شروع دوران سلطنت معاویه درواقع به ثمر نشستن و تولد فرزندی نامشروع بود که فرایند شتاب‌زده سقیفه به بار آورده بود. آغاز حکومت معاویه هیچ بهره‌ای از مشروعیت نداشت، نه مبتنی بر نصی چونان امامت حضرت علی (ع) بود و نه توجیهی به‌ظاهر مبتنی بر اجماع و شورا داشت. مشکلی دیگری که معاویه با آن روبرو بود این بود که حتی ازنظر موقعیت و جایگاه قبیله‌ای[البیت] نیز هیچ امتیازی برای ارائه نداشت. سابقه شکست امیه از هاشم در منافره جاهلیت پیش از هر چیزی نشان می‌دهد که دست بنی‌امیه و معاویه از شرافت و منزلت خالی بود.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

دوران حضرت امیرمومنان می‌رفت تا با تأکید بر کتاب و سنت اسلام به مسیر اصلی خود بازگردد؛ لیکن با آغاز مخالفت‌های معاویه و شروع حاکمیت وی پس از ماجرای صلح با امام حسن(ع)، سیاست خلفای سه‌گانه بار دیگر احیا شد، ابن ابی الحدید پس از ذکر اجمالی قرائن می‌گوید: «و قد صح أن بنی أمیه منعوا من إظهار فضائل علی(ع) و عاقبوا على ذلک الراوی له حتى أن الرجل إذا روى عنه حدیثا لا یتعلق بفضله بل بشرائع الدین لا یتجاسر على ذکر اسمه فیقول عن‏ أبی‏ زینب»‏.[۵۰۹]
سیاست معاویه مبنی بر منع نقل حدیث سیاستی دوگانه بود؛ زمانی که کانال نقل حدیث از امیرمؤمنان بسته شد با تمام امکانات حکومتی کوشید نسبت به جعل حدیث در راستای اهداف سیاسی خود اقدام نماید و از سوی دیگر خلأ فکری جامعه را با رسمیت بخشی به فعالیت‌های قصاص[۵۱۰] که از زمان خلیفه دوم آغازشده بود، پرساخت.
در شام معاویه توانسته بود افکار عمومی را به سبب سال‌ها حضور در آنجا به خود متمایل سازد[۵۱۱]؛ لیکن خارج از شام زمینه‌ای برای چنین گرایشی نبود. بنابراین بسترسازی‌ای که توسط منع کتابت و نقل حدیث به وجود آمده بود راه را برای معاویه هموار نمود. وی در اقدامی گسترده به‌صورت رسمی شروع به جعل احادیث نمود تا مشروعیت نداشته و تبار نامبارک خود را با کمک مجموعه‌ای از روایات جعلی ترمیم نماید.

معاویه و سیاست رسمی جعل حدیث

مهم‌ترین اقدامات معاویه با تکیه‌بر روایات جعلی کاستن از جایگاه و منزلت حضرت علی(ع) بود؛ ابن ابی الحدید سیاست معاویه دراین‌باره را از قول ابوجعفر اسکافی این‌گونه نقل می‌کند: «أن معاویه وضع قوما من الصحابه و قوما من التابعین على روایه أخبار قبیحه فی علی (ع) تقتضی الطعن فیه و البراءه منه و جعل لهم على ذلک جعلا یرغب فی مثله فاختلقوا ما أرضاه منهم أبو هریره[۵۱۲] و عمرو بن العاص و المغیره بن شعبه و من التابعین عروه بن الزبیر».[۵۱۳] یعنی: «معاویه، گروهی از صحابه و تابعین را گماشت تا روایات و احادیث دروغینی که بیانگر نقض و بیزاری جستن از علی(علیه السلام) باشد، بسازند. و حقوقی هم برای آنان مقرر کرد که از این افراد ابوهریره، عمروعاص،‌ مغیره بن شعبه، از اصحاب و عروه بن زبیر از تابعان می‌باشد. در زیر تنها مواضع ابوهریره در حاکمیت بنی‌امیه و همچنین دیدگاه برخی از صاحب‌نظران را در مورد وی بیان می‌نماییم».

ابوهریره و جعل سیاسی

جعل حدیث با انگیزه تقرب به حاکمان به‌ خصوص در زمان معاویه نشان می‌دهد که معاویه سازوکار چنین جعل‌هایی را به وجود آورده بود. ابوهریره به‌عنوان کسی که احادیث زیادی بانام وی از پیامبر در کتب صحاح نقل‌شده است در زمان معاویه در جهت جعل حدیث برعلیه حضرت امیر و به طرفداری از معاویه بی‌باکانه اقدام نمود؛ اعمش رویکرد ابوهریره را چنین نقل کرده است: «لما قدم أبو هریره العراق مع معاویه عام الجماعه جاء إلى مسجد الکوفه فلما رأى کثره من استقبله من الناس جثا على رکبتیه ثم ضرب صلعته مرارا و قال یا أهل العراق أ تزعمون أنی أکذب على الله و على رسوله و أحرق نفسی بالنار و الله لقد سمعت رسول الله (ص) یقول إن لکل نبی حرما و إن حرمی بالمدینه ما بین عیر إلى ثور فمن أحدث فیها حدثا فعلیه‏ لَعْنَهُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ‏ و أشهد بالله أن علیا أحدث فیها! فلما بلغ معاویه قوله أجازه و أکرمه و ولاه أماره المدینه»[۵۱۴] یعنی: «وقتی که ابو هریره با معاویه در سال خشکسالی به عراق آمد به مسجد کوفه رفت و وقتی جمعیت زیاد مردم را دید دو زانو نشسته و سپس چندین بار با کف دست به قسمت بی موی سرش زد و گفت: ای اهل عراق؛ آیا گمان می‌کنید که من بر خدا و رسول او دروغ می بندم و خود را با آتش می سوزانم؟ قسم به خدا که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می‌فرمود: برای هر پیامبری حرمی است و حرم من در مدینه است از بین عیر تا ثور؛ پس هرکس که در آن سبب بروز فاجعه ای شود لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد ؛ و خدا را شاهد می گیرم که علی در مدینه سبب بروز فاجعه شد! وقتی این خبر به معاویه رسید به او جایزه داد و او را گرامی داشت و حاکم بر مدینه نمود».
استادِ ابن ابی الحدید در مورد ابوهریره گفته است: «و أبوهریره مدخول عند شیوخنا غیر مرضى الروایه، ضربه عمر بالدره، وقال: قد أکثرت من الروایه وأحر بک أن تکون کاذباً على رسول الله صلى الله علیه»[۵۱۵]؛ یعنی:«ابوهریره در نظر اساتید ما مورد قبول نیست و روایات او پذیرفته نیست؛ عمر او را با شلاق زد و به او گفت: زیاد روایت گفته‌ای پرواضح است که بر رسول خدا دروغ بسته باشی».

تدلیس روش معمول ابوهریره است؛ حجم فراوان روایات ابوهریره از پیامبر(ص) باوجود سن کم وی در زمان مصاحبت با پیامبر(ص) نیازمند تأمل است، این موضوع حتی بر بزرگان اهل سنت نیز پوشیده نیست.

مسلم صاحب صحیح می‌نویسد: «حَدثنَا عبد الله بن عبد الرَّحْمَن الدَّارمِیّ ثَنَا مَرْوَان الدِّمَشْقِی عَن اللَّیْث بن سعد حَدثنِی بکیر بن الاشج قَالَ قَالَ لنا بسر بن سعید اتَّقوا الله وتحفظوا من الحَدِیث فوَاللَّه لقد رَأَیْتنَا نجالس أَبَا هُرَیْرَه فَیحدث عَن رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم عَن کَعْب وَحَدِیث کَعْب عَن رَسُول الله صلى الله عَلَیْهِ وَسلم»[۵۱۶] یعنی: «… بسر بن سعید به ما ‌گفت: از خدا بترسید و در مورد روایت با دقت پیش بروید؛ قسم به خدا شما ما را دیدید که با ابوهریره می‌نشستیم اما او برای ما روایات رسول خدا را از کعب و روایات کعب را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کرد».
از شعبه نیز نقل شده است که می‌گفت: «کان أبو هریره یدلس»[۵۱۷] ذهبی در پاسخ به این ایراد ابوهریره می‌گوید: «تَدْلِیْسُ الصَّحَابَهِ کَثِیْرٌ، وَلاَ عَیْبَ فِیْهِ، فَإِنَّ تَدْلِیْسَهُمْ عَنْ صَاحِبٍ أَکْبَرَ مِنْهُمْ، وَالصَّحَابَهُ کُلُّهُمْ عُدُوْلٌ»[۵۱۸] یعنی: «تدلیس صحابه زیاد است و اشکالی ندارد؛ زیرا تدلیس آنها از صحابه‌ای بالاتر از خودش بوده است و صحابه همگی عادل هستند».
ابن حجر پس از آگاهی دادن به این نکته که «التّدلیس أخو الکذب» با عباراتی مشابه ذهبی درصدد توجیه عملکرد ابوهریره برآمده است و گفته «أن أبا هریره بحکم تأخّر إسلامه إلى سنه سبع من الهجره قد فاته کثیر من أحادیث رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وسلم فکان علیه لیستکمل علمه بالحدیث أن یأخذه من الصّحابه الذین سمعوه من النّبی صلّى اللَّه علیه وسلم شأنه فی ذلک شأن سائر الصّحابه الذین لم یحضروا مجالسه صلّى اللَّه علیه وسلم إمّا لاشتغالهم ببعض أمور الدّنیا، وإمّا لحداثه سنّهم وإما لتأخّر إسلامهم، أو لغیر ذلک»[۵۱۹]
بنابر آنچه قبلاً گفته شد باوجود گروهی از صحابی منافق در میان مسلمانان توجیه غیرعلمی عملکرد ابوهریره توسط ذهبی و ابن‌حجر روشن است. پندار عدالت تمامی صحابه- که حتی عملکرد عمر در حبس ابوذر و ابودردا و ابن مسعود بر بطلان آن گواهی می‌دهد- ریشه تبرئه ابوهریره از تمامی اقدامات مخربی است که نسبت به حدیث پیامبر(ص) انجام داده است.
نقدهای جدی وارده به ابوهریره از سوی بزرگان فریقین و دفاع از جایگاه وی با توجیهات غیرعلمی منحصر به ذهبی و ابن حجر نیست، تئوری عدالت صحابه که بعداً بدان خواهیم پرداخت در میان معاصران جایگاه ویژه‌ای به خود گرفته است، عجاج خطیب برای دفاع از ابوهریره مستقلاً در اثر «أبو هریره راویه الإسلام» تمام مساعی خویش را برای تبرئه وی از ایرادهای صریح وارده به وی مصروف داشته است.
وی مضروب شدن ابوهریره توسط عمر به دلیل کثرت روایت وی را دلیل احتیاط عمر نسبت به احادیث دانسته است و در توجیه ضرب و شتم ابوهریره این کار را منحصر در وی ندانسته بلکه به ماجرای حبس ابوذر و ابودردا و ابن مسعود اشاره نموده لیکن در پاسخ به این سؤال که چگونه برخلاف سایرین عمر پس از تأدیب وی اجازه نقل احادیث را از سوی او صادر نمود چنین استدلال می‌کند که عمر پس‌ازآن ماجرا چون بر ورع ابوهریره آگاهی یافت به وی اجازه نقل حدیث داد.[۵۲۰]
ایرادات وارده بر عجاج خطیب از چند جهت قابل‌بررسی است:
اختصاص دادن تألیفی مختص ابوهریره صرفاً به سبب احادیث فراوانی است که در کتب صحاح از وی به‌جای مانده و چنانچه شخصیت وی مخدوش گردد بی‌شک روایات وی نیز جایگاهی نخواهد داشت، همین نکته سبب شده است که عجاج خطیب برای تطهیر ابوهریره به گوشه‌ای از واقعیت‌ها مانند برخورد دوگانه عمر با اصحاب اشاره نماید. عمر اصحاب مشهورتری مانند ابوذر و ابن مسعود را صرفاً به بهانه کثرت نقل حبس می کند و در همین حال ابوهریره را چونان کودکی تأدیب می کند و در یک آزمون پس از کشف ورع وی اجازه نقل حدیث را از سوی او صادر می کند، آیا می‌توان ورع افراد را در یک ملاقات کشف نمود؟ اگر چنین چیزی ممکن بود، بهتر نبود سایر صحابی نیز مورد آزمون قرار می‌گرفتند تا شاید پس از اثبات ورع آن‌ها اجازه نقل حدیث یابند. آیا این‌گونه برخورد دوگانه عمر نشان نمی‌دهد که به عدالت تمامی اصحاب باور نداشته است و تئوری عدالت صحابه از سوی بزرگان اهل سنت صرفاً حصاری مقدس است که برخوردهای علمی و عقلانی اجازه ورود بدان ندارند.
به نظر نگارنده چگونگی دریافت اجازه نقل حدیث با نگاه اجمالی به شخصیت ابوهریره روشن می‌شود، چنانچه گذشت ابوهریره در حکومت معاویه جایگاه ویژه‌ای می‌یابد و والی و مفتی مدینه می‌گردد. و در نقل روایت در تنقیص جایگاه حضرت علی(ع) کوتاهی نمی‌نماید. بنابراین حتی اگر شناخت مبسوطی از وی در زمان عمر نداشته باشیم با رفتارشناسی آینده وی می‌توان دریافت، که دریافت مجوز نقل حدیث در زمان عمر پس‌ازاین که به سبب کثرت نقل مورد غضب خلیفه قرار گرفت تنها به سبب همان آزمونی بود که در دیدار خلیفه حاصل شد. آزمودن ابوهریره آزمودن ورع نبود آزمودن این نکته بود که چه میزان برای حاکمیت خطرساز و یا این‌که چه میزان با حاکمیت همراه است و اینکه آیا منتقد حاکمیت است و یا مبلغ راه و روش آن.
مفهوم مخالف سخن محمد ابو زهره در مورد اشتباه سیاسی عثمان به جهت اجازه به صحابی منتقد و محبوس از سوی عمر در مدینه نیز شاهدی بر این ادعاست. که عمر نقد اصحاب از حاکمیت را برنمی‌تابید.
به‌عنوان آخرین نکته، برخورد عجاج خطیب در دفاع از ابوهریره و تبرئه وی از گرایش شدید به سمت معاویه و جعل حدیث برای او نیز غیرعلمی و نیازمند نقادی است. عجاج خطیب عزل ابوهریره از مسند ولایت مدینه را دلیلی می‌داند که وی همیشه با معاویه سازگار نبوده است. لیکن در پاسخ وی می‌گوییم:
اولاً هر عزلی از حکومت به معنای انتقاد از حاکمیت نیست، بسیاری از عزل‌های عمر در زمان خلافت وی مبتنی بر تخلفات مالی آن‌ها بوده است.[۵۲۱]
ثانیاً در پاسخ عجاج خطیب می‌توان استدلال متقنی دیگری نیز برای عزل وی از ولایت مدینه یافت؛ استدلالی که نه‌تنها به سبب عزل وی از سوی معاویه اشاره دارد بلکه مبنای عجاج خطیب که عدالت صحابه است را نیز مخدوش می‌سازد؛ ابوهریره پیش از ولایت مدینه در زمان عمر نیز یک‌بار از ولایت بحرین به سبب دزدی از بیت‌المال معزول و تأدیب شد. وی خودش ماجرا را پس از عزلش این‌گونه نقل می‌کند:
«قَالَ لِی عُمَرُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّ کِتَابِهِ أَسَرَقْتَ مَالَ اللَّهِ؟ قَالَ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِعَدُوِّ اللَّهِ وَلا عَدُوِّ کِتَابِهِ وَلَکِنِّی عَدُوُّ مَنْ عَادَاهُمَا وَلا سَرَقْتُ مَالَ اللَّهِ. قَالَ: فَمِنْ أَیْنَ اجْتَمَعَتْ لَکَ عَشَرَهُ آلافٍ؟ قَالَ قُلْتُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ خَیْلِی تَنَاسَلَتْ وَسِهَامِی تَلاحَقَتْ وَعَطَائِی تَلاحَقَ فَقَبَضَهَا مِنْهُ»[۵۲۲] یعنی: «عمر به من گفت که دشمن خدا و دشمن کتابش هستی و مال خدا را سرقت میکنی؛ گفتم: من دشمن خدا و دشمن کتابش نیستم بلکه دشمن دشمنان اینها هستم و من مال خدا را سرقت نکرده‌ام عمر گفت چگونه هزار هزار جمع کردی. گفتم: این هدایایی هست که مردم به من داده اند. پس عمر گفت: آن را به بیت المال مسلمین برگردان». اگر سرقت به عنوان سبب عزل از ولایت بحرین قابل‌تعمیم به عزل وی از مدینه نباشد. به‌صراحت دلالت دارد که ابوهریره به سبب دزدی، عادل نیست».[۵۲۳]

گونه شناسی احادیث جعلی در زمان معاویه

گونه شناسی احادیث جعلی در زمان معاویه به فراگیری عامل سیاسی جعل اشاره می کند و بیان می کند که بسیاری از احادیث جعلی با تنوع و گوناگونی در سایه برنامه‌ها و یا اهداف سیاسی روی‌داده و یا قوت گرفته است.
۳-۱-۶-۳-۱- جعل حدیث در تنقیص امام علی(ع)
فضائل امام علی(ع) بر کسی پوشیده نبود؛ در این مجال از ذکر روایات برساخته مختلف در مورد حضرت علی(ع) خودداری می‌نماییم لیکن تنها به دیدگاه عمر و معاویه در مورد حضرت اشاره می‌شود تا روشن گردد کسانی که خودشان علی(ع) را از سیاست کنار زدند و با وی جنگیدند، به فضیلت او اعتراف نموده‌اند. پیش از این گفته شد عمر در نپذیرفتن حضرت علی(ع) باوجود اعتراف به بی‌همتایی وی تنها دلیل مخالفت با وی را جوان بودن و حبّ وی نسبت به بنی عبدالمطلب بیان نموده است.
معاویه نسبت به فضل علی بن ابیطالب آگاهی کامل داشت؛ ماجرایی را که ابن عساکر نقل می‌کند به‌درستی این ادعا را اثبات می کند که معاویه نسبت به علی(ع) چه دیدگاهی داشته است: «سألَ رجلٌ معاویه عن مسأله فقال سل عنها علی بن أبی طالب فهو أعلم منی. قال قولک یا أمیر المؤمنین أحب إلی من وقول علی قال بئس ما قلت ولؤم ما جئت به لقد کرهت رجلا کان رسول الله (صلى الله علیه وسلم) یغره بالعلم غرا ولقد قال له أنت منی بمنزله هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی وکان عمر بن الخطاب یسأله ویأخذ عنه ولقد شهدت عمر إذا أشکل علیه أمر قال ها هنا علی بن أبی طالب ثم قال للرجل قم لا أقام الله رجلیک ومحا اسمه من الدیوان»[۵۲۴] روزی مردی نزد معاویه آمد و اجازه گرفت تا در مورد مسأله ای از او سؤال بپرسد، معاویه گفت: سؤالت را از علی بن ابی طالب بپرس، او از من داناتر است. مرد گفت: پاسخ شما ای امیرمؤمنان نزد من از پاسخ علی محبوب‌تر است. گفت: چه بد گفتی؟ و تو ای بخیل نزد من آمدی و از مردی کراهت داری که رسول الله صلی الله علیه و سلم او را عالم بار آورده است و به او فرمود: تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی جز اینکه بعد از من، پیامبری نخواهد آمد؛ عمر بن خطاب از او می‌پرسید. من خود شاهد بودم هر گاه امری بر عمر مشکل می‌آمد به علی بن ابیطالب ارجاع می‌داد. معاویه سپس به مردم گفت برخیز و برو، خداوند پاهایت را استوار نکند و سپس نامش را از دیوان حذف نمود».
باوجود چنین اعترافی پیش‌ازاین به موضوع اجیر نمودن برخی از افراد برای طعن و تهمت نسبت به امیرمؤمنان اشاره کردیم و به ابوهریره به‌عنوان یکی از پرحدیث ترین صحابی در این زمینه اشاره شد.
اعتراف به فضایل امیرمؤمنان(ع) در نهان از سوی مخالفان ایشان به‌روشنی به رواج مناقب و فضائل حضرت اشاره دارد. اقدامات علنی معاویه نه‌تنها عملاً تأثیری در محو فضائل حضرت نداشت بلکه سبب رواج فضائل حضرت شد؛ این سخن به معنای مقابله سیاسی اصحاب حضرت امیرمؤمنان و یا جعل متقابل نبود. سندی در حاشیه خود بر سنن ابن ماجه در مورد علت روایات فراوانی که در مناقب حضرت امیر مومنان در إصابه ابن حجر آمده است می‌گوید: «احمد بن حنبل گفته است روایاتی که در مورد علی(ع) نقل‌شده است در مورد هیچ‌یک از اصحاب نقل نشده است، علت وجود این روایاتِ بسیار، اهانت بنی‌امیه به ایشان است؛ زیرا پس‌ازآن[اهانت بنی‌امیه]، هر یک از اصحاب که چیزی از مناقب علی(ع) می‌دانست، بازگو کرد و هرچه بنی‌امیه بیشتر می‌خواستند نور شرافت و بزرگی ایشان را خاموش کنند اصحاب نیز فضائل و مناقب ایشان را بیشتر ترویج می‌کردند تا آنجا که نسائی روایات فراوانی درباره مناقبی که مختص ایشان است و درباره دیگر اصحاب وجود ندارد گردآوری نموده است که سند بیشتر آن‌ها خوب است».[۵۲۵]
۳-۱-۶-۳-۲- جعل حدیث در فضائل خلفا
بدگویی از حضرت علی(ع) و محو فضایل ایشان به‌تنهایی برای تثبیت پایه‌های حکومت معاویه کافی نبود و حتی نتیجه عکس داشت و همان‌طور که به نقل از سندی گفته شد نقل مناقب حضرت افزایش یافت؛ ازاین‌رو معاویه در ادامه سیاست‌های خود، جهت فضیلت سازی برای خلفا دستور جعل حدیث را صادر نمود. این سیاست وی نشان می‌دهد که بدگویی از امیرمومنان چندان کارساز نبوده لذا وی کوشیده است با سرقت احادیث فضائل امیرمومنان برای خلفا، نام و نشان حضرت را مخدوش سازد. سیاست دستگاه حکومتی معاویه برای موفقیت در جعل فضائل خلفا تلاش نموده تا همان‌طور که از جایگاه حضرت امیرمومنان کاست از جایگاه پیامبر (ص) تا حد بشری معمولی در برخی از امور بکاهد تا جعل احادیث در مورد فضائل خلفا زودتر نتیجه دهد زیرا با تخریب جایگاه پیامبر(ص) سطح مطلوب جامعه نیز پایین می‌آمد.
ابن جوزی در این زمینه می‌گوید: برخی از انسان‌های متعصب که ادعای پایبندی به سنت نیز دارند فضائلی برای ابوبکر جعل نمودند که برخی از آن‌ها مقابله با احادیثی است که شیعیان در مورد علی(ع) وضع کرده‌اند.[۵۲۶] در این مجال به دنبال نفی کلی جعل حدیث از سوی شیعه نیستیم لیکن حداقل در مورد احادیث فضائل امیرمومنان بر اساس آنچه گفته شد به نظر می‌رسد ترتیب منطقی این‌گونه است که ابتدا در مورد تنقیص امیرمؤمنان جعل حدیث صورت گرفته است و چون در مقابل روایات فضائل حضرت رواج یافته است تلاش شده است تا برای خلفا نیز متقابلاً جعل فضیلت صورت پذیرد.
علامه امینی در مورد روایات فضائل تئوری مطرح نموده‌اند؛ ایشان که تتبع بی‌مثالی در روایات جعلی فضائل داشته‌اند بیان می‌کنند که بررسی در این روایات نشان می‌دهد که یک قاعده اساسى در جعل فضائل وجود دارد، و آن این است که همیشه سعى شده فضیلتى براى شخص موردنظر بسازند که از آن دور و بیگانه است و فاصله‌اش با آن بیش از هر فضیلت دیگر است، تا به‌این‌ترتیب نقطه‌ضعف و مایه ننگ و فرومایگی‌اش را بپوشانند و مستمسک حمله و انتقاد را از دیگران سلب نمایند. مى‌بینیم درباره فضائلى براى ممدوح خویش پر گفته‌اند که تاریخ حیات او ثابت کرده که از آن عارى و بی‌نصیب است. مثلاً درباره فضیلت شجاعت ابوبکر مبالغه ورزیده و پر گفته‌اند تا جایى که او را به مقام شجاع‌ترین صحابى نشانده‌اند. درحالی‌که در تاریخ ثابت است که در همه نبردها و جنگ‌های پیامبر اکرم حضور یافته اما در هیچ‌یک شمشیر نکشیده و نزده و نه به نبرد کسى رفته یا مبارزه تن‌به‌تن کرده و نه هماورد طلبیده و قهرمانى نموده است. درست به همین جهت، از شجاعتش بسیار دم زده‌اند و روایات جعلى و پوچ در دلیری‌اش بافته‌اند مگر در برابر سیرت ثابت و تجارب و مشهودات تاریخى که از بزدلى و ناکارآمدی‌اش در جنگ و نبرد هست، برایش شهامت و شجاعتى بتراشند. یا در زهد و تقوایش مبالغه نموده‌اند و از او موجودى ساخته‌اند که دلش در آتش خداترسی می‌سوزد و دود از آن به آسمان برخاسته است، حال‌آنکه هیچ‌گونه امتیاز خصوصیتى در عبادت و خداترسی نداشته و هیچ روایت نشده که در نماز و روزه یا هر عبادتى که مایه تقرب خدا است پیشرفتى یا سعى وهمتی داشته باشد. همچنین در علم و دانائى عمر خیلى حرف زده‌اند و او را دانشمندترین صحابى و سرآمد فقیهان شمرده و ادعا کرده‌اند نه‌دهم علم را سهم برده و علمش بر علم مردم روى زمین و علم همه قبائل عرب چربیده است و ازاین‌گونه خرافات و یاوه‌ها درباره‌اش آورده‌اند. درحالی‌که می‌دانیم به معاملات بازارى اشتغال داشته و به آموختن قرآن و سنت نرسیده است، و همه مردم حتى زنان از او دین‌شناس تر بوده‌اند. یا در نهى کردن وى از منکر و باطل و مخالفتش با آوازه‌خوانی پر گفته‌اند، درحالی‌که مسلّم است از بس هوس‌باز بوده به آن پرداخته و جایزش دانسته است.[۵۲۷]
نمونه‌هایی از احادیث جعلی در فضایل خلفا در زیر بیان می‌شود:
خطیب بغدادی روایت زیر در فضل ابوبکر را به دو طریق از انس روایت نموده است:
«لَمَّا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْغَارِ أَخَذَ أَبُو بَکْرٍ بِغَرْزَهٍ فَنَظَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى وَجْهِهِ فَقَالَ: یَا أَبَا بَکْرٍ أَلا أُبَشِّرُکَ؟ قَالَ: بَلَى فِدَاکَ أَبِی وَأُمِّی. قَالَ إِنَّ اللَّهَ یَتَجَلَّى لِلْخَلائِقِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَامَّهً وَیَتَجَلَّی لَکَ یَا أَبَا بَکْرٍ خَاصَّه». یعنی: «زمانی که پیامبر اکرم(ص) از غار خارج شد، ابوبکر رکاب شتر را گرفت. پس پیامبر به او نگاه کرد و فرمود: ای ابوبکر، آیا به تو بشارت دهم؟ ابوبکر عرض کرد: آری، پدر و مادرم فدایت باد! پیامبر(ص) فرمود: خداوند روز قیامت برای همه مردم به صورت عام تجلی می کند و برای تو به صورت خاص. خطیب بغدادی پس از نقل دوطریق روایت می‌گوید: «هذان الحدیثان لا أصل لهما عند ذوی المعرفه بالنقل فیما نعلمه، وقد وضعهما محمد بن عبد إسناداً ومتناً، وله أحادیث کثیره تشابه ما ذکرنا، وکلها تدل على سوء حاله وسقوط روایاته»[۵۲۸]
ابن جوزی روایت فوق را به سه طریق از انس، ۴ طریق از جابر و یک طریق از عایشه نقل می‌کند و سپس ازنظر سندی و متنی در آن‌ها مناقشه نموده و آن‌ها را جعلی می‌داند.[۵۲۹]
نمونه دیگر ازاین‌دست روایتی است از ابوهریره که می‌گوید: «خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُتَّکِئًا عَلَى عَلَیِّ بْنِ أبی طَالب رَضِی الله عَنهُ فَاسْتَقْبَلَهُ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ فَقَالَ لَهُ: یَا عَلِیُّ أَتُحِبُّ هَذَیْنِ الشَّیْخَیْنِ؟ قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: أَحِبَّهُمَا تَدْخُلِ الْجَنَّهَ» یعنی: «پیامبر(ص) در حالی که بر علی(ع) تکیه کرده بود خارج شد پس ابوبکر و عمر به پیشواز شتافتند پس پیامبر(ص) فرمود: ای علی آیا این دو پیرمرد را دوست می‌داری؟ علی(ع)گفت: آری ای رسول خدا. پیامبر فرمود: آنان را دوست داشته باش تا در بهشت وارد شوی.» ابن جوزی این روایت را جعلی دانسته است».[۵۳۰]
۳-۱-۶-۳-۳- جعل حدیث در مشروعیت حاکمیت
تغییر نظام حکومتی از خلافت به پادشاهی برای جامعه به‌ خصوص خارج از مرزهای شام، به‌آسانی قابل‌هضم نبود، بنابراین نیازمند پشتوانه روایی بود تا مشروعیت خود را از پیامبر بگیرد.
نداشتن تکیه‌گاه شرعی سبب شد که معاویه علاوه بر موارد فوق در مورد مؤلفه‌های مختلف حاکمیت یعنی خودش به‌عنوان حاکم، سیاست جامعه و همچنین شام که محل حاکمیت وی است دست به جعل حدیث بزند. راهبردهای معاویه بعدها از سوی سایر خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس مورد الگوبرداری قرار گرفت.
جعل حدیث در فضائل معاویه به عنوان حاکم جامعه از این قرار است:
ابی عَمیره مزنیّ که گفته شده یکی از اصحاب پیامبر بود نقل کرده است که پیامبر در مورد معاویه گفته: «اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا اهْدِهِ وَاهْدِ بِهِ»[۵۳۱]
ترمزی این روایت را «غریب» دانسته است.[۵۳۲] در رد این روایات همین بس که ناقل آن یعنی ابی عَمیره مزنیّ از صحابی مقیم شام بوده و در روایتی دیگر در مورد معاویه چنین گفته است «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ – یَقُولُ: یَکُونُ فِی بَیْتِ الْمَقْدِسِ بَیْعَهُ هُدًى».
آنچه جلب‌توجه می کند این است که همین روایت در جای دیگر از قول پیامبر در فضیلت «جریر بن عبدالله» گفته‌شده است[۵۳۳] و در جای دیگر با اضافه «.. هَادِیًا مَهْدِیًّا یَأْخُذُ بِکُمُ الطَّرِیقَ الْمُسْتَقِیمَ»[۵۳۴] در مورد فضیلت حضرت علی(ع) گفته‌شده است. و چه‌بسا این روایت نیز بنا بر تئوری علامه امینی مصادره فضائل حضرت امیرمومنان(ع) برای معاویه بوده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...