فرضیه دوم اجتماعی شدن است که بر مبنای آن مناسبات میان محیط اجتماعی و اقتصادی و اولویتهای ارزشی یک رابطه مبتنی بر تطابق بلافصل نیست و یک تاخیر زمانی محسوس در این میان وجود دارد، در واقع ارزشهای فرد تا حدود زیادی انعکاس شرایطی است که در طول سالهای قبل از بلوغ وی حاکم بوده است، لازم به تذکر است که در اینجا بلوغ اجتماعی و فکری مدنظر است (پیرحسینلو،ص۵۳). فرضیه اجتماعی شدن حاکی از آن است که دگرگونی ارزشی فوق نه مستقیما بلکه بواسطه و بههمراه روند ورود نسل جدید به جامعه رخ میدهد، زیرا نفوذ ارزشهای جدید بازتاب درک ذهنی فرد از امنیت مالی و جانی است، نه خود سطح اقتصادی. یعنی نظام ارزشی فرد تنها تحت تاثیر وضعیت اقتصادی او نیست، بلکه بیشتر از آن بر اثر محیطهای فرهنگی و نهادهای رفاه اجتماعی سامان میپذیرد که مجموعا فضای پرورش و رشد فرد را شکل میدهند، نتیجتا نحوه جامعه پذیری (اجتماعی شدن) فرد در سالهای ابتدایی زندگی است که میتواند ساختار ارزشی آینده آن شخص را پیشبینی کند.
اینگلهارت سپس تجربهای تاریخی از تحقیقات خویش در جوامع غرب را ارائه میدهد که ضمن آن استدلال میکند در سایه امنیت اقتصادی- اجتماعی بیسابقه یکی دو دهه اخیر و فضای ناشی از آن، افراد متعلق به اقشار مرفه که بنظر میرسد باید بیشتر بدنبال کسب درآمد باشند، تحت تاثیر ارزشهای فرامادی، بیشتر به مسایل کیفیت زندگی و کسب وجهه اجتماعی روی میآورند. کم درآمدشدن فرامادیون قطعی است اما نه بخاطر مشاغل سطح پایینتر و نه بخاطر اینکه افراد تنبلی هستند بلکه دین دلیل که آنها بدنبال خواسته های دیگری هستند. بر این اساس وی اینگونه نتیجهگیری میکند که در کشورهای مورد بررسی، نسلهای پس از جنگ نسبت به نسلهای پیشین فرامادیترند و اقشاری که در خانواده های مرفهتر بزرگ شدهاند نیز نسبت به دیگر اقشار درون هر نسل گرایش بیشتری به فرامادیگری دارند، همچنین فرامادیون دارای مشاغل بهتر، تحصیلات بالاتر و پردرآمدتر میباشند(اینگلهارت‏،۱۳۷۳، ص۱۸۶). وی دو پیامد برای تحصیلات از منظر دارا بودن ارزشهای فرامادی توسط یک فرد تحصیلکرده قایل است، اول اینکه تحصیلات خود ارزشهای فرامادی را تشویق میکند و دوم اینکه تحصیلات امنیت سازنده در طول سالهای شکل گیری شخصیت فرد را تحکیم میکند. بر مبنای نظریات اینگلهارت، کشورهایی که دارای نسبت بالاتری از فرامادیون هستند آهنگ رشد اقتصادی آهستهتری داشته و مراتب بالا را تایید میکنند. از شواهد فهم گرایش فرامادیگری در این مرحله موضوع شکست جبرگرایی اقتصادی مارکس میباشد زیرا رشد اقتصادی باعث به وجود آمدن فرامادیون میشود و ازدیاد فرامادیون باعث کاهش رشد اقتصادی میشود..

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

از دیگر موضاعات فرهنگی مورد توجه اینگلهارت نگاهی موشکافانه به چرایی افول هنجارهای مذهبی و جنسی است. او میگوید پیمایشهای موجود نشان میدهد که تحول بین نسلی درباره ارزشهای مادی به فرامادی در رابطه با ارزشهای مذهبی و اجتماعی ادیان سنتی هم روی داده و اعتقاد به خدا کمرنگ و اعتقاد به دیگر اصول دینی از اینهم کمرنگتر شده است، حضور در کلیسا کاهش یافته و مهمتر اینکه مادیون خیلی بیشتر از فرامادیون حاضر به دفاع از هنجارهای سنتی یهودی و مسیحی هستند. اما اینگلهارت این نمودها را به معنای افول دین تعبیر نمیکند، زیرا او فرامادیگری را در اصل متفاوت با معنویتگریزی میشمارد(اینگلهارت‏،۱۳۷۳، ص ۲۰۱). وی معتقد است فرامادیون به رغم بیگانگی از سنت، به مراتب بیشتر از مادیون به معنا و هدف زندگی میاندیشند، پس چرا گرایشهای فرامادی از منزلگاه دین سر در نمیآورد؟ پاسخ این پرسش به زعم اینگلهارت آن است که چون ادیان سنتی حرف چندان قانع کنندهای برای ارضاء نسلهای فرامادی ندارند، لذا اگرچه آنها بطور بالقوه علاقه بیشتری به دین دارند، ادیان سنتی موجود مفاهیم مناسب و زبان قابل فهم برای بیان معنا و هدف زندگی به آنان را دارا نیستند. براین مبنا، فرامایون مورد نظر علیرغم علاقه بیشتر به دین، اعتنای کمتری به آموزههای دینی و حتی مبانی و اعتقادات اساسی دینی داشته و در عوض تمایل جدی به اعتقادات عرفانی و حساسیت بیشتری به امور معنوی از خود نشان میدهند. در این مقوله نیز اینگلهارت با استناد به سه مورد تجربه نسلی، دورهای و چرخه زندگی استدلال میکند که اینکه جوانان مورد بحث اهمیت کمتری به خدا میدهند ناشی از تحول نسلی میباشد نه چرخه زندگی زیرا طبق استدلال اینگلهارت بین سالخوردگی و مذهبی شدن رابطهای وجود ندارد. از آنجاییکه مذهب بسیار در تغییرات فرهنگی اثرگذار میباشد روند غیر مذهبی شدن در حوزه هنجارهای جنسی و جنسیتی هم ادامه مییابد و در آنجا دگرگونی حتی اساسیتر نیز هست. از جمله موضع گیری فرامادیون در قبال هم جنسگرایی، سقطجنین، طلاق، روابط جنسی، فحشا و کشتن از روی ترحم بسیار متفاوت شده و اغلب با تسامح و تساهل همراه است. میل به بچه دار شدن در میان نسلهای جوان کمتر شده، گاهی دیده میشود که میگویند زن برای بچه دار شدن نیازی به ازدواج ندارد. خلاصه آنکه هنجارهای مذهبی و جنسی طبق آمار نوسانسنج اروپا به کارگردانی اینگلهارت سست شده و جهت حرکت تغییر ارزشها نیز به سمت فرامادی است و از پیامدهای مهم آن نیز افزایش طلاق، هم جنسبازی و کاهش میزان باروری میباشد(اینگلهارت‏،۱۳۷۳، ص ۲۱۰-۲۲۵). یکی دیگر از مسائل مورد توجه محقق مورد بحث، میزان رضایت و احساس خوشبختی در افراد جامعه آماری وی بوده است و نتایج ذکر شده حاکی از آن است که با توجه به فرضیه کمیابی انسانها از دست یابی به آرزوهایشان موقتا خوشحالند ولی این رضامندی موقت بوده و سریعا جای خود را به آرزوهای بعدی میدهد، احساس سعادت ذهنی اصولا زودگذر است و الویتهای ارزشی نسلها تغییر مییابد. برداشت اینگلهارت این است که خوشبختی نتیجه ثروتمند شدن نیست بلکه نتیجه موقتی ثروتمند شدن است. بر اساس پیمایشهای انجام شده ثروتمندان از فقراء احساس خوشبختی بیشتری را دارا نیستند و به یک معنای ساده و کلیشهای پول خوشبختی نمیآورد. در مجموع هلندیها از آلمانیها خوشبختترند. دراینجا نظریه تطابق ذهنی مطرح میشود بدین معناکه سطح آرزوهای فرد بتدریج با وضعیت او تطابق میابد و او به چیز هایی که کمیابترند به دیده معیار خوشبختی مینگرد (خوشبجتی همیشه بر فراز تپه بعدی قرار میگیرد)( اینگلهارت‏،۱۳۷۳، ص ۲۴۰-۲۵۹).
بر طبق نظریه آرزو و تطابق در دراز مدت این کیفیت ذهنی زندگی است که اهمیت پیدا میکند.
وقتی که وضعیت ایدهآل جدیدی برای مدتی باقی بماند باز ارزشهای نسلی دگرگون خواهند شد و دقیقا مطابق آرزو افق بعدی تغییر میکند. مثلا روحیه گسترش فردیت و حق ابراز نظر که در فرهنگ ژاپنی بر اساس فرضیه اجتماعی شدن و کمیابی برای جوان ژاپنی جالب بوده حالا با گسترش فردیت و حق ابراز نظر خودش را نشان میدهد(اینگلهارت، ۱۳۷۳، ص ۲۵۱). در قسمت تحلیل نتایج درباره هر کدام از گرایشات مطرح شده و رابطه آنها با سنخهای ارزشی مادی/فرامادی توضیحات بیشتری داده خواهد شد.
۲-۳-۳-۲- مدل تحلیلی اینگلهارت
نظریات اینگلهارت در مورد تغییرات فرهنگی را در کتاب «تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی»، می‌توان به صورت مدل زیر بیان نمود
مدل تحلیلی- نظری اینگلهارت در کتاب تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی

بعد نظری
بعد عملیاتی و تحلیلی
نظریه اصلی (امنیت و رفاه منجر به رشد فراوانی فرامادیون میشود)
رشد اقتصادی

۱- تقسیم بندی زمانی دوران جنگ و دوران پس از جنگ و مقایسه موقعیت اقتصادی ایندو
– تهیه جدول رشد اقتصادی در زمان شکلگیری شخصیت(قبل از بلوغ و در حدود ۱۵ سالگی) که البته به این دلیل که در چند دهه اخیر کشورهای غربی همگی با رشد و بهبود وضعیت رفاهی مواجه بوده‌اند اینگلهارت از شاخص سال (سن افراد) نیز استفاده کرده است

افزایش فرامادیون

۲- تعریف شاخص و سنخ‌های ارزشی (مطالعه مقطعی)
۳-تحلیل عامل (مطالعه مقطعی)
۴-مقایسه تحلیل عامل در کشورهای مختلف (مطالعه مقطعی)
۵- جدول درصد فرامادیون در طی سالهای متمادی (طولی)
۶- مقایسه ۵ و ۱ و اثبات نظریه اصلی (مطالعه طولی)

زمینه ها و نتایج این شاخص سازی
زمینه های اجتماعی اقتصادی(ses)

۷-مقایسه میان زمینه های اجتماعی- اقتصادی سنخهای ارزشی (مطالعه مقطعی و طولی)

تغییرات در دیگر نگرشها

۸- جدول تقاطعی میان سنخ‌های ارزشی و دیگر نگرشها (مطالعه مقطعی)

۹: مقایسه فعالیتهای ۱ و۷ و۸ و شکلگیری کل چارچوب کتاب (فرامادیون دارای نگرشهای متفاوتند و در نتیجه با افزایش فرامادیون ما شاهد شکلگیری نگرشهای جدید در غرب میباشیم).

البته اینگلهارت تغییرات سیاسی و اقتصادی ناشی از ازدیاد سنخ فرامادی را نیز مد نظر داشته است که به دلیل گستردگی تفاوتهای میان جامعه ایران و جوامع غربی در این زمینه از تطبیق این بخش از مدل او در مورد جامعه ایران در این پایان نامه صرفنظر کردهایم.
۲-۳-۴- تعیین جایگاه نظریه اینگلهارت در نظریه عمومی کنش
این بخش از پایان‌نامه تلاشی نظری است برای ایجاد ارتباط میان یک نظریه برد متوسط (نظریه اینگلهارت) و یک نظریه کلان (نظریه عمومی کنش). همانگونه که در قسمت پیشین توضیح داده شد نظریه اینگلهارت در کتاب «تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی» از دو قسمت تشکیل یافته است:
الف) نظریه اصلی که از دو فرضیه (فرضیه های کمیابی و اجتماعی شدن) تشکیل شده است. یکی از آنها کم و بیش شبیه نظریه نیازهای مازلو است و دیگری تعریفی از جامعه‌پذیری افراد.
ب) قسمت دوم که خود اینگلهارت آن را در لابلای کتاب مطرح کرده است همبستگی میان سنخ‌های ارزشی مادی/ فرامادی و دیگر نگرشهای فرد نسبت به موضوعاتی چون خانواده، دین، سیاست و… است.
این دو قسمت کم و بیش دو بخش مجزا از یکدیگر می‌باشند اما در کتاب بخش اول به عنوان چارچوب نظری عنوان شده است و علت وجود رابطه‌های هماهنگ میان سنخ‌های ارزشی و نگرشها در هر حوزه در بخشهای مختلف کتاب دنبال شده است.
با این تفکیک جایگاه نظریه اینگلهارت در نظریه کنش روشنتر میشود. نظریه اینگلهارت ذره‌بین خود را بر روی تعاملات و روابط میان خرده ‌نظام شخصیت و دیگر خرده‌ نظامهای فرعی نظام کنش و همچنین فعل و انفعالات صورت گرفته در این خرده‌ نظام (خرده نظام شخصیت) به علت آن تعاملات قرار داده است و تلاش می‌کند که در تبیین این روابط و تعاملات مدلی منطقی را ارائه دهد.
واحد اساسی نظام شخصیت در نظریه کنش «تمایل نیازی[۱۳]» است. جزء «نیازی» خصلت ماهوی و درونی و جزء «تمایلی» خصلت اکتسابی و بیرونی دارد. وزن هر جزء در هر واحد و در کل نظام شخصیت می‌تواند متفاوت باشد. یعنی هر چقدر جزء تمایلی وزن بیشتری داشته باشد به همان میزان معیارها و ارزشهای اجتماعی بر روی نحوه ارضای نیازها مؤثرند. بالعکس هر قدر عنصر نیازی وزن بیشتری داشته باشد، در این صورت تاثیر معیارها و ارزشهای اجتماعی روی نحوه ارضاء نیاز کمتر است و بیشتر ارضا و تحققِ آنی آن مطرح است. در واقع جزء تمایلی همان ارزشهای درونی شده اجتماع است که در مجموعه شخصیت با جزء نیازی (نیازهای ارگانیسمی) در تعادل قرار میگیرد.
در رابطه با مجموعه تمایلات نیازی میتوان حداقل از ۳ نوع رابطه صحبت نمود. ۱) روابط میان تمایلات نیازی با یکدیگر که انگاره این روابط چیزی جز ساختار نظام شخصیت نیست ۲) روابط هر یک از تمایلات نیازی با نظام شخصیت در کل ۳) روابط میان تمایلات نیازی با خرده نظام‌های دیگر.
رابطه میان تمایلات نیازی در بالاترین سطح انتزاع را با دو دسته اعیان ( اعیان اجتماعی و فرهنگی) نگرش می‌نامیم. در واقع نگرش در برگیرنده منظومه‌ای از سو‌گیری‌های نظام شخصیت کنشگر نسبت به اعیان اجتماعی و فرهنگی مختلف است که البته به نظر پارسونز نگرش و گرایش نسبت به اعیان فرهنگی همان «ارزشهای اجتماعی درونی شده» است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...