کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



مرا مهربان یا – بشنو چه گفت از آن پس که گشتیم با جام جفت :
« بپیمای می ، تا یکی داستان ز دفترت بر خوانم ، از باستان
پر از چاره و مهر و نیرنگ وجنگ همه از در مرد فرهنگ و سنگ »
بدان سرو بن گفتم : « ای ماهروی ! مرا امشب این داستان بازگوی
ز نیک و بد چرخ ناسازگار که آرد به مردم ، ز هرگونه کار »
مرا گفت : « گر تو ز من بشنوی به شعر آری از دفتر پهلوی
همت گویم و هم پذیرم سپاس کنون بشنو ، ای یار نیکی شناس »
ج۵ب۳۰-۱
داستان بیژن چنین آغاز می شود که روزی کی خسرو همراه بزرگان کشور به رامش نشسته بود که گروهی از ارمانیان به فریاد خواهی نزد او آمدند که : گرازان بسیار ، همه بیشه و مرغزارمان را تباه کرده و به چارپایان کشتزارمان گزند بسیار وارد کرده اند ، کی خسرو از بزرگان حاضر در مجلس می پرسد که چه کسی حاضر است برای از بین بردن گرازان برود ؟ بیژن اعلام آمادگی می کند و پدرش گیو او را از این کار منع می کند اما او پافشاری می کند . بیﮊن به همراه گرگین راهی سرزمین ارمانیان می شوند و بیژن با دلاوری هر چه تماتر گرازان را از بین می برد ، به قول فردوسی در این میان دل گرگین پیچیده ی اهریمن می شود و برای بیژن نقشه های شوم در سر می پروراند در این جا فردوسی می گوید :

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

سگالش چنین بود ، نبشته جز این نکرد ایچ یاد از جهان آفرین
کسی کو به ره برکند ﮊرف چاه سزد گر نهد در بن چاه گاه
افکار و نقشه های گرگین برای بیﮊن بد بود اما تقدیر را پرودگار به نوع دیگری نوشته است و گرگین در این میان هیچ یادی از تقدیر خداوند نکرد و فردوسی در اینجا تمثیلی به کار می برد که هرکس برای دیگری افکار پلید داشته باشد سرانجام آن بدی ها به خود او باز می گردد و خداوند تقدیر دیگری برای انسان رقم زده است . همانطور که در ادامه ی داستان می بینیم ، نقشه های گرگین در مورد بیﮊن بی اثر بود .
بعد از این که بیژن گرازان را نابود کرد به تحریک گرگین به سوی منیژه می رود و سر از کاخ منیژه در می آورد و بیت بعدی استاد سخن در این داستان در ادامه این ماجرا است :
کسی کز گزافه سخن راندا درخت بلا را بجنباندا
ج۵ب۲۳۷
فردوسی بزرگ این بیت تحت تأثیر کاری که نگهبان کاخ منیژه کرده است می گوید ، چرا که نگهبان وقتی از کاری که منیﮊه کرده آگاهی می یابد برای آن که نزد افراسیاب سخنی به گزافه نگوید و فتنه ای به پا نکند جانب احتیاط را نگه می دارد و نهفته از همه ، کار بیژن و منیژه را بازمی جوید و فردوسی این پند بخردانه را هم در پاسخ کاری که سالار کاخ کرده است می گوید و هم به خوانندگان کتابش این پند را می دهد که سخن گزافه راندن موجب فتنه و آشوب می شود .
در ادامه افراسیاب از ماجرا آگاهی می یابد و گرسیوز برادرش را به کاخ منیژه می فرستد ، بیژن در اینجا خنجری که در ساق موزه دارد را از نیام برمی کشد ، گرسیوز هم که می بیند در جنگ با بیژن پیروز نمی شود به سوگندهای بسیار ، روی وفا به او می نماید و وقتی بدین گونه ، خنجر از او می گیرد و او را به بند می کشد و به نزد افراسیاب می برد فردوسی می گوید :
چنین است گردنده ی گوﮊ پشت چو نرمش پسودی بیابی درشت
آن نرمی که بیژن به گرسیوز می نماید ، و آن درشتی که گرسیوز به بیژن نشان می دهد حکیم توس را به سرودن این بیت وا می دارد .
در ادامه افراسیاب دستور می دهد که بیﮊن را بردار کنند ، درست در همان لحظه که داری برپا کرده اند ، پیران وزیر فرزانه ی افراسیاب پدید می آید و از ماجرا آگاهی می جوید ، آن گاه اشک از چشم فرو می ریزد و به نزد افراسیاب می رود که : تو را گفتم که سیاوش را نکش ولی تو او را کشتی حالا هم به تو می گویم اگر خون بیﮊن بریزی «ز توران برآید همان گرد کین» افراسیاب که این سخنان را می شنود از این کار منصرف می شود و فردوسی در پی این دور بینی و دانایی پیران می سراید :
ز دستور پاکیزه ی راهبر درفشان شود شاه را گاه و فر
ج۵ب۳۸۷
ماجرای بیژن بعد از وساطت رستم به پایان می رسد . فردوسی در پایان داستان بیژن این گونه می سراید :
نگه کن بدین گردش روزگار:
یکی را برآرد به چرخ بلند ز تیمار و رنجش کند بی گزند
وز آنجاش ، گریان برد سوی خاک همه جای ترس است و تیمار و باک
هم آن را که پرورد در بر به ناز بیفکند خیره به چاه نیاز
یکی را ز چاه آورد سوی گاه نهد بر سرش پر ز گوهر کلاه
جهان را ز کردار بد شرم نیست کسی را به نزدیکش آزرم نیست
تمامی بگفتم من این داستان بر آن سان که بشنیدم از باستان
بر این کار بیژن سخن ساختم به پیران و گودرز پرداختم
ج ۵ ب ۱۲۸۳ – ۱۲۷۶
در پایان داستان بیـﮊن زمانی که رستم و همراهانش از کی خسرو خداحافظی می کنند و راهی زابل می شوند ، کی خسرو بیﮊن را می خواند و او را اندرز می دهد ، و فردوسی این سخنان را در پی اندرزها و سخنان کی خسرو می سراید . او مانند همیشه از کار جهان حیران است ، فردوسی در این بیت ها برای اندرز دادن از کلمات «چاه ، گاه» بهره می برد که می تواند اشاره ای نیز به داستان بیﮊن و گرفتار شدن او در چاه باشد . البته این روش استاد است همه جا سخنان خود را مطابق با موضوع و پیکره داستان بیان می دارد و سخنان او همیشه به نوعی ربط به موضوع داستان ها دارد .
فردوسی در آغاز داستان دوازده رخ باز با بهره گیری از آرایه ی براعت استهلال سخن می گوید :
آغاز داستان دوازده رخ :
جهان چون برآری برآید همی بد و نیک ، روزی ، سرآید همی
چو بستی کمر بر در راه آز شود کار گیتیت یکسر دراز
به یک روی ، جستن بلندی سزاست اگر در میانِ دمِ اﮊدهاست
دو دیگر که گیتی ندارد درنگ سرای سپنجی چه پهن و په تنگ
پرستنده ی آز و جویای کین به گیتی ز کس نشنود آفرین
چو سرو سهی گوﮊ گردد به باغ بر اوبر ، شود تیره روشن چراغ
کند برگ پـﮊمرده و بیخ سست سرش سوی پستی گراید نخست
بروید ز خاک و شود بازِِ خاک همه جایِ ترس است و تیمار و باک
سرمایه ی مرد سنگ و خرد ز گیتی بی آزاری اندر خورد
اگر خود بمانی به گیتی دراز ز رنج تن آید به رفتن نیاز
یکی ﮊرف دریاست بن ناپدید درِ گنجِ رازش نیاید کلید
از او چند یابی فزون بایدت همان خورده ، یک روز ، بگزایدت
سه چیزت بیاید کز او چاره نیست و ازو نیز بر سرت پیغاره نیست
خوری گر بپوشی ، و گر گستری سزد گر به دیگر سخن ننگری
چو زین سه گذشتی ، همه رنجِ آز چه در آز پیچی و اندر نیاز ؟
چو دانی که بر تو نماند جهان چه پیچی تو ز آن جای نوشین روان ؟
بخور آن چه داری و بیشی مجوی که از آید کاهد همی آبِ روی
ج۵ب۱۳۰۰-۱۲۸۴
فردوسی در این آغاز پند آموز ، به دوری از آز پند می دهد ، چرا که ریشه ی همه ی بدکاریها و جنگ ها آز است ، چنان که همان آزی که در وجود افراسیاب باعث می شود که از جنگ سرنپیچد و باعث اتفاقاتی شود که شاهد آن خواهیم بود .
بیت بعدی فردوسی در این بخش ، در هنگامه ی دادن گیو درع سیاوش را به بیژن می باشد:
پشیمان شد ؛ از درد دل خون گریست نگر تا غم و مهر فرزند چیست ؟
ج۵ب۱۹۶۵

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 02:05:00 ق.ظ ]




همان، بیت۹۷۰، ص۵۸۴
دکتر سجّادی می گوید: «مجرّد» در نزد عارفان و سالکان راه الی اللّه به کسی اطلاق می شود که به متاع و امور دنیوی بی توجه و بی اعتبار باشد و به بهره های دنیوی علاقه ای نداشته باشد و وجود خویش را از اوصاف و رذائل اخلاقی پاک و منزه سازد و خود را برای سیر به سوی حق آماده کند.[۱۰۶۳]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

محبوب
«برو تو خـانه ی دل را فـرو روب مهیّا کن مقـام و جـای محبـوب»
همان، بیت۳۹۹، ص۲۹۳
در بیت بالا مراد از محبوب همان معشوق ازلی است.
دکتر سجّادی می گوید: به طور مطلق حق را محبوب گویند.[۱۰۶۴]
برتلس نیز می گوید: «محبوب وجود مطلق و جمال وجه حق را نامند که از سمت تقیید و تحدید
مجرد باشد».[۱۰۶۵]
به نظر دکتر ستاری، محبوب به خداوند یگانه اطلاق می شود، هنگامی که او را از دوستی، مطلقاً و
بدون هیچ قیدی و بندی بی نیاز دانند».[۱۰۶۶]
محدث
«یکی در جزو و کل گفت این سخن باز یکـی کرد از قـدیم و محدث آغــاز»
شرح گلشن راز، بیت۲۸، ص۲۹
«قدیم و محـدث از هم چـون جـدا شـد که این عالم شـد آن دیگـر خـدا شـد»
همان، بیت۷۰۳، ص۴۵۵
«قدیم و محدث از هم خود جـدا نیست که از هستی است باقـی دائمـا نیست»
همان، بیت۷۰۴، ص۴۵۶
به نظر لاهیجی محدث آن است که سبقاً و ذاتیاً مسبوق به غیر باشد و دارای مبدأ و آغازی، و همچنین مستند به علت باشد. مراد از محدث عالَم می باشد که عبارت از تعیّنات و کثرات است و خداوند در مقام مظاهر هستی و کثرات عالم تجلی و ظهور نموده است.[۱۰۶۷]
هجویری گوید: «محدث، متأخّر اندر وجود یعنی نبوده و پس ببوده».[۱۰۶۸]
محقّق
«محقّق را کـه وحـدت در شهـود است نخستیـن نظـره بـر نـور وجود است»
همان، بیت۸۳، ص۵۲
لاهیجی می گوید: «محقّق» به انسان کاملی گفته می شود که حقایق اشیا کما بیش بر او ظاهر شده باشد و این معنی برای کسی مقدور و میسر است که به مقام کشف الهی نایل شده باشد و به عیان، حق را مشاهده نموده و این که حقیقت تمام اشیا اوست و جز او کسی نیست.[۱۰۶۹]
مروّق
«فــرو شستـه بــدان صـاف و مـروّق همــه رنـگ سیــاه و سبــز و ازرق»
همان، بیت۸۵۸، ص۵۳۲
شارح گلشن راز می گوید: مروّق به شراب ناب تجلّی ذاتی گفته می شود که از کدورت تعیّنات و کثرات پاک و مصفّا گشته است و در آن نا خالصی وجود ندارد و بی غلّ و غش است.[۱۰۷۰]
مرید
«گـرفتــه دامــن رنـــدان خـمّــار ز شیـخـی و مـریــدی گشتــه بیــزار»
شرح گلشن راز، بیت۸۶۱، ص۵۳۳
«چه شیخی و مریدی این چه قیـد است چه جای زهد و تقوا این چه شید است؟»
همان، بیت۸۶۲، ص۵۳۴
دکتر سجّادی گوید: «مرید کسی که پیرو مراد و مرشد باشد، کسی را گویند که به سیر الی اللّه پردازد. مرید نزد صوفیان و اهل سلوک کسی است که از اراده ی خود مجرد شده و از ماسوی اللّه بریده باشد. مریدی را دو معنی است یکی به معنی محب، یعنی سالک مجذوب، دوم به معنی مقتدی که حق، دیده ی او را به نور هدایت بینا گردانیده تا وی به نقصان خود بنگرد و دائماً در طلب کمال باشد و مگر به حصول مراد و وجود قرب حق آرام نگیرد».[۱۰۷۱]
نجم الدین رازی معتقد است که مریدی صفت خداوند یگانه است ،و تا زمانی که حضرت حق با این صفت بر روح بنده تجلی نکند، عکس نور ارادت او نیز در دل بنده پدیدار نمی شود.[۱۰۷۲]
صفات مرید
او بر این باور است که هنگامی که مرید به خدمت پیر خود می رسد بایستی از علایق دنیوی رها گشته و صفات ذیل را در خود نهادینه کرده باشد تا بتواند با شیخ خود هم صحبت شود و سلوک راه الی الله را با نهایت کمال طی نماید. صفات مرید عبارتند از:[۱۰۷۳]
۱- توبه ۲- زهد ۳ – تجرید ۴- عقیدت ۵- تقوا ۶- صبر
۷- مجاهده ۸ – شجاعت ۹ – بذل ۱۰- فتوّت ۱۱- صدق ۱۲- علم
۱۳- نیاز ۱۴- عیاری ۱۵- ملامت ۱۶- عقل ۱۷- ادب ۱۸- حسن خلق
۱۹- تسلیم ۲۰- تفویض
مزابل
«بـه جـان خـاک مـزابـل پـاک رُفتـه ز هـرچ آن دیـده از صـد یک نگفتـه»
شرح گلشن راز، بیت۸۶۰، ص۵۳۳
از دیدگاه لاهیجی مراد از مزابل، طبع و نفس امّاره و لوّامه است که خاک صفات نفسانی را از مزابل طبع پاک کرده و آن را مطهّر گردانیده است.[۱۰۷۴]
مسافر (ر.ک.سفر)
مستی
«پـی هـر مستیـی بـاشـد خمـاری دریـن اندیشـه دل خون گشت باری»
همان، بیت۷۰۲، ص۴۵۲
«وجود ما همه مستـی است یا خـواب چـه نسبت خـاک را بـا ربّ اربـاب»
همان، بیت۷۶۰، ص۴۸۴
لاهیجی گوید: «مستی» عبارت از حیرت و وله است که در مشاهده ی جمال دوست، سالک صاحب شهود را دست می دهد.[۱۰۷۵]
مستی بر سه نوع است: ۱- مستی نفس ۲- مستی دل ۳- مستی جان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ق.ظ ]




حکیما! چو کس نیست ، گفتن چه سود ؟ از این پس ، بگو کافرینش چه بود
تویی کرده ی کردگار جهان ندانی همی آشکار و نهان
به دانش ز دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هرکس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی ز آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیاید به بن
ج۱ب۳۳-۲۵
آفرینش خرد چنانکه در حدیث آمده است « اول ما خلق الله العقل » نقطه ی آغاز آفرینش و سرفصل همه ی بحثهای دینی به شمار می رود . اما در این جا خرد آغاز و انجام این آموزه هاست . خرد آفریدگار جهان و فرمانروای آن است . همه ی کمالات اخلاقی ، تنها جنبه ای از خرد به شمار می آیند و بالاتر از همه اینکه عالی ترین ستایش و در واقع گونه ای پرستش درباره ی خرد به جای آورده می شود . (کویاجی ،۱۳۷۱ :۹-۶ )
منظور فردوسی این بوده است که خرد را مبنای اساسی و کارگزار تام فرآیندهای آفرینش قرار دهد . پس استدلال می کند که « خرد » در حقیقت سرچشمه ی هستی است و نخستین آفریده به شمار می رود .
او خرد را نمی تواند ستایش کند و به این عجز خود معترف است چرا که می توان خرد را مبنای همه ی صفات نیکی دانست که فردوسی در تمام شاهنامه مورد ستایش قرار می دهد و می توان همراه با ناصر خسرو او را « شاعر خرد » نامید . عظمت خرد در نزد او به اندازه ای است که وصف آن از سوی حکیمی چون خود وی صعب و مشکل است و اگر او خرد را ستایش کند کسانی که بتوانند آن را دریابند انگشت شمار هستند .
ستایش های فردوسی از جوهر خرد با آن چه نویسنده در مینوگ خرد ( مینوی خرد ) نوشته است سخت همانندی دارد .
در مینوگ خرد آمده است : « برای ستایش فرشته ی خرد « جوهر عقل » انسان باید کوشش فراوان کند و میزان نیازش وی را از دیگر فرشتگان بیشتر سازد . در این صورت است که بشر خواهد توانست حق این فرشته ی بزرگ را به جای آورد و کم کم جوهر عقل در نهاد خود وی نیز بالنده خواهد شد و فرشته ی خرد که همان وهومن ( بهمن ) است با وی سخن آغاز خواهد کرد و به او خواهد گفت : ای دوست مهربان که به بزرگداشت و پرستش من پرداخته ای از من که جوهر عقلم یاری بخواه تا یار و یاورت باشم و تو را به سوی پاکیزگان و نیکوکاران جهان برین رهنمون کنم و از جسمت در این جهان و روانت در آن جهان پاسداری کنم . » (ستوده،۱۳۷۴ : ۵۳۷ )

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در شکند گمانیک ویچار ( گزارش گمان شکن ) آمده است : « روان آدمی با پنج موهبت معنوی آمیختگی دارد که یکی از آن ها خرد است . همان گونه که در جسم آدمی نیز پنج وسیله ی درک و شناخت تعبیه شده است ، چشم و گوش و بینی و دهان و پوست » (همان، ۵۳۸ )
از دیدگاه حکیمی چون فردوسی واژه ی خرد بسیار گسترده است . می توان خرد را سرچشمه ی مظاهر اخلاقی و صفاتی چون پرهیز از شتاب ، بردباری ، پرهیز از کبر و غرور ، بی توجهی به زرق و برق زندگی ، ملاطفت ، معاشرت با دانایان و بسیاری از صفات دیگر دانست که فردوسی در کتاب گران قدر خود به آن ها اشاره می کند .
خرد شاهنامه فردوسی را می توان به نام فضایلی چون راستی ، زیرکی ، بردباری ، رازداری و مهر خواند . زیرا خرد تاج همه ی این فضایل و نیکی مطلق است و هیچ کدام از فضایل نسبت به خرد برتر نیست و خرد رازهایِ نهانِ جهان را که از دیده ها پنهان است میداند و به خردمند آشکار می کند .
« در تمام نظام های اخلاقی کهن تصور « نیکی مطلق » جای مهمی را اشغال می کند چرا که مراد از زندگی با فضیلت همین است . در نظام اخلاقی فردوسی این نیکی مطلق با به دست آوردن خرد مطابقت دارد نه تنها هدف اخلاق آدمی به شمار می آید بلکه ریشه و تنه ی درختی است که همه ی فضیلت های فردی تنها شاخه های بسیار آن است . » (پژوهش در شاهنامه ۲۳ )
خرد زیبنده ترین چیز برای سلاطین و حکام و ضامن دوام و پایداری حکومت هاست . در سایه خردمندی انگیزه ی خدمت به مردم ایجاد می شود و از ظلم و تعدی جلوگیری به عمل می آید .
فردوسی در داستان فریدون می گوید که انسان خردمند از جهان شاد نمی شود :
جهانا ! سراسر فسوسی و باد به تو نیست مرد خردمند شاد
ج۱،ب۲۴۲۶
در داستان کاوس آن زمان که کاوس به زال و رستم پیغام می دهد که رستم به کمکش رود فردوسی بعد از گریه ی رودابه برای فرزندش ، می گوید که :
زمانه بر این سان همی بگذرد پی اش مرد دانا همی بشمرد
هر آن روز کان بر تو بر برگذشت تنت از بد گیتی آزاد گشت
ج۲،ب۱۱۵۷-۱۱۵۶
فردوسی یکی از دلایل وقوع غمنامه ی سهراب را دور بودن خرد می داند :
جهانا شگفتا ! که کردار توست هم از تو شکسته هم از تو درست
از آن دو یکی را نجنبید مهر خرد دور بد مهر ننمود چهر
ج۲ب۲۲۹۶-۲۲۹۵
اگر یار باشد روان را خرد به نیک و به بد روز را نشمرد
ج۴ب۳۵۶۰
فردوسی باز هم در داستان فرود سیاوش می گوید :
اگر خود نزادی خردمند مرد ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد
بزاد و به کوریّ و ناکام زیست بر آن زیستن زار ، باید گریست
ج۴ب۸۴۰-۸۳۹
فردوسی در داستان دوازده رخ می گوید انسان خردمند از کار جهان شگفت زده می شود:
چنین است کردار این پرفریب چه مایه فراز است و چندی نشیب
خردمند را دل ز کردار اوی بماند همی خیره در کار اوی
ج۵ب۳۶۹۵-۳۶۹۴
خرد چون شود کهتر کام و رشک چنان دان که بیگانه خواند پزشک
ج۵ب۵۵۸۹
فردوسی در داستان کیخسرو می گوید که خرد نباید کهتر کام و رشک قرار گیرد :
بداند که گیتی بر او بگذرد نگردد به گرد در بیخرد
خرد چون شود کهتر کام ورشک چنان دان که دیوانه خواند پزشک
ج۵ب۵۵۸۹-۵۵۸۸
فردوسی بزرگ در پادشاهی لهراسب چنین می سراید که هر کس که خرد دارد نباید اندوهگین باشد :
نماند به کس روز سختی نه گنج نه آسانی و شادمانی نه رنج
بدونیک بر ما همی بگذرد نباشد دﮊم هرکه دارد خرد
ج۶ب۲۰۰-۱۹۹
در جای دیگری نیز می گوید که در این سرای سپنجی خرد راهنمای انسان است :
اگر مانم اندر سپنجی سرای روان و خرد باشدم رهنمای
سرآرم من این نامه ی باستان به گیتی بمانم یکی داستان
ج۶ب۴۹۳۳-۴۹۳۲
فردوسی در پادشاهی بهرام شاپور و بعد از مدح محمود به همه ی انسان ها به ویـﮊه محمود می گوید که عمر انسان که رو به پیری می نهد باید توبه کند و راه خرد را در پیش بگیرد :
ایا شصت و سه ساله مرد کهن تو از باد تا چند رانی سخن
همان روز تو ناگهان بگذرد در توبه بگزین و راه خرد
ج۷ب۴۴۲۲-۴۴۲۱
فردوسی در پایان پادشاهی قباد پیروز چنین داد سخن می دهد که اگر می خواهی بعد از مرگ تو را ستایش کنند باید خرد ترگ انسان باشد :
کنون کار زروان و مرد جهود سرآمد خرد را بباید ستود

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ق.ظ ]




مختصراً لازم به توضیح است که با مراجعه به متن مقدس قرآن، چند اصل راهنما به عنوان خط مشی اصلی استنباط می‌گردد که به منظور تحلیل آثار مورد بحث کراراً به آنها مراجعه خواهد شد. این اصول را می‌توان ذیل دو عنوان کلی به نظم در آورد:
۱)فرزند خواندگی نمی‌تواند سبب ایجاد هیچگونه جدایی و انفصالی، در هیچ سطحی میان فرزند و خانواده او گردد.
۲)فرزند خوانده، هیچ گاه بدل به فرزند واقعی نمی‌شود و در نتیجه هیچ گاه تمامی آثار فرزند واقعی را نمی‌توان در خصوص وی اجرا نمود، به عبارتی می‌توان گفت که معنای عبارت نخست (عدم تبدیل به فرزند واقعی) جزء عبارت اخیر (عدم اجرای مطلق آثار فرزند) نیست و الا نسبت به ولد خونی نبودن فرزندخوانده، کسی تردید ندارد.
۳)جز در موارد مصرح که دو مورد بالا را نیز در برمی‌گیرد- اصل بر جواز تسری آثار روابط پدر و مادری و فرزندی است و منع، نیازمند دلیل است.
پس از ذکر این مقدمه، اکنون به بررسی آثار می‌پردازیم. در این راستا با توجه به منشأ آثار قابل تصور آنها را تحت دو مبحث (آثار مالی) و (آثار غیر مالی) مورد بحث قرار خواهیم داد.
۳-۲-۳-۱- آثار مالی
۳-۲-۳-۱-الف نفقه
بحث پیرامون نفقه در فرزند خواندگی دشوار و پیچیده است و نگرش خاص از زاویه‌ای ویژه را طلب می کند. بر خلاف نفقه همسر که جنبه قراردادی دارد در نفقه اقارب استحقاق به دریافت و نیز تکلیف به پرداخت نفقه بیش از هر چیز منشأ اخلاقی داشته و از وظیفه‌ای که جامعه بر عهده خویشاوندی توانا نسبت به دستگیری از خویش ناتوان می‌بندد شکل می‌گیرد.
در فرزند خواندگی امّا، وضعیت به گونه‌ای تلفیقی از این دو حالت است. از طرفی ایفای نقش پدرانه و مادرانه توسط پذیرندگان و کودکان توسط فرزند خوانده می‌تواند همان مناسبتهایی را که جامعه ملاک تکلیف اخلاقی خانواده طبیعی ساخته تداعی کند و از طرف دیگر این بار به جای جبر و سرنوشت رضایت پذیرندگان و حکم دادگاه سبب تشکیل خانواده و ارتباط اعضای آن شده است.
کسی که دارای فرزند می‌شود، مسئول تأمین مایحتاج متعارف زندگی وی خواهد بود. حال اگر بنا باشد به حاکم قانون خانواده‌ای مجازی تشکیل گردد و روابط افراد در چارچوب آن به روابط موجود در خانواده طبیعی تشبیه گردد همین الزام برای پذیرندگان نیز وجود خواهد داشت و از این حیث آنها در حکم والدین خواهند بود و فرزند خوانده در حکم فرزند فرزند بوده و به همین دلیل تکلیف انفاق به والدین تسری می‌یابد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-)وظیفه ابوین در قبال کودک: همان گونه که گفته شد پذیرندگان کودک موظف به پرداخت نفقه فرزند خوانده خود هستند. امّا اگر به علت ناتوانی مالی چنین امکانی نداشته باشند و یا این که آن را از دست بدهند و از طرف دیگر ابوین واقعی کودک موجود[۱۸] و دارای توانایی مالی کافی باشند وضعیت چگونه خواهد بود؟
ممکن است چنین استدلال شود که افزودن بر تعداد متهمان نفقه مغایرتی با کارکرد نفقه فرزند خوانده ندارد و می‌تواند منافع کودک را بهتر تأمین کند مضاف بر این که حکمی بودن رابطه پدر خوانده و مادر خوانده با طفل مانع تداخل سمت آنها با والدین واقعی است. بنابراین می‌توان همزمان و به طور مشترک آنان را مسئول دانست. زیرا تصور وجود دو پدر با مادر که هر دو از بابت سمت واحد مسئول پرداخت نفقه باشند دشوار است. سمت پدر یا مادری در آن واحد در دو شخص جمع نمی‌شود اگر چه از حیث تکلیف به پرداخت نفقه باشد.
در مقام گزینش باید پذیرفت که مسئولیت اشتراکی پذیرندگان و ابوین واقعی ممکن نیست و نمی‌توان آن دو را در عرض هم قرار داد و به تعبیر حقیقت و مجاز با هم جمع نمی‌شوند. امّا می‌توان تکلیف آنان را در طول هم قرار داد و مراجعه به یکی را منوط به ناتوانی دیگری نمود. از آنجا که شرط استقرار تکلیف به انفاق (تمکن منفق) است هیچ گاه بیش از یک مسئول وجود ندارد. بدین ترتیب هم رابطه کودک با خانواده طبیعی‌اش محفوظ می‌ماند و هم در آن واحد سمت پدری و مادری در بیش از یک نفر جمع نمی‌شود.[۱۹]
۲-)وظیفه کودک نسبت به ابوین: همان گونه که بیان شد جنبه اخلاقی و وظیفه‌ای که جامعه بر عهده خویشاوند غنی نسبت به خویش فقیر می‌داند منشأ و ریشه شکل گیری نفقه اقارب است. لذا جز ملائت پرداخت کننده و نداری دریافت کننده نفقه شرط دیگری وجود ندارد و صرف قرار گرفتن در خط عمودی تناسل را جامعه به عنوان معیار سبب تکلیف می‌داند.[۲۰] در چنین شرایطی سلب رابطه انفاق خود به طور ضمنی به معنی قطع رابطه ناشی از این پیوند و موجب انکار واقعیت است. بنابراین اگر والدین و یا اجداد واقعی فرزند خوانده موجود و مستحق بوده و وی متمکن از پرداخت نفقه آنها باشد مکلف به پرداخت خواهد بود. امّا تکلیف او نسبت به پذیرندگان چگونه است؟ در این خصوص باید به چند نکته توجه نمود:
از آنجا که پذیرندگان از حیث نفقه در حکم والدین کودک محسوب می‌شوند نمی‌توان فرزند خوانده را مکلف به انفاق دو پدر یا دو مادر نمود، در صورت فقدان یکی از آنان دیگری جایگزین او در حق می‌شود و در هیچ حالتی بیش از یک پدر یا مادر از حیث نفقه وجود نخواهد داشت.
بر همین اساس وجود پدر خوانده و مادر خوانده به همراه جد پدری واقعی، سبب سقوط حق یکی به نفع دیگری نمی‌شود زیرا دارای سمت واحد نیستند و با آنها به مشابه افراد موجود در خانواده طبیعی رفتار می‌شود. با این حال حتی در فرض وجود والدین و پدر و مادر خوانده می‌توان برای دسته اخیر نوعی حق نفقه قائل شد. بدین شکل که قانون گذار مستقلاً برای فرزند خوانده تکلیفی نسبت به آنان جعل نماید.[۲۱]
۳-)موضع حقوق داخلی: در قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست بسیاری از مسائل مربوط به نفقه به سکوت برگزار شده و مورد حکم قرار نگرفته است. با این حال در ماده ۱۱ این قانون قاعده عامی بیان شده که در تحلیل حالات مختلف باید مبنا قرار گیرد. در این ماده آمده است: «وظایف و تکالیف سرپرست و طفل تحت سرپرستی او از لحاظ… نفقه… نظیر حقوق و تکالیف اولاد و پدر و مادر است.» و بیانگر این است که در زمینه نفقه آنان را در حکم اقارب واقعی نمی‌دانسته، با این حال در تفسیر این ماده در رابطه با حدود این تشبیه میان حقوقدانان اختلاف نظر وجود دارد. در حالی که عده‌ای نفقه مذکور در این قانون را متقابل دانسته و تکلیف ناشی از آن را به شخص تحت سرپرستی نیز تسری می‌دهند (کاتوزیان، ۱۳۸۲، ص ۳۹۴).
عده‌ای دیگر با اشاره به ماده ۲ این قانون که هدف اصلی سرپرستی را تأمین منافع طفل می‌داند و نیز عدم تصریح به متقابل بودن نفقه اصل را بر عدم تحمیل تکلیف انفاق بر شخص تحت سرپرستی می‌دانند (صفایی و امامی، ۱۳۸۷، ص۲۸۳و۲۸۴).
در مقام گزینش باید به چند نکته توجه کرد: اولاً تأمین منافع مادی و معنوی طفل که در ماده ۲ بدان اشاره شده را نباید به این معنی دانست که هیچ گونه تکلیف و مسئولیتی متوجه کودک نمی‌گردد. بیش از هر چیز منفعت طفل در داشتن خانواده است که تا حد ممکن شبیه به خانواده طبیعی باشد. منتها خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی برای کودکان حقوق خاصی قائل است که منفعت در اولویت آن قرار دارد. بنابراین در خصوص نفقه نیز تشبیه هر چه بیشتر این نهاد به نفقه اقارب خود تأمین کننده منافع طفل است.
ثانیاً حکم ماده ۱۱ علاوه بر نفقه، احترام را نیز در برمی‌گیرد و این دو را با هم در یک ردیف قرار داده با این حال کسی در لزوم احترام کودک نسبت به سرپرستان به گونه‌ای که در قانون برای اطفال واقعی متذکر گردیده است تردید نمی‌کند[۲۲] (صفایی و امامی،۱۳۷۸ ، ص ۲۸۴).
ثالثاً اگر بنا باشد برای سرپرستان نسبت به تأمین مایحتاج زندگی متعارف کودکان حکم خاص مستقل و یک طرفه‌ای جعل گردد، نباید عنوان آن را نفقه گذارد که بیشتر به صدقه می‌ماند تکلیفی است ویژه که از حکم قانون نشأت می‌گیرد.
النهایه بهتر است تکلیف به انفاق را متقابل دانست. امری که این نتیجه را تأیید می‌کند. این است که مطابق قانون، عملاً کودکی را می‌توان به سرپرستی سپرد که ابوین و نیز جد پدری او موجود نباشد (بند ب ماده ۶) و در نتیجه تسری حق نفقه متقابل با مانع وجود سمت‌های معارض مواجه نمی‌گردد و می‌توان روابط خانواده طبیعی را در این زمینه به طور کامل اجرا نمود (کاتوزیان، ۱۳۸۲، ص۳۹۶).
۳-۲-۳-۱-ب توارث
در طول تاریخ فرزند خواندگی مقررات مربوط به ارث تغییر و تحولات فراوانی را طی کرده است که باید مبنا و ریشه آنها را مورد تحلیل قرار داد. امّا در تمام این دوران یک قاعده و قانون همواره به صورت غیر قابل خدشه ثابت و تغییر ناپذیر باقی مانده است و آن ممنوعیت ارث مضاعف است النجار[۲۳] (۱۹۷۴) ص ۱۳۲. به این معنی که تحت هیچ شرایطی شخص نمی‌تواند هم از پدر هم از مادر واقعی خویش و هم از پذیرندگان ارث ببرند و به عبارتی ارث دوگانه ممنوع است (بیدل، ۱۹۷۶، ص۲۶۶) [۲۴].
پذیرش این قاعده خود سبب اعمال قانون (همه یا هیچ) در خصوص مسئله ارث فرزند خوانده شده است به این گونه که گاهی استدلال شده این تنها خداوند است که ارث را می‌سازد از انسان و حقوق ارثی ذاتاً ناشی از روابط خونی هستند(اسپیتکو، ۲۰۰۸، ص۱۲۰-۱۰۶) [۲۵].
بنابراین توارث تنها میان خویشاوند واقعی می‌تواند جاری باشد. از طرف دیگر استحکام روابط اعضای یک خانواده و جلوگیری از فروپاشی یا انحطاط آن مستلزم آن است که از ورود فردی که حق ارث آنها را تهدید می‌کند جلوگیری به عمل آید. منع رابطه توارث میان فرزند خوانده با خانواده پذیرنده در عین حال به نفع خود او نیز هست چون سبب می‌شود حقوق ارثی‌اش در خانواده سابق تباه نگردد و همچنین از سوء استفاده پذیرندگان برای تصاحب اموال او جلوگیری می‌کند.
در مقابل گاهی به لزوم جایگزین خانواده اصلی به طور کامل با خانواده جدید (ناشی از فرزندخواندگی) تأکید و چنین استدلال شده که فرزند خواندگی باید با فراهم نمودن خانواده‌ای نو شروعی مجدد به کودک اعطا نماید. از این رو حقوق باید به او تماماً به مثابه فردی که در خانواده جدید متولد گشته رفتار نماید و در همین راستا قطع تمامی روابط میان کودک و خانواده واقعی سبب تلفیق و همسان سازی بیشتر او با خانواده جدیدش می‌شود. از طرف دیگر تفسیر قصد و نیت طرفین درگیر در فرزند خواندگی نشان می‌دهد که اصولاً اعضای خانواده جدید تمایل دارند که به عنوان خویشاوند وارث یکدیگر باشند و این در حالی است که خانواده واقعی و کودک احتمالاً به دیده خویشاوندی به یکدیگر نمی‌نگرند و به تعبیری قطع رابطه را پذیرفتند. (همان)
بدین ترتیب همواره توارث فرزند خوانده با یکی از دو خانواده نفی شده است و تنها امری که برای تعدیل نتایج قانون همه یا هیچ در نظر گرفته شده است، وصیت یا چیزی شبیه به آن بوده که حسب مورد توسط خویشان واقعی یا پذیرندگان به نفع شخص پذیرفته شده صورت می‌گیرد.[۲۶]
درماتیکان هزار داتستان[۲۷] قانون مذهبی زرتشت، فرزند خوانده تنها زمانی می‌تواند وارث پذیرنده باشد که خود شخصاً به تحقق فرزندخواندگی رضایت داده باشد(ماده ۱۲).
و به همین خاطر اگر در حال صغر (پیش از امکان اعلام رضایت) فوت کند اموالش به پدر واقعی می‌رسد (ماده ۱۵) با این حال پدر خوانده می‌تواند به نفع او وصیتی کند (م ۱۳) و همچنین اگر شخصی برای فرزندان دیگری وصیتی نماید، فرزند خوانده او نیز جزء موصی لهم قرار می‌گیرد (ماده ۲۰).
۱-) آمرانه غیر قابل تغییر بودن قواعد ارث: سؤال این است که میان کودک و پذیرندگان که هیچ گونه رابطه خونی وجود ندارد چگونه می‌توان توارث برقرار نمود؟ این مسئله در حقوق اسلام شدت بیشتری به خود می‌گیرد به گونه‌ای که فرض تأثیر هر گونه قراردادی چه در زمینه سلب وچه در زمینه ایجاد حقوق ارثی را منتفی می کند، همچنین به عدم امکان کاستن از حقوق ارثی سایر ورثه با افزودن شخصی دیگر اشاره شده است (امامی، ۱۳۴۹).
با این حال در این خصوص باید به چند نکته توجه داشت. اولاً نوعی توجه بیش از حد نسبت به ارث وجود دارد که قابل نقد است. نگاهی مادی گرایانه که به هیچ کس و هیچ چیز اجازه جولان نمی‌دهد، گویی مهمترین و اصلی‌ترین موضوع موجود در روابط خانوادگی ارث است. آنگاه در مورد نفقه لزوم احترام و با حق حضانت کودک سخن به میان می‌آید، انعطاف پذیری بیشتری به چشم می‌خورد. گویا این‌ها مسائل پیش پا افتاده هستند که ارزش حساسیت و صرف انرژی را ندارد امّا به هنگام سخن گفتن از ارث حتی گاهی مخالفت با آن به معنی نفی ضروریات دین یا خروج از عدالت انگاشته می‌شود و این در حالی است که حضانت و سرپرستی که با نحوه تربیت کودک ارتباط مستقیم دارد و در حقیقت میراث آینده زندگانی او را تشکیل می‌دهد، ای بسا اهمیتی به مراتب بیشتر داشته باشد. این طرز نگاه مادی را باید از چشم‌ها زدود، چگونه است که شخصی حتی لحظه‌ای قبل از سرکشی می‌تواند تمام اموال را به یکی از ورثه یا بیگانه‌ای ببخشد و یا از تمامی اموالش اعراض کند و یا حتی آزاد تلف نماید (الناس مسلمون علی اموالهم) امّا نمی‌تواند شخصی را در حکم ورثه خویش بپذیرد؟
ثانیاً تصور ورود لطمه به حقوق اشخاص ثالث را باید از ذهن زدود آیا کسی می‌تواند به دیگری خرده بگیرد که چرا اموالی برای او به ارث نگذاشته و مثلاً در زمان حیات آنها را وقف نموده است؟ آیا فرزند ارشد شخص می‌تواند به او خرده بگیرد چرا به تولید مثل ادامه داده و صاحب فرزندان دیگری شده و بدین وسیله حق او را ضایع نموده است؟ درست است که تمامی این موارد مجازند و امّا جواز بار نمودن ارث در فرزند خوانده مورد تردید و موضوع بحث است! امّا همین مسئله دست کم نشان از آن دارند که اراده می‌تواند در اصل ارث بردن یا کاهش سهم‌الارث دیگری مؤثر باشد.[۲۸]
ثالثاً هنگامی که فرزند خوانده در حکم فرزند دانسته شود، هیچ یک از قواعد ارث خدشه‌دار نمی‌گردد، همان‌گونه که شخص می‌تواند از حیث نفقه، حضانت، احترام و…در حکم فرزند پذیرندگان باشد، در زمینه ارث باز هم پدری به فرزندی ارث می‌دهد نه به شخص بیگانه و باز هم فرزندی در زمره ورثه قرار گرفته است با این تفاوت که مشبّه این تشبیه (فرزند خوانده) نیز از وجهی و در حدودی به مشبه‌به (فرزند) می‌ماند و این یعنی احترام و باور به تفاوتها.
۲-)ممنوعیت ارث مضاعف: قاعده ممنوعیت ارث مضاعف را در معنای عدم امکان اجتماع سمت واحد در اشخاص متعدد در زمان واحد باید پذیرفت. یعنی نمی‌توان در آن واحد میان کودک و والدین واقعی و پذیرندگان او از بابت واحد (پدر و مادری و فرزندی) توارث قائل شد زیرا حتی اگر پذیرندگان در زمینه ارث در حکم پدر و مادر باشند، نمی‌توان سمت حکمی و حقیقتی را با هم جمع نمود. برای رفع همین مشکل است که سعی می‌شود رابطه یکی از دو دسته بر اساس وصیت یا قرارداد و… توجیه گردد. امّا برای اتخاذ موضع باید به چند نکته توجه نمود:
اولاً رابطه توارث میان کودک و والدین و سایر خویشاوندان واقعی او را باید حفظ نمود. گذشته از این که استمرار روابط اعضای خانواده طبیعی و جلوگیری از انقطاع غیر ضروری آن اولین گام در راستای پذیرش واقعیت و احترام به آن است. از بین بردن رابطه توارث و یا اعمال هر گونه دخل و تصرف در آن خود به معنی نفی ضمنی این رابطه و جدا ساختن کودک از خویشاوندان واقعی اوست و این همان چیزی است که حقوق اسلام با آن مخالف و درصدد نقض آن برآمده است. بنابراین، اصل نخستین را باید این گونه استوار نمود که خانواده طبیعی بدون دخل و تصرف در زمینه ارث پابر‌جاست.
ثانیاً باید به تحدید حدود و تبیین مفهوم قاعده ممنوعیت ارث مضاعف پرداخت. همان طور که گفته شد سمت واحد (پدری و مادری) در زمینه واحد (ارث) نمی‌تواند به طور همزمان در اشخاص متعدد جمع شود و این بدان معناست که کودک در آن واحد نمی‌تواند به عنوان فرزند هم جزء ورثه والدین و هم پذیرندگان قرار بگیرد و همچنین افراد اخیر نمی‌توانند همزمان به عنوان پدر و مادر در زمره وراث بالقوه قلمداد شوند. امّا به نظر می‌رسد اگر در هر زمان بیش از یک پدر و مادر در زمینه ارث برای کودک وجود نداشته باشد مفاد قاعده ممنوعیت ارث مضاعف نقض گردیده است. به عبارتی از آنجا که تجمع سمت در آن واحد شرط اجرای قاعده است، ضرورتاً رابطه توارث والدین حکمی را باید در لحظه انقطاع رابطه والدین حقیقی یعنی پس از مرگ آنان مستقر نمود.
بنابراین با وجود و حضور یکی از والدین حقیقی به همراه یکی از والدین حتمی یا هر دوی آنها هیچ ارثی به دسته اخیر نخواهد رسید. به عنوان مثال اگر فقط پدر خوانده و مادر حقیقی در قید حیات باشند به پدر خوانده ارثی نمی‌رسد. لذا اگر شخص پذیرفته شده در زمان حیات والدین حقیقی خود فوت نماید، هیچ گونه ارثی از او به والدین حکمی نخواهد رسید و همچنین فوت والدین حکمی در زمان حیات والدین حقیقی ارثی به فرزند خوانده نخواهد رسید. امّا پس از فوت پدر و مادر واقعی توارث بالقوه میان فرزند خوانده و پذیرندگان جریان می‌یابد و آنان از حیث ارث در حکم فرزند و پدر و مادر خواهند بود.
ممکن است ایراد نمود که در چنین شرایطی نیز فرزند خوانده، از دو پدر و دو مادر ارث خواهد برد و این در حالی است که تحت هیچ شرایطی برای بیش از یک پدر و مادر ارث نخواهد گذاشت.
با این حال در مقررات مربوط به ارث مواردی از این دست به چشم می‌خورد: به عنوان مثال در فرض تعدد زوجات مرد می‌تواند از هر یک از همسران خویش سهم کامل دریافت نماید و این در حالی است که فرزندان واحد است و میان آنها به طور مساوی تقسیم می‌شود. در مقام تحلیل، بدون قصد مقایسه این وضعیت با فرزند خواندگی با آنچه مطلوب است این که امکان دارد کسی در رابطه واحد (زوجیت) چند ارث ببرد و یک ارث بگذارد و چنین فرضی محال نیست.
در فرزند خواندگی نیز پدر و مادر واقعی و پذیرندگان، هر دو یک سمت دارند و لذا بیش از یک نخواهند برد ولی این امر مانع از آن نخواهد بود که شخص پذیرفته شده امکان ارث از هر دوی آنان را داشته باشد.
به هر حال آنچه مسلم است این که در فرزند خواندگی، وضعیت با هر خانواده طبیعی دیگر متفاوت است و پیچیدگی‌های خاص خود را دارد و حتی گاهی از عرفهای حقوقی فاصله می‌گیرد، امّا باید از سخت‌گیری بیش از حد خود داری نمود و جز در مواردی که اصل غیر قابل خدشه نقض و یا قاعده‌ای ناسازگار با سیستم حقوقی عرضه می‌گردد، راه تسامح در پیش گرفت.
۳-)موضع حقوق داخلی: در حقوق ایران، در قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست، میان آنچه در ظاهر اعلام شده و آنچه که مقصود واقعی قانونگذار بوده است اختلاف وجود دارد:
ماده ۲ این قانون صراحتاً اعلام می‌کند: «این سرپرستی در هر حال از موجبات ارث نخواهد بود.» امّا از طرف دیگر ماده ۵ این قانون تکلیفی فراتر از یک سرپرستی ساده را برای پذیرندگان در نظر می‌گیرد و اعلام می‌کند: «دادگاه در صورتی حکم سرپرستی صادر خواهد نمود که در خواست کنندگان سرپرستی به کیفیت اطمینان بخشی در صورت فوت خود هزینه تربیت و نگهداری و تحصیل طفل را تا رسیدن به سن بلوغ تأمین نماید» و بدین ترتیب به وضعیت مالی کودک پس از فوت سرپرستان نیز نظر داشته، وظیفه آنان را محدود به زمان حیات نمی‌بیند. در ادامه، تبصره این ماده مقرر می کند: هر گاه وجوه یا اموالی از طرف زوجین سرپرست به طفل تحت سرپرستی صلح شده باشد در صورت فوت طفل وجوه و اموال مذکور از طرف دولت به زوجین سرپرست تملیک خواهد شد.»
در تحلیل حقوقی مفاد تبصره فوق و تلاش برای هماهنگ ساختن آن با سیستم حقوقی، حقوقدانان با چالشها و مشکلاتی مواجه شده‌اند، نخست این که کلمه صلح به کار رفته در تبصره را فاقد خصوصیت دانسته و هر گونه تملیک بلاعوض را مقصود اصلی قانون گذار شمرده‌اند (کاتوزیان،۱۳۸۲، ص۳۹۷؛ عبادی، ۱۳۷۵، ص۱۱۷).
و در ادامه در بیان علت بازگشت اموال تملیک شده به سرپرستان چنین عنوان شده که نیت و قصد واقعی آنها استفاده شخص طفل از آنها بوده است. بنابراین در صورت فوت او اموال مذکور باید به سرپرستان برگردانده شود.
امّا در توصیف این الزام (اعاده اموال) میان حقوقدانان اختلاف شده است: مطابق یک نظر انفساخ عقد (هبه یا صلح) در صورت فوت کودک نتیجه شرط است.[۲۹](کاتوزیان، ۱۳۸۲، ص ۳۹۷)
و بر اساس نظر دیگر علت عمده عقد این بوده است که طفل شخصاً از اموال موضوع آن منتفع گردد و لذا با فوت کودک علت منتفی گردیده و عقد باطل می‌شود که نتیجه آن بازگشت اموال به صاحبان قبلی آن است. امامی (۱۳۸۷[۳۰]) در نهایت طبق نظری دیگر عقد همراه با شرط خیار صورت گرفته است (عبادی، ۱۳۷۵)[۳۱].
کمیسیون استفتاآت و مشاورین حقوقی شورای عالی قضایی در تاریخ ۲۷/۷/۶۲ حکم تبصره ماده ۵ به تملیک اموال مذکور توسط دولت به سرپرستان را مستلزم اجرای مقررات ارث قلمداد نموده و در همین راستا در رابطه با مشروعیت آن این‌چنین اظهار نظر کرده است: «با رعایت جهات شرعی در مورد ارث بلاوارث… که در موضوع تبصره ماده ۵… قانون مورد سؤال رعایت نشده است با رعایت مصالح شرعی طفل، عمل به قانون مذکور فعلاًً بلامانع است و حاکم شرع بر طبق آن می‌تواند حکم صادر نماید.»[۳۲]
امّا به نظر می‌رسد کمیسیون مذکور در تشخیص خود دچار اشتباه شده است زیرا ماده ۵ و تبصره آن نه در مقام به ارث گذاردن اموال شخص بلاوارث «کودک تحت سرپرستی» برای سرپرستان که در پی طراحی نهاد و مشابه ارث به نفع وی بوده‌اند تا در صورت مرگ سرپرستان عاید او گردد و فی الواقع حکم به بازگشت این اموال به صاحبان آن نیز به خاطر محقق نشدن شرط و تقدم مرگ وارث بر مورث است. با انتفاء این شرط، اموالی که بدان منظور تخصیص یافته بود آزاد شده و به مالکش بازگردانده می‌شود. بنابراین نتیجه‌ای که کمیسیون در خصوص اجرای مقررات ارث گرفته درست است امّا بر مبنای توجیهی نادرست.
جدای از بحث نظری که پیرامون مفهوم قانون و مقصود قانونگذار مطرح شد رویه عملی موجود در خصوص وضعیت ارث افراد تحت سرپرستی نیز در خور توجه است: مطابق اظهار نظر مقامات مسئول، در صورت وجود وارث قانونی برای سرپرست و تقاضای آنها برای دریافت ارث، یک سوم و در غیر این صورت تمامی اموال متوفی به شخص تحت سرپرستی ارث خواهد رسید[۳۳] (روزنامه سرمایه، ۳/۱۰/۸۶، شماره ۶۳۶، ص ۱۸).
این بدان معناست که جامعه لزوم برقراری توارث میان پذیرندگان و فرزند خوانده را دست کم به معنای ارث بردن فرزند خوانده احساس نموده و در پس گشودن راههایی برای نیل به این مهم است زیرا رویه قضایی اصولاً در مقام اصلاح کاستی‌ها و نواقص قانون، عدالت زنده و موجود در بطن اجتماع را ملاک و معیار قرار می‌دهد و از آن الهام می‌گیرد.
در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست، تغییراتی نسبت به قانون حمایت از کودکان بدون سرپرست اعمال گردیده است. اولاً ماده ۲ قانون که صراحتاً رابطه توارث میان سرپرستان و کودک را نفی می‌نمود در لایحه نیامده است و این ظاهراً گامی رو به جلو در راستای به رسمیت شناختن ارث میان طرفین سرپرستی است. ثانیاً برای جلوگیری از مشکلات مربوط به انحلال صلح صورت گرفته و نحوه انطباق آن با قواعد قراردادها، بیمه عمر را جایگزین این نهاد نموده است. لذا گذشته از این که مبلغ تعهد بیمه در صورت فوت بیمه‌گذار (سرپرست) به کودک تعلق می‌گیرد، فوت ذینفع بیمه(کودک) پیش از بیمه‌گذار، خود به خود مشکل بازگشت اموال را بر طرف می کند.
در این زمینه ماده ۱۵ لایحه مقرر می‌دارد:«درخواست کننده منحصر یا درخواست‌کنندگان سرپرستی باید متعهد گردند که تمامی هزینه‌های مربوط به نگهداری و تربیت و تحصیل افرادتحت سرپرستی را تا سن ۱۵ سالگی تأمین نمایند. این حکم حتی پس از فوت سرپرست منحصر یا سرپرستان نیز تا تعیین سرپرست جدید برای کودک یا نوجوان جاری می‌باشد. بدین‌منظور سرپرست منحصر یا سرپرستان موظفند با نظر سازمان، خود را نزد یکی از شرکتهای بیمه به نفع کودک یا نوجوان تحت سرپرستی بیمه عمر کنند.»
ثالثاً لایحه، صدور حکم سرپرستی را منوط به تملیک یا تعهد به تملیک بخشی از اموال در زمان حیات سرپرست به کودک نموده است بدون اینکه در خصوص بازگشت این اموال سخن گفته باشد. ماده ۱۴ لایحه اشعار می‌دارد:«دادگاه در صورتی حکم سرپرستی صادر می کند که درخواست کننده سرپرستی بخشی از اموال یا حقوق خود را به کودک یا نوجوان تحت سرپرستی تملیک کند. تشخیص نوع و میزان مال یا حقوق مزبور با دادگاه است. در مواردیکه دادگاه تشخیص دهد اخذ تضمین عینی از درخواست‌کننده ممکن یا به مصلحت نیست و سرپرستی کودک یا نوجوان ضرورت داشته باشد، دستور اخذ تعهد کتبی به تملیک بخشی از اموال یا حقوق در آینده را صادر و پس از قبول درخواست‌کننده و انجام دستور، حکم سرپرستی صادر می‌کند.»
و مهمتر از همه اینکه در زمینه مستمری پرداختی از سوی صندوقهای بازنشستگی، شخص تحت سرپرستی در حکم بازماندگان متوفی محسوب می‌شود. در این خصوص ماده ۱۴ لایحه مقرر می‌دارد:«در صورت فوت سرپرست منحصر یا سرپرستان که مشمول یکی از صندوقهای بازنشستگی بوده‌اند، افراد تحت سرپرستی در حکم افراد تحت تکفل متوفی محسوب گردیده و تا تعیین سرپرست جدید از مزایای مستمری وظیفه بازماندگان برخوردار خواهند شد.»
در پایان لازم به ذکر است که این مقررات همه و همه به علت احساس نیاز به برقراری ارث و در مقام تشکیل ساختاری مشابه آن تأسیس گردیده‌اندو بعضاً بر اساس نظام حاکم بر ارث نیز عمل می‌نمایند. در چنین شرایطی باید هدف واقعی این مقررات را در نظر آورده، ماهیت را بر شکل تقدم بخشید و از وضع و تحمیل قوانینی که علاوه بر پیچیده‌ساختن وضعیت نظام طبیعی خانواده را دچار اختلال کرده(مثلاً منوط ساختن حکم سرپرستی به تملیک بخشی از اموال به کودک در زمان حیات سرپرست) و به تصنعی شدن هر چه بیشتر نهاد فرزندخواندگی (سرپرستی) می‌ انجامد خودداری نموده چیزی که مغایر با هدف و کارکرد اصلی آن است.
۳-۲-۳-۲- آثار غیر مالی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ق.ظ ]




هجویری می گوید:
خرقه کردن جامه در میان صوفیان یک عادت است و در مکان های بزرگ که مشایخ بزرگ حاضر می شدند، من گروهی از عالمان را دیدم که این عمل را انکار می کردند و می گفتند که پاره کردن جامه ی درست جایز نیست و آن نوعی فساد است و این غیرممکن است، فسادی که مراد از آن صلاح باشد آسان است و بسیاری از افراد، جامه ی درست را می برند و می دوزند، چنان که رسم است.[۴۶۹]
آداب جامه خرقه کردن:
از دیدگاه هجویری، برای جامه خرقه کردن در طریقت هیچ اصلی وجود ندارد امّا:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱- در هنگام سماع و در صحت و سلامتی شایسته نیست و نوعی اسراف به شمار می آید. امّا هنگامی که بر صاحب سماع غلبه یی عارض می شود و از خود بی خود می شود، او از جامه پاره کردن معذور است.
۲- «یا چون یکی را چنان افتد اگر جماعتی بر موافقت وی خرقه کنند و آن در حال سماع بود به حکم غلبه و آن دو گونه است:
الف- یکی آن که جماعت و اصحاب به حکم پیری و مقتدائی جامه ی وی را خرقه کنند و یا در حال استغفار از جرمی.
ب- دیگر در حال سکر از وجدی و مشکل ترین این جمله خرقه ی سماعی باشد».[۴۷۰]
خرقه ی سماعی
هجویری معتقد است که خرقه ی سماعی بر دو گونه است: ۱ – مجروح ۲- درست
۱- جامه ی مجروح دارای دو شرط است:
الف- آن را بدوزند و به این جماعت یا به درویش دیگر بدهند.
ب- یا آن را به عنوان تبرّک پاره پاره کنند و تقسیم نمایند.
جامه درست: امّا اگر جامه درست باشد باید ببینیم که مراد آن درویشی که سماع می کند و جامه
خود را می افکند چیست؟
«الف- اگر مراد قوّال بوده است وی را باشد.
ب- و اگر مراد جماعت، ایشان را.
پ- اگر بی مراد افتاد به حکم پیر باشد تا چه فرمان دهد.
ت- اگر درویش را در آن مرادی بوده باشد به هر نوع که بود از راه موافقت جماعت شرط نباشد از آن
چه به هر حال که باشد یا به مرادی یا به اضطراری دیگران را اندر او هیچ موافقت نیست.
ت – اگر مراد درویش جماعت بود یا بی مراد درویش جدا شده است موافقت اصحاب با یکدیگر
شرط باشد بی موافقت جمله درست نیاید وچون جماعت موافقتی کردند برچیزی پیر را نشاید که به قوّال
دهد: جامه ی درویشان، امّا روا بود اگر محبّی از آن ایشان چیزی فدا کند و جامه به درویشان باز دهد و یا همه خرقه کنند و قسمت کنند».[۴۷۱]
نیکلسون درباره ی عطا کردن خرقه به مرید از جانب شیخ می گوید: «حضرت عیسی (ع) فرمود: «اگر کسی از سر نو مولود نشود ملکوت خدا را نمی تواند دید» و چون شیخ خرقه را بر مرید می پوشانید این عمل را رمز این می دانستند که مرید از اراده ی خود خلع شده و در شیخ فانی گشته و از خود دیگر اختیار ندارد. مفهومی که در پوشانیدن خرقه بر مریدان وجود دارد این است که دست شیخ را به جای دست پیغمبر
می داند. زیرا تسلیم مرید در برابر شیخ همچون تسلیم مرید در برابر خدا و پیغمبر است».[۴۷۲]
خطّ
«یکی از زلف و خال و خطّ بیان کـرد شـراب و شمـع و شـاهد را عیـان کـرد»
شرح گلشن راز، بیت۲۹، ص۳۰
شارح گلشن راز می گوید: «خطّ» اشاره به ظهور حقیقت در مظاهر روحانی است. همچنین «خطّ اشاره به تعیّنات عالم ارواح است که اقرب مراتب وجود به غیب هویّت در تجرّد و بی نشانی است.» [۴۷۳]
«رخ اینجـا مظهـر حسن خـدایـی ست مـراد از خط جنـاب کبـریــایـی است»
همان، بیت۷۷۹، ص۴۹۴
در بیت بالا، مراد از خط، عالم کبریایی است که همان عالم ارواح مجرد می باشد.
«یکـی خط است از اول تـا بـه آخــر بـرو خلـق جهـان گشتـه مسـافــر»
همان، بیت ۱۶، ص۱۸
نیز گفته اند که خط عبارت از ظهور تعلّق ارواح به اجسام است.[۴۷۴]
دکتر یثربی نظری مشابه دارد و می گوید: خط، عبارت است از عالم ارواح مجرده.[۴۷۵]
دکتر انصاری می گوید: مراد از خط برزخ کبریایی است و این کبریایی، مخصوص خداوند است.[۴۷۶]
خطوه
«دو خطـوه بیش نبــود راه سـالـک گـر چـه دارد او چنیــن مهــالـک»
شرح گلشن راز، بیت۳۰۶، ص۲۰۰
لاهیجی گوید: خطوه، به معنای گام است. یعنی راه سالک به حضرت حقّ، بیشتر از دوگام نیست. اوّل آن که تمام اشیاء را حق بیند؛ و دوّم آن که سالک از خودی خود رها و فانی شود و به بقای حقّ باقی گردد
و تمام اشیاء را خود بیند که این مرتبه ی «حق الیقین» است. «خطوتین و قد وصلت».
«امّا در این دو گام، سالک راه را عقبات و مهالک و مزّلات اقدام، بعضی آفاقی و بعضی انفسی که برتر از احصا [ست]، واقع است و کلیّات آن را اکابر طریقت نوشته اند تا سالک خود را در ورطه ی هلاک نبیند از دو وسیله نجات پیدا کرده، از آن مهالک به سلامت بگذرد و مهلکات، مثل اخلاق ذمیمه و اعمال سیئه و افعال قبیحه است که هر یکی موجب بعد عبد است از حقّ و سبب گرفتاری اوست به سلاسل و اغلال حرمان و عدم وصول به مطلوب و نسبت با سالک صاحب همّت که به ارشاد پیرکامل مکمّل، راه طریقت می رود، اگر چه این را دو گام است که « دع نفسک و تعال » فامّا نسبت با دیگران که راه حقّ نه بر قدم اهل کمال مسلوک می دارند، راه بی پایان است.
راه دور است ای پسـر هشیـار بـاش خواب با کـور افکـن و بیـدار بــاش
جهــد کـن تــا انـدریــن راه دراز تو بـه یک ذرّه نمـانی بستـه بــاز
گـر همـه عالـم به رفتــن بسپــری گـام اوّل باشـدت چـون بنگـری »[۴۷۷]
به نظر دکتر سجّادی خطوه، گام هایی است که سالک در راه طریقت بر می دارد و باید مواظب و مراقب باشد تا از وسوسه ی شیطان دور ماند و از او متابعت و پیروی نکند، تا به سلامت عبور نماید چنان که خداوند در سوره ی بقره، آیه ۱۶۸ می فرماید: «و لا تتبعوا خطوات الشیطان انّه لکم عدو مبین» ابوالعباس می گوید: خطوه مخصوص انبیاء و وسوسه ویژه ی اولیاء و اندیشه خاص عوام است.[۴۷۸]
خلع
«تـو گـویی دائمـاً در سیـر و حبسنـد کـه پیـوسته میـان خلـع و لبسنـد »
شرح گلشن راز، بیت۱۶۱، ص۱۰۹
خلع و لبس دو لفظ متضادند. خلع به معنای زوال و نابودی صورت و لبس به معنای پذیرش صورت
جدید است. مطابق نظرعرفا، جهان هر لحظه نیست می گردد و فیض خداوند دم به دم در آن جریان
دارد. بنابراین جهان هر لحظه در حال نو شدن است و صورتی را خلـع و نـابود و صـورتی را تـازه و نـو

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم