با کمی دقت می‌توان دریافت، مزاج گرم زمانی بروز می‌کند که دو کیفیت متضاد خشکی و تری (کیفیات منفعله) یکدیگر را خنثی کنند و در میان گرمی و سردی (کیفیات فاعله) گرمی بیش از سردی باشد و بر آن غلبه کند؛ بدین ترتیب کیفیتی که باقی می‌ماند، گرمی است. مزاج سرد هم زمانی بروز می‌کند که کیفیات منفعله، مانند حالت قبل به حالت تعادل برسند و این بار سردی باشد که بر گرمی غلبه می‌کند. حالتی مشابه را برای دو کیفیت خشکی و تری نیز می‌توان توضیح داد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

از طرفی مزاج‌های مرکب زمانی بروز می‌کنند که هیچ ‌یک از دو کیفیت فاعله و منفعله یکدیگر را کاملاً خنثی نکنند و از هر دو کیفیت قدری عدم تعادل بروز کند. در این حالت یکی از کیفیات فاعله همراه با یکی از کیفیات منفعله در مزاج جسم آشکار خواهد شد.
در تقسیم بندی نهایی حالت و وضعیت نهمین از این مزاج ها «معتدل» میباشد؛ در حالت اعتدال، همه کیفیات متضاد یعنی گرمی و سردی از یک سو و خشکی و تری از سوی دیگر، یکدیگر را خنثی می‌کنند و در جسم حاصل اثری از هیچ‌یک دیده نمیشود.
معتدل حقیقی و غیر حقیقی
در معتدل، کیفیات چهارگانه یعنی گرمی، سردی، خشکی و تری در جسم به یک میزان موجودند. این میزان اگر مطلق باشد، معتدل به ‌وجود آمده حقیقی است. به بیان دیگر اگر کیفیاتی که در یک جسم تحقق یافته‌اند، هیچ‌یک بر دیگری کوچکترین غلبه و برتری نداشته باشند، آن را معتدل حقیقی می‌نامند. حکیمان بر این باورند که این نوع معتدل، در عالم خارج تحقق نمی‌یابد، یعنی نمی‌توان جسمی را در عالم یافت که کیفیات چهارگانه در آن دقیقاً با یکدیگر برابر باشند.
در مقابل اگر کیفیات موجود بر یکدیگر غلبه کمی داشته باشند که محسوس نباشد، معتدل غیرحقیقی خواهیم داشت. در معتدل غیرحقیقی کیفیات بر یکدیگر اندک غلبه‌ای دارند و گرمی، سردی را و خشکی، تری را به صورت مطلق خنثی نمی‌کنند، یعنی همواره کمی گرمی یا سردی از یک طرف و خشکی یا تری از طرف دیگر در جسم موجودند، اما این اختلاف به حدی کم است که برای ما قابل درک و محسوس نیست. آنچه در علم طب به عنوان معتدل بحث می‌شود، همین نوع است و طبیبان نام معتدل فرضی طبی نیز بر آن می‌نهند.
تقسیم عقلی مزاج ها
در توضیح بیشتر مسئله قبل، ابن سینا مینوسید: مزاج‏ها بحسب تقسیم عقلى بطور مطلق و بدون رعایت نسبیت بر دو قسم‏اند:
مزاج معتدل
مزاجى است که در آن مقادیر کیفیات متضاده در ترکیب متساوى و متقاوم باشند و این مزاج تحقیقا کیفیت متوسط بین آنهاست. و ایشان در الهیات شفاء در مورد اعتدال اینگونه میگوید:
مزاج گرم از بسیطها (گرم و سرد و تر و خشک) سردی را گرم و تعدیل میکند به مقداری که سردی گرمی را سرد و تعدیل میکند تا اینکه یک حالت متوسط بین سردی وگرمی بوجود میآید و حالت بین تری و خشکی هم همچنین است و این آمیختن به این گونه را معتدل مطلق گویند.[۹۰]
مزاج نامعتدل
مزاجى است که در حد وسط بین کیفیات متضاده قرار نداشته باشد، یعنى به یکى از آنها گرایش بیشترى داشته باشد. این گرایش یا به سوى یکى از دو کیفیت متضاد سردى و گرمى و یا ترى و خشکى است، و یا به سوى دوتا از آنهاست (یا بسوى یکى از این کیفیات چهارگانه و یا دوتا از آنهاست). نتیجه این گرایش به هم خوردن اعتدال است. لیکن در صنعت طب ملاک اعتدال یا خروج از اعتدال نه این است و نه آن. طبیب باید این را بطور مسلم بداند که مزاج معتدل بمعناى یاد شده اصلا وجود ندارد تا چه رسد به مزاج انسان و یا اندام او. و باید دانست که لفظ «اعتدال» در اصطلاح طبیبان مفهوم تعادل یعنى هم‏وزنى و برابرى کامل را نمى‏دهد، بلکه این واژه بمفهوم عدالت در تقسیم، یعنى هرکس آنچه سزاوارش است یا به هر کسى آنچه لایق اوست مى‏دهند، بکار مى‏رود.
مفهوم اعتدال مزاج در اصطلاح طبیبان کیفیت بدن و یا اندامى است که در آن عناصر درهم آمیخته از لحاظ چندى و چونى، با چنان سهم عادلانه‏اى شرکت کرده باشند که مزاج نیازمند آن است. اگر آن عناصر مورد نیاز مزاج و سهم عادلانه‏اى که از آن برخوردار است، به «اعتدال» در مفهوم لغوى آن، بسیار نزدیک شده باشد، باز اعتدال در انسانها متفاوت است، زیرا ممکن است انسانى از انسان دیگر معتدل المزاج‏تر باشد و اعتدالى که در یکى صادق است نصیب دیگرى نشده باشد.[۹۱]
جرجانی در ذخیره خوارزمشاهی میگوید:
و نزدیک طبیبان معنى اعتدال تمامى بخش هر اندامى است از هر کیفیتى و این چنان باشد که هر اندامى از اندامهاى یکسان، چندانکه او را به کار آید از گرمى و سردى و ترى و خشکى یافته باشد و مزاجى که او را شاید پدید آمده. از بهر آنکه هر اندامى را از اندامهاى یکسان، چندانکه او را بکار آید مزاجى و اعتدال خاصه است. و اگر مزاج اندامى بگردد، بدان حد که مزاج اندامى دگر گیرد اعتدال او باطل شود؛ چنانکه اگر مثلاً مزاج استخوان بگردد و مزاج مغز گیرد، یا مزاج جگر گیرد، اعتدال استخوانى باطل شود و بدان سبب اعتدال همه تن باطل شود. از بهر آنکه اعتدال همه تن مردم آن است که اندامهاى او هر یک بر مزاج اعتدال خاصه خویش باشد، چنانکه اندر آخر این باب یاد کرده شود؛ و مزاج هر اندامى را اندر هر تنى حدى است که هر گاه که بدان حد باشد معتدل باشد، و اگر از آن حد بگذرد، پیشتر یا باز پس تر افتد، اعتدال او باطل شود. و این اعتدال اندامها که برین گونه ساخته شده است، عنایتى بزرگ است از آفریدگار تبارک و تعالى تا مزاج اندامى گرم و خشک چون دل یا مزاج اندامى سرد و تر چون دماغ باز کوشد و برابر کند و مزاج اندامى گرم و تر چون جگر یا مزاج اندامى سرد و خشک چون استخوان برابرى کند، تا چون مزاج اندامها همه با یکدیگر برابرى کنند، همگى هر تن را مزاجى معتدل باشد، نه معتدل راستینى، لکن اعتدال که آن تن بدان درست باشد. و بباید دانست که همچنان که هر اندامى را مزاجى خاصه است هر تنى را مزاجى و اعتدال خاصه است، و از چندین هزار خلق که خداى تعالى آفریده است، هرگز دو تن به یک مزاج راستا راست نبوده است و نباشد. نبینى که از چندین هزاز تن که اندر شهرى باشند، هرگز دو تن را بالا و پهنا و توانایى و ناتوانایى و دلاورى و بد دلى و کم خورشى و بسیار خورشى و فربهى و نزارى و خوبى و زشتى زیرکى و نازیرکى و آرزوها و عادتها و آوازها و رنگها هیچ دو به هم نماند؛ و بر افزودى این همه به سبب بر افزودى مزاجهاست، و این از کمال قدرت و رحمت آفریدگار است، تبارک و تعالى، تا هر کسى دوست را و دشمن را و خویش و بیگانه و آشنا را و فرزند را زود بشناسد و تا مثلاً حقى که جعفر را باشد احمد نستاند، تبارک الله رب العالمین و ارحم‏ الراحمین. و همچنین مردمان هر اقلیمى و هر هوایى را مزاجى و اعتدالى خاصه است.
مثلاً مردمان هندوستان را مزاجى و اعتدال است و بدان تندرست باشند، و مردمان صلاب (معرب) را مزاجى و اعتدالى دیگر است و بدان تندرستى باشند. و اگر هندو را مزاج بگردد و به مزاج صقلابى شود از اعتدال بیفتد و بیمار گردد.[۹۲]
نسبیت مفهوم اعتدال
زمانی که مفهوم مزاج به تمام مواد موجود در جهان تسرّی داده می‌شود، این پرسش اساسی مطرح می‌شود که برای تعیین معتدل از چه ملاک و معیاری باید استفاده کرد؟ برای پاسخ به این پرسش باید در آغاز به این نکته پایه‌ای اشاره شود که کنکاش در مورد معتدل، به گروهی از موجودات که اعتدال در مورد آنها بررسی می‌شود، بستگی دارد. حکیمان بر این امر پافشاری می‌کنند که به سبب گونه‌گونی بی‌نهایت موجودات، مفهوم اعتدال در مزاج، به معنای بهره‌وری هر موجود به مقتضای ظرفیت وجودی خود، از کیفیات است و برای آنکه بخواهیم در مورد معتدل بحث کنیم باید در آغاز، محدوده مورد نظر در بین موجودات را مشخص کنیم. مثلاً تعیین معتدل در محدوده گیاهان آبزی، اقلیم‌های هفتگانه، اندام‌های بدن موش، نژادهای مختلف مارها و بسیاری «گروه»های دیگر با هم متفاوت است. از سویی حکما انسان را به عنوان اشرف مخلوقات نزدیک‌ترین موجود به اعتدال حقیقی می‌دانند و بر این باورند که انسان به عنوان حد میانه بین موجودات در قله اعتدال مزاجی قرار دارد.ابن سینا در نمط دوم اشارات مینویسد:
به حکمت صانع نظر کن که در ابتدا اصولی را خلق کرد، سپس از آن اصول مزاجهای مختلفی را آفرید و هر مزاجی را برای نوعی مهیا کرد و دورترین مزاج از اعتدال را برای دورترین نوع از کمال قرار داد و نزدیکترین مزاج را نسبت به اعتدال ممکن، مزاج انسان قرار داد تا نفس ناطقه او در آشیانه گزیند.[۹۳]
بدین‌سان شیوه نگاه به مفهوم اعتدال مزاجی نیازمند آن است که در آغاز محدوده مورد نظر در مورد هر گروه و دسته از موجودات روشن شود و پس از آن در مورد «معتدل» و نزدیکی و دوری یک شیء به اعتدال سخنی به میان آید. این مفهوم اعتباری و نسبی اعتدال است.
اقسام معتدل فرضی طبی ( غیرحقیقی)
گفته شد که اعتدال فرضی: زمانی است که جسم مرکب [ بدن و اعضا] از نظر عملکردی دارای شرایط مورد انتظار باشد؛ یعنی لفظ اعتدال از نظر طبیبان به معنای هم وزنی و مساوی بودن عناصر متضاد در بدن نمی‌باشد؛ بلکه این واژه به معنای عدالت در تقسیم به کار می‌رود.
این اعتدال در کیفیت بدن و اعضا مطرح است که در آن، عناصر درهم آمیخته از لحاظ کمی و کیفی باچنان سهم عادلانه‌ای شرکت کرده باشند که مزاج، نیازمند آن است. براساس تعریف فوق، مزاج‌شناسی بر دو اصل استوار است:
الف. مزاج‌شناسیِ برگرفته شده از کیفیت مجموعه بدن:
بر اساس این اصل، بدن هر فردی دارای مزاج مشخص و معین می‌باشد و به سهم خود بر اساس مزاج خاص خود از عناصر چهارگانه بهره‌مند شده است. باید مزاج هر فردی را به سوی مزاج ذاتی و سرشتی خودش سوق بدهیم؛ مثلاً محور اعتدال مزاج در اشخاص صفراوی، گرمی و خشکی طبیعی است؛ در حالی که در اشخاص بلغمی مزاج، سردی و تری طبیعی، محور اعتدال خواهد بود. بنابراین ممکن است شخص با مزاج ذاتی صفرا یا بلغم یا… باشد؛ ولی کاملاً در سلامتی جسمی و روحی به سر ببرد؛ مثلاً شخصی که از مزاج طبیعی برخوردار است، فردی زرنگ، باهوش، زودفهم و… می‌باشد. ولی اگر صفرای او از اعتدال خارج شود، مستعد صفات و حالاتی همچون پرخاشگری، بی‌تابی، آشفتگی و… خواهد شد. یا کسی که از مزاج طبیعی بلغم برخوردار است، طبیعتی آرام، انعطاف‌پذیر و مهربان دارد؛ ولی چنانچه دچار سوء مزاج بلغم بشود زمینه صفاتی همچون تنبلی، دیرفهمی، تأثیرپذیری زیاد از هر چیزی یا هرکسی، شرم زیاد و… در او فراهم خواهد شد؛ بنابراین باید مزاج ذاتی و سرشتی بدن هرکسی تشخیص داده شود و همان، محور اعتدال قرار داده شود.
ب . مزاج شناسی از طریق شناسایی مزاج اعضای بدن:
در این قسم، ناگزیر به شناسایی مزاج طبیعی اعضا به طور انفرادی هستیم؛ زیرا خداوند مزاج هر عضوی را به‌طور جداگانه طوری آفریده است که برای آن عضو، منفعت به همراه دارد و در بدن با توجه به مزاج ویژه خود، ایفای نقش می‌کند. ما باید همان مزاج ویژه و خاص هر عضو را محور اعتدال قرار داده، و اعضا را به سوی آن سوق دهیم؛ برای مثال، اعتدال قلب، زمانی است که از حرارت برخوردار باشد و اعتدال مغز، زمانی است که از برودت، بهره فراوان برده باشد. به عبارت دیگر می‌توان گفت: مزاج استخوان، وقتی معتدل است که عناصر چهارگانه، مذکور چنان درهم آمیخته شوند که خشکی را بر استخوان غالب سازند؛ یعنی مقدار سودای آن بیشتر باشد.
وقتی سردی و خشکی استخوان با گرمی و تری کبد برابری کند و سردی و تری مغز با گرمی و خشکی قلب برابری کند در مجموع، کیفیت بدن آدمی در مسیر اعتدال قرار می‌گیرد. خداوند متعال مزاج مغز را سرد و مرطوب آفرید؛ زیرا مغز تنها با داشتن چنین مزاجی می‌تواند، ثبات رأی و اندیشه داشته باشد وگرنه ثبات رأی، جای خود را به سستی اندیشه و حرافی و بیهوده‌گویی خواهد داد. یا مثلاً طبیعت قلب باید گرم و خشک باشد و چنانچه سردی بر آن غلبه کند، صاحب چنین قلبی، بی‌نشاط و ترسو خواهد شد؛ ولی چنانچه قلب از حرارت طبیعی و غریزی خود برخوردار باشد، صاحب آن، مستعد صفاتی همچون شجاعت، دلیری و… خواهد بود.
بنابراین بعد از اعتدال مزاج آسان‌تر می‌توانیم به فضائل اخلاقی دست پیدا کنیم و از رذائل دوری گزینیم.
با رویکرد و نگرش دیگری اعتدال فرضی طبی ( غیرحقیقی) از چهار وجه اصلی بررسی می‌شود: اعتدال نوعی، صنفی، شخصی و عضوی. به هر یک از این وجوه نیز به نوبه خود از دو رویکرد اعتباری نگاه می‌شود که مجموعاً هشت وجه تقسیم‌بندی معتدل را شامل می‌گردد:
۱- معتدل نوعی خارجی: مقایسه اعتدال مزاج نوع انسان با انواع دیگر موجودات است. به این معنی که مزاج انسان معتدل‌تر از موجودات دیگر است.
۲- معتدل نوعی داخلی: مقایسه اعتدال مزاج فردی از افراد نوع انسان با فرد دیگر از همین نوع است. به این معنی که در نوع انسان چه فرد یا افرادی از دیگر افراد نوع انسان معتدل‌ترند. حکیمان، پیامبران را معتدل‌ترین افراد نوع انسان می‌دانند. اعتدالی که هدف هستی انسان یعنی رشد جسمانی و سلوک روحانی مطلوب را در تمام ابعادش تأمین کند و این حاصل نمیشود، مگر به این که انسان دارای سطح متعادلی از گرما و رطوبت باشد نه این که از این جهات خنثی باشد. این اعتدال مزاج، واقعی و به لحاظ تئوری برای همه مردم قابل وصول است امّا در عمل، تنها و تنها حضرات معصومین(علیهم السّلام) از چنین اعدال مزاج مطلوبی برخوردار بوده و هستند و این با اعتدال روحی تامّ ایشان تناسب دارد؛ مساله ای که بر اهل علم و معرفت واضح است.
مرحوم عقیلی در کتاب خلاصه الحکمه می نویسد:
«معتدل نوعى نظر به داخل نوع خود»؛ یعنى شخصى از اشخاص نوع انسان را نوع مزاجى باشد که آن را بالنسبه به سایر اشخاص معتدل‏تر باشد؛ مانند مزاج مقدس جناب‏ نبوى صلى الله علیه و آله و سلم.[۹۴]
۳- معتدل صنفی خارجی: مقایسه اعتدال مزاج صنفی از صنف‌های موجود در یک نوع با اصناف خارج از آن است. صنف در اینجا به معنی نژاد و اقلیم جغرافیایی است. مثلاً این که از میان ساکنان مناطق استوایی و ساکنان قطب کدام به اعتدال نزدیکترند.
۴- معتدل صنفی داخلی: مقایسه اعتدال مزاج افراد موجود در یک صنف با یکدیگر.
۵- معتدل شخصی خارجی: اعتدال مزاج در شخصی معین است که اگر آن فرد در آن مزاج باشد، تندرست خواهد بود. هر فردی مزاج خاصی دارد که اگر در آن مزاج باشد در صحت کامل است، که این مزاج مختص به اوست و با هیچ فرد دیگری یکسان نیست.
۶- معتدل شخصی داخلی: مقایسه مزاج یک شخص در احوالات مختلف اوست که اگر در یک حال و وقت از حالات و اوقات مختلف باشد، برای او معتدل‌ترین است.
۷- معتدل عضوی خارجی: مقایسه مزاج یک عضو با اعضاء دیگر است که کدام از دیگری معتدل‌تر است.
۸- معتدل عضوی داخلی: مقایسه مزاج یک عضو در احوالات مختلف اوست که اگر در یک حال و وقت از حالات و اوقات مختلف باشد، برای او معتدل‌ترین است.[۹۵]
نشانه‏هاى اعتدال مزاج‏
اعتدال‏ در: بسودن(لمس کردن)، گرمى، سردى، خشکى، ترى، نرمى، سختى، سفیدى و سرخى، فربهى، لاغرى و اندکى گرایش بسوى فربهى.
رگ‏هاى شخص معتدل المزاج نه بسیار برجسته است و نه زیاد فرورفته در گوشت.
موى شخص معتدل المزاج از لحاظ پرپشتى، کمى، تجعد و صافى معتدل است؛ در خردسالى به زرد مایل بسرخى مى‏زند و در ایام جوانى مشکى است.
خواب و بیدارى شخص معتدل المزاج معتدل است و حرکات اندامها حسب المرام و با سهولت انجام مى‏گیرد. نیروى فکر و خیال او زیاد و قدرت ذاکره‏اش نیرومند است.
اخلاق شخص معتدل المزاج حد واسط بین افراط و تفریط است، یعنى نه زیاد جسور است و نه بسیار ترسو؛ نه زیاد خشمگین است و نه بسیار تنبل؛ نه زیاد زیرک و نه بسیار سنگدل؛ نه زیاد هرزه است و نه بسیار باوقار؛ نه زیاد متکبر است و نه بسیار خود کم‏بین؛ در کنش‏ها بیدریغ و سالم است، خوب و سریع نمو مى‏کند و مدت نموش زیاد مى‏پاید، خواب‏هاى خوش مى‏بیند، از بوى خوش و آواز خوش و مجالس شادى و سرور لذت مى‏برد. صاحبان مزاج معتدل دوست‏داشتنى، گشاده‏روى و خوش‏برخورد هستند. در اشتهاى بغذا و نوشیدنى اعتدال دارند، دستگاه گوارش، معده، کبد و رگ‏هاى آنها بخوبى کار مى‏کند؛ سراسر وجودشان در اعتدال است؛ دفع مواد زائد در آنها معتدل است و از مجراى عادى بیرون مى‏ریزد.[۹۶]
بنابراین اگر بدن انسان از مقادیر متناسب (نه متساوی و هم وزن) خاک، آب، هوا و آتش عنصری ترکیب شده باشد، مزاج معتدل به ‌وجود می‌آید و مزاجی را نامعتدل می‌نامند که ترکیب این عناصر از تناسب برخوردار نباشند؛ یعنی به یکی از آن‌ها گرایش بیشتری داشته باشد. این گرایش یا به سوی یکی از دو کیفیت متضاد (سردی، گرمی، تری، خشکی) است یا به سوی دو تا از آن‌هاست که نتیجه این گرایش به ‌هم خوردن اعتدال است؛ یعنی منظور از «مزاج نامتعادل» صرفاً حالت بیماری نیست، بلکه گرایش به یک یا دو کیفیت از کیفیات چهارگانه را در نظر داریم. حال اگر این گرایش، با طبیعت ذاتی و سرشتی فرد، تطابق و سازگاری داشته باشد، این فرد را سالم می‌دانیم. با توجه به آنچه بیان شد برای تعدیل مزاج، لازم است که هم از مزاج کلی بدن شخص و هم از مزاج اعضا آگاهی داشته باشیم و از آنجا که این مزاج‌ها با هم در تعامل هستند و در تولید علائم در یکدیگر تأثیرگذار هستند؛ از این رو برای تعدیل مزاج، رجوع به متخصص ضروری می‌باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...