آرایه‌های ادبی: اژدهای فلک در استعاره‌ی مکنیه دارای زهره پنداشته شده است. بیت دارای اغراق است.
توضیحات:
اژدهای فلک: تنّین، از صور شمالی است. کواکب او سی و یک‌اند و مجموع آن در نفس صورت واقع و در حوالی آن هیچ کوکبی از کواکب نیست. عرب کوکبی را که بر زبان اوست «رایض» خوانند و چهار کوکب که بر سرند«عوایذ» و در میانه‌ی عوایذ، ستاره‌ی بسیار کوچکی باشد که آن را «ربع» خوانند و بعضی «رقد» نیز گویند. دو ستاره‌ی روشن را که در موخّر او باشند «ذئبین» خوانند و دوی دیگر ذئبین در ربع که بچّه شتر است طمع کردند و ربع به عوایذ پناه برد و ایشان را بنابراین عوایذ خوانند و ستاره‌ای را که بر اصل ذئب اوست «ذیخ» خوانند و ذیخ به عربی کفتار نر است. (ثروتیان، ۱۳۵۲: ۸۰)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۱۳۹ – مـــاهــی چـــرخ بفـــکند دنـــدان
از نهنـــــگ زبـــــان ور تیغــــــــش
معنی و مفهوم: صورت فلکی ماهی (حوت) در آسمان، از صولت تیغ شاه که مانند نهنگی زبان دار، حمله می‌کند، به وحشت افتاده است و دندان‌هایش می‌ریزد.
آرایه‌های ادبی: نهنگ زبان‌ور تیغ اضافه‌ی تشبیهی است. بیت دارای اغراق است.
۱۴۰ – گـر ز نصـرت نــه حـاملـه اسـت، چــرا
نقطــه نقطــه اســـت پیـــکر تیغــــش
معنی و مفهوم: اگر شمشیر او، مانند زنی حامله، پیروزی و نصرت در زهدان ندارد؛ چرا بدن آن همچون روی زن حامله لکه لکه شده است (لکه‌های خون یا دانه‌های گوهر روی بدنه‌ی شمشیر مورد نظر است).
آرایه‌های ادبی: شمشیر ممدوح به زنی حامله مانند شده است که پیروزی را همچون جنینی در خود می‌پروراند و لکه‌های روی بدنه‌ی تیغ به لکه‌های روی چهره زن حامله تشبیه شده است. بیت دارای حسن تعلیل است.
۱۴۱ – بفسـرد چــون نمــک ز چشــمه‌ی خـور
چشــــمه‌ی خـــــور ز آذر تیغــــــش
معنی و مفهوم: همان‌گونه که نمک در مقابل خورشید منجمد می‌شود، خورشید نیز در مقابل آتش تیغ ممدوح منجمد می‌گردد.
آرایه‌های ادبی: چشمه‌ی خور اضافه‌ی تشبیهی است. خورشید به نمکی مانند شده است که در مقابل آتش شمشیر شاه منجمد می‌شود.
۱۴۲ – سنــگ الــــبرز را کــــند آهـــک
آتـــــش آب پـــــــرور تیغـــــــش
واژگان: البرز: رشته کوه‌های شمالی ایران که سرتاسر شمال ایران از مغرب به مشرق کشیده شده است. (معین) آهک: پخته و ریزیده شده‌ی سنگی مخصوص که برای محکم کردن بنا در ملاط و شفته و ساروج آمیزند. (دهخدا) (سنگ‌های استوار آهکی را در کوره با حرارت زیاد می‌پزند تا در ساختمان استفاده شود)
معنی و مفهوم: برق شمشیر صیقلی و درخشان شاه اخستان، چنان داغ و با حرارت است که سنگ‌های کوه البرز را به آهک تبدیل می‌کند.
آرایه‌های ادبی: آب استعاره از درخشش شمشیر است. آتش آب پرور در بیت آرایه‌ی متناقض نما (پارادوکس) ایجاد کرده است.
۱۴۳ – دَورهـــا بـــوده، در زمیـــن بهشــت
تیــــغ حیــــدر، بـــــرادرِ تیغـــــش
۱۴۴ – ایـن بـه هنــد اوفتــاد و آن بـه عــرب
ز آن بــه هــند اســت مفــخر تیغـــــش
معنی و مفهوم: دوره‌ها و سالیان متمادی، شمشیر شاه و ذوالفقار که شمشیر علی (ع) است در بهشت برادر و همراه بوده‌اند؛ امّا در حین فرود آمدن از آسمان، شمشیر شاه در هند فرود آمد و ذوالفقار، در سرزمین عرب افتاد و به این دلیل است که شمشیر شاه به هندی بودن خود، افتخار می‌کند.
آرایه‌های ادبی: تیغ حیدر استعاره از ذوالفقار است. بیت به این باور تلمیح دارد که ذوالفقار را از بهشت برای امام علی (ع) آورده‌اند و بیت دوم نیز به شهرت و مرغوبیّت شمشیر هندی در آن زمان اشاره دارد.
۱۴۵ – همچــو آدم بـــه هــند عـــور افتــاد
مــانــده پـــوشــیده اختــر تیغـــــش
۱۴۶ – بــرگ انجــیر بـــر تنـــش بســـتند
سبــز، از آن، گشــت منــظر تیغــــــش
معنی و مفهوم: شمشیر ممدوح نیز همانند آدم، لخت و عریان در سرزمین هند فرود آمد و در آن‌جا ناشناخته ماند و چون مانند آدم لخت و عور بود، آن را با برگ‌های انجیر پوشاندند (شمشیرش سبز و آبدار است).
آرایه‌های ادبی: دو بیت به ماجرای رانده شدن آدم از بهشت و لخت شدن او به دلیل نافرمانی اشاره دارد.
توضیحات:
آدم و عریانی و برگ انجیر: پس چون آدم و حوا از بهشت رانده شدند و آدم تاج و تخت و جامه‌های خویش را از دست داد، به خود نگریست و دید عریان است، پس بیامد و برگ انجیر بگرفت و عورت خویشتن با برگ بپوشید و حوا نیز چون دید چنین است با برگ انجیر خویشتن بپوشانید. همه بر زمین اوفتادند، هر یک جایی و پراکنده از یکدیگر، آدم به سرندیب افتاد و حوا به جده، طاوس به مرغزاری در هند و مار به کوه سرندیب، همه پراکنده و دور از یکدیگر و همه گریان و زاری کنان. (یغمایی، ۱۳۸۴: ۵۳)
۱۴۷ – زحـل آن را کُشــد کـــه زخــم زنــد
ســرِ مـــریـــخ گـــوهــرِ تیغـــــش
۱۴۸ – گــویـی انـدر بــر زحـل موشـی اسـت
یــا پلنـگی اســـت در ســر تیغـــــش
واژگان: زحل: کیوان، هفتمین سیّاره و نزد منجمان قدیم نحس اکبر بود. (فرهنگ لغات) مریخ: بهرام، از سیّارات فلک پنجم. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: شمشیر زحل آسای ممدوح، کسی را می‌کشد که با نوک سرخ فام همچون مریخ این شمشیر زخمی شده باشد. دشمن شاه اخستان، در مقابل شمشیر زحل سان او، همچون موشی حقیر و ناچیز است و از سوی دیگر، پیکر به خون آغشته و پیسه‌اش، مانند پلنگی دو رنگ است.
آرایه‌های ادبی: در بیت اول، شمشیر ممدوح به صورت مضمر، به زحل مانند گردیده و نوک سرخ به خون آغشته‌ی آن، به مریخ شبیه شده است. مریخ و زحل نحس اصغر و اکبر با هم تناسب دارند. در بیت دوم، دشمن به موش و پلنگ مانند شده است، در حقارت به موش و در دورنگی به پلنگ، بیت دارای آرایه‌ی تجاهل العارف است.
۱۴۹ – در حبــش، سُــنقُر آوَرَد عــدلـــش
در خــــزر، پیـــل پــرورد عـدلـش
واژگان: حبش: حبشه، کشور بزرگی است در خاور آفریقا، واقع در باختر باب المندب و از کشورهای باستانی است.(دهخدا)( سودان امروزی) سُنقُر: پرنده‌ای است شکاری مثل باز که در هندوستان به واسطه‌ی حرارت نزید. (غیاث)
معنی و مفهوم: عدالت شاه بر تمام هنجارهای طبیعی نیز فایق آمده است؛ به گونه‌ای که سُنقر را که پرنده‌ی بومی خزر است، در حبشه پرورش می‌دهد و فیل را که حیوان بومی حبشه است، در خزر می‌پروراند.
آرایه‌های ادبی: عدل به انسانی تشبیه شده است که سُنقر و فیل پرورش می‌دهد.
بند دوازدهم:
کلمات قافیه: جان، کان، آسمان و …
حروف اصلی قافیه: ان
حرف روی: ن
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: درآویزد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...