۳-۹-استعاره ی تبعیّه ی فعلی
ای گل از پرده برون آی که مرغ سحری همره قافله ی باد سحر باز آمد
(خواجو:۱۸۵)
از پرده برون آمدن : الف) (مستعار و مستعارٌله ) ب)استعاره ی تبعیّه است از “حجاب و پرده برون آمدن و جلوه کردن رخسار یار”(مستعارٌمنه ). ب) به معنای ” شکوفایی غنچه گل سرخ ” (مستعارٌمنه ) نیز هست که این نیز استعاره ی تبعیّه است.
مژدگانی که گل از پرده برون می آید این همه پرده که بر کردهی ما می‌پوشی
(سعدی، ۱۳۷۵ : ۱۳۶)
۳-۱۰-استعاره ی تبعیّه ی فعلی و استعاره ی محقّقه
چو گل بیرون شد از بستان چه حاصل ز غلغل بلبل فریادخوان را
(خواجو:۳۱)
“بیرون شد” (لفظاً مستعار و حقیقتاً مستعارٌله ) و استعاره ی تبعیّه ی فعلی است از “پژمرده و دوره ی شکوفایی اش به پایان رسید” (مستعارٌمنه فعلی)
غلغل یا غلغله (مصدر باب فَعله) صدای هم آهنگ پیوسته :
عاقبت منزلِ ما وادیِ خاموشان است حانیاغلغله در عالم افلاک انداز
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۱۲۵)
واژگان بیت فوق می تواند معنای حقیقی داشته باشد. چه بلبل پس از تمام شدن دوران شکوفایی “گل” زمزمه و غلغله اش بی فایده است و حتّی دیده شده که چهچه ی بلبل کم میشود و خاموش می گردد :
چون که گل رفت ،گلستان در گذشت نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت
(مولوی، ۱۳۷۵ : ۱۶/۳)
و می تواند “بلبل” و “گل” نماد (استعاره ی نمادین) از عاشق و معشوق باشد.
۳-۱۱-استعاره ی تبعیّه ی اسمی (اسم مشتق)
دل دَستانسرای مستان را پرده سوزی به پرده سازی نیست
(همان :۱۲۰)
دَستان : سرود : جَرَس دستان گوناگون همی زد.
پرده سوزی : استعاره ی تبعیّه از آشکار شدن راز و از نوع تبعیّه ی اسمی است.
(منوچهری، ۱۳۶۹ : ۲۱۴)
پرده سازی : ساختن پرده (آهنگ). ضمناً ایهام دارد به نهفتن راز.
اضافه ی استعاری و ایهام و اضافه ی تشبیهی
دماغ عقل معطّر کن از شمامه ی می بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
(همان:۳۰۳)
دماغ عقل : اضافه ی استعاری، عقل : مستعار و مستعارٌله . “دماغ” ملایم مستعارٌمنه .
شمامه : گلوله ای به اندازه ی نارنج متوسّط از که از انواع موادّ معطّر می ساختند و در دست می گرفتند و گاه بین انگشتها آن را حرکت می دادند. این شمامه هم بوی خوش داشت که اعصاب را تقویت می کرد و هم برای بعضی حالت تسبیح (نه برای ذکر) را داشت که در دست می چرخانده اند. و “شمامه ی می” اضافه ی تشبیهی است. بوی عفاف ایهام دارد:الف) آرزوی تقوا ورزی . ب) بو و خاصیت تقوا وپرهیزگاری (تمایل به تقوا). دماغ: اندیشه . برون رود ز دماغ: کنایتاً به معنی ترک کردن و از عادت برگشتن و باز آمدن ضمناً ” دماغ” در مصراع دوّم برای بوییدن است و با ” بو” ایهام تناسب است .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳-۱۲-استعاره ی تبعیّه ی وصفی
پرچم آویز طاسک خورشید آتش انگیز خنجر بهرام
(همان :۳۲۵)
طاسک: دایره ای است از فلز برّاق به اندازه کف دست که با زنجیر ظریف و یک بند چرمی به گردن اسب می آویختند که از دور برق می زد و زینتی برای اسب بود :
مه طاسک گردن سمندت شب طرّه ی پرچم سیاهت
(جمال الدین عبدالرزّاق اصفهانی، ۱۳۸۱ : ۱۲۹)
طاسک خورشید : ( خورشید ← طاسک) تشبیه مفرد محسوس به محسوس مفرد.
پرچم آویز: منگوله (منگله) . استعاره از پرتوهای زرین آفتاب که در نقاشی به شکل شعاع هایی از خورشید به اطراف آن می رود ( شکل قاصدک)
آتش انگیز: نمونه استعاره ی تبعیّه ی وصفی ، از درخشش و برش (که چون آتش می سوزد) ستاره ی بهرام که جنگجوی فلک است . این نوع ترکیب ها وتوصیفات براساس باور های نجومی که جای در اساطیر یونان و ایران دارد ، پدید آمده است.
خنجر بهرام : استعاره ی مکنیّه تخییلیّه. بهرام : مستعار و مستعارٌله . ” خنجر” ملایم جنگجو و یا سلحشور” است که مستعارٌمنه است. خدایی که به خورشید پرتوی زرِین و به بهرام ، پیکره ای سرخ( هم چون جنگجویان) داده است. لباس سرخ و خنجر ریشه در” خدای جنگ” آتور āTor دارد که به باورهای نجومی منتقل شده است .
چو راغ را شود از لاله، شُقّه خون آلود به خون لاله بباید گرفت دامن راغ
(همان :۳۰۳)
شُقّه : جامه. “را” نشانه ی فکّ اضافه است : چون شُقّه راغ از لاله، خون آلود شود. شُقّه راغ : (راغ ← شُقّه) اضافه ی تشبیهی.
خون آلود : استعاره ی مصرحّه و تبعیّه (تبعیّه ی وصفی) خون لاله : سرخی لاله. “خون” مجاز است از “سرخی” با علاقه ی ملازمت. ضمناً به جهت ایهامی که در مصراع دوّم هست، “خون لاله” می توان استعاره ی مکنیّه باشد که البتّه معنای ایهامی است و عمده ی تصویرسازی بیت با همان توجیه نخستین است : با شراب باید به چمن رفت. باید دامن راغ به خون خواهی لاله گرفت مصراع نخست معنای زیبایی دارد . چون انبوه لاله ها دامنه دشت و چمن را سرخ کرده ،هر دو مصراع کنایه اند نخستین کنایه از خرم و زیبا شدن مصراع دوّم کنایه از باده گساری.
۳-۱۳-استعاره تبعّیه و ایهام و کنایه
نقش می بستم کز او یکباره دامن درکشم لیکن از شوقم سرشک دیده دامنگیر بود
(همان:۲۲۲)
“نقش می بستم” استعاره ی تبعّیه است( چون مستعار فعل مرکب است) از” در این خیال بودم”( مستعار منه)
جامع:ثبت اندیشه و خیال که مانند تاثیر “نقش” بر صفحه یا لوح است.
در مصراع دوم” دامنگیر” ایهام (ایهام کنایی ) دارد به دو معنا: الف.سرشک دیده ام متصل بردامن می چکید ( و معلوم است با این اشک ریختن نمی تواناز او دل کند) ب.سرشک دیدگانم
دامن گیر شده بودم و نمی گذاشت که از او دل بکنم
دامن در کشم:(مکنیٌ به و لازم )کنایه ایماء است از قید و بند کسی رهایی یافتن و رها شدن (مکنیٌ عنه ) و ملزوم کنایه از مصدر (اسم) است.
۳-۱۴-استعاره ی تبعّیه و کنایه ی قریب
بشوی گرد ز خاطر که دیدگان هر دم زلوح چهره ی خواجو غبار می شویند
(همان:۲۱۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...