۲-هزار ، نماد کثرت وفراوانی / مرا زبانی نیست، یعنی توان حرف زدن وگله وشکایت ندارم./
۳-پات، مخفف پای تو و ت، مضاف الیه است / به، مخفف بهتر /
۴-روی تابیدن، کنایه از منصرف شدن وسرپیچی کردن./داستان نبودن، کنایه از واقعیت داشتن ./
۵-تو عمری ،یعنی تو همچون عمر من می باشی، یعنی عزیز وبزرگوار هستی./به عمر دوست، به سوگند می باشد، یعنی به جان دوست سوگند می خورم/باری، خلاصه/
۶- سرکوی تو مانند بهشت است، تشبیه./گلرخ، کنایه از زیبا روی/
۷-اهل محبت، کنایه از عاشقان/ این نکته را بیانی نیست، یعنی نمی توان این نکته را بیان کرد./
غزل ۳۴۳

عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست
ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه
گر وصل تو جویم بگدائی مکنم عیب
با درد تو صد شکر بود صاحب دردش
بر خیز ودل شحنه وقاضی ببر از راه
اهلی، ره مقصود که در چشم تو دورست

ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست
جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست
درویشم ودر ملک تو صاحب کرمی نیست
بی درد کند شکر که او را المی نیست
وانگاه بکش هر که تو خواهی که غمی نیست
پا بر سر جان نه که بغیر از قدمی نیست

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن / بحر مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
موضوع کلی:بی توجهی معشوق نسبت به عاشق
غزل مُرَدّف با ردیف فعلی
۱-مصراع اول تلمیح به داستان حضرت عیسی دارد.رجوع کنید به غزل ۳۲۷٫ اساره دارد به آیه ی:
وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ » (آل عمران/۴۹)
…وبه اذن خدا نابینای مادر زاد وپیس را بهبود می بخشم ومردگان را زنده می گردانم.
عیسی دم، کنایه از معشوق/ ماش، مخفف ما او را ، ش نقش مفعولی دارد./تکرار قافبه، غمی ، دوبار تکرار شده است./ «تکرار قافیهآن چنان است که یک قافیه به دفعات مکرر در یک شعرآورده شود. قدما برای تکرار قافیه حدودی تعیین کرده اند؛ تکرار قافیه را در غزل بیش از یک بار جایز نمی دانستند و در قصیده عقیده داشتند که باید بین قوافی مکرر حداقل هفت بیت فاصله باشد. تکرار قافیه بیشتر در آثار شاعران سبک هندی دیده می شود؛ ودر برخی از آثار ضعیف شاعران بزرگ هم دیده می شود .»(شمیسا،۱۳۷۹: ۱۰۹)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-ابرکرم استعاره از معشوق/ راه، کنایه از راه عشق / تشنه جگر ، کنایه از عاشق./تشنه وابر تناسب/
۳-مکنم عیب، یعنی از من عیب وجویی نکن، نقش م مضاف الیه است./درویش، به معنی فقیر و با صاحب دولت تضاد /
۴- تکرار واژه درد/ معنی بیت: عاشق صاحب درد به خاطر درد عشق، بسیار شکر به جا می آورد ولی غیر عاشق شکر وسپاس به جا می آورد که غم واندوهی ندارد.
۵-دل بردن، کنایه از عاشق کردن کسی/ غمی نیست، ویژگی سبکی ، استفاده از اصطلاحات رایج وروزمره، به معنی اشکالی ندارد./
۶-پا بر سر جان نهادن، کنایه از مردن/ ره، دور و قدم تناسب دارد.
غزل ۳۴۴

آتشی در دل من شمع رخت در زده است
از پریشانیم ای شوخ چه پرسی که فراق
نامۀ شوق تو هر مرغ که آورده به من
نفس باد صبا تا خبری از تو رساند
یک نفس سایه فکن بر سرم ای فرّ همّای
زر رخساره اهلی به رواج است ز عشق

که بهر مو ز تنم درد دلی سر زده است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...