دانلود مقالات و پایان نامه ها با موضوع روش مواجهه با هنجارها و ناهنجارهای اجتماعی با تأکید بر ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
در نگاه اول باید گفت البته که بخشش و گذشت افضل است. زیرا عدالت یعنى عدم تجاوز به حقوق دیگران، امّا جود یعنى حقّ خود و به دیگرى پرداختن حقّ دیگرى را بر حقّ خود مقدم داشتن. امّا پاسخ على ۷مخالف این نظر است. و فرمود:
«فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا [۶۰]
پس عدالت شریفتر و برتر است»
هرچند که از نظر اخلاقی جود و بخشش نوعی فضیلت محسوب می شود ولی از نظر اجتماعی چنین نیست اگر در جامعه عدالت نباشد، اخلاقیات بىمحتوا مىگردد،
حضرت برای این سخن دو دلیل آوردند :
«الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا[۶۱]
عدل امور را در جاى خود قرار مىدهد، و جود آنها را از جایگاه خود بیرون مىبرد. »
یعنی اگر عدالت در جامعه پیاده شود و حقّ هر کسى داده شود، دیگر نیازى به جود نیست.جود نشانه عدم عدالت و سلامت در جامعه است .
«وَ العَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ [۶۲] عدل حافظ عموم است، و جود سود بخش به عدهاى »
یعنى عدالت برای کل جامعه مفید است ولی جود و بخشش برای جزئی از جامعه کارساز است . این طرز فکر درباره عدل و جود بیانگر اهمیت و اصالت اجتماع است. یعنی اصول اجتماعى بر اصول اخلاقى مقدم است .آن یکى اصل است و این یکى فرع است.
استاد شهید مطهری هم معتقد است، امیرالمومنین بیش از انکه به عدل ازدیده فردی و شخصی نگاه کند، جنبه اجتماعی آنرا لحاظ می کرد[۶۳].عدالت بصورت یک فلسفه اجتماعی اسلامی مورد توجه مولای متقیان بود و آنرا ناموس بزرگ اسلامی تلقی می کرد و از هر چیزی بالاتر می دانست و سیاستش بر این اصل تآسیس شده بود. ممکن نبود بخاطر هیچ منظور و هدفی ، کوچکترین انحراف و انعطافی از آن پیدا کند. همین امر یگانه چیزی بود، که مشکلات زیادی برایش ایجاد کرد.
مقصود از برقراری عدالت در جامعه این است که امکانات برابر برای پیشرفت همه مردم جامعه فراهم شود و هر کسی به هر چیزی که استحقاقش را دارد، برسد و در برابر قانون تبعیضی برای هیچ کسی صورت نگیرد و در اجرای قانون مساوات رعایت شود .
۳ـ۴ـ برقراری مساوات
یکی از اصول مهم و حیاتی در قوانین اسلام، اصل مساوات و برابری است که امیرالمومنین ۷سخت بر آن پایبند بودند. در اندیشه و سیره ایشان همه انسانها در حقوق عمومى، یکسان دیده مىشدند و با آنان یکسان رفتار مىشد. آن حضرت بر حفظ این سیره تأکید داشت و خود بیش از هر کس و پیش از هر کس بدان پایبند بود. همواره به مسئولین و کارگزان حکومتی سفارش می کردند، که بین مردم تبعیض قائل نشوند و امتیازات نژادی و اختلافات طبقاتی و برتری جوئی های اجتماعی را از بین ببرند و به این مناسبات سبب تفاخر نشود و این اولویتهای باطل را زیر پا بگذارند و کار مردم اعم از ثروتمند و فقیر، توانا و ناتوان، عرب و عجم نزدشان یکسان باشد. در نامهاى به اسود بن قطبه، سردار سپاه حلوان چنین نوشت:
«فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً[۶۴]
باید امور مردم پیش تو یکسان باش»
و در عهدنامه مالک اشتر چنین آموخت:
«إِیَّاکَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَه[۶۵]
از اینکه چیزى را به خود اختصاص دهى در حالى که همه مردم در آن مساوى هستند بپرهیز»
مهمترین نشانه اجرای مساوات در جامعه برابری همه در مقابل قانون است. زیرا شارع مقدس مجازات هر جرمی را، برای همه افراد به طوری مساوی تعیین کرده و تمام انسانها بدون در نظر داشتن مقام و شخصیت و موقعیت اجتماعیشان و بدون ملاحظه دوستی و فامیلی و… برای جرم یکسان، به کیفر یکسان خواهند رسید و هیچ مسئلهای مانع از اجرای مساوات نخواهد شد.
۳ـ۴ـ۱ـ ابعاد مساوات
مقصود از مساوات در اینجا ، تنها مساوات در برابر قانون نیست مساوات ابعاد مختلفی دارد که مورد توجه آن حضرت بوده است :
۳ـ۴ـ۱ـ۱ـ مساوات در تکالیف
یکی از مواردى که مساوات در آن باید رعایت شود، مالیاتهاى اسلامى یعنى زکات، خمس، صدقات و غیره است. این مالیاتها متناسب با دارائی هر کسی گرفته مىشود و براى همه ثابت است. زیرا اسلام در اداى مالیات شرعى امتیازى میان پیروانش قائل نشده است و همه را در پرداخت حقوق واجب مساوى دانسته است. فلسفه وجوب این مالیاتها جلوگیرى از تراکم و تمرکز ثروت و پیشگیری از فقر و ندارى محرومان است و زمینه ایجاد عدالت اجتماعى می باشد.
۳ـ۴ـ۱ـ۲ـ مساوات در برابر قانون
بدین معنا که همه افراد جامعه حقوق اجتماعى یکسانی دارند و میان آنها از نظر نژاد و طبقات و جنسیت در حقوق اجتماعى و حقوق عمومى اختلافی نیست . حقوق انسانى و شهروندى برای همه یکسان است و بین حاکم و مردم عادى، مسلمان با غیر مسلمان و هر کس دیگرى از نظر قانونى تفاوتى گذاشته نمی شود. از نمونههاى زیباى این جلوه مساوات، داستان على ۷در دوران زمامدارىاش در مرکز حکومتش و مردى است که زره آن حضرت را برداشته بود.
۳ـ۴ـ۱ـ۳ـ مساوات در تقسیم سرانه بیت المال
هنگامى که امیرالمؤمنین ۷زمام امور را به دست گرفت، اعلام کرد که در همه امور به سیره رسول خدا (ص) عمل مىکند و عمل کرد؛ از جمله مساوات در تقسیم سرانه بیت المال.
آن حضرت بدون هیچ تأخیر و سازشى، در روز دوم حکومتش، مساوات در تقسیم سرانه بیت المال را اعلام نمود و در روز سوم به آن عمل کرد . ابن ابى الحدید از قول ابو جعفر اسکافى، دانشمند و متکلّم بزرگ معتزلى نقل کرده است که روز دوم پس از بیعت با على۷ – که روز شنبه یازده شب مانده از ماه ذى حجه بود- آن حضرت به منبر رفت و خطبهاى ایراد کرد. در آن خطبه راه و رسم خود را که ادامه سیره پیامبر بود مشخص نمود و مساوات در تقسیم سرانه بیت المال را اعلام کرد و فرمود :
«و أیّما رجل استجاب للّه و للرّسول، فصدّق ملّتنا، و دخل فی دیننا، و استقبل قبلتنا، فقد استوجب حقوق الإسلام و حدوده؛ فأنتم عباد اللّه، و المال مال اللّه، یقسم بینکم بالسّویّه، لا فضل فیه لأحد على أحد؛ و المتّقین عند اللّه غدا أحسن الجزاء، و أفضل الثّواب
هر کس دعوت خدا و رسول را اجابت کرده باشد و ملّت ما را تأیید کند و دین ما را بپذیرد و قبله ما را قبله خود بشناسد، از حقوق اسلامى برابر برخوردار مىشود و حد و حدود اسلامى یکسان بر او جارى خواهد گشت. شما همگى بندگان خدایید و این اموال از آن خداست که باید با سهم برابر میان شما تقسیم شود. هیچ کس را در آن بر دیگرى برترى نیست و به تقواپیشگان فردا در نزد خدا نیکوترین جزا و برترین پاداش داده خواهد شد. »
سپس از همه خواست که فرداى آن روز براى گرفتن سهمشان از بیت المال بیایند. [۶۶]
همین سخنان نخستین چیزى بود که که به مذاق عده ای خوش نیامد و موجب کینه و مخالفت با امام شد ولی با وجود همه مخالفتها حضرت محکم و استوار بر سیره مساوات ایستاد و سرانه بیت المال را مساوی تقسیم کرد و تبعیضهاى گذشته را از بین برد و بین عرب و غیر عرب فرق نگذاشت
امیر المؤمنین به عمّار یاسر و عبید اللّه بن ابى رافع و ابو هیثم تیهان مأموریت داد مالى را که در بیت المال بود و سرانه مسلمانان محسوب مىشد تقسیم کنند و به آنان فرمود:
«رُوِّینَا عَنْ عَلِیٍّ ع أَنَّهُ أَمَرَ عَمَّارَ بْنَ یَاسِرٍ وَ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ أَبِی رَافِعٍ وَ أَبَا الْهَیْثَمِ بْنَ تَیِّهَانَ أَنْ یُقْسِمُوا فَیْئاً بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ قَالَ لَهُمْ اعْدِلُوا فِیهِ وَ لَا تُفَضِّلُوا أَحَداً عَلَى أَحَد[۶۷]
فیء را بین مسلمانان تقسیم کنید و عدالت را در آن رعایت کنید و کسى را بر کسى برترى ندهید»
عدالت امیرالمؤمنین۷ شیوه ای منحصر به ایشان بود . شیوه ای که فراتر از بیان و توصیه به عدالت پیش رفت و در عمل اجرا شد . تاریخ گواهی می دهد که چنین شیوه خاصی تکرار نشده است .
أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ یَکْنِسُ بَیْتَ الْمَالِ کُلَّ یَوْمِ جُمُعَهٍ ثُمَّ یَنْضَحُهُ بِالْمَاءِ ثُمَّ یُصَلِّی فِیهِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَقُولُ تَشْهَدَانِ لِی یَوْمَ الْقِیَامَه[۶۸]
علی ۷را رسم چنین بود که خود زمین بیتالمال را هر جمعه (بعد از تقسیم اموال) جارو میکرد و آب بر او می پاشید و سپس در آن نماز میگزارد، باشد که روز رستاخیز گواهی دهد که ذرهای از اموال مسلمانان را در آن محبوس نداشته است.
آن حضرت حتی براى خویشاوندان خود هیچ مزیتى بر دیگران قائل نمىشد. امیرالمومنین ۷در عمل به مساوات هیچ ملاحظهاى، جز ملاحظه حق نمىکرد؛ حتى نسبت به نزدیکان خود و در پاسخ به عقیل که خواستار مبلغى بیش از سهمش از بیت المال بود همین حقیقت را گوشزد کرد و فرمود: «من و تو نسبت به بیت المال، چون سایر مسلمانانیم.»[۶۹]
و در مورد دختر دختر خویش. على بن ابى رافع گوید: من خزانهدار بیت المال و کاتب على بن ابى طالب بودم، و در بیت المال گردنبندى از غنائم جنگ بصره وجود داشت. پس دختر على بن ابى طالب ۷کسى را فرستاد و گفت: شنیدهام که در بیت المال گردنبندى وجود دارد که در اختیار توست و من مایلم آن را به من عاریه دهى تا در روزهاى عید قربان از آن استفاده کنم. من گردنبند را فرستادم و یادآورى کردم: دختر امیر مؤمنان، عاریهاى است که شما ضامن آنید. گفت: بسیار خوب، به عنوان امانت نزد من باشد که خود ضامن آنم و پس از سه روز آن را بازگردانم. چون امیرالمؤمنین ۷آن را در دست دخترش دیده بود، شناخته و پرسیده بود: این گردنبند از کجا به دست تو رسیده است؟ پاسخ داده بود: از على بن ابى رافع خزانه دار بیت المال امیر مؤمنان به امانت گرفتهام تا در عید به عنوان زینت استفاده کنم و سپس بازگردانم. آنگاه امیر مؤمنان ۷دنبال من فرستاد و من نزد آن حضرت رفتم. فرمود: آیا به مسلمانان خیانت مىکنى؟ عرض کردم: پناه بر خدا که من به مسلمانان خیانت کنم! فرمود: پس چگونه گردنبندى را که در بیت المال مسلمانان بوده است بدون اجازه من و بىرضایت مردمان به دختر امیر مؤمنان به امانت دادهاى؟
عرض کردم: اى امیر مؤمنان! او دختر شما است و از من خواست تا آن را به وى عاریه دهم و من نیز آن را به صورت امانت به او دادم و شرط کردم که اگر آسیب بیند ضامن باشد و به موقع بازگرداند و او نیز شرط ضمانت را پذیرفت و بر عهده من است که آن را سالم به جاى خود برگردانم. حضرت فرمود: همین امروز آن را برگردان و مبادا که دوباره چنین کار بکنى که گرفتار مجازات من خواهى شد. وانگهى سوگند مىخورم که اگر دخترم گردنبند را بدون شرط امانت و ضمانت گرفته بود که به موقع بازگرداند، به یقین او نخستین زن هاشمى بود که دستش را به جرم دزدى قطع مىکردم. على بن ابى رافع گوید: سخن امام به گوش دخترش رسید و به آن حضرت عرض کرد: اى امیر مؤمنان، من دختر شما و پاره تنتانام، چه کسى سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیر مؤمنان ۷بدو فرمود: دختر على بن ابى طالب، هواى نفس تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه زنان مهاجر دراین عید چنین زینتى دارند؟
بدین ترتیب گردنبند را از او بازپس گرفتم و به جای خودبرگرداندم.[۷۰]
۳ـ۳ـ۱ـ۴ـ مساوات در تصدى شغلها و مسئولیتها
این قسم از مساوات بدین معنا است که مسئولیتها بر اساس اهلیت و شایستگى ها به افراد واگذار گردد، تا هم جامعه به خوبی مدیریت شود و هم هر کس متناسب با توانمندیها و شایستگی هایش عهده دار کارها شود. تا هم استعدادها شکوفا گردد و هم توانمندی ها آشکار گردد . وقتی امیرالمؤمنین۷حکومت را در دست گرفت شایستگان را بر سر کار گذاشت و افراد ناشایست قبلی را عزل کرد. از جمله عزل استاندار مکه، تعویض حاکم یمن، مصر، نیشابور، بصره و کوفه . حضرت در عهدنامه مالک اشتر نگرانی خود را از روی کار آمدن نا اهلان بیان می کند:
«وَ لَکِنَّنِی آسَى أَنْ یَلِیَ أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِینَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِینَ حِزْباً [۷۱]
اما تأسّفم از این است که حکومت این امت به دست بىخردان و تبهکاران افتد، و مال خدا را در بین خود دست به دست کنند، و عباد حق را به بردگى گیرند، و با شایستگان به جنگ خیزند، و فاسقان را همدست خود نمایند»
۴ـ عوامل ایجاد ناهنجاریها در جامعه
فراگیر شدن ناهنجاری نیازمند پیدا شدن شرایط اجتماعی مساعد است، تا بتواند فعالانه در اجتماع نفوذ پیدا کند . از طرفی همه انسانها به طور طبیعی گرایش دارند، تا تمایلات خود را به منصه ظهور برسانند و از لذایذ بگیرند .
وجود ناهنجاری سبب کمرنگ شدن باورها و عقاید می گردد، زیرا وحدت و انسجام درونی باور ها، جای خود را به تشتت باورها و عقاید می دهد، ارزش و ضد ارزش بر هم می آمیزد و هنجار رنگ می بازد . اگر در هر یک از عواملی فوق که توضیح داده شد، خللی وارد گردد، مثلا افراد جامعه در جهل و ناآگاهی بسر برند، هر کسی می تواند به راحتی آن ها را به هر طریقی سوق دهد. به عنوان نمونه برای چنین جامعه ای، امیرالمؤمنین ۷اهل شام را قوم جاهل، بی دین و بی ادب توصیف می کند، که به راحتی در قیمومیت و سیطره معاویه قرار گرفتند :
«جُفَاهٌ طَغَامٌ عَبِیدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ کُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ کُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ یَنْبَغِی أَنْ یُفَقَّهَ وَ یُؤَدَّبَ وَ یُعَلَّمَ وَ یُدَرَّبَ وَ یُوَلَّى عَلَیْهِ وَ یُؤْخَذَ عَلَى یَدَیْهِ لَیْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمان[۷۲]
شامیان سنگدل و اوباشاند، و بردگانى فرومایه، که از هر طرف جمع شده، و از دستههاى گوناگون اختیار شدهاند، از آنانى هستند که شایسته است دین و ادب را آموزششان دهند، و یادشان داده و تربیتشان کنند، و بر آنان قیّم گذاشته و دستشان را بگیرند. نه از مهاجرینند نه از انصار، و نه از آنان که خانه و زندگى براى اهل هجرت آماده کردند و به اختیار خود ایمان پذیرفتند.»
حضرت، آنان را بردگان نامیده است، به علت این که برخى از آنان از بردگان بودند و یا به سبب این که با تمام وجود وابسته به دنیا و اهل آن بودند( قضیه بطور مهمل بیان شده که شامل بعضى موارد مىشود) آنان مردم نادان و سفیهی هستند و شایستگى آن را ندارند، که امرى به ایشان واگذار شود و مسئولیتى به عهده بگیرند، بلکه به دلیل کودنى و کم خردىشان باید تحت قیمومیّت دیگرى واقع شوند و جلو تصرفاتشان گرفته شود. سپس مىفرماید: این مردم از مهاجران و انصار نیستند در مورد مذمت آنان است زیرا انتساب به مهاجران و انصار خودش علت کمال است پس نبودن آن دلیل نقص خواهد بود[۷۳]
همچنین اگر بی انضباطی و بی نظمی در جامعه حاکم شود، زمینه ایجاد ناهنجاریهای فراوان در جامعه فراهم می گردد . هر جامعه ای برای سامان یافتن و پیشگیری از هرج و مرج نیازمند حکومت و قانونی است. امیرالمؤمنین می فرماید :
«لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ ……وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ[۷۴]
براى مردم حاکمى لازم است چه نیکوکار و چه بدکار……… تا به وسیله آن حاکم غنائم جمع گردد، و به توسط او جنگ با دشمن سامان گیرد و راه ها به سبب او امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود .»
تمامی این مفاهیم در یک کلمه به معنای ایجاد نظم اجتماعی برای جامعه می باشد، تا جامعه از بی قانونی و هرج و مرج نجات یابد . در ذات هر حکومتی نظم آفرینی وجود دارد . حال اگر این نظم را حاکم نیکوکار برقرار کند، مؤمنان به بهره اخروی و معنوی هم می رسند و اگر فاجران برپا کنند، کافران به بهره دنیایی خواهند رسید.
همچنی تخطی از مسیر عدالت و مساوات جامعه را به انحطاط می کشاند.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 09:18:00 ق.ظ ]
|