آفات طبیعی: آفات طبیعی مانند سرازیر شدن سیلاب ها، رانش کوه، زلزله، امراض نباتی، خشکسالی و … در کشوری مانند افغانستان که تدارکات چندانی برای پیش گیری و رسیدگی به اینگونه حوادث و آفات را نداشته و حتی در دوره نظام جدید نیز وجود ندارد، از جمله عواملی هستند که فقر را در آن کشور گسترش داده اند، زیرا این آفات طبیعی، باعث از بین رفتن منابع غذایی شده و سبب گردیده تا مردم به قلت مواد غذایی و سایر مشکلات حوادث طبیعی مواجه گردند. حتی گاهی اوقات، این حوادث طبیعی خسارات مالی و جانی را در جامعه بوجود آورده است. بطور نمونه همه ساله در بسیاری از استان های کشور، در اثر حوادث طبیعی صدها ها نفر جان خود را از دست داده و صداها نفر دیگر آواره می شوند، بخصوص در بهار سال ۱۳۹۳، در اثر جاری شدن سیلاب در ولایات شمال کشور، خسارات هنگفت جانی و مالی به مردم وارد گردید. و یا در اثر رانش کوه در استان بدخشان، صدها نفر در داخل خانه های خود زیر خاک شدند که دولت توانایی نجات آنها را از زیر خاک نداشت. در اثر این گونه آفات طبیعی که برخی از افراد وقتی خانه یا مال و دارایی خود را از دست می دهند و یا در اثر خشکسالی های دوامدار، نتوانند مواد خوراکه خود را تهیه نمایند، مجبور می شوند که برای نجات از این بحران طبیعی دست به مهاجرت بزنند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
عدم کنترل نفوس: افغانستان در شرایط حاضر، با دو چالش عمده در مورد فقر عمومی مواجه است، یکی گرانی مواد غذایی و ناتوانی در تامین مواد غذایی در داخل کشور و دیگری افزایش سریع جمعیت. عدم کنترول نفوس در درون خانوادهها، از عوامل دیگر فقر در افغانستان شناخته شده است. افزایش روز افزون جمعیت، بسیاری از توده های مردم را به زیر خط فقر کشانده است، زیرا در افغانستان بسیاری از خانواده ها دارای بیش از ۱۰ فرزند هستند که این کثرت فرزندان در خانواده های که در آن هیچگونه زمینهء برای تعلیم، صحت، غذا و سایر نیازمندی ها وجود ندارد، فقر را در جامعه بیشتر گسترش داده است.
بیسوادی: یکی دیگر از عوامل فقر در جامعه افغانستان، بیسوادی است. موجودیت درصد زیادی افراد بیسواد که اکثریت شان در دهات زندگی می کنند، می تواند در امر گسترش فقر نقش مهمی را ایفا کند. حضور صدها هزار نیروی کار غیر متخصص و بی سواد تنها در ایران، نشانگر این است که افراد بیسواد، بیشتر از افراد باسواد، دست به مهاجرت می زنند. وقتی که درصد بالایی افراد جامعه بیسواد باشند و زمینه کار هم برای این افراد فراهم نباشد، خود بخود زمینه های فقر در جامعه فراهم شده و این افراد بی سواد، برای یافتن مکان مناسب جهت ادامه زندگی بهتر، مجبور دست به مهاجرت می زنند، تا بدین صورت از دست فقر رهایی یابند.
گرانی مواد غذایی: در هر جامعه ای قبل از همه چیز، مواد غذایی اهمیتی در خور توجه دارد، کشوری که از نظر محصولات غذایی وابسته باشد آسیبپذیری آن زیاد خواهد بود(اطاعت،۱۳۷۶: ۵۴). چنانکه در قسمت ” اقتصادی” در این مورد اشاره گردید، افغانستان که وابستگی زیادی با وارادات مواد غذایی دارد، بیشترین ضربه را مردم، بخصوص کشاورزان در این کشور متحمل گردیده اند. بر اساس اعلام رسمی دولت، افغانستان سالانه به حدود شش میلیون تن گندم نیاز دارد که تامین آن در داخل کشور برای فعلاً کار بس دشوار است. زیرا مشکل اساسی در افغانستان، نبود یک زیر ساخت و بستر مناسب برای تولید بیشتر مواد غذایی است. «تا زمانی که خود افغانستان نتواند نیازهای عمده مواد غذایی خود را از طریق رشد کشاورزی و دامداری برطرف کند، این مشکل همچنان وجود خواهد داشت»(میرزاد،۳۰/۴/۱۳۹۰).
۲-۱۴-۵- تأثیر هزینه های گزاف ازدواج در مهاجرت جوانان به ایران
ازدواج یک رویداد مهم و به یادماندنی در زندگی هر انسانی است. انسانها همگی در این امر یکسان اند و هرکسی در طول عمرش نیاز به جنس مخالف دارد و باید ازدواج نماید؛ اما شیوههای شکلگیری مراسم ازدواج و نحوه نگرش به آن، از جامعهای تا جامعهای دیگر و از فرهنگی تا فرهنگ دیگر دارای تفاوتها و تشابهات زیادی است. با اینکه ازدواج یک امر پسندیده است، اما در افغانستان برخی رسوم ناپسند و عنعنات نادرست، از قبیل تجمل گرایی و هزینه های هنگفت که به عنوان “قلین” شیربها، به صورت نقدی به پدر عروس پرداخت می شود و همچنین هزینه های گزاف برای دعوت مهمانان به هتل های مجلل و…. بیش از پیش جوانان را دچار آسیب های روانی کرده است. میزان مصارف ازدواج در جامعهی مثل افغانستان که اقتصاد آن نوپا و شکننده بوده و روی خط فقر در حرکت است، در حد بالایی قرار دارد. مشکل ازدواج در افغانستان در حالی وجود دارد که این کشور نیاز شدید به آبادانی و پیشرفت و کمک های جامعه جهانی دارد و جوانان هم که سرمایه های امروز و امیدهای فردای کشور به حساب میآیند، بخشی از نیروی این قشر در اثر درگیری با انواع مشکلات به باد می روند، که به مرور زمان آسیب های روانی بیشتری را برای این نسل به ارمغان میآورد. از جمله مهم ترین آسیبهای که بر این جوانان وارد گردیده، اینست که این جوانان در اثر فشارهای اقتصادی ناشی از این امر، مجبور می شوند دست از آموزش در مدارس و تحصیل بردارند. عروسی در هوتل های مجلل، آوردن گروپ هایی موسیقی با هزینه ی بالا، درخواست طویانه های گزاف توسط خانواده های عروس، خرید طلا و جواهرات و… از جمله چالشهای عمده فراروی جوانان افغانستان هستند که بسیاری از خانواده ها برای عروسی پسران شان توانایی پرداخت چنین هزینه های گزاف را ندارند. همین مسئله سبب شده که اکثر خانواده ها، بخاطر هزینه عروسی پسرانشان، به ناچار زیر بار قرضداری رفته و یا جوانانشان را سال های زیادی قبل از گرفتن همسر، برای تهیه هزینه عروسی، حتی به صورت غیر قانونی به کشورهای همسایه بخصوص ایران بفرستند، تا هزینه عروسی را توسط دستمزد کارگری تهیه نمایند. اگرچه در رسم و رواج عروسی در مناطق مختلف افغانستان تفاوت های زیادی وجود دارد، در برخی مناطق هزینه عروسی تا اندازه ای کمتر است، ولی به صورت عموم در اکثر مناطق، این هزینه ها خیلی بالا است. تحقیقی که در این مورد (این نویسنده) در سال ۱۳۹۰ در استان فاریاب داشتم، از جمله یک شهرستان (ولسوالی) آن را وقتی بررسی نمودم، در آن منطقه روستایی، علاوه بر سایر هزینه های عروسی، تنها مقدار پول نقدی که به عنوان “قلین” شیربها، به پدر عروس پرداخت می شد، از هفتصد هزار افغانی(چهارده هزار دلار آمریکا)، تا دو میلیون افغانی (چهل هزار دلار آمریکایی) می رسید. در آن منطقه، پیرمردی را سراغ گرفتم که سرپرست یک خانواده هشت نفری بود و شغلش “ملازم”(نگهبان) یک مدرسه متوسطه بود، به جز یک خانه گِلی دیگر ملک و دارایی نداشت، چهار پسر داشت که سه تای آنها در ایران به صورت غیر قانونی مهاجر بودند، علت مهاجرت آنها را از پدرشان سوال کردم، در جوابم به مشکلات هزینه عروسی یکی از پسرانش اشاره نموده و به قول وی، برای یکی از آنها دختری را خواستگاری نموده که جدا از سایر هزینه های عروسی، یک میلیون و دوصد هزار افغانی (بیست و چهار هزار دلار امریکایی)، باید به پدر عروس پرداخت می کرد. سه پسرش به ایران رفته اند تا هزینه عروسی برادرشان را به وسیله ای کارگری تهیه نمایند. در صورتیکه اگر از ایران نیز، توسط نیروهای امنیتی، رد مرز نشوند. مواردی زیادی از این قبیل، در نقاط مختلف افغانستان وجود دارد که در مهاجرت نیروی جوان تأثیرگذار بوده است.
۲-۱۴-۶- بیکاری و نقش آن در مهاجرت
اگرچه بیکاری یک مسئله ای است که در تمام کشورهای جهان وجود دارد و همین بیکاری باعث شده است، تا نظریه پردازان اقتصادی بخاطر رفع این معضل، در تصاعد فرهنگ اقتصادی خود گامی بهتری را در جادهی اقتصاد خویش بردارند. بیکاری علاوه بر جنبه های اقتصادی، دارای عوارض و پیامدهای ناگوار اجتماعی و حتی سیاسی نیز است، به گونه ای که این مسئله می تواند در صورت تداوم، منجر به ایجاد و گسترش روز افزون بحران های دیگری از جمله، فقر و به تبع آن دزدی، فساد، مهاجرت، قتل، خود کشی، اعتیاد به مواد مخدر و… شده و از طریق سست نمودن بنیان های اجتماعی باعث کاهش مشروعیت دولت گردیده و ادامه حیات سیاسی دولت را نیز به خطر بیندازد. متاسفانه معضل بیکاری با همه جوانب و ابعاد منفی خویش در کشور افغانستان به گونه وسیعی گسترش یافته و کمتر خانواده ای را می توان یافت که با این مشکل مواجه نباشد.
بیکاری و مهاجرت بر یکدیگر تأثیرات متقابلی دارند، چرا که از یک سو توزیع ناعادلانه امکانات و خدمات به ظهور بیکاری و نبودن شغل برای افراد جویای کار منجر می شود و از سوی دیگر «عدم اشتغال به بخش انبوهی از نیروی کار، فشار وارد آورده و آنها را ناچار می سازد تا به منظور رسیدن به حد اقل امکانات زندگی، موطن خود را ترک نموده و به دنبال کار به شهرها»(ابراهیم زاده، ۱۳۸۰: ۱۴۷) و جوامعی که زمینه کار در آنجا بیشتر فراهم باشد مهاجرت کنند(برگر[۳۱]، ۲۰۰۶: ۹). نظر به آمارهای مختلف، افغانستان از جمله کشورهای است که بالاترین نرخ بیکاری را در جهان دارد. نبود فرصت های شغلی یکی از مشکلاتی است که برای جوانان و طبقه کارگر، مشکل ایجاد کرده است. نبود شغل چیزی است که اکنون جامعه افغانستان را در کام بحران فرو برده است و افغانستان در آستانه ی دور تازه ی از مهاجرت های شهروندانش قرار گرفته است. در این شرایط، جوانان اکثراً به دلیل فقر و بیکاری راهی خارج می شوند و کشور خود را ترک می کنند.
از یک طرف فرصت های شغلی در افغانستان، بخاطر نبود امنیت به آنصورت ایجاد نشده است و از سوی دیگر نیروی انسانی کنونی افغانستان از نظر مهارت های جدید و مهارت های که پاسخگوی نیازمندی های جامعه ی امروزی است، در شرایط بدی قرار دارند. نبود فرصت های تحصیلی یکی از عمده ترین مشکلات جوانان در این قسمت است؛ زیرا تعداد زیادی از مردم افغانستان در دوران سه دهه جنگ و ناامنی و حتی قبل از آن، شرایط برایشان مساعد نبود که باید درس می خواندند، بنابر این از تحصیل محروم شدند و بسیاری از مردان و جوانان حتی سواد خواندن و نوشتن را هم ندارند. این دسته از افراد، از همان اول به دلیل جنگ و ناامنی و یا فقر و تنگدستی که در اثر جنگ های خارجی و داخلی در افغانستان بوجود آمد، نتوانستند به “مکتب” (مدرسه) بروند و یا هم در محیط زندگی شان اصلاً مکتب (مدسه) وجود نداشت. بر این اساس، این دسته از افراد که امروزه اکثراً جوانان و مردان نیمه سال جامعه را تشکیل داده اند، بی سواد باقی مانده اند که امروزه از مهارت های مدرن برای دریافت شغل محروم هستند و ناگزیر به کشورهای که زمینه ی کار برایشان فراهم است مهاجرت می کنند. تعداد از جوانانی که تا سطح لیسانس (کارشناسی) در افغانستان خوانده اند، بسیاری از آنها اکنون نمی توانند به تحصیل خود ادامه بدهند؛ این فرصت برای شان مهیا نیست. در دانشگاه های افغانستان، برای فعلاً، تا مقطع لسانس تدریس می شود و در سطح بالاتر از آن، به صورت محدود، در چند سال اخیر صرفاً در کابل تدریس می شود که گنجایش پذیرش آن خیلی محدود است. از طرف دیگر، این فرصت نیز برای اکثریت وجود ندارد که در دانشگاه های کشورهای دیگر تا مقاطع بالاتر تحصیلات خود را ادامه بدهند. اکثر جوانان تحصیل کرده نیز وقتی در افغانستان کار برایشان میسر نشود، خواب کشورهای توسعه یافته را می بینند و از هر راهی که شده خود را به آن کشورها می رسانند. یکی دیگر از عوامل بیکاری، ظهور تورم و گرانی است؛ بدین صورت که وقتی نیازهای اولیه و ثانوی انسان در جهت امرار معاش و حیات آن به حد اعلا از نظر اعتبار برسند و فرد قادر به تأمین آنها نشود؛ در واقع این فرد هرچقدر هم در نماد عموم بیکار نباشد و حقوقی را دریافت نماید، اما با توجه به شدت و فشارهای که از لحاظ اقتصادی بر روی آن است، این فرد زندگی خود را، یا با دشواری پشتسر میگذارد و یا اینکه حقوق و درآمد آن جوابگوی مشکلات معیشتی و رفاهی آن نیست. بنابر این، چنین افرادی نیز در اصل بیکار هستند، چرا که تعریف واقعی بیکاری به کسی صدق می کند که نتواند خواستههای معقول و واقعی خانواده اش را تأمین کند. بطور مثال: اکثر افرادی که در افغانستان در ردیف بیکاران قرار گرفته اند، بطور مطلق بیکار نیستند، بلکه شغل کشاورزی سنتی و یا برخی کارهای ساده دیگر را دارند، ولی بخاطر تورم بازار اقتصادی، بالا رفتن توقع زندگی خانواده ها در سطح جامعه و از طرف دیگر، کاهش روز افزون تولیدات کشاورزی در اثر خشکسالی های پی در پی، وقتی نتوانستند مایحتاج زندگی خود را از این طریق تأمین نمایند، ناگزیر دست از آن برداشته و در انتظار کار مناسب، در کنار افراد بیکار قرار گرفته اند. عامل دیگر ی بیکاری در افغانستان، جنگ و پیامدهای ناشی از آن است. طبیعی است که جنگ و ناامنی در افزایش بیکاری تأثیر بسزایی دارد. چون کشوری که در آن همیشه جنگ و ناامنی وجود داشته باشد، مشخص است که خسارات جانی و مالی و تخریب شدن کارخانه ها، شرکتهای تولیدی و قطبهای مهم اقتصادی را نیز متحمل میگردد، که این موارد در افزایش بیکاری نقش عمده ای را دارند. افغانستان از جمله کشورهای است که در طول چندین دهه ی گذشته دچار بحران جنگ (خارجی و داخلی) و ناامنی های گسترده بوده و از این ناحیه خسارات هنگفت جانی و مالی را متحمل گردیده است.
۲-۱۵- اشتراکات تاریخی – فرهنگی ایران و افغانستان
ایران و افغانستان، تاریخ مشترک چند هزار ساله دارند. در طول این تاریخ چند هزار ساله، تلخی ها، شیرینی ها و فراز و نشیب های زیادی را با همدیگر چشیده و ره سپرده اند. از جدایی این دو کشور حدود دوصدو چند سال می گذرد که در برابر تاریخ مشترک چند هزار ساله عددی نیست. امروزه نیز هیچ دو کشوری با همدیگر، مثل ایران و افغانستان، دارای مشترکات فرهنگی، تاریخی، زبانی، دینی و…) نیستند[۳۲]. نکته مورد اهمیت در تمام مهاجرتها، از نظر فرهنگی، یکسان بودن فرهنگ مبدا و مقصد است. مشترکات فرهنگی، تاریخی و… بین دو کشور، نقش به سزایی در روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آنها، بخصوص روابط بین افراد دو کشور با همدیگر دارند. عوامل مشترک بین دو کشور ایران و افغانستان، در مهاجرت مردم افغانستان به ایران در گذشته ها، نقش اساسی داشت که در اینجا به این عوامل مشترک اشاره می گردد.
۲-۱۵-۱ فرهنگ مشترک
در تعریف عام، فرهنگ شامل همه ی فعالیت های مادی و معنوی و همه ی دستاورد های یک جامعه می شود و فراتر از تمدن است. یکی از عوامل مهمی که انسان ها را با همدیگر نزدیک می کند، فرهنگ مشترک آنها است که این فرهنگ مشترک، باعث می گردد، تا انسانهای همفرهنگ، اگر هم که دارای مرز جغرافیایی و سیاسی جدا از همدیگر باشند، باز هم با همدیگر احساس دوستی و برادری می کنند. اگر محققی، فرهنگ (یعنی مجموعه ی باورها، سنت ها، صفات، رسم و رسومات) دو ملت افغانستان و ایران را تدوین و بررسی کند، کمتر موردی پیدا خواهند کرد که با هم اختلاف داشته باشد. در طول تاریخ چند هزار ساله، دو ملت ایران و افغانستان از یک فرهنگ تغذیه نموده اند و حتی پس از ترسیم مرزهای جغرافیایی و سیاسی بین دو کشور، مردم این دو کشور با همدیگر مراودات فرهنگی داشتند و هنوز هم دارند. امروزه در افغانستان خیلی کم خانواده ای را می توان پیدا کرد که با فرهنگ مردم ایران آشنایی نداشته باشد و همچنین اکثریت خانواده های ایرانی نیز با رسم و رواج های مردم افغانستان آشنایی دارند.
جشن ها و مراسمهای ملی و بین المللی که در ایران برگزار می شود، در افغانستان نیز برگزار می گردد و در نحوه ی برگزاری این جشن ها و مراسمها هیچ تفاوتی وجود ندارد. بنابر این، فرهنگ مشترک بین ایران و افغانستان، در طول تاریخ، تأثیرات خود را بر مردم این دو کشور داشته است. یکی از نقش های این فرهنگ مشترک، این است که مهاجرین افغانستان در ایران (برخلاف برخی کشورهای جهان، بخصوص پاکستان که اکثریت مهاجرین را در اردوگاه ها قرار داده بودند)، از همان ابتدای مهاجرتشان در مناطق مختلف ایران، در کنار برادران ایرانی خود، بصورت دوستانه زندگی نموده اند که امروزه بسیاری از این مهاجرین، ایران را به عنوان خانه دوم خود دانسته و علاقه ی برگشتن به کشور خود را ندارند. اگرچه در چند سال اخیر محدودیت های از طرف دولت ایران در خصوص زندگی مهاجرین افغانی در مناطق مختلف ایران بوجود آمده است. بطور مثال: در کارت های اقامتی مهاجرین افغانی محدوده ی اقامت آنها در ایران تنها در یک استان مجاز است و علاوه از همان استانی که سکونت گزیده اند به شهرهای دیگر بدون دریافت نامه از دولت، حق عبور و مرور را ندارند و در برخی مناطق دیگر نیز ممنوع الورود هستند. شاید هم این کار دولت میزبان بخاطر جلوگیری از بروز برخی از مخاطرات و ناهنجاری های اجتماعی باشد، که هر کشوری در این زمینه قوانین خاص خود را دارد.
۲-۱۵-۲ زبان مشترک
زبان از جمله عناصر اصلی و مهم سازنده ی هویت ملی ملّت ها است، که افهام و تفهیم در بین یک ملت همزبان را میسر می سازد و بنیادگزار اصلی پیوند انسانی و زاینده ی فرهنگ ملی است. زبان مشترک در ساختن یک ملت و ایجاد پیوند ناگسستنی در میان مردم نقش اصلی را داراست. یکی از مهم ترین عوامل تاریخی و فرهنگی مشترک بین دو کشور ایران و افغانستان، زبان فارسی است. این زبان با نامهای چون “فارسی” ، “دری” و “فارسی دری” یاد شده است که در واقع همه این اسامی برای یک مصداق هستند و نمیتوان از لحاظ زبان شناسی و همچنان از لحاظ تاریخی، میان آنها تمایز قایل شد. هرچند لهجه و گویشهای گوناگونی در این زبان نیز مثل سایر زبانها وجود دارد، به طور مثال، لهجه برخی از مناطق افغانستان با لهجه مردم ایران فرق می کند، و یا حتی در بین مناطق مختلف هردو کشور نیز لهجه های مختلف وجود دارد، ولی وجه تمایز میان آن که بتوان هر کدام از این لهجه ها را جداگانه یک زبان مستقل دانست، محسوب نمیشود، بلکه از نظر ادبیات یکی هستند، ولی نحوه ی گویش افراد کمی باهم متفاوت است، که این اختلاف لهجه در هر زبانی بین افراد آن دیده می شود. بنابر این یکی از عوامل جاذب در مهاجرت افغان ها به ایران، زبان مشترک این دو کشور است. اگر به خصوصیات و ویژه گی های مهاجرین افغانی ساکن ایران نگاه کنیم، اکثر این مهاجرین، به جز زبان اصلی خود ( فارسی- دری و درصد کمی هم پشتو که آنها نیز در ایران به زبان فارسی تکلم می کنند) با سایر زبانهای رسمی جهان به آن صورت آشنایی ندارند. بطور مثال: اگر مهاجرین افغانستان در ایران و پاکستان را باهم مقایسه نموده و مورد بررسی قرار بدهیم، در پاکستان، بخاطری که زبان پشتو از جایگاه بالای برخوردار است، بر این اساس اکثریت افغان های پشتو زبان در آن کشور مهاجرت نموده اند. زیرا پاکستان را نسبت به ایران برای خود هم فرهنگ و هم زبان می دانند. در ایران نیز درصد بالایی از افغان های فارسی زبان مهاجرت نموده اند. بنابر این یکی از عواملی که باعث جذب یک عده از مهاجرین افغانی به خصوص طبقه کارگر به ایران گردیده، همین زبان مشترک فارسی است. متأسفانه امروزه، تلاش های هم وجود دارد که تا زبان فارسی را به سه زبان (فارسی ایرانی، دری افغانی و تاجیکی تاجیکستانی) تجزیه نمایند. برخی کلمات عربی را که وارد زبان فارسی دری گردیده و استعمال آن در جامعه ی افغانستان معمول شده است، منتسب به زبان دری افغانستان می نمایند و معادل فارسی ـ دری آن را به زبان فارسی ایرانی نسبت می دهند. بهر صورت، یکی از ویژگی های مهاجرین افغانستان در ایران، مشترک بودن زبان آنها با جامعه مقصد بوده که در مهاجرت آنها به ایران تأثیرات زیادی داشته است. اگر سیری در ادبیات فارسی ـ دری بیاندازیم، باوجودی جدایی مرزهای سیاسی و جغرافیایی بین کشورهای فارسی زبان، این زبان روز به روز در جهان گسترش یافته و طرفداران زیادی را به خود جذب نموده است. نه تنها زبان فارسی، بلکه تمام زبان های جهان از این ویژگی برخوردار بوده و در عرصه فرهنگی و اجتماعی، متکلمین و پیروان خود را با همدیگر نزدیک و متحد ساخته اند. مخصوصاً زبان انگلیسی، فرانسوی و… امروزه در بین کشورهای مختلف، مرزهای جغرافیایی و سیاسی را در نوردیده و تمام افراد همزبان را در یک دهکده فرهنگی و ادبی قرار داده اند. نمونه آن را در کشورهای اتحادیه ای اروپا و ایالات متحده آمریکا می توان به خوبی مشاهده نمود. حتی در آن کشورها، یکی از مهم ترین معیارهای پذیرش مهاجر، در قدم نخست مسلط بودن فرد متقاضی به زبان آن کشورها است. بنابراین، زبان فارسی ـ دری نیز یکی از عوامل جاذب در جذب مهاجرین افغانستان، بخصوص افراد بی سواد و غیر متخصص به ایران بوده است.
۲-۱۵-۳ دین مشترک
عامل دیگری که در ابتدای مهاجرت های گروهی مردم افغانستان به ایران، باعث جذب مهاجرین افغانی به این کشور گردید، مقوله فرهنگ اسلامی بود. مردم افغانستان با اعتقاداتی که به دین اسلام داشتند، در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، بیشتر به کشورهای اسلامی از جمله ایران و پاکستان پناهنده شدند. همچنین از طرف مقابل، درهای باز دولت ایران و حمایت های همه جانبه امام خمینی(ره) و دولت ایران از مهاجرین افغانستان، بیشتر باعث تشویق و جذب آنها به ایران گردید. امام خمینی به مردم ایران توصیه به برخورد گرم با مهاجرین افغانی و پذیرایی جدی از آن ها می کرد و هم به مسولین دولتی دستور رسیدگی و کمک به پناهندگان را می داد. چنانچه در آن زمان، در بیانات خود خطاب به اعضای بسیج و سپاه چنین گفته بود: «آواره هایی که از افغانستان الآن در ایران هستند و مشکلات زیادی دارند…”البته ملت خیلی کمک می کند در همه این امور، لیکن اینطور نیست که کمک ملت کافی باشد…” دولت است که متکفل و مسئول این امور است»( خمینی،۱۳۷۸: ۲۷۹ ). و در جایی دیگر طی فرمایشاتی به نمایندگان اصناف و بازاریان تهران می گوید: «…و همینطور مهمان هایی که داریم، خوب افغانی هستند، مسلمان هستند یا فرض کنید که عراقی هستند، بیچاره ها را از خانه های شان دور کردند، مال شان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا، خوب باید چه کرد با این ها؟ نباید این ها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آن ها هم مسلمانند، ما باید از آن ها پذیرایی کنیم، خدمت کنیم به آن ها و این دولت است که دارد این کار ها را می کند»(خمینی،۱۳۷۸: ۲۷۹). اگرچه این مسئله (اشتراکات تاریخی، فرهنگی، دینی و زبانی) در اوایل مهاجرت افغان ها به ایران نقش اساسی داشت، ولی به مرور زمان این مسئله کمرنگ شد. زیرا از زمانی که سیاست درهای باز دولت ایران به سیاست درهای بسته و سختگیرانه تبدیل شد، مهاجرین افغانی در یک چارچوب محدودتر قرار گرفتند، و شرایط کار و زندگی در ایران برای آنها سخت و دشوار گردید، به خصوص زمانی که مهاجرت های غیر قانونی افغان ها به ایران افزایش پیدا کرد، اکثر مهاجرین قانونی نیز آن احترام و امتیازاتی که در اوایل از طرف جامعه میزبان داشتند، کم کم از دست دادند. دیگر در ادبیات برخی از قلم به دستان ایرانی، که در اوایل از کلمات و تعابیر “مهاجرین مسلمان افغانستانی” و یا “برادران مسلمان افغانستان” استفاده می شد، به مرور زمان، این کلمات به تعابیری “مهمانان ناخوانده افغانی”، “افاغنه”، افغانیه و… تبدیل گردید. در حوزه اجتماع و رسانه های داخلی ایران نیز تنها چهره سیاه و بد از افغان های مهاجر به تصویر کشیده می شد و هر مشکلات و ناهنجاری های که در جامعه رخ می داد، به اسم این مهمانان ناخوانده ثبت می گردید. تا آنجا که امروزه در ایران، اکثریت مهاجرین افغانی به خصوص نسل دوم و سوم این مهاجرین، از ابراز هویت افغانی بودن خود احساس حقارت می کنند و سعی می نمایند تا هویت اصلی (افغانی بودن) خود را از دوستان ایرانی خود پنهان کنند. همچنین برخی از ایرانی های که آنقدر اطلاعی از جامعه افغانستان ندارند و تنها از رسانه ها تصویر جنگ و ناامنی و فقر در آن کشور را دیده و شنیده اند، افغان های مهاجر را تنها به عنوان طبقه کارگر و به عنوان عاملین همه ناهنجاری های جامعه ایران می شناسند. چون در جامعه ایران، بیشتر تصویر بد از این افغان های مهاجر به نمایش گذاشته شده است. در حالی که بسیاری از همین افغان های مهاجر در زمان جنگ ایران و عراق، دوشادوش برادران ایرانی خود در جنگ علیه ارتش عراق حضور داشتند و تعداد زیادی(بیش از دو هزار نفر) شهید دادند. از سوی دیگر، همین افغان های مهاجر به عنوان کارگران بی توقع، یا کم توقع، در ساخت و ساز ایران نیز نقش فعال داشتند و هنوز هم دارند. ولی این مزیت های مهاجرین، مورد اشاره رسانه ها و برخی قلم به دستان ایرانی قرار نگرفت که هیچ، بلکه برخی از محققین و پژوهشگران ایرانی نیز در تحقیقات خود، نگاهشان را به یک پله ترازو(یعنی پیامدهای منفی مهاجرین افغانی در جامعه ی مقصد) انداخته و پله ی دیگر( مزیت های مهاجرین در ساخت و ساز زیربناهای ایران و…) را نادیده گرفتند. این گونه عوامل باعث گردیده که برخی از این مهاجرین از این کشور میزبان، خاطره خوش به آنصورت نداشته و اکثراً که توانایی رفتن به کشور ثالث را داشتند به آنجا رفتند، به خصوص بسیاری از نخبگان افغانستان که در ایران تحصیل کرده بودند و استعداد کاری در زمینه های مختلف فرهنگی و غیره را داشتند، چون بخاطر برخی از مشکلات در جامعه ایران، باید به افغانستان بر می گشتند، از طرف دیگر، وقتی در افغانستان احساس ناامنی می کردند، اکثراً دوباره به کشورهای صنعتی مهاجرت نموده و جذب آن کشورها شدند. در مورد اینکه مهاجرین افغانی در ایران به عنوان افراد غیر ماهر و بی سواد معرفی شده اند، دو دلیل می تواند وجود داشته باشد: مهاجرینی که در زمان سه دوره جنگ و ناامنی، به ایران مهاجرت نموده بودند، از اقشار مختلف جامعه، هم ماهر و تحصیل کرده، و هم غیر ماهر و بی سواد بودند، اما اینکه در جامعه مقصد به عنوان غیر ماهر و بی سواد معرفی شده اند، به این خاطر بوده که چون دولت ایران برای مهاجرین، بدون در نظر گرفتن مهارت و توانایی آنها، یک تعداد مشاغل خاص خدماتی و شاقه (کشاورزی، دامداری، چاه کنی، تمیز کاری، کارگر ساختمانی، سنگ بری و…) را تعیین کرده بود و تمام مهاجرین، چه افراد ماهر و تحصیل کرده و چه غیر ماهر و بی سواد که در ایران به عنوان مهاجر به سر می بردند(بجز افرادی که در حال تحصیل بودند) باید یکی از این مشاغل مشخص شده را در پرونده اقامتی خود به عنوان شغل انتخاب می نمودند. بر این اساس، کسانی که حتی کارگر هم نبودند، مجبور یکی از این مشاغل را به عنوان شغل خود انتخاب کردند.
علت دیگر این است که، مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار مردم افغانستان به ایران، که ناشی از فقر و بیکاری است و هنوزهم جریان دارد، در مجموع شامل افراد بی سواد که بخاطر کار و تأمین معیشت زندگی خانواده های خود به ایران مهاجرت نموده اند می شود، نه شامل افراد ماهر و تحصیل کرده. افراد تحصیل کرده و ماهر افغانستان، به جز که در زمان جنگ و ناامنی در اثر فشارهای سیاسی و فرار از جنگ به ایران مهاجرت نموده بودند و یا به خاطر تحصیل نیز به ایران می آیند، ولی بخاطر کارگری به ایران مهاجرت نمی کنند. چون برای این افراد، به جز کارهای ساده و شاقه که در شأن آنها نیست، زمینه کاری مناسب با توجه به تحصیلات و مهارتشان در ایران به آن صورت فراهم نیست. مگر اینکه دولت ایران به تخصص آنها نیاز داشته باشد. ولی بازهم تعداد قابل توجهی از این افراد در ایران حضور داشتند و هنوز هم حضور دارند. همین مهاجرین افغانی که در جامعه ی ایران اکثراً به عنوان طبقه کارگر معروف شده اند، «از سال ۱۳۵۷ به این سو، بیش از ۲۰۰ عنوان نشریه و بیش از هزار عنوان کتاب در شهرهای مختلف ایران (عمدتاً در شهرهای مشهد، قم و تهران) انتشار داده اند و مراکز متعدد فرهنگی، ادبی، سیاسی و آموزشی (شامل صدها مدرسه خودگردان)، به همراه گردهمایی ها و جشنواره های مختلف به راه انداخته اند»(جعفری خانقا، ۱۳۸۲: ۱۱۷).
در مورد اشتغال کارگران افغانی در بازار کار ایران نیز باید این مسئله را خاطرنشان ساخت: نظر به برخی تحقیقاتی که در مورد میزان بیکاری و اشغال برخی از مشاغل توسط کارگران افغانی، در ایران انجام شده اند؛ حضور کارگران افغانی در بازار کار ایران به آنصورت تاثیری در میزان بیکاری کشور نداشته است، بلکه میزان بیکاری علاوه بر شهرهای که کارگران افغانی حضور داشتند، در تمام شهرهای ایران وجود داشته است. نظر به یافته های این تحقیقات، مشاغلی که افغان ها اشغال نموده اند، اگر برای افراد بیکار ایرانی که اکثراً تحصیل کرده هستند واگذار شود، این افراد حاضر به انجام آن کارهای سخت کوش و پست خدماتی نخواهند شد. مهاجرین افغانی نیز از روی علاقمندی، این کارهای سخت و… را انجام نمی دهند، بلکه از مجبوری به این کارها که حتی بعضی اوقات جانشان در خطر می افتد،( مثل چاه کنی، ساختمان و…) تن داده اند. زیرا در اثر مشکلات سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی که در افغانستان وجود داشت، دست به مهاجرت زده بودند و هنوز هم از بازگشت به کشور خود، به خاطر نبود زمینه اشتغال و کار مناسب و… احساس ناامنی می نمایند. بنابراین، موضوعاتی گوناگونی را که در این فصل به بررسی گرفته شد، از جمله عواملی هستند که به عنوان عوامل دافعه و جاذبه در مهاجرت مردم افغانستان به ایران و سایر کشورهای جهان در طول تاریخ آن تأثیرگذار بوده اند. برای اینکه بار علمی این تحقیق بیشتر گردد، در ادامه به برخی از تحقیقات گذشته که در این مورد انجام شده اند، اشاره نموده و دیدگاه ها و نظریات مربوط به علل مهاجرت را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد، تا با بهره گرفتن از نتایج پیشینه و دیدگاه های مهاجرت، در چهارچوب نظری و مفهومی این تحقیق، بتوانیم به یک نتیجه کلی برسیم.
۲-۱۶- پیشینه تحقیق
از آنجایی که هر پژوهش علیرغم اینکه خود سخنی جدید دارد و روش های جدید و دقیق تری را در شناخت پدیده ی مورد مطالعه به کار می گیرد، ولی باید متکی به دست آوردهای تحقیقات پیشین نیز باشد و آنها را مورد مطالعه قرار بدهد، تا تحقیقی را که انجام می دهد، نسبت به تحقیقات گذشته، نوآوری های جدید داشته باشد.
در مورد مهاجرت افغان ها به ایران، اگرچه تا جایی تحقیقات انجام شده است، ولی مطالعات عمیق نظری و تجربی از جهت کمی و کیفی انجام نشده است؛ تحقیقات انجام شده از قبیل بررسی های میدانی و اسنادی و گزارش های تحقیقی، بیشتر در زمینه های: پیامدهای اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی مهاجرین، سازگاری و انطباق آنها با جامعه میزبان، شرایط و وضعیت زندگی مهاجرین در جامعه مقصد، نسل دوم مهاجرین، مسئله بازگشت مهاجرین به افغانستان و… انجام شده اند. ولی در مورد علل مهاجرت مردم افغانستان به ایران، بخصوص مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار که در این اواخر بیشتر رواج یافته است، تحقیقات پیمایشی به آنصورت انجام نشده است. برخی از تحقیقاتی که به صورت ضمنی و خلاصه، به علل مهاجرت افغان ها اشاره نموده اند، روند مهاجرت افغان ها را تنها به سه دوره جنگ های خارجی و داخلی(دوره اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، جنگ و ناامنی های داخلی، دوره حکومت طالبان) محدود ساخته اند. در حالی که مهاجرت مردم افغانستان به این سه دوره محدود نمی شود.
در اینجا به برخی از این تحقیقات داخل و خارج از ایران که در مورد مهاجرت افغان ها به ایران انجام شده اند، اشاره می نماییم:
۲-۱۶-۱- تحقیقات داخلی:
فرهاد وحدت آزاد، در سال ۱۳۹۱، تحقیقی را به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد، در دانشگاه آزاد اسلامی، به راهنمایی دکتر محمدعلی خسروی، تحت عنوان «بررسی علل سیاسی- اجتماعی مهاجرت افغانها به ایران (پس از انقلاب اسلامی ایران)» انجام داده است. در پایان نامه مذکور دو فرضیه عنوان گردیده که عبارتند از:
۱- علت اصلی مهاجرت افغانها به ایران، جنگ و درگیری های داخلی می باشد.
۲- عوامل فرهنگی، تاریخی و اقتصادی در مهاجرت افغانها به ایران تأثیر به سزایی دارند.
نویسنده در پایان نامه تحصیلی خود، در پاسخ به این دو فرضیه، به صورت توصیفی – تحلیلی و بیشتر از منابع انترنتی و کتابخانه ای استفاده نموده است. در این تحقیق بیشتر به تاریخ افغانستان، نظام حکومتی آن و… پرداخته شده و علل مهاجرت افغان ها به ایران را به صورت کلی در قالب مدل دافعه و جاذبه، با استفاه از مقالاتی که در این زمینه انجام شده اند، بدون اینکه به تحقیقات میدانی بپردازد، مورد بررسی قرار داده است. نویسنده در یافته های تحقیق خود، که آزمون فرضیه ها را به صورت تجزیه تحلیل تاریخی – مقایسه ای انجام داده است، با بهره گرفتن از قاعده عمومی مهاجرت، اینگونه نتیجه گیری نموده که جنگ و درگیری های داخلی و ناامنی و همچنین اختلافات قومی و مذهبی و در پی آن بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی از جمله عواملی دافعه در افغانستان هستند که باعث مهاجرت افغان ها گردیده اند، و درهای باز ایران در اوایل انقلاب، حس نوع دوستی، اشتراکات دینی، مذهبی، زبانی، امنیت جانی و اقتصادی و همگرایی بوجود آمده بین ایران و افغانستان طی این سالها و همچنین بسط و گسترش روابط فامیلی افغانها در ایران، از جمله عوامل جاذبه در ایران هستند که باعث جذب مهاجرین افغانستان به ایران گردیده اند.
محمدعلی خسروی،۱۳۹۱ تحقیقی را تحت عنوان “بررسی پیامدهای اجتماعی، اقتصادی مهاجرت افغان ها در شهر تهران” به راهنمایی دکتر عبدالرضا باقری بنجار، برای کسب درجه کارشناسی ارشد در دانشگاه شاهد، با تاکید بر سنجش پیامدهای ناشی از مهاجرت افغانستانی ها در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تهران پرداخته و این سوال را مطرح نموده که: مهاجرت افغان ها به تهران چه پیامدهای (اجتماعی، اقتصادی و…) را در پی دارد؟ و این پیامدها در چه سطحی است؟ نویسنده با بهره گرفتن از روش پیمایشی، داده های تحقیق را در سه قسمت توصیف کرده: در بخش اول سیمای جامعه آماری را مورد بررسی قرار داده و به توصیف متغیرهای که ویژگی های فردی و اجتماعی پاسخگویان را بر حسب سن، جنس، تحصیلات، شغل و… نشان داده است، پرداخته. سپس ویژگی های متغیرهای تحقیق را با بهره گرفتن از پاسخ های جمع آوری شده توصیف کرده است. در بخش سوم به آزمون فرضیات تحقیق و در نتیجه آزمون الگوی نظری پژوهش پرداخته است. نتایج تحقیق نشان داده که مهاجرت افغان ها به تهران، پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و…. را در پی داشته است. و بر این فرضیه تاکید نموده که این مهاجرت نقش تعیین کننده ای در خروج پول از تهران دارد.
رسول صادقی(۱۳۹۰) پژوهشی را به راهنمایی دکتر محمدجلال عباسی برای کسب درجه دکترا در دانشگاه تهران با عنوان “سازگاری اجتماعی- جمعیتی نسل دوم افغانها در ایران” انجام داده است. تحقیق مذکور به واکاوی این موضوع پرداخته است که «چگونه واقعه ای مهاجرت و زندگی در بستر اجتماعی جدید، رفتارها و نگرش های جمعیتی مهاجران را تغییر می دهد؟» محقق، طرح این پرسش در کشور ایران را از آن جهت مهم دانسته که ایران از سال ۱۳۵۸ به بعد، میزبان بیش از سه میلیون مهاجر و پناهنده از کشور افغانستان بوده است. تجربه سه دهه زندگی افغانستانی ها در ایران همراه با الگوی باروری بالا، موجب ظهور و اهمیت یافتن نسل دوم مهاجران شده است. بر این اساس مطالعه مذکور به دنبال ارائه تحلیل اجتماعی جمعیتی از فرایند سازگاری مهاجران افغانستان در ایران با تاکید بر نسل دوم مهاجران بوده است. مطالعه مذکور به دنبال سه پاسخ به سه پرسش کلیدی در حوزه سازگاری اجتماعی و جمعیتی مهاجران بوده است: فرایند و الگوهای سازگاری اجتماعی مهاجران افغان (بویژه نسل دوم) در ایران چگونه است؟ عوامل و تعیین کننده های آن کدامند؟ این فرایند و الگوهای آن چگونه منجر به تغییر ابعاد جمعیتی / خانواده می شود و مکانیزم تاثیر گذاری آن چگونه است؟ نتایج مطالعه نشان داده است که فرایندهای سازگاری ساختاری و فرهنگی مهاجران افغانستان در جامعه ی ایران تدریجی و زمان مند بوده است. بطوری که نسل دوم مهاجران افغانستان از سازگاری اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی بیشتری با جامعه ی ایران در مقایسه با نسل اول برخوردار بوده، در نتیجه رفتارها و الگوهای جمعیت شناختی متمایزتری از نسل اول و تقریباً شبیه ایرانی ها داشته اند. بطور کلی از یافته های مطالعه می توان چنین نتیجه گرفت که تحول و انقلاب در ابعاد جمعیتی- خانواده در میان مهاجران افغانستان در ایران در حال رخ دادن است و موتور این تحول نسل دوم مهاجران هستند.
جهانبخش مهرانفر،۱۳۸۹ پژوهشی را تحت عنوان “مطالعه ای بر اثرات اقتصادی پناهندگان افغانی در بازار کار ایران” به راهنمایی دکتر سعید عیسی زاده، برای کسب درجه کارشناسی ارشد در دانشگاه بوعلی سینا همدان، با تاکید بر سطح اشتغال و دستمزد در بخش ساختمان انجام داده است. در این تحقیق با بهره گرفتن از داده های زمانی(OLS) در اقتصادسنجی، به بررسی اثرات اقتصادی حضور مهاجرین افغانستانی در بازار کار ایران پرداخته شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که طی دوره بررسی، حضور مهاجران افغانی در بازار کار ایران، نرخ بیکاری کل کشور را افزایش داده است. در ضمن در پی حضور گسترده این مهاجران در بخش ساختمان، نیروی افغانی جانشین نیروی کار ایرانی شده و اشتغال ایرانیان در این بخش ها کاهش یافته است.
محمودیان، حسین(۱۳۸۶) تحقیقی تحت عنوان “مهاجرت افغانها به ایران: تغییر در ویژگی های اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی و انطباق با جامعه مقصد” انجام داده است. در آن با بهره گرفتن از داده های دو طرح آمایش و بررسی نمونه ای سال ۱۳۸۴، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی مهاجران افغانستانی را با توجه به مهاجرت آنها به ایران بررسی کرده است. نتایج حاصله از این تحقیق، نشان می دهد که ایران یکی از مهمترین کشورهای پذیرای مهاجران و پناهندگان افغانستان است، با توجه به سابقه طولانی مهاجرت مردم افغانستان به ایران و تعداد قابل توجه آنها، بررسی تغییر در وضعیت افغانستانی ها در ایران از اهمیت خاصی برخوردار است. وی با بهره گرفتن از فرضیه انطباق مطرح می کند که بر اساس این فرضیه هرچه مهاجران ارتباط بیشتری با جامعه مقصد داشته باشند، وضعیت آنها به جامعه مقصد شبیه تر خواهد بود. یافته های تحقیق، بهبود وضعیت مهاجران، به ویژه در زمینه های آموزش، مهارت و بهداشت را منعکس می کند. تفاوت نسلی قابل توجهی (وضعیت بهتر نسل دوم)، در این بهره مندی وجود دارد. در مقابل، انطباق مهاجران با جامعه مقصد در بعضی جنبه ها نظیر اشتغال ضعیف بوده است. این وضعیت به ناهماهنگی همانندی با جامعه مقصد منجر شده است. ویژگی های مهاجران، تجربه زندگی در ایران و نگرش جامعه مقصد، می توانند تبیین گر این وضعیت باشند.
پویا علاء الدینی و یحیی امامی در سال ۱۳۸۴ پژوهشی را تحت عنوان “جهانی شدن، مهاجرت و فقر در ایران[۳۳]” انجام داده اند که هدف اصلی این پژوهش بررسی جنبه های مختلف مهاجرت در ایران، هم به عنوان کشور مقصد و هم به عنوان کشور مبدأ، در ارتباط با مسأله فقر است. نویسنده استدلال نموده که مهاجرت اتباع افغانی و عراقی به ایران هرچند که موجب بهبود نسبی وضع مهاجران با توجه
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:15:00 ق.ظ ]
|