اما معنی اول : اراده این معنی موجب کفر است ؛ چون جز خدای تعالی پروردگاری در عالم نیست( و هرگز پیامبر نمی فرماید : هر کسی من ربّ و پروردگار اویم، پس علی ربّ اوست.)
اما معنی دوم و سوم تا چهاردهم: اراده هر یک از این معانی از واژه «مولی » در حدیث مستلزم کذب است.
و اما «صاحب »، «همسایه »، «داماد » و «نزدیک »، چه مراد نزدیکی خویشاوندی باشد، چه نزدیکی مکانی » : اراده هیچ یک از این معانی به دلیل سبک بودن اراده آنها، ممکن نیست. خصوصاً در آن اجتماع با شکوه آن هم در میانه مسیر و در گرمای سوزان که پیامبر خدا(ص) دستور داده بود آنان که پیش تر رفته بودند، بازگردند و آنانی که از پی می آیند، باز ایستند، آن هم د رجایی که منزلگاه نبوده است و در نتیجه اسباب استراحت در آنجا فراهم نبوده است. و بر فرض که یکی از آن معانی اراده شود، چه فضیلتی برای امیر مؤمنان(ع) خواهد داشت که برایش «بخّ بخّ » و تبریک و تهنیت بگویند؟

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

امّا مُنعِم : این معنی نیز نمی تواند مورد نظر باشد ؛ چون هیچ ملازمه ای نیست بین اینکه پیامبر خدا(ص) به هر کسی نعمتی عطا کرده، امیر مؤمنان(ع) نیز به او نعمت عطا کرده باشد، بلکه خلاف آن قطعی است.
مگر مقصود این باشد که پیامبر نسبت به هر کسی که حقّ نعمت دین و هدایت و تربیت و ارشاد و اعطای عزّت و نجات در آخرت دارد، علی(ع) نیز آن حقوق را دارد‌؛ زیرا قائم مقام پیامبر و مدافع او و حافظ شرع و مبلّغ دین اوست ؛ و از این رو خداوند به حکم آن آیه آشکار، به وسیله او دین را کامل و نعمت را تمام کرد ؛ و این معنا از معنی امامت که مورد نظر ماست جدا نمی باشد.
و امّا هم پیمان : ناگزیر منظور از آن، عهد و پیمان با برخی از قبایل برای صلح و یاری است. و این معنی نیز در علی(ع) راه ندارد، بله او در تمام افعال و تروک خود تابع و پیرو پیامبر بوده است( و از این رو پیامبر با هر کسی هم پیمان بوده و در حال صلح باشد، علی نیز با او چنین خواهد بود ) منتها علی(ع) در این معنی با همه مسلمانان برابر است و مطرح ساختن آن درباره خصوص علی(ع) در آن اجتماع پرشکوه و بی نظیر و با اهتمام ویژه، واقعا بی معنی است.

محبّ و ناصر

بر فرض که از «مولی » این دو معنی اراده شده باشد، از دو حال بیرون نیست : یا مقصود این است که مردم را به محبّت و یاری علی(ع) از این جهت که او یکی از مؤمنان و مدافعان اوست، تشویق کند، و یا مقصود این است که او را به دوستی و یاری مردم فرمان دهد. و در هر حال یا جمله، خبری است یا انشایی.
امّا احتمال اوّل – یعنی خبر دادن از وجوب محبّت به او – : چیزی تازه و نا آشنای برای مردم نیست و تبلیغ آن نیز بی سابقه نمی باشد تا بخواهد در آن لحظه حسّاس به آن امر کرده و طبق بیان صریح قرآن، اگر آن را انجام ندهد، رسالت خود را ابلاغ نکرده باشد، و به خاطر ابلاغ آن، مردم را در آن مکان رنج آور و نامناسب نگه دارد و آن اجتماع پرشکوه را ترتیب بدهد، و دین را با آن، کامل و نعمت را تمام، و خشنودی پروردگار را جلب نماید، به طوری که گویا چیز تازه ای آورده و قانون جدیدی وضع کرده که قبلاً وجود نداشته و مسلمانان از آن بی خبر بوده اند. و نیز به دنبال آن مردم بیایند به او تبریک بگویند، آن هم با عبارتی چون : «أصبحت مولای و مولی کلّ مؤمن و مؤمنه »، عبارتی که خبر می دهد حادثه بزرگی رخ داده که گوینده آن پیش از این، از آن اطلاع نداشته است ؛ زیرا هر مسلمانی شب و روز در قرآن این آیات را می خواند :‌«المؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض »[۱۸۹] [ مردان و زنان با ایمان، ولیّ(و یار و یاور ) یکدیگرند ]، و همچنین گفتار خداوند تعالی ? إنما المؤمنون إخوه ) [۱۹۰] [ مؤمنان برادر یکدیگرند ]، و این آیات به خوبی دلالت بر وجوب مهر ورزیدن مسلمانان به یکدیگر – همچون مهر ورزی دو برادر به هم – دارند( پس ابلاغ دوباره آن با آن آب و تاب و در آن شرایط خاصّ معنی ندارد ) . و ما ساحت مقدس پیامبر بزرگوار را از این کار بیهوده دور می دانیم، و پروردگار حکیم خود را نیز از این قبیل افعال عبث پاک می دانیم.
و امّا احتمال دوم – یعنی واجب کردن محبّت و یاری او – : این احتمال نیز در سبُکی کمتر از احتمال نخست نیست ؛ زیرا در باب محبتّ و یاری، فرمان صادر نشده و قانون وضع نشده ای، باقی نمانده بود که نیاز به اعلام و ابلاغ داشته باشد.
به علاوه، اگر منظور إخبار از وجوب محبّت او( احتمال نخست ) یا فرمان به مهر ورزیدن به او( احتمال دوم ) بود( نباید حضرت می فرمود : «من کنت مولاه … » ) بلکه باید می فرمود :‌«من کان مولای فهو مولی علی »‌‍‍[ هر کس دوستدار من است پس دوستدار و یاری کننده علی است ]. از این رو، این دو احتمال خارج از معنای «مولی » در حدیث است . و شاید سبط بن جوزی نظر به این نکته دارد که در «تذکره»[۱۹۱] می گوید :
حمل واژه «مولی » در حدیث، بر معنی ناصر و یاور درست نیست.
علاوه بر آنکه محبّت ورزیدن و یاری کردن به این دو وجه(‌خبری یا انشائی که در احتمال اوّل و دوم مطرح بود ) تنها نسبت به امیر مؤمنان، واجب نیست، بلکه دوست داشتن و یاری کردن همه مسلمانان واجب است . بنابراین تخصیص آن به امیر مؤمنان، و اهتمام ورزیدن به آن چه توجیهی خواهد داشت؟!
و اگر مقصود، محبّت و یاری خاص است، یعنی بالاتر از محبّت رایج میان مردم، مانند لزوم پیروی و فرمانبرداری از او، و تسلیم در برابر او، پس این همان معنای حجّت و امامت است، به ویژه اگر امامت را طبق جمله «‌من کنت مولاه » در کنار ویژگی ای که پیامبر(ص) دارد، قرار بدهیم ؛ زیرا اگر میان معنای مورد نظر( در عبارت «فعلی مولاه » ) و ویژگی پیامبر( در عبارت «من کنت مولاه » ) که در این حدیث تقارن دارند. فرق گذاشته شود، سیاق کار خراب می شود.
امّا احتمال سوم – یعنی خبردادن از وجوب محبّت و یاری مردم بر علی(ع) – اگر منظور، این معنی بود، باید پیامبر(ص) این معنی را به علی(ع) اعلام و تأکید می نمود نه به مردم.
و احتمال چهارم – یعنی واجب کردن [= انشاء وجوب ] محبّت و یاری مردم بر علی(ع) – : این نیز مانند احتمال سوم است ؛ چون پیامبر خدا(ص) در این صورت از اهتمام یاد شده، و ایراد خطبه برای مردم، و از درخواست شنیدن آنان، و نیز از سوگند دادن و گرفتن اقرار از مردم مبنی بر اینکه آیا پیام الهی را به شما ابلاغ کرده ام، از همه اینها بی نیاز می شد. مگر اینکه خواسته باشد، عواطف مردم را جلب نماید و محبتشان را با یادآوری این امر نسبت به او تقویت کند، به طوری که اگر آنان آگاه شوند که او آنان را دوست می دارد و یارشان می باشد، از او پیروی نموده، و با او مخالفت نکرده و هرگز سخنش را ردّ نمی کنند.
و اگر منظور، جلب عواطف و تقویت محبّت مردم باشد‌، از اینکه پیامبر خدا(ص) کلام را با جمله «من کنت مولاه » آغاز کرد، می فهمیم که منظور حضرت، محبّت و یاری معمولی و رایج در میان افراد مؤمن نیست، بلکه منظور، محبّت و یاری از نوع محبّت و یاری ویژه خود پیامبر است، و بر کسی پوشیده نیست که محبّت و یاری پیامبر مانند محبّت و یاری سایر مؤمنان نبوده و اصلا قابل قیاس با محبّت و یاری کسی نیست ؛ زیرا پیامبر از آن جهت امتّش را دوست دارد و آنان را یاری می کند که رهبر دین و دنیای مردم، و صاحب اختیار آنان، و حافظ حدود و ثغور آنان، و نگهبان کیان آنها، و نسبت به نفسشان از آنان سزاوارتر و شایسته تر است؛ زیرا اگر چنین نباشد گرگان درنده و درندگان وحشی آنان را پاره پاره می کردند، و از هر سو دستهایی به سویشان دراز می شد، چه غارتها که متوجّه آنان نمی شد، چه اموالی که مباح نمی گردید، چه جانهایی که گرفته نمی شد، چه حرمت هایی که شکسته نمی شد ؛ و در نتیجه، هدف خدای تعالی که گسترش دعوت حقّ، و ترویج دین مبین، و برپایی کلمۀ علیای الهی، می باشد به خاطر از هم پاشیدن جامعه نقض می شد .( پس برای حفظ غرض الهی چنین محبّت و یاری کردنی ضروری است. ) و هر کس از چنین محبّت و نصرتی برخوردار باشد، بی شک خلیفۀ خدا و پیامبر(ص) در روی زمین است.
و در این صورت که مقصود، جلب عواطف و تقویت محبّت مردم باشد، واژه «مولی » بر غیر معنای یاد شده، قابل حمل نیست.

معانی قابل اراده از حدیث

از معانی واژه «مولی » فقط «ولیّ» و أولی به شیء » و «سیّد » – به معنی غیر مالک و معتق ‍]آزاد کننده برده‌] – و «تصرف کننده در امور » و «متولّی » باقیمانده است.
امّا ولیّ : فقط معنایی که از واژه «أولی » قابل اراده است، می توان از آن اراده کرد ؛ زیرا به بیانی که گذشت اراده سایر معانی، صحیح نیست.
امّا سیّد [۱۹۲] به معنای یاد شده : جدای از معنای «أولی » نیست ؛ زیرا سید یعنی مقدّم بر دیگران، به ویژه در جمله ای که پیامبر خدا(ص) با آن، ابتدا خود را توصیف نموده، و سپس با همان شکل عموزاده اش را ؛ و از این رو محال است آن را بر سیادت به دست آمدۀ از راه ظلم و غلبه حمل کرد، بلکه سیادت و سروری دینی و عمومی است، سیادتی که بر همه مردم پیروی آن واجب است.
و امّا متصرّف در امور : این معنی نیز بسان معنی پیشین است . این معنا را رازی در تفسیرش [۱۹۳] هنگام ذکر آیۀ ? و اعتصموا بالله هو مولاکم ) [۱۹۴] [‌‌و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست ] از قفّال نقل کرده است.
و در این جا ارادۀ این معنی از واژه «مولی » ممکن نیست، مگر اینکه از آن، تصرّف کننده ای اراده شده باشد که خداوند پیروی از او را لازم دانسته، تا بشر را به راه های رستگاری رهنمون شود.
و از این رو او بر هر نوع تصرّفی در جامعه انسانی سزاوارتر از دیگران است، و کسی که اختیار تصرّف در جامعه انسانی و همه ابعاد بشری را داشته باشد، جز پیامبر مبعوث یا امام واجب الطاعه ای که به فرمان الهی از سوی پیامبر به امامت او تصریح شده و همواره پیرو گفتار و کردار پیامبر بوده، نمی تواند باشد ؛( و ما ینطق عن الهوی، إن هو إلّا وحی یوحی ) [۱۹۵] [ و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید، آنچه می گوید چیزی جز وحی بر او نازل شده نیست ].
و همین طور است معنای «متولّی امور » :
ابو عباس مبرد [۱۹۶]، قرطبی در تفسیر خود [۱۹۷] در سوره آل عمران [۱۹۸] در آیه ? بل الله مولاکم ) [( آنها تکیه گاه شما نیستند ) ، بلکه ولی و سرپرست شما، خداست]، ابن اثیر در «نهایه‌ »[۱۹۹]، زبیدی در «تاج العروس »[۲۰۰]، ابن منظور در «لسان العرب »[۲۰۱] و … آن را از معانی واژه «مولی » بر شمرده اند.
و این معنی نیز از معنی «أولی » جدا نیست، خصوصاً به همان معنایی که پیامبر اکرم(ص) خود را بدان وصف کرده است، در صورتی که مقصود همین معنا باشد.
لازم به ذکر است : نکته ای که ما در خصوص این مقام پس از فرو رفتن در دریای لغت و کتب ادبیّات عرب به دنبال آن هستیم، این است که معنای حقیقی واژه «مولی » غیر از «أولی به شیء » نیست. و این معنی، جامع همه معانی است. و معنی «أولی » به نوعی در هر یک از آنها موجود است، و واژه «مولی » در هیچ یک از معانی یاد شده به کار نرفته، مگر به مناسبت وجود معنی «أولی » :

    1. ربّ ‍]پروردگار ]؛ خداوند به مخلوقاتش از هر قهر و غلبه کننده بر آنها، أولی و سزاوارتر است ؛ او جهانیان را به اقتضای حکومتش آفرید و طبق اراده و مشیّتش در آنها تصرّف می کند [ پس به «ربّ» از آن جهت «مولی » می گویند که او بر مخلوقاتش أولی از دیگران است ].
    1. عمو ؛ او سزاوارترین مردم برای حفظ برادر زاده و محبّت کردن به او است و او جانشین پدر وی می باشد که ازهمه أولی به فرزندش بوده است.
    1. عمو زاده؛ وی در همبستگی و همکاری با عموزاده اش نسبت به دیگران أولویّت دارد ؛ چون آن دو، شاخه های یک درختند.
    1. پسر؛ وی سزاوارترین مردم برای اطاعت از پدر و اظهار فروتنی در برابر او است ؛ خدای تعالی می فرماید ? و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه ) [۲۰۲][ و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر ].
    1. پسر خواهر ؛ او نیز سزاوارترین مردم برای فروتنی در برابر دائیش که همزاد مادرش است، می باشد.
    1. معتِق [ آزاد کنندۀ برده ]؛ او نیز برای تفضّل و نیکی کردن به برده ای که آزاد کرده سزاوارتر از دیگران است.
    1. معتَق [ بردۀ آزاد شده ]؛ او سزاوارتر از دیگران برای شناخت احسان مولایش و فرمانبرداری از او و سپاسگزاری از اوست.
    1. عبد [برده]؛ وی نیز سزاوارتر از دیگران برای تسلیم بودن در برابر مولا است ؛ چون این کار واجبی است که سعادتش به آن بستگی دارد.
    1. مالک ؛ او نیز برای حفظ أملاک خود و ادارۀ امور آنها و تصرّف در آنها بدون ظلم و ستم، سزاوارتر از دیگران است.
    1. تابع ؛ او برای یاری رهبرش نسبت به کسانی که تابع او نیستند، سزاوارتر است.
    1. منَمٌ علیه ‍]دریافت کنندۀ نعمت]؛ وی نیز برای سپاسگزاری ولّی نعمتش از همه سزاوارتر است.
    1. شریک ؛ وی برای رعایت حقوق شراکت و پیش گیری از متضررّ شدن شریکش، سزاوارتر است.
    1. حلیف ‍]هم پیمان و هم قسم ]؛ روشن است که هم پیمان برای حفظ پیمان و دفع ظلم از هم پیمانش، سزاوارتر از دیگران است.
    1. صاحب ‍‍] هم صحبت ]؛ وی برای رعایت حقوق هم صحبتی و رفاقت، سزاوارتر است.
    1. همسایه؛ او نیز برای رعایت حقوق همسایگان از دیگران سزاوارتر است.
    1. پناهنده ؛ او نیز برای تقدیر و تشکر از پناه دهندگانش سزاوارتر است.
    1. داماد؛ وی برای رعایت حقوق کسانی که او را به دامادی پذیرفته و حمایتش کرده و پایه زندگیش را استوار ساختند، سزاوارتر است. در حدیثی آمده است : «الآباء ثلاثه : أب ولدک، و أب زوّجک، و أب علّمک » [ انسان سه پدر دارد : پدری که تو را متولّد کرده، پدری که تو را تزویج کرده، و پدری که به تو دانش آموخته است ].
    1. خویشاوند و یا نزدیک ؛ او نیز برای رفع گرفتاری خویشاوندان و دفاع از آنان و تلاش و خیرخواهی برای آنان سزاوارتر است.
    1. ولیّ نعمت‌؛ وی برای نیکی کردن به منعَمٌ علیه و زیردستان و استمرار احسان و نیکی، سزاوارتر است.
    1. عقید [ کسی که با او عقد اُخوت بسته است ] ؛ وی مانند هم پیمان، برای رعایت حقّ کسی که با او عقد بسته، سزاوارتر است.

۲۱ و ۲۲٫ محبّ و ناصر ؛ این دو معنی مانند هم پیمان و هم قسم هستند؛ زیرا محبّ برای دفاع از محبوب، و ناصر برای یاری کسی که به یاریش ملتزم شده، سزاوارتر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...