فایل پایان نامه کارشناسی ارشد : دانلود مطالب پایان نامه ها در رابطه با فرهنگ ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
همان، بیت۳۵۵، ص۲۵۱
به نظر لاهیجی «حقیقت، ظهور ذات حقّ است بی حجاب تعیّنات و محو کثرات موهومه و دراشعه ی انوار ذات».[۴۳۸]
قشیری می گوید: حقیقت مشاهده ی خداوند است، هرشریعتی که مورد تأیید نباشد در حقیقت پذیرفته نیست و هر حقیقتی که متّصل به شریعت نباشد با هیچ چیز دیگر حاصل نمی شود. حقیقت خبر دادن از تصریف حقّ است و دیدن او، که قضا و قدر و پنهان و آشکار را مقدّر کرد.
«بدان که حقیقت شریعت است از آن جا که واجب آمد به فرمان [وی] و حقیقت نیز شریعت است از آن جا که معرفت، با مر او واجب آمد».[۴۳۹]
هجویری بیان می کند که : «از استاد ابوعلی دقّاق شنیدم گفت: ایّاک نعبد [نگاهداشتن] شریعت است و ایّاک نستعین [اقرار] به حقیقت.»
وی گوید: «حقیقت عبارتی است از معنی که نسخ بر آن روا نباشد، و از عهد آدم تا فناء عالم حکم آن تساوی است چون معرفت حقّ و صحّت معاملت خود به خلوص نیّت».[۴۴۰]
حقیقت عبارت است از داشت خداوند، حفظ و عصمت او. پس عمل کردن به شریعت بدون وجود حقیقت و به جا آوردن حقیقت نیز بدون حفظ کردن شریعت غیر ممکن باشد و برای روشن تر شدن مطلب
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
هجویری مثالی می آورد و می گوید: این مانند شخصی است که به وسیله ی جان زنده است چون جان از او مفارقت جوید. شخص می میرد پس قیمت این دو با یکدیگر مقارن است. شریعت بدون حقیقت ریا و حقیقت بدون شریعت نفاق باشد و خداوند متعال فرمود: «و الذیّن جاهدوا فینا لنهدیّنهم سبلنا»[۴۴۱]. حقیقت از مواهب الهی است « مراد از حقیقت اقامت بنده باشد در محلّ وصل خداوند و وقوف سرّ وی بر محلّ تنزیه».[۴۴۲]
او درباره ی تفاوت شریعت و حقیقت می گوید: «شریعت اندر حکم از حقیقت جداست آن است که: تصدیق از قول جداست اندر ایمان. دلیل بر آن که اندر اصل جدا نیست از آن که: تصدیق بی قول ایمان نباشد و قول بی تصدیق گرویدن نی».[۴۴۳]
حلول
«حلـول و اتّحـاد از غیـر خیــزد ولـی وحـدت همـه از سیـر خیـزد»
شرح گلشن راز، بیت۴۵۲، ص۳۲۰
«حلـول و اتّحاد اینجـا محـال است که در وحدت دویـی عین ضلال است»
همان، بیت۴۵۱، ص۳۱۹
لاهیجی معتقد است که حلول فرود آمدن خداوند در غیر خود است.[۴۴۴] او حلول و اتّحاد را به غیر حقّ نسبت داده و آن را محال دانسته است که خداوند فانی است و در باقی نگنجد و در ماسوی اللّه فرود نیاید و در وحدت، دوگانگی، عین ضلالت و گمراهی است.
معتقدین به حلول، سه دسته اند: اوّل مسیحیان که به حلول خداوند در حضرت عیسی (ع) معتقدند، دوّم فرقه ی نصریه و اسحاقیه از غلات شیعه، سوّم برخی از صوفیان که معتقدند خداوند در بعضی از عارفان حلول کرده است.[۴۴۵]
غزالی می گوید:
«پس معنی یگانگی این بود که چون جز حقّ- تعالی- را نبیند گوید: «خود همه اوست، و من نه ام.» یا گوید که «من خود اواَم». گروهی از این جا غلط کرده اند و از این به حلول عبارت کرده اند و گروهی به اتّحاد عبارت کرده اند».[۴۴۶]
حیرت
«زهی شربت زهـی لذّت زهـی ذوق زهـی دولت زهـی حیرت زهـی شوق»
شرح گلشن راز، بیت۶۹۷، ص۴۴۹
ابونصر سراج طوسی گوید:
«حیرت گونه ای سرگشتگی است که بر دل عارفان در می آید- آن گاه که ژرف می اندیشند- و آنان را از کاوش بیشتر در پرده می سازد، واسطی گفت: سر گشتگی حیرت، بزرگ تر و شریف تر از آرامش به حیرت نرسیدن است».[۴۴۷]
دکتر سجّادی در فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص۳۳۲، نیز مطالب بالا را ذکر کرده است.
حیرت از وادی های سلوک است که عطّار در منطق الطّیر، به آن اشاره کرده است و در این وادی، سالک دچار حیرت و سر گشتگی می شود و آرام و قراری ندارد.
«مرحله ی ششم وادی حیرت است که در آن سالک یک باره از خود بی خود می شود.»[۴۴۸]
هسـت پنـجـم وادی تـوحیـد پـاک هسـت ششـم وادی حیـرت صعبنـاک
منطق الطّیر، بیت ۹، ص۲۶۹
۲-۹. «خ»
خاکیان
«مـراتـب جمـلــه زیـــر پــای اوست وجـود خـاکیــان از سـایـه ی اوست»
شرح گلشن راز، بیت۳۸۵، ص۲۷۸
لاهیجی معتقد است که «وجود خاکیان که کاملان مرادند، همه ظلال و مظاهر انوار خورشید اعظم حقیقت محمّد می باشند و نور اوست که از روزن تعیّنات همه تابان است». اکمل تمام موجودات عالم در حقیقت، انسان کامل است که در راه دوست خود را فدا می کند و به خاک مذلّت نیستی می افتد، و در عوض به وصال و بقای سرمدی نایل می شود.[۴۴۹]
خال
«یکـی از زلف و خـال و خطّ بیـان کـرد شراب و شمع و شاهـد را عیـان کـرد»
همان، بیت۲۹، ص۳۰
«جهان چون زلف و خال و خطّ و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست»
همان، بیت۷۱۹، ص۴۶۵
لاهیجی گوید: «خال اشاره به نقطه ی وحدت است که مبدأ و منتهای کثرات که «منه بدأ و الیه یرجع الامرکلّه» و مناسبت بین آن ها آشکار است؛ چون خال به واسطه ی سیاهی، مشابه هویّت غیبّه است که از ادراک و شعور اغیار محتجب و مختفی است که «لایری اللّه الّا اللّه و لایعرف اللّه الا اللّه».»[۴۵۰]
«ز خالش حال دل جز خون شدن نیست وز آن منــزل ره بیــرون شـدن نیـست»
همان، بیت۷۹۳، ص۵۰۱
«نـدانـم خـال او عکـس دل مـاست و یـا دل عکس خــال روی زیبــاست»
همان، بیت۷۹۵، ص۵۰۱
«ز عکـس خـال او دل گشت پیــدا و یـا عکـس دل آنجـا شــد هـویــدا»
همان، بیت۷۹۶، ص۵۰۲
به نظر وی «از خال دل محبوب که مرتبه ی اطلاق و غیب هویّت است، حال دل خون می شود و از عکس خال محبوب دل ما پیدا می شود».وی در جای دیگر گفته است : «دل به واسطه ی قرب احوال،گاهی به نور تجلّی و وجه محبوب و صفای وصال مانند روی همچو ماه دلبر روشن و تابان است و گاهی به واسطه ی ظلمت بعد و هجران حرمان، تاریک و ظلمانی است و همچو خال سیاه است.»[۴۵۱]
«گهی روشن چو آن روی چو ماه است گهـی تاریک چون خال سیاه است»
شرح گلشن راز، بیت۸۰، ص۵۰۳
«گهی مسجـد بود گـاهی کنشت است گهـی دوزخ بود گـاهی بهشت است»
همان، بیت۸۰۱، ص۵۰۴
«گهـــی بــرتـــر از هفتــم افلـاک گهـی افتــد بـه زیـر تـوده ی خـاک»
همان ، بیت۸۰۲، ص۵۰۴
برتلس معتقد است که وحدت ذاتیه را خال گویند که برزخ میان احدیّت جمال وجه حقّ و میان احدیّت تعین است، امّا دل که محل اسرار الهی است مجلی و مظهر این خاک است.[۴۵۲]
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:40:00 ق.ظ ]
|