کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



    1. از آنجا که در مسائل اخلاقى هیچ امتیازى بین زن و مرد نیست و در مسأله دیه نیز جنبه خیر بودن مطرح نیست، و؛ بلکه مربوط به جنبه بدنى است، و چون مردها در مسائل اقتصادى معمولاً بیشتر از زن ها بازدهى اقتصادى دارند، دیه آنها نیز بیشتر است و این بدان معنا نیست که از دید اسلام مرد ارزشمندتر از زن است؛ بلکه تنها بعد جسمانى آن دو صنف لحاظ مى‏شود. یکى از مراجع معاصر در درس خارج فقه خود موضوع تفاوت دیه زن و مرد را مورد توجه قرار داد که به طور مختصر به آن اشاره‏کنیم. ایشان در ضمن جواب اجمالى به این مسأله متذکر مى‏شوند که: دیه بر عکس آنچه در فارسى گفته مى‏شود، «خون بها» نیست. خون انسان بالاتر از این است که قیمتش اینها باشد؛ بلکه به تصریح قرآن، خون یک انسان برابر با خون همه انسان ها است.[۹۲]

دیه جنبه مجازات دارد که طرف حواسش را جمع کند و دیگر از این اشتباهات نکند و هم جبران خسارت اقتصادى است. یعنى مردى یا زنى در این خانواده از میان رفته است، جاى او خالى است و این خلاء، خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مى‏کند. براى پر کردن این خسارت اقتصادى دیه داده مى‏شود.[۹۳]

    1. علاوه بر آنچه گذشت باید توجه داشت؛ اینکه دیه زن نصف دیه مرد است، زن‏ها بیشتر انتفاع مى‏برند، زیرا به طور معمول دیه زن به شوهر و بچه‏ها پرداخت مى‏شود و دیه مرد به زن و بچه‏هایش مى‏رسد و چون با از بین رفتن مرد، زن بیشتر صدمه مى‏بیند، لذا دیه مرد را بیشتر کرده‏اند تا مقدارى از فشارى که در نتیجه از دست رفتن مرد، متوجه زن مى‏شود جبران گردد.[۹۴]

۹ . با اجرای قوانین اسلام در همه ابعاد، تعادلی کامل میان زن و مرد ایجاد می شود; زیرا از یک طرف مرد دو برابر سهم زن ارث می برد; ولی وظیفه اداره اقتصادی و پرداخت هزینه های جاری خانه (خوراک، پوشاک و مسکن) بر دوش او است; زن سهم خویش را برای خود نگاه می دارد و در موارد دلخواهش مصرف می کند، بی آن که مسؤولیتی خاص بر دوش داشته باشد . در نتیجه گاه سهم مصرف اختصاصی زن از سهم مصرف اختصاصی مرد بیش تر می گردد .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

    1. این که گفته می شود سهم زن در دیه نصف سهم مرد است، در همه جا نیست . دیه زن در کم تر از ثلث با مرد یکسان است; یعنی دیه زن تا به ثلث دیه کامل نرسیده باشد، با دیه مرد برابر است[۹۵];چنان که این مساله در ارث نیز مطرح است . در آن جا هم در مواردی سهم زن با مرد تفاوت ندارد .

در پاسخ به اشکالات در مورد تفاوت دیه اعضا زن و مرد چنین آمده است:
تلقى فقه و تفسیر از دیه، بیشتر همان خون بها است تا جبران خسارت وارده، و اگر ملاک آن در نظر گرفته شود، هیچ پولی نمی تواند جایگزین خون شود، پس باید معیار آن جبران خسارت وارده به مجنى‏علیه باشد، حال اگر جبران خسارت انعطاف نداشته باشد، هدف از دیه حاصل نخواهد شد، زیرا امروز بر خلاف گذشته اکثر وضعیت جمعیت زنان دگرگون شده، طبعاً باید جبران خسارت هم تغییر پیدا کند، معیار در تعیین خسارت در روش عقلایی ارش است. بنابراین، در جایى که براى جراحات وارده دیه مشخص وجود ندارد، باید ارش پرداخت ارش مابه‏التفاوت و تفاوت قیمت جنس سالم و معیوب است. در تمام کتابهاى فقهى حتى کتاب هاى معاصر، براى تعیین مقدار ارش گفته شده، باید شخص صدمه دیده و مجروح یا ناقص‏عضو را یکبار در حال سالم بودن او در نظر بگیرند و یک بار با توجه به صدمه و یا نقص وارده او و مابه‏التفاوت این دو پرداخت نمایند. در این صورت در باره زن به لحاظ انسانی و نه به لحاظ جنسیت از طریق ارش، ارزش گذاری می شود و چون دیه امر شناوری است، باید موقعیت شغلی بررسی می شود. در جایی که از ناحیه از بین رفتن زن به خانواده آسیب رسیده، باید این تفاوت موقعیت تدارک شود. به همین دلیل می توان گفت برخی از این فلسفه هایِ تحلیلی تغییر کرده و دیگر قرار دادن مقداری مشخص به عنوان دیه که نه آن جنگها هستند و نه آن تفاوتهای مردانه شکل کلی دارند، عادلانه و صحیح به نظر نمی رسد.
دوم، در آن صورت که زن به کار اقتصادی در بیرون مشغول نباشد و در خانه به وظیفه مادری و آمادگی اعضای خانواده در تحصیل و تغذیه مشغول باشد، ارزش این کار نباید نادیده گرفته شود، با توجه به پژوهش ها و برآوردهایی که انجام شده، کار خانگی زنان نمی تواند ارزش اقتصادی کمتری از ساعت کار مردان داشته باشد.
سوم، این تفاوت دیه که در فلسفه آن مسئله جبران خسارت و بازدارندگی مطرح شده، نه تنها بازدارنده از جرم و جنایت نیست، بلکه در مواردی این تفاوت جرم زا و تشویق کننده و در جهتی تحقیر کننده است. زیرا اگر مردی زنی را به قتل برساند و اولیای دم خواهان قصاص باشند، مرد در صورتی قصاص می شود که اولیای دم زن نصف دیه را به اولیای مرد پرداخت کنند و اگر مردی دو زن را به قتل برساند و هر یک از اولیای دم خواهان قصاص باشند، مرد قصاص می شود، بدون این که دیه ای به اولیای دم زن پرداخت شود. ولی به عکس اگر زنی مردی را به قتل برساند و اولیای دم خواهان قصاص باشند، زن قصاص می شود، بدون این که دیه ای به خانواده او پرداخت شود. آیا با درک عقلا و عموم مردم، این تفاوت گذاری ظلم نیست و آیا عرف چنین تبعیضی را محکوم نمی کند، بویژه آنکه قرآن چنین تفاوتی را قائل نشده است.
گفتار دوم : حکمت یابی تأثیر جنسیت در قصاص
دیدگاه ها و رویکردها:
«پاره اى احکام حقوقى با ظواهر قرآن مخالف است و من به عنوان یک مسلمان باید فتاواى فقها را با قرآن بسنجم و اگر موافق بود بپذیرم. مثل ارث نبردن زن از عرصه، و خون بهاى زنان که نصف مردان است و به نظر مى رسد مناط آن، آیات مربوط به ارث و شهادت زنان باشد که آن آیات هم توجیه دارد و مخصوص به زمان پیامبر است که زن ارزش اقتصادى نداشته است.[۹۶]»
همان گونه که در این سخن مشاهده مى شود، سخن از قرآن و عقل بشرى غیر متخصّص است و اصلا سخنى از سنّت (قول، فعل و تقریر معصومان(علیهم السلام)) نیست. گویا به نظر وى منابع فقهى تنها قرآن و عقلِ عامه مردم است که هر کسى با عقل خویش به قرآن رجوع کند و یافته هاى خویش را به حساب حکم الهى بگذارد. همچنین با توجه به این سخن، اجتهاد امرى غیر ضرورى و حتى زاید است; زیرا فتاواى صادره نیز در کارگاه عقل افراد (که مقلّدند و نه مجتهد) و با عرضه بر قرآن، مورد قبول یا رد واقع مى شوند!
در پاسخ به این سخن، و نیز روشن شدن مسئله، توجه به مطالب ذیل ضرورى است:
اسلام همواره انسان ها را به تعقّل، تفکّر و تعمق در مسائل دینى دعوت کرده، تقلید کورکورانه را مذموم مى داند.
قرآن کریم در آیات فراوانى، عدم تفکّر و تعقّل در مسائل را بر برخى از انسان هاى کوته فکر خرده گرفته و در جاى جاى این کتاب آسمانى شریف، با تعبیراتى نظیر «لا یعقلون، لا یشعرون، لا یتفکرون و…»، عدم تعقّل و تفکّر و به کار نگرفتن قوه شعور را مورد ملامت قرار داده است. اما این بدان معنا نیست که انسان ها بتوانند تمام مسائل را با عقل خویش دریابند.
اساساً احکامى که صادر مى شوند بر دو گونه اند: الف) بعضى از آن ها عقل گریزند (مافوق عقل اند); ب) بعضى دیگر در فراخور درک عقلى اند (مساوى عقل اند.)
آیت اللّه جوادى آملى، در باب عقل مى نویسد: «عقل باطنى که از گزند مغالطه و آسیب تخیل مصون است، به منزله رسول باطنى خداوند است که همانند متن نقلى، از منابع مستقل معرفت دینى و مصادر فتاوى شرعى به شمار مى آید و از اعتبار اصیل وحجیت ذاتى برخوردار است. چنین عقلى با اصول و علوم متعارفه و براهین ناب خود، بنیان مرصوص عقاید اصیل مانند اصل وجود مبدأ هستى، وحدت و سایر صفات علیا و اسماى حسناى مبدأ، ضرورت وحى و رسالت، ضرورت معاد و سایر مسائل کلامى متقن را تأسیس مى کند و در این تأسیس و تثبیت نیز استوار است. بر این اساس، عقل برهانى در همه مراحل استنباط از قرآن و سنّت به عنوان حجتى الهى حضورى مؤثّر دارد…[۹۷]»
قرآن کریم، «تبیان کل شىء» است و باید بیان هر چیزى را از آن درخواست نمود.
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: «هذا القرآن انّما هو خطٌّ مستورٌ بین الدفَّتین لا ینطق بلسان و لا بد له من ترجُمان و انما ینطق عنه الرِّجال..[۹۸].».این قرآن، خطى است نوشته شده که میان دو جلد پنهان است. زبان ندارد تا سخن بگوید و نیازمند به کسى است که آن را ترجمه کند و همانا فقط رجال مى توانند از آن سخن بگویند….
اما اینکه منظور از «الرجال» چه کسانى هستند، در جایى دیگر، مصداق آن را تعیین کرده اند: «ذلکُ القرآنُ فَاستَنْطِقُوه و لن ینطقُ، و لکن أُخبرکم عنه …»; از قرآن بخواهید تا سخن بگوید، که هرگز سخن نمى گوید، اما من شما را از معارف آن خبر مى دهم … .
بلکه راه ورود به قرآن تنها از طریق اهل بیت(علیهم السلام)است; زیرا آنان ترجمان واقعى قرآنند
«تفکر غالب و حاکم بر جوامع امروزى که در اسناد بین المللى، بخصوص اسناد حقوق بشرى مثل منشور ملل متحد، اعلامیه جهانى حقوق بشر، میثاق بین المللى حقوق مدنى و سیاسى، کنوانسیون محو هر نوع تبعیض علیه زنان، کنوانسیون حقوق کودک و اسنادى از این قبیل منعکس است; رعایت تساوى بین زن و مرد و عدم تبعیض و تفاوت بر اساس جنس مى باشد. به موجب این طرز تفکر، نباید مقرراتى وضع و احکامى مقرر و اجرا گردد که نشان دهنده نوعى امتیاز و برترنگرى مرد نسبت به زن باشد… مهم این است که در وضع احکام و تکالیف و حقوق و مسئولیت ها نباید به چیزى دیگر جز تفاوت طبیعى موجود بین زن و مرد توجه کرد و هر حکمى که مبنایش پایین تر دانستن ارزش انسانى زن نسبت به مرد باشد باید ملغى گردد ….» [۹۹]پاسخ این سخن امر روشنى است; زیرا بحث اختلاف احکام و تفاوت هاى زن و مرد به معناى تفاوت ارزشى زن و مرد نیست، بلکه تفاوت هاى ظاهرى و طبیعى مسلّماً تفاوت هایى را در انجام تکالیف نیز در پى دارد. مثلا، زن به خاطر ساختار طبیعى که دارد در ایامى از ماه و به طور متوسط نزدیک به سه ماه از سال، از انجام برخى تکالیف و وظایف دینى معاف بوده، حتى در بعضى موارد (مانند نماز) از بجا آوردن قضاى آن نیز معاف شده است. حال آیا این تفاوت زن و مرد در انجام تکالیف و وظایف دینى به معناى پایین بودن ارزش زن است؟!بدیهى است که این معافیت و تفاوت وى با مردان در انجام تکالیف به معناى کم ارزش بودن زن نسبت به مرد نیست، بلکه شرع مقدّس در پى تفاوت هاى جسمى و طبیعى که بین زن و مرد وجود دارد تفاوت هایى را در انجام تکالیف نیز قایل شده است.
نکته دیگر اینکه از سویى، تاریخ صدور احکام اسلام و از جمله دیه و قصاص به قدمت دین مبین اسلام و در برخى موارد حتى به قدمت تاریخ خلقت بشر است; یعنى زمانى که نه سازمان هاى بین المللى وجود داشتند و نه کنوانسیون هاى مختلف تا تحت تأثیر این مجامع و سازمان ها واقع شود.
«با آنکه ظاهراً قانون گذار در مورد قتل عمد از دیدگاه برابر، مجازات قاتل را مشخص کرده است و قاتل را اعم از آنکه خون مردى را ریخته باشد یا جان زنى را گرفته باشد، محکوم به قصاص نموده است، اما شرطى که قصاص مستلزم انجام آن شده است مى تواند در عمل مانع قصاص گردد; زیرا در بیشتر موارد قصاص مرد قاتل که زنى را کشته عملا به تعویق مى افتد و خاک سرد زمان، اولیاى دم را از اصرار بر قصاص که با پرداخت پول قابل توجهى ملازمه دارد، باز مى دارد. بدین سان، مى توان نتیجه گرفت که قانون گذار با یک تیر دو نشان زده است. از یک سو، قیمت جان زن را نصف جان مرد قرار داده است که به تنهایى نابرابرى در حقوق اولیاى دم یعنى زیان دیدگان از وقوع جرم را در بر دارد، از دیگر سو، قصاص را موکول به پرداخت یک دوم دیه مرد به قاتل نموده است که این شرط هم به طور غیر مستقیم از شدت و قوت مجازات قصاص مى کاهد و عملا نابرابرى در تحمل مجازات را نسبت به مردى که به عمد زنى را کشته است روا مى دارد…
تحلیل ها و ارزیا بی ها:
۱-در اسلام ارزش واقعى انسان ها به بهاى بدنى آنان نیست تا با برخورد با چنین احکامى تصور شود که ارزش زن کمتر در نظر گرفته شده است یا ارزش مرد بیشتر است، بلکه در اسلام ارزش واقعى انسان (فارغ از رنگ، جنس، زبان، نژاد و مانند آن)، ایمان به خدا، عمل صالح، تقوا، انسانیت، نایل شدن به مراتب والاى قرب الهى و… است. بنابراین، بهاى انسان را در تفاوت زن و مرد در دیه و قصاص نباید جستجو کرد; زیرا این تفاوت ها به معناى قیمت نهادن به شخص و شخصیت زن یا مرد نیست.

    1. در مواردى که مردى در برابر زنى قصاص مى شود با پرداخت نیمى از دیه قاتل به خانواده او، خسارتى که در اثر عدم حضور وى متوجه خانواده مى شود جبران مى گردد. و این بدان دلیل است که غالباً وظیفه اداره خانواده بر عهده مردان است.

۳-ممکن است بعضى ایراد کنند که در آیات قصاص دستور داده شده که نباید مرد به خاطر قتل زن مورد قصاص قرار گیرد، مگر خون مرد از خون زن رنگین تر است؟ چرا مرد جنایتکار به خاطر کشتن زن و ریختن خون ناحق از انسان هایى که بیش از نصف جمعیت روى زمین را تشکیل مى دهند قصاص نشود؟! در پاسخ باید گفت: مفهوم آیه ۱۷۸ بقره این نیست که مرد نباید در برابر زن قصاص شود، بلکه همان گونه که در فقه اسلام مشروحاً بیان شده، اولیاى زن مقتول مى توانند مرد جنایتکار را به قصاص برسانند به شرط آنکه نصف مبلغ دیه را بپردازند. به عبارت دیگر، منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قید و شرط است ولى با پرداخت نصف دیه، کشتن او جایز است[۱۰۰].
دیه جنبه مجازات دارد که طرف حواسش را جمع کند و دیگر از این اشتباهات نکند و هم جبران خسارت اقتصادى است. یعنى مردى یا زنى از این خانواده از میان رفته است، جاى او خالى است و این خلأ، خسارت اقتصادى به آن خانواده وارد مى کند. براى پر کردن این خسارت اقتصادى دیه داده مى شود[۱۰۱].
لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعایت حقوق همه افراد را کرده و از این خلأ اقتصادى و ضربه نابخشودنى، که به یک خانواده مى خورد جلوگیرى نموده است[۱۰۲].
رسیدگى به امور قضایى امرى است که براى صدور حکم و اجراى آن نیازمند زمان مى باشد. و گذشت زمان به ویژه در پرونده اى مانند قتل هیچ تأثیرى در اراده و خواست اولیاى دم ندارد. گاهى اتفاق افتاده است که اگرچه قاتل و مقتول هر دو مرد یا زن بوده اند، اما متهم تا رسیدگى کامل به پرونده و صدور حکم، سال هاى متمادى در زندان به سر برده است و پس از اثبات جرم، حکم به اجرا گذاشته شده و قاتل به درخواست اولیاى دم، قصاص شده است. بنابراین هیچ گاه خاک سرد زمان موجب نمى شود که اولیاى دم، مقتول را فراموش نمایند و از حق خویش بگذرند و فرصتى براى قاتل پیش بیاید. همچنین مراجع قضایى هرگز چنین اهدافى را دنبال نمى کنند .
فصل دوم :
رویکرد فقهی ، حقوقی به تأثیر جنسیت در دیه
با بررسى دلایل و شواهدى که در این مسئله وجود دارد، جاى هیچ شک و تردیدى نیست که تفاوت دیه زن و مرد از احکام قطعى و مسلم اسلام و مورد اتفاق همه مذاهب اسلامى است؛ اما این پرسش همچنان براى بسیارى مطرح است که چرا شارع مقدس دیه زن را نصف دیه مرد قرار داده است؟ در پاسخ باید گفت که پرسش از چرایى تفاوت دیه زن و مرد، پرسش جدیدى نیست و در عصر امامان معصوم‏علیهم السلام نیز این پرسش مطرح بوده است. در روایت هایى که از امامان معصوم‏علیهم السلام در این زمینه سؤال شده، محور اصلى پاسخ ها را تعبد نسبت به احکام الهى و پاى بندى به سنت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) تشکیل مى‏دهد که این همان روح شریعت و اساس دین دارى است و بدون آن اسلام و مسلمانى جز ظاهرى توخالى چیزى نخواهد بود.
با وجود این، تعبد و تسلیم در برابر احکام شرع، منافاتى با پى جویى از حکمت و فلسفه آنها ندارد؛ زیرا ما معتقدیم که اوامر و نواهى الهى بر مصالح و مفاسد واقعى مبتنى بوده و در همه احکام شرع، منافع بندگان و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است.
مبحث نخست : رویکرد های فقهی
عادت عرب جاهلى بر این بود که اگر کسى از قبیله آنها کشته مى شد تصمیم مى گرفتند تا آنجا که قدرت دارند از قبیله قاتل بکشند، و این فکر تا آنجا پیش رفته بود که حاضر بودند به خاطر کشته شدن یک فرد تمام طائفه قاتل را نابود کنند آیه فوق نازل شد و حکم عادلانه قصاص را بیان کرد.
این حکم اسلامى ، در واقع حد وسطى بود میان دو حکم مختلف که در آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم میدانستند و چیزى جز آن را مجاز نمى شمردند و بعضى تنها دیه را لازم مى شمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضایت اولیاى مقتول ، و دیه را به هنگام رضایت طرفین قرار داد.
گفتار نخست : رویکرد مشهور فقها و دیدگاه غیر مشهور
در این باره دو جریان و نظریه وجود دارد: یکی دفاع از نظریه مشهور میان فقهاست که مبنای تعیین قیمت دیه را بر اساس روایات نبوی و اهل بیت به شکل معین و خاص می داند. جریان دیگر، مبنای تعیین قیمت دیه را بر اساس کلیت بیان قرآن می داند و مخالف با تعیین دائمی مقدار معین و دائمی از قیمت دیه و مخالف تفاوت میان زن و مرد در خون بها و هزینه آسیبها است و بر آنچه در قرآن بیان شده، تکیه می کند و به نقد روایات رسیده می پردازد. در این باره، نقادان نظر مشهور از روش های تاریخی و حدیث شناسی و تحلیل ملاک این احکام در روایات سود می جویند تا این نظریه را به چالش بکشند ، آیا این روایات از قبیل تبیین احکامی مانند نماز و روزه است که خصوصیات آن در قرآن بیان نشده و تعیین آن به سنت واگذار شده، یا موضوع دیه و مسائلی از این قبیل، افزون بر این که از قبیل اجمال و تفصیل نیستند، از امور تعبدی هم نیست و ملاکِ احکامش هم مانند نماز و روزه جنبه سِرّی ندارد و استدلال کسانی که به تحلیل روایات پرداخته اند، قابل نقض و اشکال است.
مراد قرآن کریم چیست، و آنچه در سنت آمده، آیا با این هدف که این احکام مبنای دائمی دارد و در ردیف مجازاتهای بازدارنده و تنبیه خطاکار در همه عصرها ذکر شده است، و یا تعیین جزئیات و تفاوت زن و مرد، در این روایات، نوعی محکومیت مالى مناسب با فرهنگ آن عصر بوده است؟ بی شک، برای این که این قضیه روشن شود، باید از قرآن کریم و فهم جایگاه موضوع آغاز کرد. تردیدی نیست که مبنای مهم و اصلی این حکم تنها در قرآن کریم، این آیه شریفه است:
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلاَّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلى‏ أَهْلِهِ إِلاَّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلى‏ أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَهً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً.[۱۰۳].
هیچ مؤمنى را نرسد که مؤمن دیگر را جز به خطا بکشد. و هر کس که مؤمنى را به خطا بکشد، باید که بنده‏اى مؤمن را آزاد کند و خونبهایش را به خانواده‏اش تسلیم کند، مگر آنکه خونبها را ببخشند. و اگر مقتول، مؤمن و از قومى است که دشمن شماست، فقط بنده مؤمنى را آزاد کند و اگر از قومى است که با شما پیمان بسته‏اند، خونبها به خانواده‏اش پرداخت شود و بنده مؤمنى را آزاد کند و هر کس که بنده‏اى نیابد براى توبه دو ماه پى در پى روزه بگیرد و خدا دانا و حکیم است.
هر چند تمام بحث و محل شاهد در این آیه، جمله: «وَ دِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلى‏ أَهْلِهِ» است، اما لازم است که نخست نکات ادبی و بیانی آیه و خصوصیات کلام، روشن شود، مانند تفاوت میان موردی که قتل ناشی از خطای فرد باشد، با جایی که از عمد انجام شده، و مسائلی چند. از این رو پرسشهایی در باره این آیه مطرح است: اولاً، منظور از دیه چیست؟ ثانیاً، آیا قید مؤمن در این آیه موضوعیت دارد و این حکم کیفری شامل غیر مؤمن نمی شود؟ ثالثاً، آیا لفظ مؤمن ناظر به مرد است و شامل زن نمی شود، یا آیه همانند آیات دیگر بیانگر احکام – صرف نظر از روایات – عمومیت حکم را بیان می کند و تذکیر آن از باب غلبه و کاربرد زبانی دارد، مانند آیات دیگری که به شکل مذکر آمده است؟
۱- کلمه:” دیه” به گفته راغب اصفهانی: از ریشه: وَدَى، یوْدَی و أَوْدَاهُ: گرفته شده: یعنی «أهلکه کَأنّه أسالَ دَمَهُ»، گویی خونش سرازیر شد. و وَدَیْتُ القتیلَ: أعطیتُ دِیَتَهُ، نابود کردم و دیه اش را پرداخت کردم. وقتی گفته می شود: یعطى فی الدّم: دِیَهٌ. چون در قتل خون بهایش را می دهند[۱۰۴]. بنابراین، معناى دیه، خونبها است. اما نظر دیگر دیه را هر چند خونبها می داند، اما براساس مبنایی می داند، یعنی ارزش‏گذارى مادی برای جبران آسیبِ وارده به شخص یا خانواده متوفا می داند، دلیلش را نه ارزش خون، بلکه جایگزین آن می داند. یعنى می گوید: دیه مالى است که از طرف جانى به شخص مورد جنایت قرار گرفته، اگر عضوى از دست داده باشد و یا به ورثه او( اگر کشته شده باشد) برای جبران خسارت مى‏دهند. ظاهراً همین معنای دوم هم در بگارگیری آن مراد بوده، زیرا خود خون بها خصوصیتی ندارد و معامله ای انجام نگرفته و هیچ چیزی در برابر خون و یا نقص عضو به لحاظ عاطفی و انسانی قرار نمی گیرد، در نتیجه پرداخت دیه در عوض جبران آسیب، بر مبنای روش عقلا می باشد. به عبارت دیگر در دیه روش عقلاییی پیش از اسلام بوده و جنبه تعبدی و راز پنهانی نداشته و اسلام هم آن را در شکل کلی تأیید کرده است. ۲- «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً». هیچ مؤمنى را نرسد که مؤمن دیگر را جز به خطا بکشد. کلمه: «خَطَأً» به معناى اشتباه و غلط است و مقابل آن کلمه صواب قرار دارد و مراد از آن در مقابل عمد و تعمد است، چون این آیه در مقابل آیه بعدى قرار دارد که مى‏فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 01:07:00 ق.ظ ]




طبق همان جهان بینی دوگانه انگارانه، شرایط رفتاری هم روشن و ویژه است. قواعد در مورد شکل لباس پوشیدن، طرز صحبت کردن، رفتار جنسی، خوردن و نوشیدن مناسب، شکل خانواده، تعداد فرزندان، سرگرمی و رفتارهای دیگر کاملاً روشن و از قبل تعیین شده است.
یکی دیگر از مشخصات بنیادگرایان مجزا کردن فضا و یا تامین مکانی مجزا برای افراد خود با الزام های رفتاری است که همه افراد موظف به انجام آن اند. در چارچوب­های بسته­ی حاکم در جنبش­های بنیادگرا، وجود شعارهایی مانند تسلیم محض، قربانی دادن، زکات دادن، رعایت اصولی در مورد رفتارهای جنسی و جلوگیری از انحرافات، لزوماً به جنگ مقدسی که آنها می­خواهند درگیرش شوند مربوط نمی­ شود. این رفتارهایی است که افراد باید رعایت کنند. حتی نوع استفاده از زبان و لغات در گروه ­های بنیادگرا با فضاهای دیگر متمایز است. نمونه­­ آن استفاده­های مداومی است که از قرآن و حدیث مثلاً میان مسلمانان می شود. نوع زبان بدن و شکل ظاهری که بنیادگرایان برای متمایز کردن خویش با دیگران استفاده می کنند نیز متفاوت است، مثل خمیده راه رفتن در هاردیم و گوش آمونیم، یا ریش­های بلند مردان در هاردیم و سرهای تراشیده در میان اسلام­گرایان، یا لباس­های سفید و سیاه با آستین­های بلند برای هاردیمی­ها (آلموند،۲۰۰۳: ۹۹و۴۷). در واقع کاری که بنیادگرایان انجام می­ دهند آن است که با مقدس نشان دادن خویش و تظاهر به این که درگیر جنگ مقدسی هستند و وظیفه آسمانی بر گردن دارند خود را متمایز جلوه دهند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

همه جنبش­های بنیادگرا به نحوی شاهد نوعی قوانین یکسان ساز در بین اعضای خویش اند که عموم این قوانین به نحوی آنها را آماده­ی جنگ با بخشی از جامعه می­ کند، بخشی که با مدرنیته سازش دارند. معمولاً مواجهه با این امور مدرن با تأکید بر بدعت بودن و نوظهور بودن پدیده ­های مدرن است. نمونه­ این مخالفت با بدعت­ها را در فرهنگ هالاخایی می­توان مشاهده کرد. اما گاهی در تمام جنبش­های بنیادگرا انشعاباتی به وجود می ­آید که مواجهه با بدعت­های مورد نظرشان به شیوه­ صلح­آمیز را نمی­پذیرند، از جنبش اصلی جدا می­شوند و دست به فعالیت­های خشونت­آمیز می­زنند. نمونه­ آن گروه ­های جهادی التکفیر والهجره است (مارتی،۱۹۹۳b: 14)شاید در پروتستانتیسم به اندازه اسلام و یهودیت نظارت بر رفتار اعضای گروه وجود نداشته باشد، اما در دین پروتستان نیز فقه به نحوی وجود دارد و به شکل رسمی بر رفتارهای افراد نظارت می­ کند، مثلاً این که رفتار جنسی افراد را محدود می­ کند، به والدین و حقوق آنها توجه کرده و بر آموزش ادای فرایض دینی به کودکان تأکید می­ کند. (آلموند،۲۰۰۳: ۵۱) این حد از نظارت بر رفتار اعضا و اصرار بر انجام مناسک خاص مثل روزه گرفتن های طولانی و… در سنت های دینی وجود دارد و تشویق شده است، اما نه به شکل رادیکال آن.در آخر، می­توان گفت آلموند و اپل بی، با وجود ویژگی­هایی که برای جنبش­های بنیادگرا قائل اند، معتقد اند بستر دنیوی­شدن و دموکراتیک شدن و همچنین جهانی شدن دو نوع گرایش متضاد و خنثی را در مورد بنیادگرایی ایجاد می­ کند: از یک طرف قدرت بنیادگرایی را در کشورهای آسیایی و آفریقایی و خاورمیانه افزایش می­دهد و از طرف دیگر در اروپا و آمریکا بستر تکثر گرایی فرهنگی و دینی مانع از قدرت پیدا کردن این جریان می­ شود (همان،۲۴۲).شاید نکته­ی قابل توجه آن باشد که بنیادگرایی ذاتاً گرایشی خاص­گرایانه دارد و حتی اگر به شکل قابل توجهی رشد پیدا کند نمی­تواند جایگزین مناسبی با توجه به فضای چندگانه و متکثر جهان معاصر ارائه دهد. نیز، به شکل همزمان، بنیادگرایی برای رسیدن به اهداف خودش نیازمند تقسیم قدرت و اجتناب از ائتلاف و توافق است امّا، از طرف دیگر، اگر به این امور تن ندهد از اهدافش دور می­ شود.به نظر می­رسد با توجه به رویکرد چند سطحی آلموند و اپل بی برای تحلیل جنبش­های بنیادگرا و محدود شدن به بررسی نسبت این جنبش­ها با این جهان باوری، و همچنین نگاهی دقیق به جزییات بنیادگرایی دینی، این نظریه می ­تواند مناسب­ترین چارچوب مفهومی برای هدایت پژوهش ما باشد.بخش چهارم
روش شناسی
۴ـ۱ـ روش­شناسی:
در یک معنای وسیع، در همه پژوهش­های اجتماعی عمل مقایسه کردن وجود دارد. برای نمونه، در پژوهش­های کمّی با هدف ارزیابی هم­تغییری، ارزش متغیرهای هر مورد با ارزش میانگین مربوط مقایسه می­ شود، اما باید گفت روش تحلیل تطبیقی بر نوع خاصی از مقایسه، یعنی مقایسه­ واحدهای کلان اجتماعی دلالت دارد (ریگین،۱۳۸۸: ۱). در واقع، روش تطبیقی به طور سنتی روش اصلی علوم اجتماعی تطبیقی (شاخه ای از علوم اجتماعی که به تفاوت و شباهت­های بین جوامع علاقه­مند است) تلقی شده است (استوپ[۱۰۹]،۱۹۷۴: ۲). چندین تن از پژوهشگران تطبیقی ایده­ وجود برخی تمایزهای مهم میان علوم اجتماعی تطبیقی و بقیه­ی علوم اجتماعی را نقد کرده ­اند. مثلاً اسملسر مدعی است که پژوهش اجتماعی تطبیقی « نوعی پژوهش مستقل از بقیه­ی پژوهش های اجتماعی نیست» و به علاوه « تحلیل پدیده ­ها در واحدهای آشکارا متفاوت (خصوصاً در جوامع و فرهنگ­های متفاوت) هیچ مشکل روش­شناختی منحصر به فردی ندارد». به­نظر اسملسر، پیوستگی میان پژوهش تطبیقی و غیرتطبیقی از آن جهت است که هر دو هدف یکسانی دارند: تبیین پدیده­ اجتماعی یا کنترل کردن شرایط و علل تغییرات(اسملسر،۱۹۷۶: ۵-۲). بر اساس این استدلال، هر تکنیکی که سبب رسیدن به تبیین تغیرات می­ شود روشی تطبیقی است. به عبارتی، روش تطبیقی همه روش­های تحلیلی را که عالمان اجتماعی به کار می­گیرند شامل می­ شود.
این موضوع که علوم اجتماعی تطبیقی هیچ وجه تمایزی ندارد و همه روش­های علوم اجتماعی تطبیقی اند درست است و از آن جهت که بر وحدت روش­شناختی همۀ زیرشاخه­های علوم اجتماعی دلالت می­ کند، جذاب. اما این موضع از یاد می­برد که تفاوت­های مهمی میان جهت­گیری­های غالب محققان تطبیقی و غیرتطبیقی وجود داشته و این تفاوت­ها پی­آمدهای روش­شناختی بسیاری به همراه دارد(ریگین، ۱۳۸۸: ۳۲). درست است که منطق علوم اجتماعی در همه شاخه­ها یکسان است، ولی خصایص ویژه­ی علوم اجتماعی تطبیقی آن را به بستر مناسبی برای آزمودن مقولات اساسی روش­شناسی بدل می­سازد.
در ادامه­ بحث، الزامات معرفت­ شناسی، هستی­­شناسی و روش­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی را مورد بررسی قرار می­دهیم. از نظر معرفت­شناسیِ دو ارزشی، رویکرد تاریخی مبتنی بر گزاره­های معرفتی تاریخ­مند است و گزاره­های معرفتی فراتاریخی غیرعضو محسوب می­شوند. اگر گزاره­های معرفتی را برخوردار از ماهیت تاریخی بدانیم، از گزاره­ها روایتی تاریخ­گرایانه ارائه کرده­ایم. حال اگر روایت ما در مورد گزاره­های معرفتی بر رویکرد معرفت­شناسی ترکیب­گرایانه استوار باشد، گزاره­های معرفتی تاریخی و فراتاریخی حضور هم­زمان پیدا می­ کنند(سردهارن[۱۱۰]،۲۰۰۷: ۲۸). پیامدهای این نوع روایت معرفت شناسانه را در بحث مربوط به هستی­شناسی و روش­شناسی روشن خواهیم کرد.
در مورد هستی­شناسی باید گفت این مفهوم ناظر بر باورهای مربوط به واقعیت است، واقعیتی که می ­تواند دو ویژگی پیچیدگی یا عمومیت را داشته باشد. بعد پیچیدگی واقعیت بر ویژگی منحصربه­فرد تاریخی هر حادثه دلالت دارد و بعد عمومیت بر این نکته دلالت دارد که هستی­های اجتماعی و حوادث نمونه ­ای از الگوهای عام اند. اگر پایه­ هستی­شناسی روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی را بر این پیش­فرض استوار سازیم که هر واقعه­ی اجتماعی به مثابه یک مسأله­ پژوهش تاریخی از دو بعد پیچیدگی و عمومیت ترکیب یافته است، در این صورت، واقعیت به مثابه­ یک کل ترکیب­بندی شده قابل درک است که ما به آن هستی­شناسی ترکیب­گرایانه اطلاق می­کنیم. کل ترکیب­بندی شده سازه­ای است که از طریق ترکیب دو بعد واقعیت، منحصربه­فرد بودن و عمومیت، ساخته می­ شود. در واقع، پایه­ هستی­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی مبتنی بر فهم موردها به مثابه یک کل ترکیب­یافته از ویژگی پیچیدگی و عمومیت است. بنابراین، تحلیل تطبیقی ـ تاریخی به عنوان نمونه ­ای از تحلیل تطبیقی ـ کیفی بر ماهیت کل­گرایانه­ی موردها تاکید دارد(ساعی،۱۳۹۲: ۶۱).
از حیث هستی­شناسی، مفهوم تحلیل تطبیقی با صفت تاریخی دلالت بر نوع خاصی از تحلیل دارد که موضوع آن امر تاریخی است. امر تاریخی از طریق دو ویژگی برجسته می­ شود: ۱ـ تاکید بر فهم واقعه به مثابه یک امر فرایندی در حال شدن در طول زمان و در زمان واقعه ۲ـ تأکید بر فهم واقعه به مثابه یک امر خاص مشروط به زمینه. در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی، علاوه بر این دو ویژگی، هر واقعه­ی اجتماعی به مثابه یک امر عام نیز فهم می­ شود. ویژگی اول و دوم بعد منحصر به فرد بودن و ویژگی آخر بعد عمومیت واقعیت را بازنمایی می­ کنند که البته ویژگی متمایز کننده ­ای نیست. بدین ترتیب، در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی یکی از پیش­فرض­های مهم آن است که چیستی نهادها، ساختارها، کنش­ها و هستی­های اجتماعی در تاریخ آنها نهفته است و برای فهم باید تکوین و تحول تاریخی آنها را درک کرد(اسکاچپول[۱۱۱]،۱۳۸۸: ۵۱۹-۵۱۰).پایه­ روش­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی بر این قاعده استوار است که شرایط صدق یک حکم روش­شناختی تابعی از الزامات معرفتی معینی است. الزامات معرفتی، از طریق روایت هستی شناسانه­ی خاص، روایت روش­شناسانه­ی خاصی را تولید می­ کند. بر مبنای این قاعده، می­توان گفت هستی­شناسیِ دوارزشی بر روایت دوارزشی در مورد واقعیت مبتنی است که در آن، واقعیت ویژگی منحصر به فرد یا ویژگی عام دارد. در نتیجه­، این نوع روایت هستی­شناسانه به دو نوع رویکرد روش­شناختی منجر می­ شود: ۱ـ رویکرد تاریخی ۲ـ رویکرد قانون­بنیاد. این دو را می­توان به ترتیب رویکرد تفریدی و تعمیمی نیز نامید. این دو نوع رویکرد، دو نوع رویکرد تحلیلی را بازنمایی می­ کنند: تحلیل تفسیری و تحلیل تبیینی(سردهارن،۲۰۰۷: ۲۱۴).اگر در تحلیل موردها، هم بر پیچیدگی و هم بر عمومیت واقعیت اجتماعی تاکید شود، در این صورت موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده ـ ترکیبی از ویژگی پیچیدگی و عمومیت ـ مطالعه می­ شود. فهم موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده به روایت روش­شناسی ترکیب­گرایانه منجر می­ شود. در روش­شناسی ترکیب­گرایانه، تفسیر تاریخی و تحلیل تبیینی (فراتاریخی) حضور همزمان دارند. فضای دو ارزشی تحلیل تفسیری یا تبیینی به مثابه زیرمجموعه­ای مجموعۀ روش تحلیل ترکیب­گرایانه تعبیر ­می­ شود. به تحلیل ترکیب­گرایانه (ترکیبی از تفسیر تاریخی و تحلیل تبیینی) می­توان رویکرد تحلیلی کل­گرایانه نیز اطلاق کرد.
در تفسیر تاریخی، مراد نه استفاده از داده ­های مربوط به گذشته، بلکه روایت توالی حوادث و تحلیل زمینه ­مند، زمان­مند و فرایندی حوادث تاریخی است. تحلیل تاریخی جانشین کردن کلمات به جای ارقام نیست، بلکه روایت پدیده ­های اجتماعی به مثابه امری دارای ساختار زمانی، مکانی و فرآیندی خاص است. با این حال، تحلیل شواهد تجربی ناظر بر توالی حوادث درون یک فرایند خاص اجتماعی ـ تاریخی با هدایت تئوری انجام می­ شود(ریگین،۲۰۱۱: ۳۰).
روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی شرایطی را فراهم می­سازد که در آن، موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده یا با یکدیگر مقایسه شوند. این روش علت­ها را جدا از هم نمی­بیند بلکه به ترکیب­بندی علی در یک بازه­ی زمانی نظر دارد و تلاش می­ کند تا ترکیب­بندی­های علی را که واقعه­ی مورد تحقیق تولید کرده تعیین کند (ماهونی[۱۱۲]،۲۰۰۳: ۱۱). در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی فرض بر آن است که رخدادها و هستی­های اجتماعی پیچیده و چندعلیتی اند و مفهوم پیچیدگی علی یا علیت چندگانه در پرتو تئوری جست­وجو می­ شود. مفهوم پیچیدگی علی دلالت بر آن دارد که یک شرط علی علت یک رویداد اجتماعی خاص نبوده و ترکیب چند شرط علی ممکن است موجب ظهور یک رویداد خاص شود. بدین ترتیب، روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی در معنای خاص بر رویکرد تحلیل کل­گرایانه استوار است.
بنابراین، به نظر می­رسد شکاف عمیق میان کار کمی و کیفی بارزترین جنبه­ علوم اجتماعی تطبیقی است. این شکاف در علوم اجتماعی تطبیقی احتمالاً از هر عرصه­ دیگر علوم اجتماعی بیشتر است. این امر تا اندازه­ای ناشی از تسلط سنت کیفی در این عرصه است، حال آن که در بقیه شاخه­ های علوم اجتماعی سنت کمی غلبه دارد. نکته­ی مهمتر در خصوص این شکاف این واقعیت است که تمایزات دیگری نیز با شکاف کمی/ کیفی علوم اجتماعی تطبیقی هم­سو شده و آن را تقویت کرده ­اند. اگر چه ممکن است محققان موردها را در قالب متغیرها تحلیل کنند (مثلاً، بودن یا نبودن یک نهاد ممکن است متغیری مهم تلقی شود)، باز هم یک شاکله[۱۱۳] (ترکیبی از ویژگی­ها) تلقی می­­شود. بنابراین، مقایسه در سنت کیفی متضمن مقایسه­ شاکله­هاست. این کل­گرایی با رویکرد تحلیلی غالب پژوهش­های کمی در تعارض است.
با وجود اهمیتی که مقایسه به لحاظ روشی در علوم اجتماعی دارد، جای تعجب است که در این فضا روش­شناسی تطبیقی دقیقی بروز نکرده است. دلیل فقدان چنین روش­شناسی­ای دشواری­های بسیاری است که یک روش­شناسی تطبیقی دقیق به دنبال خواهد داشت (پورتر[۱۱۴]،۱۹۷۰: ۱۴۴). افرادی مانند اسملسر معتقدند که عنوان «روش­شناسی دقیق» فی­نفسه عبارتی متناقض است، زیرا روش تطبیقی برای بررسی تنها چند مورد معدود به­کار می­رود و همین امر سبب می­ شود محقق نتواند منابع و شرایط مولد واریانس در پدیده­ اجتماعی مد نظر را کنترل کند. اگر چه تعداد موارد مناسب برای تحلیل محدودیت­هایی برای دقت تحقیق ایجاد می­ کند، اغلب ماهیت ترکیبی تبیین­های علوم اجتماعی تطبیقی و ویژگی کل­گرای روش تطبیقی است که مانعی در برابر این نوع دقت پدید می ­آورد.
غالب محققان تطبیقی، که عموماً گرایش کیفی دارند، به توالی­ها و رخدادهای تاریخی خاص و علل آنها در میان مجموعه ­ای از موارد مشابه علاقه دارند. رخدادهای تاریخی غالباً به تبیین­های پیچیده و ترکیبی نیاز دارند و بسیار دشوار بتوان چنین تبیین­هایی را بر اساس قواعد جریان غالب علوم اجتماعی کمی­گرا تأیید کرد. روش تطبیقی به ترکیب و پیکربندی علل توجه دارد و برای معین کردن ترکیب­های متفاوتی از علل که منجر به بروز رخدادها یا فرایندها می­شوند به کار می ­آید. به­علاوه، روش تطبیقی مبتنی بر روش­های منطقی است. روش تطبیقی از دو روش تحقیق استقرایی میل: روش توافق و روش اختلاف غیر مستقیم استفاده می­ کند (اسکاچپول و سامرز[۱۱۵]، ۱۹۷۹:۳۹). این روش­ها کلیه­ داده ­های در دسترس و مرتبط با پیش شرط­های بروز یک رخداد را به کار می­گیرند، و با آزمودن شباهت­ها و تفاوت­ها میان نمونه­های مناسب، علل رخداد را تبیین می­ کنند.
روش تطبیقی با نمونه­ها یا جمعیت آماری کار نمی­کند، بلکه همه مصداق­های مناسب پدیده­ تحت بررسی را در نظر می­گیرد و از آن­جا که کلیه­ مصادیق یک پدیده بررسی می­شوند، پذیرش نتایج حاصل از به کار بستن روش تطبیقی بر مبنای معیارهای احتمالاتی نخواهد بود. در نتیجه، روش تطبیقی به فراوانی نسبی انواع موارد حساسیت ندارد.
روش تطبیقی از چند جهت نسبت به روش آماری برتری دارد: اول، روش آماری ترکیبی نیست. هر علت مرتبط به صورت مجزا بررسی می­ شود. در واقع، روش­های آماری توانایی پاسخگویی به سوالاتی را که راجع به پی­آمدهای ترکیب­های مختلف علل باشد (به عبارتی بررسی هر وضعیت به صورت کلی) ندارد. دوم، به کار بستن روش تطبیقی به صورت­بندی تبیین­هایی می­ا­نجامد که قادر اند هر مصداقی از یک پدیده­ خاص را توضیح دهند. همین ویژگی است که روش تطبیقی را برای تفسیر موارد خاص و توضیح خاص بودن تاریخی مناسب می­سازد. بالاخص، همین ویژگی است که روش تطبیقی را برای ساختن نظریه­ های جدید و ترکیب کردن نظریه­ های موجود موجه جلوه می­دهد. سوم، روش تطبیقی محقق را مجبور نمی­کند نشان دهد نمونه ­ای از جوامع را از میان جمعیتی آماری به گونه ­ای برگزیده است که آزمون معناداری آماری در خصوص آن کاربرد پیدا کند. در واقع، مرزهای آزمون تطبیقی را خود محقق تعیین می­ کنند. در آخر این که روش تطبیقی محقق را وامی دارد تا با مواردی که تحلیل می­ کند آشنا شود. برای مقایسه­ کلیت هر مورد با بقیه­ی موارد، محقق باید هر مورد را دقیقاً بررسی کرده و آن را با بقیه­ی موارد مناسب مقایسه کند(لنگ[۱۱۶]، ۲۰۱۳: ۱۱۹-۱۱۸).به نظر می­رسد روش تطبیقی راهبردی موردمحور است مستلزم تمرکز بر موردها به مثابه ترکیبی از ویژگی­ها.­ به همین دلیل، سنت پژوهش کیفی در علوم اجتماعی تطبیقی قوی­تر است. حتی در تحقیقات تطبیقی که با رویکرد ترکیبی انجام می­ شود، وزن کیفی این روش­ها بیش از وزن کمی آنهاست.
در فرایند پژوهش تطبیقی می­توان تئوری آزمایی کرد، موردها را در پرتو تئوری تفسیر کرد و گزاره­های تاریخی را به گزاره­های عام سازگار با گزاره­های تعمیمی تبدیل کرد. البته این تبدیل باید با استدلال عقلانی همراه باشد. این پژوهش گفت و شنود بین تئوری و شواهد را امکان­ پذیر می­سازد. پژوهش­گر می ­تواند مفاهیم جدید را فرموله و در پرتو شواهد تجربی، انتظارات تئوریک از پیش موجود را پالایش کند (ماهونی،۲۰۰۳: ۱۳۷).
افزایش عمومیت تئوری مورد بررسی می ­تواند پیامد دیگر تحلیل تطبیقی باشد. عمومیت یک تئوری به دامنه­ای از پدیده ­های اجتماعی اشاره دارد که آن تئوری قابل اطلاق به آن­هاست. هر چه عمومیت تئوری بیشتر باشد، دامنه­ پدیده ­های اجتماعی­ای که می ­تواند تبیین کند بیشتر است (پرزوسکی[۱۱۷]،۱۹۷۰: ۹۶). تحلیل تطبیقی تاریخی می ­تواند در مسیر تأیید/ اصلاح، به افزایش عمومیت تئوری منجر شود. در فرایند تأیید/اصلاح، تئوری از نو فرموله می­ شود. فرموله کردن مجدد تئوری محصول تعامل برساختن و اصلاح کردن است. در واقع، نسبت تجربه با تئوری را در پژوهش تطبیقی ـ تاریخی به این صورت می­توان بیان کرد که تجربه هم ناظر بر ابطال، تأیید و اصلاح تئوری است که برآیند آن می ­تواند به توسعه علم و انباشت دانش علمی منجر شود.
۴ـ۱ـ ۲ـ روش تحقیق:
با توجه به توضیحاتی که در بخش روش­شناسی ارائه شد، روش تطبیقی ـ تاریخی روشی کیفی یا مورد محور به حساب می ­آید. محققانی که این راهبرد را به کار می­برند با موارد محدودی که بر مبنای نظریه مشخص شده ­اند کار کرده و این موارد را به مثابه کل با هم مقایسه می­ کنند تا به تعمیم­های میان­برد درباره ریشه ­های تاریخی و رخدادهایی که به گروه نسبتاً محدودی از پدیده ­های اجتماعی مربوط می­ شود دست یابند.
برخی بر این باورند که این سنت دنباله­رو وبر و به طور کلی سنت تاریخ­نگاری آلمانی و در درجۀ اول سنت تفسیری است. اما این راهبرد همواره تفسیری نبوده و گاه علی ـ تحلیلی است. راهبرد موردمحور می­ کوشد تا از طریق شناسایی نمونه­های قابل مقایسه پدیده­ مورد نظر و سپس تحلیل شباهت­ها و تفاوت­هایی که به لحاظ نظری اهمیت دارد به تعمیم­های تجربی میان­برد برسد. البته به ندرت تنوع کافی موارد برای اثبات یا رد استدلال­های علی وجود دارد. معمولاً در یک مجموعه از موارد می­توان از چندین استدلال علّی پشتیبانی کرد. به خاطر تنوع اندک موارد، محقق مجبور است به کمک ذکر مطالبی دیگر و به طور کلی از طریق تفسیر کردن موارد از استدلال خود پشتیبانی کند. این توجه کردن به جزئیات هر یک از موارد سبب­ساز تبادل نظر پژوهشی پربار میان محقق و شواهد می­ شود (ریگین و زارت[۱۱۸]، ۱۹۸۳: ۷۴۹-۷۴۳).
غالب مباحث درباره روش­های مورد محور با اشاره به بحث جان استوارت میل[۱۱۹] در کتاب نظام منطق: قیاسی و استقرایی آغاز می­ شود. میل چندین راهبرد پژوهشی برای دستیابی به تعمیم­های تجربی ارائه کرد و قصد داشت بنیادی منطقی برای پژوهش علمی استقرایی فراهم آورد. دو مورد از روش­های میل که با پژوهش­های موردمحور تناسب خاصی دارند روش توافق و روش تفاوت غیرمستقیم است(میل،۱۹۶۷: ۴۵).استدلال روش توافق این است که هر گاه دو یا چند نمونه از یک پدیده تحت بررسی تنها در یک عامل علّی از میان چندین عامل علی ممکن، مشترک باشند، آن­گاه آن عامل علی که همه نمونه­ها در آن مشترک­اند، علت پدیده­ تحت بررسی به شمار می ­آید. کاربرد این روش به این شکل است که اگر محققی می­خواهد علت پدیده­ خاصی را بداند، باید نمونه­هایی از آن پدیده را انتخاب کرده و عامل علّی که این شرط را برآورده می­سازد، علت پدیده بشمارد. اگرچه میل به محققان توصیه می­ کنند به دنبال علتی باشند که در همه موارد مشترک است، احتمالاً علت پنداشتن عاملی را که ترکیبی از چندین شرط باشد نیز مجاز می­داند(لنگ، ۲۰۱۳: ۸۷).روش تفاوت غیرمستقیم میل کاربست مضاعف روش توافق است. فرض کنید محققی می­پندار تجاری شدن شتابان کشاورزی مسبب شورش دهقانی است. محقق ابتدا نمونه­هایی از شورش دهقانی را شناسایی کرده تا ببیند آیا تجاری شدن شتابان کشاورزی در آنها وجود دارد یا نه. اگر چنین بود، آن­گاه وی نمونه­هایی از فقدان شورش­های دهقانی را بررسی می­ کند تا فقدان تجاری شدن شتابان کشاورزی را در آن­ها مطالعه کند. در واقع، حضور غیاب متقاطع بررسی می­ شود. اگر همه موارد بررسی شده در خانه­های حضور/حضور یا غیاب/غیاب یک جدول دو در دو قرار گیرد، آن­گاه موید این استدلال است که تجاری شدن شتابان کشاورزی علت شورش دهقانی است.
روش توافق و روش تفاوت غیرمستقیم هسته­ی مرکزی راهبرد موردمحور را تشکیل می­ دهند در حالی که هر دو روش سودمندند اما در مواجهه با علیت چندگانه و ترکیبی ناتوان اند (ماهونی،۲۰۰۳: ۱۴۶).
روش­های موردمحور در درجه­ اول برای شناسایی روابط غیرمتغیر[۱۲۰] به کار برده می­شوند. این روش­ها را برای نشان دادن الگوهای ثابت هم­تغییری و نه تبیین کردن تغییرات به کار می­گیرند. با این حال، به دلیل پیچیدگی علّی، شناسایی روابط غیرمتغیری که دوری و ساده نیستند دشوار است. عموماً هنگامی که روش توافق یا روش تفاوت غیرمستقیم به نحوی مکانیکی به کار گرفته می­شوند، استدلال اولیه­ محقق رد می­ شود. معمولاً دیالوگی میان ایده­های محقق و شواهد موجود به وجود می ­آید و مردود شدن استدلال­های اولیه تنها اولین مرحله­ دیالوگ است. غالباً مردود شدن ایده­ اولیه خود همان موضوع نامعلوم است که باید تبیین شود و به کانون اصلی تحقیق تبدیل می­ شود.بعد از رد شدن ایده­های اولیه، یکی از گزینه­ های که پیش روی محقق آن است که ایده­های خود را پالایش کرده و بکوشد تا هم­خوانی بیشتری با شواهد ایجاد کند. برای مثال، فرض کنید استدلال اولیه این است که رخدادی خاص محصول تلفیق سه پیش شرط است و محقق درمی­یابد که همه موارد وقوع این رخداد توأم با حضور هر سه پیش­شرط است. با این حال، مواردی نیز وجود دارد که در آنها، علی­رغم حضور هر سه پیش­شرط، رخداد مذکور مشاهده نشده است. محقق در این حالت به جای کنار گذاشتن صورت­بندی اولیه­ فرضیه ممکن است بکوشد تا شرایط دیگری را که با رخداد مذکور ارتباط دارند و باید سه پیش­شرط اصلی را همراهی کنند شناسایی نماید. مثلاً اگر همه موارد فقدان رخداد مذکور در وجود سه پیش شرط اصلی مشترک باشند اما پیش­شرط چهارمی را دارا نباشد، آن­گاه محقق می ­تواند استدلال بهتری نسبت به استدلال اولیه ارائه دهد. در این مثال، محقق توانسته است گستره­ی شرایط تجربی منجر به بروز رخدادی خاص را از سه به چهار ارتقا دهد (ریگین،۲۰۱۱: ۸۹-۸۳).اسکاچپول و سامرز سه راهبرد استفاده از روش تطبیقی را معرفی می­ کنند. به نظر ایشان، روش تطبیقی ـ تاریخی یا همان موردمحور در سه زمینه­ مختلف به کار گرفته می­ شود: ۱ـ بازنمایی نظریه ۲ـ نشان دادن تقابل زمینه­ ها ۳ـ تحلیل علّی کلان. در شیوه­ اول، نشان دادن توان یک نظریه برای سامان دادن شواهد تجربی برگرفته از چند مسیر تاریخی مد نظر است. از همین رو، محقق ابتدا نظام نظری قیاسی ارائه می­ کند، سپس به کمک تطبیق نشان می­دهد که گزاره­های نظری ارائه شده در همه موارد کاربرد دارند. در این شیوه، موارد برای کنترل متغیرها انتخاب نمی­شوند بلکه بررسی تاریخی فقط به تعریف مفاهیم و شکل عملیاتی نظریه کمک می­ کند و بررسی تاریخی در حکم تأیید نظریه است. اگر محقق در شیوه­ بازنمایی نظریه ­بخواهد نشان دهد که ورای همه تفاوت­ها، موارد تحت بررسی را می­توان با نظریه­ واحدی تبیین کرد، در شیوه­ تقابل زمینه­ ها محقق در پی نشان دادن انفراد تاریخی و منحصر به فرد بودن فرایند کلی اجتماعی است و تعارضات و تمایزات موارد نیز بررسی می­ شود. غالباً در این شیوه بهترین نتیجه با انتخاب متفاوت­ترین موارد حاصل می­ شود. راینهارد بندیکس به عنوان چهره­ی شاخص این شیوه، آن را جانشین تحلیل علّی نمی­داند و بیشتر مدعی است این شیوه با شناخت دقیق زمینه­ ها در پی آن است تا از تعمیم­های علّی نادرست جلوگیری کند. اما شیوۀ سوم که اسکاچپول آثار برینگتن مور و خودش را ذیل آن طبقه بندی می­ کند، تحلیل علّی کلان مبتنی بر روش استقرایی است. وی برخلاف ایده­ بندیکس، که تاریخ تطبیقی را مستعد استنتاج علّی نمی­داند، می­اندیشد. در این شیوه، محقق از بررسی موارد صرفاً برای تایید نظریه استفاده نمی­کند، بلکه رفت و برگشتی میان نظریه و داده وجود دارد که همزمان فرضیه­آزمایی و بسط نظریه­ جدید را امکان پذیر می­سازد. در این شیوه، دو راهبرد توافق و تفاوت بر مبنای روش­های میل مبنای استنتاج علّی ست. (اسکاچپول و سامیرز،۱۹۸۰)از آنجایی که در این تحقیق ما به دنبال تطبیق سه جنبش بنیادگرا طبق نظریه­ آلموند هستیم، به دلیل کم بودن موارد مطالعه و در اولویت نبودن تعمیم و نیز نیاز به بررسی عمیق هر یک از جنبش­های انتخاب شده، روش موردمحور با رویکرد سوم بیشترین تناسب را با اهداف پژوهشی ما خواهد داشت .سه مرحله در این نوع راهبرد پژوهشی وجود دارد. محقق ابتدا در پی­یافتن شباهت­ها میان اعضای مجموعه ­ای است که یک رخداد مشترک در آنها وجود دارد. در گام دوم، وی می­ کوشد روشن کند که آیا شباهت­های مشاهده شده با رخداد تحت بررسی ارتباط علی دارند. در مرحله­ سوم، می­ کوشد تا برمبنای شباهت­های شناسایی شده تبیینی عام صورت­بندی کند. خلاصه این­که این همان کاربست ساده و سر راست روش توافق میل است. این راهبرد قیاسی است، چرا که مقولات نظری در آزمودن شباهت­ها و تفاوت­هایی که مدخلیت علی دارند سهیم­اند (بدون راهنمایی مقولات نظری، جستجو برای شباهت­ها و تفاوت­ها می ­تواند تا ابد ادامه یابد).از سویی این راهبرد استقرایی است، زیرا محقق با آزمودن موارد تجربی مشخص می­ کند که کدام یک از شباهت­ها و تفاوت­ها مدخلیت علّی دارند و برای ارتقای نظریه به کار می­آیند. پژوهشگر در این مرحله از تحقیق، تبیینی عام بر مبنای شباهت­های شناسایی شده تدوین می­ کند. به این ترتیب، این شیوه به مفهوم سازی و ارتقای ایده­های نظری اولیه می­انجامد(اسکاچپول،۱۳۸۸: ۵۰۱-۴۹۸) (ریگین،۱۳۸۸: ۸۱).در این تحقیق نیز این سه مرحله اجرا خواهد شد: ابتدا بر اساس نظریه ۹ گانه آلموند، که در قالب ۹ عنصر ویژگی­های جنبش­های بنیادگرا را دنبال می­ کند، بر روی جنبش­های بنیادگرای هاردیم، اکثریت اخلاقی و طالبان به شکل جداگانه و در قالب سه فصل پیاده خواهیم کرد. سپس شباهت­های این سه جنبش­ را بررسی می­کنیم و در مرحله­ بعد، ارتباط علی بین این عناصر را نشان خواهیم داد و بررسی تطبیقی و تبیین عام از جنبش­های بنیادگرا در ادیان ابراهیمی در این مرحله انجام خواهد شد. در مرحله­ پایانی، با توجه به شباهت­ها و تفاوت­های بدست آمده، تلاش می­کنیم نظریه­ ابتدایی را با توجه به محدوده­ تحقیق ارتقا دهیم.فصل دومتجزیه و تحلیلبخش اول
هاردیم
۲ـ۱ـ هاردیم: (لرزان یا متوحش از خداوند)
به طور کلی گروه ­های ارتدوکس یهودی زمانی ظهور کردند که یهودیان با جریان روشنگری در اروپا مواجه شدند و تغییرات دوران روشنگری به آنها نیز رسید. یهودیان اشکنازی که به طور کلی در اروپای شرقی مثل لهستان و روسیه زندگی می­کردند، به شکل جدی از اوایل قرن بیستم به عنوان یک گروه اقلیت به شکل­های مختلفی در برابر این جریان متجدد موضع­گیری کردند. این موضع­گیری به سه صورت شکل گرفت: نخست، همانند­سازی یا شبیه­سازی: در این استراتژی آنها خود را با هویت و فرهنگ جامعه­ بزرگتر انطباق دادند. شیوۀ دوم فرهنگ­پذیری بود، شیوه­ تشویق ارتباط فرهنگی با دنیای بیرون و در عین حال، گریز از جذب شدن در آن. بالاخره، سومین شیوه ضدفرهنگ­پذیری، که به دنبال فرار از زندگی معاصر و حفظ شیوه ­های سنتی است. گروهی که همگون شدن را می پذیرفتند دست از یهودی بودن بر می­داشتند، گروهی که فرهنگ پذیری را انتخاب می­کردند به یهودیانی با پسوند تبدیل می شدند (مانند یهودی فرانسوی، یهودی آلمانی و …) که با دنیای بیرون از جامعه یهودی ارتباط پیدا می­کردند و حتی دوستان غیر یهودی و تحصیلات دنیوی داشتند(کرومر[۱۲۱]،۱۳۸۹: ۲۰۹-۲۰۸).
گروهی از فرهنگ­پذیران صهیونیسم را ابداع کردند، ایدئولوژی سیاسی­ای ساخته­شده بر اساس نوعی ناسیونالیسم یا ملی­گرایی یهودی که از تفکرات مدرن مثل لیبرالیسم، سوسیالیسم و حتی دولت ملت الهام می­گیرد. از نظر آنان، دولت یهودی می ­تواند مانند بقیه دولت­ها باشد بدون آنکه یهودی بودن خود را از دست بدهد. اما مبنای ثابت تمام یهودیان ارتباط فرهنگیشان با جهان است به شکلی که برای یهودیان سود داشته باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ق.ظ ]




اما آلموند و اپل بی برای تبیین جنبش­های بنیادگرا به تحلیل آن در سطحی کلان و در بستر این جهان باوری اکتفا نکردند. آنها با اتکا به پروژه­ی بزرگ دانشگاه شیکاگو تلاش کردند نگاهی عمیق­تر و خاص­گرایانه به بنیادگرایی دینی داشته باشند. آن دو، چون بنیادگرایی دینی را مانند هر جنبش اجتماعی دیگر محدود به زمان و مکان مشخصی می­دانستند و معتقد بودند جنبش بنیادگرا واجد پویایی­های درونی و بیرونی است که در طول زمان و مکان می ­تواند از تاکتیک­های مختلفی استفاده کند و یا با شکست مواجه شود(آلموند و اپل­بی،۲۰۰۳: ۱۲۰)، ۹ ویژگی مرتبط بین جنبش­های بنیادگرا را در دو سطح ایدئولوژیک و سازمانی تقسیم ­بندی کردند که از این ۹ ویژگی ۵ تا به سطح ایدئولوژیک مربوط است و ۴ تا به سطح سازمانی. در ادامه، ویژگی­های یاد شده را تشریح خواهیم کرد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ـ۳ـ۱ـ سطح ایدئولوژیک:
۱ـ واکنش به حاشیه­ای­سازی دین[۸۲]
تمام جنبش های بنیادگرا به نوعی خود را در برابر فرایند و یا حتی نتیجه­ این جهان باوری می­دانند و همگی یک هدف مشخص را دنبال می­ کنند، یکی فرسایش و دیگری کنار گذاشته شدن دین. در واقع، بنیادگرایی تلاشی نظامی علیه این روند است. واکنش به حاشیه ای شدن دین و غیبت آن در عرصه­ عمومی در نظام اجتماعی یکی از مهمترین ویژگی­های جنبش بنیادگرا به حساب می ­آید. بنیادگرایی، علاوه بر واکنشی که نسبت به مدرنیته نشان می­دهد، تلاش می­ کند که خود را برای رقابت در یک بازار آزاد دینی آماده کند. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۴-۹۳)
بنیادگرایی اولین و سرشناس­ترین دفاعی است که از سنت دینی می­ شود. سنتی که به وسیله­ مدرنیزاسیون و این جهان باوری مورد حمله و فرسایش قرار گرفته است. بدون چنین سناریویی، جنبش احتمالاً بنیادگرا خوانده نمی­ شود. در نگاه این جنبش­ها مدرنیته شیطان بزرگ است که به از سنت­های دنیوی زاده شده و با کمک ارزش­های خارجی مانند دموکراسی حمایت می­ شود. در این محافل، دموکراسی غربی آشکارا مورد انتقاد قرار می­گیرد و گاهی این انتقاد ها با فراخوان برای تأسیس دوباره­ی سلطنت داوودی و یا خلافت اسلامی همراه است. اعضای برخی از این جنبش­ها غالباً از خدمت در ارتش ملی کشور خود امتناع می­ کنند(مارتی،۱۹۹۳:۶۵۳). در اسراییل، دانشجویان مدارس دینی فرا­ارتدکس رسماً از خدمت وظیفه معاف اند. در مصر، گروهی از بنیادگرایان از شرکت در ارتش کافر دولتی اجتناب و با تمام جنگ­های آن حتی علیه اسراییل مخالفت می­ کنند. آنان حاضر نیستند کشتگان جنگ را آن چنان که مرسوم است شهید بنامند و معتقدند نبرد با رژیم کافر خودشان تنها جنگ مشروع است که حداقل در حال حاضر از اولویت برخوردار است. احتمالاً صلح طلبی برخی گروه های بنیادگرای مسیحی نیز منشأ فکری مشابهی دارد. در مقابل ، برخی جنبش­های بنیادگرای هزاره­گرای مسیحی و برخی جنبش­های بنیادگرای یهودی که منتظر مسیح موعود اند انجام خدمت وظیفه­ی عمومی و جنگ در چارچوب سیاست­های رژیم خود را به خاطر اهداف بلندتر می­­پذیرند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۳-۱۴۶).
بیشتر این جنبش­ها ( عمدتاً گروه ­های یهودی و مسلمان، به سبب ابعاد شرعی و سیاسی دینشان) گرایش­های متعادل­تر را، که در جهت هماهنگ­سازی سنت­های دینی با سیستم دموکراتیک انجام شده است، رد می­ کنند. این جنبش­ها خواستار تشکیل دولتی یهودی یا اسلامی است که در آن قوانین دینی حکومت ­کند. جدال اساسی میان این دو دسته در روش دست­یابی به چنین هدفی نهفته است. گروه اول طرفدار مختل کردن نظام کنونی و انقلاب است، در حالی که گروه دوم طرفدار آموزش بلند مدت مردم برای نیل به این هدف است(مارتی،۱۹۹۱: ۶۳۲). در اسراییل، حتی برخی اعضای کنست که دارای گرایش­های شدید دینی اند یا اعضای رسمی گروه ­های دینی تقاضای تشکیل چنین دولتی را دارند، گرچه استفاده از خشونت برای نیل به این هدف را نیز تقبیح می­ کنند. اغلب آنها آزادانه اظهار و حتی گاهی اوقات به صورت رسمی ابلاغ می­ کنند که اگر تناقضی میان قوانین دولتی که حاکم بر رفتار آنها است و قوانین دینی یهود وجود داشته باشد، آنها از دومی متابعت نخواهند کرد(هایلمن،۱۹۹۱: ۲۰۱).
بر همین منوال، بیشترین انتقادهای تند و گزنده­ی بنیادگرایان متوجه ادیان نهادینه است، ادیانی که آنان با عناوینی مانند «هرزه»، «شیطان»، «کلیسای مرتد» و غیره معرفیشان می­ کنند. در حقیقت، بزرگترین نقطه­ی اشتراک بنیادگرایان شوریدن علیه رهبران دینی سنتی است که به زعم آنها دست در دست نظام سیاسی فاسد حاکم دارد(آلموند،۲۰۰۳: ۱۴۴). این حقیقتی قابل توجه است که اکثر رهبران حرکت های بنیادگرای جهان از محافل سنتی دینی برنخاسته اند و حتی به این محافل برچسب خائن نیز می زنند. آنان غالباً آموزش دینی سنتی ندیده اند. بسیاری از رهبران بنیادگرای معاصر دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و خصوصاً به علوم جدید آگاه اند. حقیقتی که ممکن است این نظریه را تقویت کند که این رهبران در عین ناامیدی نسبت به علوم و نظام­های جدید آموزشی، تمایل شدیدی به آنها دارند (این حقیقت که این رهبران هیچ گونه آموزش سنتی و یا رسمی در زمینه­ علوم انسانی و دینی نداشته اند می تواند توجیه گر نگاه احساسی و ساده انگارانه­شان به دین و عقاید دینی باشد.)
۲ـ گزینش گری[۸۳]:
بنیادگرایی گزینش­گر است. فراتر از یک دفاع ساده از سنت دینی، گزینش و بازسازی­ای که آنها در جنبه­ های مختلف سنت به وجود می­آورند مهمترین ویژگی­ای است که بنیادگرایان را از جریان­های اصلی دینی متمایز می­ کند. چنین جنبش­هایی بخش­هایی از مدرنیته را تأیید و استفاده قرار می­ کنند. بخش هایی مانند علم مدرن، صورت­های جدید از ارتباطات و تکنولوژی و غیره. در نهایت، بعضی از نتایج یا فرآیندهای مدرنیته برای توجه بیشتر یا مخالفت متمرکز مجزا می­شوند(مارتی،۱۹۹۳a: 632).
نگاه بنیادگرایان به دانش­های جدید بسیار متفاوت و مبهم و حتی در مواردی ریاکارانه است. بنیادگرایان از تسلیحات و تکنولوژی مدرن ایرادی نمی­گیرند و از آنها آزادانه بهره می­گیرند، هر چند تمامی آن­ها را علوم غربی می­خوانند ( در عمل آنها علم را از تکنولوژی جدا می­ کنند.) برای مثال، گروه ­های فرا­ارتدکس(هاردیم) در اسراییل از روش­ها و ابزارهای جدید مثل نوارهای کاست به طور گسترده استفاده می­ کنند که تاثیری جدی در میان توده های عامی و بی­سواد دارند. این مسأله در مورد تلویزیون، که معمولاً توسط بنیادگراها به عنوان سمبل فساد در فرهنگ غربی محسوب می شود، نیز صادق است. در حالی که برخی جنبش­ها کاملاً از استفاده از تلوزیون خودداری می­ کنند، سایر جنبش­ها از آن برای رساندن پیام خود به مردم استفاده و تلاش می­ کنند حتی الامکان در برنامه ­های مختلف تلویزیونی برای خود جای پایی باز کنند(مندلسون[۸۴]،۱۹۹۳: ۲۵).
برخی بنیادگرایان تلاش می­ کنند استفاده از داروها و پزشکان غربی را محدود کرده یا تنها با کسب اجازه از رهبران دینی خود از آنها استفاده کنند. اما بسیاری از آنان (از جمله رهبر مشهور پاکستانی ابوالاعلی مودودی) وقتی به شدت مریض باشند، به سرعت از این موضع عقب نشینی کرده، به جستجوی درمان در غرب بر می­خیزند (آلموند،۲۰۰۳: ۹۵).
نظریه­ تکامل (در مقابل نظریه آفرینش باوری) همچنان دشمن بزرگی است که تمامی بنیادگراهای جهان با بهره گرفتن از دادخواهی­های قانونی و راه­کارهای آموزشی با آن مبارزه می­ کنند. نکته­ی جالب مثالی ست درباره این مسأله آن است که تئوری قرن نوزدهمی ثبات انواع که توسط یکی از پیوریتن­های انگلیسی به نام گوس[۸۵] علیه نظریه­ انتخاب طبیعی داروین ارائه شد: این ایده، بی آن که نامی از گوس برده شود و حتی احتمالاً بدون اطلاع از وجود وی، توسط یک عضو مشهور کنست که تحصیلات دانشگاهی داشته و به یک حزب میانه­روی دینی تعلق دارد مورد قبول واقع شده است. بر اساس این نظریه، هیچ تغییر تدریجی در سطح زمین و یا توسعه تدریجی در اشکال حیات وجود نداشته است، اما وقتی عمل آفرینش به ناگاه رخ داد، جهان به صورت سیاره ای پدیدار شد که گویی حیات برای مدت­های مدیدی در آن وجود داشته است و خدا فسیل­ها را نیز برای فریفتن و اغوا کردن بشر به سوی بی اعتقادی در همان لحظه­ آفرینش خلق کرد (مندلسون،۱۹۹۳: ۳۳-۳۴).
علم تفسیر متون مقدس و مطالعه­ تحولات اندیشه و عمل دینی نیز توسط تمامی بنیادگرایان رد می شود، البته در مواردی که این تفاسیر و مطالعات نظریات بنیادگرایانه آن را تایید کند از آنها استقبال می­ کنند. در واقع دشمنی شدید با الهیات مدرن و روش­ها، نتایج و دلالت­های تفاسیر نوین انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین ویژگی های بنیادگراهاست و به احتمال زیاد، تفسیر انتقادی از کتاب مقدس یکی از مهمترین عوامل پیدایش بنیادگرایی مسیحی است (مارتی،۱۹۹۳a: 644).
چنین تعارضی میان پس زدن علوم جدید از سویی و استفاده از آنها برای تحکیم مبانی تئوریک بنیادگرایی از سوی دیگر را به بهترین وجه می­توان در یکی از فتواهای شیخ مصری «الشراوی» مشاهده کرد. وقتی از شراوی درباره روح و جن (ارواح غیرقابل رؤیتی که مطابق آیات قرآن در دنیای دیگری زندگی می­ کنند و گاهی با اهداف خیر یا شر در زندگی ما نیز دخالت می­ کنند) سوال شد، او برخلاف بسیاری از متفکران اسلامی دوره میانه و جدید، به راحتی وجود جسمانی اجنه را تأیید کرد و افزود که اگر خدا به ما اجازه بدهد نوعی «فرشته نما» اختراع کنیم قادر خواهیم بود این موجودات را ببینیم. درست مانند زمانی که میکروسکوپ اختراع شد و انسان توانست میکروب ها را برای اولین بار ببیند، در حالی که میکروب ها از قبل نیز وجود داشته اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۹).
۳ـ جهان­بینی مبتنی بر دوگانه انگاری[۸۶]:
همه بنیادگرایان به نحوی به دوگانه انگاری معتقد اند. آنان به وجود خیر و شر و پیروزی خیر بر شر باور دارند. معمولاً برای آنان دنیای بیرونی مملو از شر و بدی است و اگر جنبش به اعضایش نوید پاکی مطلق را ندهد، حداقل می ­تواند به آنها این نوید را بدهد که از شر آلودگی حفظشان می­ کند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
بنیادگرایان گرچه در پذیرش وجوهی از مدرنیته ( به ویژه تکنولوژی های مدرنی از قبیل تلوزیون و رادیو، وسایل الکترونیکی و تسلیحات) کند عمل نکرده و این وجه مدرنیته را برای پیشبرد آرمان های خویش مطبوع و مفید تشخیص داده­اند، نمی ­توانند یا نمی­خواهند تکثرگرایی دینی را به طور کامل بپذیرند(مارتی،۱۹۹۴: ۵۳۲).
افراطیان اسلام­گرای سنی در مصر سعی کرده ­اند مالیات جزیه را به زور از اقلیت مسیحی قبطی بگیرند، مالیاتی که می ­تواند مرتبه­ی فرودستی قبطی­ها را در برابر مسلمانان سنی مشخص­تر کند. بنیادگرایان یهودی در تعریف­هایی که از هویت یهودی می­ کنند، به مراتب سخت گیرتر و جزئی نگرتر از صهیونیست­های این جهان باور اند. افراطیان بنیادگرای یهودی، از جمله باروخ گلدشتاین[۸۷] که حدود سی زایر عرب مسلمان را در بقعه بطریق در شهر حبرون[۸۸] در سال ۱۹۹۴ به قتل رساند و استاد او، خاخام میرکاهان[۸۹]، نظرهایی درباره عرب­ها داشتند که به طرز قابل توجهی مشابه نظرهای آدولف هیتلر درباره یهودیان است (لیبمن[۹۰]،۱۹۹۳: ۳۵۰). پروتستان­های پیشاهزاره­باور[۹۱] معتقدند که در پی بازگشت قریب الوقوع عیسی، آنهایی که به آمدن وی ایمان آورده بودند (یعنی تازه­مسیحیان، و همراه آنان ۱۴۴۰۰۰ یهودی صالح) به بهشت خواهند رفت و در آنجا غرق در شادی و شعف خواهند شد، در حالی که اکثریت ناصالح (از جمله مسیحیان اسمی و اعضای رستگاری نیافته دیگر ادیان ) به طرز دردناکی نابود خواهد شد. جری فالول[۹۲]، بنیادگرای مسیحی و واعظ سرشناس آمریکایی، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در سخنرانی­ای که برای مسیحیان اونجلیکال آمریکایی ایراد کرد، با لحنی ناشایست از حضرت محمد (ص) به عنوان یک جنگجوی خشن نام برد. از نظر فالول همه کسانی که دعوت به پذیرش اصول مسیحیت را شنیده و از آن روی برتافته اند محکوم به نابودی و گمراهی اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۷) .
۴ـ مطلق­انگاری و خطاناپذیری[۹۳]:
همه بنیادگرایان در این عقیده راسخ اند که کتاب آسمانیشان از اشتباه بری است. این عقیده ریشه ­های عمیقی در الهیات دوره میانه­ی مسلمانان و الهیات پروتستان دارد، اما در میان یهودیان، جدیدتر به نظر می­رسد. بنیادگرایان انجیل را، به صورتی منزه از خطا، کلام خدا می­دانند و مسلمانان نیز همین عقیده را درباره قرآن دارند. آنها تفاسیر تمثیلی و سایر تفاسیر را هرگز نمی پذیرند مگر این که در راستای حمایت از رهیافت کلی بنیادگرایی باشد یا برای دفاع از منزه بودن کتاب مقدس از خطا و لغزش استفاده شود. از طرف دیگر، بنیادگرایان کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر می­دانند و تلاش می کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن پیش ­بینی کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و حتی به پیش بینی وقایع دوره آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
در مورد همه بنیادگرایان، کتاب مقدس نه تنها نقشی محوری به عنوان منبع الهام در زندگی روحانی و دینیشان ایفا می­ کند، بلکه به عنوان کتابی عملی کمک می­ کند تا رویدادهای معاصر را درک کرده و به پیش ­بینی رویدادهای آینده بپردازند. کتب آسمانی از آنجا مورد توجه بنیادگرایان است که برای آنها قانون اساسی حکومتی تلقی شده که قرار است بر اساس شریعت تشکیل شود. جنبش­های بنیادگرا در ادیانی که متن مقدس روشنی ندارند (مانند هندویسم) اغلب یک متن یا یک مجموعه از متون را کنار یکدیگر قرار می­ دهند(مارتی،۱۹۹۵: ۳۰۱).
تاکید فراوان و شدید بر ظاهر کتب مقدس و اجتناب از هرگونه تفسیر، موجب نوعی گرایش منفی نسبت به تفاسیر رایج سنتی از کتب آسمانی و همچنین سیر تکامل تاریخی الاهیات شده است. در این زمینه، بنیادگرایان مسیحی و مسلمان در رد کردن مطالبی که پس از کتب آسمانی نوشته شده است شدت عمل بیشتری به خرج می­ دهند. در خصوص یهودیان نیز محافلی که به قرائت قسمت­ هایی از نسخه­ اصلی کتاب مقدس، نه سنت شفاهیِ مطرح­شده در ادوار بعد، می پردازند قابل توجه اند و به نوعی پروتستانیسم در یهودیت معاصر شبیه­اند. شیوه­ دیگری که بنیادگرایان یهودی برای جلوگیری از توسعه دینی و تفسیر کتاب مقدس خود انتخاب کرده ­اند این است که اعلام کنند قسمت­ های متاخر کتاب مقدس ( از جمله محتویات «شولهان آروخ[۹۴]» که قانون مدون یهویان و متعلق به قرن ۱۶ است)، الهام بوده و لذا آنها نیز جزء کتاب مقدس اند. بدین شکل، بنیادگرایان یهودی هم راه را بر تفاسیر جدید بسته و هم مطالعه­ تاریخی سیر تحول کتاب مقدس را ناممکن ساخته­اند(اسلوویتیچیک[۹۵]،۱۹۹۴: ۲۰۲-۱۹۸).
در تورات آمده است که بنی اسراییل به فرمان خداوند باید امالکی­ها (یکی از طوایف کنعانی) را به همراه زنان و بچه­ها و اقوامشان قتل عام کنند. از دیدگاه ستیزه جویان بنیادگرای یهودی، مثل خاخام یسرائیل هس[۹۶] رئیس سابق دانشگاه بار جیلان[۹۷] تل آویو[۹۸]، امالکی­های مورد اشاره در متن مقدس همان عرب­های فلسطینی امروزی اند. هس مقاله­ خود به نام فرمان نسل کشی در تورات را با این کلمات به پایان می رساند: «آن روز خواهد آمد تا همگی ما برای اجرای فرمان جنگی از قبل مقدر شده و الاهی برای نابودی امالکی ها فراخوانده شویم». (روتون،۱۳۹۱: ۱۰۹). همچنین، در اسرائیل تشکیلات رسمی وجود دارد به نام «مومنان قبه الصخره» که خواهان تسطیح «معبد» و تطهیر محوطه­ی آن با خون یک گوسالۀ ماده قرمز رنگ خالص است. خواسته­ی این افراد درست مبتنی است بر آنچه در انجیل به عنوان مقدمات لازم برای ساختن معبد جدید تجویز و توصیه شده است و از آنجایی که گوساله­های ماده قرمز رنگ حیوان های بسیار نادر وکمیابی هستند، تشکیلات مومنان معبد کوه، پول به نسبت هنگفتی را در یک موسسه علمی در آمریکا صرف تولید چنین حیوانی کرده است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۹۷).
بنابراین، غیر از این که بنیادگرایان همگی به یک کتاب مقدس بی غلط اعتقاد دارند، در بعضی از ادیان دست روحانیان در ارائه­ تفسیر از متن مقدس باز است. با این که آنها با روش­های هرمونتیکی جدید مخالف اند، خود تفسیرهای خاص از متن مقدس انجام می­ دهند که چندان یکدست نیست و هیچ نسبتی با روش­های تاریخی و زبانی ندارد. آنها تلاش می­ کنند که با تفسیرهای خود جنبه­ های مطلق متن مقدس را جسمیت بخشند و آن را به روز کنند.
۵ـ هزاره­گرایی و موعودگرایی[۹۹] :
تاریخ پایانی معجزه آسا و مقدس دارد. در پایان تاریخ با آمدن و بازگشت موعود، رنج­ها پایان می­یابد، شر نابود می­ شود و معتقدان پیروز می­شوند. یهودیت، مسیحیت و اسلام چنین دلگرمی و اطمینانی را به پیروان خود می­ دهند. دیگر سنت­ها، اگرچه تمایل دارند که آخرالزمانی را از این سه سنت قرض بگیرند، در اطمینان بخشی به پیروان خویش ضعف جدی دارند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
اکثر بنیادگرایان انتظار تغییرات سریع در آینده­ی نزدیک را دارند و می توان با اطمینان گفت که همه بنیادگرایان به دنبال تأسیس حکومت الاهی بر روی زمین اند، آن هم همین الان و در همین جا، نه در آخرت یا در دنیای ارواح. آنها به دنبال تاسیس دولتی اند که در آن، دستورات دینی مانند نماز و روزه به عنوان قوانین حکومتی مطرح باشند و تخطی از این دستورات به عنوان عملی مجرمانه موجب مجازات قانونی خاطی شود: معیارهای پاکدینی که مطابق قوانین دینی و از منظر بنیادگراها موجب رضایت خدا می شود. با وجود این، برخی سکوت پیشه کرده و منتظر می­مانند تا با ظهور موعود منتظر ایده­هایشان تحقق یابد، در حالی که برخی دیگر، به ویژه یهودیان و مسلمانان، با تقبیح وضع موجود و توسل به ابزارهای انقلابی، تلاش می­ کنند نقشه­های خداوند را برای انسان عملی کنند و یا حداقل با انجام کارهای دراماتیک مانند تخریب مساجد در کوه هیکل، خداوند را تحریک کنند تا به نقشه های خود جامه­ی عمل بپوشاند(کوک[۱۰۰]،۲۰۰۵؛۱۵).
همانطور که گفته شد، بنیادگراها کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر می­دانند و تلاش می­ کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن تبیین کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر و مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و همچنین به پیش بینی وقایع دوره­ آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند. به عنوان مثال، تشکیل دولت اسراییل و جنگ­های آن با همسایگان، بر اساس گفته­ی بنیادگرایان یهودی، مسیحی و مسلمان، در کتب مقدس پیش بینی شده است. بنابر عقیده­ی برخی بنیادگرایان ( مسیحیان و فراارتدکس­ها) این گونه حوادث سختی­های قبل از آخرالزمان است، برخی دیگر ( عمدتاً یهودیان) این­ها را جزئی از وقایع آخرالزمان می­دانند و برخی دیگر (مسلمانان) عقیده دارند که هر چند در قرآن نیز به این وقایع اشاره شده است، این اشاره­ها ربطی به وقایع آخرالزمان ندارد(لنوهارد[۱۰۱]،۲۰۱۰: ۴۶-۴۴).
همه بنیادگرایان به وسیله­ رهبرانی کاریزماتیک به این مرحله کشیده شده ­اند، رهبرانی که بهتر از دیگران می­فهمند که چه عملی، کی و کجا باید انجام یابد. در حقیقت، اعتقاد به رهبری کاریزماتیک فردی که در نقطه­ی مقابل مفاهیم تکثرگرایانه قرار دارد یکی از ویژگی­های عمده بنیادگرایان است (ووجیک[۱۰۲]،۱۹۹۹: ۲۲). آنها به حقیقت واحد، رهبری واحد، کتاب واحد و شیوه­ زندگی یکسان که انتقادناپذیر و تغییرناپذیر است اعتقاد دارند.
۲ـ۳ـ۲ـ ویژگی­های سازمانی:
۶ـ برگزینندگی[۱۰۳]:
این ویژگی باعث می­ شود اعضای جنبش­های بنیادگرا خودشان را افرادی برگزیده ببینند و تصور کنند که جهت ماموریت برای دفاع از سنت دینی انتخاب شده ­اند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۷).
بیشتر بنیادگرایان تمایل دارند که به اراده­ی الاهی اجازه دهند کار خودش را بدون دخالت و کمک انسان انجام دهد، اما موقعی که خداوند عینیت بیابد و به ساحت تاریخ قدم بگذارد، آنها به ماموران خودگماشته­ی وی مبدل می­شوند. در اسراییل تلاش های متعددی از سوی بنیادگرایان یهودی برای نابودی «قبه الصخره» و «مسجد الاقصی» صورت گرفته است، زیرا یهودیان معتقدند که این دو عبادتگاه مسلمین بر روی ویرانه های «معبد دوم» ( معبدی که سال ۶۶ میلادی توسط رومی ها ویران شد) بنا شده است. یهودا اتزیون[۱۰۴] یکی از کسانی است که به اعمال تروریستی و توطئه­چینی برای نابودی قبه الصخره و مسجد الاقصی متهم شده است. وی در دادگاه خود صلاحیت قاضیان اسراییلی را این گونه به چالش کشید :«خداوند مسئولیت جلو انداختن فرایند رستگاری از راه اقدام های رادیکال را به من سپرده است». (روتون،۱۳۹۱: ۱۱۰)
همچنین، بنیادگرایان تلاش می­ کنند انتخاب اعضای خود را رنگ و بوی قدسی دهند و آنها را آخرین بازمانده، آخرین پایگاه و آخرین هم­پیمانان نشان دهند. در واقع، چنین انتخابی باعث می­ شود که هسته­ی گروه بنیادگرا روز به روز قدرتمندتر گردد و حداقل استحکام و همبستگی اعضای گروه بیشتر شود و مرزبندی میان گروه ­های خودی و بیرونی راحت­تر اتفاق افتد. به همین دلیل این جدایی و مرزبندی میان نجات­یافتگان و گناه­کاران همواره باعث شده است که جنبش­های بنیادگرا برای اعضای خود رفتارهایی خاص تعیین کنند. مثلاً در هاردیم به اعضا توصیه می­ شود که نزدیک کنیسه زندگی کنند و یا سلوک رفتاری خود را بر اساس آموزه­های تلمودی تنظیم نمایند. گاهی این مرزها کاملاً مشخص است و گاهی صرفاً با نوع لباس و شکل گفتار مشخص می­ شود. داشتن کلاه و کت سیاه برای گروه هاردیم و ریش بلند یکی از وجوه تمایز هاردیم از دیگران است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۳).
بیشتر جنبش­های بنیادگرا یک گروه ضد اجتماع را تشکیل می­ دهند. این گروه­ ها به صورت گروه ­های فشار خیرخواه در اجتماع ظهور می­ کنند و معمولاً خود را مجزا و در تضاد با جامعه­ مدرن یا غربی تعریف می کنند. آنها خود را معتقدانی حقیقی می­دانند که به سنت­های باستانی پایبندند در حالی که در دنیای خارج پیروان ادیان نهادینه شده، تنها پیروان اسمی هستند که یا مانند دنیوی­گرا­ها تغییر ماهیت داده­اند یا کاملاً دین را انکار کرده ­اند (جویس فری[۱۰۵]،۲۰۰۷: ۲۰).
۷ـ مرزهای بسیار روشن[۱۰۶]:
مردم یا عضو گروه بنیادگرا هستند یا نه. مرزها به شکل کاملاً روشنی مشخص شده است. هیچ سردرگمی­ای وجود ندارد. فرد یا باتقوا، معتقد به خدواند و نجات یافته است یا نیست. یکی از ویژگی­­های مشترک جنبش­های بنیادگرایانه توجه یا دل­مشغولی این جنبش­ها به مرزبندی­هایی است که گروه متبوع آنها را از جامعه بزرگتر متمایز و جدا می­ کند. اعضای این جنبش­ها برای دستیابی به هدف فوق عمداً باورها یا رفتارهایی خاص را انتخاب می­ کنند تا از این راه اعلام کنند که آنان چه کسانی هستند و دوست دارند چگونه دیده شوند(آلموند،۲۰۰۳،۹۸-۹۷).
گروه ­های مختلف بنیادگرا در ادیان ابراهیمی بر آن اند که هر کس به گروه آنها می ­پیوندد باید در کمترین زمان ممکن وفاداری خود را به گروه اثبات کرده ، ایده­آل و اهداف گروه را با اشتیاق بپذیرد؛ به ویژه در یهودیت و اسلام به عنوان دو دین مبتنی بر دستورهای شریعت، فرد باید احکام و فرمان­های شریعت را با وفاداری و تعصب بیشتری نسبت به گذشته انجام دهد. البته این مسأله فاصله­ی میان این گروه­ ها و جامعه­ پیرامونشان را، به ویژه قشر دینی متعلق به نسل قبل که از سوی بنیادگرایان جوان به ضعف در معنویات و کاهلی در اجرای فرامین خداوند متهم می­شوند، افزایش می دهد. حتی اگر این نسل قبلی دارای مسلکی ارتدکس باشد (مارتی،۱۹۹۳a: 633-631).
مسأله­ پیروان ادیان دیگر همواره یکی از دغدغه­ های ذهنی بنیادگرایان بوده است که خود را متفاوت از دیگران و حتی متفاوت از جامعه­ دینی پیرامون خود می­دانند. آنها لیبرال­ها و یا میانه­رو­ها را با برچسب­هایی چون «مؤمنین صوری» طرد کرده و دنیوی­گراها را افرادی تهی از ارزش دانسته و «مشرک» و «کافر» خطاب می­ کنند. آنها پیروان ادیان دیگر را منشأ همه پلیدی­ها و بدبختی­های خود می­دانند. در جهان مورد نظر بنیادگرایان، شرایط امکان ظهور حقیقت دیگر یا تساهل و تسامح برای جامعه­ای تکثرگرا وجود ندارد. بنیادگرا باید پیام خداوند به بشریت را منتشر کند، حتی اگر نیاز به استفاده از زور باشد. بنابراین، هرگونه تغییر در زیست­جهان او، چه به وسیله­ جهان بیرون باشد و چه به وسیله معتقدان و هم کیشان کافر، همواره موجب تأسف و در عین حال شادمانی باطنی او نیز هست و همین مسأله از نظر او دلیل دیگر برای حقانیت خودش است(آنتون،۲۰۰۸: ۷۹).
به نظر می­رسد که هر چه پیام یک دین جهانی­تر باشد، پیروان آن دارای تساهل کمتری هستند. در یهودیت و اسلام این مسأله در طول قرون گذشته همراه با نادیده گرفتن عمدی رشد و تحولات دنیای بیرون از سوی بنیادگراها بوده است. یهودیان بنیادگرا بار دیگر مسیحیان را بت­پرست و کافر می­شمارند و عرب­های فلسطینی کنونی را همان دشمنان قدیمی یهود می­دانند که در آیات تلمود به آن اشاره شده است. بنیادگرایان مسلمان نیز حقوق اقلیت مورد حمایت یهودی و مسیحی را فراموش کرده ­اند و تنها این را به یاد می­آورند که خوداز دیگران قرار تحقیر و ستم دیده­اند (آلموند،۲۰۰۳: ۱۷۲).
واژه­ی کافرکیشی ( که در زبان عربی دجّالیّه خوانده می­ شود) در تمامی متون بنیادگرایی استفاده شده است و همه آنها از این واژه یک نتیجه می­گیرند: پس زدن کامل جامعه­ غیرخودی، مانند آنچه برخی گروه ­های بنیادگرای مصری یا فراارتدکس­های یهودی در بیت­المقدس معاصر انجام می­ دهند. به طور کلی این معتقدان حقیقی در عبادتگاه­های دینی مردم معمولی که آنها را عوام می­شمارند عبادت نمی­کنند و حتی برخی گروه ­های یهودی و مسلمان ترجیح می­ دهند با لباس­های متفاوت شناخته شوند(مارتی،۱۹۹۵: ۲۵۴).
ارائه­ تفاسیر خاص از متون مقدس باعث می­ شود نوعی الاهیات بنیادگرایانه­ی زمخت ایجاد شود که کل اندیشه­ی دینی گسترده و ژرف قرون میانه و جدید را، که در طول قرن­ها ایجاد شده و تکامل یافته، رد کنند. برای مثال، پاداش و عقاب الاهی صرفاً به یک حسابرسی ساده اعمال انسان تقلیل یافته و بنیادگرایان احساس می­ کنند در جایگاهی قرار دارند که می­توانند دقیقاً نقشه­ها و کارهای خدا را درک کنند. با این عوام­پسندسازی مفهوم خداوند، مجدداً سروکله­ی مفاهیمی چون شیطان و ارواح پیدا می­ شود که میانه­ی خوبی با تمدن ندارند. از سوی دیگر، بسیاری از بنیادگرایان تلاش می­ کنند تا دین را از رسومات عامه پاکسازی کنند( مانند پرستش مقابر مقدس در اسلام) و بنابراین همواره بین دو قطب مخالف در نوسانند(جویس فری،۲۰۰۷: ۲۱).
۸ـ سازمان مقتدر[۱۰۷]:
جنبش­های بنیادگرا نوعاً حول محور رهبر یا رهبران کاریزماتیک شکل می­گیرند، در حالی که دیگران جزء پیروان به حساب می­آیند، پیروان رهبران کاریزماتیک را افرادی می­دانند که از طرف خداوند انتخاب شده اند. رهبر در نظر آنان فردی است که توانایی­های ماوراطبیعی داشته یا به الوهیت دسترسی دارد. فردی پرهیزگار است که با نگاهی ویژه تفسیر خاصی از متن مقدس ارائه می­دهد.
اهمیت اقتدار در گروه های بنیادگرا را با توجه به اهمیت متون مقدس که راه­کارهایی در مورد زندگی روزمره­ی انسان ها ارائه می­دهد می­توانیم دریبایم. در واقع، این متون نیازمند تفسیرهایی با توجه به مقتضیات زمان اند و باید فردی زنده برای این تفسیرها حضور داشته باشد. در انتخاب رهبر، علاوه بر تحصیلات و آموزش، داشتن کاریزما و جذابیّت بسیار مهم است. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۸و۷۶)
در جنبش­های اسلامی نوع برخورد پیروان با رهبران مشابه با تاریخ پیامبران صورت می­گیرد از بوسیدن دست و عبا گرفته تا شکل عرض ارادت. اما نکته­ای که عموماً در مورد جنبش­های بنیادگرای مسیحی وجود دارد، آن است که آنها رهبری خود را به رهبران غیرروحانی و کشیش گسترش داده­اند. رهبر این گروه­ ها به عنوان چوپانی برای گله انتخاب می­ شود و دارای قدرت بی­چون و چرا برای حل نزاع­ها و شکاف­ها است. (مارتی،۱۹۹۴: ۵۹۶)
گروه ­های سنی رادیکال برخلاف شیعیان که به سلسله مراتب علما و نقش آنان در امور سیاسی و اجتماعی اعتقاد دارند با این سلسله مراتب موافق نیستند. در میانِ گروه ­های سنی نوع مناسبات سلسله مراتبی بسیار شبیه به روابط مرید و مرادی در میان صوفیان است. نکته­ی مهم در مورد این گروه­ ها، چه در میان اهل سنت، چه پروتستان­ها و چه هاردیم یکدست بودن این جنبش­هاست و این که هیچ گونه مخالفتی در آن پذیرفته نیست. حتی مخالفت­های وفادارانه نوعی خیانت به حساب می ­آید و هر فردی که چنین گمانی به او رود بلافاصله از گروه اخراج می­ شود(روتون،۱۳۹۱: ۱۰۵(. البته گاهی از اوقات این شکاف درونی و از بین بردن آن می ­تواند همراه با خشونت و هزینه زیاد باشد. البته این اختلاف نظرها نیز همیشه بد نیست و این حتی باعث افزایش محبوبیت رهبران در میان طرفدارن می­ شود.
۹ـ الزام­های رفتاری[۱۰۸]:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ق.ظ ]




همه بنیادگرایان به نحوی به دوگانه انگاری معتقد اند. آنان به وجود خیر و شر و پیروزی خیر بر شر باور دارند. معمولاً برای آنان دنیای بیرونی مملو از شر و بدی است و اگر جنبش به اعضایش نوید پاکی مطلق را ندهد، حداقل می ­تواند به آنها این نوید را بدهد که از شر آلودگی حفظشان می­ کند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بنیادگرایان گرچه در پذیرش وجوهی از مدرنیته ( به ویژه تکنولوژی های مدرنی از قبیل تلوزیون و رادیو، وسایل الکترونیکی و تسلیحات) کند عمل نکرده و این وجه مدرنیته را برای پیشبرد آرمان های خویش مطبوع و مفید تشخیص داده­اند، نمی ­توانند یا نمی­خواهند تکثرگرایی دینی را به طور کامل بپذیرند(مارتی،۱۹۹۴: ۵۳۲).
افراطیان اسلام­گرای سنی در مصر سعی کرده ­اند مالیات جزیه را به زور از اقلیت مسیحی قبطی بگیرند، مالیاتی که می ­تواند مرتبه­ی فرودستی قبطی­ها را در برابر مسلمانان سنی مشخص­تر کند. بنیادگرایان یهودی در تعریف­هایی که از هویت یهودی می­ کنند، به مراتب سخت گیرتر و جزئی نگرتر از صهیونیست­های این جهان باور اند. افراطیان بنیادگرای یهودی، از جمله باروخ گلدشتاین[۸۷] که حدود سی زایر عرب مسلمان را در بقعه بطریق در شهر حبرون[۸۸] در سال ۱۹۹۴ به قتل رساند و استاد او، خاخام میرکاهان[۸۹]، نظرهایی درباره عرب­ها داشتند که به طرز قابل توجهی مشابه نظرهای آدولف هیتلر درباره یهودیان است (لیبمن[۹۰]،۱۹۹۳: ۳۵۰). پروتستان­های پیشاهزاره­باور[۹۱] معتقدند که در پی بازگشت قریب الوقوع عیسی، آنهایی که به آمدن وی ایمان آورده بودند (یعنی تازه­مسیحیان، و همراه آنان ۱۴۴۰۰۰ یهودی صالح) به بهشت خواهند رفت و در آنجا غرق در شادی و شعف خواهند شد، در حالی که اکثریت ناصالح (از جمله مسیحیان اسمی و اعضای رستگاری نیافته دیگر ادیان ) به طرز دردناکی نابود خواهد شد. جری فالول[۹۲]، بنیادگرای مسیحی و واعظ سرشناس آمریکایی، پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در سخنرانی­ای که برای مسیحیان اونجلیکال آمریکایی ایراد کرد، با لحنی ناشایست از حضرت محمد (ص) به عنوان یک جنگجوی خشن نام برد. از نظر فالول همه کسانی که دعوت به پذیرش اصول مسیحیت را شنیده و از آن روی برتافته اند محکوم به نابودی و گمراهی اند(آلموند،۲۰۰۳: ۱۵۷) .
۴ـ مطلق­انگاری و خطاناپذیری[۹۳]:
همه بنیادگرایان در این عقیده راسخ اند که کتاب آسمانیشان از اشتباه بری است. این عقیده ریشه ­های عمیقی در الهیات دوره میانه­ی مسلمانان و الهیات پروتستان دارد، اما در میان یهودیان، جدیدتر به نظر می­رسد. بنیادگرایان انجیل را، به صورتی منزه از خطا، کلام خدا می­دانند و مسلمانان نیز همین عقیده را درباره قرآن دارند. آنها تفاسیر تمثیلی و سایر تفاسیر را هرگز نمی پذیرند مگر این که در راستای حمایت از رهیافت کلی بنیادگرایی باشد یا برای دفاع از منزه بودن کتاب مقدس از خطا و لغزش استفاده شود. از طرف دیگر، بنیادگرایان کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر می­دانند و تلاش می کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن پیش ­بینی کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و حتی به پیش بینی وقایع دوره آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
در مورد همه بنیادگرایان، کتاب مقدس نه تنها نقشی محوری به عنوان منبع الهام در زندگی روحانی و دینیشان ایفا می­ کند، بلکه به عنوان کتابی عملی کمک می­ کند تا رویدادهای معاصر را درک کرده و به پیش ­بینی رویدادهای آینده بپردازند. کتب آسمانی از آنجا مورد توجه بنیادگرایان است که برای آنها قانون اساسی حکومتی تلقی شده که قرار است بر اساس شریعت تشکیل شود. جنبش­های بنیادگرا در ادیانی که متن مقدس روشنی ندارند (مانند هندویسم) اغلب یک متن یا یک مجموعه از متون را کنار یکدیگر قرار می­ دهند(مارتی،۱۹۹۵: ۳۰۱).
تاکید فراوان و شدید بر ظاهر کتب مقدس و اجتناب از هرگونه تفسیر، موجب نوعی گرایش منفی نسبت به تفاسیر رایج سنتی از کتب آسمانی و همچنین سیر تکامل تاریخی الاهیات شده است. در این زمینه، بنیادگرایان مسیحی و مسلمان در رد کردن مطالبی که پس از کتب آسمانی نوشته شده است شدت عمل بیشتری به خرج می­ دهند. در خصوص یهودیان نیز محافلی که به قرائت قسمت­ هایی از نسخه­ اصلی کتاب مقدس، نه سنت شفاهیِ مطرح­شده در ادوار بعد، می پردازند قابل توجه اند و به نوعی پروتستانیسم در یهودیت معاصر شبیه­اند. شیوه­ دیگری که بنیادگرایان یهودی برای جلوگیری از توسعه دینی و تفسیر کتاب مقدس خود انتخاب کرده ­اند این است که اعلام کنند قسمت­ های متاخر کتاب مقدس ( از جمله محتویات «شولهان آروخ[۹۴]» که قانون مدون یهویان و متعلق به قرن ۱۶ است)، الهام بوده و لذا آنها نیز جزء کتاب مقدس اند. بدین شکل، بنیادگرایان یهودی هم راه را بر تفاسیر جدید بسته و هم مطالعه­ تاریخی سیر تحول کتاب مقدس را ناممکن ساخته­اند(اسلوویتیچیک[۹۵]،۱۹۹۴: ۲۰۲-۱۹۸).
در تورات آمده است که بنی اسراییل به فرمان خداوند باید امالکی­ها (یکی از طوایف کنعانی) را به همراه زنان و بچه­ها و اقوامشان قتل عام کنند. از دیدگاه ستیزه جویان بنیادگرای یهودی، مثل خاخام یسرائیل هس[۹۶] رئیس سابق دانشگاه بار جیلان[۹۷] تل آویو[۹۸]، امالکی­های مورد اشاره در متن مقدس همان عرب­های فلسطینی امروزی اند. هس مقاله­ خود به نام فرمان نسل کشی در تورات را با این کلمات به پایان می رساند: «آن روز خواهد آمد تا همگی ما برای اجرای فرمان جنگی از قبل مقدر شده و الاهی برای نابودی امالکی ها فراخوانده شویم». (روتون،۱۳۹۱: ۱۰۹). همچنین، در اسرائیل تشکیلات رسمی وجود دارد به نام «مومنان قبه الصخره» که خواهان تسطیح «معبد» و تطهیر محوطه­ی آن با خون یک گوسالۀ ماده قرمز رنگ خالص است. خواسته­ی این افراد درست مبتنی است بر آنچه در انجیل به عنوان مقدمات لازم برای ساختن معبد جدید تجویز و توصیه شده است و از آنجایی که گوساله­های ماده قرمز رنگ حیوان های بسیار نادر وکمیابی هستند، تشکیلات مومنان معبد کوه، پول به نسبت هنگفتی را در یک موسسه علمی در آمریکا صرف تولید چنین حیوانی کرده است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۹۷).
بنابراین، غیر از این که بنیادگرایان همگی به یک کتاب مقدس بی غلط اعتقاد دارند، در بعضی از ادیان دست روحانیان در ارائه­ تفسیر از متن مقدس باز است. با این که آنها با روش­های هرمونتیکی جدید مخالف اند، خود تفسیرهای خاص از متن مقدس انجام می­ دهند که چندان یکدست نیست و هیچ نسبتی با روش­های تاریخی و زبانی ندارد. آنها تلاش می­ کنند که با تفسیرهای خود جنبه­ های مطلق متن مقدس را جسمیت بخشند و آن را به روز کنند.
۵ـ هزاره­گرایی و موعودگرایی[۹۹] :
تاریخ پایانی معجزه آسا و مقدس دارد. در پایان تاریخ با آمدن و بازگشت موعود، رنج­ها پایان می­یابد، شر نابود می­ شود و معتقدان پیروز می­شوند. یهودیت، مسیحیت و اسلام چنین دلگرمی و اطمینانی را به پیروان خود می­ دهند. دیگر سنت­ها، اگرچه تمایل دارند که آخرالزمانی را از این سه سنت قرض بگیرند، در اطمینان بخشی به پیروان خویش ضعف جدی دارند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۶).
اکثر بنیادگرایان انتظار تغییرات سریع در آینده­ی نزدیک را دارند و می توان با اطمینان گفت که همه بنیادگرایان به دنبال تأسیس حکومت الاهی بر روی زمین اند، آن هم همین الان و در همین جا، نه در آخرت یا در دنیای ارواح. آنها به دنبال تاسیس دولتی اند که در آن، دستورات دینی مانند نماز و روزه به عنوان قوانین حکومتی مطرح باشند و تخطی از این دستورات به عنوان عملی مجرمانه موجب مجازات قانونی خاطی شود: معیارهای پاکدینی که مطابق قوانین دینی و از منظر بنیادگراها موجب رضایت خدا می شود. با وجود این، برخی سکوت پیشه کرده و منتظر می­مانند تا با ظهور موعود منتظر ایده­هایشان تحقق یابد، در حالی که برخی دیگر، به ویژه یهودیان و مسلمانان، با تقبیح وضع موجود و توسل به ابزارهای انقلابی، تلاش می­ کنند نقشه­های خداوند را برای انسان عملی کنند و یا حداقل با انجام کارهای دراماتیک مانند تخریب مساجد در کوه هیکل، خداوند را تحریک کنند تا به نقشه های خود جامه­ی عمل بپوشاند(کوک[۱۰۰]،۲۰۰۵؛۱۵).
همانطور که گفته شد، بنیادگراها کتاب مقدس خود را ترجمان تاریخ معاصر می­دانند و تلاش می­ کنند نه تنها اختراعات و تکنولوژی مدرن را بر اساس آن تبیین کنند، بلکه حتی رویدادهای سیاسی معاصر و مربوط به آینده را نیز پیش بینی کنند و همچنین به پیش بینی وقایع دوره­ آخرالزمان و زمان ظهور موعود نیز بپردازند. به عنوان مثال، تشکیل دولت اسراییل و جنگ­های آن با همسایگان، بر اساس گفته­ی بنیادگرایان یهودی، مسیحی و مسلمان، در کتب مقدس پیش بینی شده است. بنابر عقیده­ی برخی بنیادگرایان ( مسیحیان و فراارتدکس­ها) این گونه حوادث سختی­های قبل از آخرالزمان است، برخی دیگر ( عمدتاً یهودیان) این­ها را جزئی از وقایع آخرالزمان می­دانند و برخی دیگر (مسلمانان) عقیده دارند که هر چند در قرآن نیز به این وقایع اشاره شده است، این اشاره­ها ربطی به وقایع آخرالزمان ندارد(لنوهارد[۱۰۱]،۲۰۱۰: ۴۶-۴۴).
همه بنیادگرایان به وسیله­ رهبرانی کاریزماتیک به این مرحله کشیده شده ­اند، رهبرانی که بهتر از دیگران می­فهمند که چه عملی، کی و کجا باید انجام یابد. در حقیقت، اعتقاد به رهبری کاریزماتیک فردی که در نقطه­ی مقابل مفاهیم تکثرگرایانه قرار دارد یکی از ویژگی­های عمده بنیادگرایان است (ووجیک[۱۰۲]،۱۹۹۹: ۲۲). آنها به حقیقت واحد، رهبری واحد، کتاب واحد و شیوه­ زندگی یکسان که انتقادناپذیر و تغییرناپذیر است اعتقاد دارند.
۲ـ۳ـ۲ـ ویژگی­های سازمانی:
۶ـ برگزینندگی[۱۰۳]:
این ویژگی باعث می­ شود اعضای جنبش­های بنیادگرا خودشان را افرادی برگزیده ببینند و تصور کنند که جهت ماموریت برای دفاع از سنت دینی انتخاب شده ­اند(آلموند،۲۰۰۳: ۹۷).
بیشتر بنیادگرایان تمایل دارند که به اراده­ی الاهی اجازه دهند کار خودش را بدون دخالت و کمک انسان انجام دهد، اما موقعی که خداوند عینیت بیابد و به ساحت تاریخ قدم بگذارد، آنها به ماموران خودگماشته­ی وی مبدل می­شوند. در اسراییل تلاش های متعددی از سوی بنیادگرایان یهودی برای نابودی «قبه الصخره» و «مسجد الاقصی» صورت گرفته است، زیرا یهودیان معتقدند که این دو عبادتگاه مسلمین بر روی ویرانه های «معبد دوم» ( معبدی که سال ۶۶ میلادی توسط رومی ها ویران شد) بنا شده است. یهودا اتزیون[۱۰۴] یکی از کسانی است که به اعمال تروریستی و توطئه­چینی برای نابودی قبه الصخره و مسجد الاقصی متهم شده است. وی در دادگاه خود صلاحیت قاضیان اسراییلی را این گونه به چالش کشید :«خداوند مسئولیت جلو انداختن فرایند رستگاری از راه اقدام های رادیکال را به من سپرده است». (روتون،۱۳۹۱: ۱۱۰)
همچنین، بنیادگرایان تلاش می­ کنند انتخاب اعضای خود را رنگ و بوی قدسی دهند و آنها را آخرین بازمانده، آخرین پایگاه و آخرین هم­پیمانان نشان دهند. در واقع، چنین انتخابی باعث می­ شود که هسته­ی گروه بنیادگرا روز به روز قدرتمندتر گردد و حداقل استحکام و همبستگی اعضای گروه بیشتر شود و مرزبندی میان گروه ­های خودی و بیرونی راحت­تر اتفاق افتد. به همین دلیل این جدایی و مرزبندی میان نجات­یافتگان و گناه­کاران همواره باعث شده است که جنبش­های بنیادگرا برای اعضای خود رفتارهایی خاص تعیین کنند. مثلاً در هاردیم به اعضا توصیه می­ شود که نزدیک کنیسه زندگی کنند و یا سلوک رفتاری خود را بر اساس آموزه­های تلمودی تنظیم نمایند. گاهی این مرزها کاملاً مشخص است و گاهی صرفاً با نوع لباس و شکل گفتار مشخص می­ شود. داشتن کلاه و کت سیاه برای گروه هاردیم و ریش بلند یکی از وجوه تمایز هاردیم از دیگران است(آلموند،۲۰۰۳: ۱۶۳).
بیشتر جنبش­های بنیادگرا یک گروه ضد اجتماع را تشکیل می­ دهند. این گروه­ ها به صورت گروه ­های فشار خیرخواه در اجتماع ظهور می­ کنند و معمولاً خود را مجزا و در تضاد با جامعه­ مدرن یا غربی تعریف می کنند. آنها خود را معتقدانی حقیقی می­دانند که به سنت­های باستانی پایبندند در حالی که در دنیای خارج پیروان ادیان نهادینه شده، تنها پیروان اسمی هستند که یا مانند دنیوی­گرا­ها تغییر ماهیت داده­اند یا کاملاً دین را انکار کرده ­اند (جویس فری[۱۰۵]،۲۰۰۷: ۲۰).
۷ـ مرزهای بسیار روشن[۱۰۶]:
مردم یا عضو گروه بنیادگرا هستند یا نه. مرزها به شکل کاملاً روشنی مشخص شده است. هیچ سردرگمی­ای وجود ندارد. فرد یا باتقوا، معتقد به خدواند و نجات یافته است یا نیست. یکی از ویژگی­­های مشترک جنبش­های بنیادگرایانه توجه یا دل­مشغولی این جنبش­ها به مرزبندی­هایی است که گروه متبوع آنها را از جامعه بزرگتر متمایز و جدا می­ کند. اعضای این جنبش­ها برای دستیابی به هدف فوق عمداً باورها یا رفتارهایی خاص را انتخاب می­ کنند تا از این راه اعلام کنند که آنان چه کسانی هستند و دوست دارند چگونه دیده شوند(آلموند،۲۰۰۳،۹۸-۹۷).
گروه ­های مختلف بنیادگرا در ادیان ابراهیمی بر آن اند که هر کس به گروه آنها می ­پیوندد باید در کمترین زمان ممکن وفاداری خود را به گروه اثبات کرده ، ایده­آل و اهداف گروه را با اشتیاق بپذیرد؛ به ویژه در یهودیت و اسلام به عنوان دو دین مبتنی بر دستورهای شریعت، فرد باید احکام و فرمان­های شریعت را با وفاداری و تعصب بیشتری نسبت به گذشته انجام دهد. البته این مسأله فاصله­ی میان این گروه­ ها و جامعه­ پیرامونشان را، به ویژه قشر دینی متعلق به نسل قبل که از سوی بنیادگرایان جوان به ضعف در معنویات و کاهلی در اجرای فرامین خداوند متهم می­شوند، افزایش می دهد. حتی اگر این نسل قبلی دارای مسلکی ارتدکس باشد (مارتی،۱۹۹۳a: 633-631).
مسأله­ پیروان ادیان دیگر همواره یکی از دغدغه­ های ذهنی بنیادگرایان بوده است که خود را متفاوت از دیگران و حتی متفاوت از جامعه­ دینی پیرامون خود می­دانند. آنها لیبرال­ها و یا میانه­رو­ها را با برچسب­هایی چون «مؤمنین صوری» طرد کرده و دنیوی­گراها را افرادی تهی از ارزش دانسته و «مشرک» و «کافر» خطاب می­ کنند. آنها پیروان ادیان دیگر را منشأ همه پلیدی­ها و بدبختی­های خود می­دانند. در جهان مورد نظر بنیادگرایان، شرایط امکان ظهور حقیقت دیگر یا تساهل و تسامح برای جامعه­ای تکثرگرا وجود ندارد. بنیادگرا باید پیام خداوند به بشریت را منتشر کند، حتی اگر نیاز به استفاده از زور باشد. بنابراین، هرگونه تغییر در زیست­جهان او، چه به وسیله­ جهان بیرون باشد و چه به وسیله معتقدان و هم کیشان کافر، همواره موجب تأسف و در عین حال شادمانی باطنی او نیز هست و همین مسأله از نظر او دلیل دیگر برای حقانیت خودش است(آنتون،۲۰۰۸: ۷۹).
به نظر می­رسد که هر چه پیام یک دین جهانی­تر باشد، پیروان آن دارای تساهل کمتری هستند. در یهودیت و اسلام این مسأله در طول قرون گذشته همراه با نادیده گرفتن عمدی رشد و تحولات دنیای بیرون از سوی بنیادگراها بوده است. یهودیان بنیادگرا بار دیگر مسیحیان را بت­پرست و کافر می­شمارند و عرب­های فلسطینی کنونی را همان دشمنان قدیمی یهود می­دانند که در آیات تلمود به آن اشاره شده است. بنیادگرایان مسلمان نیز حقوق اقلیت مورد حمایت یهودی و مسیحی را فراموش کرده ­اند و تنها این را به یاد می­آورند که خوداز دیگران قرار تحقیر و ستم دیده­اند (آلموند،۲۰۰۳: ۱۷۲).
واژه­ی کافرکیشی ( که در زبان عربی دجّالیّه خوانده می­ شود) در تمامی متون بنیادگرایی استفاده شده است و همه آنها از این واژه یک نتیجه می­گیرند: پس زدن کامل جامعه­ غیرخودی، مانند آنچه برخی گروه ­های بنیادگرای مصری یا فراارتدکس­های یهودی در بیت­المقدس معاصر انجام می­ دهند. به طور کلی این معتقدان حقیقی در عبادتگاه­های دینی مردم معمولی که آنها را عوام می­شمارند عبادت نمی­کنند و حتی برخی گروه ­های یهودی و مسلمان ترجیح می­ دهند با لباس­های متفاوت شناخته شوند(مارتی،۱۹۹۵: ۲۵۴).
ارائه­ تفاسیر خاص از متون مقدس باعث می­ شود نوعی الاهیات بنیادگرایانه­ی زمخت ایجاد شود که کل اندیشه­ی دینی گسترده و ژرف قرون میانه و جدید را، که در طول قرن­ها ایجاد شده و تکامل یافته، رد کنند. برای مثال، پاداش و عقاب الاهی صرفاً به یک حسابرسی ساده اعمال انسان تقلیل یافته و بنیادگرایان احساس می­ کنند در جایگاهی قرار دارند که می­توانند دقیقاً نقشه­ها و کارهای خدا را درک کنند. با این عوام­پسندسازی مفهوم خداوند، مجدداً سروکله­ی مفاهیمی چون شیطان و ارواح پیدا می­ شود که میانه­ی خوبی با تمدن ندارند. از سوی دیگر، بسیاری از بنیادگرایان تلاش می­ کنند تا دین را از رسومات عامه پاکسازی کنند( مانند پرستش مقابر مقدس در اسلام) و بنابراین همواره بین دو قطب مخالف در نوسانند(جویس فری،۲۰۰۷: ۲۱).
۸ـ سازمان مقتدر[۱۰۷]:
جنبش­های بنیادگرا نوعاً حول محور رهبر یا رهبران کاریزماتیک شکل می­گیرند، در حالی که دیگران جزء پیروان به حساب می­آیند، پیروان رهبران کاریزماتیک را افرادی می­دانند که از طرف خداوند انتخاب شده اند. رهبر در نظر آنان فردی است که توانایی­های ماوراطبیعی داشته یا به الوهیت دسترسی دارد. فردی پرهیزگار است که با نگاهی ویژه تفسیر خاصی از متن مقدس ارائه می­دهد.
اهمیت اقتدار در گروه های بنیادگرا را با توجه به اهمیت متون مقدس که راه­کارهایی در مورد زندگی روزمره­ی انسان ها ارائه می­دهد می­توانیم دریبایم. در واقع، این متون نیازمند تفسیرهایی با توجه به مقتضیات زمان اند و باید فردی زنده برای این تفسیرها حضور داشته باشد. در انتخاب رهبر، علاوه بر تحصیلات و آموزش، داشتن کاریزما و جذابیّت بسیار مهم است. (آلموند،۲۰۰۳: ۹۸و۷۶)
در جنبش­های اسلامی نوع برخورد پیروان با رهبران مشابه با تاریخ پیامبران صورت می­گیرد از بوسیدن دست و عبا گرفته تا شکل عرض ارادت. اما نکته­ای که عموماً در مورد جنبش­های بنیادگرای مسیحی وجود دارد، آن است که آنها رهبری خود را به رهبران غیرروحانی و کشیش گسترش داده­اند. رهبر این گروه­ ها به عنوان چوپانی برای گله انتخاب می­ شود و دارای قدرت بی­چون و چرا برای حل نزاع­ها و شکاف­ها است. (مارتی،۱۹۹۴: ۵۹۶)
گروه ­های سنی رادیکال برخلاف شیعیان که به سلسله مراتب علما و نقش آنان در امور سیاسی و اجتماعی اعتقاد دارند با این سلسله مراتب موافق نیستند. در میانِ گروه ­های سنی نوع مناسبات سلسله مراتبی بسیار شبیه به روابط مرید و مرادی در میان صوفیان است. نکته­ی مهم در مورد این گروه­ ها، چه در میان اهل سنت، چه پروتستان­ها و چه هاردیم یکدست بودن این جنبش­هاست و این که هیچ گونه مخالفتی در آن پذیرفته نیست. حتی مخالفت­های وفادارانه نوعی خیانت به حساب می ­آید و هر فردی که چنین گمانی به او رود بلافاصله از گروه اخراج می­ شود(روتون،۱۳۹۱: ۱۰۵(. البته گاهی از اوقات این شکاف درونی و از بین بردن آن می ­تواند همراه با خشونت و هزینه زیاد باشد. البته این اختلاف نظرها نیز همیشه بد نیست و این حتی باعث افزایش محبوبیت رهبران در میان طرفدارن می­ شود.
۹ـ الزام­های رفتاری[۱۰۸]:
طبق همان جهان بینی دوگانه انگارانه، شرایط رفتاری هم روشن و ویژه است. قواعد در مورد شکل لباس پوشیدن، طرز صحبت کردن، رفتار جنسی، خوردن و نوشیدن مناسب، شکل خانواده، تعداد فرزندان، سرگرمی و رفتارهای دیگر کاملاً روشن و از قبل تعیین شده است.
یکی دیگر از مشخصات بنیادگرایان مجزا کردن فضا و یا تامین مکانی مجزا برای افراد خود با الزام های رفتاری است که همه افراد موظف به انجام آن اند. در چارچوب­های بسته­ی حاکم در جنبش­های بنیادگرا، وجود شعارهایی مانند تسلیم محض، قربانی دادن، زکات دادن، رعایت اصولی در مورد رفتارهای جنسی و جلوگیری از انحرافات، لزوماً به جنگ مقدسی که آنها می­خواهند درگیرش شوند مربوط نمی­ شود. این رفتارهایی است که افراد باید رعایت کنند. حتی نوع استفاده از زبان و لغات در گروه ­های بنیادگرا با فضاهای دیگر متمایز است. نمونه­­ آن استفاده­های مداومی است که از قرآن و حدیث مثلاً میان مسلمانان می شود. نوع زبان بدن و شکل ظاهری که بنیادگرایان برای متمایز کردن خویش با دیگران استفاده می کنند نیز متفاوت است، مثل خمیده راه رفتن در هاردیم و گوش آمونیم، یا ریش­های بلند مردان در هاردیم و سرهای تراشیده در میان اسلام­گرایان، یا لباس­های سفید و سیاه با آستین­های بلند برای هاردیمی­ها (آلموند،۲۰۰۳: ۹۹و۴۷). در واقع کاری که بنیادگرایان انجام می­ دهند آن است که با مقدس نشان دادن خویش و تظاهر به این که درگیر جنگ مقدسی هستند و وظیفه آسمانی بر گردن دارند خود را متمایز جلوه دهند.
همه جنبش­های بنیادگرا به نحوی شاهد نوعی قوانین یکسان ساز در بین اعضای خویش اند که عموم این قوانین به نحوی آنها را آماده­ی جنگ با بخشی از جامعه می­ کند، بخشی که با مدرنیته سازش دارند. معمولاً مواجهه با این امور مدرن با تأکید بر بدعت بودن و نوظهور بودن پدیده ­های مدرن است. نمونه­ این مخالفت با بدعت­ها را در فرهنگ هالاخایی می­توان مشاهده کرد. اما گاهی در تمام جنبش­های بنیادگرا انشعاباتی به وجود می ­آید که مواجهه با بدعت­های مورد نظرشان به شیوه­ صلح­آمیز را نمی­پذیرند، از جنبش اصلی جدا می­شوند و دست به فعالیت­های خشونت­آمیز می­زنند. نمونه­ آن گروه ­های جهادی التکفیر والهجره است (مارتی،۱۹۹۳b: 14)
شاید در پروتستانتیسم به اندازه اسلام و یهودیت نظارت بر رفتار اعضای گروه وجود نداشته باشد، اما در دین پروتستان نیز فقه به نحوی وجود دارد و به شکل رسمی بر رفتارهای افراد نظارت می­ کند، مثلاً این که رفتار جنسی افراد را محدود می­ کند، به والدین و حقوق آنها توجه کرده و بر آموزش ادای فرایض دینی به کودکان تأکید می­ کند. (آلموند،۲۰۰۳: ۵۱) این حد از نظارت بر رفتار اعضا و اصرار بر انجام مناسک خاص مثل روزه گرفتن های طولانی و… در سنت های دینی وجود دارد و تشویق شده است، اما نه به شکل رادیکال آن.
در آخر، می­توان گفت آلموند و اپل بی، با وجود ویژگی­هایی که برای جنبش­های بنیادگرا قائل اند، معتقد اند بستر دنیوی­شدن و دموکراتیک شدن و همچنین جهانی شدن دو نوع گرایش متضاد و خنثی را در مورد بنیادگرایی ایجاد می­ کند: از یک طرف قدرت بنیادگرایی را در کشورهای آسیایی و آفریقایی و خاورمیانه افزایش می­دهد و از طرف دیگر در اروپا و آمریکا بستر تکثر گرایی فرهنگی و دینی مانع از قدرت پیدا کردن این جریان می­ شود (همان،۲۴۲).
شاید نکته­ی قابل توجه آن باشد که بنیادگرایی ذاتاً گرایشی خاص­گرایانه دارد و حتی اگر به شکل قابل توجهی رشد پیدا کند نمی­تواند جایگزین مناسبی با توجه به فضای چندگانه و متکثر جهان معاصر ارائه دهد. نیز، به شکل همزمان، بنیادگرایی برای رسیدن به اهداف خودش نیازمند تقسیم قدرت و اجتناب از ائتلاف و توافق است امّا، از طرف دیگر، اگر به این امور تن ندهد از اهدافش دور می­ شود.
به نظر می­رسد با توجه به رویکرد چند سطحی آلموند و اپل بی برای تحلیل جنبش­های بنیادگرا و محدود شدن به بررسی نسبت این جنبش­ها با این جهان باوری، و همچنین نگاهی دقیق به جزییات بنیادگرایی دینی، این نظریه می ­تواند مناسب­ترین چارچوب مفهومی برای هدایت پژوهش ما باشد.
بخش چهارم
روش شناسی
۴ـ۱ـ روش­شناسی:
در یک معنای وسیع، در همه پژوهش­های اجتماعی عمل مقایسه کردن وجود دارد. برای نمونه، در پژوهش­های کمّی با هدف ارزیابی هم­تغییری، ارزش متغیرهای هر مورد با ارزش میانگین مربوط مقایسه می­ شود، اما باید گفت روش تحلیل تطبیقی بر نوع خاصی از مقایسه، یعنی مقایسه­ واحدهای کلان اجتماعی دلالت دارد (ریگین،۱۳۸۸: ۱). در واقع، روش تطبیقی به طور سنتی روش اصلی علوم اجتماعی تطبیقی (شاخه ای از علوم اجتماعی که به تفاوت و شباهت­های بین جوامع علاقه­مند است) تلقی شده است (استوپ[۱۰۹]،۱۹۷۴: ۲). چندین تن از پژوهشگران تطبیقی ایده­ وجود برخی تمایزهای مهم میان علوم اجتماعی تطبیقی و بقیه­ی علوم اجتماعی را نقد کرده ­اند. مثلاً اسملسر مدعی است که پژوهش اجتماعی تطبیقی « نوعی پژوهش مستقل از بقیه­ی پژوهش های اجتماعی نیست» و به علاوه « تحلیل پدیده ­ها در واحدهای آشکارا متفاوت (خصوصاً در جوامع و فرهنگ­های متفاوت) هیچ مشکل روش­شناختی منحصر به فردی ندارد». به­نظر اسملسر، پیوستگی میان پژوهش تطبیقی و غیرتطبیقی از آن جهت است که هر دو هدف یکسانی دارند: تبیین پدیده­ اجتماعی یا کنترل کردن شرایط و علل تغییرات(اسملسر،۱۹۷۶: ۵-۲). بر اساس این استدلال، هر تکنیکی که سبب رسیدن به تبیین تغیرات می­ شود روشی تطبیقی است. به عبارتی، روش تطبیقی همه روش­های تحلیلی را که عالمان اجتماعی به کار می­گیرند شامل می­ شود.
این موضوع که علوم اجتماعی تطبیقی هیچ وجه تمایزی ندارد و همه روش­های علوم اجتماعی تطبیقی اند درست است و از آن جهت که بر وحدت روش­شناختی همۀ زیرشاخه­های علوم اجتماعی دلالت می­ کند، جذاب. اما این موضع از یاد می­برد که تفاوت­های مهمی میان جهت­گیری­های غالب محققان تطبیقی و غیرتطبیقی وجود داشته و این تفاوت­ها پی­آمدهای روش­شناختی بسیاری به همراه دارد(ریگین، ۱۳۸۸: ۳۲). درست است که منطق علوم اجتماعی در همه شاخه­ها یکسان است، ولی خصایص ویژه­ی علوم اجتماعی تطبیقی آن را به بستر مناسبی برای آزمودن مقولات اساسی روش­شناسی بدل می­سازد.
در ادامه­ بحث، الزامات معرفت­ شناسی، هستی­­شناسی و روش­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی را مورد بررسی قرار می­دهیم. از نظر معرفت­شناسیِ دو ارزشی، رویکرد تاریخی مبتنی بر گزاره­های معرفتی تاریخ­مند است و گزاره­های معرفتی فراتاریخی غیرعضو محسوب می­شوند. اگر گزاره­های معرفتی را برخوردار از ماهیت تاریخی بدانیم، از گزاره­ها روایتی تاریخ­گرایانه ارائه کرده­ایم. حال اگر روایت ما در مورد گزاره­های معرفتی بر رویکرد معرفت­شناسی ترکیب­گرایانه استوار باشد، گزاره­های معرفتی تاریخی و فراتاریخی حضور هم­زمان پیدا می­ کنند(سردهارن[۱۱۰]،۲۰۰۷: ۲۸). پیامدهای این نوع روایت معرفت شناسانه را در بحث مربوط به هستی­شناسی و روش­شناسی روشن خواهیم کرد.
در مورد هستی­شناسی باید گفت این مفهوم ناظر بر باورهای مربوط به واقعیت است، واقعیتی که می ­تواند دو ویژگی پیچیدگی یا عمومیت را داشته باشد. بعد پیچیدگی واقعیت بر ویژگی منحصربه­فرد تاریخی هر حادثه دلالت دارد و بعد عمومیت بر این نکته دلالت دارد که هستی­های اجتماعی و حوادث نمونه ­ای از الگوهای عام اند. اگر پایه­ هستی­شناسی روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی را بر این پیش­فرض استوار سازیم که هر واقعه­ی اجتماعی به مثابه یک مسأله­ پژوهش تاریخی از دو بعد پیچیدگی و عمومیت ترکیب یافته است، در این صورت، واقعیت به مثابه­ یک کل ترکیب­بندی شده قابل درک است که ما به آن هستی­شناسی ترکیب­گرایانه اطلاق می­کنیم. کل ترکیب­بندی شده سازه­ای است که از طریق ترکیب دو بعد واقعیت، منحصربه­فرد بودن و عمومیت، ساخته می­ شود. در واقع، پایه­ هستی­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی مبتنی بر فهم موردها به مثابه یک کل ترکیب­یافته از ویژگی پیچیدگی و عمومیت است. بنابراین، تحلیل تطبیقی ـ تاریخی به عنوان نمونه ­ای از تحلیل تطبیقی ـ کیفی بر ماهیت کل­گرایانه­ی موردها تاکید دارد(ساعی،۱۳۹۲: ۶۱).
از حیث هستی­شناسی، مفهوم تحلیل تطبیقی با صفت تاریخی دلالت بر نوع خاصی از تحلیل دارد که موضوع آن امر تاریخی است. امر تاریخی از طریق دو ویژگی برجسته می­ شود: ۱ـ تاکید بر فهم واقعه به مثابه یک امر فرایندی در حال شدن در طول زمان و در زمان واقعه ۲ـ تأکید بر فهم واقعه به مثابه یک امر خاص مشروط به زمینه. در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی، علاوه بر این دو ویژگی، هر واقعه­ی اجتماعی به مثابه یک امر عام نیز فهم می­ شود. ویژگی اول و دوم بعد منحصر به فرد بودن و ویژگی آخر بعد عمومیت واقعیت را بازنمایی می­ کنند که البته ویژگی متمایز کننده ­ای نیست. بدین ترتیب، در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی یکی از پیش­فرض­های مهم آن است که چیستی نهادها، ساختارها، کنش­ها و هستی­های اجتماعی در تاریخ آنها نهفته است و برای فهم باید تکوین و تحول تاریخی آنها را درک کرد(اسکاچپول[۱۱۱]،۱۳۸۸: ۵۱۹-۵۱۰).
پایه­ روش­شناسی تحلیل تطبیقی ـ تاریخی بر این قاعده استوار است که شرایط صدق یک حکم روش­شناختی تابعی از الزامات معرفتی معینی است. الزامات معرفتی، از طریق روایت هستی شناسانه­ی خاص، روایت روش­شناسانه­ی خاصی را تولید می­ کند. بر مبنای این قاعده، می­توان گفت هستی­شناسیِ دوارزشی بر روایت دوارزشی در مورد واقعیت مبتنی است که در آن، واقعیت ویژگی منحصر به فرد یا ویژگی عام دارد. در نتیجه­، این نوع روایت هستی­شناسانه به دو نوع رویکرد روش­شناختی منجر می­ شود: ۱ـ رویکرد تاریخی ۲ـ رویکرد قانون­بنیاد. این دو را می­توان به ترتیب رویکرد تفریدی و تعمیمی نیز نامید. این دو نوع رویکرد، دو نوع رویکرد تحلیلی را بازنمایی می­ کنند: تحلیل تفسیری و تحلیل تبیینی(سردهارن،۲۰۰۷: ۲۱۴).
اگر در تحلیل موردها، هم بر پیچیدگی و هم بر عمومیت واقعیت اجتماعی تاکید شود، در این صورت موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده ـ ترکیبی از ویژگی پیچیدگی و عمومیت ـ مطالعه می­ شود. فهم موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده به روایت روش­شناسی ترکیب­گرایانه منجر می­ شود. در روش­شناسی ترکیب­گرایانه، تفسیر تاریخی و تحلیل تبیینی (فراتاریخی) حضور همزمان دارند. فضای دو ارزشی تحلیل تفسیری یا تبیینی به مثابه زیرمجموعه­ای مجموعۀ روش تحلیل ترکیب­گرایانه تعبیر ­می­ شود. به تحلیل ترکیب­گرایانه (ترکیبی از تفسیر تاریخی و تحلیل تبیینی) می­توان رویکرد تحلیلی کل­گرایانه نیز اطلاق کرد.
در تفسیر تاریخی، مراد نه استفاده از داده ­های مربوط به گذشته، بلکه روایت توالی حوادث و تحلیل زمینه ­مند، زمان­مند و فرایندی حوادث تاریخی است. تحلیل تاریخی جانشین کردن کلمات به جای ارقام نیست، بلکه روایت پدیده ­های اجتماعی به مثابه امری دارای ساختار زمانی، مکانی و فرآیندی خاص است. با این حال، تحلیل شواهد تجربی ناظر بر توالی حوادث درون یک فرایند خاص اجتماعی ـ تاریخی با هدایت تئوری انجام می­ شود(ریگین،۲۰۱۱: ۳۰).
روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی شرایطی را فراهم می­سازد که در آن، موردها به مثابه یک کل ترکیب­بندی شده یا با یکدیگر مقایسه شوند. این روش علت­ها را جدا از هم نمی­بیند بلکه به ترکیب­بندی علی در یک بازه­ی زمانی نظر دارد و تلاش می­ کند تا ترکیب­بندی­های علی را که واقعه­ی مورد تحقیق تولید کرده تعیین کند (ماهونی[۱۱۲]،۲۰۰۳: ۱۱). در تحلیل تطبیقی ـ تاریخی فرض بر آن است که رخدادها و هستی­های اجتماعی پیچیده و چندعلیتی اند و مفهوم پیچیدگی علی یا علیت چندگانه در پرتو تئوری جست­وجو می­ شود. مفهوم پیچیدگی علی دلالت بر آن دارد که یک شرط علی علت یک رویداد اجتماعی خاص نبوده و ترکیب چند شرط علی ممکن است موجب ظهور یک رویداد خاص شود. بدین ترتیب، روش تحلیل تطبیقی ـ تاریخی در معنای خاص بر رویکرد تحلیل کل­گرایانه استوار است.
بنابراین، به نظر می­رسد شکاف عمیق میان کار کمی و کیفی بارزترین جنبه­ علوم اجتماعی تطبیقی است. این شکاف در علوم اجتماعی تطبیقی احتمالاً از هر عرصه­ دیگر علوم اجتماعی بیشتر است. این امر تا اندازه­ای ناشی از تسلط سنت کیفی در این عرصه است، حال آن که در بقیه شاخه­ های علوم اجتماعی سنت کمی غلبه دارد. نکته­ی مهمتر در خصوص این شکاف این واقعیت است که تمایزات دیگری نیز با شکاف کمی/ کیفی علوم اجتماعی تطبیقی هم­سو شده و آن را تقویت کرده ­اند. اگر چه ممکن است محققان موردها را در قالب متغیرها تحلیل کنند (مثلاً، بودن یا نبودن یک نهاد ممکن است متغیری مهم تلقی شود)، باز هم یک شاکله[۱۱۳] (ترکیبی از ویژگی­ها) تلقی می­­شود. بنابراین، مقایسه در سنت کیفی متضمن مقایسه­ شاکله­هاست. این کل­گرایی با رویکرد تحلیلی غالب پژوهش­های کمی در تعارض است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ق.ظ ]




صلاحیت دیوان منحصر است به خطیرترین جرایم مورد اهتمام‌ مجموعه جامعه بین المللی،دیوان به موجب این اساسنامه نسبت به‌ جرایم زیر صلاحیت رسیدگی دارد:
الف-جنایت نسل کشی
ب-جنایات علیه بشریت
ج-جنایت جنگی
د-جنایات تجاورز.
۱- جنایات نسل‌کشی:منظور از نسل‌کشی عبارت است از اعمال‌ مشخص شده(ماده ۶) که به‌قصد نابود کردن تمام یا قسمتی از یک‌ گروه ملی،قومی،نژادی یا مذهبی انجام می‌پذیرند.
افراد غیردولتی چه در زمان صلح و چه در زمان یک مخاصمه‌ مسلحانه بین المللی یا غیر بین المللی ارتکاب یابند.بنابراین جرم‌ نسل‌کشی زمانی بوجود می‌آید که شخص یکی از اعمال مقرر در ماده ۶ اساسنامه را مرتکب گردد.البته شرط اساسی این جرم همان‌ قصد مندرج در ماده ۶ یعنی«به قصد نابود کردن»می‌باشد.که در واقع عنصر معنوی جرم را تشکیل می‌دهد و در صورت فقدان این‌ شرط این عمل ممکن است جزء جرایم علیه بشریت یا جرایم جنگی‌ قلمداد شوند.یکی‌دیگر از ویژگی‌های این جرم این است که برای‌ وقوع جرم نسل‌کشی حتما وجود یک سیاست دولتی یا سازمانی‌ شرط نمی‌باشد.برای تحقق جنایات نسل‌کشی وجود عناصر نابودی‌ تمام یا بخشی از یک گروه،قصد و انجام اعمال ممنوعه در ماده ۶ اساسنامه لازم است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

یک نکته در خصوص جنایات نسل‌کشی این است که تعریف آن از تعریف ماده ۲ کنوانسیون ۸۴۹۱ نسل‌کشی تبعیت می کند.البته‌ اساسنامه به کنوانسیون هیچ اشاره‌ای ندارد.
۲- جنایت علیه بشریت:در تعریف این دسته از جنایات‌ بیان شده است:«هریک از اعمال مشخص شده در بند ۱ ماده ۷ اساسنامه است که در قالب حمله‌ای گسترده یا سازمان یافته علیه‌ یک جمعیت غیرنظامی و با علم به آن حمله ارتکاب می‌یابند.حمله‌ گسترده و سازمان یافته شامل رفتاری می‌شود که علیه هر جمعیت‌ غیرنظامی در تعقیب یا پیشبرد سیاست یک دولت یا یک سازمان‌ انجام می‌گیرد.
جرایم علیه بشریت از زمان عهدنامه ورسای شناخته شده‌اند،اما زمان تبلور مشخص آن در اساسنامه دادگاه نورنبرگ بود،البته‌ تاکنون جرایم علیه بشریت در یک سند چند جانبه به‌طور مشخص‌ نیامده است.باوجوداین برخی مواد آن در اساسنامه‌های دادگاه‌های‌ کیفری بین المللی برای یوگسلاوی سابق و رواندا دیده می‌شود.(به‌ ترتیب در مواد ۳ و ۵ اساس‌نامه‌های مذکور)همچنین در اساسنامه‌ دیوان اختصاصی سیر الئون جنایت علیه بشریت مدنظر قرار گرفته‌ است.(ماده ۲)به‌هرحال اجزاء متغیر جنایت علیه بشریت قبل‌ از ایجاد اساسنامه در تحولات بین المللی حقوقی عرفی و حقوق‌ قراردادی شکل گرفته است.
سه‌عامل وقوع حمله علیه جمعیت غیرنظامی،گستردگی یا سازمان‌ یافتگی حمله و عم به حمله برای تحقق جنایات علیه بشریت مهم‌ و ضروری می‌باشند.
جرایم علیه بشریت هم می‌توانند در زمان صلح و هم در زمان یک‌ مخاصمه مسلحانه بوقوع بپیوندند.این مخاصمه می‌تواند بین المللی‌ یا غیر بین المللی باشد بعلاوه هم می‌تواند توسط نیروهای دولتی و یا توسط منابع غیر دولتی ارتکاب یابد.
۳-جنایات جنگی:اساسنامه دیوان رهیافت متفاوتی درخصوص‌ جنایت جنگی در ماده ۸ اتخاذ نموده است.برخلاف سایر جنایات‌ ،جنایات جنگی در حقوق بین الملل شناخته شده‌اند و رویه‌های‌ بین المللی و ملی فراوانی در خصوص آنها وجود دارد.یک سئوال‌ این است که تا چه میزانی اساسنامه فراتر از این رویه‌ها رفته است؟ بطور کلی اساسنامه ۵ مورد از جنایات جنگی در ماده ۸ اساسنامه‌ ذکر شده است که برخی از آنها دارای ریشه عرفی بوده و برخی‌ مبتنی بر اصول قراردادی می‌باشند.اساسنامه جنایات جنگی را در قالب مخاصمه مسلحانه بین المللی و غیر بین المللی عنوان نموده‌ است.در اساسنامه سعی شده است که آن دسته از جنایاتی بعنوان‌ جنایات جنگی گنجانیده شوند که در مورد عرفی بودن آنها شک‌ و تردیدی وجود ندارد.درج جنایت ارتکابی در قالب کنوانسیونهای‌ چهارگانه ژنو هیچ بحثی را به‌دنبال نداشت و موارد عمده نقض‌ حقوق درگیریهای مسلحانه در قالب کنوانسیونهای چهارگانه ژنو، تحت صلاحیت دیوان قرار گرفت.این پیش شرط که این جنایات‌ در ابعاد گسترده انجام شده باشد،تفاوت اصلی اساسنامه با ترتیبات‌ کنوانسیونهای چهارگانه می‌باشد.
یکی از نکات ابهام‌آمیز در جنایات جنگی عناصر جرم‌های ذکر شده برای هرکدام می‌باشد.بعبارت دیگر نیاز است عناصر هریک از جرمها تعیین گردد.
۴-جنایت تجاوز:هرگاه مطابق مواد ۱۲۱ و ۳۲۱ اساسنامه مقررات‌ مربوط به جنایت تجاوز تصویب شود،دیوان برای رسیدگی به این‌ دسته از جرایم صالح است.در کنفرانس رم بسیاری از کشورها گمان می‌کردند که مساله تجاوز باید خارج از دیوان بررسی شود. بعلاوه تعریف مشخصی از تجاوز مورد موافقت قرار نگرفت.بنابراین‌ دیوان می‌تواند نسبت به این جرایم اعمال صلاحیت کند مگر اینکه‌ مقررات آن با توجه به شرایط اصلاح اساسنامه به تصویب برسد.که‌ این مساله نیازمند گذشت حد اقل ۷ سال پس‌از لازم الاجرا شدن‌ اساسنامه است(ماده ۳۲۱).
یکی از نکات مبهم اساسنامه بند ۲ ماده ۵ می‌باشد،در ماده ۵ شرط مطابق بودن مقررات جنایت تجاوز با منشور ملل متحد آمده است که جای تامل دارد.بسیاری از کشورها مطابق بودن‌ consistency را بدین‌گونه تفسیر می‌کنند که نیازمند یک پیش‌ شرط است و آن اینکه شورای امنیت براساس فصل هفتم منشور ابتدائا یک تجاوز بوقوع پیوسته را شناسایی نماید.اما به‌نظر می‌ رسد که تفاوتی ماهوی میان جرم تجاوز در مفهوم جنایت بین المللی‌ و وقوع تجاوز در ارتباط با صلح و امنیت بین المللی وجود دارد.به‌ عبارت دیگر هریک از این دو مفهوم غایت و هدف خاص خود را دارا هستند.نکته خاصی که می‌تواند موید این نظریه باشد این است که‌ شورای امنیت تنها در صورت نقض صلح و امنیت بین المللی تجاوز را براساس ماده ۹۳ احراز می کند.به‌بیان دیگر در همه موارد تجاوز را احراز نمی‌کند.
شاید بتوان علت طرح این پیش شرط را هماهنگ نمودن هرگونه« برداشت مشترک از واژه تجاوز»دانست.ولی از طرف دیگر با توجه‌ به‌عدم وجود تعریف مشخص از مفهوم تجاوز و عدم وجود اجتماع‌ بین الملل،پیش‌بینی نمی‌شود که در آینده نزدیک این جرم در صلاحیت دیوان قرار گیرد.
۵-جرایم مبتنی بر معاهده:در کنفرانس دیپلماتیک رم توجه‌ زیادی نسبت به قابلیت اعمال صلاحیت دیوان به جرایم تروریسم‌ و قاچاق مواد مخدر شد لکن جزء جنایات در صلاحیت دیوان قرار نگرفتند.البته در قطعنامه‌ای که به سند نهایی ضمیمه شد عنوان‌ گردید که می‌توان در زمان مناسب کنفرانسی را برای بررسی جرایم‌ تروریست و مواد مخدر جهت رسیدن به یک تعریف مشترک و قرار دادن آنها در صلاحیت‌ icc برگزار نمود.براساس مواد اساسنامه‌ این کنفرانس نمی‌تواند زودتر از ۷ سال پس‌از لازم الاجرا شدن‌ اساسنامه باشد(یعنی سال ۹۰۰۲)
گفتار سوم: صلاحیت زمانی دیوان بین المللی کیفری
درخصوص صلاحیت زمانی دیوان نکات ذیل حائز اهمیت می‌باشند: ۱-دیوان تنها نسبت به‌آن دسته از جرایم ارتکاب یافته صالح برای‌ رسیدگی است که پس‌از لازم الاجرا شدن اساسنامه ارتکاب یافته‌ باشند.(اصل عدم عطف به ما سبق شدن) طبق بند ۱ ماده ۶۲۱ اساسنامه، اساسنامه دیوان از اولین روز ماه پس‌از شصتمین روز از تاریخ تودیع شصتمین سند تصویب، پذیرش، موافقت یا الحاق نزد دبیرکل سازمان الاجرا می‌شود. اساسنامه دیوان از اول ژولای‌ ۲۰۰۲ لازم الاجرا گردیده است. برای آن دسته از کشورها که پس‌ از این مدت اساسنامه را تصویب می‌نمایند یا با آن موافقت می‌کنند یا به آن ملحق می‌شوند، اساسنامه از نخستین روز ماه بعد از تاریخ‌ سپردن سند تصویب، پذیرش موافقت یا الحاق توسط آن دولت نزد دبیرکل سازمان ملل متحد لازم الاجرا خواهد شد.
۲-آن دسته از جرایم مشخص شده که دیوان صالح به‌رسیدگی به‌ آنهاست مشمول مرور زمان نمی‌گردند.
گفتار چهارم: صلاحیت شخصی دیوان بین المللی کیفری
در ماده ۱۱ اساسنامه دیوان آمده است که تنها دیوان صالح به‌ رسیدگی به جرایم اشخاص می‌باشد بنابراین مسئولیت کیفری‌ دولتی در این دیوان قابل رسیدگی نیست.البته شخص موردنظر باید دارای مشخصه‌هایی باشد:
الف-شخص باید حقیقی باشد نه شخص حقوقی.
ب-اشخاص در زمان ارتکاب جرم باید بیشتر از۱۸ سال داشته‌ باشند.بنابراین اشخاص زیر ۱۸ سال در صورت امکان توسط دادگاه‌های داخلی و براساس قوانین ملی محاکمه می‌گردند.
ج-یکی از جرایم مشروحه در مواد ۵ و ۶ و ۷ و ۸ را مرتکب شده باشند. بعبارت دیگر دارای مسئولیت کیفری باشد.
ملاحظاتی درخصوص صلاحیت شخصی دیوان:
۱) اگر شخصی در زمان ارتکاب جرم مبتلا به نوعی بیماری یا اختلال روانی یا بطور کلی فاقد اراده بوده مسئولیت ندارد.
۲) اگر شخصی جرم را مرتکب نشده باشد لکن ارتکاب جرم مذکور را دستور داده یا تشویق به انجام آن نیز کرده باشد مجرم است.
۳) اگر شخصی در ارتکاب جرم از هرنوع مساعدتی برای ارتکاب‌ جرم یا تلاش برای ارتکاب جرم دریغ ننموده باشد،نیز مجرم است.
۴)سمت رسمی افراد متهم تاثیری در صلاحیت ندارد.بنابراین‌ هرگونه مصونیت چه براساس حقوق داخلی و چه براساس حقوق‌ بین الملل به مقامات اعطا شده باشد مانع از رسیدگی نمی‌باشند. (ماده ۷۲ اساسنامه) لازم به ذکر است که این مساله قبلا نیز در اساسنامه دادگاه‌های کیفری یوگسلاوی و رواندا نیز آمده است. بعلاوه مجمع عمومی طی قطعنامه ۹۱(۱۱) مورخ ۱۱ دسامبر ۶۴ خود به‌اتفاق آراء اصل مذکور را تایید نموده بود. شاید بتوان گفت‌ ماده مذکور که مصونیت مقامات مانع از رسیدگی نمی‌داند در واقع اوج تحدید حاکمیت دولتها باشد چرا که در گذشته مصونیت‌ مقامات دولتی از مصادیق بارز حاکمیت بوده است.دولت فرانسه‌ قبل از پیوستن به اساسنامه مقررات قانون اساسی خود مربوط به‌ مصونیت رئیس جمهور را اصلاح کرد.
۵-فرماندهان نظامی یا شخصی که عملا وظایف فرماندهی نظامی را انجام می‌دهند نسبت به جرایمی که رسیدگی به آنها در صلاحیت‌ دیوان است و حسب مورد توسط نیروهایی که تحت فرماندهی‌ و کنترل موثر او یا تحت اقتدار و کنترل موثر او ارتکاب یافته‌اند مسئول است،چنانچه وی کنترلی را که می‌بایست در مورد نیروهای‌ تحت امر خود اعمال نماید،انجام ننموده باشد (ماده ۸۲ اساسنامه).
مبحث پنجم: کشتار جمعی
کشتار جمعی[۵۵] مردم در قرن بیستم بارها اتفاق افتاد. بد نامترین آنها، کشتار ارمنیان بوسیله امپراطوری عثمانی در سال ۱۹۱۵- ۱۹۱۶ در طی جنگ جهانی اول، قتل عام یهودیان به دست نازیها و قتل میلیونها کامبوجیایی به وسیله رژیم خمر سرخ در کامبوج در دهه ۱۹۷۰ بودند
اصطلاح «کشتار جمعی» توسط رافائل لومکن[۵۶] با بهره گرفتن از ترکیب لغت یونانی genos (قوم یا نژاد) و لغت لاتین (cide کشتن) ابداع گردید. در منشور نورنبرگ یا رای دیوان نورنبرگ هیچ اشاره خاصی به اصطلاح کشتار جمعی نشده بود اما در کیفر خواست متجلی بود و توسط دادستان از زمانی تا زمان دیگر مورد اشاره قرار گرفته بود.[۵۷]
گفتار اول: عنصر مادی[۵۸]
عنصر مادی کشتار جمعی متضمن نابود کردن واقعی گروه نیست، کشتار جمعی میتواند ارتکاب یابد وقتی که یکی از اعمال مشروحه فوق با عنصر روانی لازم واقع میشود. (عنصر مادی) کشتار جمعی میتواند از طریق فعل یا ترک فعل واقع شود. در قضیه کامباندا[۵۹]، متهم، از جمله، به خاطر ترک انجام وظیفهاش به عنوان نخست وزیر رواندا برای اقدام در جهت توقف قتل عامهای در حال وقوع که وی از آن آگاه شده بود، یا عدم اقدام برای حمایت از اطفال و غیر نظامیان در مقابل قتل عامهای احتمالی، بعد از اینکه منجر شد، به کشتار جمعی مقصر شناخته شد. برای تعقیب کردن متهم نیازی به احراز دقیق شمار قربانیان عمل کشتار جمعی که به وی نسبت داده میشود نیست.
گفتار دوم: عنصر روانی[۶۰]
چنان که دیوان کیفری بین المللی برای یوگسلاوی سابق در قضیه یلسیچ تصریح میکند «در حقیقت این عنصر روانی است که به کشتار جمعی ویژگی خاص خودش را میدهد و او را از یک جرم عادی و سایر جرایم علیه حقوق بشردوستانه بین المللی متمایز میکند… »
برای محکوم کردن متهم به کشتار جمعی، باید ثابت شود متهم قصد خاص[۶۱] داشته، یا رابطه روانشناختی بین نتیجه مادی و حالت روانی مباشر، برای نابود کردن حداقل بخشی از یک گروه ملی، قومی، نزادی یا مذهبی به عنوان یک کل وجود داشته، یا متهم به وضوح آگاهی داشته[۶۲] از اینکه در یک کشتار جمعی یعنی، نابود کردن حداقل بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی به عنوان یک کل شرکت میکند. به بیان دیگر، آگاهی لازم به معنای این است که متهم میدانسته یا باید میدانسته که عمل او کلاً یا بعضاً، چنین گروه مورد حمایتی را نابود خواهد کرد. ماهیت خاص این قصد، تبعیض آمیز بودن عمل را نشان میدهد، یک گروه به عنوان یک کل از نظر تبعیض آمیزی هدف قرار میگیرد و در این زمینه، کشتار جمعی با جنایت علیه بشریت تعقیب و آزار به شمار میرود. آنچه تعقیب و آزار را از کشتار جمعی متمایز میکند این است که مرتکب تعقیب و آزار، قربانیانشان را به دلیل وابستگی به یک جامعه خاص انتخاب میکند، اما لزوماً نابود کردن آن جامعه را به عنوان یک کل دنبال نمیکند. بنابراین، ماهیت تبعیض آمیز بودن هدف یکسان نیست، همچنان که قصد خاص نابود کردن یک گروه یا جامعه به عنوان یک کل یکسان نیست. برای اینکه متهم به کشتار جمعی مقصر شناخته شود، قصد خاص او برای نابود کردن گروه یا جامعه باید فراتر از شک معقول ثابت شود. این واقعیت که متهم علیه یک گروه تبعیض قائل شده است کافی نیست، زیرا در حالی که قصد تبعیض آمیز ممکن است یک عنصر ذهنی عمده تقصیر در مورد تعقیب و آزار که جنایتی علیه بشریت است باشد، اما عنصر ذهنی قاطع برای اینکه متهم را به کشتار جمعی مقصر بشناسیم نیست. در پرونده یلسیچ، قصد متهم برای آزار و اذیت گروه قربانی ثابت شده بود، اما مقصر کشتار جمعی شناخته شد زیرا او فاقد قصد خاص برای نابود کردن گروه مورد نظر بود [۶۳].
مبحث ششم: جنایــــت علیه بشـــریت
جنایت علیه بشریت [۶۴]، جرمی علیه مروت است که برخی اصول کلی حقوقی را نقض میکند و موجب نگرانی جامعه بین المللی میشود. این جرم به ورای مرزهای بین المللی برمیگردد یا در عظمت یا بیرحمی بیش از اندازهای است که از سوی تمدن جدید تحمل شده است. جنایات علیه بشریت با (جرم) کشتار جمعی، در اینکه قصد خاص نابود کردن اعضای گروه معین در مورد جنایات علیه بشریت لازم نیست، تفاوت دارد.
اصطلاح جنایات علیه بشریت تا ۱۹۱۵ در یک معنی غیر فنی استفاده شده بود، در اعلامیه ۲۸ مه ۱۹۱۵ دولت های فرانسه، بریتانیای کبیر و روسیه، از قتل عام ارامنه توسط ترکیه به عنوان جنایات علیه بشریت و تمدن یاد کردند به طوری که کلیه اعضای حکومت ترکیه همراه با عوامل آنها که در قتل عام دست داشتند مسئول شناخته شدند. این اصطلاح، در اعلامیههای بعدی مربوط به جنگ جهانی اول نیز استفاده شده بود. یک کمیسیون ۱۵ نفری توسط کنفرانس مقدماتی صلح در ۱۹۱۹، برای تحقیق درباره مسئولیت مسببان جنگ جهانی اول تشکیل شده بود. فصل دوم گزارش کمیسیون به تاریخ ۲۹ مارس ۱۹۱۹ از جمله، بیان میداشت که کلیه اشخاص وابسته به کشورهای دشمن … که به جرایم بر ضد قوانین و عرفهای جنگی یا قوانین بشری متهم بودند، در معرض تعقیب کیفری قرار دارند. ضمیمه شماره یک گزارش علاوه بر اتهام جنایات جنگی، چنان که آنها عموماً در آن زمان فهمیده میشدند، اتهامات قتل عمد و قتل عام، تروریسم سازماندهی شده، کشتن گروگانها، شکنجه غیر نظامیان، هتک ناموس به عنف، ربودن غیر نظامیان زن با هدف فحشاء اجباری، اخراج غیر نظامیان و غارت ارتکابی از سوی مقامات ترکیه و آلمان علیه اموال ترکیهای، همچنین اتهام غارت از سوی سربازان اتریشی علیه مردم یک شهر اتریش را اضافه کرد. اضافه کردن قوانین بشری به خاطر اعتراض اعضای ارمنی کمیسیون با شکست مواجه شد، به این دلیل که اساساً دیوان قضایی تنها میتواند حقوق موجود، نه مفاهیم مبهم قوانین و اصول بشریت که در قلمرو اخلاق قرار دارند را اجرا کند.
گفتار اول: عنصر مادی
تفکیک قتل و اذیت در بین جنایات علیه بشریت،امری معمول است چرا که اساس بند (ج)مادهء ۶ منشور نورمبرگ را تشکیل می‏دهد.پیش‏نویس مجموعه قواعد ۱۹۹۱ در مقایسه با کیفری یوگسلاوی سابق،دیوان بین‏المللی کیفری روآندا و دیوان بین‏المللی کیفری نیز به همین‏ نحو است و هیچ تمایزی را مطرح نمی‏کنند.تفکیک قتل و اذیت از جنایات علیه بشریت را می‏توان در وهلهء اول با این حقیقت روشن کرد که عنصر معنوی جنایات ایذاء و اذیت،مستلزم‏ انگیزه‏های تبعیض‏آمیز است و این انگیزه‏ها در مورد جنایات از نوع قتل ضروری نیستند [۶۵]. بنابراین، عنصر مادی جنایت علیه بشریت، ارتکاب حملهای که در ماهیت و خصوصیت غیر انسانی است و به قصد ایجاد رنج عظیم یا صدمه شدید به جسم یا به سلامت روحی و جسمی صورت پذیرد را شامل میشود. عمل غیرانسانی باید در چارچوب یک حمله گسترده و سازمان یافته علیه جمعیت غیرنظامی واقع شود. در مورد اساسنامه دیوان کیفری بین المللی برای رواندا، عمل ارتکابی باید به یک یا چند دلیل تبعیض آمیز، یعنی به دلایل ملی، سیاسی، قومی، نژادی یا مذهبی واقع شده باشد. در مورد اساسنامه دیوان کیفری بین المللی برای یوگسلاوی سابق، دیوان مزبور تنها صلاحیت رسیدگی به جنایات علیه بشریت که در یک مخاصمه مسلحانه واقع میشوند را دارد.
گفتار دوم: عنصر روانی
علاوه بر عناصر خاص که در هر جنایت علیه بشریت وجود دارد، به منظور تبدیل یک جرم به جنایت علیه بشریت مرتکب باید این جرم را آگاهانه انجام دهد، به این معنی که، وی باید زمینه کلی گستردهتری را که عمل او در آن واقع میشود بداند [۶۶]. مرتکب باید واقعاً یا بطور ضمنی آگاه باشد که عمل یا اعمال او بخشی از یک حمله گسترده به جمعیت غیرنظامی و در تعقیب یک سیاست یا برنامه هستند. باید ثابت شود که متهم میدانسته که جنایاتش در حمله بر ضد غیرنظامیان، به معنای تشکیل بخشی از زمینه جنایات انبوه یا مناسب با چنین الگویی میباشد. بند یک ماده ۱۷ اساسنامه دیوان کیفری بین المللی تاکید میکند که جنایت علیه بشریت باید از سوی مرتکب با علم به حمله (هدایت شده علیه جمعیت غیرنظامی که قربانی جرم هستند) ارتکاب یافته باشد. بدون این آگاهی، مرتکب عنصر روانی جهت یک جرم عادی، نه یک جنایت علیه بشریت را خواهد داشت [۶۷].
مبحث هفتم: جنایات جنگی‌
جنایات جنگی[۶۸] جنایاتی هستند که، مغایر با حقوق بشردوستانه بین المللی قابل اجرا در مخاصمات مسلحانه واقع میشوند. مطابق با این حقوق، در رفتار متخاصمین با نیروهای مخالف باید سه اصل حاکم باشد: ضرورت، انسانیت و مروت. ضرورت مراقبت میکند که تنها رفتار ضروری برای دستیابی به پیروزی مجاز است؛ از اینجا ناشی میشود اصل تناسب بین سهم حمله به یک هدف برای رسیدن به پیروزی نهایی، و خسارت یا صدمهای که بر آن هدف وارد میشود. به عبارت دیگر، ضرورت تنها برای دستیابی به هدف نظامی در میدان نبرد خواسته شده است نه اهداف سیاسی یا اهداف دیگر. انسانیت، یا بشردوستانه بودن، میزان خشونت مجاز را از طریق ممنوع کردن اقدام غیر ضروری یا افراطی کنترل میکند. مروت اعمال انصاف و احترام متقابل بین نیروهای مخالف را اقتضاء دارد؛ بنابراین، استفاده از وسایل و شیوه های جنگی غیر شرافت مندانه مانند نقض عهد، استفاده نادرست از علایم حمایت شده مادامی که مشغول حمله است و نفی برابری را، ممنوع میسازد [۶۹].
مبحث هشتم: جنایت تجاوز[۷۰]
صلاحیت دیوان کیفری بین المللی در رسیدگی به جرایم ارتکابی توسط افراد است؛ اما مسأله وقوع تجاوز توسط کشورها به عنوان پیش شرط رسیدگی به جنایت تجاوز ارتکابی توسط اتباع آن کشور، مسأله ای خارج از حیطه عملکرد افراد و به عنوان عمل کشورها محسوب می شود[۷۱]. هنگام مذاکرات رم درخصوص تصویب اساسنامه دیوان بین المللی کیفری، تعریف جنایت تجاوز ارضی و شروط اعمال صلاحیت دیوان نسبت به آن مورد اختلاف جدی بود؛ به طوری که تا واپسین روزهای کنفرانس رم که به تصویب اساسنامه دیوان منجر شد تعریف جنایت تجاوز و شرایط اعمال صلاحیت دیوان نسبت به آن مشخص نشد. البته فرصت هم برای دستیابی به توافق در این زمینه واقعاً کوتاه بود. رئیس اجلاس نهایی کنفرانس رم، تنها راه حل را در این دید که اعلام حل و فصل اختلافات راجع به این موضوع را به وقت دیگری موکول کند.
مطابق ماده ۵ (۱) (د) اساسنامه، دیوان مزبور مطابق با مقررات اساسنامه درخصوص جنایت تجاوز صلاحیت داشته باشد؛ اما بند ۲ ماده ۵ اساسنامه[۷۲] پیش بینی می کرد که دیوان زمانی بر این جنایت اعمال صلاحیت می کند که مطابق مواد ۱۲۱ [۷۳] و ۱۲۳ [۷۴] اساسنامه، مقررات مربوط به تعریف تجاوز و شرایط اعمال صلاحیت دیوان نسبت به آن تصویب شده باشد. بدین ترتیب، وظیفه تعریف جنایت تجاوز، عناصر آن و شروط اعمال صلاحیت دیوان نسبت به این جرم، به کنفرانس بازنگری محول شد که هر هفت سال یک بار بعد از لازم الاجرا شدن اساسنامه تشکیل می شود.
به طور کلی، عقیده بر آن است که جنایت تجاوز، شدیدترین و خطرناک ترین شکل استفاده غیرقانونی از زور است و مادر سایر جنایات بین المللی شناخته می شود. در نتیجه پیش بینی جنایت تجاوز در اساسنامه دیوان مطلوب به نظر می رسد؛ زیرا جنبه پیشگیرانه دارد[۷۵] و اطمینان خاطر ایجاد می کند که این جرم بدون مجازات رها نخواهد شد [۷۶].
فصل سوم: آیین دادرسی کیفری ایران
مبحث اول: تاریخچه آیین دادرسی کیفری در ایران
در دوران پیش از اسلام، در فرهنگ‌های کهن ایران یعنی تا پیش از تأسیس دولت‌های ماد و پارس مفاهیم حقوقی و آیین‌های قضایی با باورهای دینی و اعتقاد به انتقام الهی پیوند داشت. شواهد این ارتباط پیش از تأسیس دولت‌های نیرومند ایران در آموزه‌ها و باورهای عیلامی از یک سو و آیین مهر [میترایسم] از سوی دیگر نمایان بود، ولی اندک اندک نظام قضایی با پشتوانه حکومت‌های متمرکز به صورت امری عرفی پذیرفته شد. حکومت‌های نیرومندی مانند مادها، هخامنشیان اسکندر و سلوکیان و اشکانیان و ساسانیان در طول تاریخ بر این کشور پهناور حکومت کرده‌اند [۷۷].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:07:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم