطرابی تأثیر دارند، می­توان برتری اثربخشی این پروتکل طراحی شده در درمان اختلال­های اضطرابی را برجسته­تر کند، اگرچه این پروتکل سعی کرده است با آماج قرار دادن نشخوار فکری، به عنوان هسته بنیادین اختلال افسردگی، در درمان افسردگی نیز از اثربخشی خوبی برخوردار باشد ولی شاید مؤلفه­ های دیگری به غیر از عوامل شناختی در آسیب­شناسی اختلال افسردگی نقش داشته باشد که در پژوهش­های آتی مورد توجه قرار گیرد.

تلویحات بالینی پژوهش

همان‌طوری که در فصل اول مطرح شد، هدف اصلی این پژوهش طراحی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی و بررسی اثربخشی آن در قالب یک کارآزمایی بالینی مقایسه­ ای بود. این پژوهش به دلیل شیوع بالای همبودی اختلال­های اضطرابی و افسردگی، هزینه­ های مستقیم و غیرمستقیم این همبودی بالا و فقر پژوهش­های مداخله­ای در خارج و به ویژه در ایران و همچنین غنی­سازی و توسعه اثربخشی پروتکل­های فراتشخیصی طراحی و تدوین شد. نتایج پژوهش، ما را به سوی تلویحات بالینی زیر رهنمون می­سازد:
­مهمترین کاربرد بالینی پژوهش حاضر این است که با طراحی یک پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر یک سازه بنیادین مشترک در بین اختلال­های هیجانی توانسته است در مسیر توسعه و رشد پروتکل­های فراتشخیصی گام بردارد، زیرا جمع­بندی نتایج پژوهش­های فراتحلیلی فراتشخیصی حاکی از آن است که پروتکل­های فراتشخیصی برای رسیدن به یک درمان تأیید شده باید هم مبتنی بر نظریه باشند و هم در ساختار درمان خود بر فرایند بنیادین فراتشخیصی متمرکز باشند.
با توجه به نتایج پژوهش­های همه­گیرشناسی داخلی و خارجی مبنی بر همبودی بالای اختلال­های اضطرابی و افسردگی و خلاء درمان­های روانشناختی تأیید شده در این زمینه، پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی می ­تواند نویدی برای درمان این اختلال­های همایند و چندگانه باشد و با کاهش میزان استفاده از سیستم­های بهداشتی و خدمات روانشناختی جامعه، هزینه­ های مستقیم و غیرمستقیم متحمل بر جامعه و خود این بیماران را کاهش دهد و لزوم به‌کارگیری چندین درمان شناختی رفتاری اختصاصی همزمان و یا متوالی را برطرف سازد.
درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی با توجه به اینکه بر اساس مدل نظری و آسیب­شناسی مشترک اختلال­های اضطرابی و افسردگی طراحی شده است، نسبت به سایر پروتکل­های فراتشخیصی، می ­تواند جامعیت نظری و عملی بیشتری داشته باشد و در توسعه درمان­های شناختی رفتاری و غنی­سازی آن نقش بسزایی داشته باشد، به طوری که این شکافی که در درمان­های شناختی رفتاری اختصاصی در مواجه با این اختلال­ها ایجاد شده است را پر کند
با توجه به این که نتایج پژوهش­ها نشان می­ دهند که اثربخشی پروتکل­های فراتشخیصی موجود معمولاً معطوف به یک طبقه تشخیصی یا یک دامنه محدودتری از اختلال­های هیجانی می­باشد و در کاهش علایم سایر اختلال­های موفقیت چشمگیری ندارند، نتایج پژوهش حاضر نشان می­دهد که اثربخشی پروتکل فراتشخیصی طراحی شده محدود به طبقه نشخیصی خاصی نیست و تا حد زیادی موفق به کاهش علایم اکثر اختلال­های اضطرابی و افسردگی شده است، به طوری که در پایان دوره­ پیگیری دوماهه ۷۴ درصد تش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:26:00 ق.ظ ]




۳۳ (۴/۹)

۵۰/۲

وسواس­ها و اجبارها

۶/۳۳ (۹/۵)

۱۳ (۱/۴)

۸۶/۲

۶/۱۳ (۹/۳)

۸۲/۲

در شکل ۱-۴ نمرات آزمودنی­ها برای افسردگی، اضطراب، عاطفه منفی و مثبت در خطوط پایه، طول درمان و پیگیری یک ماهه ارائه شده است. نتایج مربوط به شکل ۱-۴ نشان می­دهد که در طی سنجش­های مکرر، نمرات آزمودنی­ها در افسردگی، اضطراب و عاطفه منفی، کاهش و برای عاطفه مثبت افزایش یافته است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شکل ۱-۴٫ نمرات آزمودنی­ها در متغیرهای افسردگی، اضطراب، عاطفه منفی و مثبت در خط پایه، طول درمان و پیگیری یک ماهه
در شکل ۲-۴ نمرات آزمودنی­ها در مقیاس سازگاری اجتماعی، پرسشنامه افکار تکرارشونده منفی، مقیاس وسواسی- اجباری یل براون و پرسشنامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا در سه مرحله پیش­آزمون، پس­آزمون و پیگیری یک ماهه ارائه شده است. با توجه به شکل ۲-۴ می­توان این گونه نتیجه گرفت که نمرات آزمودنی­ها در این مقیاس­ها در پایان درمان و مرحله پیگیری یک ماهه کاهش یافته است.
شکل ۲-۴٫ نمرات آزمودنی­ها در متغیرهای افکار تکرارشونده منفی، عملکرد کلی، نگرانی و وسواس در پیش­آزمون، پس­آزمون و پیگیری یک­ ماهه
شکل ۲-۴٫ نمرات آزمودنی­ها در متغیرهای افکار تکرارشونده منفی، عملکرد کلی، نگرانی و وسواس در پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری یک ماهه

ج) بحث و نتیجه ­گیری مربوط به پژوهش مقدماتی

نتایج این پژوهش موردی شواهد اولیه­ای برای اثربخشی این پروتکل فراهم کرد. افسردگی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی، افکار تکرارشونده منفی، عملکرد عمومی، وسواس، نگرانی و شدت علایم اختلال­های اصلی و همراه، آماج­های اصلی درمان محسوب می­شوند. مقایسه نمرات آزمودنی­ها در این متغیرهای آماجی حاکی از این است که درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در کاهش شدت علایم اختلال­های اصلی و همراه، اضطراب و افکار تکرارشونده منفی بیشترین تأثیر داشته است. اگرچه این درمان در کاهش سایر متغیرهای آماجی نیز اثر مطلوبی داشته است.
اینگرام[۲۲۵]، هیز[۲۲۶] و اسکات[۲۲۷] (۲۰۰۰) در بررسی سنجش کارایی درمان­های روانشناختی به شش متغیر، اشاره کرده ­اند. آن­ها معتقدند که نتایج پژوهش­های مداخله­ای را باید بر اساس این پنج متغیر بررسی کرد. نتایج پژوهش حاضر نیز بر اساس این پنج متغیر بررسی می­ شود:
۱- اندازه تغییر[۲۲۸]: با توجه به تشخیص اصلی در پژوهش حاضر، افسردگی، نگرانی و وسواس به عنوان آماج اصلی و عمومی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در نظر گرفته شدند. نتایج پژوهش حاکی از آن است که تغییرات نمرات آزمودنی­ها در این سه آماج به حد معنادار بالینی رسیده است، زیرا نمرات آزمودنی­ها در این متغیرها به زیر خط برش رسیده است (نقطه برش BDI-II، PSWQ و Y-BOCS به ترتیب برابر ۱۳، ۴۷ و ۱۴ است). این مسأله می ­تواند ناشی از کاهش معنادار افکار تکرارشونده منفی به عنوان یک متغیر فرآیندی باشد. از آنجایی که آماج فرآیندی این درمان، افکار تکرارشونده منفی است و از طرفی دیگر این سازه یک عامل بنیادین فراتشخیصی در اختلال­های اضطرابی و افسردگی محسوب می­ شود، می­توان این تغییر معنادار بالینی در آماج­های اصلی درمان را ناشی از تغییر سازه فراتشخیصی در طول درمان قلمداد کرد (مک­اوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ منسل و همکاران، ۲۰۰۸، کلارک و تیلور، ۲۰۰۹).
۲- عمومیت تغییر[۲۲۹]: نتایج پژوهش نشان می­دهد که آزمودنی­ها در پایان درمان در تمامی متغیرهای افسردگی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی، افکار تکرارشونده منفی، عملکرد عمومی، وسواس، نگرانی و شدت علایم اختلال­های اصلی و همراه به موفقیت­های درمانی قابل توجهی دست یافتند. در واقع درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی علاوه بر متغیرهای برآیندی (افسردگی، نگرانی، اضطراب، عاطفه مثبت، عاطفه منفی و وسواس) و متغیر فراتشخیصی فرآیندی (افکار تکرارشونده منفی)، قادر به تغییرات معنادار بالینی در حوزه سازگاری اجتماعی و عملکرد عمومی شده است. این تغییرات همه جانبه در زمینه اختلال­های اصلی و همراه می ­تواند شواهدی بر اثربخشی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی در درمان علایم ناهمگون و همزمان اختلال­های اصلی و همراه باشد و در جهت غنی­سازی و رشد اثربخشی پروتکل­های فراتشخیصی پیش رود (دوزوا و همکاران، ۲۰۰۹؛ نورتون و همکاران، ۲۰۰۸).
۳- میزان پذیرش[۲۳۰]: یکی دیگر از ملاک­های پنج‌گانه برای اثربخشی درمان­های روانشناختی میزان افت مراجعین در طول درمان است. همین‌طور که قبلاً اشاره شد یکی از مشکلات پروتکل­های شناختی رفتاری اختصاصی و لزوم ظهور درمان­های فراتشخیصی، افت مراجعین مبتلا به اختلال­های همایند و همزمان در حوزه اختلال­های هیجانی بود. در واقع، از یک طرف همبودی بالای اختلال­های اضطرابی و افسردگی با هم و از طرفی افزایش افت مراجعین در طول درمان به دلیل همین همبودی، زمینه را برای درمان­های فراتشخیصی فراهم کرد. نتایج پژوهش حاضر هم در جهت ادعای پروتکل­های فراتشخیصی است و همه آزمودنی­ها در طول درمان و مرحله پیگیری یک ماهه روند درمان را بدون ریزش طی کردند و شاید به همین دلیل بتوان درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی را جزو درمان­هایی تلقی کرد که قابلیت پذیرش بالایی دارند. در واقع این درمان به دلیل ویژگی­های انعطاف­پذیری و مبتنی بر ماژول و تطابق­اش با مشکلات همزمان شناختی، رفتاری و هیجانی، می ­تواند برای مراجع جذابیت داشته باشد.
۴- ایمنی[۲۳۱]: کاهش درجه­بندی شدت بالینی و افزایش عملکرد و سازگاری آزمودنی­ها می ­تواند شواهدی مبنی بر ایمنی درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی باشد. در واقع این درمان نه­تنها مشکل جدیدی برای مراجعان ایجاد نکرده است، بلکه شدت علایم مراجعان را هم در تشخیص اصلی و هم در تشخیص­های همراه کاهش داده است و قادر به افزایش عملکرد عمومی و خروج آن­ها از حوزه بالینی شده است.
۵- ثبات دستاوردهای درمان[۲۳۲]: نتایج یک ماهه پیگیری نشان می­دهد که آزمودنی­ها توانستند نتایج مثبت پایان درمان در آماج­های اصلی را در تشخیص­های اصلی و همراه را تداوم ببخشند.
۲) شناسایی نقص­های پروتکل طراحی شده: هدف اصلی از اجرای مقدماتی پروتکل طراحی شده، شناسایی نقص­های اجرایی پروتکل در موقعیت و فضای بالینی بود. مهم­ترین نقصی که بعد از اجرای پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده در مرجله مقدماتی مشاهد شد، مربوط به مشکل در تفهیم منطق تکنیک­های انعطاف­پذیری توجه (ماژول سوم) و تکنیک­های پذیرش و رها کردن کنترل (ماژول پنجم) بود که در ادامه این نقص­ها و راهبردهای اتخاذ شده برای رفع آن­ها توضیح داده شد.
یکی از مشکلاتی که در هنگام اجرای این پروتکل با آن مواجه شدیم، مربوط به تفهیم منطق تکنیک­های انعطاف­پذیری توجه به ویژه تکنیک آموزش توجه بود. دلیل قانع کننده برای این منظور احتمالاً ریشه در مسائل فرهنگی داشته باشد، چون برای مراجعین سخت است که دست از نشخوار فکری و نگرانی بردارند، چون فکر می­ کنند این افکار به آن­ها کمک می­ کند. بنابراین به راحتی به صورت آگاهانه یا غیر آگاهانه حاضر به کاهش یا قطع افکار تکرارشونده نیستند. بیشتر مراجعین قادر به تشخیص این مسأله نیستند که توجه‌شان بر خودشان،‌ تفکرشان و احساس‌شان قفل شده است و مشکل اصلی و علت تجربه هیجان­های ناخوشایند آن­ها همین است. متأسفانه، معمولاً افراد نسبت به این فرایند آگاهی ندارند و تغییر آن برایشان دشوار است. گاهی مشاهده می­شد که مراجعین هم زمان هم مشغول انجام تکنیک هستند و هم شروع به نشخوار فکری و نگرانی می­ کنند. در طول اجرای مقدماتی پروتکل، مشاهده می­شد که گاهی مراجعین از تکنیک­های توجه آگاهی به عنوان وسیله‌ای برای اجتناب از هیجان‌ها، وسیله‌ای برای کنترل اضطراب یا هراس یا به عنوان وسیله‌ای برای سرکوبی افکار وسواسی استفاده می‌کنند. برای غلبه بر این موانع، سعی شد زیان‌های افکار تکرار شونده منفی مطرح شوند و به مراجعین این آگاهی داده شود که چطور این راهبردها مانع از حل مشکل آن­ها می‌شوند. سپس تلاش شد راهبردهای تعویق افکار تکرار شونده منفی را در کنار تکنیک­های آموزش توجه و توجه آگاهی انفصالی به مراجعین معرفی شود. همچنین بر این نکته تأکید شد که این تکنیک­ها نباید به عنوان راهبرد مقابله‌ای استفاده شود. استفاده از تکنیک­های انعطاف­پذیری توجه به عنوان راهبرد مقابله‌ای سودمند نیست، زیرا آن را به شکلی از اجتناب شناختی یا هیجانی مبدل می‌کند، مانع از پردازش هیجانی می‌شود و باورهای منفی درباره‌ی خطر و پیامدهای افکار و احساس‌ها را تداوم می‌بخشد.
از دیگر مشکلات ایجاد شده در اجرای مقدماتی پروتکل، می­توان به شناسایی باورهای فراشناختی مثبت مربوط به افکار تکرارشونده منفی اشاره کرد. معمولاً مراجعین در شناسایی این باورها اظهار ناتوانی می­کردند. برای رفع این مشکل، راهبرد عدم تناسب افکار تکرارسونده منفی با واقعیت که یک آزمایش رفتاری مورد استفاده قرار گرفت که توضیح آن به طور مفصل در پیوست ۱۱ ارائه شده است.
نقص دیگری که در اجرای مقدماتی پروتکل با آن مواجه بودیم مربوط به ماژول پنجم بود که مراجعین قادر به رها کردن راهبردهای کنترلی ذهن نبودند و گفته­های یکی از مراجعین هم مؤید این مطلب بود: «من آنقدر ذهنم را کنترل کردم و مسائل را پیش ­بینی کرده­ام، به این روز افتادم اگر کنترل نمی­کردم چه بر سر من می­آمد». برای تفهیم منطق درمان سعی شد از استعاره­های دیگری مانند «استعاره ریگ­های روان» و «تمرین عینیت بخشی» (در پیوست ۱۱ به طور کامل آمده است) استفاده شود تا مراجع متقاعد بشود کنترل خود را بر پدیده ­های ناخوشایند ذهنی از جمله افکار، تصاویر و خاطرات ناخوشایند رها کند.
۳) بررسی نظر متخصصین درباره ضریب تطابق جلسات درمانی با پروتکل: در این مرحله، به منظور ارزیابی اجرای پروتکل، جلسات درمانی مربوط به یک بیمار در پژوهش مقدماتی ضبط گردید و به همراه دستورالعمل درمانی گام به گام و مقیاس شناخت درمانی لیهی (به پیوست ۱۲ مراجعه شود)، برای بررسی ضریب تطابق جلسات درمانی با پروتکل، برای استاد راهنما و مشاور و یک فرد متخصص خارج از پژوهش که در این زمینه اطلاعات مناسبی داشتند، فرستاده شد. نتایج این ارزیابی به این شرح بود که نمره این افراد به درمانگر در آیتم­های تعیین دستور جلسه، گرفتن بازخورد، درک و فهم مطالب بیمار، مهارت­ های بین فردی، بکارگیری همکاری و مشارکت مراجع، زمان­بندی و استفاده بهینه از زمان، اکتشاف هدایت شده، تمرکز بر شناخت­ها یا رفتارهای کلیدی، راهبرد ایجاد تغییر، بکاربردن تکنیک­های شناختی رفتاری و تکلیف از ۱۰ نمره ۶/۸ بود. ایرادات وارد شده بیشتر در آیتم زمان­بندی و استفاده بهینه از زمان، تکلیف، درک و فهم مطالب بیمار بود که این موارد یادداشت شدند و در فاز نهایی، یعنی کارآزمایی بالینی برطرف شدند.
به طور خلاصه، نتایج مربوط به ارزیابی متخصصین داخلی و خارجی درباره محتوا و اجرای مقدماتی پروتکل طراحی شده و همچنین پژوهش مقدماتی مربوط به اعتباریابی مقدماتی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی نشان داد که اولاً محتوای پروتکل طراحی شده از انسجام کافی برخوردار بوده و مبتنی بر درمان­های شناختی رفتاری و سازه افکارتکراشونده منفی بوده است. دوماً، پروتکل طراحی شده بر اساس نظر متخصصین داخلی و خارجی، قابلیت اجرایی دارد. سوماً، نتایج پژوهش مقدماتی نشان می­دهد که پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده از لحاظ کاربردی بودن، از اعتبار اولیه قابل قبولی برخوردار است.

ب) مرحله دوم پژوهش: کارآزمایی بالینی پروتکل طراحی شده

در این قسمت به نتایجی اشاره می­ شود که در مرحله دوم پژوهش حاضر، به دست آمده است. مرحله­ دوم پژوهش به کارآزمایی بالینی پروتکل فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی مربوط می­ شود. برای بررسی اثربخشی این پروتکل طراحی شده، ۴۵ نمونه انتخاب شده که ملاک­های ورود و خروج پژوهش را کسب کرده بودند به طور تصادفی در سه گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، گروه درمان فراتشخیصی بارلو و گروه کنترل (لیست انتظار) گمارده شدند و پروتکل­های درمانی متناظر برای گروه ­های آزمایشی پژوهش ارائه شد. در ذیل نتایج مربوط به فرایند آزمایش­های انجام شده تنظیم شد. در بخش نخست، یافته­های توصیفی مربوط به ویژگی‌های جمعیت­شناختی و متغیرهای تحقیق به تفکیک گروه­ ها ارائه می­ شود. سپس به بررسی سؤال­های پژوهش پرداخته خواهد شد.

ویژگی­های جمعیت­شناختی آزمودنی­های پژوهش

در این بخش، یافته‌های حاصل از آزمون سؤال­های پژوهش به صورت جداول و نمودار ارائه می­گردد. همان‌طور که در فصل سوم توضیح داده شد از بین ۴۵ شرکت­کننده در پژوهش حاضر ۱۵ آزمودنی در گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی، ۱۵ آزمودنی در گروه درمان فراتشخیصی بارلو و ۱۵ آزمودنی نیز در گروه کنترل لیست انتظار قرار گرفتند. ۲ نفر از آزمودنی­ها در گروه درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی به علت تغییر در میزان دارو، یکی از آزمودنی­ها در جلسه دوم و دیگری در جلسه سوم درمان از پژوهش خارج گردید. در گروه درمان فراتشخیصی بارلو ۱ نفر از آزمودنی­ها به دلیل فوت پدرش و عزیمت به شهر خود (بنا بر درخواست آزمودنی) پژوهش حاضر را ترک کرد. در گروه کنترل لیست انتظار هم دو آزمودنی که یکی از آن­ها به دلیل تغییر در نوع دارو و دیگری به دلیل نامشخصی از مسیر پژوهش خارج شدند. آزمودنی­ها در هر سه گروه قبل از درمان، پایان درمان و دوره پیگیری دوماهه با ابزارهای پژوهش، مورد ارزیابی قرار گرفتند.
در رابطه با مشخصات جمعیت­شناختی آزمودنی­های مورد پژوهش، در مجموع ۱۹ نفر آزمودنی زن (۵/۴۷ درصد) و ۲۱ نفر آزمودنی مرد (۵/۵۲ درصد) در پژوهش حضور داشتند. میانگین سن آزمودنی­ها ۰۴/۲۱ با انحراف استاندارد ۸۳/۲ بود که دامنه­ سنی از ۱۸ تا ۲۴ را شامل می­شد. در این پژوهش ۹۵ درصد از آزمودنی­ها مجرد بودند. از لحاظ تحصیلات هم تمامی آزمودنی­ها از دانشجویان مقطع لیسانس بودند. جدول ۷-۴ و ۸-۴ فراوانی اختلالات اصلی و همایند اضطرابی و افسردگی در گروه ­های پژوهش را نشان می­ دهند. تشخیص­های اصلی آزمودنی­ها در این پژوهش شامل اختلال اضطراب فراگیر (۷ نفر)، اختلال اضطراب اجتماعی (۹ نفر)، اختلال وسواسی- اجباری (۱۰ نفر)، اختلال افسرده­خویی (۹ نفر) و اختلال افسردگی اساسی (۵ نفر) بود.
جدول ۷-۴٫ فراوانی اختلالات اصلی اضطرابی و افسردگی در هر یک از گروه ­های پژوهش

اختلال اصلی

درمان فراتشخیصی مبتنی بر افکار تکرارشونده منفی
فراوانی

درمان فراتشخیصی بارلو
فراوانی

گروه کنترل
فراوانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:26:00 ق.ظ ]




۲۴۱ (۱۴۳ نفر اتمام درمان)
گروه اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه

ندارد

۱۰ جلسه دو ساعته

– آموزش روانشناختی
– آرمیدگی
– بازسازی شناختی
– مواجهه

مک­اوی و ناتهان (۲۰۰۷)

۰۲/۱

۲۳ (۱۹ نفر اتمام درمان)
گروه اختلال­های اضطرابی و افسردگی چندگانه

گروه لیست انتظار

۱۲ جلسه دو ساعته

– آموزش روانشناختی
– آرمیدگی
– بازسازی شناختی
– مواجهه

نورتون و هوپ (۲۰۰۵)

پژوهش­های اولیه از مفروضه بالا مبنی بر اثربخشی درمان­های فراتشخیصی حمایت کرد. سه تیم پژوهشی بین ­المللی مستقل از هم نتایج ارزیابی اولیه از پروتکل­های فراتشخیصی طراحی شده خود را در قالب کارآزمایی­های بالینی تصادفی با گروه کنترل منتشر کردند (اریکسون و همکاران، ۲۰۰۷؛ گارسیا، ۲۰۰۴؛ نورتون و هوپ، ۲۰۰۵). علاوه بر این تعدادی کارآزمایی بالینی غیرتصادفی دیگر در نقاط مختلف جهان در زمینه اثربخشی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر مؤلفه­ های مشترک درمان­های شناختی رفتاری انجام شد. نتایج هر کدام از این پژوهش­ها و فراتحلیل اخیر (نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸) از اندازه اثر خوب (با میانگین ۹۱/۰=d ) این رویکرد فراتشخیصی مبتنی بر مؤلفه­ های مشترک درمان­های شناختی رفتاری حمایت می­ کنند که قابل مقایسه با میانگین اندازه اثر درمان­های شناختی رفتاری اختصاصی برای اختلال­های اضطرابی و افسردگی (با میانگین ۰۳/۱=d ؛ نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸) است. البته برخی از پژوهش­ها اثربخشی قابل قبول درمان­های فراتشخیصی مذکور را به اثرات گروه درمانی اختصاص می­ دهند (نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

به طور خلاصه می­توان این گونه نتیجه گرفت که در ابتدا ادعای اثربخشی درمان­های فراتشخیصی مبتنی بر عوامل درمانی مشترک درمان­های شناختی رفتاری مطرح شد و در ادامه کارآزمایی­های بالینی تصادفی و غیرتصادفی بسیاری از این ادعا حمایت کرد، هر چند که نتایج برخی از پژوهش­ها به ماهیت گروهی این پروتکل­ها و منطبق نبودن بر نظریه یکپارچه نسبت می­دادند. در واقع نتایج پژوهش­های مروری نشان می­ دهند که اکثر پروتکل­های فراتشخیصی مطرح شده تا سال ۲۰۰۷ عمدتاً غیرنظری، عمل‌گرا، مبتنی بر مؤلفه­ های درمانی مشترک درمان­های شناختی رفتاری و در قالب گروه درمانی هستند. بنابراین با توجه به نتایج پژوهش­های فراتحلیل و مروری (منسل و همکاران، ۲۰۰۹؛ مک­اوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ کلارک و تیلور، ۲۰۰۹؛ دوزوآ و کولین، ۲۰۰۹؛ نورتون و همکاران، ۲۰۰۸؛ نورتون و فیلیپ، ۲۰۰۸؛ رینهولت و کرو، ۲۰۱۴) و در راستای تکامل و غنی­سازی پروتکل­های فراتشخیصی، باید یک تغییر جهت از سمت پروتکل­های فراتشخیصی عمل‌گرا به سوی طراحی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر نظریه و یکپارچه صورت می­گرفت که نقطه عطف این تلاش­ها در پروتکل فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است که مبتنی بر تنظیم هیجان طراحی و تدوین شد. در ادامه به این روند تکاملی و کارآزمایی­های بالینی مربوط به این رویکرد خواهیم پرداخت.
طراحی اولین پروتکل­های فراتشخیصی نظریه­گرا: تأکید بر تنظیم هیجانی
پژوهش­های مختلفی تأثیر درمان­های فراتشخیصی عمل­گرا در درمان اختلال­های هیجانی را نشان داده­اند. اما نتایج اکثر درمان­های فراتشخیصی بر تأثیرگذاری متوسط این پروتکل­های درمانی دلالت می­ کنند (مک­اوی و همکاران، ۲۰۰۹؛ منسل و همکاران، ۲۰۰۹، کلارک و تیلور، ۲۰۰۹). بر اساس فراتحلیل منسل و همکاران (۲۰۰۹) و کلارک و تیلور (۲۰۰۹) اساسی­ترین دلیلی که توجیه کننده اثربخشی متوسط پروتکل­های فراتشخیصی عمل­گرا بود، نپرداختن به فرایندهای شناختی- رفتاری مشترک اختلال­های هیجانی است.
متوسط بودن اثربخشی درمان­های فراتشخیصی عمل­گرا، سبب شد که حرکت به سوی طراحی پروتکل­هایی پیش برود که بنیادهای دیگری را محور خود قرار دهند. بر همین اساس بارلو و همکاران در طی چندین پژوهش (بارلو و همکاران،۲۰۰۴، بارلو و همکاران، ۲۰۰۸؛ فارچیون و همکاران، ۲۰۱۰، الارد و همکاران، ۲۰۱۰؛ بارلو، الارد و همکاران، ۲۰۱۱، بارلو، فارچیون و همکاران، ۲۰۱۱ و فارچیون، الارد، بارلو و همکاران، ۲۰۱۲) با تاکید بر نقش «تنظیم هیجانی» به عنوان فرایند شناختی رفتاری اصلی در اختلال­های هیجانی، گام اساسی در طراحی پروتکل­های فراتشخیصی مبتنی بر نظریه برداشتند که در ادامه، شرح این پروتکل فراتشخیصی ارائه شده است.
با توجه به این که در طول دهه­های اخیر اختلال­‌های اضطرابی و افسردگی به عنوان اختلال­‌های هیجانی توصیف شده ­اند (بارلو، ۱۹۸۸، ۱۹۹۱، ۲۰۰۲)، بارلو و همکاران (۲۰۱۱) معتقد بودند که تنظیم هیجانی (گراس و تامسون، ۲۰۰۷) مکانیسم مهمی در شکل­ گیری و تداوم اختلال­‌های اضطرابی و هیجانی است و نقص در مهارت­‌های تنظیم هیجانی ویژگی اساسی این اختلال­ها محسوب می­ شود. تنظیم هیجانی در این رویکرد فراتشخیصی به راهبرد‌هایی اشاره دارد که افراد از آن‌ها برای وقوع، تشدید و ابراز دامنه گسترده‌ای از هیجان­ها استفاده می­ کنند (گراس، ۲۰۰۷؛ کرینگ[۱۵۹] و اسلون[۱۶۰]، ۲۰۱۰؛ ریچاردز[۱۶۱] و گراس، ۲۰۰۰). بر اساس این رویکرد، افراد مبتلا به اختلال­‌های اضطرابی و خلقی اغلب از راهبرد‌های تنظیم ناسازگارانه استفاده می­ کنند که در تداوم علایم­شان نقش دارد. بنابراین، افزایش توجه بر عدم تنظیم هیجانی در درمان همسو با مفهوم­سازی­ها جدیدی است که بر همانندی­‌های زیربنایی تاکید دارد و با یافته­‌های پژوهشی اخیر تایید شده است.
فرضیه اصلی درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) این است که افراد مبتلا به اختلال­‌های هیجانی راهبرد‌های تنظیم هیجانی ناسازگارانه را به کار می­برند، آن‌ها اساساً سعی می­ کنند تا از هیجان­‌های ناخوشایند اجتناب کنند و یا شدت آن را کاهش دهند که باعث نتیجه عکس و تداوم علایم آن‌ها می­ شود. بنابراین، درمان فراتشخیصی یک رویکرد درمانی مبتنی بر هیجان است؛ به این معنا که، درمان طوری طراحی شده است که به بیماران بیاموزد چگونه با هیجان­‌های ناخوشایند خود مواجه شده و آن‌ها را تجربه کنند و به شیوه سازگارانه­تری به هیجان­‌های خود پاسخ دهند. ضمن اصلاح عادت­‌های تنظیم هیجانی بیماران، هدف درمان کاهش شدت و بروز تجربه هیجانی ناسازگارانه و بهبود کارکرد بیماران است. اگر چه هدف بهبودی است ولی درمان فراتشخیصی بر آن نیست که هیجان‌های ناخوشایند را حذف کند بلکه تاکید بر برگرداندن هیجان­ها به سطح کارکردی است به طوری که هیجان­‌های ناخوشایند سازگارانه و کمک کننده باشند.
در این درمان مدل سه مؤلفه­ای هیجان­ها برای بیماران ارائه شده است که به آن‌ها کمک می­ کند تا فهم بهتری از تعامل افکار، احساس­ها و رفتارها در ایجاد تجربه­‌های هیجانی درونی داشته باشند. علاوه بر این، بیماران یاد می­گیرند تا تجربه­‌های هیجانی خود را طبق این مدل منطبق کنند. این موضوع به بیماران کمک می­ کند تا آگاهی بهتری از تجربه­‌های هیجانی خود (شامل برانگیزان­ها و پیامد‌های رفتاری) کسب کنند و نگاه عینی­تری نسبت به هیجان‌های خود داشته باشند تا اینکه «گرفتار» پاسخ­‌های هیجانی خود باشند. مهارت آگاهی هیجانی نیز جزو برنامه درمانی است. این مهارت بر آگاهی غیرقضاوتی[۱۶۲]، متمرکز بر حال[۱۶۳] ضمن تجربه هیجانی تاکید دارد. به دست آوردن این آگاهی مهارت اصلی به حساب می ­آید که یادگیری بهتر مفاهیم درمانی بعدی را در پی خواهد داشت.
دومین مهارت اصلی در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) چالش با ارزیابی­‌های منفی تهدید‌های بیرونی و درونی مثل احساس­ها و هیجان­‌های جسمی و افزایش انعطاف­پذیری شناختی است. مداخله­‌های شناختی ابداع شده توسط آرون بک (بک، ۱۹۷۲؛ بک، راش، شاو، امری، ۱۹۷۹) اقتباس شده است که بر دو نوع ارزیابی غلط تاکید دارد: نخست، احتمال رخ دادن رویداد‌های منفی (بیش تخمین احتمال)؛ و دو، پیامد‌های رویداد‌های منفی در صورت وقوع (فاجعه­آمیز کردن؛ بارلو و کراسکی، ۲۰۰۰؛ زینبارگ، کراسکی و بارلو، ۲۰۰۶). همچنین، بر خلاف سایر شناخت درمانگران، تاکید درمان فراتشخیصی بر حذف یا سرکوبی افکار منفی و جایگزینی آن‌ها با ارزیابی­­‌های واقع­بینانه و سازگارانه نیست، بلکه تاکید بر افزایش انعطاف­پذیری شناختی به عنوان راهبرد تنظیم هیجانی سازگارانه است. شرکت­ کنندگان در این شیوه درمانی تشویق می­شوند تا راهبرد‌های ارزیابی مجدد را نه فقط قبل از موقعیت­‌های هیجانی بلکه ضمن و بعد از رویداد استفاده کنند. علاوه بر این، درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) بر تعامل پویا بین شناخت­ها و رفتارها و احساس­‌های جسمی تاکید دارد که مؤلفه‌های مهم در ایجاد تجربه­‌های هیجانی هستند.
سومین مهارت درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) شناسایی و اصلاح تمایلات عمل ناسازگارانه یا رفتار‌های مبتنی بر هیجان[۱۶۴] (EDBs) است که موضوع اصلی در تمرین­‌های مواجهه است. در واقع، همان‌طور که در سال ۱۹۸۸ (بارلو، ۱۹۸۸) در مورد درمان اختلال­‌های فوبیک پیشنهاد شده بود، امکان دارد که یکی از کارکرد‌های اصلی مواجهه پیشگیری از تمایلات عمل مرتبط با هیجان و تسهیل رفتار‌های جایگزین باشد، این موضوع همسو با نظریه ­ها و شواهد حاصل از علم هیجان است که بر این مسأله تاکید دارد که اصلاح این اعمال روش اثربخشی برای کنترل هیجانی است. همان‌طور که ایزارد[۱۶۵] در سال ۱۹۷۱ اشاره کرده است «افراد یاد می­گیرند تا به این شیوه عمل کنند و به شیوه نوینی احساس کنند».
افزایش آگاهی و تحمل احساس­‌های جسمی در طی مواجهه درونزاد چهارمین مهارت اصلی در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است. از همه بیماران، مستقل از تشخیص یا حوزه خاص اضطراب­شان، خواسته می­ شود تا تمرین­‌هایی را انجام دهند تا احساس­‌های جسمی، مشابه با اضطراب و ناراحتی برانگیخته شود. مواجهه­‌های درونزاد در درمان اختلال هراس کاربرد دارند (بارلو، ۱۹۸۸؛ بارلو و سرنی[۱۶۶]، ۱۹۸۸)، در اختلال هراس احساس­‌های جسمی ماشه چکان اصلی و حوزه خاص اضطراب است. البته در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) مواجهه­‌های درونزاد در تشخیص­‌های دیگر نیز با هدف افزایش آگاهی بیماران به احساس­‌های جسمی و افزایش تحمل نسبت به آن‌ها به کار می­رود، حتی اگر احساس­‌های جسمی حوزه خاص اضطراب بیماران نباشد. در جریان تمرین­‌های مواجهه هیجانی، بیماران با نقش احساس­‌های جسمی در تجربه هیجانی و نحوه تأثیر آن‌ها در افکار و رفتارها، همچنین نقش متقابل رفتارها و افکار در تشدید احساس­ها آگاه می­شوند.
این مفاهیم درمانی در مرحله پایانی درمان از طریق شرکت در تمرین­‌های هیجانی با همدیگر ترکیب می­شوند. این پنجمین مؤلفه اصلی درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) است. این تمرین­ها به برانگیختن و مواجهه با تجربه­‌های هیجانی در بافت‌های موقعیتی و درونزاد تاکید دارند. همانند سایر درمان‌های شناختی- رفتاری تمرین­‌های مواجهه به سبک «گام به گام» و پیشرونده انجام می­شوند، طوری که بیماران قبل از مواجهه منظم با موقعیت‌هایی که هیجان شدید ایجاد می­ کنند با موقعیت­‌های خفیف­تر (کم هیجان­تر) روبرو می­شوند. البته، لازم به ذکر است که ضرورتی برای ایجاد مواجهه با این سبک نیست. موقعیت­‌های مشکل­تر هیجان شدیدتری ایجاد می­ کنند ولی هیجان­‌های شدیدتر خطرناک­تر از سایر هیجان­ها نیستند. در همه مواجهه­ها تاکید بر مواجهه کامل با موقعیت است تا الگو‌های اجتناب و سایر رفتار‌های ایمنی[۱۶۷] شناخته شوند و ضمن تمرین مواجهه این رفتارها کاهش یا حذف شوند تا یادگیری جدید تسهیل شده و حافظه نویی ایجاد شود. طبق این الگو، تمایل افراد به انجام رفتار‌های اجتنابی یا سرکوب هیجانی با تمایل به نزدیک شدن[۱۶۸] جایگزین می­شوند.

توصیف ماژول‌های درمانی فراتشخیصی بارلو

درمان فراتشخیصی (رویکرد یکپارچه) شامل پنج ماژول درمانی اصلی است که جنبه­‌های کلیدی پردازش و تنظیم هیجانی تجربه­‌های هیجانی را هدف قرار می­دهد (بارلو و همکاران، ۲۰۱۱): ۱) آگاهی هیجانی مبتنی بر حال، ۲) انعطاف­پذیری شناختی، ۳) اجتناب هیجانی و رفتار‌های ناشی از هیجان، ۴) آگاهی و تحمل احساس­‌های بدنی و ۵) مواجهه هیجانی درونزاد و مبتنی بر موقعیت. طبق رویکرد سنتی CBT، این ماژول­ها بر اساس سه مفهوم طرح­ریزی شده ­اند. ماژول کیفی هیجان (افکار، احساس­ها و رفتار) که بر افزایش آگاهی بیمار نسبت به هر یک از این مؤلفه‌ها و کارکرد هیجان­ها و رفتار در بافت تجربه کنونی تاکید دارد. آگاهی به تجربه­‌های هیجانی به بیمار این امکان را می­دهد تا الگو‌های پاسخ و راهبرد­‌های تنظیم هیجانی ناهمخوان و نامتناسب خود را در موقعیت شناسایی کند. بنابراین، درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) از هدف قرار دادن علایم اختصاصی اختلال فراتر می­رود و مکانیسم­‌های زیربنایی «پیوستار نوروز[۱۶۹]» را هدف قرار می­دهد (بارلو، ۲۰۰۲؛ براون و بارلو، ۲۰۰۹).
قبل از پنج ماژول اصلی یک ماژول دیگر وجود دارد که بر افزایش انگیزه و اشتیاق بر تغییر و مشارکت در درمان تاکید دارد. همچنین، این ماژول به عنوان یک ماژول مقدماتی ماهیت هیجان­ها را به بیمار آموزش می­دهد و چهارچوبی برای فهم تجربیات هیجانی فراهم می­سازد. مدل نهایی نیز شامل مرور پیشرفت درمانی و راهبرد‌های پیشگیری از عود است. با پیشرفت درمان حوزه افکار، احساس­ها و رفتار به تفصیل شناسایی می­ شود، به طور اختصاصی راهبرد‌های تنظیم هیجانی ناکارآمدی که بیمار در هر یک از این حوزه ها کسب کرده است تصریح می­ شود و مهارت‌های تنظیم هیجانی سازگارانه به بیمار آموزش داده می­ شود. برای جزییات بیشتر در مورد تهیه راهنمای درمانی و اصلاحات انجام شده نسبت به نسخه­‌های اولیه به الارد و همکاران (۲۰۱۰) مراجعه کنید.
ماژول­ها یکی پس از دیگری و به صورت متوالی اجرا می­شوند. البته، انعطاف­پذیری در اجرای درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) این امکان را می­دهد تا هر یک از ماژول­ها بر اساس نیاز جلسات درمانی اجرا شوند. بنابراین، تفاوت­‌های فردی در نحوه ارائه لحاظ شده است. برای مثال، افرادی که نگرانی­‌های افراطی و کنترل ناپذیر دارند از افزایش آگاهی غیرقضاوتی مبتنی بر حال (ماژول ۳) بیشتر بهره می­برند، در حالی که افرادی که رفتار‌های وسواسی و تکرار شونده دارند از تمرین و توجه به اجتناب هیجانی و رفتار‌های ناشی از هیجان (ماژول ۵) بیشتر فایده می­برند.
در ادامه توصیفی از ماژول­‌های درمانی فراتشخیصی (رویکرد یکپارچه) و راهنمای کلی جلسات در مورد نقش درمانگر در هر ماژول آمده است. همان‌طور که قبلاً اشاره شد تعداد جلسات هر ماژول از بیماری به بیمار دیگر متفاوت است و بستگی به این دارد که از نظر بالینی هر ماژول چقدر برای بیمار سودمند باشد. بر این اساس درمانگر طبق نیاز خود آن را تعدیل می­ کند. الارد و همکاران (۲۰۱۱) توصیه می­ کنند همه ماژول­ها در مورد بیماران استفاده شود حتی اگر در ابتدا به نظر برسد که ماژولی به طور مستقیم در مورد مشکل بیمار تناسب ندارد. برای مثال، برخی از بیماران حساسیت جدی نسبت به احساس­‌های بدنی را گزارش نمی­کنند، پس در ظاهر مواجهه درونزاد در مورد آن‌ها صدق نمی­کند. اما تجربه نشان می­دهد که بسیاری از بیماران از این روش سود می­برند و این امکان را برای آن‌ها فراهم می ­آورد تا احساس­‌های بدنی خود را به عنوان مؤلفه اصلی تجربه­‌های هیجانی بشناسند. علاوه بر این، انعطاف­پذیری در تعداد جلسات هر ماژول به درمانگر این امکان را می­دهد تا روش­‌های درمانی را متناسب با بیمار خاص خود اجرا کنند.

ساختار پروتکل فراتشخیصی بارلو

درمان به نحوی طرح­ریزی شده است که ۱۲ جلسه و تقریباً بین ۵۰ تا ۶۰ دقیقه به طول می­انجامد. جلسات به صورت هفتگی اجرا می­شوند و در جلسه­‌های پایانی درمان جلسات با فاصله ۲ هفته برگزار می‌شوند تا به بیمار این امکان را بدهد که زمان بیشتری برای غلبه بر مشکلات باقی مانده خود داشته باشند. مدل­ نهایی ارائه شده توسط بارلو و همکاران (۲۰۱۱) ساختاری متفاوت از رفتاردرمانی شناختی کلاسیک دارد. آخرین نسخه از این شیوه درمانی بر اساس ماژول­‌های درمانی بجای جلسات درمانی ارائه شده است. همانند اغلب پروتکل­‌های درمان شناختی- رفتاری، جلسات درمان با مرور تکالیف ارائه شده در جلسات قبلی آغاز می­شوند. پس از مرور تکالیف مفاهیم کلیدی و قابل اجرا در جلسه ارائه می­ شود تا بیمار نسبت به مهارت‌های درمانی شناخت داشته باشد. آموزش مستقیم و مهارت افزایی تعاملی قسمت اصلی جلسه درمان را تشکیل می­دهد. در پایان هر جلسه درمانی به بیمار کمک می­ شود تا مطالب آموخته شده خود را تحکیم کند. از بیمار خواسته می­ شود تا اطلاعات جلسات و تکالیف درخواستی خود را خلاصه کند و هر نوع بازخورد منفی نسبت به جلسات سؤال می­ شود. در پایان، در مورد تکالیفی که لازم است تا جلسه بعدی تکمیل شود بحث می­ شود. هر یک از ماژول­‌های درمان می ­تواند بین ۱ تا چند جلسه را به خود اختصاص دهد و بر اساس نوع اختلال ماژول­‌های خاصی مورد تاکید بیشتری قرار بگیرند. در زیر توصیف کوتاهی از هر یک از ماژول­‌های درمانی ارائه شده است.

ماژول اول: افزایش انگیزه برای شرکت در درمان

این ماژول بر افزایش آمادگی و انگیزه بیماران برای تغییر رفتاری و تقویت خودکارآمدی یا باور به توانایی شخصی برای دستیابی موفقیت­آمیز به تغییر مورد نظر تاکید دارد. بیماران فرصتی به دست می­آورند تا مزایا و معایب تغییر را در مقابل روش قبلی خود بسنجند. آن‌ها همچنین اهداف درمانی را ارزیابی کرده و اهداف عینی­تری را برنامه­ ریزی می­ کنند و گام­‌های احتمالی را برای دستیابی به اهداف درمانی شناسایی می­ کنند. این اصول برای افزایش میزان مشارکت درمانی و حفظ انگیزه بیمار برای تغییر رفتاری کاربرد دارند. این ماژول بر اساس پژوهش­‌های انجام شده توسط وسترا، ارکویتز[۱۷۰] و دوزوآ[۱۷۱] (۲۰۰۹) در درمان فراتشخیصی بارلو و همکاران (۲۰۱۱) قرار داده شده است. این پژوهش­ها نشان دهنده کارایی این تکنیک­ها در درمان اختلال­‌های اضطرابی است (وسترا، آرکوویتز و دوزوآ، ۲۰۰۹). همچنین این ماژول مبتنی بر اصول و تکنیک­‌های به کار برده شده در مصاحبه انگیزشی است (میلر و رولینگ، ۲۰۰۲).

ماژول دوم: آموزش روانشناختی و جستجوی تجربه هیجانی

محتوای اصلی این ماژول آموزش روانی در مورد ماهیت هیجان­ها، مؤلفه‌های اصلی تجربه هیجانی و مفهوم پاسخ­‌های آموخته شده است. در طول این ماژول انتظار می­رود تا بیماران با پایش و جستجوی تجربه­‌های هیجانی خود عوامل نگهدارنده (مثل، ماشه چکان­‌های معمول و یا وابستگی­‌های محیطی)، آگاهی بیشتری نسبت به الگو‌های پاسخدهی هیجانی خود کسب کنند.

ماژول سوم: آموزش آگاهی هیجانی

ماژول آگاهی هیجانی برای کمک به بیماران طراحی شده است تا نحوه واکنش و پاسخ خود را به هیجان­ها شناسایی کنند و آگاهی غیرقضاوتی و متمرکز بر حال را در تجربه هیجانی خود تمرین کنند. در این ماژول از بیماران انتظار می­رود تا مهارت‌های مشاهده عینی تجربه­‌های هیجانی خود را در هنگام وقوع و در لحظه کسب کنند. این مهارت‌ها به آن‌ها اجازه می­دهد تا افکار، احساس­‌های جسمی و رفتار‌هایی را که در ناراحتی آن‌ها نقش دارند بهتر بشناسند. این مهارت‌ها با تمرین ذهن­آگاهی و القای هیجانی[۱۷۲] همراه است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:26:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم