کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



ب- در خصوص افراد تحت الحمایه مداخله بشر دوستانه نیز میان حقوقدانان بین المللی اختلاف نظر وجود دارد. همانطور که در مبحث قبل گفته شد در ابتدا مداخله بشر دوستانه برای حمایت از اقلیت ها بویژه اقلیت های مذهبی صورت می گرفت و دولتهای اروپایی بارها در جهت حمایت از مسیحیان اقدام به چنین مداخلاتی نموده اند. با گسترش روابط تجاری دولتهای غربی با سایر مناطق جهان مداخله بشر دوستانه به نفع اتباع آنها در قلمرو دولتهای بیگانه بود و بالاخره در قرن بیستم با تحولات گسترده ای که در جامعه بین المللی به وجود آمد این موضوع شامل کل بشریت گردید.[۵۷]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

از نظر وروی، دخالت برای حمایت از اتباع در خارج از کشور با توجیه متفاوتی انجام می شود و تاثیر کمتری بر استقلال سیاسی و تمامیت ارضی دولت مورد مداخله دارد. این نوع دخالت عموما براساس اصل ((دفاع مشروع)) توجیه می شود.[۵۸]
خود یاری[۵۹] و حفاظت از خود[۶۰] و ضرورت[۶۱] در این زمان نه تنها حمایت از حق بشریت جدای از محدوده دولت ملی و در سطح بین المللی هیچ گونه وجهه جهانی نکرد بلکه بدون پی ریزی پایه های تئوریکی آن، مداخلات متعددی با انگیزه بشر دوستانه در امور دیگر صورت گرفت و این عامل باعث شد بدبینی جهانی نسبت به آن ظهور کند. در آن دسته مداخلاتی که برای نجات اتباع خودی صورت گرفت، عنوان مداخلات بشر دوستانه گرفت.[۶۲]
در قرن ۱۹ دخالت نظامی در جهت حمایت اتباع، موضوع عادی بود بطوریکه نیروهای نظامی بین سالهای ۱۹۱۳ تا ۱۹۲۷ حداقل در هفتاد مورد با این توجیه وارد سرزمین دولتهای دیگر شدند.[۶۳]
هدف برخی دخالتها نه حمایت از اتباع بخاطر خطر فوری، بلکه ایجاد تضمین های امنیتی آینده نیز بوده است و حتی در مواردی، حکومت دولت مورد مداخله را سرنگون کرده و حکومت دیگری را بر سر کار آورده اند تا به سیاست ملی دولت مداخله کننده گردن نهد.[۶۴]
به طور کلی هر چند که در قرن ۱۹، مداخله به نفع اتباع تقریبا به صورت یک قاعده عرضی شده بود، اما وجود شرایطی، استفاده از آن را به موارد استثنائی محدود می کرد. فوری بودن خطر، به نیروهای نظامی به عنوان آخرین چاره و تناسب اقدام نظامی از جمله آن بود.[۶۵]
بهرحال در دوره پیش از جنگ جهانی اول، علیرغم اختلافی که در خصوص مبنای حقوقی پیش از منشور در ملل متحد مداخلات یک جانبه غالبا به نفع اتباع و غیر اتباعشان انجام پذیرفته است. پس از تصویب منشور مناغشات مختلفی در خصوص این نوع مداخله وجود دارد. به رغم برخی ماده منشور چنین مداخله ای را مشروع تلقی کرده است در صورتی که موجب ماده ۵۱ منشور حق دفاع مشروع زمانی وجود دارد که ((حمله مسلحانه ای)) به وقوع پیوسته باشد. بنابراین اگر در قلمرو کشوری جان و آزادی اتباع کشور مداخله کننده مورد تهدید واقع شده باشد، یا چنین تهدیدی از جانب گروهک های تروریستی واقع در آن کشور به وقوع بپیوندد دیگر نمی توان به ماده ۵۱ استناد نمود.[۶۶]
از طرف دیگر عده ای بر این اعتقادند که وجود ماده ۵۱ در منشور علت این مساله است که حق دفاع از خود عرفی دست نخورده باقی مانده است. در پاسخ باید گفت که به موجب منشور چنین حقی فقط در صورتی قابل اعمال است ((حمله مسلحانه)) ای علیه یک کشور به وقوع پیوسته باشد.[۶۷]
بهرحال باید اذعان داشت که ماده ۵۱ یک استشنا نیست به منع کلی توسل به زور مندرج در بند ۴ ماده ۲ منشور است و این یک اصل کلی تفسیر است که استشنائات یک قاعده عمومی باید به گونه ای تفسیر شوند که آن قاعده کلی را تضعیف نکنند.[۶۸]
عده ای در توجیه مداخله نظامی به نفع اتباع کشور خویش چنین بیان می دارند که بند چهارم ماده دوم کاربرد زور علیه تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و یا هر گونه دیگری که مغایر با اهداف سازمان ملل باشد را ممنوع اعلام کرده است حال آنکه تجاوز نظامی برای حمایت از اتباع تجاوز علیه تمامیت ارضی با استقلال سیاسی کشور دیگر نیست و چون به منظور حمایت از حقوق اساسی بشر بکار گرفته شده مغایرتی با اهداف سازمان ملل ندارد. در پاسخ می توان گفت که عدم کاربرد زور علیه تمامیت ارضی کشور دیگر به معنای غیر قابل تجاوز بودن تمامی سرزمین کشور است و این معنا در قطعنامه های مختلف مجمع عمومی مورد تاکید قرار گرفته است که از میان می توان جانب کشورهای آنها صورت پذیرفته است در نوشته های خود مداخله برای نجات جهان اتباع را مشروع تلقی نموده اند.
با تصویب منشور ملل متحد در سال ۱۹۴۵ تحولات زیادی در خصوص مشروعیت کاربرد زور توسط کشورها ایجاد شد. در منشور اشاره صریحی به مداخله بشر دوستانه نشده است اما چنین مداخله ای با اعمال زور توسط بند ۴ ماده ۲ منع شده است چرا که کاربرد زوری در این ماده منع شده که علیه «تمامیت ارضی» یا «حاکمیت سیاسی» یک کشور اعمالش و در حال آنکه مداخله برای نجات جان بشر چنین تهدیدی تلقی نمی شود در پاسخ باید گفت همانطور که از نحوه تصویب بند ۴ ماده ۲ منشور بر می آید چنین برداشتی از این واژه ها صحیح نیست چرا که این واژگان از آن جهت بر ماده اضافه شده اند که اعمال تهدید و زور را به نفع کشورهای کوچکتر و ضعیفتر برقرار سازند و نه اینکه دامنه اعمال آن را محدود کنند.
در حمایت از مداخله بشر دوستانه نویسندگان آمریکایی چنین مداخله ای را به دو روش توجیه نموده اند آنها اظهار می دارند که در برخی از موارد هدف «کاهش مخاصمات» و «حمایت از حقوق بشر» با یکدیگر تعارض پیدا می کنند و لذا باید میان این دو هدف متعارض با توجه به شرایط و اوضاع و احوال موجود موازنه و تعادل برقرار ساخت. به این مفهوم که در موارد نقض فاحش حقوق بشر باید اصل حمایت از حقوق بشر را بر اصل عدم توسل به زور مندرج در بند ۴ ماده ۲ ترجیح داد. در نظر اول این استدلال منطقی به نظر می رسد اما اگر توجه دقیق تری به این استدلال مبذول داریم در می یابیم که چنین استدلالی با نظام حاکم بر منشور منطبق نیست چرا که تدوین کنندگان منشور اهمیت غالب را برای اصل عدم توسل به زور قائل شده اند، حتی مداخله بشر دوستانه را به عنوان استثنائی وارد بر این اصل مورد بررسی یا تصویب قرار نداده اند.[۶۹]
بخش دوم
تکلیف کشور ها در رعایت حقوق بشردوستانه بین المللی در منازعات غیر بین المللی
بخش دوم: تکلیف کشور ها در رعایت حقوق بشردوستانه بین المللی در منازعات غیر بین المللی
فصل اول: مداخله بشر دوستانه در جنگ های غیر بین المللی
مبحث اول: مداخله بشردوستانه در منشور ملل متحد در سده‌های پیشن دولت‌های اروپایی بارها در پوشش«مداخله انسان دوستانه» در امور داخلی‌ دیگر دولت‌ها دخالت کرده‌اند. تا پیش از تدوین‌ منشور ملل متّحد و ممنوعیّت کلّی کاربرد زور از سوی دولت‌ها، چگونگی توجیه آن موضوع مهمّی‌ نبود. با تدوین منشور و منع توسّل به زور و مداخله‌ در امور داخلی دولت‌ها، دخالت انسان دوستانه نیز در ردیف موارد توسّل به زور منع شد و نتوانست در ساختار منشور مللم متّحد جایگاهی بیابد. هرچند در این دوره نیز در مواردی چون دخالت هند در پاکستان شرقی(۱۹۷۱)، اسرائیل در اوگاندا (۱۹۷۶)، ویتنام در کامبوج (۱۹۷۹) و دخالت‌ آمریکا در نیکاراگوئه (۱۹۸۴) دولت‌ها به مداخله‌ بشردوستانه مبادرت ورزیدند، امّا این مداخلات از سوی دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی محکوم شد. آنچه دخالت‌های دهه ۱۹۹۰ بدین سو را از موارد پیشین چه در دوره منشور و چه پیش از آن متمایز می‌سازد، آن است که در گذشته این اقدامات از سوی یک دولت یا گروهی از دولت‌ها انجام می‌شده‌ و محکومیت جامعه بین‌المللی را در پی داشته‌ است، در حالی که مداخلات بشردوستانه کنونی با مجوز شورای امنیّت انجام می‌گیرد و واکنش جامعه بین‌المللی نیز متفاوت است. در واقع در بنیاد و اشکال مداخله و واکن جامعه بین‌المللی‌ دگرگونیهای ایجاد شده است و اینک ما شاهد یک‌ دگرگونی اساسی در پیشبرد صلح و امنیّت‌ بین‌المللی و گسترش آن به حقوق اساسی و بنیادین‌ بشری هستیم. مداخله بشردوستان از«اقدام‌ یکجانبه دولتها» به اقدامی گروهی از سوی نهادهای‌ بین‌المللی تغییر یافته و مفهوم تازه‌ای از آن ارائه‌ شده است.
سال‌های پایانی سده بیستم با دگرگونی نظام‌ بین‌المللی و افزایش اهمیّت و نقش نهادهای‌ بین‌المللی همراه بوده است. از جلوه‌های بارز این‌ امر۷برخورد سازمان ملل متّحد و در رأس شورای امنیّت با درگیری‌های داخلی در مناطقی‌ چون آنگولا، کامبوج، السالوادور، عراق، یوگسلاوی، لیبریا، رواندا و هائیتی است. از این‌ میان، اقدامات سازمان ملل متّحد با عنوان مداخلهء بشردوستانه در کردستان عراق، سومالی، بوسنی و هرزگوین، رواندا و هائیتی، حاکمیّت دولت‌ها را بیش از هر زمان دیگری با مشکل رو به رو ساخته و این پرسش را مطرح نموده است که، مبنای اعمال‌ صلاحیّت شورای امنیّت چیست. به سخن دیگر آیا شورای امنیّت اساسا در اقدام به مداخلهء بشردوستانه صلاحیّت دارد یا نه؟گفتار اول: اصل عدم مداخله و اصل عدم توسل به زور و تعارض آنها با مداخله بشردوستانه تا پیش از تدوین منشور ملل متحد و ممنوعیت کلی کاربرد زور توسط دولتها، به استثنای دفاع در برابر حمله مسلحانه مندرج در ماده ۵۱ منشور، چگونگی توصیف و توجیه کاربرد زور موضوع مهمی نبود. مادامی که دولتها در بکارگیری زور به منظور مداخله در کشورهای دیگر به بهانه ضرورت با حمایت از خود و یا حتی در توسل به جنگ آزاد بودند، نیازی به ارائه دلیل خاص و توجیه قانونی استفاده از زور نداشتند. با تدوین منشور ملل متحد و ممنوعیت کلی استفاده از زور توسط دولتها طبق بند ۴ ماده ۲، چگونگی کاربرد زور اهمیت یافت. بند ۲ ماده ۲ از دولتهای عضو خواسته است که در روابط بین الملل خود از تهدید یا کاربرد زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی دولت و یا از هر روشی مغایر هدفهای ملل متحد خودداری کنند، استدلال حامیان مداخله بشردوستانه در چارچوب منشور این است که کاربرد زور برای مقاصدی همچون مجازات نقض حقوق بین الملل، علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هیچ دولتی نیست و با مقاصد ملل متحد نیز مغایرت ندارد و البته مخالفان مداخله بشردوستانه در این مورد چنین پاسخ می دهند که نقض تمامیت ارضی محدود به محروم شدن یک دولت از بخشی از سرزمین خود نیست بلکه (( تمامیت ارضی)) در بند ۲ ماده ۲ منشور مفهوم (( مصونیت ارضی)) دارد. در ماده یک منشور ملل متحد (( حصول همکاری بین المللی در حل مسائل بین المللی که دارای جنبه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی یا بشردوستی است و در پیشبرد و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادی های اساسی برای همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان، مذهب، به عنوان یکی از اهداف مورد تاکید قرار گرفته است و یکی از وسایل نیل به چنین اهدافی همکاری بین المللی است .به رغم برخی، توسل به مداخله بشردوستانه به این اهداف مغایرتی ندارد. اگر از این نظر تبعیت کنیم باید چنین نتیجه بگیریم که حتی اگر دولتی از همکاری اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با دولت دیگر سرباز زند، آن دولت حق توسل به زور علیه او را دارد و این نتیجه گیری قطعا اشتباه است. چرا که هدف اصلی سازمان ملل متحد حفظ صلح و امنیت بین المللی و چنین رفتارهایی باعث نقض صلح بین المللی خواهد شد و ضمنا بند ۴ ماده ۲ صراحت دارد که هرگونه کاربرد زور ((مغایر هدف های ملل متحد)) است.
به طور کلی در خصوص ممنوعیت و مشروعیت توسل به زور برای مقاصد بشردوستانه پس از تصویب منشور سه نظر وجود دارد. طبق نظر اول مداخله بشردوستانه بر اساس منشور ملل متحد مجاز شناخته شده است و طبق نظر دوم ممنوعیت توسل به زور طبق منشور یک ممنوعیت کلی است و مداخله بشردوستانه نیز نوعی توسل به زور است و براساس موازین منشور پذیرفته نیست.[۷۰] طبق نظر سوم مداخله بشردوستانه را فقط در چهارچوب فصل هفتم و آن هم توسط شورای امنیت می توان مجاز دانست. [۷۱] طبق اختیارات پیش بینی شده در فصل هفتم شورا می تواند وجود تهدید علیه صلح، نقض صلح و عمل تجاوز را احراز کرده، برای رفع این تهدیدات دست به اقدام غیر نظامی یا نظامی بزند به این ترتیب که شورای امنیت می تواند وضعیت ناشی از تخلفات مربوط به حقوق بشر در یک کشور را تهدید علیه صلح تلقی کند و برای خاتمه آن اقداماتی را که لازم تشخیص می دهد به عمل آورد. بنابراین شورای امنیت در صورتی که بر اساس ماده ۳۹ وجود خطر علیه صلح و امنیت بین المللی را تشخیص بدهد می تواند تصمیم بگیرد که بر اساس مواد ۴۲ و ۴۱ به چه اقداماتی مبادرت ورزد.
در مورد دیگر مداخله بشردوستانه با اصل عدم مداخله تعارض پیدا می کند. اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت یک اصل بنیادین حقوق بین الملل است که مبنی بر حاکمیت برابری و استقلال سیاسی دولتها می باشد. اصل عدم مداخله در امور داخلی در بند ۷ ماده ۴ منشور ملل متحد چنین آمده است: ((هیچیک از مقررات مندرج در این منشور به ملل متحد اجازه نمی دهد در اموری که اساسا در صلاحیت داخلی دولتهای می باشد مداخله نماید و اعضا را نیز ملزم نمی کند که این قبیل امور را برای حل و فصل تابع مقررات این منشور قرار دهند، لیکن این اصل به عمل اقدامات قهری پیش بینی شده در فصل هفتم لطمه ایی وارد نخواهد کرد.
پس از آن نیز، در قطعنامه های مختلف مجمع عمومی ملل متحد و کنفرانسهای جنبش تعهد و نیز موافقتنامه های منطقه ای متعدد بر این اصل تاکید شده است و دیوان بین المللی دادگستری در قضیه تنگه کورفو و نیکاراگوئه، نفع این اصل و در جهت تقویت و استحکام آن رأی داده است. در قضیه اول، دیوان ادعای مداخله را ((جز جلوه ای از سیاست زور)) ندانسته و برای آن ((جایی در حقوق بین الملل )) قائل نیست.
در مورد دوم دیوان ضمن محکوم کردن عمل آمریکا اعلام نمود که اصل عدم مداخله (( دولتها را از دخالت مستقیم یا غیر مستقیم در امور داخلی یا خارجی یک دولت دیگر منع می کند.))[۷۲] مساله مهم در این خصوص این است که صلاحیت داخلی مفهومی نسبی است و در منشور نیز معیاری در این مورد وجود ندارد و مرجعی جهت تفکیک آن از مسائل بین المللی تعیین نشده است. اصل عدم مداخله مبتنی بر حاکمیت کامل دولتها است که برای مدتی طولانی بر حقوق بین الملل مسلط بوده است اما با تحول مفهوم حاکمیت، به خاطر گسترش همکاری های بین المللی و گسترش قواعد آمره حقوق بین الملل، اصل عدم مداخله نیز تعدیل شده است و با قرار گرفتن موضوعاتی نظیر عدم تبعیض نژادی و عدم نسل کشی در زمره قواعد آمره، این قاعده یعنی اصل عدم مداخله با مشکل مواجه شده و دولتها دیگر نمی توانند با تکیه بر این اصل اقدام به هر کاری که میخواهند بکنند. خاویار پرز دکوئیار در این خصوص چنین می گوید:
((اصل عدم مداخله در امور داخلی دولت ها نمی تواند به عنوان مانعی باشد که در پشت آن دولت ها مبادرت به نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر نمایند.))[۷۳] عملکرد دولت ها نیز در جهت نادیده گرفتن اصل عدم مداخله بوده است. بسیاری از دولت ها به ویژه دولت های غربی و آمریکا، خواه صادقانه و خواه برای پوشاندن اغراض دیگر، ملاحظات بشردوستانه را در سیاست خارجی خود گنجانده و سعی دارند به عناوین گوناگون و اشکال مختلف (تحریم اقتصادی، منع فروش سلاح، بمباران تبلیغاتی ) بر دولت هایی که از رعایت این قوانین به طور آشکار سرپیچی می کنند فشار آورند.[۷۴]
بررسی عملکرد سازمان ملل نشان می دهد که بند ۷ از ماده ۲ منشور به طور موسع تفسیر شده است. اقداماتی که جهت حفظ حقوق بشر انجام گرفته است به خوبی نشان می دهد که می توان روزن هائی در اصل عدم مداخله بدین منظور گشود بی آنکه با بند ۷ ماده ۲ منشور تعارضی به وجود آید. اقدامات شورای امنیت تحت عنوان (( مداخله بشردوستانه )) در شمال عراق، سومالی، بوسنی هرزگوین، هائینی و رواندا این پرسش را مطرح نموده که ملاک اعمال صلاحیت شورای امنیت چیست؟ در پاسخ دو دیدگاه مخالف و موافق وجود دارد.
مخالفین به بند ۷ ماده ۲ استناد کرده و بیان می دارند که حقوق بشر موضوعی صرفا داخلی است و تعهد اعضای سازمان ملل در خصوص حقوق بشر را طبق منشور، تنها یک تعهد کلی و همکاری برای افزایش احترام به حقوق بشر میدانند.
موافقین به ماده ۳۹ منشور اشاره کرده و می گویند اگر وضعیتی به موجب این ماده موجب تهدید صلح و نقض صلح با عمل تجاوزکارانه گردد، شورای امنیت می تواند طبق مواد ۴۱ و ۴۲ اقدام نماید. این عده بر این اعتقادند که چنین وضعیتی می تواند از نقض گسترده حقوق بشر در یک بحران داخلی یا از سیاست سرکوب که به وسیله هر یک از دولت ها حادث شده و باعث به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی شده جلوگیری کند.[۷۵]
این عده حقوق بشر را در زمره مسائل داخلی نمی دانند چرا که پیشبرد و تشویق و احترام به حقوق بشر ((به عنوان یکی از اهداف ملل متحد)) برشمرده شده و کنوانسیونها و اعلامیه های مربوط به حقوق بشر و ((عرفی شدن )) برخی از آنها حقوق بشر را به صورت یکی از هنجارهای قطعی و اصول مسلم حقوق بین الملل در آورده و حمایت بین المللی از آن به عنوان یک ((تعهد الزامی نسبت به جامعه بین المللی))[۷۶] در آمده است.[۷۷]
بنابراین ضمن رد مداخله یک جانبه کشورها در امور داخلی سایر دول باید پذیرفت که علی رغم وجود دو اصل مسلم حقوق بین الملل یعنی اصل عدم توسل به زور و عدم مداخله که در منشور مندرج است، این مفاهیم با توسعه تدریجی حقوق بین الملل و تحول مفهوم حاکمیت دست خوش تعدیل و تحول شده اند. با بررسی نظریات موافق و مخالف در خصوص مداخله بشردوستانه می توان نتیجه گرفت که تنها مرجع صالح برای چنین مداخله ای شورای امنیت است و چهارچوب دخالتش نیز در فصل هفتم تعیین شده است. یعنی اگر زمانی نقض مقررات حقوق بشر باعث به خطر افتادن صلح و امنیت بین المللی شود و شورای امنیت چنین خطری را احساس کند می تواند با استناد به مواد ۴۱ و ۴۲ منشور اقدامات مقتضی را در این خصوص به عمل آورد و در این حالت تعارضی میان علمکرد شورای امنیت و دو اصل یاد شده وجود ندارد. البته سوال مهم در این خصوص این است که ملاک نقض گسترده حقوق بشر که صلح بین المللی را به خطر می اندازد چیست که در مباحث آتی به آن اشاره خواهد شد.
اولین بار شورای امنیت در سال ۱۹۶۶ وضعیت به وجود آمده در رودزیا را که در ناشی از اعلام یک جانبه استقلال توسط رژیم اقلیت سفیدپوست بود تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی قلمداد نمود و از دولت بریتانیا خواست که با توسل به زور از ورود کشتی های حامل نفت به رودزیا مخالفت به عمل آورد. در سال های پس از پایان جنگ سرد شورای امنیت در ۴ مورد وضعیت داخلی سه دولت را بررسی و تشخیص داده که وضعیت پیش آمده صلح و امنیت بین المللی را در معرض تهدید قرار داده است و اقداماتی نیز به منظور مقابله با آنها اتخاذ کرده است. این سه مورد عبارتند از اقدام سازمان ملل در شمال و جنوب عراق و بازداشتن رژیم حاکم بر عراق از قتل و کشتار دسته جمعی مردم این نواحی به موجب قطعنامه شماره ۶۸۸ شورای امنیت در سال ۱۹۹۱، اعزام نیرو به سومالی جهت رساندن کمک های بشردوستانه به مردم آن کشور به موجب قطعنامه ۷۹۴ مصوب ۱۹۹۲ و اقدامات سازمان ملل متحد به منظور حمایت از مردم مسلمان بوسنی و هرزگوین در برابر تجاوز صربها و بحران کوزوو.
گفتار دوم: مساله حاکمیت کشور و تحول مفهوم آن بند اول: بند ۷ ماده ۲ و مسائل داخل در قلمرو حاکمیت داخلی کشورها
منشور ملل متحد حاکمیت دولت های عضو را از دو لحاظ محدود می کند. نخست آنکه دولت ها متعهد می شوند که در روابط بین المللی از یک سلسله اصول پیروی کنند. دیگر آنکه اعضای ملل متحد متعهد می شوند تصمیمات متخذه توسط بعض از ارکان ملل متحد را در مواردی معین پذیرفته و به مورد اجرا بگذارند. مع الوصف قبول تعهدات فوق الذکر به هیچ عنوان به حاکمیت و برابری حاکمیت دولت ها خدشه ای وارد نمی سازد. حاکمیت کماکان مورد حمایت منشور است.
دولت ها همواره در قبول تعهدات بین المللی آزادی عمل داشته و دارند . آزادی عمل در قبول تعهدات بین المللی در واقع از مظاهر حاکمیت دولت ها به شمار می آید. در دوره قبل از تاسیس جامعه ملل، دولت ها تفسیر تعهدات بین المللی خود را از جمله حقوق حاکمیت قلمداد کرده و تفسیر غیر خود را در این خصوص نمی پذیرفتند. پس از تاسیس جامعه ملل، حقوق بین الملل ملاک و معیار تشخیص حد و مرز بین تعهدات بین المللی و صلاحیت داخلی دولت ها تعیین گردید.[۷۸]
منشور ملل متحد به عنوان یک معاهده چند جانبه بین المللی در عین این که محدودیتهایی بر حاکمیت دولت بوجود آورد، حقوق بین الملل را معیار تشخیص حد و مرز صلاحیت داخلی و اختیارات سازمان ملل قرار نداد. مضافا بر آنکه هیچ یک از ارکان سازمان ملل را برای تفسیر منشور معین نگرد. در چنین اوضاع و احوالی، ارکان سازمان ملل خود را برای تفسیر بند ۷ ماده ۲ صالح به رسیدگی است.
بند دوم: تحول و مفهوم امنیت بین الملل و آثار آن بر حاکمیت دولتها
تصمیماتی که شورای امنیت در چارچوب فصل هفت اتخاذ می کند از مشمول صلاحیت داخلی دولتها خارج شده است. در این خصوص قسمت اخیر بند ۷ ماده ۲ صراحت دارد. برای اینکه شورای امنیت بتواند به موجب فصل هفت به اقدامات قهرآمیز متوسل گردد ابتدا باید طبق ماده ۳۹ منشور وجود تهدید بر علیه صلح نقض صلح یا عمل تجاوز را احراز کند. بنابراین اگر شورای امنیت وضعیتی را تهدید یا نقض صلح یا عمل تجاوز تلقی کرد دیگر دولتی نمی تواند به بهانه اعمال صلاحیت داخلی آن دولت مانع از اقدامات قهری شورای امنیت بشود.[۷۹]
شورای امنیت در سالهای اخیر ضمن بررسی مسائل مربوط به صلح و امنیت بین المللی و اتخاذ تصمیم در چارچوب فصل هفت منشور در بعضی موارد تصمیماتی اتخاذ کرده است که با آن تصمیمات مفهوم صلح و امنیت بین المللی را افزایش داده، یکی از این تصمیمات در خصوص ایجاد مناطق امن در شمال عراق در آوریل ۱۹۹۱ می باشد که به دنبال هجوم مهاجرین عراقی به سوی مرزهای ایران جمهوری اسلامی ایران طی نامه ای از شورای امنیت تقاضای اقدام عاجل در این خصوص را نمود و شورا نیز وضعیت موجود را تهدید صلح تلقی کرد.[۸۰]
در مورد دیگری شورای امنیت تروریسم بین المللی را تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی تلقی می کند و در قضیه لاکربی به موجب قطعنامه ۷۳۱ مورخ ژانویه ۱۹۹۲ از دولت لیبی می خواهد که به درخواست دولتهای آمریکا و انگلیس و فرانسه پاسخ مثبت داده و اتباع آن دولت را که متهم به دست داشتن در قضیه سرنگونی هواپیمای آمریکایی بودند جهت محاکمه به دولتهای یاد شده تسلیم کند و همچنین به موجب قطعنامه ۶۳۵ مصوب ۱۹۸۹، ضمن محکوم کردن کلیه اقدامات غیرقانونی علیه هواپیمایی کشوری، از کلیه دولتها و همچنین سازمان هواپیمایی کشوری بین المللی خواست که جهت جلوگیری از اقدامات غیرقانونی علیه هواپیمایی کشوری با یکدیگر همکاری کنند.[۸۱]
گسترش مفهوم صلح و امنیت بین المللی توسط شورای امنیت از بیانیه نهایی اولین اجلاس سران شورای امنیت که در تاریخ ۳۱ ژانویه ۱۹۹۲ برگزار شده به خوبی پیداست)):… نبود جنگ و درگیری بین دولتها به خودی خود تضمین کننده صلح و امنیت بین المللی نمی باشد. منابع غیرنظامی، عدم ثبات در زمینه های اقتصادی، اجتماعی و انسانی و زیست محیطی اکنون تهدید علیه صلح و امنیت بین المللی به شمار می آیند. اعضای سازمان ملل بطور کلی باید از طریق ارکان ذیربط سازمان ملل حد اعلای اولویت را به این مساله بدهند.((
بدین ترتیب ملاحظه می شود که مفهوم صلح و امنیت بین المللی به تدریج رو به گسترش است و مساله صلاحیت داخلی دولتها که نتیجه اعمال حاکمیت آنها می باشد مانع اقدام شورای امنیت در صورت تهدید یا نقض صلح و امنیت بین المللی نخواهد شد.
بند سوم: توسعه حقوق بین الملل و حاکمیت دولتها
از بررسی اجمالی گوشه های از توسعه و تدوین حقوق بین الملل در دوره پس از تاسیس سازمان ملل چنین برمی آید که حقوق بین الملل در این دوره گسترش چشمگیری داشته است تعداد کثیر کنوانسیونها، پروتکلها و دیگر اسناد حقوقی که در این زمینه تهیه و تصویب و بر روابط بین دولتها حاکم گشته و تنوع موضوعاتی که راجع به آنها در روابط بین دولتها قاعده وضع شده موید این ادعاست. در این میان باید به نقش کمیسیون حقوق بین الملل و کمیسیون حقوق تجارت بین الملل که به موجب بند ۱ ماده ۱۲ منشور تاسیس شده اند اشاره نمود و همینطور دیگر ارکان کمیته های فرعی و اصلی مجمع عمومی از قبیل کمیسیون حقوق بشر و کمیسیون خلع سلاح و همچنین سازمانهای تخصصی ملل متحد که در چارچوب وظایف خود به توسعه و تدوین حقوق بین الملل می پردازند.[۸۲]
از دهه های شصت به بعد جامعه بین المللی با گذر از دیواره های حاکمیت دولتها، قواعدی ناظر بر روابط بین دولتها و اتباعشان که زمانی در صلاحیت داخلی دولتها قرار داشت وضع کرده است. کنوانسیونهای متعدد حمایت از حقوق بشر اعم از زنان و کارگران از این نموده اند.
کنوانسیونها و پروتکلهای متعددی در زمینه حفاظت از محیط زیست تدوین و تصویب شده است. معاهدات جهان شمول منعقده در زمینه تحدید تسلیحات نیز از این نموده اند. این قبیل مقررات به منزله تدابیر اولیه جهت هماهنگ کردن قوانین داخلی دولتها با حقوق بین المللی آخرین مقاومت دیواره های حاکمیت دولتها در برابر گسترش حقوق بین الملل به شمار می آیند.[۸۳]
بنابراین اگرچه با بررسی رویه سازمان ملل و تصمیمات متخذه این مرجع در سالهای اخیر باید اذعان داشت که مفهوم حاکمیت دولتها روز به روز در حال تحول است و از مصادیق اعمال چنین حقی روز به روز کاسته می شود ولی باید توجه داشت که تمسک به بند ۷ ماده ۲ به خصوص برای کشورهای در حال توسعه جامعه بین المللی، در مواجهه با قدرت های بزرگ و پنج عضو دائم شورای امنیت که در واقع تنظیم سیاستهای جامعه بین المللی می باشند نباید تنها راه مواجهه و به نوعی اجتناب از مداخلات غالباً نامشروع آنان در قلمرو حاکمیت این کشورها باشد و البته باید پذیرفت که علیرغم اینکه دولت کماکان به عنوان سنگ بنای نظام بین المللی حفظ خواهد شد از اختیار این دولتها در زمینه قانوگذاری درقلمرو خود کم کم کاسته شده و این اختیار به کل جامعه بین المللی محول خواهد شد و دولتها به عنوان مجریان قواعدی عمل خواهند کرد که از سوی جامعه بین المللی تهیه و تدوین خواهد شد.
گفتار سوم: شورای امنیت سازمان ملل و مداخله بشر دوستانه
بند اول: شورای امنیت و مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللی و مساله نقص حقوق بشر
تحولات حقوق بین الملل به ویژه در نیم قرن اخیر در جهتی بوده که علاوه بر دولتها افراد انسانی نیز به تدریج به عنوان موضوع حقوق بین الملل مطرح شده اند و این موضوع تا آنجا گسترش یافته که حقوق بشر مورد حمایت جامعه بین الملل قرار گرفته است. همگام با سایر سازمانها و نهادهای بین المللی و مراجع ذیصلاحی که مستقیماً متولی امور بشری هستند، شورای امنیت سازمان ملل در این زمینه واجد اهمیت فوق العاده است زیرا علاوه بر آنکه از نظر سیاسی وزنه قابل توجهی در سطح جهان محسوب می شود، می تواند با تمسک به ماده ۳۵ منشور که اعضا باید تصمیمات شورای امنیت را قبول و اجرا کنند، با اتخاذ رویه مناسب و عادلانه و نیز موضع قاطع به ارتقاء وضعیت حقوق بشر و تضمین اجرای آن در داخل مرزهای ملی کمک شایانی بنماید. در خصوص نقش شورای امنیت در حفظ صلح و امنیت بین المللی و حفظ مقررات حقوق بشر در جامعه جهانی و دامنه اختیارات این سازمان مسائل زیادی مطرح است که به برخی از آنها در مبحث ذیل اشاره می کنیم.
مطابق ماده ۳۹ منشور ملل متحد، شورای امنیت وجود هر گونه تهدید و نقض صلح و عمل تجاوز را شناسایی خواهد نمود و تصمیم خواهد گرفت که برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بین المللی به موجب مواد ۴۱ و ۴۲ در فصل هفتم اقدام نماید. یکی از موارد اختلاف نظر این مساله است که آیا شناسایی تهدید و نقض صلح بین المللی برای شورای امنیت حق است یا تکلیف با وجود این اختلاف نظرها راجع به احراز مواد سه گانه مندرج در ماده ۳۹ منشور، این شورا در غیاب یک مرجع ذیصلاح قضایی بین المللی نه تنها خود را رکن ذیصلاح درخصوص تشخیص وجود تهدید نسبت به صلح و امنیت و وقوع تجاوز دانسته، بلکه آن را یک حق برای خود به حساب می آورد بدین معنی که در صورت وقوع تجاوز اگر شورای امنیت اقدامی نسبت به شناسایی آن نکند کسی نمی تواند متعرض شورا شود، به نحوی که شورای امنیت حتی قطعنامه ها و توصیه های مجمع عمومی را نیز ملاک عمل قرار نمی دهد در مواردی که مجمع عمومی وضعیتی را تهدید کننده صلح قلمداد کرده و از شورای امنیت خواسته است که اقدام لازم را برای اعاده صلح انجام دهد شورا موضوع را جداگانه مورد بررسی قرار داده و چنانچه خود را رأسا وجود خطر را برای صلح یا نقض قول را شناسایی کرده تدابیر مقتضی اتخاذ کرده است.[۸۴]
در چنین شرایطی نباید انتظار داشت که تصمیمات شورای امنیت در این خصوص مبتنی بر ملاحظات عینی و بی طرفانه باشد عملکرد شورای امنیت در سالهای گذشته موید این نظر است بدین معنی که در بعضی از موارد با وجود قرائن و شرایط عینی، شورا بنابر ملاحظات سیاسی ازشناسایی تهدید نسبت به صلح یک عمل تجاوز کارانه اتناع کرده است. بررسی رویه شورای امنیت حکایت از آن دارد که این شورا هنگامی اقدام به شناسایی نقض صلح با عمل تجاوز کرده است که همه یا اکثریت اعضای آن آمادگی داشته اند تا براساس مواد ۴۱ و ۴۲ تدابیری اتخاذ کنند تا دست به اقداماتی بزنند.[۸۵]
در فقدان هرگونه تعریف دقیق برای (تهدید و نقض صلح ) و روشن نبودن حدود آن در منشور اینکه چه اعمالی تهدید و نقض صلح است کار دشواری است برخی نویسندگان علت عدم تعریف دقیق واژه های فوق را در منشور بدان دلیل می دانند که شورای امنیت این اختیار را دارد که مصدایق و وضعیتها را رأسا تبیین نماید.[۸۶] لذا صلاحیت شورای امنیت در این گونه موارد محدود نیست و تنها معیار تشخیص این وضعیتها اراده شورا است.[۸۷]
در کنفرانس سانفرانسیسکو پیشنهاداتی به عمل آمد که به دیوان بین الملل دادگستری با مجمع عمومی اختیارات ویژه ای برای تفسیر منشور داده شود اما هیچکدام پذیرفته نشد در عوض آنچه که پذیرفته شد این نظر بود که هر رکن آن بخش های از منشور را که در ارتباط با وظایف خود اوست تفسیر کند.[۸۸] در خصوص تفسیر منشور و اجرای آن در موارد مختلف همانطور که قبلاً نیز اشاره شد اعضای سازمان مایل به استفاده از یکی از روش های زیر بوده است تفسیر محدود و موسع استفاده از دو روش منوط است به این که منشور را قانون اساسی سازمان ملل بدانیم با یک قرارداد بین المللی.
براساس تئوری قانون اساسی بودن منشور سند تاسیس یک سازمان بین المللی از لحاظ شکل، میثاقی بین المللی و از جهت محتوی، قانون اساسی است با پذیرش این تئوری طبعاً تمامی سازمان ملل مستقل از اراده دولتهای عضو فرض می شود لذا ارکان سازمان بایستی منشور را به موازات تحولات اجتماعی بین المللی و در پرتو نیازهای جدید جامعه جهانی تفسیر کند و با توجه به تکامل جامعه بین المللی و فقدان توان پاسخگویی منشور ارکان سازمان در برابر معضلات جدید منشور علاوه بر اختیارات مندرج در متن، یک سری اقتدارات ضمنی نیز به ارکان اعطا می کند تا آنها را به ایفای وظائفی که بر عهده شان نهاده شده بنماید برخی از حقوقدانان نیز بر این اعتقادند که مسئولیت حفظ صلح و امنیت بین المللی آنچنان مسئولیت خطیری است که شورای امنیت اختیار می دهد به منظور انجام این مسئولیت منشور را نادیده بگیرد و یا اینکه پا را از منشور فراتر بگذارد.[۸۹]
آنها که منشور را محدود تفسیر می کنند آن را به مثابه یک قرارداد میان دولتها می دانند که بایستی طبق اصول شناخته شده در تفسیر معاهدات باآن برخورد شده در این دیدگاه منشور مولود دولتهاست و نمی تواند اراده آنها را نادیده بگیرد در منشور مثل متحد نیز تصمیمات شورا محدود به))مقاصد اصول ملل متحد(( شده است و در کنفرانس سانفرانسیسکو دولتهای کوچکتر تلاش کردند که محدودیتهای بیشتری را به صلاحیتهای شورا در منشور اضافه کنند، اما قدرتهای بزرگ در برابر این اقدامات مقاومت کردند.[۹۰]
یکی از مسائل مورد بحث صلاحیت شورا در قبال موارد نقض گسترده حقوق بشر است مخالفان صلاحیت شورا به اصول ))عدم مداخله در امور داخلی دولتها(( و ))عدم توسل به زور(( در منشور ملل متحد استناد می کند از این دیدگاه، در حقوق بین الملل هیچ قاعده کلی که مداخله برای حمایت از حقوق بشر را تجویز کند وجود ندارد.[۹۱]
این اصول علاوه بر منشور ملل متحد در بیانیه های متعدد سازمان ملل و نیز سازمان های منطقه ای مورد تاکید قرار گرفته است و به صورت اصول آمره حقوق بین الملل درآامده اند اما کسانی که موافق وجود چنین صلاحیتی هستند ابتدا به فصل هفتم منشور ملل متحد اشاره می کنند که طبق آن شورای امنیت می تواند در مواردی که صلح و امنیت بین المللی تهدید و یا نقض می شود اقدام نماید آنها بر این عقیده اند که این تهدید ممکن است بر اثر مسایل داخلی یک دولت باشد تخلفات شدید بین المللی در جریان نزاعهای داخلی، صرایت و گسترش یک نزاع داخلی به مرزهای بین المللی همانند جریان آوارگان یا نزاعهای استعماری از جمله موارد تهدید صلح هستند.[۹۲]
اگر چه مسائل داخلی دولتها طبق بند ۷ ماده ۲ منشور از شمول صلاحیت سازمان الملل خارج شده اند و لیکن طبق منشور این استثناء بر این اصل وجود دارد و آن تصمیماتی است که شورای امنیت در چارچوب فصل هفت اتخاذ می کند بدین ترتیب در صورتی که شورای امنیت هنگام نقض فاحش حقوق بشر تهدید صلح و امنیت بین المللی را احراز کند می تواند براساس مواد ۴۱ و ۴۲ منشور تدابیر لازم از جمله بکارگیری نیروهای مسلح اتخاذ نماید. متکی که در این رابطه وجود دارد این است که شورای امنیت ممکن است در احراز موارد تهدید صلح به وظیفه خود عمل نکنند و یا اینکه برخوردی دوگانه داشته باشد. در این زمینه می توان به حق وتو اشاره نمود. بطور کلی ))حق وتو(( با فرض اولیه تدوین کنندگان منشور ملل متحد مبنی بر تساوی خواست و اراده اعضا در تعارض است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:09:00 ق.ظ ]




در آخر ذکر این حقیقت ضروری است که انجام اصولی هر اقدامی، در نظر اول، ممکن است پیچیده‌تر و مشکل‌تر از روش های غیر اصولی به نظر برسد؛ اما به واسطه ی مبنای قوی ‌تری که دارد، در دراز مدت، ثبات بیشتر و عوارض سوء کمتری را در پی خواهد داشت؛ مثل بنایی که زمان و هزینه ی زیادی را صرف ایجاد پایه‌های آن می‌نمایند، اما در عوض دوام و بقای بیشتری خواهد داشت.
گفتار دوم ـ ایجاد حس اعتماد به حرفه ی پزشکی
در دهه های اخیر برخی از فلاسفه استدلال کرده اند که آگاهی بیمار از این جهت اهمیت دارد که می تواند سهم مهمی در ایجاد و ترمیم اعتماد، در رابطه پزشک ـ بیمار داشته باشد.[۵۱۰] این فیلسوفان می گویند از آنجا که نقض حقّ آگاهی بیمار، اعتماد را به مخاطره می اندازد، پس امری ممنوع است و باید از آن اجتناب شود و در این چارچوب به اهمیت وجود اعتماد عمومی در مؤسسات پزشکی اشاره می کنند که در نتیجه ی آن عموم افراد جامعه سعی می کنند با توصیه های پزشکی هماهنگ شوند؛
آگاهی دادن، احساس امنیت بیشتری به بیماران می دهد، اگرچه ممکن است در تصمیم گیری آنها تأثیری نداشته باشد؛ همچنین در بسیاری از موارد بیماران خواهان دریافت اطلاعات هستند، بدون این که بخواهند در تصمیماتشان تجدیدنظر کنند.[۵۱۱] کتمان حقیقت و فریب بیمار، حتی با نیت خیرخواهانه، زمینه ساز حسّ عدم اعتماد عمومی، نسبت به حرفه ی پزشکی است.[۵۱۲] برای مثال از آنجا که هدف اصلی از آگاه سازی به نظر این دسته از فلاسفه، ایجاد حسّ اعتماد به حرفه ی پزشکی است، حتی در مداخلات کم خطر و کم تأثیر و یا حتی زمانی که مثلاً اثر دارونما (داروی تلقینی)، برای بیمار سودمند است نیز، کتمان حقیقت و دروغ گفتن به بیمار را منع و حق آگاهی بیمار را محفوظ می دانند و در بیان اثر اعتماد سازی آگاهی، آگاه نمودن بیمار را برای احترام به اعتمادی که بیمار به پزشک پیدا می کند ضروری می دانند.[۵۱۳] با این استدلال که “در صورت کشف چنین دروغ ها و روش هایی و کشف هرگونه تخلف پزشک در این زمینه، در آینده، اعتماد عمومی نسبت به حرفه ی پزشکی تحت تأثیر قرار می گیرد.”[۵۱۴]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به هر حال این دسته از فلاسفه اساساً حقّ آگاهی را از این جهت حقّ ضروری بیماران می دانند که می تواند الهام بخش ترین امر برای ایجاد اعتماد عمومی به حرفه ی پزشکی باشد؛
اما به نظر می رسد حقّ آگاهی و مشارکت، یک حقّ ضروری است، حتی اگر نقض این حق، فاش نشود و در نتیجه اعتماد عموم را سلب یا تضعیف نکند و از طرفی نقض حقّ آگاهی فرد، معمولاً تنها آن شخص را به اشتباه می اندازد و نه این که باعث به وجود آمدن قربانیان احتمالی آینده و کاهش اعتماد عمومی به حرفه ی پزشکی شود.
گفتار سوم ـ کاهش دعاوی
همان طور که پیش تر گفته شد، از آنجا که کیفیت خدمات پزشکی با تقویت ارتباط و اطلاع رسانی در روابط پزشک و بیمار افزایش می یابد، بیمارانی که به خوبی از طرف پزشکان خود مطلع و آگاه شده اند کمتر در پی سرزنش پزشک خود برای برآورده نشدن انتظاراتشان و اقامه ی دعاوی مبتنی بر تقصیر علیه پزشک هستند؛ یکی از نویسندگان به این مسأله این گونه اشاره می کند: “به راستی ارائه ی اطلاعات درست و کامل از سوی پزشک، به هر صورت، نتایج مثبتی خواهد داشت؛ زیرا در این صورت دیگر دستاویزی برای بیمار وجود نخواهد داشت تا بر مبنای آن علیه پزشک اقامه دعوی کند، چرا که او در وضعیتی قرار داده شده است که از حق انتخاب آزادانه و مبتنی بر آگاهی برخوردار بوده است.”[۵۱۵]
همان طور که بیان حقیقت، احتمال اقدامات قانونی را کاهش می دهد، عدم ارائه ی اطلاعات، پزشک را در معرض اتهام قصور پزشکی قرار می دهد؛ مگر این که در ارائه ی اطلاعات، بر طبق عرف پزشکی و مطابق با رویه ای رفتار نموده باشد که یک مقام مسؤول پزشکی و متبحر، در آن شرایط و در آن حوزه، آن را به عنوان یک رویه ی مناسب پذیرفته باشد.[۵۱۶]
چنانچه بیمار در نتیجه ی عدم اطلاع از وضعیت پزشکی خود، تصمیمی که نباید، اتخاذ نماید، پزشک هم به لحاظ قواعد اخلاق پزشکی و هم به لحاظ مقررات قانونی، مسؤول نتایج ناگوار ناشی از آن تصمیم خواهد بود.
در سال های اخیر آمارها نشان می دهد که پزشکان به ارتباط قانونی صرف، اجرای محض ضوابط قانونی و جمع آوری ادله ی قانونی به عنوان مدرکی برای دفاع بعدی روی آورده اند؛ همچنین آمارها بیانگر این واقعیت است که مهم ترین رکن رضایت یعنی آگاهی مورد اهمال قرار می گیرد؛ در حالی که آگاه سازی رویکردی مناسب و ضروری است برای تقویت ارتباط پزشک ـ بیمار که نتیجه ی آن کاهش احتمال شکایت ها و دعاوی بعدی خواهد بود.[۵۱۷]

فصل چهارم
ارکان آگاهی و قلمرو آن
مبحث اول ـ ارکان آگاهی
در اینجا سؤالی که مطرح است، آن است که آگاهی به چه اموری لازم است تا بتوانیم بگوییم رضایت آگاهانه بوده است؟ در این قسمت به این سؤال تحت عنوان ارکان آگاهی، پاسخ می دهیم.
ارکان آگاهی عبارتند از: نوع بیماری، ماهیت درمان، درمان های ممکن، ریسک درمان، هزینه ی درمان، طول درمان و عوارض درمان.
به طور کلی اطلاعاتی که پزشک یا کادر درمان ملزم به افشای آن ها می باشد عبارتند از:
الف ـ ماهیت و نوع بیماری، شرایط بیمار و وضعیت سلامتی وی؛
این اطلاعات، جز در شرایطی که شواهد قطعی وجود دارد که افشای اطلاعات مربوط به وضعیت سلامتی بیمار در تعارض با منافع حداکثری وی است، باید ارائه شود.
ب ـ جنبه‌های بالینی و ماهیت تصمیمی[۵۱۸] که باید گرفته شود؛
بیان شفاف مسأله کمک زیادی به تصمیم‌گیری بیمار می‌کند و از سوی دیگر پزشک را از نگرش بیمار به مسأله، مطلع می‌سازد؛ می توان از این عبارات در این زمینه استفاده نمود:
این چیزی است که باید راجع به آن تصمیم‌ بگیریم.
مسأله امروز، این است که ……
این عبارت ها می‌توانند تأمین کننده ی نیاز فوق باشند.[۵۱۹]
ج ـ مزایا و معایب، ریسک ها، تبعات و عوارض جانبی بعدی موقت و دائمی اقدام پزشکی؛
آثار و تبعاتی که انتظار می رود اقدامات پزشکی بر جسم و روان بیمار داشته باشد باید به اطلاع وی رسانده شود؛ قانون بهداشت عمومی فرانسه برای شناسایی ریسک هایی که افشای آنها لازم است، معیاری وضع نموده است. به موجب ماده ی ۲-۱۱۱۱ این قانون ریسک های عادی و شدیدی که به طور معمول قابل پیش بینی هستند[۵۲۰] باید به اطلاع و آگاهی بیمار رسانده شود. بدین ترتیب این قانون، معیار تکلیف پزشک را قابلیت پیش بینی خطر می داند، خواه آن خطر شدید باشد یا نباشد؛ با این حال هر چند که یک پزشک متعارف، بسیاری از ریسک های بعید و نامعمول را افشاء نمی کند، با این حال ریسک های نامعمول مهم و خطرناک و همچنین خطراتی که بیمار در خصوص آن سؤال می کند باید افشاء گردد[۵۲۱]. بدین ترتیب زمانی که ناتوانی و عواقب ناشی از عملیات پزشکی بر منافع بالقوه ی آن غالب باشد، احتمال فوت یا ناتوانی ممکن است نسبت به منافع اقدامات پزشکی پررنگ تر جلوه کند و در نتیجه افشای اطلاعات لازم باشد.[۵۲۲] گراب حدودی را که باید به بیمار در خصوص خطرات بالقوه ی نامشخص و محتمل، اطلاعات داده شود را مورد بحث قرار دهد. او معتقد است که تعهد به دادن اطلاعات در خصوص ریسکِ محتمل و بعید، برای پزشک وجود ندارد.[۵۲۳] اگر لازم باشد که هر ریسک محتملی افشاء شود، اولاً این مشاوره و ارائه اطلاعات بازه ی زمانی طولانی مدت غیر قابل قبولی را به خود اختصاص خواهد داد و ثانیاً گرفتاری های حل نشدنی را برای بیمار ایجاد خواهد کرد و احتمالاً وی را دچار تردید و شبهه در تصمیم گیری خواهد نمود. بنابراین در تشخیص محدوده ی تعهد به افشاء، رعایت تعادل و پرهیز از افراط و تفریط لازم است. البته تعیین این حد تعادل مشکل است.[۵۲۴] به منظور تحقق افشای جامع اطلاعات لازم است که همه ی مزایا و معایب کلیه ی حق انتخاب های موجود برای بیمار به آگاهی وی رسانده شود.
معمولا پزشک در بیان خود، نقاط قوت یکی از روش ها و نقاط ضعف سایر روش ها را بیان می کند بدون این که دید جامعی را از نقاط ضعف روش مد نظر خود و نقاط قوت سایر روش ها ارائه دهد؛ در این گونه موارد عباراتی نظیر اگرچه درمان جدید گران تر است، اما در عوض شما روزی یکبار از آن استفاده می کنید، یا گرچه اسکرین کانسر کولون با آزمایش راحت تر و ارزان تر است ولی سیگموئیدوسکوپی مطمئن تر می باشد، برای آگاه سازی بیمار به کار می رود.[۵۲۵]
در این چارچوب بایستی نگرانی های موجود به کمک عباراتی نظیر اگرچه انجام آن مشکل است ولی برای درک کامل و جلب اطمینان و پذیرش پایدار بیمار خیلی حساس و مهم است یا شانس موفقیت عالی است، یا اینکه اکثر بیماران با شرایط شما با این درمان بهبود یافته اند اما نه همه، با بیمار در میان گذارده شود.
د ـ حق بیمار برای رد خدمات پزشکی پیشنهادی و توضیح آثار، ریسک ها و خطرات آن؛
ه ـ نوع اقدامات پزشکی، روش و وسایل مورد استفاده در آن؛
مثلاً این که نمونه برداری از خون یا بافت صورت خواهد گرفت یا این که درمان های دارویی انجام خواهد شد یا این که آیا درمان های سرپایی در مورد بیمار انجام خواهد شد یا خیر و…
و ـ محدوده و قلمرو عملیات پزشکی؛
یک بیمار باید در خصوص دامنه ی اقدامات پزشکی به خصوص در مورد حق خود بر حریم خصوصی اش[۵۲۶] و استقلال فردی و اراده ی آزاد و این که چه موقع این حق، نقض خواهد شد، اطلاعات کافی دریافت کند.
ز ـ اهمیت عملیات پزشکی؛
یک پزشک باید به بیمار دلایلی را که بر اساس تشخیص پزشکی وی عملیات پزشکی ضروری است، توضیح دهد؛ اگر او معتقد است که اقدامات باید بدون تأخیر انجام پذیرد، این را نیز باید متذکر شود.
ح ـ هزینه ها؛
حقوق بیمار ایجاب می کند که پیش از آن که تقیید یا تعهد قانونی ایجاد شود، در خصوص کلیه ی جوانب، توافق حاصل شود. هزینه های عملیات پزشکی پیشنهادی، یکی از جوانب بسیار اساسی اقدامات پزشکی می باشد که اطلاع رسانی در خصوص آن لازم و ضروری است.
ط ـ اقدامات جایگزین[۵۲۷]
اغلب مشکلات طبی راه ‌حل‌های متفاوتی دارند. از ساده‌ترین مداخله گرفته که تجویز دارو به صورت قرص، شربت یا آمپول می‌باشد تا پیچیده‌ ترین آن ها مانند جراحی باز، بالون و …. اغلب پزشک با چند گزینه ی درمانی روبروست. این حق بیمار است که از این گزینه ‌ها مطلع شود و در انتخاب هر کدام با پزشک هم فکری نماید؛ اگر پزشک عملیات جایگزینی را نیز علاوه بر اقدام اصلی که گزینه ی اول وی می باشد در نظر دارد، باید آن را به بیمار اطلاع دهد. انتخاب نهایی بعد از همه ی این ها با بیمار است. در این راستا باید راهنمایی های لازم و مفید به بیمار داده شود و دلایلی که به واسطه ی آن ها عملیات جایگزین، گزینه ی ثانویه ی پزشک می باشد باید به وی اطلاع داده شود.[۵۲۸]
زمانی که تصمیم گیری از میان چند گزینه مطرح است از آنجا که معمولاً بیمار نسبت به این گزینه ها آگاهی ندارد، پزشک باید از عباراتی نظیر شما می توانید درمان جدید را شروع کنید یا درمان فعلی را ادامه دهید، استفاده کند.[۵۲۹]
ی ـ نظرات موافق و مخالف موجود درباره ی اقدامات جایگزین؛[۵۳۰]
در بسیاری موارد پزشکان روش‌های جایگزین را ذکر می‌کنند، اما در بیان منافع و کاستی‌های هر روش، سهل‌انگاری می‌نمایند. غالباً بنا بر سلیقه ی خویش روشی را انتخاب و بیشتر منافع آن روش و کاستی‌های سایر روش‌ها را بازگو می‌نمایند. رعایت امانت و صداقت در بیان نقاط ضعف و قوت هر روش به بیمار امکان می‌دهد تصمیم‌ آگاهانه‌تری بگیرد؛ به عنوان مثال: “داروی جدید گرانتر است، اما باید یک بار در روز مصرف شود یا غربالگری سرطان روده بزرگ با بهره گرفتن از نوار، برای شما آسان‌تر است، اما انجام سیگموییدوسکوپی از دقت بیشتری برخوردار است.”
ک ـ پیش بینی های پزشکی که ممکن است شامل امکان انجام اقدامات بعدی باشد؛
ل ـ تخصص و تجربه؛
تخصص و تجربه ی پزشک، پرسنل حرفه ای، منابع فنی و رتبه و درجه ی تخصصی بیمارستان و درمانگاه از مواردی است که بیمار باید از آن مطلع باشد.
م ـ هدف مورد انتظار در عملیات پزشکی؛
ن ـ ابهامات موجود؛[۵۳۱]
علیرغم این‌که بیان ابهامات و تردیدهای موجود در مورد مداخله‌های درمانی دشوار است، امّا به نحو مؤثری باعث افزایش اطمینان و ترغیب بیمار به متابعت از پزشک می‌شود. عبارت‌ های ذیل به نکته ی فوق اشاره دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ق.ظ ]




جمع کل

۵۲۵۰۰۰۰۰

۴/۲۸

منبع:المجتمع والدولهفی الوطن العربی،سعدالدین،۱۳۹۰:۳۵۷
همانطور که مشاهده می شود در مصر گروه های دینی و گروه های مذهبی مسلمان و در تونس گروه های مذهبی مسلمان،درصدی از جمعیت این کشورها را شامل میشود.در تونس گروه های قومی فقط به بافتهای کم جمعیتی از بربرها و اباضیه های مسلمان و نیز چند هزار نفر مسیحی و یهودی محدود می شود.
هرچند این کشور از نظر قومی بسیار منسجم و یکپارچه است به دلیل تنوع اجتماعی، اقتصادی ظرفیت بالاییبرای تنش و بی ثباتی دارد.بنابراین، در تونس عامل اصلی تنش و بی ثباتی اختلاف طبقاتی و سیاسی اند نه اختلافات قومی.مصر،بزرگترین کشور عربی از نظر انسجام قومی است که نود درصد جمعیت آن را عرب های مسلمان تشکیل داده اند. اصلی ترین گروه قومی در مصر قبطی های مسیحی ارتدوکس اند که جمعیت آنها در حدودهشتاد درصد از کل جمعیت این کشور است.علاوه بر این ها،گروه های قومی کم جمعیتی نیز در این کشور حضور دارند که از مهمترین آنها می توان به نوبیایی ها (حدود یک درصد از کل جمعیت)و برخی از گروه های مسیحی و یهودی که جمعیتشان از چند هزار نفر تجاوز نمی کنداشاره کرد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در واقع اختلافات قومی در کنار اختلافات طبقاتی منجر به بروز بحرانی عمیق در کشورهای عربی شده اند.بیشتر جنبش های مردمی عظیم و گاه خشونت باری که در مصر و تونس به وقوع پیوسته اند،از سوی طبقات فقیر ترتیب داده شده اند.به لحاظ اقتصادی ارتباط مستقیمی میان میزان اشتغال و سطح فقر وجود دارد.در خاورمیانه بیکاری نماد پایین بودن سطح دستمزدها نیز می باشد.درآمد کارگران نساجی در تونس،که اکثرًا زن هستند،ماهیانه چهل دلار استدر حالی که طبق قانون حداقل دستمزد باید ۱۲۰ دلار باشد.در مصر درآمد روزانه چهل درصد از مردم کمتر از یک دلار و از ۸۴ میلیون نفر جمعیت مصر حدود پنجاه درصد زیر خط فقر زندگی می کنند.در سال ۲۰۱۱ در تونس تعداد کسانی که با درآمدی معادل دو دلار در روز زیر خط فقر به سر می برند ۱۰ درصد بود.به خاطر وجود چنین مشکلاتی سن ازدواج در منطقه به بالای چهل سال و در برخی کشورها شاخص امید به زندگی،نه تا پانزده سال کمتر از اروپاست.علاوه بر سطح درآمد، سطح خدمات عمومی نیز در منطقه بسیار پایین بوده و بعد از چهار دهه هنوز این کشورها دارای ساختار منظم خدمات عمومی نیستند.طبق مطالعه موسسه گالوپ،مصر و تونس با وجود رشد اقتصادی، با کاهش استانداردهای زندگی مواجه بوده اند.در نتیجه گیری کلی از این بحث باید گفت که حکومتهای این دو کشور عربی(تونس و مصر)در چنین ساختار جمعیتی نامتعادلی با فشارها ومعضلات بسیاری برای ارائه خدمات آموزشی،بهداشتی، درمانی و اجتماعی به بیش از یک سوم افراد جامعه که عملاً هیچ نقشی در فرایند تولید ندارند ،مواجهند.
۴-۵ حکومت و نقش رهبری
در حال حاضر،۲۲ حکومت ملی در جهان عرب وجود دارد.از این تعدادنه حکومت در شمال آفریقا و سیزده حکومت در غرب آسیا واقع شده اند.در واقع،این حکومتها از نظر جغرافیایی به دو مجموعهبزرگ تقسیم می شوند که در بین آنها حائل آبی نه چندان بزرگی به نام دریای سرخ قرار گرفته است.در قاره آفریقا حکومتهای ملی موریتانی،مغرب(مراکش)،الجزایر،تونس،لیبی،مصر،سودان،سومالی و جیبوتی و در قاره آسیا،حکومتهای ملی فلسطین،اردن،سوریه،لبنان،عراق،عربستان سعودی،یمن عربی،یمن دموکرات،عمان،عمارات متحده عربی،قطر، بحرین و کویت واقع شده اند.(به استثنای فلسطین که در اشغال اسراییل است،تمام ۲۱ حکومت ملی عربی دیگر دارای حکومت ملی مستقل می باشند).همگی این کشورها در حال حاضر،عضو اتحادیه عرب و سازمان ملل متحدند(هر دوی این سازمانها در سال ۱۹۴۵ تاسیس شده اند).
نقش تعیین کننده ی استعمار در شکل گیری این کشورهامعضلی به همراه داشته است و آن تفاوت آشکار این کشور ها از نظر مساحت،جمعیت،منابع طبیعی،سطح تحول اجتماعی-سیاسی و… است که اصلی ترین مانع فرایند اتحاد جهان عربو ایجاد حکومت ملی در سرتاسر این منطقه به شمار می آید.دولتهای دستخوش انقلابها و قیامهای عربی به سه گونه دولت شخصی-نظامی(لیبی،سوریه،یمن)،دولت تک حزبی فرد محور(مصر و تونس)و دولت پادشاهی شبه پارلمانی(اردن،بحرین و مغرب)دسته بندی می شوند.
دولتهای موجود در جهان عرب را می توان در عبارت «پدر سالاری جدید»[۱۴]که هشام شرابی به کار میگیرد،خلاصه کرد.این پدر سالاری در قیاس با پدر سالاری در جوامع قدیمی است که در آن پدر،رئیس خانواده و همه کاره ی خاندان خویش بود.به زعم شرابی،اعراب پس از آشنایی با غرب و تجربه استعمار و سلطه مستقیم،از وضع سنتی خویش خارج شده اند و در نتیجه نمی توانند غرب و لوازم زندگی در سبز فایل و به طور کلی نسبت خویش با مدرنیته را نادیده بگیرند.از سوی دیگر نمیتوانند دولت مدرن و لوازم آن را درک کرده و آن را در جامعه خویش تاسیس و تحکیم کنند.بنابرین ذهنیتی دوپاره و اسکیزوفرنیک به وجود آمده که در آن دستگاه ها و امکانات عصر مدرن در کنار پدر سالاری یادگار حکومتهای دوران های گذشته و عصر استبداد پادشاهی، به حیات خویش ادامه دهند.این همزیستی را باید نوعی التقاط دانست که طبعاً در آن نه سنت به معنای واقعی حضور دارد و نه مدرنیته در معنای حقیقی و اصیل آن(شرابی،۱۳۸۰: ۵۵ ، به نقل از قاسمی).
فساد درجهان عرب به سه صورت مشاهده می شود،یکی به صورت خرد و اداری که در رفتار و اعمال مأمورین و کارمندان دولتی مشهود است. فسادهای کلان که اغلب در جریان مذاکرات بین مقاماتدولتی و سران اقتصادی بخش خصوصی(به خصوص شرکتهای چند ملیتی)به چشم می خورد و در آن،رشوه های چند میلیون دلاری مبادله می شود(اغلب رشوه گیرندگان از مقامات یا وابستگان آنها به حساب می آیند)، سوم فساد سیاسی است که طی آن سران کشور از ابزارهای دولتی برای کسب ثروت استفاده می کنند و اموال عمومی را به تملک شخصی در می آورند(sufyan,alissa,2008،به نقل از قاسمی)
شکل حکومت اغلب کشورهای عربی، استبدادی و دیکتاتوری فردی است.در چنین حکومتهایی فرد تعیین کننده است و مانعی در مقابل خواست و اراده ی او وجود ندارد.زین العابدین بن علی،به رغم محتوای استبدادی و دیکتاتوری حکومتش،تلاش داشت ظواهر دموکراتیک(و سکولار)را به سبک غربی رعایت کند و همین امر موجب می شود نتواند سرکوب را از حدی بالاتر ببرد یا همه اقسام آزادی را از میان بردارد.مبارک نیز ویژگیهای مشابهی داشت،ضمن آنکه می کوشید از مساله اسرائیل و القاعده نیز بهره برداری کند.اما دولت تونس به مرور زمان و با کاهش پایگاه مردمی اش به یک دستگاه سرکوبگر و پیچیده تبدیل شده است و آنچنان که می دانیمفرهنگ و شخصیت یک فرمانروا در نهادهایی که تحت امروی اداره می شوند و اشخاصی که برای همکاری برمیگزیند بازتاب می یابد.بنابراین،اگر یک ادیب یا اندیشمند در سرزمینی حکم براندحیات فکری و فرهنگی آن سرزمین رشد خواهد کرد؛ اگر یک اقتصاد دان حاکم شود ،پروژه های اقتصادی توسعه خواهند یافت و منطق پولی و مالی سیطره خواهد یافت و اگر یک پلیس زمام امور کشوری را در دست گیرد، طبیعی است که سیستم امنیتی رشد خواهد کرد و گزارش های امنیتی اساس تصمیمات سیاسی و فرهنگی خواهد شد.این روحیه پلیسی حتی در ملت نیز رخنه خواهد کرد،افراد به جاسوسان برادر ،پدر و همسر خود تبدیل خواهند شد و رعب و وحشت در میان مردم گسترش خواهد یافت و اعتماد از بین خواهد رفت.درگیری تونس درگیری یک نظام پلیسی غرب زده با مردمی آرزومند عدالت است.این نظام غرب زده به دلایل بسیار به انزوای بیش از پیش ودر نتیجه سرکوب بیشتر،مسخ جامعه و تخریب نهادهای آن چشم دوخته است تا بتواند بر آن سیطره یابد.اما در سوی دیگر ملتی هستند که همچون ملتهای دیگر در پی عدالت،توسعه،آزادی،دموکراسی،حقوق انسانی خود،آمیزش با هویت عربی- اسلامی خود و رواج اصول و ارزشهای اخلاقی در جامعه هستند.( ابراهیم،۱۳۸۵ : ۱۲۶)
در جدول زیر شخصیت رهبران در دو کشور تونس و مصر همراه با تعدادی از شاخص های دیگر آورده شده است:
جدول شماره ۵-جایگاه و نقش رهبر در دو کشور تونس و مصر

شاخص کشور

تونس

مصر

شخصیت رهبران

دیکتاتور و مستبد متظاهر به دموکراسی و سکولاریسم

دیکتاتوری متظاهر به دموکراسی و سکولاریسم

رشد یا عدم توسعه نهادهای جامعه مدنی

رشد نهادهای حزبی و مطبوعاتی علی رغم سرکوب و محدودیت

وجود مطبوعات و احزاب نسبتا متنوع به رغم اعمال سانسور و تضیقات فراوان حکومتی

ساخت اجتماعی(قبایلی یا توده ای)

ساخت قبایلی به میزان قابل توجهی از میان رفته است.

تضعیف قابل ملاحظه ساخت قبایلیو تشکیل جامعه ای تقریبا توده دار ،اختلاف مسلمین و مسیحیان قبطی بسیار مهم و حیاتی است.

میزان ارتباطات جهانی یا پیوستگی با جهان خارج

پیوستگی زیاد با جامعه جهانی و اقتصاد بین الملل،از جمله در حوزه توریسم

پیوستگی قابل ملاحظه با اقتصاد جهانی(بویژه درعرصه توریسم)و ارتباطات بین المللی گسترده

مداخله یا عدم مداخله دولتهای خارجی

اعمال فشار جامعه بین المللی (اروپا و آمریکا)بالاخص پس از تداوم اعتراضها و کاهش امید به بقای حکومت بن علی

اعمال فشار از ناحیه جهانی و افکار عمومی بین المللی و احتمالا القائات آمریکا به سران ارتش در جهت حفظ بی طرفی در تظاهرات ها موجب شکست مبارک شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ق.ظ ]




۲-۸- بررسی وضعیت حمل ‌و نقل در اتحادیه اروپا:
به طور کلی فعالیت‌های حمل‌و نقل کالا در کشورهای اتحادیه اروپا به چهار مد اصلی تقسیم می‌شوند. این چهار مد عبارت از حمل ‌و نقل جاده‌ای، حمل‌ و نقل ریلی، حمل‌ و نقل دریایی داخلی کشور ( در مواردی رودخانه‌ای) و حمل‌ و نقل دریایی محدوده اروپا هستند.
به منظور روشن شدن موضوع، ذکر این توضیح ضروری است که در بعضی از کشورهای اروپایی بخشی از حمل ‌و نقل کالا در داخل کشور از طریق رودخانه نیز صورت می‌گیردکه در این قسمت به عنوان بخشی از حمل ‌و نقل و تحت عنوان حمل ‌و نقل دریایی داخلی در نظرگرفته شده است. همچنین برای یکسان کردن اطلاعات مربوط به میزان حمل ‌و نقل کالا در کشورهای مختلف، ضرورت آن وجود دارد که شاخص تعریف شود. بهترین شاخص موردتوافق مجامع عملی و تحقیقاتی در زمینه جابه‌جایی کالا، تن کیلومتر جابه‌جا شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

این شاخص میزان جابه‌جایی کالارا علاوه برتناژ کالای جابه‌جایی شده، مسافت جابه‌جا را نیز نشان می‌دهد و معیاری مناسب برای مقایسه را در اختیار قرار می‌دهد. روش‌های محاسبه شاخص فوق در کشورهای مختلف و مدهای حمل ‌و نقل متفاوت است ولی اساس کار آن است که شاخص فوق از حاصل ضرب تناژکالای جابه‌جاشده در مسافت پیموده شده محاسبه می‌شود. باتوجه به اینکه ارقام از نظر ریاضی با مقیاس‌های بزرگ محاسبه می‌شود برای نمایش مناسب‌تر اعدادآنرا به یک میلیارد (بیلیون) تقسیم کرده و نمایش می‌دهند (ذوالفقاریان سیامک، ۱۳۸۸).
با دقت در میزان جابه‌جایی کالا در کشورهای عضو اتحادیه اروپا می‌توان استخراج کردکه بیشترین سهم جابه‌جایی کالا مربوط به وسایل نقلیه از طریق جاده با سهمی معادل ۷/۴۵ درصد است. علاوه بر این رشد قابل ‌توجه حمل‌ونقل طی ۱۱ سال (۲۰۰۵ تا ۱۹۹۵) نیزقابل تأمل بوده و در این بخش نیز رشد حمل‌ و نقل جاده‌ای نسبت به دیگر مدهای حمل‌ونقل قابل بیان است و سیستم حمل‌ونقل ریلی و دریایی داخلی در سال‌های گذشته از آهنگ نسبتاً یکسانی برخوردار بوده‌اند. (زندباف، ۱۳۸۷)
۲-۹- بررسی وضعیت حمل و نقل جاده ای در کشور:
در سال ۱۳۸۳، شبکه حمل و نقل جاده ای ۱۴۸,۴ میلیارد تن کیلومتر خالص بار و ۵۵ میلیارد مسافر کیلومتر را که به ترتیب ۸۶ و ۸۵ درصد از کل ترافیک زمینی بوده جابجا نموده است. این گونه حمل و نقل با اهمیت ترین نوع حمل بوده که بیشتر استفاده کنندگان خصوصی و دولتی را به خود جذب نموده و سهم زیادی از بازار حمل و نقل را بطور مطلق و هم نسبی در مقایسه با حمل و نقل ریلی بخود اختصاص داده است. شبکه حمل جاده ای ایران بطور نسبتا مناسبی توسعه یافته است، این شبکه در سال ۱۳۸۲ از حدود ۱۷۸,۸۱۷ کیلومتر جاده تشکیل شده، که از این مقدار۱۱۶,۴۰۶ کیلومتر ان آسفالته بوده و ۹۴۱ کیلومتر آن آزاد راه می باشد سرمایه گذاری عمده ای در مقوله های توسعه و نگهداری شبکه جاده ها، علی الخصوص در حمایت از برنامه توسعه آزاد را ه ها در برنامه توسعه چهارم با نرخ ساختی در حدود ۱۰۰۰ کیلومتر آزاد راه در سال انجام شده که این روند همچنان ادامه دارد. (زندباف، ۱۳۸۷)
جدول ۲-۲- عملکرد بار و مسافر در ۱۰ ماه سال ۱۳۹۲ و مقایسه با مدت مشابه سال گذشته (گزارش وضعیت راه ها، ۱۳۹۲)

شیوه حمل

بار/ مسافر/ ترانزیت

شاخص

۱۰ ماهه سال ۹۲

۱۰ ماهه سال ۹۱

درصد تغییرات

هدف برنامه در سال ۹۲

درصد تحقق ۱۰ ماهه ۹۲ نسبت به هدف برنامه سال ۹۲

کل

بار

میلیون تن

۲/۴۴۱

۸/۴۵۱

۲-

۵/۵۸۰

۷۶

میلیارد تن کیلومتر

۹/۱۷۳

۸/۱۷۳

۱/۰

۴/۲۶

۶۵۹

ترانزیت

میلیون تن

۷/۱۵

۹/۱۳

۱۴

۳/۱۳

۱۱۸

میلیارد تن کیلومتر

۶/۰

۱/۱

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ق.ظ ]




گفتار اول ـ اهلیت
الف ـ مفهوم اهلیت
۱- اهلیت در معنای عام
اهلیت در معنای عام عبارتست از صلاحیت شخص برای هم دارا شدن و هم اجرای حق، هردو. برخی از حقوقدانان برای اهلیت عام، بر حسب اینکه شخص در چه دوره ای از زندگی خویش به سر می برد مراحلی را ذکر کرده اند که عبارتند از : اهلیت جنین، اهلیت دوران طفولیت، اهلیت دوران تمیز، اهلیت بلوغ و اهلیت رشد.[۲۵۳]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲- اهلیت در معنای خاص
اهلیت در معنی خاص عبارتست از صلاحیت در یکی از این دو مورد: یا دارا بودن حق یا اجرای حق و هنگامی که اهلیت به طور مطلق و بدون قید به کار رود، منصرف به اهلیت اجرای حق است.[۲۵۴]
۱-۲- اهلیت دارا شدن حق[۲۵۵]
اهلیت دارا شدن حق که حقوقدانان عرب زبان از آن به اهلیت وجوب[۲۵۶] یاد می کنند، عبارتست از شایستگی فرد برای دارا شدن حق و تکلیف؛ یکی از نویسندگان در این زمینه چنین می گوید: “هیچ یک از اصطلاحات فارسی برای بیان این مقصود کافی به نظر نمی رسد. پیشنهاد می کنیم به جای واژه ی مذکور، اهلیت دارا شدن حق و تکلیف استعمال شود.”[۲۵۷]
۲-۲- اهلیت اجرای حق[۲۵۸]
فردی که دارای حقی یا عهده دار تکلیفی است، زمانی می تواند حق یا تکلیف خود را اجراء نماید که توانایی و شایستگی آن را دارا باشد؛ در حقوق ایران به این نوع اهلیت، اهلیت استیفاء یا اهلیت تصرف نیز گفته اند.[۲۵۹]
ب) نکاتی در مورد اهلیت

    1. در قوانین، سن خاصی برای صلاحیت تصمیم گیری، ملاک قرار نگرفته است؛ این امر در رویه ی قضایی نظام های حقوقی مختلف، متفاوت است؛ سن قانونی در کشورهای مختلف ۱۵، ۱۸و یا ۲۱ می باشد. در ایران رویه ی پزشکی، بیمار بالای ۱۸ سال را برای تصمیم گیری دارای صلاحیت می داند.

به طور کلی برای آنکه رضایت معتبر باشد، بیمار باید از نظر قانون محلی که درمان در آنجا انجام می شود، اهلیت داشته باشد؛ در استرالیا افراد زیر ۱۶ سال، از نظر پزشک، صغیر محسوب می شوند و فردی که بیش از ۱۶ سال داشته باشد می تواند نسبت به معالجات پزشکی خود رضایت دهد، مشروط بر این که دارای ظرفیت تصمیم گیری هم باشد؛ در این مورد اصل بر دارا بودن صلاحیت است، مگر خلاف آن احراز شود.[۲۶۰] در آمریکا نیز فرد باید طبق قانون ایالتی که در آن جا درمان صورت می گیرد، بالغ (بزرگسال) شناخته شود؛ این قوانین از ایالتی به ایالت دیگر متفاوت است.[۲۶۱]

    1. از دیدگاه اخلاقی کودک به فرا خور درک و فهم خود باید در تصمیم گیری های پزشکی مشارکت یابد و پزشک باید به ظرفیت های اختصاصی کودک حساس باشد.[۲۶۲]
    1. “اگر پزشک، دیوانه یا کودک را بدون اذن ولی وی معالجه کند، ضامن است و بر این مسأله اجماع وجود دارد.”[۲۶۳] همچنین نویسنده ی دیگری در این زمینه چنین می گوید: “پزشک ضامن است اگر کودک و یا دیوانه ای را بدون اذن ولی معالجه کند.”[۲۶۴]
    1. به نظر یکی از نویسندگان: “مبنای حقوقی اهلیت اجرای حق، داشتن قوه ی تمیز و ادراک است؛ زیرا اراده ی انشایی که برای انجام دادن اعمال حقوقی لازم و ضروری است، فقط در اشخاص دارای تمیز موجود است.”[۲۶۵]

یکی از حقوقدانان می گوید: “اگر درک شخص، کامل و کافی باشد، اهلیت او نیز کامل است؛ ولی اگر قوه ی درک و تمیز شخص کامل نشده باشد، بلکه فقط برخی امور و مسائل را از یکدیگر تشخیص دهد، نسبت به آن مسائل اهلیت پیدا می کند و دارای اهلیت نسبی می شود.”[۲۶۶]
از این رو در ادامه به مفهوم درک بیمار و ارزیابی آن خواهیم پرداخت.
گفتاردوم ـ درک بیمار
الف ـ مفهوم ادراک بیمار
“ادراک بیمار به معنی قدرت درک گزینه های پیش رو، نتایج انتخاب هر یک از گزینه ها و سود و زیان شخصی مربوط به نتایج، بر اساس اولویّت ها و ارزش های خود بیمار است.”[۲۶۷]
از آنجا که پزشک مسؤول درک بیمار نسبت به مسائلی است که درک آنها لازمه ی تصمیم گیری صحیح است؛ وی باید اطمینان حاصل کند که بیمار اطلاعاتی را که مبنای تصمیم گیری است به درستی درک کرده است. به همین جهت گفته می شود که پزشک باید با زبان ساده و قابل فهم همه ی اطلاعات لازم را در اختیار بیمار بگذارد و مهمترین مسأله ی ارائه ی اطلاعات، درک شخص بیمار است. “مهمترین مسأله، درک بیمار است و بر این اساس باید روش ارائه ی اطلاعات مشخص گردد.”[۲۶۸] (به روش های ارائه ی اطلاعات در فصل جداگانه خواهیم پرداخت). از سوی دیگر گفته شده است که در خصوص کسب رضایت معتبر، وظیفه بیمار است که اطمینان حاصل کند که اطلاعات دریافتی را درک نموده است؛ “بیمار باید آنچه را که فهمیده و آنچه را که درک نکرده است، با پزشک در میان بگذارد؛ زیرا تا زمانی که بیمار نظری ندهد، پزشک نخواهد دانست که وی چه اطلاعاتی را درک نکرده است.”[۲۶۹]
از آنجا که درک بیمار از اطلاعات و آگاهی های دریافتی، اساس اعلام رضایت است، عنصر درک بیمار می تواند ملاک معتبر بودن رضایت اخذ شده قرار گیرد؛ این عامل، از این منظر، در تمام نظام های حقوقی مورد توجه قرار گرفته است؛ برای مثال طبق نظر دادگاه عالی فرانسه برای اخذ رضایت معتبر، اطلاعات باید مطابق با ظرفیت فهم و درک بیمار، ساده، قریب به یقین و صادقانه باشد و در سوئیس روش خاصی برای آگاه نمودن بیمار پیش بینی نشده است؛ علت آن است که اطلاعات باید به شیوه ای ارائه شود که مطابق با قدرت درک بیمار باشد[۲۷۰](معیار شخصی). شاید در عمل یکی از معضلات کسب رضایت معتبر، به کار بردن شیوه های خارج از درک و استفاده از واژه های تخصصی خارج از فهم بیمار باشد؛ در نظام حقوقی کامن لا برای تسهیل درک بیمار، اخیراً، شیوه ی نوینی از کسب رضایت با عنوان “تصمیم گیری مشترک” به کار گرفته می شود؛ هرچند هنوز تعداد کمی از پزشکان از این روش تبعیت می کنند. (از این شیوه در فصل فرایند آگاهی سخن خواهیم گفت.)
ب ـ ارزیابی میزان درک[۲۷۱]
برای یک تصمیم گیری آگاهانه، باید میزان درک بیمار نسبت به مطالب ارائه شده و نقش خود در تصمیم‌گیری ارزیابی شود. مسیر اصلی در جهت تصمیم گیری درک اطلاعات ارائه شده به بیمار است و بدون آن بیمار از این اطلاعات طرح شده سودی نمی برد؛ پزشک می تواند با بهره گرفتن از عباراتی نظیر فهمیدید مطلب چیست یا متوجه عرایض من شده اید، میزان درک بیمار را ارزیابی کند.[۲۷۲]
تأکید بر درک بیمار به شکل بنیادین ماهیت تصمیم‌گیری را تحت تأثیر قرار می‌دهد؛ بدین معنا که اگر هدف صرفاً مطلع ساختن بیمار به اندازه ی کافی باشد، آنگاه یک مکالمه یک طرفه که در آن پزشک به شرح خطرات، منافع و گزینه‌های موجود می‌پردازد نیز ممکن است کفایت کند؛ اما اگر درک بیمار، مقصود نظر باشد، ملاک، مکالمه‌ای خواهد بود که در آن پزشک میزان درک بیمار را سنجیده است و ضمن پرسش از او، به تشریح و شفّاف سازی آنچه گفته شده است می‌پردازد.[۲۷۳]
غالباً می‌توان میزان این نوع درک را با پرسیدن پرسش‌های ساده‌ای نظیرآیا متوجه معنی این می‌شوید؟” سنجید؛ سؤالهای عمیق‌تر چون با کلام خود برایم توضیح بده که از آنچه که گفتم چه فهمیدی؟” به‌طور دقیق‌تری میزان درک بیمار را مشخص می‌کند.[۲۷۴]
یکی از مواردی که با مفهوم ادراک بیمار رابطه تنگاتنگی دارد، ظرفیت تصمیم گیری بیمار است؛ بدین نحو که قدرت درک گزینه های در دسترس برای تصمیم گیری و نتایج و پیامدهای انتخاب هریک از گزینه ها، اجزاء تشکیل دهنده ی ظرفیت بیمار برای تصمیم گیری صحیح در نظر گرفته شده اند؛ زیرا یکی از مواردی که نشان می دهد بیمار ظرفیت تصمیم گیری دارد یا نه توانایی ارزیابی سود و زیان مربوط به نتایج و مرتبط کردن آنها با مجموعه ی ارزش ها و اولویت های خود می باشد.[۲۷۵]
گفتار سوم ـ مفهوم ظرفیت تصمیم گیری، مصادیق فقدان ظرفیت و ارزیابی ظرفیت بیمار
الف ـ مفهوم ظرفیت تصمیم گیری
صلاحیت یا ظرفیت تصمیم گیری بیمار، عبارتست از توانایی دریافت اطلاعات، فهم و پردازش آن ها، تأمل، مشورت و نهایتاً بیان انتخاب اول از سوی بیمار.
“ظرفیت تصمیم گیری اغلب در اصطلاح حقوقی، صلاحیت خوانده می شود؛”[۲۷۶] در این رابطه گفته شده است: “تعیین صلاحیت عبارتست از تعیین ظرفیت فرد در انجام یک عمل نیازمند تصمیم گیری، در زمانی مشخص و تحت شرایط معین.”[۲۷۷] و در تعریف ظرفیت تصمیم گیری آمده است: “ظرفیت تصمیم گیری عبارتست از توانایی دریافت اطلاعات، فهم و پردازش اطلاعات، تأمل و مشورت کردن و نهایتاً بیان انتخاب اول از سوی بیمار؛ عموماً اصل بر ظرفیت بیمار است، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.[۲۷۸]” اما در واقع، اصطلاحِ حقوقیِ ظرفیتِ تصمیم گیری، در ادبیات حقوقی ما اهلیت نامیده می شود که پیش تر به آن پرداخته شد. همانطور که گفته شد در واقع اهلیت، عاملی است که بر ظرفیت تصمیم گیری بیمار مؤثر است. برای آنکه رضایتی مؤثر باشد، شخص باید در زمان ابراز رضایت دارای قدرت لازم جهت درک، تجزیه و تحلیل باشد. ظرفیت تصمیم گیری یک مفهوم نسبی است. در این زمینه گفته شده است که: “ظرفیت تصمیم گیری نه سیاه است و نه سفید؛ بدین معنا که شخص در مورد برخی مسائل ظرفیت تصمیم گیری دارد، در حالی که در برخی موارد فاقد این ظرفیت است.”[۲۷۹] “مثلاً ممکن است فردی به علت اختلال در تفکر و یا مشکلات عاطفی قادر به مدیریت امور روزانه ی خود نباشد، اما قادر به درک وضعیت پزشکی خود و بیان خواسته هایش باشد؛”[۲۸۰] بدین جهت می توان گفت که اهلیت، صلاحیتی نوعی است؛ به علاوه ظرفیت تصمیم گیری بدین معنا نیست که همیشه بیمار تصمیم خوب بگیرد یا تصمیمی بگیرد که پزشک با آن موافق باشد؛ در همین راستا اتخاذ یک تصمیم بد، بدین معنا نیست که بیمار ظرفیت تصمیم گیری ندارد؛ یکی از نویسندگان در این باره می گوید: “صرفاً به این علت که بیمار از یک روش درمانی خودداری می کند، به خودی خود، بدین معنا نیست که بیمار صلاحیت ندارد؛ بیماران حق امتناع از درمان را دارند، حتی درمان هایی که برای نجات جان آن ها ضروری است.”[۲۸۱]
بدین ترتیب دارا بودن ظرفیت تصمیم گیری بدین معناست که بیمار بتواند گزینه های انتخابی، سود، زیان و پیامدهای انتخاب هریک از آنها را درک کند و بتواند یک دلیل گویا و معقول برای انتخاب آن گزینه ارائه دهد.[۲۸۲]
ب ـ مصادیق فقدان ظرفیت
وجود اختلال در قدرت استدلال که ممکن است ابراز رضایت را غیر ممکن کند، شامل عواملی از قبیل عدم بلوغ فکری یا عاطفی شدید، سطح بالایی از استرس، عقب ماندگی ذهنی، بیماری روانی شدید، مستی، محرومیت شدید از خواب، بیماری آلزایمر یا حالت اغماء است.[۲۸۳]
عدم صلاحیت ممکن است موقتی باشد (مانند بیمار الکلی)، ممکن است متناوب باشد (اختلالات روانی دوره ای، …) و ممکن است دائمی باشد ( بی هوشی غیر قابل بازگشت، عقب افتادگی ذهنی، …) .[۲۸۴]
وجود نوسان در صلاحیت تصمیم گیری بیمار نیز می تواند یکی از مصادیق باشد؛ بیماران ممکن است روز به روز تغییر وضعیت دهند به این علت که مثلاً ممکن است زمینه ی بیماری تغییر کند؛ در این موارد پزشک باید جهت مشارکت بیمار در تصمیمات، آنچه در توان دارد انجام دهد تا بیمار را به وضعیت هوشیار و آگاه بازگرداند؛ مثلاً در صورت لزوم داروها را سبک کند.[۲۸۵]
ج ـ نقش خواست بیمار در ظرفیت تصمیم‌گیری
بسیاری از بیماران در روند اقدامات پزشکی مداخله نمی کنند؛ این موضوع به‌ویژه در جامعه ی ما برجسته است.
یکی از دلایل این نقیصه، داشتن ذهنیت اشتباه از ضرورت متابعت بیمار از پزشک است؛ به بیان دیگر بسیاری از بیماران با علم به این ‌که حقّ انتخاب برایشان مفروض است، از آنجایی که مراجعه ی خود را به طبیب از سنخ مراجعه ی جاهل به عالم می‌دانند، از دستورات پزشک تبعیّت می‌کنند.
از سوی دیگر برخی از بیماران اساساً نسبت به حق تصمیم گیری خویش بی اطّلاع اند و برای خود حق انتخاب قائل نیستند.
“اگر تلاشی برای تفهیم صریح نقش بیماران انجام نگیرد، بسیاری از بیماران چنین تصور می‌کنند که نقش آنها در تصمیم‌گیری نقشی منفعلانه است. در مراقبت‌های اولیه، بهتر است پزشک در ابتدای رابطه خود با بیمار، دیدگاه خود را راجع به نقش بیمار در تصمیم‌گیری مطرح و بدین ترتیب الگویی برای تصمیم‌گیری ‌های بعدی ایجاد کند.” [۲۸۶]
در مورد گروه اول پزشک موظّف است علیرغم اعتماد بیمار، با ارائه ی اطلاعات لازم، از ترجیحات و نظرات بیمار در تصمیم‌گیری خویش استفاده نماید و در واقع بیمار را در تصمیم گیری ها مشارکت دهد؛ به عنوان مثال در انتخاب یکی از دو روش درمانی که از لحاظ کارایی تفاوت بارزی با هم ندارند، تنها به علم خویش، متکّی نبوده و شرایط اقتصادی بیمار و باورهای فرهنگی و مذهبی وی را نیز مدّ نظر قرار داده و ترجیحات وی را اعمال نماید.
در مورد گروه دوم، پزشک باید بیمار را از حق قانونی خود نسبت به تصمیم گیری آگاه نماید.
برای تببین نقش و اهمیت خواست بیمار در تصمیم گیری و تشویق وی به مشارکت، عبارت‌های ذیل پیشنهاد شده اند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:09:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم