در یک نگرش کلی، میتوان عناصر جهانی شدن را در موارد زیر برجسته کرد:
ـ جهانی شدن اقتصاد؛
ـ تبدیل شدن دولتهای ملی به واحدهای اقتصادی؛
ـ ملیت زدایی (غیر ملی شدن)؛
ـ سرزمین زدایی (غیر سرزمینی شدن)؛
ـ مکان زدایی؛
ـ ظهور یک اقتصاد و فرهنگ جهانی واحد؛
ـ تبدیل جهان به یک کالبد اجتماعی واحد و ظهور یک نظم جهانی جدید؛
ـ تمرکز زدایی از ساختار، منافع و عناصر قدرت و حاکمیت؛
ـ تحلیل دولت – ملت مدرن؛
ـ تحول در الگوی زندگی اجتماعی؛
ـ سیال شدن سرمایه.[۳۲]
در غالب تعاریف ارائه شده، جهانی شدن فرایندی تدریجی و پایدار توصیف میشود که از گذشتهای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد و هرچه از عمر آن میگذرد، بر شتابش افزوده میشود. اکثر نظریهپردازان، دست کم تاریخی چند ده ساله برای جهانی شدن قائل و بر تشدید آن در سالهای اخیر متفقالقولاند. غالب ایشان جهانی شدن را واقعیتی اجتناب ناپذیر و غیرقابل جلوگیری میدانند و در بیان ویژگیهای این پدیده، بر عواملی چون کمرنگ شدن مرزهای جغرافیایی، وابستگی متقابل کشورها به یکدیگر، سرعت زیاد در انتقال (سرمایه، فناوری، نیروی کار، ایده و…)، افزایش بیسابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی میان افراد، گروهها، نهادها و دولتها تأکید دارند که به فراگیر شدن تمام جوامع و افزایش پیوندها و همبستگیهای میان دولتها و جوامع تشکیل دهنده نظام جهانی مدرن می انجامد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
علاوه بر اینها، دو مفهوم فشردگی زمان و مکان در غالب تعریفها مورد توجه صاحبنظران قرار گرفته چرا که این دو مفهوم وجه ممیزه دوران مدرن و سنتی هم به شمار میآیند. دوره سنتی دوره فضاهای محدود و معین محلی بود که همه فعالیتهای اجتماعی در چارچوب این فضا و زمان محدود بود، ولی در دوران مدرن، به واسطه برخی اختراعات و پیشرفتها، زمان و فضا (مکان) عمومیت یافتند که هنوز هم ادامه دارد. اختراع ساعت و ترسیم نقشه کره زمین و به دنبال آن وقایع دیگری که در جهت تراکم زمان و مکان رخ داد، باعث شد زمان مورد نیاز برای کارها کاهش یابد که این نماد خود سبب کاهش فاصله تجربی بین نقاط مختلف در مکان میشود. برای مثال وقتی مردم تهران بتوانند هم زمان شاهد وقایعی باشند که در نیویورک رخ داده است، میتوان نتیجه گرفت آنها واقعاً در یک مکان واحد زندگی میکنند.
فشردگی و تراکم زمان و مکان به تدریج افزایش یافت تا اینکه در دهه های اخیر به اوج خود رسید. به همین دلیل، یکی از تعابیر زیبا برای فهم جهانی شدن که هم عام بوده و همه ابعاد جهانی شدن را دربرمیگیرد و هم به سادگی فهمیده میشود، استفاده از مفهوم فشردگی زمان و مکان به عنوان ویژگی محوری جهانی شدن است که قبل وجود داشته ولی در خلال دهههای اخیر شتاب ناگهانی یافته است.
در اینجا برای رسیدن به تعریفی مورد قبول از جهانی شدن که حتیالامکان واجد ویژگیهای برجسته مورد تأکید صاحبنظران مختلف باشد، برخی از مباحث کلیدی صاحبنظران اصلی پارادایم جهانی شدن به مفهوم نوین آن را مورد استفاده قرار داده، به تعریف عام و کلی از این پدیده میرسیم.[۳۳]
بدین منظور، هم چنان که دیوید هاروی محور تعریف خود را فشردگی و تراکم زمان و فضا (مکان) قرار داده و همین مفهوم مورد تأکید آنتونی گیدنز قرار گرفته است، ما نیز همین تعبیر را به عنوان ویژگی محوری در تعریف جهانی شدن میپذیریم. همچنین از نظریه رولند رابرتسون- از محوریترین نظریهپردازان پارادایم جهانی شدن- که ضمن تأکید بر مفهوم در هم فشردگی جهان و تبدیل آن به مکانی واحد که دربرگیرنده همه مؤلفههای بشری از فرد و جامعه ملی گرفته تا نظام جوامع باشد، بر عنصر آگاهی هم به عنوان نقطه عطف این فرایند تأکید میورزد، استفاده میکنیم و بر حضور آگاهانه مردم به عنوان یکی از ارکان اصلی پارادایم جهانی شدن تأکید خواهیم کرد.
همچنین از تعبیر مارتین آلبرو از جهانی شدن که ادغام در یک جامعه جهانی واحد را در عصر جهانی، پیش شرط جهانی شدن میداند و زیر نظر مالکوم وارترز که معتقد است جهانی شدن سبب کاهش محدودیتهای جغرافیایی، ترتیبها و روابط اجتماعی میشود، در تعریف جهانی شدن استفاده خواهیم کرد.
به این ترتیب، با بهره گرفتن از آرای صاحبنظران فوق، تعریفی عام و کلی از جهانی شدن و بدون توجه به بعد خاصی از آن را میپذیریم:
«جهانی شدن عبارت است از فرایند فشردگی زمان و مکان (فضا) که در نتیجه آن، انسانهای دنیا به صورتی نسبتاً آگاهانه، در جامعه واحد جهانی ادغام میشوند و در نتیجه آن، بسیاری از محدودیتهای جغرافیایی و سیاسی به ترتیبات اجتماعی و فرهنگی از بین میروند یا کاهش مییابند.»[۳۴]
مبحث دوم: تاریخچه جهانی شدن:
اگر بنا باشد جهانی شدن را به مفهوم عام آن درنظر بگیریم، باید دنبال سابقهای بسیار طولانیتر از چند دهه یا چند سدۀ اخیر برای آن باشیم. درباره سیر جهانی شدن و سابقه و تاریخچه آن صاحبنظران نظرات متفاوتی را ارائه دادند.
مالکوم وارترز در بیان سابقه جهانی شدن سه احتمال زیر را مطرح میکند:
«۱- جهانی شدن فرایندی است که از ابتدای زندگی بشر وجود داشته و از همان زمان تأثیرات آن رو به فزونی بوده است، اما اخیراً شتابی ناگهانی در آن پدیدار شده است.
۲- جهانی شدن با نوگرایی و توسعه سرمایه داری هم زمان بوده است، اما اخیراً در آن شتاب ناگهانی به وجود آمده است.
۳- جهانی شدن فرایندی متأخر است که با سایر فرایندهای اجتماعی نظیر فراصنعتی شدن، فرانوگرایی یا شالوده شکنی سرمایه داری همراه بوده است.»
وارترز سپس چنین نتیجه میگیرد که برخی ابعاد جهانی شدن همیشه به وقوع پیوسته است، اما تا نیمه هزاره دوم، توسعه این ابعاد پیوسته و منظم نبوده است. به نظر او، توسعه خطی جهانی شدن در قرون پانزده و شانزده، یعنی آغاز سبز فایل شروع شد. به این ترتیب، با پذیرش مفهوم عام جهانی شدن و بدون تأکید بر وجوه امروزی و پیچیده جهانی شدن باید به نظر آن دسته از صاحبنظران توجه بیشتری داشت که ریشه تاریخی جهانی شدن را بسیار طولانی میدانند و گاه حتی سابقه این پدیده را در تمدنهای باستان جستجو میکنند؛ چه آنکه این تمدنها به اقتضای منطق و ساختار درونی خود، تمدنهایی گسترش طلب بوده و همواره از لحاظ سیاسی، نظامی و فرهنگی گرایش به گسترش و جهانگیر شدن داشتند. حتی ادیان الهی که همواره داعیهای جهان شمول داشته و بنیان گذار تمدنهای بزرگی بودند، بخشی از تاریخ جهانی شدن بودهاند.
صاحبنظرانی چون گوندرفرانک و امانوئل والرشتاین، معتقدند جهانی شدن هنگامی آغاز شده که نطفۀ نظام جهانی بسته شده است و این موضوع به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح برمیگردد. آنها از پنج هزار سال تاریخ نظام جهانی و به تبع آن پنج هزار سال تاریخ جهانی شدن سخن میگویند. «اریک ولف»[۳۵] و «ویلکنسون»[۳۶] از جمله نویسندگانی هستند که تاریخ جهانی شدن را ۱۵۰۰ سال پیش از میلاد و از مصر باستان و تمدن سومر، یعنی نخستین تمدنهای باستانی میدانند. بعضی از صاحبنظران نیز تمدن شرق باستان و اسلام را نقطه آغاز جهانی شدن خواندهاند.[۳۷]
«رابرتسون» مراحل مختلفی را برای سیر جهانی شدن بر میشمارد:
مرحله اول: مرحله نطفهای که از اوایل قرن پانزدهم تا قرن هیجدهم در اروپا ادامه داشت و شامل رشد اجتماعات ملی و نزول نظام فراملی قرون وسطی، گستردگی حیطه کلیسای کاتولیک، نظریه خورشید محوری جهان، پیدایش جغرافیایی جدید و گسترش تقویم گریگوری بود.
مرحله دوم: آغاز جهانی شدن که از نیمۀ قرن هیجدهم تا دهۀ هفتاد قرن نوزده ادامه یافت و شامل گرایش به ایدۀ دولت واحد همگن، تبلور انگارۀ روابط رسمی بینالمللی و فرد به عنوان شهروند، توجه به میثاقهای بینالمللی، ترازبندی موضوع ملی- بینالمللی بود.
مرحله سوم: مرحله خیزش که از ۱۸۷۰ شروع شد و تا دهۀ بیست قرن بیست ادامه یافت. در این دوره، گرایشهای جهانی کننده پیشین قالبی واحد و بازگشت ناپذیر شامل چهار مرجع اصلی ملی، فرد، جامعه بینالمللی و نوع بشر تبدیل شده است.
مرحله چهارم: مرحلهای که از نیمه دهه بیست قرن بیست شروع شد و تا اواخر ۱۹۶۰ ادامه یافت و شامل منازعه بر سر وضعیت مسلط جهانی، تأسیس جامعه ملل و بعد سازمان ملل، تثبیت استقلال ملی، جنگ سرد، تبلور جهان سوم و رقابت قدرتها و … بود.
مرحله پنجم: مرحله بلاتکلیفی که از اواخر ۱۹۶۰ شروع شد و از اوایل دهه نود قرن بیست عوارض بحرانی در آن نمودار شد و شامل بالا گرفتن آگاهی نسبت به جهان، صعود به ماه، تحکیم ارزشهای پست مدرنیسم، پایان جنگ سرد، رشد نظام ارتباط جمعی، تلاش برای تک قطبی شدن جهان و … بود.
با توجه به تنوع آرا و دیدگاههای موجود درباره سیر جهانی شدن و سابقه و تاریخچه آن میتوان چنین دریافت که جهانی شدن بسته به گسترۀ تعریف و ابعاد آن، در طول تاریخ بشر به صورت امواج مختلفی پدیدار شده است که صاحبنظران بسته به نوع رویکرد خود به این مفهوم، به تبیین وقایع تاریخی با میزان قراردادن این پدیده پرداختهاند.[۳۸]
بنابراین، در یک نگرش کلی، جهانی شدن از زمانی آغاز شد که بشر توانست بر ذهنیت جزمی و غیرعلمی خود مبنی بر مسطح بودن و مرکزیت زمین در عالم، رهایی یابد و کروی بودن و در نتیجه محدودیت و قابل اکتشاف بودن آن را به روش علمی دریابد. به دنبال تحول اساسی، گامهای اولیه برای ارتقاء افقهای فکری و ذهنی از سطح بومی و محلی به سطح فراملی و سپس سطح جهانی برداشته شد. البته باید جایگاه ادیان الهی، مخاطب قرار دادن انسان و توسعه شمول دعوت خود به عرصه جهانی را به عنوان نهادهای دیرین جهانی شدن مورد توجه قرار داد. البته این بینش جهانی، تا زمانی که به درک علمی و روش های عینی اکتشاف و پیشبرد امور جهان توسط علم و خرد منجر نشده بود، بستر لازم و نهادها و ابزار مورد نیاز برای درک جهانی شدن و جهانی اندیشیدن را فراهم نیاورد.[۳۹]
با این حال تعیین یک لحظه خاص به عنوان زمان آغاز روند جهانی شدن یا تشریع مراحل دقیق شکلگیری آن کار دشواری است. تعیین نقاط آغاز یا دورههای مختلف جهانی شدن، غیر دقیق و مورد اختلاف است. تاریخ هیچ نقطه عطف روشن و دقیقی را به عنوان نقطه شروع جهانی شدن که همگان روی آن توافق داشته باشند، نشان نمیدهند. محققان زمانهای متفاوتی را به عنوان زمان آغاز جهانی شدن تعیین کردهاند، مبدأهای زمانی مختلفی از جمله ابتدای مهاجرت بین قارهای انسان، آغاز عصر مدرن، اواخر قرن نوزدهم، اواخر دهه ۱۹۵۰ یا دهه ۱۹۷۰ مورد اشاره قرار گرفته است.[۴۰]
مبحث سوم: ابعاد جهانی شدن
جهانی شدن یک پدیده چند وجهی است. یکی از ناکامیهای محققان در ارائه تعریفی جامع از جهانی شدن، در همین چند بُعدی یا چند وجهی بودن آن است. این چند وجهی بودن را هم در علل یا دلایل جهانی شدن و هم در پیامدها و بازتابهای جهانی شدن میتوان مشاهده کرد. برای جهانی شدن ابعاد گوناگونی از جمله اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، پزشکی و بهداشتی، ارتباطاتی، امنیتی، زیست محیطی و غیره نام برده میشود که در این قسمت تلاش خواهد شد تا برخی از مطرحترین این ابعاد، از جمله بُعد اقتصادی، بعد سیاسی و بعد فرهنگی مورد بررسی قرار گیرد.
بند اول: جهانی شدن اقتصاد
جهانی شدن اقتصاد به لحاظ تأثیر بر شیوههای تولید و مصرف، تجارت جهانی، سرمایه گذاری مستقیم خارجی، بازارهای مالی و سرمایه، انتقال تکنولوژی و غیره بارزترین و مشخصترین نمونه جهانی شدن به شمار میآید. به عبارت دیگر جهانی شدن در بعد اقتصادی از گستردگی، سرعت و عمق بیشتری برخوردار میباشد. وجه مسلط و غالب جهانی شدن اقتصاد به گونهای است که ابعاد سیاسی و فرهنگی این فرایند تحت تأثیر بعد اقتصادی شکل گرفته و درحال انجام است. این مهم در عینه در مباحث نظری و تئوریک جهانی شدن در معنای امروزی آن جلوگر میباشد. پژوهشگران اقتصادی، جهانی شدن اقتصاد را به طرق مختلف تعریف کردهاند و هر یک از منظر خاصی به این مسأله نگاه کردهاند. «سایکیف»[۴۱] و «گلین»[۴۲] با تأکید بر گسترش سرمایه داری جهانی شدن را با به هم پیوستگی بیشتر اقتصادها مشخص میکنند. «آنتونی مک گرو» نیز خاطر نشان میکند، جهانی شدن اقتصاد به معنای تحولی ژرف در اقتصاد جهانی، ایجاد یک بازار مشترک جهانی و نابودی دولت- ملتها به عنوان موجودیتهای اقتصادی میباشد.[۴۳]
ذکر این نکته ضروری است که جهانی شدن دو مشخصه ممتاز را شامل میشود. حیطه و عمق از یک طرف در بر دارنده مجموعهای از فرایندهاست که در سراسر جهان نمود پیدا میکند و از طرف دیگر مستلزم سطوح بالای تعامل یا وابستگی متقابل میان دولتها و جوامع که تشکیل دهنده جامعه جهانی هستند، میباشد. در این شرایط، جهانی شدن اقتصاد فرایندی رو به پیشرفت است که در آن تعاملات فرامرزی به سرعت در حال شکل گیری و گسترش است.[۴۴]
در مطالعه جهانی شدن اقتصاد، عوامل و عناصر مختلفی یافت میشود که هر یک به نوبه خود در ایجاد و تداوم آن مؤثر واقع شده و میشوند، اما به طور کلی، چهار عنصر اساسی و بنیادین، که به طور ملموسی چرخهای جهانی شدن اقتصاد به شمار میروند و سایر پدیدهها و عوامل جهانی شدن را تحت تأثیر قرار دادهاند، عبارتند از: رشد تکنولوژی، تجارت جهانی، سرمایهگذاری مستقیم خارجی و بازارهای مالی، سرمایه و تکنولوژی. افزایش همکاری جهانی برای دستیابی به تکنولوژیهای پیشرفتهتر و گستردگی جهانی تولید تکنولوژی از پدیدههای جدید تکنولوژی در عصر جهانی شدن اقتصاد است. درحال حاضر شرکتهای بزرگ تجاری و تولیدی با هدف دستیابی به تکنولوژیهای دانشگراتر و افزایش رشد کیفی محصولات خود، همکاری گستردهای در این زمینه دارند که در برخی موارد نیز به ادغام آنها نیز منجر شده است. علاوه بر این، در حال حاضر فرایند تولید و به کارگیری تکنولوژی صرفاً به چند کشور پیشرفته مانند گذشته منحصر نمیشود و این پدیده در نتیجه اقدام شرکتهای چند ملیتی به بسیاری از کشورهای درحال توسعه و توسعه نیافته نیز منتقل شده است. این وضعیت، جهانی شدن تکنولوژی را به عنوان یکی از شاخصهای مهم جهانی شدن اقتصاد مطرح ساخته و اخیراً نیز در چارچوب سازمان تجارت جهانی، قوانینی برای تنظیم روند تولید، انتقال و بهرهگیری از تکنولوژیهای جدید به تصویب رسیده است.
توسعه کمی و کیفی تجارت در سطح جهانی از بنیادیترین، مهمترین و بارزترین عناصر جهانی شدن اقتصاد به شمار میآید. این عنصر که سابقهای به قدمت جهانی شدن اقتصاد دارد، بار اصلی و اولیه آن را نیز به دوش میکشد. به عبارت دیگر، تجارت بینالمللی اولین نمود و سمبل جهانی شدن اقتصاد به شمار میآید که سابقه آن به اواسط قرن نوزدهم باز میگردد. علاوه بر این در طول دو قرن گذشته، کمیت و کیفیت تجارت بینالمللی عامل تند کننده یا کند کننده جهانی شدن اقتصاد بوده است. این مهم در افزایش سیاستهای حمایتگرایانه از تولیدات ملی و درنتیجه افزایش موانع تعرفهای و غیرتعرفهای بر صادرات و واردات و همچنین کاهش این موانع و کنار گذاشتن سیاستهای حمایتگرایانه در برههای دیگر تعریف میگردد. در واقع تجارت آزاد شکل مطلوب و کارآمد جهانی شدن اقتصاد است. بر این اساس، تخصصی شدن فعالیتهای اقتصادی موجب افزایش کیفیت و کمیت تولید و در نتیجه افزایش درآمد و رفاه اجتماعی میشود. این مهم بر مبنای اصل مزیت نسبی و در چارچوب سیستم تجارت آزاد صورت میگیرد.[۴۵]
با این حال در عصر جهانی شدن اقتصاد، تجارت از اشکال سنتی و محدود یعنی مدیریت تجارت جهانی از سوی سازمان تجارت جهانی و ظهور منطقهگرایی و در پیوند با پدیدههای دیگر اقتصاد جهانی یعنی سرمایه گذاریهای مستقیم خارجی و بازارهای مالی، به روند رو به رشد خود ادامه میدهد. این روند در جهانی شدن اقتصاد به اندازهای مهم است که برخی جهانی شدن را تغییر شکل تولید، توزیع و بازاریابی کالا و خدمات و همچنین گسترش رژیمهای تجاری بین المللی به همه کشورها تعریف میکنند. نتیجه چنین سیستمی ایجاد یک الگوی تجاری است که بازیگران مختلف منافع خود را در آن جستجو میکنند.
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 07:14:00 ق.ظ ]
|