کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



فردوسی با توجه به بدیی که ضحاک کرد و مکافاتی که دید می گوید: نباید جهان را به بد سپرد ، درست است که هم بد و هم نیک روزی از میان می روند و جاویدان نیستند اما بهتر است که نیکی از انسان به یادگار بماند چرا که همه کس و همه چیز فانی و ناپایدار است و گنج و دینار و کاخ بلند هیچ کدام سود و فایده ای برای انسان فانی ندارد ، همانطور که ضحاک با همه ی کاخ بلند و شبستان و ثروتی و قدرتی که داشت از میان رفت و در میان بدی از وی به یادگار ماند . از منظر فردوسی تنها سخن که یادگار می ماند و در این جا به ایما و اشاره به خوانندگان کتاب خود گوشزد می کند که روزی که فردوسی نیز از میان برود سخنش به یادگار می ماند و از حق هم نگذریم فردوسی تا دنیا برقرار است به واسطه ی سخنش زنده است .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

فردوسی در ادامه از فریدون می گوید :
فریدون فرخ فرشته نبود به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی تو داد و دهش کن فریدون تویی
فریدون ز کاری که کرد ایزدی نخستین جهان را بشست از بدی
یکی پیشتر بند ضحاک بود که بیدادگر بود و ناپاک بود
دودیگر که گیتی ز نابخردان بپالود و بستد ز دست بدان
سدیگر که کین پدر بازخواست جهان ویـﮊه بر خویشتن کرد راست
ج۱ب۱۰۵۳-۱۰۵۸
اینجا فردوسی به کار بزرگی که فریدون انجام داده اشاره می کند و می گوید فریدون از داد و دهشی که داشت آن مقام و منزلت را کسب کرد و تو هم اگر داد و دهش کنی به مقام فریدون می رسی و فریدون با کاری که کرد هم جهان و جهانیان را از شرّ ضحاک ناپاک آسوده کرد هم کین پدرش را از او گرفت می توان گفت کین پدر خود ضحاک (مرداس) را هم گرفت و کین همه ی کسانی که ضحاک در حق آن ها ظلم کرده باز ستاند .
فردوسی در ادامه در بی اعتباری دنیا داد سخن می دهد که :
جهانا! چه بد مهر و بد گوهری که پرورده ی خویش را بشکری!
نگه کن کجا آفریدون گرد که از تخم ضحاک شاهی ببرد
ببد در جهان پنجصد سال شاه به آخر بشد ؛ ماند از او جایگاه
جهانِ جهان دیگری را سپرد بجز نیکنامی ز گیتی نبرد
چنینیم یکسر همه که و مه تو خواهی شبان باش ، خواهی رمه
ج۱ب۱۰۵۹-۱۰۶۳
در اینجا فردوسی قدری خواننده ی خود را شگفت زده می کند در ابیاتی که پیش از این رفت فردوسی از پلیدی که ضحاک کرد و از کار نیکی که فریدون کرد سخن راند اما در اینجا به همگان به که و مه به شبان و رمه می گوید که جهان بدمهر و بدگهر است حتی فریدون را از میان می برد ، با وجود این که پنجصد سال در جهان شاه بود . البته فریدون فقط از این جهان نیک نامی را می برد و باز در اینجا یاد سخن عنصر المعالی می افتیم که : « خانه ی ملکان دادگر دیر بماند و قدیمی گردد و خانه ی بیدادگران زود پست شود..» (عنصرالمعالی،۱۳۶۴: ۲۳۳) در کل می توان گفت که فردوسی در اینجا به بی اعتباری دنیا و سرانجام همگان که مرگ است اشاره می کند .
فریدون پانصد سال بر تخت سلطنت می نشیند ، در طول این مدت داد پیش می گیرد و «جشن مهرگان» را بنا می نهد . همین عمر دراز فریدون اندیشه ی بلند فردوسی را دوباره به اندیشه ی ناپایداری و بی اعتباری دنیا می کشاند و در همان اوان داستان فریدون چنین می گوید :
جهان چون بر او بر نماند ای پسر تو نیز آز مپرست و انده مخور
نماند چنین – دان – جهان بر کسی در او شادکامی نبینی بسی
ج۱ب۱۰۷۶-۱۰۷۵
سخن بعدی فردوسی به بهانه توصیف پسران فریدون می باشد :
پسر خود گرامی بود شاه را بویـﮊه که زیبا بود گاه را
ج۱ب۱۱۹۵
فریدون که پنجاه ساله می شود سه فرزند پسر دارد مادر دو پسرش شهرناز و مادر پسر کهتر ارنواز است ، ارنواز و شهرناز دختران جمشید هستند که به هنگام دست یابی ضحاک به کاخ جمشید ، به شبستان او برده شدند . لیکن زمانی که فریدون بر کاخ ضحاک دست می یابد هر دو خواهر را به شبستان خویش می برد . حال فریدون سه پسر دارد و برای پسرانش خواستار سه خواهر از یک مادر و پدر می شود . جندلِ «پاکیزه مغز» در پی این دختران رهسپار کشورهای دیگر می شود تا سرانجام در دیار یمن به خواسته ی خود دست پیدا می کند . سرو شاه یمن سه دختر دارد ، زمانی که جندل از سوی فریدون به سوی او می رود و دختران را خواستگاری می کند ابتدا سرو مخالف این ازدواج است و با وزیران خویش مشورت می کند زیرا نمی خواهد از فرزندانش جدا شود . فردوسی در میانه ی داستان ازدواج پسران فریدون بیت فوق را می سراید .
بعد از آمدن پسران فریدون به یمن و سربلند بیرون آمدن آن سه از آزمایش ها و سنجش های سرو ، ازدواج صورت می گیرد و عروسان به همراه دامادها رهسپار ایران زمین می شوند:
فردوسی بزرگ در اینجا بیتی دارد :
چو فرزند را باشد آیین و فر گرامی به دل بر چه ماده چه نر
ج۱ب۱۲۹۰
این بیت خط بطلانی است بر اندیشه ی کسانی که می پندارند فردوسی فرزند پسر را بر فرزند دختر ترحیج می دهد ، البته این نکته قابل ذکر است که در جایی که در روزگار ما هنوز برخی از این عقاید درباره ی رحجان پسر بر دختر وجود دارد ، در زمان فردوسی انتظار جز این نمی شود داشت که قطعاً در آن زمان پسر بر دختر رحجان دارد و اگر فردوسی سخنی در این موضوع دارد به دلیل عقایدی است که در آن روزگار مرسوم بوده است .
فردوسی در این بیت صریحاً اعلام می دارد که اگر فرزند دارای آیین و فر باشد فرقی نمی کند دختر باشد یا پسر .
روزگاری بر این سان سپری می شود ، فریدون فرزانه پیر می شود و تصمیم می گیرد که جهان را بین فرزندان خود تقسیم کند فردوسی در پی پیر شدن فریدون می گوید :
بر این گونه گردد سراسر سخن شود سست نیرو چو گردد کهن
ج۱ب۱۳۵۶
فریدون جهان را بر پسران بخش می کند و داستان تا کشته شدن ایرج پیش می رود تا جایی که تور با خنجر آبگون سر از تن ایرج جدا می کند . این برادر کشی و بیداد ، حکیم دادجو ، فردوسی نیک اندیش را به سخن وا می دارد و آشکارا بر جهان نهیب می زند که :
جهانا ! بپرودیش در کنار وز آن پس ندادی به جان زینهار
نهانی ندانم تو را دوست کیست بر این آشکارت بباید گریست
تو نیز ای به خیره خرف گشته مرد ز بهر جهان دل پر از داغ و درد
تو شاهان کشی بیگنه خیرخیر از این دو ستمگاره اندازه گیر
ج۱ب۱۵۸۲-۱۵۷۹
فردوسی به دنیا می گوید که تو ایرج بی گناه را در کنار بپروراندی و بعد از آن به او امان ندادی ، و مشخص نیست که چه کسی دوست تو است و بر کار جهان باید آشکارا گریست و اندوه خورد .
امّا بیت های بعدی به گفته ی کزازّی فراگیر هستند و هرکس که خون پادشاهان را می ریزد در بر می گیرند . مصرع آخِر اشاره به سلم و تور دارد که دنیا آن ها را به مکافات عملشان خواهد رساند . امّا این بیت ها می تواند اشاره به محمود غزنوی داشته باشد که به بهانه ی کشور گشایی دست به کشتار می زد و خون شاهان و بزرگان دیگر را می ریخت .
در پی خونریزی بیدادگرانه ی سلم و تور ، که سر برادر را در تابوت زر می گذارند و برای پدر می فرستند ، فریدون و سپاهیان با دیدن سر ایرج می خروشند و ناله سر می نهند . فردوسی نیز همداستان با فریدون که داغدار فرزند برومند خویش است می سراید :
بر این گونه گردد به ما بر سپهر بخواهـد ربـودن چو بنمود چهر
مبر خود به مهـر زمـانه گـمان نه نیـکو بود راستـی در کـمان
چو دشمنش گیری نمایدت مهر وگر دوست خوانی نبینیش چهر
یکی پند گویم تو را من درست : «دل از مهر گیتی ببایدت شست»
ج۱ب۱۶۱۰-۱۶۰۷
فردوسی در اینجا آشکارا می گوید که به خواننده ی کتابش پند می دهد . نیکو نبودن راستی در کمان استعاره ای است از بی مهر بودن زمانه . فردوسی باز هم در مرگ ایرج قهرمان داستانش به بی اعتباری و بی مهر زمانه اشاره می کند .
بعد از کشته شدن ایرج ، از دختر او منوچهر زاده می شود و کین ایرج را از آن «دو ستمکاره» می ستاند، بین سپاهیان منوچهر و سلم و تور نبرد سختی در می گیرد و همه جا چیرگی با منوچهر است . در این میان سلم و تور اندیشه ی شبیخون می کنند . کارآگاهان منوچهر او را از کار شبیخون می آگاهند. منوچهر با گزیدن سپاهش بر سر راه آن ها کمین می نشیند و شبیخون که آغاز می شود از کمینگاه بر می جهند و بر لشکریان دشمن می تازند و آنان را پراکنده می کنند در آن میان تور از دو سوی راه بر خود بسته می بیند . همان گاه منوچهر فرا می رسد و با نیزه یی که بر پشت او می زند ،‌او را از زین برمی گیرد و بر زمین می افکند ، منوچهر سر بریده ی تور را با نامه یی برای پدر می فرستد . از سوی دیگر سلم که از کشته شدن تور آگاه شده است به اندیشه ی پناه گرفتن در دژ «اَلان» به سوی جیحون می گریزد . سپهدار سپاه منوچهر پهلوانی به نام «قارن» است که به سمت دژ می رود تا سلم را نیز به سزای عملش برساند . قارن زمانی که به پشت دروازه ی دژ الان می رسد به نگهبان دژ می گوید که فرستاده ی تور است و مهر و انگشتری را نیز به او نشان می دهد ، به این ترتیب نگهبان دژ فریب می خورد و در دژ را می گشاید زیرا او آشکار مهر و انگشتری و پیغام تور را دید اما نمی دانست که در نهان چه می گذرد ، فریب خوردن نگهبان دژ اندیشه ی بلند فردوسی را به فکر می برد و لب به سخن می گشاید :
نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت که : «راز دل از دیدگان در نهفت!»
مرا و تو را بندگی پیشه باد ابا پیشه مان نیز اندیشه باد
به نیک و به بد هرچه شاید بدن بباید همه داستان ها زدن
ج۱ب۱۹۸۵-۱۹۸۳
فردوسی به انسان نیز که از راز جهان به درستی آگاه نیست ، اندرز می دهد ، حال که ما از راز جهان آگاه نیستیم همان بهتر که بندگی پروردگار را پیشه ی خویش سازیم ، درست مانند نگهبان دژ الان که از راز پس پرده آگاهی نداشت و فریب قارن را خورد ، ممکن است ما نیز فریب بخوریم ، بنابراین بهتر است بندگی پرودگار کنیم .
بدین ترتیب سلم نیز کشته می شود و سر او نیز بر سر نیزه برای فریدون فرستاده می شود ، سپس منوچهر بعد از فرونشاندن گزند همه ی دشمنان به سوی فریدون باز می گردد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 02:06:00 ق.ظ ]




Burkholderia pseudomalle
Burkholderia mallei
B.cepacia
Pandoraea
Delftia
Cupriavidus
Ralstonia pickettii

III

Comamonas species
Acidovorax species

IV

Brevunddimonas species

V

Stenotrophomonas maltophilia

۱-۲- تاریخچه P. aeruginosa
سال‌ها قبل از آنکه P. aeruginosa شناخته شود، پزشکان ، مشاهده چرک متمایل به رنگ آبی- سبز را نشانه ای مهم برای وخیم بودن عفونت تلقی می‌کردند. اولین بار در سال ۱۸۵۰ میلادی، Sedillot حضور لکه‌های رنگی آبی- سبز را بر روی لباس جراحان مورد توجه قرار داد. اما به علت اصلی آن پی نبرد، تا آنکه در سال ۱۸۶۰ میلادی، Fordos موفق به استخراج رنگ دانه از این باکتری شد و ماده کریستالی بدست آمده از آن را پایوسیانین نامید. در سال ۱۸۶۲ میلادی، Luke این لکه‌های رنگی را در ارتباط با عفونت اعلام کرد و اظهار داشت که عناصر میله ای شکلی را در این چرک‌های آبی- سبز مشاهده کرده است. در سال ۱۸۸۲ میلادی، Gessard باکتری P. aeruginosa را جدا نمود و آن را با سیلوس پاپوسیانوس[۲] نامگذاری کرد [۲].

در سال ۱۸۸۷ میلادی Gruber این باکتری را از چرک گوش جدا کرد، در حالی که مدتی بعد یعنی در سال ۱۸۸۹ میلادی، Charrin نقش بیماریزائی این باکتری را در حیوانات اعلام کرد. در سال ۱۸۹۴ میلادی، Migula مشخصات اولیه P. aeruginosa را بیان کرد. در سال ۱۸۹۶ میلادی، Wasserman اعلام نموده که نقش سم‌ها و مواد خارج سلولی P. aeruginosa از خود سلول باکتری در بیماریزائی آن مهم تر است. Osler در سال ۱۹۵۲ میلادی، اظهار داشت که P. aeruginosa احتمالا در عفونت‌های ثانویه نقش دارد. P. aeruginosa به خاطر تولید فرآورده‌های گوناگون خارج سلولی و عدم اطلاع از چگونگی دقیق بیماریزائی آن به تدریج اهمیت و جایگاه ویژه خود را در علوم بیولوژی و پزشکی پیدا کرد و همگام با تکوین این یافته‌ها، نام‌های گوناگونی را مانند:
bacterium aeroginosum
micrococcus
papocianos
bacillus aerogenous
papocianos bacillus
pseudomonas payocyanoum
payocyanou bacterium
pseudomonas polycholor
برای آن در نظر گرفتند [۶].
امروزه به این باکتری P. aeruginosa می‌گویند که از چند واژه متفاوت تشکیل شده است.
۱- کلمه پسودو، یعنی کاذب بودن و با توجه به متفاوت بودن شکل باکتری (به حالت‌های مستقیم و خمیده) در هنگام نامگذاری در ابتدای نام این خانواده قرار داده شده است.
۲- کلمه موناد، این واژه کلمه ای یونانی است و به معنی واحد می‌باشد( قبلا واحد بیماریزائی که موجب عفونت می‌گردید به عنوان موناد پیشنهاد گردیده بود. با در نظر گرفتن این تعریف، پسودوموناس ‌ها در واقع مربوط به واحدهای متغیر الشکلی بوده که برای ظهور خود در عفونت‌ها نیاز به اکسیژن دارند.
۳- آئروژینوزا ، این کلمه در زبان لاتین به معنای زنگ مس(اکسید مس) می‌باشد و در واقع، علت اصلی چنین تعبیری در مورد این باکتری‌ها مربوط به رنگ پیگمان (سبز یا آبی متمایل به سبز) تولید شده در کشت حاصل از این باکتری بوده است [۶].
۱-۲-۱- خصوصیات مورفولوژیک P. aeruginosa
باکتری‌های موجود در گونه P. aeruginosa میله ای شکل، مستقیم یا کمی منحنی، گرم منفی، غیر اسید فست و بدون اسپور می‌باشند. این باکتری‌ها به وسیله یک یا تعدادی تاژک قطبی حرکت می‌کنند. طول این باکتری‌ها بین ۵/۱ تا ۴ میکرون و عرض آن‌ها بین ۵/۰ تا ۱ میکرون متفاوت است. این باکتری‌ها در زیر میکروسکوپ معمولاً به صورت منفرد، دوتائی و زنجره کوتاه دیده می‌شوند [۷].
۱-۲-۲- خصوصیات رشد

  • aeruginosa، هوازی اجباری بوده که در انواع مختلفی از محیط‌های کشت به سهولت رشد می‌کند.

۱-۲-۳- هوازی‌های اجباریObligate aerobes
ارگانیسمهایی هستند که از نظر تنفس بیشتر انرژی خود را با بهره گرفتن از اکسیژن و توسط واکنشهای فسفویلاسیون اکسیداتیو تولید می‌کنند و اکسیژن در این فرایند نقش پذیرنده نهایی الکترون بعهده دارد. در نتیجه این میکروارگانیسم‌ها نیاز به اکسیژن و پتانسیل اکسیداسیون و احیاء(EH) بالا دارند و بنابراین غالباً در سطح مواد غذایی که در معرض اکسیژن است حضور دارند مانند پسودوموناس‌ها که اتانول را به اسید استیک اکسید می‌کند و منجر به فساد محصول و تبدیل آن به سرکه می‌گردد.
اما سه آنزیم که باکتری را در مقابل این رادیکال‌ها محافظت میکنند عبارتند از :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:06:00 ق.ظ ]




چو مردم ندارد نهاد پلنگ نگردد زمانه بر او تار و تنگ
ج۲ب۵۷۵
بدین گونه با او همی چاره جست نهانیش بد بود و رایش درست
ج۲ب۱۸۸۱
جلوه های دانش
« هیچ عزّی بزرگوار تر از دانش نیست . پس آموختن را وقتی پیدا مکن ، چه در هر وقت و در حال که باشی چنان باش که یک ساعت از تو در نگذرد تا دانشی نیاموزی و اگر در آن وقت دانایی حاضر نباشد از نادانی بیاموز که دانش از نادان نیز بباید آموخت از آن که هر هنگام که به چشم دل در نادان نگری و بصارت عقل بروی گماری آن چه تو را از وی پسندیده باید دانی که نباید کرد . » ( عنصرالمعالی،۱۳۶۴: ۳۴ )
زردشت در زمانی می زیسته که دانش گسترش چندانی نداشته است و بنابراین انسان در برابر رازهای طبیعت بناچار ناتوان و نادان بوده است و در این شرایط برداشت و واکنش انسان در برابر رویدادهای طبیعت باید بر پایه ی نادانی استوار بوده باشد . در چنین اوضاع و احوالی است که زردشت ظهور کرد و برای نخستین بار با بینشی شگفت انگیز و خردی روشن از آزادی گزینش بر پایه ی اندیشه سخن می دارد . » ( وحیدی،۱۳۵۵: ۱۱۴ )

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

« در دین یشت از چیستا یعنی علم و معرفت سخن رفته است . در هفتن یشت (کوچک) فقرات یک وشش از خرثو که به معنی خرد و دانش است سخن می رود و از دانش فطری و اکتسابی یاد می کند . علم اساس سعادت دنیوی و اخروی است در مزدیسنا فراموش نشده است . » ( پورداوود،۱۳۷۸: ۲۶ )
« کدام یک از این دو بزرگتر است . کسی که پیرو راستی است و یا کسی که به دروغ گرویده است . دانا باید دانای دیگر را از آن آگاه سازد بیش از این نشاید که نادان سرگشته بماند . تو خود ای اهورا در پاک منشی آموزگار ما باش . » ( پورداوود،۱۳۷۷: ۳۱ )
اهتمام و توجه به علّو دانش در آیات قرآن ، احادیث و سخن بزرگان به چشم می خورد. حدیث معروف پیامبر بیانگر اهمیّت این موضوع از نظر دین اسلام است : « اطلبوا العلم و لو بالصین فان طلب العلم فریضه علی کل مسلم ، ان الملائکه تضع اجنحتها لطالب العلم رضاً بما یطلب . » ( پاینده،۱۳۶۳: ۶۴-۶۳ ) ( دانش را بجویید اگر چه در چین باشد . زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است و فرشتگان بال خویش را برای طلب علم پهن می کنند زیرا از آن چه وی در طلب آن است خشنود هستند . )
در شاهنامه عقل و خرد بر همه چیز برتری داده می شود .
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
ج۱ب۱۴
شعار مقدس ایرانیان و مفهوم آن مد نظر همه ی جهانیان است . این بیت نظر واقعی فردوسی را درباره ی علم آشکار می کند .
ارزش دانش از دیدگاه او تا آن جاست که در آغاز کتاب در قالب ابیاتی زیبا این مسأله را طرح می نماید بعد از ستایش یزدان بی همتا و خرد روشن گر به بررسی مسأله ی دانش و ارزش آن می پردازد .
به دانش ز دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هرکس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن بدانی که دانش نیاید به بن
ج۱ب۳۳-۳۱
در بیتی دیگر رنج بردن در راه دانش را می ستاید :
به رنج اندر آری تنت را رواست که خود رنج بردن به دانش سزاست
شیخ کلینی در اصول کافی از زبان امام زین العابدین می فرمایند : لو یعلم الناس ما فی طلب العلم لطلبوه ولوبسفک المهج وخوض اللجج (اگر مردم بدانند در طلب علم چه فایده ای است، آن را می طلبند ، اگر چه با ریختن خون دل و فرورفتن در گردابها باشد .)
فردوسی آموختن دانش را پناهگاهی مستحکم در برابر ناملایمان می داند و برای حافظت و دوام انسان و رستگاری او ، جایگاهی امن به شمار می رود .
تو را دانش و دین رهاند درست ره رستگاری ببایدت جست
ج۱ب۶۹
فراگیری علم باعث آشنایی انسان با فضایل و رذایل و بر حذر بودن او از صفات ناپسندیده می شود و انسان در زیر لوای علم ، خود را به زیور صفات نیک می آراید و همین عامل رستگاری او در جهان می گردد .
سخن و سخنوری
« کسانی که با زبان خود در میان دوستانشان خشم و سم منتشر کنند و به ضد تربیت ستوران باشند ، در نزد آنان نه کردار نیک بلکه اعمال زشت غالب است و برای ایمان دروغینشان به سرای دیو درآیند . » ( پورداوود،۱۳۷۸: ۱۱ )
« سخنی گویید که از اندیشه ی پاک سرچشمه گرفته است و کاری کنید که با کوشش و پارسایی از دست و بازو برآمده باشد . » ( ارباب کیخسرو،۱۳۸۰: ۴۱ )
« سخن اثر بخش بزرگترین و کارسازترین و به دوست داشتن سزاوارترین و برای آشکارا ورزیدن لایق ترین و در تـحصیل حقـیقت دیـن به مزدیسنا بــزرگ ترین است ، آن را می ستاییم.» (همان، ۶۰)
در حدیثی از پیامبر آمده است:رحم الله عبداً قال خیراً فغنم أوسکت عن سوءٍفسلم.(پاینده،۱۳۶۳ : ۳۴۷)(خدا رحمت کند بنده ای راکه سخن نیک گویدوغنیمت برد یاازبدگویی سکوت کند و سالم ماند.)
آیین سخنوری و آداب سخن گفتن در میان ایرانیان بسیار مهم و به آن اهتمام ورزیده اند. اصل بسیار مهمی است که فرد در جلوی شاه یا یک بزرگ چگونه سخن بگوید . برای رسالت به نزد بزرگان معمولاً افراد سخنور و آگاه و صاحب درک و فهم بسیار برگزیده می شدند و گاه پیش می آمد که شاه ، خود به عنوان فرستاده ، نامه را به دربار شاه دیگری می برد. چنانکه اسکندر چند بار این کار را انجام داد . افرادی هم که به سمت دبیری یا وزارت دربار برگزیده می شدند نیز دارای همین خصوصیات بودند .
سعدی می گوید :
زبان در دهان ای خرمند چیست ؟ کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروشست یا پیله ور ؟
(سعدی،۱۳۷۵ :۱۰۷)
عنصر المعالی می گوید : سخن که به مردم نمایی بر روی نیکوترین نمای تا قبول بود و مردمان درجه ی تو بشناسند که بزرگان و خردمندان را به سخن دانند نه سخن را به مردم که نهان است زیـر سـخـن خـویـش . چنانکــه بــه تازی گـویـند : المـرء مخـبوءُ تحـت لسانه.( عنصرالمعالی،۱۳۶۴ : ۴۴)
سعدی می فرماید : هر که سخن نسجد از جوابش برنجد . (سعدی،۱۳۷۵ :۶۶۳۰)
همان طور که سخن نیک از روی عقل و منطق و سنجیده بیان شده باشد مایه ی آرامش خاطر است ، همان طور نیز سخنی که نسنجیده بر زبان جاری شود مایه ی بلا و مصیبت برای فرد است . در سراسر شاهنامه بر اعتدال و میانه روی در امور اهتمام ورزیده می شود و افراط و تفریط را هر چند از جانب پهلوانان و شاهان نامدار نیز باشد نمی پسندد .
کسی کز گزافه سخن راندا درخت بلا را بجنباندا
ج۵ب۲۳۷
سخنان فردوسی درباره ی سخن :
همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تو را سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوار مایه مدار
ج۱ب۵۷-۵۶
شد آن نامور پر هنر شهریار به گیتی سخن ماند از او یادگار
ج۱ب۳۷۶۰
کسی کز گزافه سخن راندا درخت بلا را بجنباندا
ج۵ب۲۳۷
همی خواهم از دادگر یک خدای که چندان بمانم به گیتی به پای
که این نامه ی شهریاران پیش بپیوندم از خوب گفتار خویش
از آن پس تن جانور خاک راست سخنگوی جان معدن پاک راست
ج۶ب۹۰۲-۹۰۰
چنین است رسم سرای کهن سکندر شد و ماند ایدر سخن
سخن به که ویران نگردد سخن چو از برف و باران سرای کهن
ج۷ب۱۸۸۵ – ۱۸۸۹
همه خاک دارند بالین و خشت خنک آن که جز تخم نیکی نکشت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:06:00 ق.ظ ]




وی در سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد و به زادگاه خود بازگشت. آتشی در مورد شرایط زندگی خود در این سال ها می‌گوید: فواصل این سال‌ها پر از حوادث و دربدری و سردرگمی های فکری ومعیشتی بود (برقعی،۱۳۷۳: ۲۸).
آتشی در چند تئاتر و یک فیلم سینمایی به نام «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی نیز ایفای نقش کرده‌است (یاحسینی،۱۳۸۲: ۲۰۸).
۲-۱-۱-۴- فعّالیت‌های سیاسی
آتشی اگرچه تمایلی به سرودن شعر سیاسی نداشت؛ امّا دوران تحصیلی‌اش به خصوص دوران دانشسرای مقدّماتی در شیراز و دانشسرای عالی در تهران، پر از وقایع سیاسی و اوج ظهور او به عنوان یک شاعر معاصر است (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۰۳). در واقع آشنایی وی با سیاست قبل از رفتن به شیراز بود. «آن موقع اوج بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بود. مبارزه علیه انگلستان و شرکت نفت جنوب، داشت به مراحل حسّاس خود نزدیک می‌شد و یک شور و التهاب خاصّی سرتاسر ایران و ازجمله بوشهر را فرا گرفته‌بود. احزاب مختلفی در ایران شروع به فعّالیت کرده‌بودند که هر کدام در بوشهر نیز کم و بیش به فعّالیت می‌پرداختند. شروع آشنایی آتشی با سیاست نیز بعد از آشنایی با همین گروه‌ها آغاز شد» (یاحسینی،۱۳۸۲: ۸۸).
«در واقع لحظه اوّلی که من با حزب توده پیوند خوردم در اواخر شهریور ماه ۱۳۳۰ و در شیراز بود. این ابتدای زندگی به اصطلاح سیاسی من بود» (یاحسینی،۱۳۸۲: ۹۴)؛ امّا «پس از اختناق زیاد، درست در سالی که دوره دانشسرای آتشی به پایان رسید و قصد بازگشت به بوشهر را داشت، ارتباط او با سازمان جوانان و حزب کم و کمتر شد. آخرین ارتباط‌هایش با حزب توده در سال ۱۳۳۳ بود» (یاحسینی،۱۳۸۲: ۱۲۰).
«آتشی در سال‌های تحصیل در دانشسرای عالی و بعد از آن، کم‌کم از اندیشه‌های سیاسی خویش فاصله گرفت و زمانی که ازدواج کرد به دلیل تأمین معاش خانواده و یکی نبودن دخل و خرجش به طور کلّی سیاست‌بازی را کنار گذاشت» (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۱۹).
۲-۱-۱-۵- آثار منوچهر آتشی
در اوایل سدۀ حاضر که انقلاب ادبی نیما به وجود آمد، شاعران جنوب نیز با او همراه شدند. آتشی یکی از این شاعران بود که راه نیما را به کمال پیمود. وی با به خدمت گرفتن عناصر بومی و محلّی در شعر خویش گامی فراتر از دیگر شاعران عصر نیما برداشت و شعر و چهره خویش را در این عرصه ماندگار کرد (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۱۸).
زندگی شعری آتشی را می‌توان از نظر موقعیّت ذهنی و زبانی شعر وی به دو دوره شفّاف تقسیم کرد:
۱- دوره کتاب‌های «آهنگ دیگر»، «آواز خاک» و «دیدار در فلق» که دوران تثبیت و ارائه شخصیت شعری او یا دوره بومی‌گرایی شاعر است و زبان شاعر، حماسی و گاه تغزّلی است.
۲- دوره کتاب‌های «وصف گل سوری»، «گندم و گیلاس»، «زیباتر از شکل قدیم جهان» و «چه تلخ است این سیب» که دوران پختگی شاعر و دوره بازیافت خویش است. دوره تغزّل طبیعت‌گرا با مایه‌های عام اجتماعی- انسانی است (مختاری،۱۳۷۸: ۱۸-۱۷).
آثار وی به دو دسته منظوم و منثور تقسیم می‌شود؛ آثار منظوم:
آهنگ دیگر (۱۳۳۸)، آواز خاک (۱۳۴۶)، دیدار در فلق (۱۳۴۸)، بر انتهای آغاز (۱۳۵۰)، وصف گل سوری (۱۳۷۰)، گندم و گیلاس (۱۳۷۱)، زیباتر از شکل قدیم جهان (۱۳۷۶)، چه تلخ است این سیب (۱۳۸۰)، حادثه در بامداد (۱۳۸۰)، ریشه‌های شب (۱۳۸۴)، غزل، غزل‌های سورنا (۱۳۸۴).
آثار منثور:
آتشی، مقالات زیادی در مجلّات و روزنامه‌ها چاپ کرده‌است. علاوه بر این وی ترجمه‌ها و تألیفات ارزشمندی هم دارد: ترجمه فونتامارا نوشته اینیاتزیوسالونه (۱۳۴۶)، ترجمه دلفین‌های آبی رنگ نوشته زیگموند لاوین (۱۳۴۹)، ترجمه نمایشنامه دلاله نوشته تورنتون وایلدر (۱۳۵۱)، سرگذشت کشور کوچک (۱۳۵۰)، ترجمه شعر لنین اثر مایاکوفسکی (۱۳۵۹) (یاحسینی۱۳۸۲، ۲۸۹). و «قصّه خندق پارتی»، سرگذشت سورنا، سردار ایرانی.
یکی از کارهای او ترجمه «فونتامارا» نوشته «اینیاتزیوسالونه» بود. این کتاب را سیمین دانشور به او هدیه داده‌بود (تمیمی،۱۳۸۵: ۲۷۴).
آتشی در سال ۱۳۵۹ منظومه «لنین» اثر «ولادیمیر مایاکوفسکی» را از انگلیسی به فارسی برگرداند و با نام مستعار «م. سورنا» منتشر کرد (تمیمی،۱۳۸۵: ۳۵۴).
گزینه اشعار، اتّفاق آخر، باران برگ ذوق (شعر کلاسیک). از دیگر از مجموعه اشعار اوست (قربانعلی،۱۳۸۳: ۹). مهاجران و سه منظومه به نام‌های خلیج و خزر، جادّه بازارگان و نقش سفال از دیگر آثار این شاعر است. او در غزل، سُرنا یا سورنا تخلّص می‌کرد (برقعی،۱۳۷۳: ۲۹).
۲-۱-۱-۶- تأثیرپذیری آتشی
«مادرش سرچشمه همه الهامات او بود. مادر، میراث خیال‌پردازی اوست. گنجینه عجیبی از افسانه، مَثَل، شعر و خاطره است» (تمیمی،۱۳۸۵: ۴۷-۴۶). آتشی معتقد است که مشیری و فریدون تولّلی بر ذمّه او حق دارند؛ زیرا مانند دو پل او را به نیما رسانیده‌اند (تمیمی،۱۳۸۵: ۱۰۶).
در دوران دانشسرا، قطعه شعر «سایه‌های شب» از فریدون توللی به دست وی رسید و به گفته خودش «این شعر نگرش تازه مرا پی‌ریزی کرد. در نوجوانی، نگرشی رمانتیک به طبیعت و اشعار رمانتیستی متمایل به سمبلیسم با دیدگاهی بدبینانه، در آن زمان چنان مرا ذوقزده کرد که نگو. همان وضعی که خود «تولّلی» و «شهریار» در برابر «افسانه» پیدا کرده بودند» (آتشی،۱۳۷۵: ۳۴-۳۳).
حضور یک همکار فرهیخته به نام محمّدرضا نعمتی‌زاده که آتشی را به جستجوی بیشتر در شیوه نیمایی ترغیب می‌کرد نیز از عوامل گرایش او به نیما بود (تمیمی،۱۳۸۵: ۹۹). آتشی در میان شاعران، بیشترین تأثیر را از نیما گرفت و اگرچه راه او را در پیش گرفت؛ ولی برای خود سبکی نو را که ریشه در باورها و افکار بومی و فرهنگی‌اش داشت، برگزید (سیدخشک بیجاری،۱۳۸۷: ۵۷). یکی دیگر از کسانی که آتشی خود را مدیون او می‌داند «جهانگیر کازرونی تیمسار» است که آتشی معنی انقلاب نیما و حتّی شاملو را از او آموخت (تمیمی،۱۳۸۵: ۱۱۴-۱۱۳).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۱-۱-۷- وفات
آتشی پس از عمل جراحی تومور کلیه، در آبان ماه سال ۱۳۸۴ دچار حمله ‌شدید قلبی شد و در ۲۹ آبان همین سال به علّت ایست قلبی در ۷۴ سالگی درگذشت (سیدخشک بیجاری، ۱۳۸۷: ۱۲۵-۱۲۴).
او در اواخر عمرش عنوان و جایزه ادبی «چهره ماندگار» را دریافت کرد (دست‌غیب۱۳۸۶، ۱۶۰).
۲-۱-۲- نادر نادرپور
۲-۱-۲-۱- دوران کودکی و تحصیلات نادرپور
نادرپور در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران متولّد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در دبیرستان ایرانشهر تهران، در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت درجه لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشته زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت. در سال ۱۳۴۳ برای مطالعه ادبیّات ایتالیایی به آنجا رفت و دو سال در ایتالیا اقامت گزید (خلیلی‌جهانتیغ،۱۳۸۹: ۳۱).
وی در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشته زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت. پس از بازگشت به تهران از سال ۱۳۴۲-۱۳۳۳ چهار مجموعه خود به نام‌های چشم‌ها و دست‌ها، دختر جام، شعر انگور و سرمه خورشید را منتشر کرد.
۲-۱-۲-۲- زندگی خانوادگی نادرپور
او فرزند تقی‌میرزا از نوادگان رضاقلی، فرزند ارشد نادرشاه افشار بود (خلیلی‌جهانتیغ،۱۳۸۹: ۳۱). نادرپور در زمستان سال ۱۳۳۷ با دختری از اهالی ارومیه [ژاله بصیری] ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام پوپک شد (امیرهمایون،۱۳۸۹: ۴۸).
۲-۱-۲-۳- فعّالیت‌های فرهنگی
وی از سال ۱۳۳۷ به مدّت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیّت‌های مختلف مشغول به کار بود و در سال ۱۳۴۳ روانه ایتالیا شد و پس از آموختن زبان ایتالیایی بار دیگر به فرانسه رفت و پس از سه سال اقامت در این کشور به ایران بازگشت. وی در ۱۳۴۶ به همراه تعدادی از روشنفکران و نویسندگان مشهور در تأسیس کانون نویسندگان ایران نقش داشت. در سال ۱۳۵۰ نیز بار دیگر به فرانسه و ایتالیا سفر کرد و بعد از یک سال به ایران بازگشت. ره‌آورد این سفرها، کتاب «هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا» بود. در سال ۱۳۵۱ سمت سرپرستی گروه ادب امروز را در سازمان رادیو و تلویزیون ملّی ایران به عهده گرفت (www.persian- man.ir).
در سال ۱۳۵۹ در فرانسه عضو افتخاری اتّحادیه نویسندگان فرانسه شد. نادرپور علاوه بر آشنایی با زبان فرانسه و ایتالیایی به موسیقی، نقّاشی و به حافظ وخیّام علاقه خاصّی داشت (خلیلی‌جهانتیغ،۱۳۸۹: ۳۱).
۲-۱-۲-۴- فعّالیت‌های سیاسی
حزب توده بلافاصله پس از تبعید رضاشاه و آزادی زندانیان سیاسی نه چندان خطرناک، ظهور پیدا کرد (آبراهیان، ۱۳۸۲: ۲۵۴-۲۵۳). در اواسط سال ۳۲ حزب توده، تنها حزبی بود که خطّ‌مشی معیّن و سازمان منظّم و سراسری و شعبات گسترده در اکثر نقاط کشور داشت. بازرگان وضعیت سال‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ ؛یعنی زمانی که رییس دانشکده فنّی بود را چنان توصیف کرده‌است که بزرگ‌ترین مشکل مدیریت دانشگاه را ناشی از نفوذ حزب توده در بین قشر عظیمی از دانشجویان، استادان، کارمندان و حتّی مستخدمین می‌داند (آبراهیان،۱۳۸۲: ۲۶۳).
حزب توده در بین روشنفکران و نویسندگان، نفوذ گسترده و عمیق‌تری داشت و بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر ازجمله نادرپور و … را به خود جلب کرده‌بود. چنان که تایمز لندن اشاره کرده‌بود، حزب توده مستعدترین و تحصیل‌کرده‌ترین جوانان ایرانی را جذب کرده‌بود (آبراهیان،۱۳۸۲: ۳۰۴-۳۰۱).
۲-۱-۲-۵- آثار نادرپور
نادرپور یکی از شعرای مطرح جریان رمانتیک است. او شاعری است که با ادب اروپایی آشنا بود، دوران رمانتیک شعر نیما را درک کرده و جزو شعرای پس از ۱۳۲۰ است. واقعه شهریور اثر کلّی در شعر شعرای این مرحله از شعر فارسی گذاشت (جمشیدی،۱۳۸۸: ۱۵). نادرپور در سه کتاب اوّل خود به کلّی شاعری رمانتیک است. کتاب سرمه خورشید و شعر انگور او از نظر سبکی می‌تواند رمانتیستی باشد که در آن‌ها رگه‌هایی از سمبولیسم را می‌توان جست (اشرف‌زاده،۱۳۸۱: ۲۳۲).
وی به تمام و کمال نماینده شعر «رمانتیک» در حوزه «موج نو» است. آثار شعری‌اش عبارتند از:
چشم‌ها و دست‌ها (۱۳۳۳)، دختر جام (۱۳۳۳)، شعر انگور (۱۳۳۶)، سرمه خورشید (۱۳۳۹)، با گیاه و سنگ نه، آتش (۱۳۵۶)، از آسمان و ریسمان (۱۳۵۶)، شام بازپسین (۱۳۵۶)، صبح دروغین (پاریس۱۳۶۰)، خون و خاکستر (لس‌آنجلس۱۳۶۷)، زمین و زمان (لس‌آنجلس۱۳۷۵)، مجموعه اشعار (۱۳۸۲).
(وفایی،۱۳۸۶: ۸۶۲).
ترجمه‌های او عبارتند از:
اشعار هوانس تومانیان
همراه با «ک خننس» «ر. بن» «ه. ا. سایه»
هفت چهره از شاعران معاصر ایتالیا
تعدای کتاب جیبی با همکاری بیژن اوشیدری و فرناند و کاروزو (www.persian- man.ir).
ترتیب آثار نادرپور براساس سال انتشار به شرح زیر است:
چشم‌ها و دست‌ها، دختر جام، شعر انگور، سرمه خورشید، برگزیده شعر نادر نادرپور، گیاه و سنگ نه، آتش (کلیاشتورینا،۱۳۸۰: ۴۹).
۲-۱-۲-۶- تأثیرپدیری نادرپور
نادرپور از شاخص‌ترین چهره‌های شعر نوتغزّلی نوقدمایی پس از نیما است و در دهه سی و نیمه اوّل دهه چهل به عنوان محبوب‌ترین شاعر نوپرداز تأثیر گسترده‌ای بر ذهن نوگرای جامعه داشت. وی به تقلید از خانلری و تولّلی به صحنه آمد و چهارپاره‌های او در آثار اوّلیه‌اش اغلب دربردارنده مضامین تولّلی‌وار بودند. وی رفته رفته به سوی زیباییشناسی خاصّی گرایید که موجب استقبال گسترده به شعر او در آن سال‌ها شد، البتّه این زیباییشناسی جوان و فریبنده در برابر جریان‌های شعری تازه‌تری که به نیازهای عاطفی و اندیشگی جامعه پاسخ می‌دادند رفته رفته رنگ باخت (روزبه،۱۳۸۳: ۲۳۷).
۲-۱-۲-۷- وفات
نادرپور پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به آمریکا رفت و تا پایان عمر در این کشور زندگی کرد. وی بیست سال پایانی عمر خود را در غربت سپری کرد، لذا نوستالژی وطن در بیشتر اشعارش به ویژه در مجموعه‌های «زمین و زمان» و «خون و خاکستر» دیده می‌شود (شریفیان،۱۳۸۴: ۵۲). این شاعر بزرگ سرانجام در ۲۹ بهمن ۱۳۸۷ رخت از جهان بربست (خلیلی‌جهانتیغ،۱۳۸۹: ۳۱). مرگ وی در لس‌آنجلس اتّفاق افتاد (وفایی،۱۳۸۶: ۸۶۲).
۲-۲- اصطلاحات و واژه‌ها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:06:00 ق.ظ ]




یکی پهن کشتی به سان عروس بیاراسته همچو چشم خروس
محمّد بدو اندرون با علی همان اهل بیت نبیّ و وصی
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبیّ و وصی گیر جای
گرت زین بد آید ، گناه من است ؛ چنین است و این دین راه من است
براین زادم و هم بر این بگذرم ؛ چنان دان که خاک پی حیدرم

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

دلت گر به راه خطا مایل است تو را دشمن اندر جهان خود دل است
نباشد جز از بی پدر دشمنش ؛ که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آن کس که در دلش بغض علی است از او زارتر در جهان زار کیست ؟!
نگر تا نداری به بازی جهان ! نه برگردی از نیک پی همرهان !
همه نیکیت باید آغاز کرد چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی ؟ همانش کرانه ندانم همی
ج۱،ب۱۱۰-۹۰
در بیت هایی که ذکر شد در ستایش پیامبر (ص) سخنانی نغز و زیبا بیان شد . به ویژه در مورد جانشین و وصّی او و این که عترت رسول اکرم حکم کشتی نجات را در دریای متلاطم حیات دارند و سرنشینان کشتی در کنار آن بزرگان از موج های خروشان و غرق شدن ایمنی می یابند . اینک به ذکر چند مورد از آیات و احادیثی که در این بیت ها مورد نظر حکیم توس بوده است پرداخته می شود .
« لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٌ حسنهٌ » (احزاب ۲۱) ( البته شما را در اقتدای به رسول خدا چه در صبر و مقاومت با دشمن چه دیگر اوصاف و افعال نیکو خیر و سعادت بسیار است . (به گفتار پیغمبرت راه جوی / دل از تیرگی ها بدین آب شوی)
« ان الله بعث محمداً (ص) نذیراً للعالمین ، و امیناً علی التنـزیل …» (سیدرضی،۱۳۷۱ : ۷۳ – ۷۲ ) (خداوند پیامبر اسلام را ،‌حضرت محمد را هشدار دهنده ی جهانیان مبعوث فرمود تا امین و پاسدار وحی الهی باشد .) (چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی / خداوند امر و خداوند نهی)
فردوسی در ابتدای پادشاهی شاپور اردشیر بار دیگر زبان به ستایش خداوند جهان می گشاید سپس از پیامبر (ص) و امام علی(ع) می گوید :
از او ، بر روانِ محمّد درود ! به یارانش بر ، هر یکی ، برفزود!
سرانجمن بُد،زیاران، علی که خوانند او را علیِّ ولی
همه پاک بودند و پرهیزگار ؛ سخنهایشان برگذشت از شمار
کنون بر سخنها فزایش کنیم جهان آفرین را ستایش کنیم
ج۷،ب۳۳۳۹- ۳۳۴۷
در دعاهای امام سجاد (ع) در صحیفه ی سجادیه می خوانمی : « اللهم فصل علی محمد و امینک علی وحیک و نجیبک من خلقک و صفیک من عبادک امام رحمه و قائد الخیر و مفتاح البرکه » (بار الها پس درود فرست بر محمد که امین وحی تو و بزرگوارتر از تمام خلق تو و بنده ی پسندیده در میان عباد توست آن پیشوای رحمت و قافله سالار خوبی و کلید برکت .)
۱-۳-ستایش سلطان محمود غزنوی :
فردوسی شاعری مدیحه سرا ، چرب زبان و سالوس نیست چه بسا اگر چنین خصوصیاتی داشت مانند شـاعـرانـی چـون : عنـصری ، فرّخـی و … در دربـار سلطان محمود جایگاه رفیعی می یافت و از بخشش ها و نواخت های محمود برخوردار می گشت به طوری که ظرفهای مطبخش همه از طلا بود ، در آن صورت دیگر اثرش آن قدر پایدار و بادوام نبود . با این وجود ابیاتی را در مدح سلطان محمود می بینیم که فقط هدف فردوسی از آن ها پذیرش شاهنامه توسط محمود و حمایت از او جهت پایدار ماندن اثرش می باشد .
شاید هـم به پـاداش زحمات فردوسـی ، به اندازه ی دفع نیاز او را از لحاظ مالی برخوردار می کرد ، تا بدینوسیله کسی که بیش از سی سال عمرش را صرف سرودن شاهنامه کرده و بسیاری از ثروت آبا و اجدادی خود را در این راه خرج کرده بود ، در اواخر عمر در وضعیت بهتری زندگی کند .امّا این سؤال پیش می آید که چرا فردوسی کتاب خود را با آن همه آب و تاب به محمود تقدیم کرد ؟ فردوسی خوب می دانست که شاهنامه برعلیه مسائلی است که محمود از آنها طرفداری می کرد و می دانست که از آن چه او دوست دارد چیزی در این کتاب وجود ندارد .
در بیان تقدیم شاهنامه به محمود از سوی فردوسی ، ندوشن می گوید :
محمود در رأس قدرت زمان بوده ، شاهی با حشمت و معروف به ادب دوست ، و بنا به رسم ، اهمّیت یک اثر زمانی بازشناخته می شد که مورد تأیید چنین کسانی قرار بگیرد فردوسی به عنوان فردی شیعی مذهب و ایران گرای ، در گروه اقلیت جای داشته است ، بنابراین می توانست دشمنان زیادی در میان متعصبان داشته باشد که کتابش را مدح آتش پرستان و گبرگان بخوانند و آن را نابود کنند . تقدیم شاهنامه به محمود نوعی مصونیت به کتاب و سراینده اش می بخشیده است .
محمود غزنوی ، بخصوص در چند سال آغاز حکومتش ، نه آن چنان بوده که نسبت به هواداران ایران و زبان فارسی بی اعتنا بماند ، از این رو ، با تقدیم شاهنامه به محمود ، این گروه امیدوار بودند که در برابر مخالفانشان نظر مساعدی را بیشتر به جانب خود سنگینی دهند .
سرانجام ، انتظار اجر در مقابل کاری که حاصل یک عمر بوده است رسم زمان بوده . این چشمداشت چه از نظر فردوسی و چه از نظر هر آزاده ی دیگری چشمداشتی غیر طبیعی یا خلاف شرافت انسانی شناخته نمی شده است . فردوسی پیش از نشستن محمود بر تخت شاهنامه را سروده بوده ، او برای نفس کار این کار را کرده ، اصل خود کتاب بوده . اگر هیچ پاداش مادی هم به دست نمی آمد ، تغییری در اصل موضوع پدید نمی آمـد ، پـاداش محمـود چـیزی در حکم حـق التألیف امروز شناخته می شده . (ندوشن ، ۱۳۷۵ : ۶۰-۵۹ )
در این قسمت به توصیه استادان از آوردن ابیات خودداری شده و فقط به جای ابیات در کتاب اشاره می شود.
اندر ستایش سلطان محمود در آغاز کتاب :
فردوسی در این ستایش می گوید که شبی با اندیشه ی سلطان محمود می خوابد و در خواب می بیند که شمعی از آب بیرون آمده و تمام گیتی را روشن می کند و بر اثر روشنایی شمع تخت پیروزه ای پیدا می شود که شهریاری چون ماه که تاجی بر سردارد بر روی آن نشسته و وزیری پاک که شاه را به داد و دین راهنمایی می کند کنار او است و زمانی که از وزیر نام این پادشاه را جویا می شود ، وزیر می گوید که او جهاندار محمود شاه بزرگ است و هر کودکی از گهواره نام محمود را می گوید و وزیر به فردوسی می گوید که تو نیز باید ستایش و آفرین گوی محمود باشی . (ج۱ب۲۱۲-۱۶۵)
ستایش فردوسی از سلطان محمود در آغاز جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب :
فردوسی در این ستایش نیز محمود را به صفات بخشش و بزرگی می ستاید که آرام و قرار این ملک به وجود محمود بازبسته است . اما فردوسی در ادامه ی ابیات گویا می خواهد دادگری و صفات نیک پادشاهان دیگر را به محمود یادآوری کند ، به همین دلیل از فریدون فرّخ نام می برد ، در پایان نیز گویا می خواهد به محمود هشدار دهد که مرگ پایان زندگی است و ناگزیر همگان را در می یابد پس روزی می رسد که همگان به مکافات عمل خویش می رسند و چیزی که از انسان به جا می ماند آثار نیک و بدی است که از خود به جای گذارده است . (ج۵،ب۳۸۶۷-۳۷۹۷)
ستایش فردوسی از سلطان محمود در پادشاهی گشتاسب :
فردوسی در این ستایش ابتدا از خویش می گوید که برای سرودن شاهنامه رنج بسیار برده است و می خواهد که شاهنامه را به کسی تقدیم کند و برای ایـن کار به محمـود رجوع می کند. (ج۵ب۱۹۵۴-۱۹۴۰ )
ستایش فردوسی از سلطان محمود در ابتدای داستان هفت خوان اسفندیار :
فردوسی در این ستایش به مبالغه دست می زند و سخاوتمندی محمود را به بارانی تشبیه می کند که در بهار می بارد و نیز به سخاوتمندی خورشید مانند می کند . او پادشاهی است دادگر عادل که به گدا و فقیر و مسکینان توجه می کند و در میدان جنگ دلاوری دلیر و بی باک است . (ج ۶ ب ۲۴۴۳ – ۲۴۲۰)
ستایش دیگری از سلطان محمود در شاهنامه :
در اینجا فردوسی به ستایش محــــمود پرداخته و او را پادشـاه ایـران ، تـوران و هند می خواند و معتقد است هر که خردمند باشد ، شکوه عظمت محمود در میدان نبرد جشن و شکار و سخاوتمندی می پردازد . در ضمن اشاره ای به سالخوردگی و ناتوانی وضعیت بد معیشتی خود دارد تا اگر بدخواهان بگذارند سلطان محمود عنایتی به او داشته باشد . (ج ۶ ب ۴۹۵۵ -۴۹۲۷)
ستایش فردوسی از سلطان محمود در آغاز پادشاهی داراب :
در این ستایش فردوسی محمود را شاه خورشید چهر می خواند و دوباره به عدالت و مهربانی او اشاره می کند . او را پادشاهی می داند که همیشه به دنبال دستگاری و راستی است. در پایان برای او دعا می کند که تاج و تختش پایدار باشد .( ج ۶ ب ۵۷۵۱-۵۷۴۷)
ستایش فردوسی از سلطان محمود در ابتدای پادشاهی اشکانیان :
فردوسی در این ستایش محمود را به صـفت هـای : خردمنـد ، دلاور ، شجـاع و بخشنده می ستاید که در بذل و بخشش او گنج خود به رنج هایی که در آن گردآوری آن کوشید ، توجّهی نمی کند و این که او در میدان جنگ بر همه ی شاهان غلبه می کند . (ج ۷ ب ۱۹۵۶ – ۱۹۱۶)
دیگرستایش های فردوسی از سلطان محمود :
در ستایش دیگری که در پادشاهی ساسانیان است فردوسی می گوید که نام محمود را در جهان او زنده کرده است و برای او (محمود) جز از نیک فرجامی وجود ندارد : (ج ۷ ب ۳۰۸۷ – ۳۰۸۶ )
فردوسی در ستایش دیگری به هنر شمشیر زنی محمود اشاره کرده و برای او دعا می کند که دنیا به کام محمود خوش بگذرد و برای او دعا می کند که علم و دانش راهنمای راه او باشد و دست بدخواهان از او کوتاه شود .( ج ۷ ب ۴۴۲۹ – ۴۴۲۱)
فردوسی در جایی دیگر محمود را شاه پیروز و راد می خواند که زمانه به دیدار او شاد است: (ج ۸ ب ۴۶۳۰)
در ابیاتی دیگر فردوسی در ضمن ستایش محمود به او یادآوری می کند که هیچ کس در جهان جاویدان نمی ماند و ناگزیر مرگ همگان را در می یابد : ج ۸ ب ۴۲۳۰ – ۴۲۲۶
در پـایـان شاهنـامه نـیز ستایش سلطان محمود به چشم می خورد فردوسی در اینجا یاد آور می شود که پادشاهـی خـردمند اندیشـمند و نجـیب است و معترف است کـه فقط بزرگان را می ستاید چرا که سلطان محمود را چراغ عجم و آفتاب عرب می داند . (ج ۹ ب ۵۷۲۸ – ۵۷۲۴)
۱-۴-ستایش دیگر افراد در شاهنامه
ستایش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی حاکم توس :
زمانیکه فردوسی دامن همّت بر کمر زد و تصمیم به نظم شاهنامه گرفت ، اشکال کار به دست آوردن شاهنامه منثور ابومنصوری بود . او از هرکسی سراغ کتاب را می گرفت اما نشانی از آن نمی یافت . گفته شد که توس شهر کوچکی بود و طبعاً در آن روزگار شمار با سوادان و کاتبان در آن فراوان نبودند و از چنین کتاب عظیم عزیز الوجود نسخ فراوانی موجود نبود . شاعر پرتکاپو که عاشق وصول به آرزوی خود بود ، در جستجوی منبع کار خود ، گویا تا بخارا پایتخت سامانیان هم رفت و گمشده ی خود را نیافت .
سرانجام دوستی مهربان از همشهریان نسخه ای از کتاب را برای او آورد و جان او را برافروخت . حدس زده شده که این دوست جوان فردوسی ، همان مهتر گردن فراز پهلوان نـﮊاد ، منصور بن محمد معروف به امیرک توسی پسر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق بانی جمع آوری شاهنامه بوده که می توانسته است کتاب فراهم آورده ی پدرش را داشته باشد .
آن مهتر نامدار تا زنده بود از حمایت فردوسی دریغ نکرد . اما پایان نظم شاهنامه را به چشم ندید زیرا در حوادث خراسان از میان رفت و شاعر از مرده و زنده ی او نشانی نیافت و یاد او را در سوگنامه ی جانسوزی در دیباچه ی شاهنامه به یادگار نهاد . (خالقی مطلق، ۱۳۵۶ :۲)
بدین نامه چون دست بردم فراز یکی مهتری بود گردن فراز
جوان بود و از گوهر پهلوان خردمند و بیدار و روشن روان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:05:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم