مقالات و پایان نامه ها درباره :بررسی پیرنگ در داستان ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
اگرچه درونمایۀ داستان، تنها حاصل صحنهپردازی نیست و دیگر عناصر در شکلگیری و ظهور آن نقش دارند، اما بیشک صحنههایی که با تأکید بر درونمایه شکل گرفتهاند، در نمود بیشتر طرح و مضمون مورد نظر نویسنده نقش اساسی و حیاتی ایفا میکنند. این صحنهها چنان در درونمایۀ اثر رسوخ کردهاند که جدایی آنها غیرممکن نباشد، سهل هم نیست. برای مثال، در حکایت «توبۀ نصوح» در دفتر پنجم که درونمایۀ آن توبه و تطهیر روح از گناه است، صحنۀ وقوع داستان «حمام» است. حمام که مکان پاکی و طهارت تن از آلودگیهاست در این داستان به مکانی برای تطهیر روح و پاکی آن از پلیدی گناه بدل میشود. در حقیقت، بین طرح داستان و درونمایه و مکان آن ارتباط تنگاتنگی برقرار شده است. شروع داستان و توصیف شخصیت گناهکار نصوح با حمام در ارتباط است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
او به حمّام زنان دلّاک بود در دغا و حیله بس چالاک بود
سالها میکرد دلّاکی و کَس بو نبرد از حال و سرّ آن هوس
(۵/۲۲۳۰-۲۲۳۱)
همچنین کنشی که موجب ورود به اصل داستان میشود (گم شدن گوشوارۀ دختر پادشاه) هم در همانجا صورت میگیرد.
اندر آن حمّام پر میکرد طشت گوهری از دختر شه یاوه گشت
(۵/۲۲۴۶)
قسمت اصلی داستان از همین اتفاق شروع میشود. نصوح نیز از ترس و استیصال به گوشهای خلوت از حمّام پناه میبرد و از گناه خود توبه میکند.
آن نصوح از ترس شد در خلوتی روی زرد و لب کبود از خشیتی…
گر مرا این بار ستاری کنی توبه کردم من ز هر ناکردنی
توبهام بپذیر این بار دگر تا ببندم بهر توبه صد کمر…
نوحهها میکرد او بر جان خویش روی عزرائیل دیده پیش پیش
ای خدا و ای خدا چندان بگفت کان در و دیوار با او گشت جفت
در میان یارب و یارب بُد او بانگ آمد از میان جُستوجو
(۵/۲۲۵۵-۲۲۷۷)
بین توبه که موجب طهارت روح و ضمیر انسان میشود با حمّام که در ذهن همۀ افراد پاکیزگی و طهارت را تداعی میکند رابطهای نزدیک برقرار میگردد. پذیرفتن توبه، امتحان دوبارۀ نصوح که مشخص میکند توبۀ او واقعی و مستحکم بوده است، توبهای خالص که فراموش نمیشود و دیگر شکسته نخواهد شد نیز در حمّام به وقوع میپیوندد. هنگامی که پس از یافتن گوهر، دختر پادشاه برای دلجویی، از نصوح میخواهد که دلّاکی خود را از سر بگیرد، نصوح نمیپذیرد و این تأکیدی بر واقعی بودن توبۀ او و پذیرفته شدنش نزد خداست.
توبهای کردم حقیقت با خدا نشکنم تا جان شدن از تن جدا
(۵/۲۳۲۵)
نکتۀ قابل توجه داستان این است که مراحل توبۀ واقعی و خالص که عبارت است از پشیمان شدن از گناه، اقرا به آن، استغفار کردن و عدم تکرار دوبارۀ گناه، همگی در یک مکان و برهۀ زمانی کوتاه صورت میپذیرد. گویی حمّام که پیوسته مکانی برای طهارت و پاکیزگی تن است، اینبار به مکانی برای تطهیر روح و جان بدل شده است. بنابراین بیشک هیچ جایی بهتر از حمّام برای این طرح این داستان نمیتوانست گزینش شود. لذا بیتوجّهی به صحنه در داستانهای بلند نقیصه محسوب میشود؛ زیرا مخاطب، آگاه است که کمیّت حاکم بر داستان بلند و ویژگیهای کیفیّ آن امکان پرداختن به صحنه را در کنار عناصر داستانی دیگر فراهم ساخته است. درواقع، بیتوجّهی به صحنه از سویی موجب عدم باورپذیری داستان میشود و داستان در نظر خواننده اقناعکننده نمیگردد و از دیگر سو در طرح و پیرنگ داستان خلل ایجاد میشود و سبب سردرگمی خواننده در خلال پیشروی داستان میشود، چراکه مخاطب از موقعیّت زمانی و مکانی داستان اطلاعی ندارد.
۳-۲٫ شخصیّت:
مولانا در داستانهای مثنوی عواملی را بهکار میگیرد تا خواننده هیچگاه از خواندن آن احساس ملال نکند. شخصیّتپردازی و توصیف دقیق وضعیّت روحی و روانی اشخاص، گفتوگوهای کوتاه یا مفصل در بین شخصیّتهای داستان، بیان احساسات باطنی و درونی شخصیّتها، از این عوامل است. در این بخش، به اشخاص داستانی به عنوان عنصر همبستۀ طرح و کنشها و رخدادهای داستان نگریسته میشود زیرا اشخاص داستان عامل یا معمول رخدادهایند؛ یعنی رخدادها یا توسط آنها انجام میشود و یا برای آنها پیش میآید و به هر روی، معنای خود را از نسبتی که با آنان دارد به دست میآورد. از سوی دیگر بدون وقایع و رخدادها، داستان و شخصیّت داستانی موجودیّت نمییابد. به تعبیر هنری جیمز: « شخصیّت چیست به جز آنچه حادثه تعیین میکند؟ حادثه چیست به جز شرح و تصویر شخصیّت؟» (میرصادقی، ۶۹:۱۳۹۰). بنابراین همواره باید به رابطۀ دوجانبه و تنگاتنگ میان شخصیّت و طرح داستان توجه داشت؛ اگرچه بناگزیر جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند.
مولانا حکایت «آن عاشق که شب بیامد بر امید وعدۀ معشوق بدان وثاقی که اشارت کرده بود… » (۶/۵۹۶) را در ضمن حکایت «آن صیّادی که خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستۀ گل و لاله را کُلهوار به سر فروکشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی بُرد اندکی که این آدمی است… » آورده است. کلّ حکایت در قالب۵۰ بیت میباشد که ۱۰ بیت آن به اصل ماجرا اختصاص دارد و سایر ابیات نتیجهگیری است. ابیات اصلی حکایت چنین است:
عاشقی بودست در ایّام پیش پاسبانِ عهد اندر عهدِ خویش
سالها در بند وصل ماه خود شاهمات و مات شاهنشاهِ خود
عاقبت جوینده یابنده بود که فرج از صبر زاینده بود
گفت روزی یار او کامشب بیا که بپختم از پی تو لوبیا
در فلان حجره نشین تا نیمشب تا بیایم نیمشب من بیطلب
مرد قربان کرد و نانها بخش کرد چون پدید آمد مَهَش از زیر گرد
شب در آن حجره نشست آن گرمدار بر امید وعدۀ آن یارِ غار
بعد نصفاللیل آمد یار او صادقالوعدانه آن دلدار او
عاشق خود را فتاده خفته دید اندکی از آستین او دَرید
گردکانی چندش اندر جیب کرد که تو طفلی، گیر این میباز نَرد
چون سحر از خواب عاشق برجهید آستین و گردکانها را بدید
(۶/۵۹۶-۶۰۶)
درونمایۀ حکایت مثنوی که با بهرهگیری از تجربه های عاشقانه و عارفانۀ خود درک کرده «این است که عاشق حق در این جهان نمیتواند قرار و آرام داشته باشد» (استعلامی، ۲۰۷:۱۳۷۴). مولانا در انتقال اندیشه و پیام، متناسب با موضوع حکایت هنرمندانه مفهوم را در ذهن خواننده مینشاند و از این راه از مثل و ایجاز در القای مفاهیم تعلیمی بهره میگیرد؛ البته حکایت مورد نظر در مثنوی، صرفاً داستانی تکبُعدی در خدمت تبیین مفهوم تقابل عاشق و معشوق نیست و از جهت پردازش عناصر داستانی مانند شخصیّتپردازی، گرهافکنی و … قابل بررسی میباشد.
۳-۲-۱٫ شخصیّتپردازی:
در حکایت مثنوی، معشوق دارای شخصیّت جامع و پیچیده است زیرا خواننده از همان ابتدای داستان نمیتواند رفتار او را پیشبینی کند. همچنین کار او (گذاشتن گردکانی در آستین عاشق) سبب شگفتی در خواننده شده است. عاشق مثنوی هم دارای شخصیّت «قالبی»، «ساده»، «تیپیک» است. مولانا شخصیّت عاشق را تبیین نموده و پیرنگی منطقی در داستان برقرار میکند.
در همان ابتدای داستان، مولانا او را بهطور مستقیم با عنوان «پاسبان عهد اندر عهد خویش» معرفی میکند. نکتۀ ظریفتر، توجّه مولانا به توصیف احوال عاشق است که باعث جذابیّت حکایت شده، درواقع مولانا از یک حکایت ساده و ماجرای معمولی، یک ساختار داستانی همراه با پیرنگی قوّی و شخصیّتپردازیها و صحنهسازیها، کنش داستانی، توصیف احوال عاشقی پدید آورده است. مولانا بهدرستی میدانسته که برای القای یک مفهوم انتزاعی چگونه باید از یک حرکت ساده به سوی عمق مسئله حرکت کند، به همین سبب آموزش پیرنگ داستان را با توضیح جزئیّات گامبهگام شروع میکند و با این کار مخاطب داستان را برای شنیدن ادامۀ آن مشتاقتر میکند. عاشق مولانا در مثنوی، اینگونه در آغاز داستان معرفی میگردد:
-
- عاشقی بودست در ایّام پیش.
-
- پاسبان عهد اندر عهد خویش.
-
- سالها در بند وصل ماه خود.
-
- مرد قربان کرد و نانها پخش کرد.
-
- شب در آن حجره نشست آن گرمدار.
- بر امید وعدۀ آن یارِ غار.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 06:06:00 ق.ظ ]
|