۲-۴-۱-دورنمای کلی اشعار دوره سلطنت رضاشاه پهلوی
رضا خان که در سال ۱۳۰۴ فرمانده کل قوا گشته بود،در اردیبهشت سال بعد(۱۳۰۵) تاجگذاری کرد و تخت سلطنت رسما” به او واگذار شد و این سرآغاز یک دوره خفقان شانزده ساله برای جامعه سیاسی و ادبی بود، شخصی که برای استحکام پایه های دیکتاتوری خود به نزدیک ترین افراد و حامیان خود رحم نکرد چگونه می توانست صداهای مخالف به خصوص شاعران مخالف پرداز را بشنود؟وی در راه اثبات استبداد خود هرکس را که لازم بود قربانی می ساخت، اعدام سردار اسعد و تیمور تاش و زندانی کردنی داور که از حامیان او بودند دلیل روشنی بر این ادعا است، تعطیلی اکثر مطبوعات مخالف، تصویب قانون منع فعالیت های اشتراکی، اجبار در تغییر وضع پوشاک مرد و زن و … همه و همه نشان می دهد که رضا شاه جامعه ای می خواست که یک دست مطیع و فرمانبردار اوامرش باشد در چنین شرایطی «آزادی قلم مقوله ای فراموش شده بود سانسور از مقالات گذشته حتی به کلمات تسرّی یافته بود، مثلا” قدغن شده بود کلمه ((کارگر)) نوشته نشود،باید به جای آن((عمله)) نوشته می شد…کار سانسور به آنجا کشیده شد که وقتی یکی از مأمورین سانسور، در یکی از روزنامه ها مصرع معروف (( رضا به داده بده وزجبین گره بگشا)) را می بیند فورا” به مدیر روزنامه تعرض نموده روی کلمه ((رضا)) خط می کشد و بالای آن می نویسد ((حسن)) شعر می شود (( حسن به داده وزجبین گره بگشا».( ذاکر حسین، ۱۳۷۷ : ۲۰) « فشار پلیس و سانسور به حدّی شدید بود که شهربانی دستور می داد اشعار غم انگیز ممنوع است و همه باید در شعر خشنودی و رضایت را بیان کنند، حتی شاعری در وصف جنگل شعر سروده بود، پلیس به بهانه اینکه ممکن است این همان جنگلی باشد که میرزا کوچک خان درآن بوده است انتشار این شعر را اجازه نمی داد» (همان : ۲۰)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در شعر دوره رضاشاه انتقاد اگر هست با توجه به چیزهای سطحی و روبنایی است، آن تندی که به ریشه مسائل می زند در این مرحله نیست رژیم این اجازه را به کسی نمی دهد که به مسائل عمیقی بیندیشد، ادبیات سیاسی را در مقوله ادبیات زیر زمینی می توان سراغ گرفت، در چنین شرایطی سخن پروران سیاسی و روشنفکران دوره غم انگیزی را می گذرانند به عنوان مثال عارف در تبعید است و سر به درّه ها نهاده است و صدایش را هیچ کس نمی شنود ، اشرف الدین گیلانی(نسیم شمال) در گوشه تیمارستان انداخته شده، فرخی مدتی را در گریز و فرار سپری می کند و سرانجام راه چاره را در بازگشت به وطن می بیند ولی در کنج دیوارهای محبس تهران گرفتار دژخیمان رژیم شده و سرانجام جان می دهد، ملک الشعرای بهار نیز، زمانی در تبعید، گاهی در زندان و در نهایت گوشه نشین می شود و در هیئت یک استاد دانشگاه و محقق ادبی نامی از او شنیده می شود، نیما نیز به اختیار خود خلوت گزیده است.« روی هم رفته در طی ۱۶ سال سلطنت رضا شاه که با بگیر و بند وتبعید و زجر و شکنجه و کشت و کشتار آزادی خواهان توأم بوده سروده های سیاسی شاعران کم ونادر است( النار و کالمعدوم) می توان گفت عصر رضاشاه دوره فترت و رکود سروده های سیاسی است» ( ذاکر حسین، ۱۳۷۷ : ۲۱)
در این دوره انتقاد از دستگاه حکومت یا بیان و ابراز حقوق و آزادی، آزادی های شخصی گناه بدون بخشش شمرده می شود و به قیمت جان نویسنده و شاعر تمام می شود، در یک نگاه کلی در این دوران عموما” دو صدا بگوش می رسد:یکی آواز شعرای سنتی مانند فرخی و ملک الشعرای بهار و دوم صدای تجدد نیما، در این میان تفاوت های عمده ای نیز دیده می شود، اول اینکه گروه اول کسانی بودند که همیشه در صحنه های سیاسی و جریان های گوناگون حضور مداوم داشته اندو صدای این حضور هم در اشعارشان شنیده می شود ولی نیما از ابتدا سیاست را کنار گذاشته بود امّا «به رغم دخالت نکردن در جریان های سیاسی، زندگی نیما حاصل اخلاقی درون جوش و اصولی سازش ناپذیر بود».(سپانلو، ۱۳۶۸ : ۵۱۷ ) دومین تفاوت این بود که هرگونه مخالفت، انتقادات سیاسی و اجتماعی و دفاع از محرومان و دیگر مسائل شعر اعتراض در اشعار شاعران گروه اول، صریح بود و هیچ گونه پیچیدگی و ابهامی در آن دیده نمی شود، اما در شعر نیما بجز در اشعار آغازینش اشعار درونی می شوند و گرایش او به نماد و سنبل زیاد می شود این درونی کردن و بیان راز گونه شعرهای نیما، نتیجه همان اختناق و فشارهای سیاسی و بیرونی است.
مفاهیم و محتوای شعر دوره رضاشاه تقریبا” همانند گذشته است ولی نسبت به گذشته تفاوت هایی دارد، در این دوره« صدای مشروطیت هم بیش و کم است امّا به دلیل سانسور و فشار شدیدی که روز به روز بر روشنفکران و ادبا وارد می آید و – خیلی هم با برنامه و تنظیم شده است- همان مفهوم وطن وآزادی هم زیر فشار دیکتاتوری رضاخانی خیلی کم رنگ می شود ولی هنوز ادامه دارد، جزء در مورد نیما و فرخی که صداهای تازه ای بر صداهای مشروطه افزودند… در شعر دوره رضاخانی انتقاد هست ولی متوجه چیزهای سطحی است و آن تندی که در شعر عارف و عشقی و بهار در سال های قبل بود و به ریشه مسائل می زد در این دوره نیست، رژیم این اجازه را به کس نمی دهد که به مسائل عمیق بیندیشد و این مسائل را در آثار خود منعکس کنند به جز در ادبیاتی که آن را باید در مقوله ادبیات زیرزمینی به حساب آورد مثل شعر فرخی و حتی نیما که نوعی ادبیات زیرزمینی است.هرچند نیما ستیز مستقیم با رژیم رضاخانی نداشت، اما شعرش پر از انتقاد بود» (شفیعی کدکنی، ۱۳۵۹ : ۴۹-۵۰)
از نظر زبان شعری، شعر این دوره نسبت به دوره قبل رشد بهتری داشت.« خصایص تکنیکی زبان شعر دوره رضاخانی متنوع و پخته تر است و آن اشتباهات فاحش شعر دوره مشروطه در آن دیده نمی شود… بر روی هم شعر این دوره از لحاظ مراعات بعضی مسائل زبان سنتی غنی تر شده است و به دلیل رشد نشر کتب و مباحث دستوری و وجود انجمن های تحت کنترل رضاخان مثلا” زبان شعر فرخی یزدی، بهار بسیار سنجیده و ورزیده است و آن گرایش به عامه گویی- متأسفانه – کم شده است و بیشتر کلمات ادبی و آرکائیک به کار می رود».( شفیعی کدکنی ، ۱۳۵۹ :۵۵-۶۰)به طور کل حکومت رضاشاه ادیبانی می خواست که ستایشگر و مداح حکومت و اقدامات آن باشند و یا این که حداقل آثارشان بی ضرر باشد«بیشتر ادبیات تعلیمی – از نوعی که رژیم می خواست- نشر پیدا می کرد – پایان این دوره یعنی سقوط رضاخان دوره بسیار پر تلاطم و متحولی در جامعه ایرانی به وجود می آید که از لحاظ ادبی هم کاملا” متحول است».( همان :۵۰)
در ادامه این فصل ما آثار شاعران این دوره را با توجه به مفاهیم و محتوای اشعار دسته بندی کرده و به تحلیل و بررسی آنها می پردازیم به طور خلاصه این آثار در دو دسته قابل تقسیم است: دسته اول که عمده این اشعار را در بر می گیرد مربوط به شاعران بازمانده از نسل مشروطه یعنی ملک الشعرا فرخی و عارف است و دسته دوم نوآوری های نیما در زمینه محتوا و شکل است که از دوره قبل آغاز شده بود، اندک اندک کامل می گردد و در دوره های بعد مورد استقبال قرار می گیرد.
الف – اعتراض به نظام رضاشاهی و استبداد وی
بعد از آنکه مجلس مؤسسان لایحه انتقال سلطنت را از قاجار به پهلوی به تصویب رساند، در جامعه ی ادبی ایران دوره ای آغاز گردید که می توان آن را « دوره سکوت ادبی» نام نهاد، علی اصغر حکمت در نخستین کنگره نویسندگان ایران (۱۳۲۵) دوران رضاشاه را (دوره دیکتاتوری) می نامد و معتقد است در این دوره ادبیات انتقادی و به نوعی هیاهو گر فرو می نشیند و به شکلی جدید تداوم می یابد، ادبیاتی که در این دوره شکل می گیرد به نوعی با فضای ایجاد شده در دوران رضاشاه در تعامل است، وی اعتقاد دارد که در این دوران به دلیل وجود حکومت های فردی و استقرار نازی ها و فاشیسم در بیشتر کشورهای اروپایی، در ایران نیز حرکت به سوی آزادی و حاکمیت ملی، بازگشتی قهقرایی داشته و اراده فردی واحد، حکمفرای اجتماع گردید، در ابتدا شاعرانی همانند ملک الشعرای بهار و فرخی یزدی، گویا هنوز قدرت دیکتاتوری جدید را باور نکرده بودند که دست به سرودن اشعاری زدند که مخالفت آنها را بیان می کرد، فرخی به عنوان شاعری که در طول زندگی همواره بر روی عقیده خود ثابت و پا برجاست، با انتخاب رضاخان به سلطنت بلافاصله غزلی در مخالفت با او سرود:

راستی نبود به جز از افسانه و غیر از دروغ
بی جهت از خادم مغلوب گوی ناسزا
پیش چشم مردمان چون شب بود رویت سیاه
از رضا جز نارضایی حکمفرما گرچه نیست

آنچه ای تاریخ وجدان کش حکایت می کنی
بی سبب از خائن غالب حمایت می کنی
زانکه در هر روز ای جانی جنایت می کنی
بعد از این از او هم اظهار رضایت می کنی

(فرخی یزدی،۱۳۸۰ : ۹۲)
فرخی در این شعر با صراحت رضاشاه را (خائن غالب) و (جانی) می نامد و این چنین به سلطنت رسیدن او را تبریک می گوید، با خواندن این غزل می فهمیم که به جاست اگر گفته اند « فرخی اقلاً دوازده سال دیر کشته شده است».(سپانلو، ۱۳۶۹ : ۴۲۲).
ملک الشعرای بهار نیز گویی هنوز به حمایت افرادی چون تیمورتاش و فروغی پشت گرم است که بلافاصله پس از انتقال قدرت و به سلطنت رسیدن رضاشاه قصیده زیر را می سراید:

پهلوی تاج بر سر گر نهد از بد کاریست
حبس و تبعید و زبان بستن و مردم کشتن
مملکت مفلس و مردم همه بیزار از شاه
طشت رسواییت از بام در افتاد ای شاه
خلق را کشتن و پس منتخب خلق شدن

کچلک بازی و دوز و کلک و عیاریست
بی سبب طاس میفکن که حریف آزاریست
الحق این خوب ترین شیوه مردم داریست
بهر تحصیل شهی زشتی و بدکرداریست
نیست آن تاج گذاری که کله برداریست

( دیوان بهار، جلد اول ۱۳۴۴ : ۴۱۳-۴۱۰)
در این شعر بهار شدیدترین اعتراض ها و سرزنش ها را به این دلیل که رضا شاه با زندانی کردن و تبعید و کشتن مخالفانش به سلطنت رسیده است به وی می کند، امّا بعد از این شعر، ملک الشعرا تغییر شیوه می دهد و چندین قصیده در مورد به تخت نشستن رضاشاه سرود، خود وی دلیل این تغییر روش را در رباعی زیر اینگونه بیان می کند:

من اگر مدحی از ابنا بشر می گویم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...