و در خانه‏هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.
الف – ۱۰- ۶ ) سوره مائده آیه ۳ : ……….الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ‏ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فی‏ مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم‏
امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم- امّا آنها که در حال گرسنگى، دستشان به غذاى دیگرى نرسد، و متمایل به گناه نباشند، (مانعى ندارد که از گوشتهاى ممنوع بخورند؛) خداوند، آمرزنده و مهربان است‏
الف – ۱۰- ۷ ) سوره مجادله آیه ۱۳ : أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَأَقیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون‏
آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى کردید؟! اکنون که این کار را نکردید و خداوند توبه شما را پذیرفت، نماز را برپا دارید و زکات را ادا کنید و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید و (بدانید) خداوند از آنچه انجام مى‏دهید با خبر است!
الف – ۱۱ ) احادیث نبوی بسیار در مدح وتوصیف امیرالمومنین علیه السلام وتبیین جایگاه ایشان در بسط وگسترش اسلام و دین داری ازجمله:
الف – ۱۱- ۱ ) ضربه علی بیوم خندق افضل من عبادت الثقلین (قمی، ۱۳۶۰، ج۱،۸۷)
الف – ۱۱- ۲ ) لا سیف الا ذوالفقار لافتی الا علی (شیخ مفید ,۱۴۱۳ ج۱،۸۶)
الف – ۱۱- ۳ ) انا مدیته العلم وعلی بابها(شیخ حسن دیلمی ،۱۴۱۲،ج۲،۲۱۲)
الف – ۱۱- ۴ ) انک منی بمنزله هارون من موسی الاانه لا نبی بعدی(الصدوق ،۱۴۰۰ ،۹۶)
الف – ۱۱- ۵ ) ذکر علی عباده(ابن مغازلی شافعی,۱۴۲۴ ، ۱۹۵)
الف – ۱۱- ۶ ) لأعطین الرایه غدارجلاکراراغیر فرار یحب الله ورسوله ویحبه الله ورسوله .( شیخ طبرسی ،۱۳۹۰،۹۹)
الف – ۱۱- ۷ ) أنا وعلی أبوا هذه الأمه(شیخ صدوق ، ۱۳۷۸،ج۲،۷۵)
الف – ۱۱- ۸ ) یا علی اذا کان یوم القیامه اقعدانا وانت وجبرئیل علی الصراط،فلا یجوزعلی الصراط الا من کانت معه براءه بولایتک»( شیخ صدوق وشیخ مفید ،۱۴۱۴،ج۱،۷۰)
الف – ۱۱- ۹ ) مَکْتُوبٌ عَلَی بَابِ الْجَنَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضَ بِأَلْفَیْ عَامٍ‏ (علامه حلی ، ۱۴۱۱، ۱۰٫)
الف -۱۱-۱۰ ) من احب علیا فاحبنی (شیخ صدوق ،۱۳۴۵ ،۳)
الف – ۱۱- ۱۱ ) لو اجتمع الناس علی حب علی بن ابی طالب لما خلق الله عز وجل النار. (محدث اربلی ،۱۳۸۱ ،ج۱ ،۹۹)
الف – ۱۱- ۱۲ ) من زعم آنه آمن بی وبما جئت به وهو یبغض علیا فهوکاذب لیس بمومن (محدث اربلی ،۱۳۸۱ ،ج۱، ۱۰۵)
همه این موارد ذکرشد تا اهمیت جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام در دوره حیات مبارک پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم روشن شود.البته بدیهی است فقط بخش کوچکی از مناقب ایشان در این دوره ذکر شد اما همین مثال های کم نیز به خوبی جایگاه یک معاون وجانشین امین ، آگاه ، مدیر مطمئن وکارآمد را به اثبات می رساند.بسیاری ازاقدامات مهمی که در دوره پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم صورت می پذیرفت با عنایت خاص ایشان باماموریت امیرالمؤمنین علیه السلام صورت می پذیرفت.

ب ) موقعیت سیاسی امیر المؤمنین علیه السلام پس ازنبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تاتثبیت خلیفه اول

فاصله بین رحلت نبی اعظم صلی الله علیه وآله وسلم تا استقرار حکومت خلیفه اول یکی از حساس ترین و شاید تاریکترین دوره های تاریخ اسلام به شمار می آید.درحالی که ضعف شدید جسمانی بر پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم عارض شده بود وایشان در صدد بودند هرچه سریع تر سپاه اسامه را برای مقابله با تجاوز های دولت روم به مرز های مملکت اسلامی راهی کنند عده ای از منافقین وکسانی که اسلام ظاهری داشتند درصدداجرای برنامه های شوم خود برای پس از رحلت پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم بودند.مرحوم محمد دشتی در کتاب الگوهاى رفتارى امام على علیه السلام و مسائل سیاسی جلد ۲ آورده است:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

« ۵نفر در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله هم قسم شدند که پس از رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله از یکدیگر حمایت کنند تا خلافت در دست آنان باشد، و به ترتیب خلافت کنند، مانند: خلیفه اول، خلیفه دوم، سالم مولاى ابوحنیفه، ابوعبیده جراح و خلیفه سوم، و نامه‏اى هم تنظیم کردند و همگى آن را امضا کردند که به صورت عهد نامه‏اى مکتوب و سندى تاریخى باقى بماند، و چون نامه را به ابوعبیده سپردند، بارها خلیفه دوم مى‏گفت: ابوعبیده امین امت است. طبق نقشه از پیش تعیین شده، خلیفه اول به خلافت رسید، و سپس با وصیت خلیفه اول، خلیفه دوم خلافت را به دست گرفت. چون در زمان خلیفه دوم، ابوعبیده و سالم مردند، تنها هم پیمان سوگند خورده‏اش خلیفه سوم بود که مى‏بایست به خلافت برسد، اما به این سادگى‏ها نمى‏شد، که خلیفه دوم طرح شوراى شش نفره را مطرح ‏کرد و گفت : اگر ابوعبیده یا سالم زنده بودند خلافت را به آنها مى‏سپردم.(دشتی ,۱۳۷۵,ج ۲،۳۹)
موقعیت سیاسی اجتماعی وفرهنگی امیر المومنین علیه السلام در این دوره بگونه ای بود که به تصریح نص وسنت تمام مسئولیت اسلام برعهده ایشان بود.چراکه پس از واقعه غدیر وتنزیل آیات اکمال دین وآخرین وصایای پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم تصمیمات واقدمات ایشان بود که سرنوشت اسلام ومسلمانان را رقم می زد.در شرایطی که جسم مطهر پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم دفن نشده بود تعدادی ازسران مهاجرین وانصار بدنبال تعیین جانشین پیامبر بودند.آیا در چنین شرایطی مسلمان واقعی وآگاه در ماتم از دست دادن چنان گوهر گران بهایی نباید به فکر عمل به وصایا وفرامین ایشان باشد؟متاسفانه یکی از سیاه ترین ایام صدر اسلام در حال رقم خوردن بود . تکریم وبزرگداشت مقام منیع پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم چنان برای کسانی از شاهدان غدیر خم بی ارزش شده بود که برای تخلیه عقده های بدر و خندق از خاندان بنی هاشم هوای نفس شان را خدای خود قرار دادندوآنچه شد را انجام دادند.از همان لحظه های ابتدایی عروج پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم فتنه ها آغاز شد.ومبارزه امیر المومنین علیه السلام برای نگه داشتن نهال حکومت اسلامی شروع شد.برخی از سران انصار ومهاجرین که بعد ها در سایه حکومت اسلامی به مقامات دنیوی نائل شدند باید در مقابل تاریخ پاسخگو باشندکه در امر تجهیز وتکفین وتدفین جسم مطهر پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم چقدر نقش داشتند؟از سوی دیگرفتنه های داخلی وخارجی شروع به سر برآوردن کردند که در قسمت بعدی توضیح داده خواهد شد.

ج ) موقعیت سیاسی امیر المؤمنین علیه السلام دردوره قبل از خلافت

در این دوره حکومت اسلامی با فتنه های بسیاری روبرو بود که هرکدام می توانست برای ریشه کنی اسلام ومسلمانان کافی باشد.
ج-۱ ) فتنه های این دوره
ج- ۱- ۱ ) مسیلمه کذاب چهل هزار نیروى نظامى فراهم کرد، و ادعاى پیامبرى داشت، و عباراتى شبیه آیات قران درست کرد و مى‏خواست به مدینه حمله کند، که اگر موفق مى‏شد، همه چیز را نابود مى‏کرد و اهل بیت علیهم السلام را به شهادت مى‏رساند، و قبر و روضه رسول خدا صلى الله علیه و آله را ویران مى‏ساخت. (قطب رواندی ،۱۴۰۹، ۲۳)
ج- ۱-۲ ) زنى از قبیله بنى‏تمیم بنام سجاح که ادعاى پیامبرى کرد، با اشعارها و عبارات زیبائى که مى‏سرود، عده‏اى را دور خود جمع کرد و باعث شد که عده زیادى مرتد شوند. (اسدالغابه ج۳،۵۳۴)
ج- ۱-۳ ) برخى از سران قبائل سر به مخالفت برداشته، تاجگذارى کردند، و خود را پادشاه آن منطقه نامیدند، مانند : نعمان بن منذر در بحرین‏ و لقیط بن مالک در بحرین، که او را ذوالتاج مى‏نامیدند). دشتی,۱۳۷۵,ج ۲،۵۷)
این ها وخطر های مشابه دیگر آنقدر جدى بود که همه مخالفان ناچار شدند، متحد گردند که خلیفه سوم نیز خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت : اى پسر عمو، وضع خطرناک را مى‏بینى، اگر همکارى نکنى، همه ما در خطریم. و تا امام على علیه السلام اعلام همکارى نکرده بود، و در نماز و اجتماعات آنها شرکت نکرد، خلیفه اول نیز احتیاط مى‏کرد، و لشگریان را از مدینه خارج نمى‏ساخت، پس از اعلام همکارى حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام، لشگر فراهم آورده و به خارج مدینه اعزام کرد. (دشتی ,پیشین ,۷۲)
امام على علیه السلام خود نسبت به این گونه از واقعیت‏ها توضیح مى‏فرماید:
من دست کشیدم، تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دین محمد صلى الله علیه و آله را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنه‏اى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت‏تر از رها کردن حکومت بر شماست.(دشتی,۱۳۸۷, ۶۲)
ج- ۲ ) حضور و سکوت ؟
البته بحث در این باب فرصت مستقلی را می طلبد اما همین قدر این یاد آوری لازم است که اگر چه ایشان در طول بیست وپنج سال درسمت خلافت ظاهری نبودند اما از آنجا که تکوینا مسئولیت هدایت جامعه اسلامی برعهده ایشان بوده همواره بارصد کردن اعمال دستگاه حاکمه هر جا که لازم بود وارد صحنه می شدنداز جمله:
ج – ۲ – ۱ ) مولاى متقیان در حدیث مفصلى در مورد فلسفه عدم قیام مسلحانه‏اش مى‏فرمایند: مردم وقتى با ابابکر بیعت کردند که من از او شایسته‏تر، و براى خلافت سزاوارتر بودم، ولى کنار آمدنم براى این بود که ترسیدم مردم از دین‏برگردند، و با شمشیر گردن همدیگر را بزنند(دشتی محمد،۱۳۷۵, ج ۲،۱۳۲)
آنگاه که غاصبان به صورت همسرایشان اهانت کردند، و ستمکارى دشمن از اندازه فزون شد، دست به شمشیر برد وخطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: همسرم، مى‏توانم حق تو را بگیرم. که بانگ اذان بلند شد: اشهد انَّ محمَّداً رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله .حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام خطاب به حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود : آیا دوست دارى که نام رسول خدا صلى الله علیه و آله بماند؟ یا انتقام تو را بگیرم؟ حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود : نه ، دین اسلام و نام رسول خدا بماند. امام على علیه السلام ادامه داد : فهو ما اقول لک‏.پس راه همان است که من توضیح دادم. (دشتى,۱۳۷۵,ج۲،۱۴۳ )
ج – ۲ – ۲ ) در قضایای عمل به وصیت حضرت زهرا سلام الله علیها که به نوعی از مسائل خانوادگى، یا شخصى به حساب می آمد امیر المومنین علیه السلام نمى‏توانست صبر کند، و بیش از حد و مرزى که به دشمن فرصت داده بود، بردبارى نشان دهد.البته همین مسئله بابی برای افشای چهره واقعی غاصبین خلافت وتذکری برای یاد آوری سفارشات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم در باره جانشینی شد وشاید در آن برحه حساس مهمترین وکارآمد ترین رسانه ای که می توانست این پیام را به گوش همگان برساند همین مسئله بود.حضرت زهرا سلام الله علیها چنین وصیتى را نوشتند:
«لاتصلى علىَّ امَّهٌ نقضت عهداللَّه وعهد أبى رسول‏اللَّه صلى الله علیه و آله فى‏أمیرالمؤمنین علىٍّ علیه السلام و ظلموا لى حقى وأخذوا ارثى و حرَّقوا صحیفتى الَّتى کتبهالى أبى بملک فدکٍ و کذَّبوا شهودى، وهم واللَّه جبرئیل و میکائیل وا میرالمؤمنین و امُ‏ایمن، وطنت علیهم فى بیوتهم و امیرالمؤمنین یحملنى و معى‏الح سن والحسین لیلاً ونهاراً الى‏منازلهم، واذکرهم باللَّه و رسوله الاَّ تظلمونا ولا تغصبونا حقَّناالَّذى جعله‏اللَّه لنا، فیجیبونا لیلاً و یقعدون عن نصرتنا نهاراً فجمعوا الحطب الجزل على بابنا وأتوا بالنّار لیحَّرقوه و یحرقونا… فهذه امَّهٌ تصلى علىّ؟!!
امتى که عهد و پیمان خدا و پیامبرش را در ولایت و رهبرى على علیه السلام شکستند ونادیده گرفتند، حق ندارند بر پیکر من نماز بگزارند، آنها که نسبت به حق‏ما ظلم روا داشتند، و ارث مرا غاصبانه تصرف کردند، و سند مالکیت فدک را که پدرم برایم نوشته بود از دست من ربودند و به آتش کشیدند، آنها که گواهان و شاهدان مرا تکذیب نمودند، سوگند به خدا که گواهان من حضرت جبرئیل و میکائیل و امیرالمؤمنین على علیه السلام و ام‏ایمن بودندآنها که در روز یارى و حمایت از ما در خانه‏هاى خود خزیدند و دست از یارى ما کشیدند امام على علیه السلام مرا همراه با حسن و حسین شب و روز براى بیدارى امت غفلت زده بخانه‏هاى مهاجر و انصار مى‏برد و من آنها را نسبت به خدا و پیامبر صلى الله علیه و آله و حقوق الهى هشدار مى‏دادم و مى‏گفتم : به ما اهل بیت ظلم روا مدارید، و حق مسلمى را که خدا به ما بخشیده است، غصب نکنید. در تاریکى شب جواب مساعد مى‏دادند که شما را یارى مى‏کنیم، اما در روز روشن دست از یارى ما برمى‏داشتند! تا آن که به خانه ما هجوم آوردند، و با جمع آورى هیزم فراوان و آتش زدن آن خواستند، خانه را و ما را که در آن بودیم در آتش بسوزانند. آیا چنین أمتى سزاوار است که بر من نماز بگزارد؟!( روحانی علی آبادی ،۱۳۷۹,۶۲۹)
و حضرت زهرا سلام الله علیها در وصیت دیگر خطاب به امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود:
أوصیک ان لایشهد أحدٌ جنازتى من هؤلاء الَّذین ظلمونى و أخذوا حقى‏فانَّهم‏عدوى و عدوُّ رسول‏اللَّه ولا تترک ان یصلى علىَّ أحدٌ منهم ولا من‏أتباعهم وادفنى فى‏اللیل اذا أوهنت‏العیون ونامت‏الابصار
تو را وصیت مى‏کنم که هیچ کس از آنان که به من ظلم کرده‏اند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند، زیرا آنها دشمنان من و دشمنان رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏باشند و اجازه نده که فردى از آنها و پیروانشان بر من نماز بگزارد. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم‏ها آرام گرفته و دیده‏ها به خواب فرو رفته باشند. . (ابن سعدواقدی, ۱۹۵۷,ج ۷ ، ۷۹)
صبح آن روزى که شب هنگام حضرت زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن گردید، همه دست اندرکاران خلافت دیدند که براى همیشه تاریخ، رسوا شدند، و چاره‏اى جز آشکار کردن و نبش قبر نمودن، و نماز خواندن بر جنازه دختر پیامبر صلى الله علیه و آله ندارند. که خلیفه دوم گفت : سوگند به خدا ما نبش قبر مى‏کنیم و جنازه فاطمه را بیرون آورده، بر آن نماز مى‏گذاریم. حال وظیفه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ آیا اینجا باید سکوت کند و دست به شمشیر نبرد؟
وقتى خلیفه دوم با جمعى از مردم به بقیع آمدند تا قبر حضرت زهرا سلام الله علیها را بشکافند، امام على علیه السلام در این مرحله از گستاخى دشمن، دست به شمشیر برد، و لباس و زره میدان‏هاى جنگ را پوشید، و دستمال مخصوص عملیات‏هاى نظامى را بر پیشانى بست و بر روى یکى از قبر نماهاى بقیع نشست و خطاب به خلیفه دوم فرمود: واللّه لو رمت یا بن صهّاک لَأرجَعت الَیکَ یَمینَکَ، لَئن سَلَلت سَیفى لَأغمَدته‏دو ن ازهاق نفسک سوگند به خدا اى فرزند زن حبشى ، اگر چنین کارى بکنى، دستت را قطع کرده به سویت مى‏فرستم، تو مى‏دانى هرگاه شمشیر برهنه کنم، جز ریخته شدن خون تو حاصلى ندارد. . (خوئى,۱۳۴۹, ج ۱۳ ،۲۱ )
ج – ۲ – ۳ ) پس از کودتاى سقیفه و آرام کردن مردم، و تحقق حکومت خلیفه اول، زمینه ریاست خلیفه دوم نیز فراهم شد، که انواع خشونت‏ها را هرچه مى‏خواست انجام مى‏داد. و به اعتراف نویسندگان اهل سنت حدود ۹۴ حلال را حرام اعلام کرده بود، و مردم در سکوت و سازش، اعتراضى نمى‏کردند. در آغاز حکومت روزى براى آنکه مطمئن شود اعتراض کننده‏اى وجود ندارد، در بالاى منبر گفت : لو صرفنا عمَّا نعرفون الى ما تنکرون ما کنتم صانعین؟ اگر شما را به خلاف احکام الهى سوق دهم چه مى‏کنید، معروف را منکر معرفى کنم چه خواهید کرد؟تا سه بار ادعا و سئوال خود را تکرار کرد، اما متأسفانه کسى پاسخ نداد. حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام که این وضع اسفبار را شاهد بود، برخاست و فرمود :تو را به توبه کردن وادار مى‏کنیم. خلیفه دوم گفت : اگر توبه نکنم. امام على علیه السلام فرمود: اذن لنضرب فیه عیناک .در آن هنگام بین دو چشم تو را با شمشیر مى‏زنم. این جواب قاطع و شجاعانه حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام خلیفه دوم را به عقب نشینى وادار کرد و گفت: شکر خدا در امت اسلام هستند کسانى که اگر بخواهیم کجروى داشته باشیم، ما را به راه راست مى‏کشانند. (خوارزمى,۱۴۰۴, ‏۵۲)
ج – ۲ – ۴ ) وقتى خلیفه سوم اباذر را به ربذه تبعید کرد، و اعلام نمود که هیچ کس حق ندارد اباذر را بدرقه کند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اعتنائى نکرد و با فرزندانش دلجوئى لازم را از اباذر انجام داد، و تذکرات لازم را به اباذر فرمود . عثمان از این حرکت سیاسى، معنوى امام ناراحت شد. و خطاب به امام على علیه السلام گفت : چرا فرمان مرا نادیده گرفتى ؟ و اباذر را بدرقه کردى ؟ حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود : او کلَّما امرت بامر معصیهٍ اطعناک فیه ؟ مگر ما باید از هر دستور خلاف شرعى که صادر کردى، اطاعت کنیم؟خلیفه سوم گفت : چرا به مروان ناسزا گفته‏اى، باید تو را قصاص کند. امام على علیه السلام فرمود:به خدا سوگند، اگر مروان کوچکترین بى أدبى روا دارد، من به تو هم ناسزا مى‏گویم. خلیفه سوم با خشم گفت : مگر تو از مروان برترى ؟ حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام پاسخ فرمود : سوگند به خدا نه تنها از او، بلکه از تو هم برترم.( امینی,۱۹۸۰, ج‏۸ ،‏۳۰۰)
ج – ۲ – ۵ ) در بیانی دگر از ایشان می خوانیم: و ایم اللّه لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدّین لکنّا على غیر ما کنّا لهم علیه…سوگند به خدا اگر از اختلاف مسلمانان و بازگشت آنان به کفر و الحاد، و از فرسودگى دین نمى‏ترسیدم، ما روش مبارزاتى مان با غاصبان غیر از این راه بود که موجود است. (مجلسی,۱۳۶۰, ج‏۳۲ ،‏۶۱)

د ) موقعیت سیاسی امیر المؤمنین علیه السلام دردوره خلافت

امیر المؤمنین علیه السلام درشرایطی حکومت را بدست گرفتند که مملکت اسلامی از دو ناحیه آسیب جدی دیده بود.اول از ناحیه سیستم منحرف سیاسی که افراد نا لایق وبی کفایت عمدتا براساس روابط قبیلگی وخانوادگی پست های حکومتی را اشغال کرده بودندو از روش اصیل اداره کشور با سنت نبوی صلی الله علیه وآله وسلم خبری نبود.فلذا فساد در سیستم حکومتی به امری عادی تبدیل شده بود.واصلا از درون همین سیستم فاسد است که والی عصیان گری مثل معاویه برخاسته و ادعای خلافت می کند. واین انحراف ریشه در زاویه ای داشت که برخی از سران منحرف مهاجرین وانصار بیست وپنج سال پیش بدر آن را کاشته بودند.مسئله دوم که توسط مسئله اول به شدت پشتیبانی می شد ومورد حمایت قرار می گرفت سکوتی بود که برآموزه های اصیل پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم سایه افکنده بود وانحرافاتی در زمینه های فقهی وحقوقی ومعنوی دامن گیر جامعه شده بود.در یکی از بیانات امیر المؤمنین علیه السلام در توصیف وضع فرهنگی وعقیدتی جامعه آن روز آمده است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...