کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



واژگان: طوق: زیوری که گرد گردن برآرند، گردن بند. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که خبر و نشانه‌ای از پیروزی اخستان می‌شنوم و گردن بزرگان و سران را در زیر حلقه‌ی فرمان برداری شاه می‌بینم سخنان من گوهر می‌افشاند (چون در باره‌ی فتح شاه سخن می‌گویم) .
آرایه‌های ادبی: واج آرایی حرف « ش » .
۹۳ – چون کاسه‌ی یوزش جهان، حلقه به گوش آمد چنان
کز تاج شیر سیستان، نعلیـن سگبـان بینمـش
واژگان: کاسه‌ی یوز: کاسه‌ی گدایی. (فرهنگ لغات) نعلین: تثنیه‌ی نعل، یک جفت کفش. (معین)
معنی و مفهوم: تمام عالم همچون کاسه‌ی گدایی که حلقه‌ای بر خود دارد، حلقه به گوش و غلام اخستان شدند، به گونه‌ای که می‌بینم از تاج رستم دستان (شیر سیستان) برای نگهبان سگ سلطان، کفش ساخته‌اند .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

آرایه‌های ادبی: حلقه به گوش کنایه از تسلیم و فرمانبردار. فرمانبرداری مردم جهان را به کاسه یوز تشبیه کرده است چون کاسه‌ی گدایی نیز حلقه‌ای به خود دارد . شیر سیستان استعاره از رستم . جهان مجاز از اهل جهان به علاقه‌ی حال و محل.
۹۴ – نعلی که افکند ادهمش ، شمشیر سازد رستمش
مومی که گیرد خاتمش، حرز سلیمان بینمــش
واژگان: ادهم: اسب سیاه، ستور سیاه رنگ و خنگ نیز آمده است. (آنندراج) موم : مادّه‌ای نرم و جامد و غالباً زرد رنگی که از منابع مختلف گیاهی و یا حیوانی و معدنی به دست می‌آید. (معین) خاتم: انگشتری، انگشتر. (معین) حرز: تعویذ، طلسم، دعایی مأثور اعم از خواندنی و آویختنی. (دهخدا)
معنی و مفهوم: رستم از نعلی که از پای اسب سیاه اخستان جدا شد و افتاد شمشیر می‌سازد و مومی که انگشتر او را در بر می‌گیرد حرز و نگهبان جان سلیمان می‌بینم .
آرایه‌های ادبی: سلیمان با خاتم تناسب دارد . بیت دارای اغراق است .
توضیحات :
رستم : جهان پهلوان حماسه‌های ایران از پیوند زال، پهلوان سپید موی حماسه‌ی ملّی با رودابه دختر شاه کابل به وجود آمد. زادن او همچون زندگی‌اش شگفتی آفرین و غیر عادی بود … به یاری سیمرغ چاره‌گر – به اصطلاح امروزه به شیوه‌ی سزارین – از مادر بزاد و به زودی تن و یالی مردانه یافت. سراسر عمر پرافتخار او به آزادگی در گوشه‌ی زابلستان گذشت و فقط در تنگناها به یاری ایرانیان و شاهان و شاهزادگان شتافت. ( یاحقی ، ۱۳۷۵: ۲۱۴ – ۲۱۳ )
سلیمان : سلیمان پسر داود از پیغمبران و پادشاهان بنی اسرائیل است ( در تورات فقط شاه است نه پیغمبر ) که بر طبق روایات مذهبی ۷۰۰ سال ( عمر جم ) سلطنت کرد و تورات را نشر داد امّا در متون تاریخی پادشاهی او از ۹۳۵ تا ۹۷۲ پیش از میلاد گفته اند. او در سوریه‌ی قدیم یا شام می‌زیست. اسم مادر او در تفسیر سورآبادی بتشایع آمده است… باد ، فرمان بر سلیمان بود و تخت او را که شادروانی به مساحت چهل فرسنگ در چهل فرسنگ بود حمل و نقل می‌کرد . علاوه بر این مأمور بود که هر چه در ملک سلیمان می‌گذرد به گوش او برساند… سلیمان بر تمام جن و دیو و انس و جانوران مختلف مسلّط و حاکم بود و اجنّه جزو لشکر او بودند… دلیل حکومت سلیمان بر جن و انس وجود انگشتری بود که نگینی به وزن نیم دانگ داشت و بر آن اسم اعظم نقش شده بود. ( شمیسا ، ۱۳۸۷: ۳۳۴ – ۳۳۲ )
۹۵ – اسبی کبود است آسمان، هرّای زرّین اختران
باشد به نام اخستان، داغی که بــر ران بینمـش
واژگان: هرّا: گلوله‌های طلا و نقره را گویند که در زین و یراق اسب به کار برند اعم از لجام و سینه بند و … . (برهان)
معنی و مفهوم: آسمان همچون اسبی کبود رنگ است و ستارگان به منزله‌ی گلوله‌های زرّینی که به زین و یراق این اسب آویزان است و نشان داغی که بر ران این اسب حک شده به نام شاه اخستان حک شده است .
آرایه‌های ادبی: آسمان به اسب کبود و ستارگان به هرّا تشبیه شده است (تشبیه مجمل) .
۹۶ – چون با رضا شد هم قرین، جبریل بینم بر زمین
ور در فلک بیند به کین، هر چار طوفان بینمش
واژگان: قرین: مصاحب، هم نشین، یار(معین) جبریل: یکی از چهار فرشته‌ی مقرّب اسلام که حامل وحی الهی بر انبیاست.(معین)
معنی و مفهوم: وقتی ابوالمظفر اخستان در حالت رضا و خشنودی است، گویی جبرئیل امین است که بر زمین نازل شده است؛ امّا اگر در آسمان به خشم و کینه بنگرد یک بار دیگر چهار طوفان در دنیا واقع می شود .
آرایه‌های ادبی: به صورت مضمر اخستان را در حالت خشنودی به جبرئیل مانند کرده است . بیت دارای اغراق است به ویژه در مصراع دوم.
توضیحات :
جبریل: جبریل لفظی است عبرانی و اصل آن جبرئیل به معنی مرد خدا یا قوّت خداست که به موجب آیه‌ی ۹۱ از سوره‌ی بقره جبرئیل قرآن را بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل کرده است … مفسّرین و ارباب قصص جبرئیل را یکی از چهار فرشته‌ی مقرّب می شمارند و او را بر میکائیل و اسرافیل و عزرائیل برتری می‌دهند. می‌گویند جبرئیل بر آدم نازل شد و برای وی بیست و یک صحیفه آورد و به او زراعت و طرز استفاده از آهن را آموخت. جبرئیل ابراهیم را از آتش نجات داد … و موسی را در مبارزه با فرعون حمایت کرد و هنگام خروج بنی اسرائیل از مصر سوار بر اسب محجل ظاهر گردید و فرعونیان را به بحر احمر کشانید و در آن غرق کرد. ( خزائلی ، ۱۳۷۱: ۲۷۸ -۲۷۷ )
۹۷ – از بس که لب‌های سران، بوسد سم اسبش عیان
چون جویم از نعلش نشان، مسمار مرجان بینمش
واژگان: مسمار: میخ آهنی.(معین) مرجان: جوهر سرخ رنگ.(دهخدا)
معنی و مفهوم: از بس که لب‌های بزرگان بر سم اسب شاه اخستان بوسه می‌زند، هنگامی که به دنبال نشانی از نعل اسب او هستم میخ‌هایی از جنس جوهر سرخ (لب‌های سرخ سران) که از نعل اسب او جدا افتاده می‌بینم .
آرایه‌های ادبی: بیت دارای اغراق است. در حروف« س » و « ن » واج آرایی دارد. لب‌های بزرگان به صورت مضمر به مرجان تشبیه شده است .
۹۸ – انجم بریزند از حسد، جان‌ها گریزند از جسد
کاید چو شمس اندر اسد، وز چرخ میدان بینمش
واژگان: اسد: ششمین برج از بروج دوازده‌گانه و آن به صورت شیر است. (معین)
معنی و مفهوم: هنگامی که شاه اخستان در اوج اقتدار، مانند خورشید که وارد برج اسد می‌شود به میدان وارد می‌شود (و آسمان میدان اوست) ستارگان از حسد فرو می‌ریزند و جان‌ها از شکوه و هیبت شاه از جسم‌ها می‌گریزند .
آرایه‌های ادبی: بیت دارای اغراق است. جسد، حسد و اسد با هم جناس اختلاف در حرف نخستین دارند . شمس ، اسد ، انجم و فلک مراعات نظیر دارند .
توضیحات :
شمس در اسد : برج اسد خانه‌ی خورشید است و خورشید رب روز و قوّت او در این خانه است و ماه دوم تابستان و پنجم سال . در نجوم احکامی، تحویل خورشید به برج اسد که خانه اوست دلالت بر حال ملوک و عدل ایشان و فراوانی غلّه دارد. ( مصفی ، ۱۳۶۶: ۲۴۸ )
۹۹ – آن پیل مست انگیخته ، وز دست شست آویخته
با بحر دست آمیختـه، تمساح پیچان بینـمش
واژگان: شست: قلاب و تور ماهی‌گیری. (معین) تمساح: تیره‌ای از سوسماران آبی که به داشتن دندان‌های قدامی فک پایین مشخص است. (معین)
معنی و مفهوم: شاه اخستان همان کسی است که فیل مست را به حرکت درآورده و شستی (قلاب و تور) به دست خود آویزان کرده و با دریا دست و پنجه نرم می کند (در حال کشتی گرفتن با دریاست) و دریا را در دستان او همچون تمساحی می‌بینم که به خود می‌پیچد .
آرایه‌های ادبی: بیت دارای اغراق است . دست و شست جناس اختلاف در حرف اول و بیت واج آرایی در حرف « س » دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 03:25:00 ق.ظ ]




خنـده بهار عیـش دان، سرفـه نــوای صبـحدم
معنی و مفهوم: به حلق و لب قنینه، هنگام فرو ریختن شراب در جام نگاه کن. صدای بیرون آمدن شراب از قنینه، مانند آن است که قنینه سرفه کند و درخشش شراب بر دهانه‌ی آن، همانند آن است که قنینه لبخند بزند. خنده‌ی قنینه بهار شادی و عشرت است و سرفه کردن آن نوای خوش صبحگاهی است.
آرایه‌های ادبی: حلق و لب قنینه اضافه‌ی استعاری از نوع تشخیص. سرفه کردن و خنده زدن را نیز در اضافه‌ی استعاری از نوع تشخیص به قنینه نسبت داده است. سرفه کردن کنایه از صدای فرو ریختن شراب از دهانه‌ی قنینه و خندیدن کنایه از صدای قلقل بیرون آمدن شراب از دهانه‌ی ظرف دهان تنگ است.
۶ – ساقی اگر نه سـیب تر، بر سـر آتـش افکـند
این همه بوی چون دهد، می به هـوای صبــحدم
معنی و مفهوم: اگر نه این است که ساقی، سیب تر بر آتش بزم می‌اندازد و فضا را معطّر می‌سازد، پس می چگونه می‌تواند این همه هوای صبحدم را معطّر و خوش بو گرداند .
توضیح: گاهی برای خوشبو کردن هوا سیب تر را در آتش می‌انداختند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۷ – صورت جام و باده بین، معجز دسـت سـاقیان
مـاه نـو و شفـق نگـر، نــور فــزای صبـحدم
واژگان: مُعجز: اعجاز آورنده. (معین) شفق: سرخی شام و بامداد. (غیاث)
معنی و مفهوم: به ترکیب ظاهر جام و باده‌ی سرخ و شفاف درون آن، این اعجاز و شگفتی دست ساقیان بنگر که همانند ماه نو و شفق سرخ بر روشنی صبحدم می‌افزایند.
آرایه‌های ادبی: بیت دارای لف و نشر مرتّب است. جام در درخشندگی و سفیدی به ماه نو و باده در سرخی به شفق مانند شده است.
۸ – باده به گوش ماهیی، بیش مـده که در جهـان
هیچ نهنگِ بحر کـش، نیسـت سـزای صبـحدم
واژگان: گوش ماهی: پیاله‌ای که از صدف سازند. (برهان) بحر کشیدن: شراب خوری زیاد و فراوان (فرهنگ لغات)
شاهد: یک گوش ماهـی از همـه کـس بیـش ده مـرا
تـــا بحــــر سینـــــه جیفــــه‌ی ســودا برافکنــد
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۳۳)
معنی و مفهوم: اگر می‌خواهی شراب بدهی به مقدار بسیار اندک و به اندازه‌ی یک صدف شراب بده (بنوشان)؛ چرا که هیچ شراب خوار دریاکش و زیادخوری، شایسته و درخور درک برکات صبح و حال و هوای آن نیست و نمی‌تواند آن را درک کند.
آرایه‌های ادبی: گوش ماهی کنایه از مقدار بسیار اندک .
۹ – صبح شد از وداع شب، با دم سـرد و خون دل
جامـه دران گرفـت کوه، اینت وفــای صبـحدم
واژگان: جامه داران: چاک زنان در جامه. (ناظم)
معنی و مفهوم: شگفتا از وفاداری صبحدم که از غم و اندوه وداع با شب، با آهی سرد و دلی خونین از سر شیفتگی و آشفتگی راه کوه گرفت.
آرایه‌های ادبی: دم سرد کنایه از هوای سرد کوه است. خون دل کنایه از سرخی افق هنگام صبحدم است. کوه گرفتن نیز اشاره به این موضوع دارد که اوّلین جایی که پرتوهای خورشید آن جا را فرا می‌گیرد کوه است. بیت دارای حسن تعلیل است . سردی هوای صبح و سرخی افق هنگام طلوع را دلایل اندوه صبح از فراق و وداع شب دانسته و هم چنین روشن شدن فضای کوه در ابتدای صبح را به این دلیل دانسته که صبحدم از اندوه وداع شب، راه کوه گرفته است.
۱۰ – شمع که در عنان شب، زرده‌ی بُش سـیاه بود
از لگـد بـراق جــم، مُــرد، بقــای صبــحدم
واژگان: زرده‌ی بُش سیاه: اسب زردی که موی گردن و یال او سیاه باشد. (فرهنگ لغات) لگد: زخم پای ستور یا آدمی. (دهخدا) براق: مرکبی که حضرت رسالت پناه (ص) در شب معراج بر آن سوار شدند. (آنندراج) توضیحات
معنی و مفهوم: شمع که به دلیل شعله‌های زرد خود و دود سیاهی که از سوختنش متصاعد می‌شود، همانند اسبی زرد با یال‌های تیره بود و شب مانند افساری او را به بند کشیده بود، از ضربه‌ی پرتوهای خورشید مُرد و به خاموشی گرایید. امیدوارم که فوت او، بقای عمر صبحدم باشد .
آرایه‌های ادبی: عنان شب اضافه‌ی استعاری است. شمع به خاطر پرتوهای زرد و دود سیاهی که متصاعد می‌کند به اسب زردی با یال‌های سیاه تشبیه شده است. براق جم کنایه از خورشید است. مردن شمع کنایه از خاموش شدن آن است. خورشید بدین سبب براق جم نامیده شده که جم (سلیمان) بر خورشید مسلّط بود.
توضیحات :
براق: نام مرکوبی است که بنا به روایات حضرت رسول(ص) شب معراج بر پشت او آسمان‌ها را درنوردید. از قول خود پیامبر نقل شده است که گفت : شب معراج اسرافیل را دیدم با هفتاد هزار فرشته و براقی در میان، اشهب، بزرگتر از حمار و کوچک تر از استر، رویش چون روی آدمیان، سر او چون سر اسب، گردن چون شتر، پشت او چون گاو، زینی بر پشت او از یک دانه‌ی مروارید، رکابش از یاقوت سرخ و لگامش از زبرجد، هرگز من مرکبی بدین نیکویی ندیده بودم، میکائیل رکاب او بگرفت و پیش من آورد و جبرئیل گفت: سوار شو، این مرکب را خدا از بهشت برای تو فرستاده است … در فرهنگ‌ها براق به طور مطلق به معنی اسب آمده و ترکیباتی از قبیل براق برق تاز کنایه از اسب دونده، براق جم (سلیمان) کنایه از باد که تخت سلیمان را می‌برد و براق سیرت به معنی تند رو نیز هست. (یاحقی، ۱۳۷۵: ۱۲۳-۱۲۲)
جم: بنا بر آن چه در شاهنامه‌ی فردوسی آمده است جمشید پسر تهمورث ، پس از پدر به پادشاهی نشست و نخست به ساختن آلات جنگ پرداخت و ذوب آهن را آموخت و خود و زره ساخت و خفتان و برگستوان به وجود آورد و در این کار پنجاه سال رنج برد. پنجاه سال دیگر رشتن و دوختن و بافتن جامه را به آدمیان آموخت و طبقات چهارگانه‌ی کاتوزیان، نیساران، نسودیان و اهنو خوشی را پدید آورد و پایگاه هر یک را معلوم کرد. سپس دیوان را فرمود تا خاک را با آب درآمیزند و خانه برآورند و آن‌گاه گوهرها را از سنگ بیرون آورد و سپس بوهای خوش را پدیدار کرد و کشتیرانی به مردمان آموخت و در این‌ها نیز پنجاه سال رنج برد. پس تختی ساخت که چون می‌خواست، دیو برمی‌داشت و از هامون به گردون برمی‌افراشت و در روز هرمزد از ماه فروردین بر این تخت جلوس کرد و مردم آن روز را نوروز خوانند. (اردلان جوان، ۱۳۷۳: ۵۸-۵۷)
جم: پس از حمله‌ی عرب و استقرار اسلام در ایران، داستان‌های ملّی ما با قصّه‌های سامیان آمیخته شد. پادشاهان و ناموران ایران با پیامبران و شاهان بنی اسرائیل رابطه یافتند و جمشید را با سلیمان مشتبه ساختند؛ زیرا این دو پادشاه در بعضی احوال و اعمال، مانند استخدام دیوان و جنیّان و طاعت جن و انس از ایشان و سفر کردن در هوا و زندگی طولانی و داشتن انگشتر و عصا و داشتن پادشاهی و پیغمبری به هم شبیه بودند و ایرانیان مرکز جمشید داستانی را کشور فارس می‌دانسته‌اند و آثار باقی مانده‌ی داریوش و خشایارشاه و دیگر پادشاهان هخامنشی را به جم (جمشید) انتساب داده‌اند و بر اثر اعجاب از ابنیه‌ی مزبور، ساختن آن‌ها را به دیوان نسبت داده‌اند و حضرت سلیمان نیز دیوان را در خدمت داشت، از این رو در قرون اسلامی، این دو تن یکی به شمار آمدند، فارس را تخت‌گاه سلیمان و پادشاهان فارس را وارث ملک سلیمان خواندند. صاحب برهان قاطع نیز گوید: جم به معنی پادشاه بزرگ باشد و نام سلیمان و جمشید هم هست؛ لیکن در جایی که با نگین و وحش و طیر و دیو و پری گفته می‌شود، مراد سلیمان است و در جایی که با جام و پیاله مذکور می‌شود جمشید، و آن جا که با آینه و سد نام برده می‌شود اسکندر. (همان، ۶۰ – ۵۹)
۱۱ – موکـب صبح را فلـک، دیــد رکـاب دار شــه
داد حُـلیِ اختــران، نعـــل بهــای صبــحدم
واژگان: موکب: گروه سواران و پیادگان. (ناظم) حلی: پیرایه و زیور. (آنندراج) نعل بها: مالی که پادشاه در وقت عبور از موضعی از صاحب آن می‌گیرد به بهای نعل اسب خود که از آن جا عبور کرده است.
معنی و مفهوم: آسمان، صبح را همچون گروهی دید که در رکاب پادشاه در حال حرکت می‌باشد، پس ستارگان شب را به عنوان نعل بها به پای صبح ریخت و به او بخشید .
آرایه‌های ادبی: موکب صبح اضافه‌ی استعاری. صبح را به رکاب دار شاه مانند کرده است. حلی اختران اضافه‌ی تشبیهی. مصراع دوم اشاره به رسم نعل بها دادن به شاه هنگام گذر کردن از جایی دارد.
۱۲ – شاه معظّـم اخستان، شهر گشای راستین
داد ده ظفـرستان، مُلـک خـدای راستین
واژگان: شهرگشا: فاتح، گشاینده‌ی شهر، ستاننده‌ی شهر. (دهخدا)
معنی و مفهوم: اخستان، شاه بزرگ و ارجمند و فاتح به حق و راستین است. او عادل و پیروزمند و صاحب حقیقی مُلک و مملکت می‌باشد.
بند دوم:
کلمات قافیه: نوای ، صفای، قفای و …

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ق.ظ ]




واژگان: نای: نی، نی که مطربان و نوازندگان، نوازند. (فرهنگ لغات) طفل حبش: کودک سیاه وتیره‌رو در شعر خاقانی کنایه از نای است. (فرهنگ لغات) دایه: شیردهنده، زنی که از کودک پرستاری کند و او را پرورش دهد. (معین) ترک فش: ترک مانند. (فرهنگ لغات) شوخ: فضول، بی حیا، بی شرم، گستاخ. (معین)
معنی و مفهوم: نی همانند کودکی حبشی، سیاه رنگ است و ده انگشت نی زن همانند ترکان، زیبا و سپید است. نُه سوراخ روی نی همانند نُه چشم گستاخ و شوخ جلوه‌گری می‌کند و صدها چشم بیننده (حاضرین در بزم) متحیّر آواز نای است .
آرایه‌های ادبی: نای به طفل حبشی شبیه شده است . ده دایه استعاره از ده انگشت نای زن و چشم نای استعاره از سوراخ‌های روی بدنه‌ی نای است .
توضیحات :
نای: نی ، مزمار ؛ خاقانی از این ساز به کرّات نام برده و با بهره گرفتن از این نام، مضامین دلکش و کم نظیری ساخته است . از توضیحات پیداست که نای روزگار او معمولاً از چوب سیاه رنگ و از جنس آبنوس بوده است با نُه سوراخ که شاعر از آن‌ها با تعبیر « چشم » یاد کرده و با حلقی باریک که نی نواز را به ده نگهبان ، ده غلام ، ده ماهی ، ده دایه ، ده ترک لرزه دار ، ده ترک خادم و ده ختنی تشبیه شده است . هیأت ظاهری نی را به مار بی زبان و افعی شکم سوراخ مانند کرده است. ( معدن کن ، ۱۳۷۸: ۳۹۴ )
۴۰ – دف را خم چوگان شـه، یا صورت ایوان شــه
همچون شکارستان شه، اجناس حیوان بین در او
واژگان: دف: دایره، چنبری باشد که پوستی بر آن چسپانند و قوّالان نوازند.(برهان) توضیحات.
معنی و مفهوم: دف همانند چوگان شاه، خمیده است و بر روی بدنه‌ی آن، تصاویر جانوران مختلف نقش بسته است . مانند ایوان شاه یا جایگاه شکار او پر از جانوران مختلف است .
آرایه‌های ادبی: دف به خم چوگان شاه و تصاویر روی آن به شکارگاه شاه تشبیه شده است.
توضیحات :
دف: سازی است که اساساً عبارت است از قابی که بر یک طرف و گاه دو طرفش پوست کشیده شده است و با زدن یا کشیدن انگشتان بر آن و در صورتی که مثلاً دارای یک زنگ باشد با تکان دادن نواخته می‌شود. ( فرهنگ لغات )
۴۱ – کیخسرو آرش کمان، شاه جهانبـان چون پدر
اسکندر آتش سنان، خضر نهان دان چون پدر
واژگان: سنان: سرنیزه. (معین)
معنی و مفهوم: شاه اخستان در منش و نیک اندیشی و بزرگی همچون کیخسرو است که کمان آرش در دست داشته باشد(تیراندازی بسیار ماهر است) او همانند پدرش، پادشاهی حافظ و نگاهبان برای جهان است و مانند اسکندر جنگجویی دلاور با نیزه‌ی آتشین است . اوست که همچون پدرش در دانش و معرفت و غیب دانی به خضر شبیه است .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

آرایه‌های ادبی: بیت پراز تلمیح‌های مختلف به نام پهلوانان، پادشاهان و بزرگان است . خضر و اسکندر با هم تناسب دارند.
توضیحات:
آرش : درغرر ثعالبی آمده که آرش از پهلوانان « زو » بود، « زو » پس از آن که با افراسیاب به توافق رسید که افراسیاب قسمتی از ایران را که معادل یک تیر پرتاب آرش باشد، به ایران واگذارد. به ساختن تیری فرمان داد که چوبش از فلان جنگل و پرش از بال عقاب فلان کوه و پیکانش از آهن فلان معدن باشد. پس آرش را به افکندن آن اشارت کرد و آرش در عین پیری و آخر عمر گویی برای انداختن آن تیر مانده بود چه در حضور افراسیاب بر کوهی از کوه‌های طبرستان برآمد و با کمان خود این تیر را افکند و همان جا در دم جان سپرد. ( رستگار فسایی ، ۱۳۷۹: ۳۴ )
اسکندر: مخفّف و مقلوب الکساندر، در زبان یونانی معنی الکساندر حامی انسان است. فیلیپ پدر اسکندر و اجدادش از خاندان کارتین بوده اند و خدای قبیله‌ی آنان پاسبان گوسفندان بوده و شاید بدین مناسبت ذوالقرنین نامیده شده یا آن که چون مغرب و مشرق را فتح کرده مجسمه‌ی او با دو شاخ ساخته اند. برخی اسکندر مقدونی را ، اسکندر رومی خوانده‌اند. خلاصه آن که مراد از اسکندر رومی ، اسکندر مقدونی است که داریوش سوم را مغلوب ساخت. ( خزائلی ، ۱۳۷۵: ۳۹ )
خضر: نام پیامبری که خداوند تعالی ، موسی را به تعلّم نزد او فرستاد و موسی بر کرده‌های او انکار آورد. خضر ، حکمت اعمال خود به موسی نمود و از او جدایی جست. خضر تا قیامت زنده باشد و مسافران خشکی را یاری دهد چنان که الیاس، مسافران دریا را ، معروف است که خضر، آب حیوان را خورد و همیشه زنده است. اسکندر ذوالقرنین قصد این آب کرد ولی موفّق به خوردن آن نشد امّا خضر بر آب دست یافت و جاودان شد ولی اسکندر که به قصد آن آب حرکت کرده بود در ظلمات گم شد. ( دهخدا )
کیخسرو: توضیحات (۲/۱۱)
بند چهارم:
کلمات قافیه: خندان ، دندان ، گریبان و …
حروف اصلی قافیه: ا ن
حرف روی : ن
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: تازه کن
۴۲ – شرطی کز اوّل داشتی با عشق خوبان تازه کن
با یوسفان گرگ آشتی پیش آر و پیمان تازه کن
واژگان: گرگ آشتی: کنایه از صلح و آشتی به نفاق (آنندراج)، صلح به نفاق و مکر و حیله و فریب. (برهان)
شاهد: روز و شب گرگ آشتی کردند و آنک ماه و مهـر
بر ســر یوســف دل مصــر آستــان افشـانـده‌انــد
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۰۸)
معنی و مفهوم: آن شرط و قول و قرار نخستینی را که در عشق خوبرویان گذاشته بودی مجدداً تازه گردان و با خوبان زیباروی یوسف صفت، حداقل به ظاهر و مکر و فریب آشتی کن و تجدید پیمان بنمای .
آرایه‌های ادبی: گرگ آشتی کنایه از صلح به نفاق و فریب است . یوسفان استعاره از زیبا رویان نیک سیرت .
۴۳ – ای عاشق جان بر میان، با دوست نِه جان در میان
نقش زر سودائیـان از مُهر سلطـان تازه کـن
واژگان: جان برمیان: آماده و مستعد، آماده به خدمت، پذیرای فرمان، آماده برای مردن. (فرهنگ لغات) جان در میان نهادن: جان را عرضه کردن، دیگری را با جان شریک کردن، از جان مضایقه نداشتن. (فرهنگ لغات) سودائیان: تاجران، سوداگران. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: ای عاشق فرمانبردار و خدمت‌گزار، جان خویش را به معشوق عرضه کن (تسلیم محض او باش) و نقش رُخت را که همچون زر تاجران، زرد شده است با مُهر شاه اخستان تازه کن و بها بخش .
آرایه‌های ادبی: جان بر میان، کنایه از آماده به خدمت. جان در میان نهادن کنایه از عرضه کردن جان . زر سودائیان استعاره از رخ زرد .
۴۴ – ساقی فریب آمیز بین، مطرب عنان انگیز بین
بازار می زان تیز بین، مرسوم جان زان تازه کن
واژگان: فریب آمیز: فریب آمیزنده، فریب دهنده، فریبنده.(فرهنگ لغات) عنان انگیز: به حرکت درآورنده‌ی عنان ، حرکت کننده. (فرهنگ لغات) مرسوم: رسم شده، مقرّر شده، ماهیانه، روزانه برای کسی. (معین)
معنی و مفهوم: بنگر که در مجلس بزم ، ساقی فریبنده و مکّار و خنیاگر پویا و چالاک حضور دارد و شراب در این فضا رونق و رواجی ویژه گرفته است. تو هم از این شراب بهره گیر و مزد و مقرّری جانت را به وسیله‌ی شراب تازه گردان (به جانت صفا بده) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ق.ظ ]




واژگان: ملکت: کشور، مملکت. (معین)
معنی و مفهوم: روزگار دین از وجود شاه اخستان روشن و پر رونق است. بخت و اقبال یا حکومت از نام او نیک نام و مفتخر می‌باشد. مملکت از وجود او منسجم و متحد است. مردم نیز از وجود او به سامان و آسوده باشند.
۱۲۰- بزمش چو روضه است از لَطَف، صحنش چو سدره از کنف
صدرش چو کعبه است از شرف، حکمش چو مرغان باد هم
واژگان: صحن: میان سرای و ساحت آن، فضا، ساحت. (معین) لَطَف: نرمی نمودن، طراوت. (معین) سدره: درخت کُنار است بالای آسمان هفتم که منتهی اعمال مردم است و آن را سدره المنتهی گویند. حدّ رسیدن جبرئیل هم آن جاست. (آنندراج) کَنَف: سایه، حمایت، پناه. (معین) صدر: پیشگاه. (معین)
معنی و مفهوم: مجلس جشن پادشاه، از لطافت و طراوت همچون باغ بهشت است، صحن بارگاه شاه در امنیت و پناه دهندگی و سایه گستری مانند درخت سدره المنتهی است. بالای مجلس او در شرف و بزرگی همچون کعبه معظم است. خواهان آن هستم که حکم پادشاه نیز همانند فرمان خداوند نافذ و گیرا باشد .
آرایه‌های ادبی: بزم پادشاه را از لحاظ لطافت به باغ و روضه، سایه‌ی صحن سرای شاه را به سایه‌ی سِدره المنتهی و صدر مجلس پادشاه را در شرف و بزرگی به کعبه تشبیه کرده است .
۱۲۱ – نور است بخت روشنش، سر در گریبان تنش
چون سایه اندر دامنش ، پیوسته دامان باد هــم
معنی و مفهوم: بخت و اقبال روشن پادشاه(اخستان) مانند نوری است که در وجود او می‌تابد و همچون سایه، پیوسته با او همراه است. امیدوارم این بخت و اقبال پیوسته و دامنه دار باشد و برای همیشه همراه شاه بماند .
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

آرایه‌های ادبی: بخت روشن شاه به نور و در پیوستگی و همراهی با شاه به سایه مانند شده است .
۱۲۲ – جام و کفش چون بنگری، هست آفتاب و مشتری
جام آینه است اسکندری، می آب حیوان باد هم
واژگان: مشتری: ستاره‌ی سعد اکبر، برجیس، در فلک ششم جای دارد. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: اگر جام می و دست بخشنده‌ی ممدوح را بنگری، جامش چو آفتاب، تابان و درخشنده است و دستش همچون مشتری بخشنده و سخاوتمند است. جامش مانند آینه‌ی اسکندری آگاهی بخش است و امیدوارم که شرابش نیز همانند آب حیوان جاودانگی ( به ممدوح ) ببخشد .
آرایه‌های ادبی: در مصراع اول تشبیه جام به خورشید و دست شاه به مشتری، تشبیه مجمل و لف و نشر مرتّب است و در مصراع دوم، جام به آینه‌ی اسکندر تشبیه شده است. آفتاب و مشتری با هم تناسب دارند .
توضیحات :
آفتاب: خورشید، خورشید در هیئت قدیم، سیّاره‌ای است که به گرد مرکز عالم و زمین می‌گردد و در هیئت جدید، جسم مرکزی منظومه‌ی شمسی است . قطر خورشید ۳۳۳۰۰۰ برابر جرم زمین است و چگالی آن ۵۱۲ برابر چگالی زمین، نقطه‌ی اوج خورشید ۲۳ درجه و ۳۰ دقیقه و ۱۷ ثانیه‌ی عرض شمالی و نقطه‌ی حضیض آن ۲۳ درجه و ۳۰ دقیقه و ۱۷ ثانیه‌ی عرض جنوبی است. نقطه‌ی اوج خورشید را رأس السرطان و نقطه‌ی حضیض آن را رأس الجدی گویند . خانه‌ی آفتاب برج اسد و قوت او در آن جاست و شرف خورشید در ۱۹ درجه‌ی حمل است . وبال او در دلو و هبوطش در ۱۹ درجه میزان است. ( مصفی، ۱۳۶۶: ۲۴۰ )
مشتری: ( زاوش ، اورمزد ) بزرگ‌ترین سیّاره‌ی منظومه‌ی شمسی، پنجمین آن‌ها از لحاظ فاصله تا خورشید است. در آسمان ششم که خانه در برج قوس و حوت دارد منجمّان آن را سعد اکبر می‌دانند … مظفر گنابادی مشتری را سعد اکبر ، بطی اسیر ( کندرو ) دانسته که دلالت کند بر تأنی و ثبات و رفعت و منزلت و اشیای شریف و از این سبب گفته که مشتری کوکب اشراف و علما و قضات با عدل و نصفت و وزرای جلیل القدر و اهل مناصب و زهاد و اغنیاست … در ادبیات فارسی مشتری به عنوان سعد اکبر و همچنین قاضی فلک، نیز مظهر علو و بلندی، مورد توجه شاعران قرار گرفته است. ( مصفی ، ۱۳۶۶ : ۷۳۶ – ۷۳۵ )
آیینه‌ی اسکندری: درشهر اسکندریه-که بنای آن به اسکندر مقدونی منسوب است – در رأس شمال غربی فاروس ( pharos ) که جزیره‌ای در بندر اسکندریه است ، مناره البحری قرار داشت که توسط بطلمیوس بنا شده بود. بر فراز این بنای مشهور که سرمشق مناره البحرهای اروپا و یکی از عجایب عالم قدیم بود … آیینه‌ای قرار داشت که به نام آیینه‌ی اسکندری مرسوم و تا زمان ولیدبن عبدالملک پایدار بود و آیینه‌ی اسکندری در حقیقت آیینه‌ی اسکندر است . بنابر افسانه‌ها و اساطیر، اسکندر برای آگاهی از شورش اهل فرنگ این مناره را بنا کرد و آیینه‌ای از حکمت و طلسم ساخته، بر آن مناره نهاد و دیده‌بانان معین کرد تا هنگام حمله‌ی دشمن، فوج اسکندر را آگاه گردانند. ( یاحقی ، ۱۳۷۵: ۵۵ )
آب حیوان: آب حیات در اعتقادات اسلامی، چشمه‌ی آب زندگانی است که هر کس از آن بخورد یا تن در آن بشوید، آسیب ناپذیر خواهد شد و جاودانه خواهد زیست. اسکندر در جستجوی این آب ناکام ماند و خضر از آن نوشید و جاودانه شد. قضیه‌ی آب حیات، نخستین بار در داستان اسکندر که فینیقیان پرداخته‌اند مطرح شده است. ( یاحقی ، ۱۳۷۵: ۳۰ )
۱۲۳ – شمشیر ضرغام افکنش، هر دم به خون دشمنش
چون ابر گرید بر تنش، در گریه خنـدان باد هـم
واژگان: ضرغام: شیر، شیربیشه، شیر درنده. (معین)
معنی و مفهوم: شمشیر شیر افکن ممدوح، هر لحظه بر تن دشمنش(از خون دشمن) چون ابر اشک می‌ریزد. امیدوارم که این شمشیر در حین گریستن بر تن دشمن، خندان نیز باشد (پادشاه پیوسته شادکام باشد).
آرایه‌های ادبی: شمشیر به ابر شبیه شده که در حال گریستن است و از سوی دیگر، ابر و شمشیر در استعاره‌ی مکنیه از نوع تشخیص به شخصی مانند شده‌اند که در حال گریستن است .
۱۲۴ – شمشیر خصم از بخت بد، بسته زبانی بود خود
چون آینـه زنگار زد، چون شانـه دندان باد هــم
واژگان: زنگار: زنگ فلزات، آینه و جز آن، اکسید مس. (معین)
معنی و مفهوم: شمشیر دشمن پادشاه (ممدوح) کُند بود (مانند شخصی گنگ و زبان بسته) و کاری از آن برنمی‌آمد و مانند آینه‌ی زنگار زده، زنگار بسته بود. امید آن دارم که همچون شانه، دندانه‌دار هم باشد (شمشیر دندانه‌دار قدرت برندگی ندارد).
آرایه‌های ادبی: شمشر دندانه‌دار استعاره‌ی مکنیه از نوع تشخیص که دارای دندان دانسته شده و گفته زبانش بسته و گنگ است. همچنین به آینه‌ی زنگارزده تشبیه شده است. دندانه‌دار بودن شمشیر کنایه از کُند و نابران بودن آن است .
۱۲۵ – عزمش همه بال است و پر، بزمش همه فال است و فر
بذلش همه مال است و زر، فضلش همه جان باد هم
واژگان: فال: تفأل به خیر، شکون. (معین) فر: شأن و شوکت، حسن و زیبایی. (معین) معنی و مفهوم: عزم و اراده‌ی ممدوح، همه بال و پر است و او را به سوی هدفش پرواز می‌دهد. مجلس بزم او هم شکوه و شوکت خوشی و سرگرمی است. بذل و بخشش او همواره مال و زر است. خواهان آن هستم که فضل و عطای او نیز بخشیدن جان باشد (به قدرت معجزه گری و جان بخشی برسد) .
آرایه‌های ادبی: بال و فال و مال جناس اختلاف در آغاز دارند. عزم و بزم و هم چنین پر، فر و زر نیز جناس اختلاف در آغاز دارند.
۱۲۶ – از رفتن مهد شرف ، خزران شود رضوان کنف
بس شاد بخت است آن طرف ، شادی شروان باد هم
واژگان: مهد: تخت روانی که با تجملات مخصوص به وسیله‌ی ستوران یا پیل حمل می‌شد. (معین) کنف: حمایت، پناه .(معین)
معنی و مفهوم: از حرکت محمل شریف (تخت روان) شاه، خاک خزران گویی سایه‌ی رضوان (نگهبان بهشت) بر سر خود دارد. آن جانبی که شاه به سمت آن حرکت می‌کند، بسیار خوش بخت و سعادتمند است. خواهان آن هستم که شروان نیز شاد و سعادتمند باشد.
آرایه‌های ادبی: مهد شرف اضافه‌ی اقترانی. رضوان کنف اضافه‌ی تشبیهی . واج آرایی در حرف « ش» .
۱۲۷ – نوروز عذرایی است کش، چون دولت شه روح فش
حالش چو جنت هست خوش، فالش چو قرآن باد هم
واژگان: عذرا: بکر، دست نخورده، دوشیزه. (فرهنگ لغات) کش: خوش، نیک. (معین) روح فش: روح مانند، لطیف و ظاهراً جاودان و بی مرگ. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: نوروز همچون دوشیزه‌ای لطیف و خوش رفتار و مانند بخت و اقبال شاه باطراوت و جاودانه است. حال و هوای آن (نوروز) خوش و باصفاست. امیدوارم فال و طالعش نیز همچون قرآن باسعادت و مبارک و راست و درست باشد.
آرایه‌های ادبی: کش و فش و نیز فال و حال جناس اختلاف در آغاز دارند. نوروز به دوشیزه‌ای خوش اندام و خرامان و همچنین به دولت پادشاه از لحاظ لطافت و جاودانگی و به بهشت در خوشی حال و هوا تشبیه شده است.
۱۲۸ – پیش ملک ز اقبال نو، نوروزی آرد سال نـو
گیرد ز دولت فال نو، صد سال از این سان باد هم
معنی و مفهوم: سال جدید از اقبال نو و تازه، برای پادشاه نوروزی به ارمغان می‌آورد و از بخت و سعادت برای او فالی تازه می‌گیرد . امید آن دارم که صد سال از این سال‌های سرشار از خوش بختی نصیب پادشاه باشد .
۱۲۹ – بادش سعادت دست یار، ارواح قدسی طشت دار
اجرام علـوی پیشـکار، ایـزد نگهبـان باد هــم
واژگان: طشت دار: نگهبان و متصدی طشت خانه، مستخدم، محافظ رخت کن یا جایگاه البسه. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: آرزو دارم که خوش بختی، یاور ممدوح، ارواح پاک آسمانی خدمتگزار، اجرام آسمانی پیشکار و خداوند بزرگ حافظ و نگهبان او باشد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ق.ظ ]




میسپارد.
بند دوم – مبنای امانت در فقه و حقوق
امانت در جایی مصداق پیدا میکند که مال غیر با مجوز قانونی و یا قراردادی در اختیار شخص دیگری قرار گرفتهباشد. شخص باید نسبت به مال غیر امین باشد تا امانت متصور شود، خواه امانت قانونی باشد مانند اداره مال غیر (ماده ۳۰۶ قانون مدنی)، خواه امانت قراردادی باشد مانند عقد ودیعه (ماده ۶۰۷ قانون مدنی)؛ بنابراین لازم است که رابطه قانونی یا قراردادی بین امین و مالک وجود داشته باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مبنای امانت در فقه و حقوق یا قرارداد و اذن مالک است یا قانون و حکم شرع. تفاوتهای مهمی از نظر حکمی بین دو نوع امانت قانونی یا شرعی و قراردادی یا مالکانه وجود دارد. یکی از وجوه تفاوت این است که هرگاه امانت شرعی باشد، امین باید بکوشد تا هرچه سریعتر مال مورد امانت به صاحبش برگردد؛ برای مثال اگر باد لباسی از خانه همسایه به خانه مجاور آورد، صاحبخانه بیدرنگ باید برای تحویل لباس به صاحبش حرکت کند؛ در حالی که اگر امانت مالکانه و قراردادی باشد، متصرف تا مطالبه مالک یا بر اساس مفاد قرارداد، از این نظر وظیفه خاصی ندارد.
تفاوت دیگر این است که در امانت شرعی، اذن تصرف خاصی صادر نشده است؛ بلکه تنها وظیفهای در حد اداره، یافتن صاحب مال و تحویل مورد امانت به عهده امین نهاده شدهاست؛ در حالی که حدود تصرف امین و مسئولیت او در امانت مالکانه متغیر و با اذن مالک و مفاد قرارداد معین میشود.
مبحث دوم – بیان قاعده مسئولیت متصرف مال غیر
تصرف مال غیر موجب ضمان متصرف است؛ به این معنا که اگر شخصی بر مال دیگری استیلا پیدا کند در مقابل مالک آن ضامن است و اثر چنین ضمانی، رد عین است به مالک. در صورت بقا و رد بدل آن (از حیث مثل یا قیمت) در صورت تلف و رد بدل حیلوله است؛ در صورتی که عین مال وجود داشتهباشد، ولی امکان رد آن به مالک فراهم نباشد؛ همچنین ضمان آنچه متعلق به عین است از قبیل منافع خواه استیفا شدهباشد، خواه نشدهباشد و خسارت ناشی از نقص و عیب به عهده متصرف میباشد. فقها این مطلب را به موجب قاعده فقهی «ضمان ید» بیان میکنند. به همین مناسبت احکام و آثار این قاعده به طور اختصار در این مبحث بررسی خواهد شد.
گفتار اول – شمول قاعده مسئولیت متصرف مال غیر
پیرامون شمول این قاعده دو نظر وجود دارد؛ یک نظر این است که قاعده فوق شامل ید مأذون نمیشود؛ زیرا ید او امانی است و امین ضامن مال تحت تصرف خود نمیباشد. نظر دوم این است که ضمان ید قاعدهای کلی است و شامل انواع تصرفات میشود جز آنچه که به موجب دلایل معتبر از شمول این قاعده خارج شدهاست و این دلایل مخصص قاعده موصوف میباشد؛ بنابراین در مواردی که دلایل معتبری بر عدم شمول این قاعده وجود نداشتهباشد، با توجه به عمومیت آن، متصرف مال غیر مسئول است؛ خواه متصرف مأذون (از ناحیه مالک یا شارع) باشد یا نباشد؛ عالم به تصرف غیر مجاز خود باشد یا نباشد؛ مال را شخصاً اخذ کردهباشد یا با عناوینی مثل ارث در تصرف او قرار گرفتهباشد؛ مال را از مالک اخذ کردهباشد یا از غیر مالک، تفاوتی نخواهد داشت و در هر حال متصرف ضامن محسوب میشود.
۱- عدم تسری قاعده به اشخاص مأذون
طبق نظر اول[۳۱] کسانیکه با اذن مالک یا شارع به تصرف مال غیر اقدام مینمایند، از شمول این قاعده خارج میباشند و متصرف در این قاعده به ید غیر مأذون اطلاق میگردد؛ زیرا اشخاص مأذون امین مالک محسوب میشوند و چنانچه در نگهداری مال مرتکب تعدی یا تفریط نشوند، مسئولیتی نخواهندداشت؛ بنابراین اگر شخصی به موجب عقدی و با اذن مالک به تصرف مال او مبادرت نماید؛ چنانچه بعداً بنا به عللی فساد آن عقد آشکار شود، نمیتوان به استناد قاعده ضمان ید، متصرف را مسئول تلف و نقص مال تحت تصرف او دانست و اگر تلف و نقص مستند به تقصیر او نباشد و ناشی از حادثه خارجی باشد، ضامن نیست؛ زیرا ید مأذون امانی است و مقتضای امانت عدم ضمان متصرف است؛ مگر اینکه مرتکب تعدی و تفریط شود.
گفتار دوم – نقش قرارداد در مسئولیت
دو عنصر قرارداد و مسئولیت از آزادی و نظم اشخاص در روابط حقوقی سرچشمه گرفتهاست. اصل آزادی قراردادها ایجاب میکند که طرفین هر قراردادی، پیرامون مسائل حقوقی مورد علاقه خود گفتوگو و توافق نمایند و به آثار ناشی از آن توافق پایبند باشند. از طرفی اصل لزوم جبران ضرر ناروا و غیرعادلانه، اقتضا دارد هیچ ضرر ناروایی جبران نشده باقینماند و اصل آزادی قراردادها دستآویزی برای تضییع حقوق دیگران قرار نگیرد. لازمهی دستیابی به یک نتیجه معقول این است که انسانها در روابط حقوقی خود، تعادلی بین این دو اصل ایجاد نمایند تا اشخاص بتوانند در قالب تنظیم قراردادها، ضمن تعقیب اهداف مشروع خود، از ورود ضرر ناروا نیز احتراز نمایند. یکی از شیوه های ایجاد تعادل، استفاده از شروط ضمن عقد است که با بهره گرفتن از آن میتوان قواعد عمومی مسئولیت را تعدیل نمود. قراردادهایی که قواعد عمومی مسئولیت را تغییر میدهند، هرگاه پس از ورود زیان، بین زیاندیده و مسئول جبران آن منعقد و به موجب آن در خصوص میزان زیان وارده و نحوه جبران آن توافق شود، در حکم صلح پس از ورود خسارت است و در حدود مفاد ماده ۱۰ قانون مدنی چنانچه مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است ولی اگر پیش از ورود خسارت تنظیم شود و به موجب آن طرفین در خصوص زیانهای احتمالی آینده تصمیم بگیرند خود به چند دسته تقسیم میشود:

    1. قراردادهای تغییردهنده مبانی و شرایط ایجاد مسئولیت؛
    1. قراردادهای مربوط به ارزیابی و تعیین میزان خسارت زیاندیده؛
    1. قراردادهای مربوط به اصل مسئولیت و حدود آن[۳۲].

۱-قراردادهای تغییردهنده مبانی و شرایط ایجاد مسئولیت
قراردادهایی که به منظور تغییر مبانی و شرایط ایجاد مسئولیت بین طرفین منعقد میشود؛ به موجب آن قراردادها مسئولیت قانونی مشروطله تغییر می یابد؛ برای مثال ضمن عقد بیع خریدار و فروشنده توافق مینمایند که مبیع به فاصله چند ماه پس از تشکیل عقد بیع، تسلیم خریدار گردد. این شرط از نظر تغییر مبنا و شرط ایجاد مسئولیت فروشنده، از بین بردن مسئولیت او در تحویل فوری مبیع به مشتری را موجب میگردد.
۲-قراردادهای مربوط به ارزیابی و تعیین میزان خسارت زیاندیده
قراردادهایی که مربوط به ارزیابی و تعیین میزان خسارت زیاندیده است؛ به موجب این قراردادها میزان مقطوعی از خسارت برای زیاندیده تعیین میشود که مشروطعلیه ملزم به پرداخت آن میباشد؛ نظیر شرطی که برای تخلف از اجرای عقد، وجه التزام معین میکند.
۳-قراردادهای مربوط به اصل مسئولیت و حدود آن
قراردادهایی که مربوط به اصل مسئولیت و حدود آن است؛ به موجب آن مسئولیت فاعل زیان، رفع، تخفیف یا تشدید میشود. این قراردادها معمولاً پیش از ورود خسارت، به صورت شرط ضمن عقد درج میشوند و هدف آنها افزودن، کاستن یا از بینبردن مسئولیتی است که در آینده تحقق پیدا میکند و به دو قسم تقسیم میشوند:
۱- شرط افزایش مسئولیت؛
۲- شرط تخفیف یا معافیت مسئولیت که از آن به «شرط استثناکننده» تعبیر میشود.
۳-۱- شرط افزایش مسئولیت
هدف از برقراری این شرط افزودن بر مسئولیتی است که فاعل زیان طبق قواعد عمومی مسئولیت دارا است؛ بنابراین شخصی که مال خود را در اجرای تعهد ناشی از عقدی به تصرف دیگری میدهد، میتواند مسئولیت مطلق متصرف را شرط نماید؛ برای مثال در عقد عاریه، طبق قاعده کلی، مستعیر ضامن تلف یا نقصان مال عاریه نمیباشد؛ مگر در صورت تفریط یا تعدی؛ ولی عاریهدهنده میتواند ضمن عقد، بر مستعیر شرط ضمان نماید. در این صورت مستعیر دارای مسئولیت محض است و ضامن هر گونه تلف یا نقص میباشد؛ اگرچه ناشی از عمل او نباشد؛ برای مثال متصدی حمل و نقلی ضمن قرارداد حمل و نقل دریایی تضمین میکند که محموله تحویلی را سالم به مقصد برساند این شرط که ناظر به تضمین اجرای قرارداد میباشد، مسئولیت متصدی حمل و نقل را افزایش میدهد؛ زیرا او با علم و اطلاع از احتمال بروز حوادث ناگهانی و عوامل خارجی که خارج از اراده او و غیر قابل کنترل میباشند، اجرای قرارداد را به موجب شرط ضمن عقد، تضمین کردهاست. در صورتی که در شرایط متعارف اگر مال تحت تصرف او (محموله دریایی) به واسطه حوادث خارجی که از اراده او خارج بوده، ناقص یا تلف شود و او بتواند بروز این حادثه را ثابت نماید، از مسئولیت معاف میباشد. اینگونه از قراردادها با توجه به مفاد ماده ۱۰ قانون مدنی در لزوم احترام به توافق خصوصی اشخاص چنانچه مخالف صریح قانون نباشد و ماده ۲۲۳ قانون مدنی مبنی بر اینکه هر معاملهای که واقع شود محمول بر صحت است و میتواند صحیح و نافذ باشد؛ مگر اینکه فساد آن معلوم شود.
۳-۲- شرط استثناکننده مسئولیت
امروزه یک شکل متداولی از قراردادها وجود دارد که به موجب آن شخصی که قرارداد را تنظیم میکند، معمولاً خودش را از تمام یا بخشی از مسئولیت قراردادی یا قهری مربوط به آن قرارداد معاف میکند. این قراردادها کلی است و ناظر به نوع به خصوصی از مسئولیت نمیباشد؛ بنابراین در مواردی که قرارداد مستلزم تصرف مال غیر باشد، متصرف میتواند با بهره گرفتن از این شرط خود را از تمام یا بخشی از مسئولیت ناشی از تصرف مال دیگری معاف سازد؛ برای مثال در قرارداد حمل و نقل کالا از طریق دریا، متصدی حمل و نقل شرط میکند که مسئول تلف یا خسارت مازاد بر مبلغ معینی در هر تن نخواهدبود.
این شرط موجب تخفیف مسئولیتی است که طبق قاعده کلی، متصدی حمل و نقل به عهده دارد. غالباً اینگونه شروط از طرف شخصی پیشنهاد میشود که نسبت به طرف مقابل قرارداد، از موقعیت اقتصادی برتری برخوردار است و خواسته های خود را در قالب شرط ضمن عقد به طرف مقابل تحمیل میکند.
شروط استثناکننده مسئولیت به سه قسم تقسیم میشود؛ نخست شرط معافیت از مسئولیت و تعهدات قراردادی؛ به موجب این شرط خوانده از هر گونه مسئولیت ناشی از نقص قرارداد و یا انجام بعضی از تعهدات قراردادی صریح یا ضمنی معاف میشود؛ برای مثال در عقد اجاره، تعمیرات جزیی به عهده مستأجر است، ولی میتوان ضمن عقد اجاره شرط نمود مستأجر از انجام این تعهد معاف باشد. دوم معافیت از ضمانت اجرا؛ در این حالت شرط استثناکننده، از یک طرف قرارداد حمایت میکند تا ضمانت اجرای ناشی از نقض قرارداد علیه او اعمال نشود و مشروطله از اینگونه ضمانت اجراها نظیر تعقیب کیفری، اقامه دعوی و فسخ قرارداد خودداری نماید؛ برای مثال تعدی و تفریط عین مستأجره فسخ عقد اجاره را موجب میشود، ولی میتوان ضمن عقد اجاره شرط کرد که در صورت تعدی و تفریط، مالک از حق خود صرفنظر کند. سوم، شرط محدودیت مسئولیت؛ به موجب این شرط مسئولیت شخصی که در انجام تعهدات قراردادیاش قصور ورزیده، کاهش پیدا میکند؛ برای مثال از مبلغ خسارت قابل مطالبه چیزی کم میگردد و یا زمانی که خواهان حق اقامه دعوی دارد محدود میشود در خصوص وضع حقوقی این شروط میتوان گفت که در حدود ماده ۱۰ قانون مدنی، چنانچه مخالف صریح قانون نباشد، نافذ است.
فصل دوم
وضعیت فقهی و حقوقی شرط ضمان امین
وضعیت فقهی و حقوقی شرط ضمان امین
شرط ضمان امین یکی از مسایلی است که فقها و حقوقدانان پیرامون صحت و اعتبار آن اختلاف نظر دارند. عدهای شرط ضمان امین را خلاف مقتضای عقد و شرط و عقد هر دو را باطل می‌دانند[۳۳].
گروه دوم، شرط ضمان امین را خلاف مقتضای عقود امانی نمی‌دانند، ولی آن را خلاف شرع و باطل می‌دانند[۳۴].
گروه سوم، شرط ضمان امین را نه خلاف مقتضای عقد می‌دانند و نه خلاف شرع؛ بلکه به استناد عموم المؤمنون عند شروطهم و اصل حاکمیت اراده (ماده ۱۰ ق.م) آن را صحیح می‌دانند[۳۵].
در این فصل وضعیت حقوقی شرط ضمان امین را از دیدگاه کسانی که قائل به عدم صحت شرط هستند و نیز از دیدگاه کسانیکه شرط را صحیح میدانند، بررسی میکنیم. در مبحث اول نظریات گوناگونی که در این زمینه ابراز شده و دلایل هریک مورد بحث قرار می‌گیرد و در مبحث دوم دلایل بطلان شرط ضمان امین مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد.
مبحث اول – ارائه نظریات در رابطه با شرط ضمان امین
بررسی نظریات گوناگونی که پیرامون صحت و اعتبار شرط ضمان امین ابراز شده بیانگر این است که به طور کلی، دربارهی شرط ضمان امین دو نظر وجود دارد؛ عده‌ای قائل به بطلان شرط ضمان امین هستند و گروه دیگر آن را صحیح و معتبر می‌دانند. در گفتار نخست این مبحث به تشریح نظریه بطلان شرط خواهیم‌پرداخت و در گفتار دوم به بررسی نظریه اشتراط و دلایلی که پیرامون صحت و اعتبار شرط ضمان امین ارائه شده خواهیم‌پرداخت.
گفتار اول – نظریه بطلان شرط ضمان امین
بند اول – عدم شمول عموم دلیل شرط و دلیل ضمان نسبت به شرط ضمان امین
بعضی از فقها بر این عقیده‌اند که عموم دلیل شرط (المومنون عند شروطهم) شامل شرط ضمان امین نمی‌شود؛ زیرا این عموم ظهور در شروطی دارد که الزام شرعی بر مشروط‌علیه دارد؛ یعنی مشروط‌علیه باید اقداماتی را به موجب شرط انجام دهد. در این صورت شرط موصوف، از نوع شرط فعل خواهد‌بود، نه شرط نتیجه مثل نذر و عهد، چنان‌چه خواسته‌ی نذر‌کننده تأمین شود، الزام شرعی به عهده او می‌آید که اقداماتی را برای وفا به نذر انجام دهد، نه اینکه شرط موجب پیدایش چیز جدیدی باشد نظیر صلح که از نوع شرط نتیجه محسوب می‌شود.
از طرفی دیگر اسباب ضمان در شرع احصاء شده و شرط از جمله اسباب ضمان در شرع محسوب نشده‌است؛ بنابراین اثبات ضمان به‌وسیلهی شرط خالی از اشکال نیست. اینکه شرط ضمان در عقد عاریه صحیح می‌باشد به دلیل خاص می‌باشد که اقتضاء ثبوت ضمان در سایر عقود امانی را ندارد؛ صرف‌نظر از اینکه قیاس در مذهب امامیه پذیرفته نشده‌است و الا اگر قیاس صحیح بود، شرط ضمان مستودع در عقد ودیعه هم جائز بود و حال آن‌که در شرع بطلان آن پذیرفته شده‌است[۳۶].
در واقع این استدلال مشتمل بر دو دلیل است؛ اول اینکه شرط ضمان امین (یعنی تحقق ضمان امین در صورت تلف یا نقص مال امانی به نفس اشتراط در عقد) از مصادیق شرط نتیجه‌ است که پذیرش آن دشوار است؛ زیرا عموم «المومنون عند شروطهم» ظهور دارد در شروطی که الزام شرعی بر مشروط‌علیه دارد؛ یعنی مشروط علیه باید اقداماتی را به موجب شرط انجام دهد؛ نه اینکه شرط موجب پیدایش چیز جدیدی باشد؛ نظیر صلح که از قبیل شرط نتیجه است، بلکه عموم «المومنون عند شروطهم» ناظر به شرط فعل است؛ مثل نذر و عهد، چنان‌چه خواسته‌ی نذر‌کننده تأمین شود، الزام شرعی بر عهده او مستقر می‌شود که اقداماتی را برای وفا به نذر انجام دهد؛ در صورتی که شرط نتیجه از اموری نیست که بتوان مشروط‌علیه را ملزم به انجام آن دانست؛ مگر آنکه مقصود از شرط نتیجه، الزام مشروط‌علیه بر ایجاد اسباب شرعی آن نتیجه باشد که در این صورت از قبیل شرط فعل خواهد‌بود و از محل بحث خارج می‌باشد.
دوم اینکه، اسباب ضمان در شرع احصاء و تعیین شده‌است ولی شرط از جمله این اسباب منظور نشده‌است؛ بنابراین اثبات ضمان به وسیله شرط صحیح نمی‌باشد.
بند دوم – منافات شرط ضمان امین با مقتضاء امانت
شرط ضمان امین با مقتضاء امانت منافات دارد؛ زیرا تضمین با امانت قابل جمع نیست[۳۷]. لازم به ذکر است که امانت بر دو قسم است:
اول – امانت شرعی: که عبارت است از تسلیط بر مال دیگری به حکم شارع؛ نظیر تسلط ولی بر مال صغیر و تسلط یابنده بر مال پیدا‌شده که در این قبیل موارد مالک با رضایت خویش مالش را در تصرف دیگری قرار نداده‌است.
دوم – امانت مالکی یا قراردادی:
در این قسم مالک با رضایت خود، مالش را در اختیار دیگری قرار می‌دهد و رابطه مالک و متصرف تابع مفاد توافق طرفین است. گاهی اوقات ممکن است این امانت به صورت استنابت در حفظ باشد؛ مثل عقد ودیعه که مودع مال خود را در اختیار معیر قرار می‌دهد تا از آن نگاهداری نماید و از آن به عقد امانت به معنی اخص یاد می‌شود و ید ودعی به منزله ید مالک محسوب می‌شود و یا ممکن است امانت به صورت مسلط ساختن دیگری بر مال کسی، با رضایت مالک آن مال باشد؛ به قصد استیفا منفعت با انتفاع و اجاره، که در این صورت متصرف امین مالک محسوب می‌شود؛ مانند عین مستاجره در عقد اجاره، عین مرهونه در رهن، عین مستعاره در عقد عاریه و مال مورد مضاربه در عقد مضاربه.
هرچند در امانت شرعی، ید متصرف امانی است، ولی از آنجا که قراردادی در بین نیست و امانت به حکم شارع تحقق پیدا می‌کند، شرط ضمان مطرح نمی‌باشد و از موضوع بحث ما خارج است؛ بنابراین موضوع بحث، امانت مالکی یا قراردادی است.
برای اثبات مخالفت شرط ضمان با مقتضای عقود امانی مانند ودیعه و تفاوت آن با عاریه گفته شده‌است که در عاریه اثر اصلی و مقتضای عقد دادن اذن در انتفاع است. درست است که به طور معمول مورد عاریه نیز به تصرف امین داده‌می‌شود تا از منافع آن بهره‌مند گردد، ولی امانت دادن در این‌گونه قراردادها جنبه فرعی دارد و نتیجه تسلیم مال است که گاه نیز ضرورتی برای آن وجود ندارد. برعکس در ودیعه، مفاد عقد و مقتضای عقد نیابت دادن به منظور حفظ مال است «استنابه فی الحفظ» و مستودع باید بر آن مسلط شود. به بیان دیگر تسلط امین بر مال مورد ودیعه و به نیابت از طرف مالک، مقتضای ودیعه است؛ از سوی دیگر چون دست امین (نایب) به منزله دست مالک است، ضامن قراردادن او نیز به منزله این است که مالک را ضامن تلف مال خود سازیم، یا تلف مال شخصی را بر عهده دیگری گذاریم و چنین نتیجه‌ای را قانون‌گذار جز در مورد غصب و اتلاف مال دیگری نمی‌پذیرد. از همین‌جا است که باید پذیرفت نفوذ شرط ضمان در مورد عاریه جنبه استثنایی دارد و مخصص قواعد عمومی است و لازمه نیابت دادن و امین قراردادن شخص، ضامن نبودن او در مورد تلف مال است. از ترکیب دو مقدمه‌ای که گفته شد، چنین نتیجه گرفته می‌شود که شرط ضمان امین در عقود امانی مانند ودیعه، بر خلاف عاریه خلاف مقتضای عقد است و نفوذ حقوقی ندارد.
الف) تعریف مقتضاء:
مقتضاء عبارت است از اثری که از عقد ناشی می‌شود که در اصطلاح حقوق‌دانان به دو دسته تقسیم می‌شود؛ مقتضای ذات عقد و مقتضای اطلاق عقد. مقتضاء ذات عقد عبارت است از آن اثری که از ماهیت عقد و حقیقت عقد به وجود می‌آید و با ماهیت و حقیقت عقد ملازمه دارد و از آن جدایی‌پذیر نیست. هر عقدی مقتضاء مخصوص به خود را دارد؛ برای مثال مقتضاء عقد بیع ملکیت مبیع برای مشتری و ملکیت ثمن برای بایع است؛ مقتضاء عقد اجاره ملکیت منافع برای مستأجر و ملکیت مال‌الاجاره (اجره‌المسمی) برای مالک است و مقتضای عقد هبه ملکیت موهوب برای متهب است. به طور کلی در معاملات معوض دو مقتضاء و در معاملات غیر معوض یک مقتضاء برای عقد وجود دارد؛ حال اگر شرط مندرج در ضمن عقد با این اثر و مقتضاء منافات داشته‌باشد، بین مفاد شرط و مفاد عقد تضاد حاصل می‌شود؛ زیرا از طرفی عقد اقتضاء آن اثر را دارد و از طرف دیگر شرط اقتضاء نفی آن اثر را و نتیجه چنین عقد مشروطی اثبات مقتضاء و نفی آن در آنِ ‌واحد است که عدم حصول عقد را موجب خواهد‌ شد؛ زیرا آثار شرط و عقد به دلیل تضاد بین هریک خنثی میشود و شرط و عقد هر دو باطل می‌گردد؛ مانند اینکه شخصی خانه‌ای را به دیگری اجاره می‌دهد، ضمن آن شرط می‌کند که مستأجر، مالک منافع نباشد. چنین شرطی خلاف مقتضای عقد است و علاوه بر اینکه خود باطل است؛ بطلان عقد را نیز موجب می‌شود؛ زیرا مقتضاء ذات عقد اجاره انتقال مالکیت منافع به مستأجر است که این اثر با خود عقد ملازمه دارد و عقد بالذات آن را ایجاد می‌کند؛ بنابراین تحقق شرط، مانع تحقق مقتضاء ذات عقد است و عدم تحقق چنین مقتضایی که با خود عقد ملازمه دارد و از آن جدایی‌ناپذیر است، عدم پیدایش عقد اجاره را موجب میشود[۳۸].
گاهی اوقات ممکن است شرط مخالف با مقتضای اثر عقد باشد نه مقتضای عقد. چنین شرطی باطل نیست؛ زیرا آن‌چه بطلان عقد را موجب میشود، شرط خلاف مقتضاء عقد است نه شرط خلاف مقتضاء اثر عقد؛ برای مثال اگر شخصی خانه‌اش را به دیگری بفروشد و ضمن عقد بیع بر خریدار شرط نماید که زوجه دوم خریدار در این خانه سکونت نکند، این شرط خلاف مقتضای اثر عقد بیع است و دلیلی بر بطلان آن وجود ندارد، ولی در مورد شرط خلاف یکی از اجزا مقتضاء که بعضی از حقوق‌دانان آن را در ردیف شرط خلاف آثار مقتضاء عقد و صحیح دانسته‌اند، باید تأمل کرد. مرحوم دکتر سید حسن امامی در این خصوص چنین می‌نویسد:
«شرط خلاف یکی از اجزای عقد و همچنین شرط خلاف یکی از آثار مقتضاء موجب بطلان عقد نخواهد‌شد؛ زیرا بطلان عقدی که شرط خلاف مقتضاء در آن شده‌است در اثر تضادی می‌باشد که بین شرط و عقد حاصل می‌شود و هریک از آن دو آثار دیگری را خنثی می کند. شرط خلاف بعضی از اجزا مقتضاء یا بعضی از آثار مقتضاء عقد را خنثی نمی‌کند؛ بلکه جزء و اثر مزبور را حذف می‌کند و بقیه اجزا و آثار مقتضاء به حال خود باقی می‌ماند؛ بنابراین این‌گونه شرط عقلایی و در نظر عرف پسندیده‌است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:25:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم