محمود بن عثمان در فصلی مشبع و مفصل اسامی خلفا، اصحاب، خادمان و مریدان شیخ مرشد را ذکر کرده و برشمرده و در مورد بعضی حتی اطلاعاتی از مدت خلافت زمان مرگ و محل قبر آن را نیز عنوان کرده است.
مؤلّف می نویسد بعد از فوت شیخ مرشد، هشت نفر به ترتیب به جانشینی او انتخاب می شوند که اول آن ها خطیب ابوالقاسم عبدالکریم بن علی بن سعد رحمه الله است و آخر آن ها خطیب ابوسعد زاهر بن عبدالکریم بود. (همان: ۳۸۴ )
او سپس تعدادی از اصحاب شیخ مرشد را با ذکر نام، معرفی می کند که تعداد آن ها به سی و چهار نفر می رسد که اول آن ها ابوالحسن علی بن الفضل بن علی بود. (همان: ۳۸۴) خادمان خاص شیخ مرشد بنا بر قول محمود بن عثمان شش نفر بوده اند که اول ایشان ابوالحسن بن اسحاق بن ابراهیم کاسکانی بود (همان: ۳۸۶)
در پایان هم مریدان شیخ مرشد را نام می برد که تعدادشان کم هم نیست و صد و چهار نفر از آن ها را با ذکر نام بر می شمارد.
۳-۱-۷- وصایای شیخ مرشد به اصحاب
شیخ مرشد در سخنانی پندآموز و زیبا، شیخ ابوالفتح عبدالسلام بن احمد بن محمد بن شیخ الشیوخ بیضایی را وصیت می کند که در این قسمت به برخی از آن ها اشاره می شود:
۱-اول چیزی که ترا وصیت می کنم آن است که پیوسته به خواندن علم شرعی مشغول باشی و طلب زیادتی آن می کنی. ( محمود بن عثمان ، ۱۳۳۳: ۳۳۷)
۲- دیگر چون علم حاصل کردی و عمل بدان کردی، زینهار تا بدان علم و عمل خود چیزی از حطام دنیا طلب نکنی و بپرهیزی از آنکه علم پیشه ای باشد. ( همان : ۳۴۶ )
۳- دیگر زنهار تا با امیران و ظالمان و اصحاب دیوان مجالست نکنی، البته که هر که میل با ایشان کند اگر چه عالم و فاضل بود او را نزدیک اهل دین هیچ مقداری نبود. (همان: ۳۴۵)
۴- دیگر باید که هدیه ای امیران و عمیدان و متصرّفان دیوان قبول نکنی که در ضمن آن عذر و مکر و فریب است و از روی شریعت آن بر تو حلال نیست (همان: ۳۵۰)
۵-دیگر باید که به نماز شب مواظبت نمایی و در آن تقصیر نکنی که از آن فاضل تر هیچ عملی نیست. (همان: ۳۵۱)
۶- دیگر وصیت آن است که در خدمت میان بندی و حشمت بیندازی و در خدمت رفیع و شریف و در خدمت کاری دوستان و برادران و درویشان و مسافران هیچ فرونگذاری. (همان: ۳۵۳).
۳-۱-۸- فضیلت بقعه ی شیخ
شیخ مرشد در زمان حیاتش، منبع برکات فراوان برای اصحاب، یاران و مریدان خویش بود و تمام عمر خود را صرف ارشاد و راهنمایی خلق کرد بقعه ی وی زیارتگاه عاشقانی بود که در آن حوالی و حتی راه های دور برای براورده شدن حاجات خویش به آنجا پناه می بردند. داستان و حکایت های زیادی از شخصیت های بزرگ، اصحاب و مریدان شیخ بیان شده که هر کدام به نوعی فضیلت و برتری آن را نشان می دهند.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

احمد بن بهروز که از اصحاب شیخ بود گفت: «شیخ مرشد گفت: چون بقعه بساختم شبی به عبادت مشغول بودم. هاتفی سه بار آواز داد به من، چنانکه آواز می شنفتم و کس نمی دیدم و می گفت حق تعالی رحمت کرده است بر اهل این بقعه. سه نوبت تکرار کرد.» (همان: ۳۰)
شیخ شمس الدین صفی چون به در بقعه ی شیخ رسید آن عتبه ی مبارک ببوسید و خاک آن آستانه در دیدگان مالید و برفت و در حضرت شیخ قدس الله روحه العزیز از روی عجز سرنهاد و بنالید و حاجت خود در آن حضرت عرضه کرد. (محمود بن عثمان،۱۳۳۳ : ۳۱)
بقعه‌ی شیخ مرشد جایگاه و مقام امنی برای زیارت کنندگان و طالبان آن صوفی وارسته است چرا که خودش برای این بقعه از حضرت حق طلب امنیت کرده بود. «به کرم بی دریغت که این بقعه را هم چون کعبه ایمن گردان و دست کافران و ظالمان و حاسدان از این بقعه کوتاه دار و هر کس که از زحمتی و بلائی پناه بدین بقعه آورد او را محفوظ و محروس دار.
حق تعالی دعای وی اجابت کرد و این بقعه امن گاهی گردانید تا به حدی که اگر کسی خونی کند یا مالی به کسی باید داد و پناه بدین بقعه شریف آورد هیچ کس را یارای آن نباشد که برود و او را بیرون آورد. اگر کسی را هزار غم اندوه و پریشانی باشد، چون قدم بدان موضوع شریف نهد به یکبارگی از آن غم ها فرج یابد از برکات دعای شیخ مرشد.» (همان:۳۴)
۳-۲- کرامات
زندگی‌نامه‌ی همه‌ی مشایخ تصوف سرشار از حکایت‌هایی است درباره‌ی کرامات آنان . کتاب فردوس المرشدیه نیز این گونه است ، به طوری که موضوع اغلب حکایت‌های این کتاب به کرامات شیخ ابواسحاق و سایر اهل تصوف اختصاص دارد .
در اینجا ابتدا ضمن بیان معنای لغوی و اصطلاحی کرامت ، دیدگاه کتاب فردوس المرشدیه را در این زمینه بیان می کنیم و به دنبال آن کرامات نقل شده در این اثر را دسته بندی می نماییم و برای هرکدام مثالی خواهیم آورد .
کرامت درلغت به معنای : « بزرگى ورزیدن ، جوانمرد گردیدن » ( معین ، ۱۳۷۱) اما در اصطلاح اهل عرفان « خارق عادتى که به دست ولى انجام یابد کرامت نامیده مى‌شود . مقابل معجزه که از پیغمبر صادر گردد. » ؛ ( همان ) « مثل اخبار از غیب و کشف ضمیر و کشف قبور و غیرها. » (لاهیجی، ۱۳۷۸: ۵۲۹)
ملاحظه می شود که کرامت در اصطلاح اهل عرفان و متصوفه معنایی دیگر می یابد. و لذا به کارها و اعمال خارق العاده ای اطلاق می شود که از پیامبران و اولیاءالله سر می زند. با این که هم معجزه و هم کرامت منطبق بر نظام طبیعت نیست. و از چارچوب نظامی معهود پیروی نمی‌کنند و هر دوی آن ها در این وجه نقاط مشترکی دارند، اما وجوه تمایزی نیز برای آن ها قائلند.
هجویری درکشف المحجوب ، وجوه تمایز آنها را چهار مورد عنوان می کند و معتقد است که سرّ معجزات اظهار است آن کرامات کتمان. ۲- ثمره ی معجزه به غیر بازگردد و کرامت خاص مرصاحب کرامت را بود. ۳- صاحب معجزه قطع می کند که این معجزه ی اوست و ولی قطع نتواند کرد که این کرامت است یا استدراج ۴ – صاحب معجزه اندر شرع تصرف کند و اندر ترتیب نفی و اثبات آن به فرمان خدای بگوید و بکند و صاحب کرامات اندرین به جز تسلیم و قبول احکام روی نیست.»(هجویری، ۱۳۷۵: ۲۷۸)
مولانا عارف و شاعر قرن هفتم نیز برای این دو وجه تمایزی قائل است. افلاکی از قول او می نویسد: «فرق میان معجزات و کرامات آن است که معجزات افعال و سنن انبیاست و کرامات آثار و انوار اولیاست.» (افلاکی، ۱۳۸۵: ۳۵۸)
بنابراین نمایش های شگفت انگیز صوفیان اهل و عارفان وارسته نشان می دهد که این خرق عادت باید عواملی برتر از آنچه دیگران درباره اش می اندیشند داشته باشد کوتاه سخن این که نفس آدمی قابلیت آن را دارد که در صورت ریاضت و تهذیب، قدرت دخل و تصرف در برخی امور تکوینی را بیابد، حال اگر صاحب نفس نبی باشد، این قدرت را به صورت معجزه و اگر از اولیاءالله باشد آن را به صورت کرامت و اگر گمراه باشد به صورت سحر و جادو نشان خواهد داد.
اما در مورد اینکه کرامت در حالت صحو یا مسکر از ولی سر می زند در میان علما پیوسته محل اختلاف است. هجویری در کشف المحجوب بر این عقیده است که کرامت در حالت سکر از ولی سر می زند از این رو پروای دعوی تحدّی ندارد. (همان: ۲۸۵)
محمود بن عثمان ، در بحث کرامت ابتدا دیدگاه چهار گروه را نسبت به این موضوع بیان می‌کند :
« بدان رحمک الله که مردمان در اختلاف کرامات اولیا بر چهار قول اند :قومی آنند که گویند کرامات اولیا جایز نیست و آن ظاهر نشود بر هیچ کس و آن از ممتنعات است نه از ممکنات و جایز نیست که آن ظاهر شود بر اولیاء و انبیا… و قومی دیگر گویند که ما منکر کرامات نیستیم لیکن آن خاص صفت انبیا است و به غیر از ایشان هیچ کس را جایز نباشد که دعوی کرامات کنند نه از ولی و نه از غیر ایشان …
دیگر طایفه ای از اهل سنت و جماعت اثبات کرامات اولیا کنند به اندازه‌ای که نرسد به حدّ معجزات و اگر کسی گوید که کرامات به حدّ معجزات برسد ایشان اثبات آن نکنند…
دیگر طایفه ی چهارم اهل معرفت و فقهای امت باشند از اهل سنّت و جماعت و ایشان جایز دارند کرامات اولیاء و اگر چه باشد به حد معجزات.» (محمودبن عثمان، ۱۳۳۳: ۶۶)
محمود بن عثمان در ادامه تفاوت بین معجزه و کرامت را این گونه بیان می کند : « و فرق میان معجزه‌ی انبیا و کرامات اولیا آن است که معجزه می آید بر نبی در وقتی که وی می‌خواهد و کرامات می دهند بر ولی در وقتی که خدای تعالی می خواهد ، یعنی نه در وقتی که وی آرزوی می کند .
دیگر کرامات اولیا که حق تعالی ظاهر کند از جهتی عز و تمکین ایشان باشد و معجزه‌ی انبیا که بدهد از برای آن باشد تا ایشان بدان معجزه امتان حاصل کنند و به خدای خوانند . پس نبی که دعوی نبوت کند بی شک او را معجزه باید تا خلق به وی گرود . و بر ولی نیست که او را دعوی ولایت کند و اگر دعوی ولایت کند ممکن نباشد او را اظهار کرامت کردن ، مگر کراماتی که حق تعالی بی‌اختیار وی پدید کند . و اگر دعوی ولایت به نفس خود کند ، یعنی نه به متابعت نبوت دعوی ولایت کند ، از درجه‌ی ولایت بیفتد . » ( همان : ۶۹ )
وی نیز درجایی دیگر آورده است : « معجزات از آن انبیا باشد و کرامات از آن اولیا . حق تعالی گوید یا رسول من معجزات تو را دادم ظاهر گردان ، و با اولیا گوید : یا اولیا من کرامت تو را دادم پوشیده دار تا من بی تو ظاهر گردانم . » ( همان : ۳۰۸ )
۳-۲-۱- تقسیم بندی کرامات
کراماتی را که در متون عرفانی آمده است می‌توان از نظر موضوع به چندین دسته تقسیم نمود ، شفیعی کدکنی در مقدمه‎ی خود بر اسرارالتوحید درباره‎ی تقسیم‎بندی کرامات می‎نویسد که سُبکی در طبقات‎الشافعیه بحث درازدامنی در باب کرامت کرده و به طبقه‎بندی انواع آن پرداخته و آن‎ها را در بیست و پنج گروه دسته‎بندی نموده‎است از قبیل شفا بخشیدن بیماران یا اطاعت جانوران از اولیا یا رؤیت چیزی از ماورای حجاب یا اخبار از مغیبات و امثال آن‎ها و در پایان افزوده‎است که تصور من بر آن است که انواع کرامت از صد نیز متجاوز است . ( منّور ، ۱۳۷۹ : ۹۸ مقدمه‎ )
استاد شفیعی کدکنی در کتاب زبان شعر در نثر صوفیه ، با آوردن چهار نمونه از کرامات نخستین زاهدان اسلامی ، معتقد است که تمامی کرامات اهل تصوف در دو دسته‌ی کلّی قرار می گیرد :
« از تأمل در احوال نخستین زاهدان اسلامی ، امثال اویس قرنی ، حسن بصری ، مالک دینار و حبیب عجمی ، ما با نمونه‌هایی از نوعی خرق عادت روبه رو می شویم :
الف ) هرم بن حیّان گفت آرزوی وی ( اویس ) بر من غالب شد . به کوفه رفتم و او را طلب کردم تا وی را بازیافتم . برکنار فرات وضو می‌کرد و جامه می‌شست . وی را بشناختم که صفت او شنیده بودم . سلام کردم و جواب داد و در من نگریست . خواستم تا دستش فراگیرم ، دست نداد . گفتم : رحمک الله یا اویس و غفرلک ، چگونه‌ای ؟ گریستن بر من افتاد از دوستی وی و از رحمت که مرا بر وی آمد از ضعیفی حال وی .
اویس نیز بگریست ، گفت : و حیّاک الله یا هرم بن حیّان ، چگونه‌ای یا برادر من و تو را که راه بنمود به من ؟ گفنم : نام من و پدر من چون دانستی و مرا چه شناختی هرگز نادیده ؟ گفت نبّأنی العلیم الخبیر ( ۶۶/۳ ) آن که هیچ خبر از علم و خبر وی بیرون نیست مرا خبر داد و روح من و روح تو را بشناخت که روح مؤمنان با یکدیگر آشنا باشد اگرچه یکدیگر را ندیده باشند .
ب ) بزرگی گفت ، سحرگاهی به در مسجد حسن بصری رفتم به نماز . در مسجد بسته بود و حسن در درون مسجد دعا می کرد و قومی آمین می گفتند . صبر کردم تا روشن تر شد . دست بر در نهادم . گشاده شد . در شدم . حسن را دیدم تنها . متحیر شدم .
چون نماز بگزاردم ، قصه با وی بگفتم و گفتم : خدای را مرا از این کار آگاه کن . گفت : با کس مگوی : هرشب آدینه پریان نزد من می‌آیند و من با ایشان علم می گویم و دعا می کنم و ایشان آمین می گویند .
ج ) نقل است که مالک دینار وقتی در زیر سایه‌ی درختی خفته بود . ماری آمده بود و یک شاخ نرگس در دهان گرفته بود و او را باد می‌کرد.
د ) حسن بصری به جایی خواست رفت . بر لب دجله آمد و با خود چیزی می اندیشید که حبیب عجمی دررسید . گفت : یا امام ، به چه ایستاده‌ای گفت به جایی خواهم رفت کشتی دیر می‌آید . حبیب گفت : یا استاد ، تو را چه بود ؟ من از تو علم آموختم . حسد مردمان از دل بیرون کن و دنیا را بر دل سرد کن و بلا را غنیمت دان و کارها از خدای بین ، آنگاه پای بر آب نه و برو . حبیب پای بر آب نهاد و برفت و حسن بیهوش شد .
همین چهار کرامتی که از این چهار زاهد نخستین زهد اسلامی از تذکره الاولیای عطار نقل کردم می تواند الگوی بخش اعظم کرامات منقول در مقامات صوفیه به شمار آید : نوعی خواندن اندیشه و اشراف بر ضمایر یا نوعی تأیید آنچه بر ضمیر و ذهن و عالم تصورات اشخاص می گذشته ( در دو کرامت نخستین ) یا مدعی امری خلاف قوانین طبیعت شدن از قبیل ماری که با شاخه‌ی نرگس خفته‌ای را باد می‌زند یا کسی که بر خلاف قانون جاذبه و وزن مخصوص بر آب عبور می کند .
صورت نوعیه‌ی کرامات را می توان با اسلوب طبفه‌بندی داستان‌ها که از روش ولادیمیر پروپ ( ۱۸۹۵ – ۱۹۷۰ ) فرمالیست ممعروف روس رواج یافته است ، رده بندی کرد و در مرکز تمامی آنها یا یک امر ذهنی را مشاهده کرد که هیچ ما به ازای خارجی و مادی ندارد ( در دو کرامت آغازین که نقل کردم ) یا دعوی نوعی خرق عادت و نقض قوانین مادی جهان .
حقیقت امر این است که همان خرق عادت و نقض قوانین جهان هم ، برای یک بیننده می تواند مصداق حقیقت و مشاهده باشد و برای دیگری کذب و دروغ و ادعا . تا در کجای این قضیه ایستاده باشیم . برای آنکه ایمان دارد ، صدق است و برای آن که ایمان ندارد کذب . » ( شفیعی کدکنی ، ۱۳۹۲ : ۳۱۴ – ۳۱۵ )
همان گونه که ملاحظه می شود طبق گفته‌ی استاد شفیعی کدکنی تمامی کرامات در دو دسته‌ طبقه بندی می‌شود که این دو دسته نیز برای خود تقسیماتی می‌تواند داشته باشد .
ما پس از بررسی انواع کرامت در فردوس المرشدیه ، آنها را موضوع بندی کردیده ایم و برای هرکدام مثالی بیان نموده ایم .
۳-۲-۱-۱- اشراف بر ضمایر
این نوع کرامت در فردوس المرشدیه فراوان دیده می شود که برای نمونه چند مورد ذکر می‌گردد :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...