پایان نامه با فرمت word : مطالب در رابطه با سمبولیسم (نمادگرایی) در اشعار فروغ فرخزاد- ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
«فروغ فرخزاد» یکی از معدود شاعران دوره معاصر است که از زبان شعری دارای سبک شیوه مخصوص خویش برخوردار است. در اشعارش آنچنان صمیمی وصریح حرف میزند که می توان آن اشعار را نمونه ای بارز از”ادبیات شخصی” دانست. فروغ خوب به مسأله صمیمیت و عاطفه عمیق شاعرانه واقف است و می گوید: «شاعر بودن یعنی انسان بودن ،بعضی ها را می شناسم که رفتارشان هیچ ربطی به شعرشان ندارد.یعنی فقط وقتی شعر می گویند که شاعر هستند ،بعد تمام می شود. من حرف های این آدم را قبول ندارم .من به زندگی بیشتر اهمیت می دهم»(کشفی، ۱۳۹۰: ۵۰) بنابراین “فروغ”، «خودیابی» را به عنوان اساس نگرش شعری و «خودسرایی» را به مثابه بنیاد صناعات شعریش می پذیرد ودر پی دورانی از تلاش و تجربه، برای تحقق بخشیدن به ساختار «اتوبیوگرافیک» در شعر، به ویژگی های زبانی و وزنی وبیانی شعرش دست می یابد. «برای بیان “خود” ،تک گویی را در شعرش به کار می گیرد.تک گویی ، دو گونه بیان ذهنی وعینی را در شعر ضروری می سازد و به تبع این دو انواع تداعی ها وارد شعر می شود.برای شعری که در پی ایجاد ساختاری زندگی نامه ای است»(نیکبخت،۱۳۷۳: ۶۹)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
فروغ، شاعری است عاطفی با زبانی بسیار صمیمی و مضامین غنائی و موثر که در حوزه های کاملا جدیدی به سخنوری پرداخته است. زبان فروغ، زبانی است آهنگین و ملایم و صمیمانه و روان. شاید نزدیکترین زبان ادبی به طبیعت کلام عادی باشد که آن همه نیما به آن سفارش می کرد وهمین زبان است که بیشتر موسیقی مکالمه و روایت گرفته است، تا از عروض. این زبان از طرف دیگر، زبانی ست سخت عاطفی و موثر. چون از دل برآمده و بوی صداقت و صمیمیت می دهد. «همان که خودش می گفت:”شعر صمیمانه نه فاضلانه”». از سوی دیگر، این زبان ادبی است، منتهی زبان ادبی امروزگاری…نه ادبیات هزارسال پیش. با واژگان و اصطلاحاتی که همین امروز مرسوم است و بوی کهنگی اعصار وسبک های پیرار را نمی دهد. به لحاظ زبان او دقیقا شاعر دوره ماست، همچنان که به لحاظ معنی شاعر دوره ماست و مخصوصا توانایی ها ومسئولیت های یک زبان حساس و یک ذهن باز و اندیشمند را در برهه ای خاص از تاریخ معاصر ما-یک دوره تحوی و بلاتکلیفی بین کهن ونو-نشان می دهد (شمیسا ۱۳۷۲: ۹۷، ۹۶)
فروغ فرخزاد مثل هرشاعربزرگ دیگری شاعری نوآور و بدعتگزار است. شاعری که در پی تکرار حروف و گفت و کارکرد پیشینیان نیست. پرنده بلندپرواز خیال و اندیشه اش در چارچوب اوزان کلاسیک ومعمول نمی گنجد. حرفی دارد ودردی که باید در قالب چارچوب خاص وویژه خود ارائه شود. پس حرفش را می زند و شعرهایش را می سراید. (ترابی،۳۵:۱۳۷۵) نکته ای که بیش از هرچیز در شعر او قابل بحث است زبان اوست. او به پاکی و اصالت کلمات توجه خاص دارد. او مفهوم واقعی کلمات را حس می کند و هر یک را آنچنان بر جای خود می نشاند که با هیچ کلمه دیگری نمی توان تعویضش کرد، او با تکیه به سنت های گذشته زبان وآمیختن کلمات فراموش شده، به زندگی امروز، زبان شعری تازه ای می آفریند. زبان با فضای شعرش هماهنگی کاملی دارد. کلمات زندگی امروز وقتی در شعراو، در کنار کلمات سنگین ومغرور گذشته می نشینند ناگهان تغییر ماهیت می دهند و قد می کشند ودریک دستی شعر اختلاف ها فراموش می شود. (همان،۳۵-۳۷)
او به زبان عادی مردم امروز از مسائل ایران وایرانی دوران جدید سخن گفت نه به زبان فاخر وفاضلانه ومتکلفانه یی که در ادبیات کهن مرسوم بوده وبه همین دلیل ایرانی امروز با شعر او به راحتی ارتباط برقرار کرد. هر چند زبان فروغ در ساختار، امروزی وساده است، اما به لحاظ ماهیت ادبیش ازتشبیهات واستعارات وسمبل های ارزشمند لطیف خالی نیست و به این اعتبار او به حیث زبان ادبی دوره ما افزوده است وابعاد جدیدی را مفتوح ساخته است و امکانات قابل توجهی را مطرح کرده است. (شمیسا:۱۳۷۶، ۱۷-۲) شعراو عین حرف زدن، روان وسرراست است با همین لغات مستعمل و رایج امروزی وروی هم رفته زبان سلیس و به قول قدما فصیح وبلیغ دارد. ویکی از موارد که به روانی زبان او کمک شایانی کرده است، اوزان شعری اوست که معمولا به طبیعت کلام گفتاری نزدیکند. یکی از مختصات چشمگیر زبان او بسامد زیاد لغات اورتیک است که ظاهرا ناخودگاه در همه اشعار او پراکنده اند. اما یکی از نقایص که در زبان شعری اوگاهی دیده می شود، استفاده از ترکیبات فرسوده کهن ومخفف های شعری قدیم و به طور کلی ازنحوزبان قدیم فارسی استفاده می کند و با این کار خواننده را از فضای امروزی شعربیرون برده به مرداب چندصدسال پیش پرتاب می کند. استفاده از شکل مخفف کلمات، لغاتی که در غزل کهن مرسوم بود مثل هجر و وصال، دلبر ودلداده، کمان ابرو ونظایر این ها در اشعار فروغ گاهی به چشم دیده می شود. (همان،۲۵۵)
۳-۵ ویژگی های زبان شعری فروغ
فروغ دارای دو دورهی متمایز شعریست دوره اول رمانتیک و هیجان زده است سه کتاب اسیر –عصیان و دیوار که متاسفانه بیش از دو کتاب بعدی خواننده دارد. دوره دوم که تنها ۶ یا ۷ سال از عمراورا در بر می گیرد. با دو کتاب تولدی دیگر وایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد.
زبان او بسیار ساده و نزدیک به نثر است. نزدیکترین زبان به زبان گفتار است. این سادگی هم در انتخاب واژه هم در جملهبندیهای شعری و هم در کاربرد نظم دیده میشود. او به سبک نیمایی شعر میگوید یعنی شعرش دارای وزن است ولی آنقدر به کلام معمول فارسی نزدیک است که ما تقریبا وزنی در آن احساس نمی کنیم.
همهی هستی من آینهی تاریکیست
که تو را خود تکرار کن
به سحرگاه
شعر فروغ کاملا موزون است ولی طبیعت کلام او باعث می شود ما انرا به نثر نزدیک کنیم و وزن عملا از بین می رود. در شعر او ادبیت یعنی ترکیبات خیلی تازه کمتر دیده می شود. شعر او در سطر بسیار ساده است. چیزی که شعر او را پیچیده میکند موقعیت اوست.
شاعرانگی فروغ بیشتر در نگاه اوست نه در واژگانی که انتخاب می کند. بعضی از عادات زبانی او خود به خود عادت شعری او شده است. یکی از عادات او این بود که وقتی بسیار هیجان زده بود یا قصد تاکید بر موضوعی را داشت آن واژه را ۳ با ر تکرارمیکرد.
من از نهایت
از نهایت تاریکی
شب حرف می زنم
یا:
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست !
با مرگ پرنده پرواز نمی میرد و مفهوم متعالی پرواز جاودانه است. حتی اگر نمود و مصداق عینی آن به چشم نیاید. شبی که هیچ نشانه ای از صبح ندارد به این مفهوم نیست که اصلا صبحی وجود ندارد.
۳-۶ سبک فروغ
شعر فروغ، شعری خود زندگی نامه ای است وتمام ویژگی های شعری او هم نتیجه ضرورت های درونی شعر (ضرورت چگونگی صناعات وساختارشعری) وی وهم به سبب ضرورت های بیرونی شعر (ضرورت های فرهنگی و تاریخی روزگار شاعر و نحوه نگاه وبرخورد وی با آن ها) اوست وهردو نیز تاثیر وتاثر متقابل با یکدیگر. «این “من” فروغ است که همواره محورشعر او بوده واغلب شعرهایش بر اساس آن شکل می گیرد»(نیکبخت: ۱۳۷۳، ۱۶۷)
تکرار زیاد وهدفمندانه یک مجموعه واژگان نشاندارو خاص در شعر فروغ که غالبا معنایی استعاری، رمزی و فراقاموسی منحصر به فرد خود را به همراه دارند، در شعراو با تجلی وتعینی که ایجاد می کند به بعد زیبا شناختی آثارش، اهمیت و ارزشمندی والا و بی مانند می دهد و اساسا می توان آن هارا به لحاظ سبک شناسی به ذهنیت شاعر ارتباط داد. «اصولا به نظرمی رسد که بسامد اسم مفعول: مشکوک، معصوم، مسموم، منفور، مخدوش، متروک …. در شعر او بالا باشد. همه این موارد به لحاظ سبک شناسی قابل بحث وتامل است
و به نوری مشکوک
«در غروب ابدی»
مانند یک تصویر مشکوک
«آیه های زمینی»(شمیسا: ۱۳۷۲، ۱۳۰)
شعر فروغ، شعری موزون است. وزن شعر فروغ، وزنی گفتاری است واین همان هنرمهم فروغ است. خواننده بدون اینکه احساس تصنعی بودن وزن را داشته باشد و بدون اینکه وزن سوار شعر بشود و اورا متوجه خود کند، کارهای فروغ را می خواند ولذت می برد. «فروغ زبان روزمره وزبان گفتار را وارد شعر کرده و سکته های خاص زبان گفتاری و تکیه گاه هایی که زبان عامیانه را جذب می کند، در شعرش مورد استفاده قرار داده است. (صفریان:۱۳۸۱، ۹۵)
او یکی از معدود شاعران دوره معاصر ماست که از زبان شعری دارای سبک وشیوه مخصوص خویش برخوردار است. اشعار اولیه اش عمدتا شامل اشعاری است که بنیانگر احساسات سطحی شاعر است و غالب آنها، عاشقانه هایی هستند که بی پروا وبی پرده به بیان احساسات اروتیک شاعری می پردازند واین البته تا آن روزگاردر ادبیات ایران بی سابقه بود. شعر شاعران زن، پیش از فروغ فرخزاد را به سختی می توان از شعر شاعران مرد تشخیص داد. اشعار آنان در واقع تلفیقی از صور خیال و سنت ها ی رایج ادبی دوران آن هاست. اگر شعر زنان شاعر شناخته نباشد، نسبت آنها به یک مرد هم غیر طبیعی جلوه نمی کند. در واقع اوضاع واحوال اجتماعی ایران قدیم و شرایط محیطی به آنان این اجازه را نمی داد که تمایلات خود را با آن صراحت و بی پروایی که در شعر فروغ فرخزاد متجلی است، بیان کنند. عمده شاعران زن در تاریخ ادبیات ایران،یا متعلق به دربارو جزو خاندان سلطنتی بوده اند ویا از طبقات مذهبی، اما فروغ فرخزاد در دوره معاصر از جهت صراحت بیان، تمایلات اروتیک وگستاخانه تقریبا مورد مشابهی ندارد. همین ویژگی سبب شد که شعر او به سرعت مورد توجه خوانندگان شعر قراربگیرد. حتی برخی، این ویژگی را «مهمترین عامل ترجمه های متعدد شعر او در آمریکا و اروپا می دانند». (بناروانی،۱۳۸۱: مقدمه ۹)
۳-۷درونمایه های شعری فروغ
فروغ فرخزاد شاعری است نوجو، عصیان گر وسنت شکن. هرچندمرگ نابهنگام به او مجال نمی دهد تا به کمال راه یابد و وی را درنیمه راه متوقف می سازد اما “اصالت وصمیمیت” دو همزاد شعر او می شوند. وبدین سان خط خشک زمان را آبستن می کند.
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویر آگاه که زمهمانی یک آیینه برمی گردد
وبدینسان است که کسی می میرد و کسی می ماند
«مجموعه تولدی دیگر،قطعه تولدی دیگر»
اوجاودانه می ماند ودست های عشق آلود خود را در باغچه ای که دوست دارد می کارد. شاید که عشق او گهواره تولد عیسای دیگر باشد.
دست هایم رادر باغچه می کارم
سبزخواهم شد، می دانم، می دانم، می دانم
وپرستوها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت
«تولدی دیگر»
بااین همه شعر فروغ دو چهره مجزا به خود می گیرد که هردو برای او واقعی واصیل است: چهره ای فردی وخصوصی و چهره ای انسانی و جهانی. و این دو چهره مختلف نمودار تحول و حرکت در شعر او می شود واین خصیصه یعنی “حرکت وتحول درشعر ” به صورت عالی ترین خصیصه شعر فروغ در تمام دوران حیات شاعری او در می آید. این روح تازه جویی وحرکت به سوی مرزهای تازه وکشف دنیاهای جدید با ابعاد نو چیزی است که فروغ نمی تواند خود را از آن جدا سازد و در واقع بعدی است که بیش از ابعاد دیگر در شعر فروغ جلوه دارد وشعر او را به کمال مطلوب نزدیک کرده است. فروغ اعتقاد دارد که باید درشعر تازه نفس بود ومجال نداد که خستگی وپیری –منظور خستگی وپیری ذهن است –آدمی را از پای در آورد و ازهمین روست که بنا به قول خودش همیشه فقط به آخرین شعرش اعتقاد پیدا می کند ودوره این اعتقاد هم خیلی زود از بین می رود وشاید به علت همین روحیه خاص است که وقتی مجموعه “تولدی دیگر ” را ارائه می دهد بکلی از چاپ آثار پیش از آن اظهار پشیمانی می کند ومی گوید:”من متاسفم که کتاب های اسیر، دیوار وعصیان را انتشار داده ام.زیرا من در آن سه کتاب فقط یک بیان کننده ساده از دنیای بیرونی بودم. در آن زمان شعر هنوز در من حلول نکرده بود، بلکه با من همخانه بود، مثل شوهر، مثل معشوق، ومثل همه آدمهایی که چند مدتی با هم هستند.
وقتی تولدی دیگر چاپ می شود در مصاحبه ای می گوید:”من از کتاب «تولدی دیگر» ماه هاست که جدا شده ام.با وجود این، فکر میکنم که از آخرین شعر تولدی دیگر می شود شروع کرد. یک جور شروع فکری. من حس می کنم از پری غمگینی که در اقیانوسی مسکن دارد می توانم آغازی بسازم “. (مصاحبه فروغ با صدرالدین الهی) ازاین روست که فروغ از سال ۱۳۳۱ که نخستین چاپ «اسیر» را منتشرمی کند تا بهمن ماه ۱۳۴۵ که در یک تصادف اتومبیل جان خود را از دست می دهد، زندگی هنری و شاعرانه پرتلاش و تحرکی دارد وهرگز توقف را نمی پذیرد. این حرکت ونوجویی مثل هر حرکت و تحول البته با شکستن سنت های مختلف همراه می شود و از همین روست که شعر او از همان ابتدا در محافل ادبی وغیر ادبی با عکس العمل هایی مواجه می شود. با این همه شعر فروغ چه در «اسیر»، «دیوار» وچه در «عصیان» و «تولدی دیگر» همه جا از صمیمیتی بی مانند لبریز است. او همه جا قرار دادها را نادیده می گیرد و تمام وجود واحساس خود را به عنوان شعر عرضه می دارد. شاعر در مجموعه «اسیر» حالات وروحیات خود را بیان می کند و گستاخانه و بی پروا بدون توجه به سنت ها وارزشهای اجتماعی، احساسات زنانگی را که در واقع زندگی تجربی اوست، توصیف می کند و بدین وسیله شعرو زندگی برای او درهم می آمیزد و واحدی را تشکیل می دهد. ابتدا مایه اصلی زندگی و شعر برای او عشق است. اما این عشق که تمام زندگی واقعی وهنری او را در خود گرفته است، برای او حاصلی ببار نمی آورد جز ناکامی و شکست، این داغ شکست همه جا بر پیشانی او نقش بسته است و اورا به طغیان در برابر همه چیز می کشاند.شکست در عشق نومیدی، بی اعتمادی، ناباوری و بی اعتقادی نسبت به همه چیز در او بوجود می آورد، او همه ارزشهای اخلاقی را زیر پا می نهد و آشکارا به اظهار میل به گناه می پردازد.
میل به گناه مضمونی است که شاعران آن عصر خاصه تغزل سرایان، آن راتنها علاج دردهای پنهانی وخاموش خود می دانند ودر آن سالها مضمونی رایج است. با این همه فروغ، شاعری است صمیمی و بی باک و روحی دارد شاعرانه. زنی است که زندگی شعرش را گرفته وشعرش رنگ زندگی او را یافته است. شاید ازاین روست که شعر او خالی است از تکلفات ادیبانه، و آنچه رادر وجودش می گذر با زبانی بسیار ساده بیان می کند و خواننده می تواند وجود شاعر را از پس الفاظ ساده و روان حس کند و بااو همدردی نماید. در اینجا گویی شاعر وجود خود را در شعرش ریخته و از ان جدا نشدنی است، و این بزرگترین مزیت شعر فروغ است. شعرش در سه مجموعه (اسیر، دیوان، عصیان) جنبه تغزلی و فردگرایی دارد. زبان وبیان هنوز در مرحله تکوین است. کلام ساده و الفاظ نمودار ان است که هنوز شاعر در هنر خود به تکامل نرسیده است. کلامش رنگ و بوی کلام شاعران معاصر او را دارد.
شاعر هنوز از لحاظ زبان شاعرانه به افق تازه ای دست نیافته است هنوز در حال جستجوست، و این آغاز البته برای هر شاعری وجود دارد. با این همه فروغ در آغاز ضمن آنکه هنوز تجربه شاعری نیافته است نشان می دهد که در جستجوی افق های تازه است. واین خود نشان می دهد که فروغ نمی تواند در یک حال باقی بماند وروحی جستجوگر دارد. در هر حال فروغ شعر را با تغزل شروع می کند اما پس از چندی به درک شعرنیما قائل می آید و شعر خود را در مرحله تکامل قرار می دهد وبتدریج شعر او از حالت فردی و احساساتی به سوی شعر انسانی و متفکرانه کشانده می شود ودوره تکامل در شعر فروغ بوجود می آید. احساس می کند که شعر باید از زندگی واقعی سرچشمه بگیرد و می خواهد در شعر نوعی رئالیسم را وارد کند، ازین روست که سعی می کند خود به عنوان یک تجربه گر به دنیای اطراف خود بنگرد وبه اشیاء وآدمهای اطراف وخطوط اصلی این دنیا نگاه کند و آن را کشف نماید.
فروغ معتقد است که شعر از زندگی وجود می آید وهرچیززیبا وهرچیزی که می تواند رشد کند نتیجه زندگیست. نباید فرار کرد ونفی کرد. باید رفت وتجربه کرد. حتی زشت ترین ودردناک ترین لحظه هایش را. اوشاعربودن را ازانسان بودن جدانمی داند ومعتقد است شاعر باید زندگی شاعرانه داشته باشد. در هر حال وقتی فروغ در سال ۱۳۴۲ شمسی “تولدی دیگر”را انتشار می دهد شعر اورادر جلوه ای دیگر می بینیم، با رشدی جدید وتکاملی تازه. هم مضمون ومحتوی تحول پذیرفته وهم شکل وقالب. فروغ دیگر از “من خویشتن” در گذشته و به “من ما”و “من همه ما ” رسیده است. عشق دیگر برای او بدان مفهوم نیست که در گذشته بوده است. به سوی زندگی واقعی روی می اورد وبه توصیف آن می پردازد. گویی زیستن برای او مفهوم دیگری می یابد. او با زندگی روبرو می شود و آن را شجاعانه توصیف می کند. گاه آنقدر به زندگی نزدیک می شود که گویی باتو دارد به طور صریح همه چیز را می گوید. این است که زندگی واقعی با شعر او در می آمیزد و واقع گرایی را باطنزی تلخ ارائه می دهد.
فروغ جزئی ترین تجربیات خود را به شعرتبدیل می کند و آن را تعمیم می دهد، و این رازی است که فروغ فقط در “تولدی دیگر” بدان دست یافته است. تجربیات او از هر دستی است. هم تجربیات دوران کودکی برایش الهام بخش است وهم تجربیات دوران بلوغ و نیز محیط واجتماعی که در آن زندگی می کند پیوسته برای او مایه هایی دارد از شعر. زندگی روزانه اش سرشار از بار عاطفی. هرگز نمی خواهد شعر برایش حالت تفنن داشته باشد. همه چیز را ازدیدگاه شعر می بیند ودوست دارد تمام لحظه های زندگیش سرشار باشد از شعر. اوشعر را اززندگی جدا نمی داند و معتقد است باید حتی زشت ترین و دردناک ترین لحظه های زندگی رابا هوشیاری وانتظار هر نوع برخورد نامطبوع تجربه کرد. لحظات را تجربه می کند. وصل برای او تجربه ای است که آن را با صراحت و تازگی خاص چندین جا ارائه می دهد اما همه جا با ارائه این تجربه ها افق های فکری تازه ای را می بینیم خاطرات دور کودکی چیزی است که فروغ نمی تواند خود را از آن جدا سازد وهمه جا به همراهش است. همواره به یاد روزهای گذشته می افتد و خاطره های گذشته می افتد و خاطره های گذشته در ذهنش زنده می شود:
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمانهای پر ازپولک
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 05:31:00 ق.ظ ]
|