شکل ۳-۱۲: برش­ از انیمیشن رویای کریسمس شکل ۳-۱۳: برش­ از انیمیشن وینالِز زاکی
کارل زِمان پس از دو سال کار، در سال ۱۹۵۸ فیلم اختراع شیطانی[۳۸] را از تلفیق فیلم زنده با مدل­های عروسکی و نقاشی ساخت. منتقدان تکنیک فیلم و همچنین پس زمینه ­های آن را تحسین کردند. پس زمینه ­های این فیلم را ریو و بِنت در فضایی از نقاشی­های ورنه (نقاش قرن نوزدهم)، طراحی کرده بودند. آندره بازن درباره آن می نویسد:” در فیلم اختراع شیطانی، بین تکنیک و خلاقیت، عدم توازن دیده می­ شود، اما درعین حال دارای صحنه­های زیبای بسیار و ترفندهای کمیک جالبی است.” ویتوریو اسپینازولا نیز می­افزاید:” منتقدان زیادی نیستند که به آثار کارل و اندیشه­ های مدرن او توجه کرده باشند؛ اندیشه­هایی که با علوم جدید و عصر ماشینی و نیز با نتایج غمبار تحقیقات جدید، مخالفت می­ کند و در هراس است که آیا این تحقیقات به یاری بشریت خواهد شتافت یا برضد او عمل خواهد کرد؟” (بندازی، ۱۳۸۵: ۱۶۹)
۳-۵-۵- یِری ترنکا روکا[۳۹]
یرژی ترنکا، یکی از معروف­ترین انیماتورهای عروسکی در اروپای شرقی، در تاریخ ۲۴ فوریه ۱۹۱۲ در شهر پیلزن چکسلواکی به دنیا آمد. اگرچه ترنکا در زمینه­ نقاشی و تصویرگری طنز صاحب نام بود، اما درعین حال به تصویرگری کتاب و تئاتر علاقه­ بسیار داشت. وی به عنوان طراح صحنه با ییر فریکا، کارگردان پیشرو کار می­کرد اما علاقه­ پیشین خود را نسبت به عروسک سازی از دست نداد و به همین دلیل تئاتر چوبی[۴۰] را تأسیس کرد. هر چند در اواسط دهه­ ۱۹۳۰ عروسک ساخته­ دست ترنکا ( به نام هارمونیک) به وسیله­ کارل دودال در یک فیلم مورد استفاده قرار گرفت، اما ورود رسمی ترنکا به دنیای سینما، پس از خاتمه­ی جنگ صورت گرفت. طرح پیشنهادی وی به نام پدربزرگ چغندر کاشت پذیرفته شد و بنابراین اولین فیلم انیمیشن ترنکا به روش طراحی روی کاغذ ساخته شد و مهارت انکارناپذیر وی را آشکار کرد. البته این اثر، هنوز فاصله­ی زیادی با فیلم­های انیمیشن عروسکی داشت که خود او در آینده ساخت. برخی از آثار ترنکا عبارتند از: فیلم تجربی هدیه (۱۹۴۶)، که در زمان خود سورئالیستی و غیرطبیعی به نظرمی آمد، راهزنان و حیوانات (۱۹۴۶)، که اجرای تازه­ای از یک افسانه­ی قدیمی بود، فیلم خوش ساخت لوله پا ک­کن و سربازان اس اس (۱۹۶۶) که موضوعی ضد نازی دارد و داستان دوده پاک کنی را روایت می­ کند که سربازان اس.اس را به تمسخر می­گیرد و درنهایت با بهره گرفتن از فنرهای قوی، از دست آنها می­گریزد. ترنکا بر این باور بود که تعداد زیاد اعضای گروه و عوامل واسطه مانند هنرمندان و رنگ گذاران، خلاقیت طرح­های اصلی او را تضعیف کرده ­اند. به همین دلیل در پائیز ۱۹۴۶ تصمیم گرفت انیمیشن عروسکی کار کند که در این زمینه می­توان به اثر او با نام سال چک (۱۹۴۷) اشاره نمود. (بندازی، ۱۳۸۵: ۱۹۹)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ترنکا در سال ۱۹۵۴ و ۱۹۵۵ ساخت سه اپیزود بلند جسورانه را از جاروسلا هاسک باعنوان “سرباز خوب ششویک” (۱۹۵۵) به عهده گرفت. نمونه ­ای که ترانکا ساخت، بهترین اقتباس نبود اما در هرصورت روح اثر را با بهره گرفتن از تصویرهای کلاسیک جوزف لادا (تصویرگر کتاب خوب شویک) حفظ کرد. “رؤیای نیمه شب تابستان”[۴۱] (۱۹۵۹) آخرین فیلم سینمایی انیمیشن ترانکا بود که براساس اثر شکسپیر نوشته شده بود. در این فیلم، ترانکا خیال خود را آزاد گذاشت و به طراحی لباس­های گران قیمت برای عروسک­ها پرداخت. به هرحال این فیلم، سرآمد همه فیلم­های ترانکا است.

شکل ۳-۱۴: برش­هایی از انیمیشن دست- یری ترونکا
او در آثارش عموما مردم معمولی را به تصویر می­کشد، مانند فقیر احمق یونانی که در دام حلقه­های “پوک” گرفتار می شود. “دیلیز پاول”، منتقد روزنامه­ی ساندی تایم در تاریخ ۱۱ اکتبر ۱۹۵۹ می­نویسد:” از اینکه عروسک­ها می­توانند تا این اندازه مؤثر باشند، تعجب می­کنم.” اما، اوگو کاسیراگی که با نظر وی مخالف است می­نویسد:” ترنکا خود را درمیان مجموعه­ پانتومیم باشکوه، جذاب و سرشار از حرکت­های موزون و رقص گونه رها کرده است. وی سبک های بسیاری (از نئوکلاسیک گرفته تا روکوکو) را با یکدیگر تلفیق می کند و ظرافت­های بیش ازحد و مبالغه آمیز را به نمایش می­ گذارد”. (بندازی، ۱۳۸۵: ۲۰۱)
آثار ترانکا که برآن نقدهای بسیار نوشته شده است، نشانه­ای از یک فرهنگ عمیق و درونی است. ترنکا در بهترین شرایط خود به ساخت فیلم­های انیمیشن عروسکی شاعرانه می ­پردازد و در این فیلم­ها برای بازی عروسک­ها و ساختار آنها، قوانینی خلق می­ کند. انیمیشن عروسکی قبل از ترنکا با مشکل تغییر حالات صورت روبه رو بود، یعنی تعداد زیادی چشم، ابرو و دهان در حالت­های مختلف طراحی می­شد تا برای ایجاد حرکت در بین فریم­های یک صحنه، روی صورت عروسک ها قرار گیرند. وی با تجربه به این نتیجه رسید که حالات چهره­ی عروسک­ها از قوانین ماسک­های تئاتر پیروی می­ کنند و به همین دلیل، مانند ماسک بی حرکت و ثابت به نظر می­رسند. ترکا این قوانین را تغییر داد و عروسک­های وی حالاتی کنترل شده دارند و حرکاتشان باشکوه است.
ترنکا از نظر هنری بر هنرمندانی پیشی گرفت که قبل از او تلاش می­کردند که مفصل عروسک ها را شُل بسازند یا مثل شخصیت­های طراحی شده انیمیشن سنتی، پیچ و تاب دهند. عروسک­های ترنکا حالت خود را بیشتر از نوع قرارگرفتن در صحنه و نورپردازی به دست می آوردند. شخصیت­ها با عناصر روانی جان می­گرفتند و حالت­های صورت آنها متناسب با اتفاق­های داستان تغییر می­کرد و شکل می­گرفت. ترنکا با صورت­های چوبی و ثابت عروسک­هایش، مسیر بازیگری تصنعی عروسک­ها را به اثری هنری و همچنین نمایش ظاهری را به تجربه ای عمیق و دراماتیک تغییر داد. برتیسلاو پویار می گوید:” اغلب می­دیدم که ترنکا، سر عروسک­های خود را نقاشی می­ کند و به چشم عروسک­ها حالتی نامشخص می­دهد و تنها با گردش سر یا تغییر نورپردازی، یکی از حالات شادی، غم یا حالتی رؤیایی را به دست می ­آورد و بدین ترتیب به نظر می­رسد که عروسک­ها توانایی­های پنهان بسیار دارند و قلب چوبی آنها دارای احساس است.” (بندازی، ۱۳۸۵: ۲۰۳)
۳-۵-۶- الکساندر الکسیف[۴۲]
الکساندر الکسیف، هنرمند روسی بعد از خاتمه­ی تحصیلاتش به شهرهای مختلفی سفر کرد و در زمینه ­های گوناگونی چون طراحی صحنه و آموزش آن، تصویرگری کتابهای ارزشمند و کنده کاری روی فلز فعالیت داشت تا اینکه در سن سی سالگی نارضایتی بر او غلبه کرد. خود می­گوید:” احساس می­کردم که همه چیز را تجربه کرده­ام؛ همه آن چیزهایی که قادر به انجام آنها بودم. تصویرگری کتاب به خاطر کسب درآمد بود؛ بنابراین همه چیز خوب پیش می­رفت، اما برای من این کار تنها به صورت یک تجارت درآمده بود و دیگر یک حرکت هنری محسوب نمی شد. زمان، زمانِ کالیگاری، سیرک، چارلی چاپلین و فیلم­های آیزنشتاین بود. سینما قطعا دارای اعتباری بود که دوستان نویسنده­ام به آن داده بودند. با خود گفتم به تنهایی سینمای دیگری خواهم ساخت؛ به گروه بزرگی نیاز ندارم اما حاصل کارم حتما یک اثر هنری خواهد بود.” و در این هنگام بود که ایده­ ساخت تابلوسوزنی[۴۳] پاگرفت. بدین ترتیب، اَلکسیف صفحه­ی سفیدی طراحی کرد که هزاران سوزن قابل حرکت به طور عمودی در این سطح توری شکل، فرورفته بود. وقتی از دو جهت تابلو، دو منبع نور بر سوزن­ها می تابید، بر نوکِ هر سوزن، دو سایه ایجاد می­شد و همه سایه­ها باهم، سطح تاریکی بر روی صفحه به وجود می ­آورد. در این صورت وقتی مجموعه ­ای از سوزن­ها به اندازه و کنترل شده، درون سطح توری شکل فرو می­رفت، سایه­های مربوط به آنها کوتاه تر می­شد و بنابراین یک سطح روشن به دست می­آمد. فرورفتگی کامل سوزن­ها، سایه­ای به وجود نمی­آورد و بنابراین یک صفحه­ی سفید به چشم می خورد و بدین ترتیب شکل دلخواه با سایه روشن­های کامل ایجاد می شد. با این روش، ساخت یک فیلم انیمیشن از حکاکی ممکن می­شد. هنرمند با هر تغییر که در هر مرحله به طرح خود می­داد، یک تک قاب فیلمبرداری می­کرد. ( بندازی، ۱۳۸۵: ۱۲۵)
سرانجام الکسیف با همکاری هنرمند آمریکایی به نام کلر پارکر در سال ۱۹۳۲ ساخت فیلم “شبی بر فراز کوه سنگی”[۴۴] را شروع کردند که تولید آن در سال ۱۹۳۳ به پایان رسید و با استقبال زیادی روبه رو شد. اما توزیع کنندگان معتقد بودند که برای کسب درآمد، حداقل باید سالی یک دوجین از این فیلم­ها را تولید کرد و به همین دلیل، این دو هنرمند نا امید از این واقعه، سینمای هنری را ترک کردند و به ساخت فیلم­های تبلیغاتی روی آوردند. با شروع جنگ جهانی دوم، آنها پاریس را به مقصد آمریکا ترک گفتند. الکسیف در سال ۱۹۴۳ فیلم گذر[۴۵] را با یک تابلوی سوزنی کامل­تر برای انجمن ملی فیلم کانادا NFBC ساخت. این فیلم بسیار کوتاه که براساس شعری از یک فرانسوی زبان ساکن کبک ساخته شد و اولین کار مستقل الکسیف، بعد از ده سال سکوت بود.

شکل ۳-۱۵: برشی از انیمیشن شبی بر فراز کوه سنگی شکل ۳-۱۷: برشی از انیمیشن بینی
“در سال ۱۹۵۱ دوره­ تجربیات انتزاعی (متحرک کردن اجسام خیالی) آغاز شد. الکسیف نیز در جستجوی تجربه ­های تازه، با یک نورپردازی متحرک با زمان نوردهی زیاد، تصاویری را ثبت کرد. سپس تصاویر ثبت شده را که بیشتر به ساچمه، نورپردازی شده بودند، به یکدیگر متصل کرد و از ترکیب آنها پاندول­هایی ساخت که پراکندگی آنها در صحنه می­توانست به دقت محاسبه و برنامه­ ریزی شود. بدین ترتیب او با تشکیل فرم­های مختلف که از طریق منبع نور دریافت می­شد، اشیای مجازی را فیلمبرداری کرد.. الکسیف با بهره گرفتن از این تکنیک که نامش را کلیت[۴۶] نهاده بود، چند فیلم تبلیغاتی ساخت؛ ازجمله بخار[۴۷] که جایزه­ی ویژه­ی جشنواره­ی فیلم ونیز را در سال ۱۹۵۲ دریافت کرد.” (بندازی، ۱۳۸۵: ۱۲۶)
فیلم شبی بر فراز کوه سنگی، به عنوان یکی از تأثیرگذارترین آثار الکسیف هنوز هم به عنوان راه حلی برای رفع مشکلات هماهنگی بین موسیقی صدا و موسیقی تصویر به شمار می ­آید و حکاکی­های متحرک او الگویی مناسب برای گسترش ظرفیت­های زبان سینما و زیبایی شناسی تصویر است. درحقیقت ابداع تابلوی سوزنی، صرفا جستجویی برای ساخت یک وسیله نبود، بلکه تلاش برای دست یابی به امکانی بود که توانایی ارائه­ تخیلات او داشته باشد. موسیقی در این فیلم به عنوان قصه و روایت عمل می­ کند و تصاویر آن، دریچه­ای به سوی ارائه­ تخیل در سینما است؛ تخیلی که از طریق سایه روشن­های خاکستری به دست آمده است. او درباره این فیلم می­نویسد:” فکر می­کردم که ستیز بین خوب و بد و روز و شب را به نمایش می­گذارم، اما بعدها متوجه شدم که مرگ پدرم را بازسازی کرده­ام و حالات مختلف روحی مادرم را که از مرگ او به شدت متأثر شده بود، به تصویر کشیده­ام. اما این عمل، ناخواسته و بی آنکه متوجه باشم در سی سالگی به وقوع پیوست و تنها بیست سال بعد فهمیدم که در آن زمان من باید نشان می­دادم که انسان می ­تواند تصویری را در حرکت بسازد. حالا در هفتاد سالگی معتقدم که انیمیشن باید شاعرانه باشد و ثابت کند که سینما می ­تواند شیوه ی عکاسی را رها کند و در جستجوی شکل صحیحی از گفتگو باشد. چیزی شبیه به یک سونات با دو تم بر دو صفحه­ی سوزنی. طبیعتا خود فیلم هم تصویری از باورهای شخصی من است، اما در پایان چه اتفاقی می­افتد؟ نمی­دانم و هرگز نیز نخواهم دانست.” او در دو فیلم شاعرانه­اش، یک شب[۴۸] و تصاویر[۴۹] در مقایسه با فیلم­های بلند روایی گذر و بینی، تفاوت بسیاری را قائل شده است. فیلم بینی که از داستانی نوشته­ی گوگل اقتباس شده، به آرایشگری می ­پردازد که یک بینی را درمیان تکه­ای نان پیدا می­ کند و همچنین مرد جوانی که بدون اجزای صورتش از خواب بیدار می­ شود و یک بینی که دنبال زندگی خود می­گردد. وی در فیلم، بدون آنکه به طور دقیق متن داستان را دنبال کند، به روح داستان می ­پردازد و به نوعی، متن را با تصاویر بازسازی می­ کند. ساختار کلی این فیلم از بخش­های مختلفی به دست آمده است که عبارتند از: ترکیب حوادث گوناگون با تصاویر لطیفی از قرن نوزدهم روسیه، تغییر و تبدیل تدریجی یک شیء به شیء دیگر، حضور موجودات زنده، اندام­های تیره و مرموزی که از سطح پیاده رو بلند می­شوند و سپس بدون اشاره­ای ناپدید می­گردند و… بینی، به عنوان نمونه­ برجسته­ی یک اثر مدرن، همچون گفتاری فراواقعگرایانه، توسط هنرمندی خلق شده است که ذاتا اندوخته هایش را از مکتب سورئالیسم بر گرفته است.” (بندازی، ۱۳۸۵: ۱۲۸، ۱۲۹)
۳-۵-۷- لوت راینیگر[۵۰]
لوت راینیگر، متولد ۱۸۹۹ می­گوید: “در سال ۱۹۱۹ پل واگنر[۵۱] مرا به جمعی از هنرمندان معرفی کرد. این گروه، جوانانی بودند که فیلم­های تجربی خود را در مراسم افتتاح یک استودیو به نمایش می­گذاردند. واگنر رو به جوانان گفت: “به خاطر خدا مرا از دست این دختر دیوانه­ی سایه­ای نجات دهید. شخصیت­های برش مقوایی او مناسب انیمیشن هستند. نمی­توانید به شکلی شخصیت­های بریده شده­اش را به یک فیلم انیمیشن تبدیل کنید؟!” و البته، این همان چیزی بود که اتفاق افتاد… ابتدا برای آموختن تکنیک­های انیمیشن با بارتوش در ساختن یک فیلم انیمیشن درباره­ی جغرافیا همکاری کردم و بالاخره درسال ۱۹۱۹ اولین فیلم انیمیشن برش مقوای ضد نور را ساختم”. ماجرای فیلم یک رقص دونفره به همراه اشیایی بود که براساس حرکت این دو جا به جا می­شدند. این فیلم با عنوان آرایش قلب لعابی[۵۲] چنان مورد توجه و تشویق قرار گرفت که از آن زمان تا به حال، تنها این کار را دنبال کرده­ام… در سال ۱۹۲۳ بانکدار جوانی به نام لوئیس هاگن سفارش ساخت یک فیلم سینمایی انیمیشن را با همین تکنیک، به من داد. این پیشنهاد غیرقابل مقاومت بود. بنابراین، لوئیس هاگن که مایل نبود فیلم از طریق انستیتو ساخته شود، استودیوی کوچکی بالای گاراژ منزلش برای من آماده کرد. من در این زمان با کارل کخ ازدواج کرده بودم و به همراه دوست مهربانمان بارتوش، برای تولید فیلم­های انیمیشن به این محل نقل مکان کردیم. گروه ما به عنوان پیشگامان این هنر، به ندرت برای تولیدات تبلیغاتی دعوت به کار می­شد و همیشه خارج از چرخه­ی صنعت فیلمسازی فعالیت می کردیم… پس از اینکه به ما پیشنهاد ساخت یک فیلم سینمایی انیمیشن داده شد، برای همکاری از بارتوش و راتمن دعوت کردم. حضور این دو هنرمند باعث شد که بعضی از صحنه­های هنرمندانه در فیلم شاهزاده احمد[۵۳] خلق شود. در این همکاری من شخصیت­های مقوایی را می­بریدم و حرکت­های لازم روی میز مخصوص، به وسیله­ راتمن تنظیم و فیلمبرداری می­شد. تا آنجا که به خاطر دارم، شاهزاده احمد اولین فیلمی است که دو هنرمند با سلیقه­های متفاوت هنری روی یک صحنه کار کرده ­اند”. ساخت این فیلم تا ۱۹۲۶ به طول انجامید. این فیلم در فرانسه با استقبال قابل ملاحظه­ای روبه رو شد؛ مخصوصا زمانی که شخصیت­هایی همچون ژان رنوار[۵۴] و رنه کلر[۵۵] نیز آن را تحسین کردند.

شکل ۳-۱۸: برش­هایی از انیمیشن شاهزاده احمد- لوت راینیگر
پس از آنکه بارتوش و راتمن از راینیگر جدا شدند و به راه خود ادامه دادند، لوت و همسرش کارل کخ از طرف جان گریرسون برای کار در جی.پی.اُ در آلمان، ایتالیا و انگلستان دعوت به همکاری شدند و تا قبل از جنگ جهانی دوم، این زوج هنرمند ۲۶ فیلم ساختند. ارزنده ترین فیلم آنها پاپاگنو[۵۶] بر اساس قطعه­ی فلوت سحرآمیز موتزارت ساخته شده است و همچنین کار برجسته­ی دیگر آنها، بخش کوچکی از فیلم مارسی[۵۷] اثر جان رنوار است که به روش مقوای سایه­ای به تصویر درآمده است.
منتقدین و تماشاگران، متفقا احساس لطیف و شکننده­ی آثار او را تحسین کرده ­اند. هرچند راینیگر در انتخاب تصاویر نسبت به اکثر هنرمندان سال­های ۱۹۲۰ غیرمعمول به نظر می­رسد، اما دنیای این بانوی هنرمند به گذری از آزادی و نوگرایی در قلمروی آرت دکو[۵۸] تعلق دارد. روش­های راینیگر در بسیاری از فیلمسازان نوگرا، مخصوصا در آلمان شرقی انگیزه به وجود آورده است. با این وجود آن پیوستگی موضوع و روان بودن حرکات در کارهای او، در هیچ یک از آثار فیلمسازان دیگر مشاهده نشد.” (بندازی، ۱۳۸۵: ۳۷)
۳-۵-۸- ژبیگینو ریبژنسکی[۵۹]
فیلم تانگو[۶۰] با پرتاب یک توپ به داخل یک اتاق خالی آغاز می­ شود. پسربچه­ای از پنجره بالا می­رود، توپ را بر می­دارد و از پنجره به بیرون می­پرد. این کار تا پایان فیلم ادامه دارد. در این حال شخصیت­های دیگری که هرکدام به کار خود مشغول هستند، یکی پس از دیگری وارد و سپس خارج می­شوند. به نظر می­رسد در تطابق با زندگی روزمره­ی انسان­ها، هیچ کدام توجهی به دیگری ندارند و از آنچه در اطرافشان می­گذرد بی خبرند. هر حرکت به دقت درجای خود برنامه­ ریزی و تنظیم شده و هرکدام با ماسکی که برای آن ساخته شده، فیلمبرداری شده ­اند. ژبیگینو ریبژنسکی می­گوید: “مجبور شدم برای تهیه­ ماسک­ها ۱۶۰۰ تلق را رنگ بزنم و چندین هزار فریم را در دستگاه چاپ نوری[۶۱] دوباره فیلمبرداری کنم. درطول هفت ماه، روزانه ۱۶ ساعت کار انجام شد تا فیلمبرداری به پایان برسد. خوشبختانه مشکل چندانی برای نگاتیو به وجود نیامد و تنها چند اشتباه محاسبه­ی کوچک و بی اهمیت اتفاق افتاد. یک خط مشکی در محیط هر شخصیت دیده می­ شود که از مشکلات همیشگی نگاتیو است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...