دانلود فایل های پایان نامه با موضوع تبیین اهمال … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
حجم انبوهی از تحقیقات و در زبانهای مختلف و با ابزارهای و نمونههای مختلف، اصلی بودن این پنج عامل را تأیید کردهاند و نشان دادهاند که هر پنج عامل مذکور از اعتبار همگرا و تفکیکی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نسبتاً پایدار میمانند. هر کدام از عاملها یک بعد هستند نه یک گونه یا نوع (مانند تیپهای شخصیت) بدین معنا که تفاوت افراد در هر بعد و مؤلفه، تفاوت کمی و درجاتی است. در سال ۱۹۹۲ کوستا و مککری پرسشنامه شخصیتی NEO را مورد تجدید نظر قرار دادند و پرسشنامه NEO-PIR[65] را با ۲۴۰ گویه منتشر کردند که در برگیرنده مقیاسهایی برای سنجش ابعاد پنج عامل بزرگ شخصیت میباشند؛ همچنین در این مدل هر عامل از شش مؤلفه تشکیلشده است که به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند (پروین و جان، ۲۰۰۰؛ ترجمه جوادی و کدیور، ۱۳۸۱). ابعاد شخصیت در الگوی پنج عاملی کاستا و مککری (۱۹۹۹)، در ادامه آورده شده اند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۳-۲) پنج عامل بزرگ شخصیت
۱-۲-۳-۲) عامل روانرنجورخویی در مقابل ثبات هیجانی[۶۶]
ناسازگاری در تقابل با سازگاری شخصیت یا ثبات عاطفی یکی از مؤثرترین قلمروهای مقیاس شخصیت است. تمایل عمومی به تجربه عواطف منفی چون ترس، غم، دستپاچگی و عصبانیت معمولاً این حیطه را تشکیل میدهند (میشل، شید و اسمیت[۶۷] ، ۲۰۰۴). این عامل به توانایی فرد در تحمل استرس و بهشدت تعلق فرد به یک گروه خاص و تعصب داشتن در این امر که به خشم، کینه و رفتارهای تکانشی و آسیبپذیری از استرس مربوط است (قدم پور، مهرداد و جعفری، ۱۳۹۰).
کاستا و مککری (۱۹۹۲)، بیان می کنند که یکی از ابعاد وسیع شخصیت، مقایسه سازگاری، ثبات عاطفی فرد، ناسازگاری و عصبیت یا رواننژندی است. داشتن احساسات منفی همچون ترس، غم، احساس گناه، برانگیختگی، خشم، احساس کلافگی دائمی و فراگیر مبنای مقیاس عصبیت (N) را تشکیل میدهند (گیلسپی و مارتین[۶۸]، ۲۰۰۶). این عامل شخصیتی به صورت منفی با سلامت هیجانی و روانی همبسته است (لاهتی[۶۹] و همکاران، ۲۰۰۸).
روانرنجورخویان زیر تأثیر سیستم عصبی خودکار قرار دارند. دیدشان در تاریکی کمتر از افراد بهنجار است. از نظر جسمی و روحی ضعیف و ناقص هستند. از حیث هوش و تسلط بر نفس و ادراک حسی و تمرکز حواس و اراده و سعی از متوسط افراد بهنجار پایینترند. تلقینپذیرند و در اندیشیدن و عمل کردن کندتر هستند(سیاسی،۱۳۸۶). افرادی که نمرات بالا در این عامل داشته باشند، بهاحتمال زیادتری دارای باورهای غیرمنطقی هستند، از قدرت کمتری در کنترل تکانه برخوردارند و سازگاری کمتری با شرایط فشار روانی نشان میدهند؛ اما افراد با نمرات پایین، ازنظر عاطفی باثباتاند، معمولاً آرام و راحت هستند و در مقابل فشارهای زندگی از سازگاری بهتری برخوردارند (شاپوری،۱۳۸۷). رویههای روانرنجورخویی عبارتاند از: اضطراب[۷۰]، کینهورزی خشمناک[۷۱]، افسردگی[۷۲]، خودآگاهی[۷۳]، تکانشوری[۷۴] و آسیبپذیری[۷۵] (پروین و جان، ۲۰۰۰، ترجمه جوادی و کدیور، ۱۳۸۱).
۲-۲-۳-۲) برونگرایی در مقابل درونگرایی[۷۶]
برونگراها البته اجتماعی بوده اما توانایی اجتماعی فقط یکی از ویژگیهایی هستند که در این حیطه میباشد. علاقه به ریسکهای بزرگ در مشاغل همبسته از دیگر مقیاسهای این حیطه به حساب می آید. برونگراها تمایل به فعالیتهای جسمی و کلامی دارند و درونگرایان بهتنهایی و استقلال علاقهمند هستند. فردی متوسط ترکیبی از موقعیتهای اجتماعی و دوری گزین را برمیگزیند. برونگرا ماجراجو، فعال، رک، اجتماعی و پرحرف است؛ درونگرا ساکت، خجالتی و غیراجتماعی است. کاستا و مککری (۱۹۹۲) رویههای گرمی، گروهگرایی، قاطع بودن، فعالیت، هیجانخواهی، هیجانخواهیهای مثبت را برای سنجش این عامل مورد استفاده قرار داده اند. گرمی به صمیمیت بین افراد مربوط است، افراد گرم با محبت و دوستیاب هستند، آنان مردم دوست هستند و به راحتی دلبستگی نزدیکی با دیگران برقرار می کنند.
برونگرایی به خوشهای از صفات اطلاق می شود و آن درجهای است که شخص، پرانرژی، معاشرتی، جسور، فعال، هیجانطلب و دارای شور و شوق، دارای اعتماد به نفس و احساسات مثبت است (باریک، ماونت و جاج[۷۷]، ۲۰۰۱). افراد برونگرا به اجتماعی بودن، احساسی بودن و صمیمی بودن تمایل دارند و معمولاً با افراد متفاوت بهتر کنار میآیند (بری، وانز و ساکت[۷۸]، ۲۰۰۷). برونگرایان هنگام کار و حیات، حالات مثبت دارند، نسبت به شغل خود، بیشتر احساس رضایت می کنند و عموماً درباره سازمان و محیط پیرامونیشان احساس بهتری دارند (زیگلز، نوگلر و بوهنر[۷۹]، ۲۰۰۹).
بدین ترتیب افراد برونگرا با استرسهای روزمره راحتتر کنار میآیند و احتمالاً به هنگام مشکل کمک بیشتری از اطرافیان خود دریافت می کنند. آنها همچنین تعداد بیشتری از رویدادهای مثبت را تجربه میکنند (متیوز، دیاری و وایتمن[۸۰]، ۲۰۰۳). این افراد خواهان هیجان و تحریک هستند و حضور در مهمانیها و اجتماعات را بهتنهایی ترجیح میدهند. هیجان و تحریک را دوست دارند و بر آن هستند که امیدوار به موقعیت و آینده باشند. بازاریابهای موفق کشورهای درحالتوسعه و رشد یافته نمونهای از افراد برونگرا هستند (مکالروی و دود[۸۱]،۲۰۰۷).
۳-۲-۳-۲) تجربهپذیری در مقابل بسته بودن در تجربه[۸۲]
تجربهپذیری که به معنی آمادگی افراد برای پذیرش تغییرات زندگی است، یکی از ابعاد اصلی شخصیت میباشد. عناصر تجربهپذیری چون تصور فعال، احساس زیباپسندی، توجه به احساسات درونی، تنوعطلبی اغلب در سنجش شخصیت نقش ایفا می کنند (کوستا و مککری، ۲۰۰۳). افراد باز انسانهایی هستند که نسبت به تجربهی درونی و دنیای پیرامون کنجکاو بوده و زندگی آنها سرشار از تجربه است. این افراد طالب لذت بردن از نظریات جدید و ارزشهای غیرمتعارف هستند. افراد با نمرات بالا در انعطافپذیری تمایلات روشنفکرانه گسترده دارند و از هوش، خلاقیت و ابتکار بیشتری بهره میبرند (تراچیانو[۸۳]، مککری، برانت[۸۴] و کوستا، ۲۰۰۵). نسبت به ایدههای جدید، مشتاق هستند و برای جستجوی تنوع و تجربههای جدید برانگیخته میشوند. در مقابل افراد با نمرات پایین در این مقیاس بیشتر محافظهکار، سنتی و همگام با هنجارهای جامعه هستند، تمایل کمتری برای در نظر گرفتن عقاید جایگزین دارند و بیشتر در عقاید خودشان ثابتقدم و پابرجا هستند و این امر، بهاحتمال بیشتری باعث می شود که آنها به اطلاعاتی که آشنا و مرسوم هستند اعتماد کنند. رویههای انعطافپذیری عبارتاند از خیالپردازی[۸۵]، زیباشناسی[۸۶]، احساسات[۸۷]، اعمال[۸۸]، عقاید[۸۹] و ارزشها[۹۰] (مکالروی و دود، ۲۰۰۷).
گشودگی در احساسات به درک ضمنی احساسات درونی فرد مربوط می شود. فرد برخوردار از این ویژگی موقعیتهای هیجانی مختلف را خیلی بیشتر و عمیقتر تجربه می کنند. گشودگی در اعمال بهصورت تلاش در فعالیتهای مختلف، رفتن بهجاهای تازه و خوردن غذاهای غیرمعمول دیده می شود. فرد دارای این ویژگی نوگرایی و تنوع در امور آشنا و معمول را ترجیح میدهد و به سرگرمیهای مختلف در طول زندگی مشغول میشود؛ ایدهها با صفتی مرتبط است که بهصورت پیگیری فعال علائق ذهنی دیده می شود فرد دارنده این ویژگی از بحثهای فلسفی و محرکهای ذهنی لذت میبرد. گشودگی در تجربه لزوماً به هوش بالا دلالت ندارد؛ اما برخورداری از هوش بالا سبب رشد ظرفیتهای ذهنی می شود. ارزشها به رویهای اشاره دارد که فرد برخوردار از آن آماده آزمون مجدد ارزشهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی خود است. افراد غیر گشوده در تجربه گرایش به پذیرش اقتدار سنتی دارند و سعی بر حفظ آنها دارند؛ این افراد تمایل به رأیدهی بر سیاستمداران اصولگرا دارند. گشودگی در تجربه نقطه مقابل جزمگرایی تلقی می شود (خرمایی، ۱۳۸۵).
۴-۲-۳-۲) همسازی (توافقپذیری) در مقابل دگرستیزی[۹۱]
همانند برونگرایی، همسازی بعدی از تقابلات بینشخصی است. افراد همساز به همکاری، اعتماد کردن و حمایتهای بین شخصی تمایل دارند (لیبرت[۹۲] و لیبرت، ۱۹۹۸).
این عامل نوع رابطه فرد با خود و دیگران را نشان میدهد. همانند برونگرایی، این عامل بر گرایشها بین فردی تأکید دارد. فرد موافق اساساً نوع دوست است، احساس همدردی با دیگران می کند و مشتاق کمک به آنان است و معتقد است که دیگران نیز با او همین رابطه را دارند. همچنین تعارضهای بین فردی کمتری دارند و از سلامت روانی بیشتری برخوردارند. در مقایسه، شخص ناموافق[۹۳] یا مخالف[۹۴]، خودمحور، مظنون به قصد و نیت دیگران است و بیشتر اهل رقابت است تا همکاری. به نظر میرسد که سمت توافق این شاخص، هم به نفع جنبههای مثبت اجتماعی و هم سلامت روانی بیشتر سوق دارد (گروسیفرشی، مهریار و قاضیطباطبایی ۱۳۸۰). کوستا و مککری (۱۹۹۲) رویههای اعتماد[۹۵]، رو راستی[۹۶]، نوع دوستی[۹۷]، قبول کردن[۹۸]، تواضع[۹۹] و دلرحم بودن[۱۰۰] را برای سنجش این عامل مورد استفاده قرار می دهند.
این عامل شامل ملاطفت و ملایمت، تحمل، صبوری، صلحطلبی و خوش طبعی در مقابل تحریکپذیری، ستیزهجویی، پرخاشگری و تندمزاجی (اشتون و همکاران[۱۰۱]، ۲۰۰۴) و تمایل فرد به بخشندگی، مهربانی، سخاوت، همدلی و همفکری، نوع دوستی و اعتمادورزی (کوماراجو، کاریوا، شمیک وآودیس[۱۰۲]، ۲۰۱۱) است.
۵-۲-۳-۲) وظیفه شناسی در مقابل فقدان جهت یا مسامحهکاری[۱۰۳]
افراد وظیفهشناس افرادی پرنیرو و جاهطلب و سختکوش هستند. مسئولیت پذیری معمولاً باپشتکار و قابلیتهای جسمانی مرتبط است (لیبرت و لیبرت، ۱۹۹۸). وظیفه شناسی به تفاوتهای فردی در سازماندهی، اجرای وظایف، کنترل تکانهها و طرحریزی برای انجام رفتارها اشاره دارد. فرد وجدانی دارای هدف، خواستههای قوی و از پیش تعیینشده است. افراد باوجدان افرادی دقیق و وسواسی، وقتشناس، قابلاعتماد و مسئولیتپذیرند، از نظر اجتماعی کارآمد و در زمینه های حرفهای و دانشگاهی، افراد موفقی هستند (تیلوپولوس، پالیر و کاکسون[۱۰۴]، ۲۰۱۰).
افراد با نمرات بالا در این عامل دارای هدفهای و خواستهای نیرومند و از پیش تعیینشدهاند. چنین افرادی در زمینه های حرفهای و دانشگاهی افراد موفقی هستند. به نظر میرسد عامل وظیفه شناسی مهمترین عامل پیشبینی کننده تفاوتهای فردی در موفقیت تحصیلی در سطح مدرسه و دانشگاه است (زیگلز، نوگلر و بوهنر، ۲۰۰۹). کاستا و مککری (۱۹۹۲) رویههای شایستگی[۱۰۵]، نظم و ترتیب[۱۰۶]، وظیفه شناسی[۱۰۷]، تلاش برای موفقیت[۱۰۸]، خوشپنداری[۱۰۹] و محتاط در اخذ تصمیم را برای سنجش این عامل مورد استفاده قرار دادهاند. شایستگی به احساس کفایت و آمادگی فرد مربوط می شود، فرد با کفایت آمادگی و قابلیتهای خویش را بالا ارزیابی می کند و تواناییهای خود را باور دارد. نظم و ترتیب به انضباط، مرتبت بودن و آمادگی فرد توجه دارد. وظیفه شناسی نیز به پایبندی بر اصول اخلاقی تأکید دارد.
فرد وظیفهمدار به اصول اخلاقی خود پایبند است و تعهدات اخلاقی خویش را بهطور دقیق انجام میدهد. تلاش برای موفقیت نیز به رویهای اطلاق می شود که شخص برخوردار از آن سطح آرزوی بالایی دارد ولی سختکوش و هدفمند است، قدرت جهتدهی خوبی در زندگی دارد. خویشتنداری به توانایی فرد در شروع و مداومت در کار اطلاق می شود. فرد خویشتندار توانایی بالایی در تحریک خود برای انجام کار دارد و بهآسانی در ادامه کار مسامحه نمیورزد، انجام کار برای آنان اغلب آسودگی خیال و آسوده به همراه میآورد. محتاط در تصمیمگیری نیز به گرایش فرد پیش از اقدام به عمل گفته می شود. فرد برخوردار از این ویژگی تأمل کننده و محتاط در انجام امور است (کاستا و مککری، ۱۹۹۲).
۴-۲) بخش سوم: سبکهای فرزندپروری
۱-۴-۲) سبکهای تربیتی
خانواده نخستین پایگاه تربیتی و قطعاً اولین و مهمترین کانون پرورش صحیح، احیاء و شکوفایی استعدادهای کودکان است. بخش عمدهای از پرورش صحیح عقل و عاطفه که پایه اساسی سعادت انسان را تشکیل میدهد بر عهده والدین میباشد که باید از کودکی شروع شود (میرزایی، چهرزاد و یعقوبی، ۱۳۸۸). در سالهای اولیه تنها روابط موجود برای کودک، روابط او با والدینش است. نوجوانان از طریق این روابط میآموزند که هنجارهای اجتماعی را محترم بشمارند و یا از آنها سرباز زنند. اعتقادات، ارزشها و نگرشهای فرهنگی توسط والدین پالایش میشوند و به صورتی بسیار منسجم و منتخب به کودک ارائه میشوند (بروک، بروک و ریشتر[۱۱۰]، ۲۰۰۱). خانواده و شیوههای فرزند پروری از مهمترین عوامل در رشد روانی- اجتماعی فرزندان هستند (گالارین و آلونسو[۱۱۱]، ۲۰۱۲(. ارتباط والدین و فرزندان ازجمله موارد مهمی است که نظر صاحبنظران و متخصصان تعلیم و تربیت را به خود جلب کرده است. در خانواده، نگرشها، اخلاق و روحیات کودک شکلگرفته و اجتماعی میشود (خوئینژاد، رجایی و محبراد، ۱۳۸۶).
بهطورکلی دو رویکرد درزمینه اثر تعامل والد- فرزند و سازگاری فرزندان مطرح است. یک رویکرد تیپنگر که سبکها یا انواع روشهای تربیتی فرزندان را موردبررسی قرار میدهد. رویکرد دیگر رویکرد تعامل اجتماعی است که تمرکز خود را روی ماهیت تبادلات والد- فرزند متمرکز ساخته است (فراهانی، ۱۳۸۵). سلامت روانشناختی نوجوانان حوزه گستردهای است که یک دامنهی آن به نگرش تربیتی والدین میرسد. نگرشهای تربیتی خانواده ازاینجهت دارای اهمیت است که جامعه امروزی خانواده دستخوش تغییرات ناهماهنگی شده و بهتدریج شکل خود را از دست میدهد. درنتیجه روابط درون خانواده، یعنی روابط پدران و مادران و فرزندان از یکسو و روابط فرزندان با افراد جامعه از سوی دیگر دچار دگرگونی شده است. بنا
براین خانواده که هسته اصلی جامعه را تشکیل میدهد و در شکلگیری شخصیت فرزندان نقش به سزایی دارد، باید کانون توجه قرار گیرد. از طرف دیگر حفظ و بهبود سلامت جسمانی- روانی و اجتماعی فرزندان از وظایف اصلی والدین به شمار میآید که تحت تأثیر نگرشهای تربیتی والدین قرار دارد (رضایی، ۱۳۸۷).
این نکته که والدین میتوانند بر رشد شخصیت کودکانشان بسیار اثرگذار باشند، امری بدیهی است و به نظر میرسد که شیوههای مختلف فرزندپروری میتوانند تأثیرات متفاوتی را بر رشد روانی– اجتماعی کودکان داشته باشد (امیرینژاد، قریشیراد و جوانمرد، ۱۳۹۰). طبق تحقیقات انجامگرفته بیشتر روانشناسان متعقدند، تجارب اولیه کودکی که معمولاً در خانوادهها شکل میگیرد، سازنده شخصیت و زیربنای رفتارهای بعدی کودک است (چهرزای، قربانی و آقایی، ۱۳۹۲). جریان تربیت کودک برای والدین لذتبخش و در عینحال با مشقتها و ناراحتیهای فراوان همراه است. اگر کانون خانواده دربرگیرنده محیط سالم و سازنده همراه با روابط گرم و صمیمی تعامل بین فردی باشد، موجب رشد و پیشرفت همهجانبه اعضای خانواده میشود (شماعیزاده و احمدی، ۱۳۸۷).
راههای مختلفی برای طبقهبندی و شناسایی نحوه رفتار والدین در خصوص فرزندان وجود دارد. بهطورکلی بررسی و مطالعه ابعاد رفتاری والدین و نتایج آن بر رفتار فرزندان از دیرباز مورد مطالعه برخی محققان بوده است. این موضوع با روشن شدن اثرات تربیتی کنشهای مختلف رفتاری در سطح خانواده و میان اعضای خانواده از یکسو و مطرحشدن برخی گرایشهای تخصصی در روانشناسی از سوی دیگر، موردتوجه دوچندان واقعشده است. ملاحظه نتایج مختلف رفتار والدین در برخورد با فرزندان و بررسی رفتارهای مختلف فرزندان در دوران مختلف رشد، همگی حکایت از وجود اهمیت مطالعه الگوها و سبکهای رفتاری و تربیتی والدین دارد. بهطورکلی سبکهای رفتاری[۱۱۲] والدین مطرح کننده روشها و فنون برخورد والدین با فرزندان در خانواده میباشد (سامانی و فولاد چنگ، ۱۳۸۵).
شیوه های فرزندپروری مجموعه ای از نگرشهای تربیتی والدین نسبت به کودک است که؛ منجر به ایجاد جو هیجانی میشود که در آن رفتارهای والدین بروز مییابد (شریفی، ۱۳۹۰). شیوههای فرزندپروری والدین یکی از سازههای جهانی است که بیانگر روابط عاطفی و نحوه ارتباط کلی والدین با فرزندان است و عاملی مهم برای رشد و یادگیری کودکان به شمار میآید. بهمنظور شناخت الگوهای ارتباطی والدین و تأثیر آن در شخصیت و رفتار کودکان، دیدگاه های نظری مختلفی در خصوص سبکهای تربیتی والدین توسط متخصصین ارائهشده است. ابعاد فرزندپروری در چارچوب روابط والد – کودک مورد بررسی بوده است. تأثیر محیط خانواده بر رشد کودک اغلب بهوسیله مشاهده تعامل والد – فرزند صورت میپذیرد (ساربان، عیسیمراد و طبیبی، ۱۳۹۲).
سبکهای فرزندپروری چگونگی تعامل والدین را با فرزند نشان میدهند. سبکهای فرزندپروری مجموعهای از نگرشهای والدین نسبت به فرزند و در رابطه باتربیت فرزندان تعریف کرده اند که سبب ایجاد جوی عاطفی میان فرزندان و والدین میشود (جاگو[۱۱۳] و همکاران، ۲۰۱۱). شیوههای فرزندپروری نادرست والدین، دارای پیامدهای منفی و نامطلوب مانند عدم اعتماد و شایستگی، ناسازگاری اجتماعی و سردرگمی هویت در فرزندان می شود (سندی، رضایی و صالحی، ۱۳۹۳).
دایانا بامبریند در یک رشته تحقیقات با زیر نظر گرفتن والدینی که با فرزندان پیشدبستانی خود تعامل میکردند و با گردآوری اطلاعاتی معلوم کرد که فرزندپروری دو جنبه گسترده دارد که جنبه اول آن پرتوقع بودن است. برخی از والدین، معیارهای عالی برای فرزندانشان دارند و از آنها توقع دارند که این معیارها را برآورده سازند. والدین دیگر توقع خیلی کمی دارند و بهندرت سعی می کنند رفتار فرزندانشان را تحت تأثیر قرار دهند. جنبه دوم پاسخدهی است، برخی والدین نسبت به فرزندان خود پذیرا هستند و به درخواستهای آنها پاسخ می دهند (برک، ۱۳۹۱).
۲-۴-۲) ابعاد فرزندپروری از دیدگاه شیفر
شیفر در مطالعات اولیه خود در مورد تحلیل عوامل رفتارهای والدین به دو بعد رسید: بعد گرمی روابط در مقابل سردی و بعد کنترل در مقابل آزادی. تفاوت در ترکیب عناصر اصلی فرزندپروری از قبیل گرم بودن، درگیربودن، درخواستهای بالغانه و نظارت و سرپرستی، تغییراتی در چگونگی پاسخهای کودک به تأثیر والدین ایجاد میکند. بعد گرمی مربوط می شود به والدینی که اغلب به فرزندان خود لبخند میزنند، به آنها پاداش می دهند و آنها را تشویق می کنند و عاطفه زیادی از خود نشان می دهند، هرچند ممکن است از آنها به دلیل رفتارهای ناشایست، انتقاد نمایند. بعد سردی مربوط میشود به والدینی که به میزان زیادی از فرزندان خود انتقاد میکنند. آنها به تنبیه و تحقیر فرزندانشان میپردازند و یا اینکه آنها را نادیده میگیرند. بهندرت اتفاق میافتد که به فرزندان خود القاء کنند که آنها دوستداشتنی و باارزش هستند (شیفر، ۱۹۹۱).
بعد کنترل / آزادی مربوط به میزان کنترلی است که بر فرزندان اعمال می شود. والدین کنترلکننده بسیار سختگیر هستند و توقعات زیادی از فرزندان خود دارند. آنها اصول و قواعد زیادی را وضع می کنند و از نزدیک بر فرزندان خود نظارت می کنند تا مطمئن شون
د که از قواعد مربوط پیروی می کنند. بعد آزادی مربوط می شود به والدینی که توقعات کمی از بچهها دارند و به آنها استقلال زیادی برای کشف محیط میدهند، کودکان این والدین برای ابراز عقاید و هیجانات خود، آزادی دارند و برای فعالیتهایشان شخصاً تصمیم میگیرند (شیفر، ۱۹۹۱).
شیفر (۱۹۹۱) با ترکیب ابعاد گرمی روابط در مقابل سردی (پذیرش / طرد) و کنترل در مقابل آزادی (سهلگیری – سختگیری)، والدین را به چهار دسته کلی تقسیم کرد:
۱) والدین گرم و آزاد گذارنده (سهلگیر)
۲) والدین گرم و کنترلکننده (مقتدر)
۲) والدین سرد و آزادگذارنده (بیاعتنا یا مسامحهکار)
۴) والدین سرد و کنترلکننده (سختگیر)
جدول ۱-۲: ترکیب پذیرش و کنترل در ایجاد سبک فرزندپروری
گرمی و سردی روابط
کنترل در مقابل آزادی (سهلگیری / سختگیری)
کنترلکننده
آزاد گذارنده
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 06:15:00 ق.ظ ]
|