در بخش پژوهش‌های نظری، بینش‌های جدید با نفوذ و گسترش تئوری بازی‌ها با حسابداری همراه گشت که شامل پژوهش‌های انجام شده توسط لامبرت[۷] (۱۹۸۴)، دای (۱۹۸۵)، دای (۱۹۸۸)، آریا و همکاران[۸] (۱۹۸۸، ۲۰۰۳)،سانکار[۹] (۱۹۹۹)، رونن و یاری (۲۰۰۱، ۲۰۰۲)، رونن و همکاران (۲۰۰۳) می‌باشد (نقل از رونن و یاری، ۲۰۰۸). این پژوهش‌ها بیانگر این بودند که هموارسازی واقعی نتیجه رابطه نماینده- کارگزار بین مدیر و مالکان شرکت می‌باشد.

در پژوهش‌های تجربی، توجه‌ها معطوف به حالتی شد که در آن مدیریت ممکن است تقاضای مدیریت سود مفید داشته باشد. این پژوهش‌ها شامل پژوهش‌های انجام شده توسط هیلی (۱۹۸۵)، شیپر (۱۹۸۹)، جونز (۱۹۹۱)، دیچو و همکاران (۱۹۹۵)، بارتو و همکاران[۱۰] (۲۰۰۰)، دیچو و دیچو[۱۱] (۲۰۰۲)، کانگ[۱۲] (۲۰۰۵)، کوتری و همکاران (۲۰۰۵)، یی[۱۳] (۲۰۰۵)، یاری و همکاران (۲۰۰۷)، یاری (۲۰۰۷) می‌باشد (نقل از رونن و یاری، ۲۰۰۸: ۱۶). این پژوهش‌ها به قراردادهای جبران خدمات مدیران اشاره می‌کنند، هنگامی که افزایش سود منجر به افزایش پاداش مدیران نمی‌شود، این موضوع ممکن است باعث ایجاد انگیزه در مدیریت برای کاهش سود گزارش شده شوند.

در سطح تغییرات قانونی می‌توان به سخنرانی رئیس کمیسیون بورس و اوراق بهادار، آرتور لویت[۱۴] (۱۹۹۸)، با عنوان «بازی اعداد»، قانون ساربنز-اکسلی (۲۰۰۲) و همچنین افزایش تعداد کارکنان کمیسیون بورس و اوراق بهادار برای نظارت بر حسابداران و بیانیه‌های حسابرسی نام برد (رونن و یاری، ۲۰۰۸). سخنرانی آقای لویت باعث انتشار SAB شماره ۹۹ با عنوان «با اهمیت بودن» وSAB شماره ۱۰۰ با عنوان «تشخیص و زمان‌بندی ساختار مجدد» وSAB شماره ۱۰۱ با عنوان «تشخیص درآمد» شد. افزون بر این تشکیل هیات نظارت بر حسابداری عمومی را می‌توان در این گروه جای داد (رونن و یاری، ۲۰۰۸).

۲-۲-۴- تعاریف مدیریت سود

پیتون[۱۵] (۱۹۲۲) بیان می‌کند که همیشه ایجاد تعریفی مفید برای یک موضوع گسترده سخت بوده است. تعریف دقیق ممکن است در بهترین حالت ناکافی بوده باشد و اغلب به طور مثبتی گمراه کننده باشد. ‌در مورد مدیریت سود نیز، تعریفی دقیق که همه جنبه‌های آن را در بر گیرد موجود نیست.

با نگاهی به جامعه حرفه‌ای حسابداری ملاحظه می‌شود که تعریف روشنی از مدیریت سود در بیانیه‌ها و یا استانداردها و سخنرانی‌ها وجود ندارد. اگرچه برای حد نهایی مدیریت سود که همانا تقلب محسوب می‌شود تعریف مشخصی (بر حسب انگیزه مدیر) وجود دارد (دستگیر و ناظمی، ۱۳۸۶: ۱۵). در ایران، نیز تعریف روشنی از مدیریت و هموارسازی سود از طرف مقامات قانون‌گذار و بورس و اوراق بهادار تهران ارائه نشده است (دستگیر و ناظمی، ۱۳۸۶).

با این وجود، رونن و یاری (۲۰۰۸) تعاریف مدیریت سود را در سه طبقه سفید، خاکستری و سیاه طبقه‌بندی کرده‌اند. مدیریت سود مفید (سفید)، شفافیت گزارش‌های مالی را افزایش می‌دهد. مدیریت سود مضر (سیاه)، شامل ارائه کاملاً نادرست صورت‌های مالی و تقلب می‌باشد و مدیریت سود خاکستری، دستکاری گزارش‌ها و صورت‌های مالی در مرزهای مطابق با استانداردهای حسابداری است که می‌تواند فرصت‌طلبانه یا افزاینده کارایی باشد. جدول ۲-۲ اطلاعات مربوط در این زمینه را نشان می‌دهد.

فرضیه مدیریت سود در ابتدا با عنوان هموارسازی سود توسط هیورث[۱۶] (۱۹۵۳) ارائه و بعداً توسط گوردون[۱۷] (۱۹۶۴) معرفی شد. برای اولین بار توسط مک نیچلسون (۱۹۸۸) عبارت «مدیریت سود» جایگزین عبارت «هموارسازی سود» شد. از آنجا که مدیریت می‌تواند با اعمال نفوذ خود در تهیه خلاصه ای از عملکرد شرکت، نتایج مورد نظر خود را منعکس نماید، موضوع مدیریت سود در کانون توجه قرار گرفت (ریاحی بلکوئی، ۲۰۰۰).

جدول ۲-۲- تعاریف مختلف مدیریت سود

نوع مدیریت سود

تعریف

استفاده‌ کنندگان از این تعریف

سفید

مدیریت سود، مزیت استفاده از انعطاف پذیری انتخاب‌های حسابداری برای علامت دهی اطلاعات خصوصی مدیریت ‌در مورد جریان وجوه نقد آتی است.

رونن و سادن (۱۹۸۱)، دمسکی و همکاران (۱۹۸۴)، سو (۱۹۹۰)، دمسکی (۱۹۹۸)، بنیش (۲۰۰۱)، سانکار و سوبرامانیام (۲۰۰۱)

خاکستری

مدیریت سود انتخاب رویه‌های حسابداری است که هم می‌تواند فرصت طلبانه باشد (تنها افزاینده مطلوبیت مدیریت است) و هم می‌تواند از نظر اقتصادی کارا باشد.

فیلدز و همکاران (۲۰۰۱)، اسکات (۲۰۰۳)

سیاه

مدیریت سود استفاده از ترفندها و حقه‌هایی برای کاهش شفافیت گزارش‌های مالی است.

شیپر (۱۹۸۹)، لویت (۱۹۹۸)، هیلی و والن (۱۹۹۹)، تزار و یاری (۱۹۹۹)، چتورو و همکاران (۲۰۰۱)، میلر و بانسون (۲۰۰۲)

(رونن و یاری، ۲۰۰۸: ۲۵-۲۶)

در ادامه به تعاریف مختلف موجود مدیریت سود می‌پردازیم و مشخص می‌کنیم که هر کدام از این تعاریف در کدام طبقه از تعریف مدیریت سود مطابق با رونن و یاری (۲۰۰۸) قرار می‌گیرند.

بیدلمن‏[۱۸] (۱۹۷۳) معتقد است که مدیریت دو انگیزه برای هموار نمودن سود گزارش‏ شده دارد. اول آنکه پدید آمدن یک جریان با ثبات سود بر ارزش سهام شرکت اثر مساعد دارد، ریسک شرکت را کاهش می‏ دهد و در قیاس با فرایندهای بی‏ثبات، توان‏ بیشتری برای حمایت از سود سهام فراهم می‏ گردد. وی دومین انگیزه را برای‏ هموارسازی سود، توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و کاهش احتمالی‏ همبستگی بازده مورد انتظار شرکت با بازده مجموعه بازار می‏داند. این تعریف مطابق با تعریف مدیریت سود سفید در طبقه‌بندی رونن و یاری (۲۰۰۸) می‌باشد. بیدلمن در تعریف خود تنها به نقش مدیریت در فرایند مدیریت سود اشاره می‌کند و دیگر گروه‌ها را نادیده می‌گیرد. مشکل دیگر این تعریف در نظر نگرفتن دیگر انواع مدیریت سود می‌باشد. بنیش (۲۰۰۱) در تعریف خود اشاره‌ای ‌به این مورد نکرده است که مدیریت سود می‌تواند فرصت‌طلبانه نیز باشد و همچنین می‌تواند منجر به کاهش شفافیت گزارشگری مالی شود.

واتس و زیمرمن‏ (۱۹۸۶) عنوان می‏ کنند که پژوهشگران با توجه به پژوهش‌های انجام‏ شده، ‌به این نتیجه رسیده‌اند که ارقام و اعداد حسابداری در تضاد منافعی که بین مدیران‏ و سهام‌داران وجود دارد نقش مهمی را ایفا می‏ کنند. به عبارتی این ارقام و اعداد می ‏توانند نقش ‌تشدید کننده یا تعدیل‏کننده‏ای در این مقوله داشته باشند. در واحدهایی‏ که عملکرد ضعیفی از لحاظ سود گزارش شده داشته‏اند و قیمت سهام آن‌ ها سقوط نموده است، خطرات جدی، امنیت شغلی مدیریت را تهدید می ‏کند و در نهایت ممکن‏ است سهام‌داران بخواهند مدیریت را تعویض نمایند. این تعریف مطابق با تعریف مدیریت سود خاکستری در طبقه‌بندی رونن و یاری (۲۰۰۸) است. تعریف واتس و زیمرمن (۱۹۸۶) از رویکرد تئوری اثباتی سرچشمه می‌گیرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...