طرح سه عامل بزرگ شامل ابعاد سطح بالاتری از هیجان پذیری منفی[۱۰۵]، هیجان پذیری مثبت[۱۰۶] و عدم بازداری در برابر مقید بودن می‌باشد (کلارک و واتسون، ۱۹۹۹؛ مارکون[۱۰۷] و همکاران.، ۲۰۰۵). این مدل از طریق کارهای پیشگامانه آیزنک و همکارانش ظهور پیدا کرد. آیزنک عامل ها را نوروتیسیسم، برونگرایی، و سایکوتیسیسم[۱۰۸] نامگذاری کرد، هرچند، بعد اخیر بهترین نشان دهنده تفاوت‌های فردی در عدم بازداری در برابر مقید بودن است (کلارک و واتسون، ۱۹۹۹؛ دی. واتسون و کلارک، ۱۹۹۳). متعاقباً نظریه پردازان دیگر (گاگ[۱۰۹]، ۱۹۸۷؛ تلگن[۱۱۰]، ۱۹۸۵؛ واتسون و کلارک،۱۹۹۳؛ به نقل از کوتو و همکاران، ۲۰۱۰) مدل سه عاملی مشابهی را ارائه کردند. هرچند باید متذکر شد که بعداً تلگن مدل خود را با تقسیم کردن هیجان پذیری مثبت به شکلهای «عاملی[۱۱۱]» (شامل غالب و ادعا کننده) و «اجتماعی» (شامل، جامعه پذیری و وابستگی) به طرح «چهار عاملی[۱۱۲]» توسعه داد (کوتو و همکاران، ۲۰۱۰). کلارک و واتسون (۱۹۹۹) دریافتند که تمامی این مدل‌ها همگرا[۱۱۳] هستند و یک ساختار را مشخص می‌کنند.

با تثبیت روانشناسی شخصیت حول یک چهارچوب مورد توافق، شواهد مربوط به اعتبار طبقه بندیها افزایش پیدا کرد. مدل‌های پنج عامل بزرگ و سه عامل بزرگ در بین فرهنگ‌های زیادی در جهان تکرار شد. پایایی قابل توجه ویژگی‌های شخصیتی در طول زمان از طریق مطالعات طولی زیادی مورد تأیید قرار گرفت. فراتحلیل های اخیر تصدیق کرده‌اند که ویژگی‌های شخصیتی اساساً در بسیاری از نتایج از قبیل عملکرد تحصیلی، اکتساب شغل، طلاق، رضایت از زندگی، سلامت درونی، بیماری‌های جسمانی و طول عمر نقش داشته اند (کوتوو و همکاران، ۲۰۱۰).

۱۲-۲ پیدایش و توسعه ی مدل پنج عاملی شخصیت

مدل پنج عاملی شخصیت اساسا در دیدگاه لغوی ریشه دارد و سابقه پیدایش آن به تجزیه و تحلیلهایی بازمی گردد که برای اولین بار با فهرستی از اصطلاحاًت توصیف کننده ی شخصیت که از زبان انگلیسی مشتق شده بودند، آغاز شد (اکز[۱۱۴]، ۲۰۰۳). ابتدا، گالتن[۱۱۵] (۱۸۸۴) استفاده از فرهنگ لغات را به عنوان راهی برای شناسایی اصطلاحاًت توصیف گر شخصیت مطرح نمود. در ادامه ی کارهای گالتن، روانشناسان مختلف، از جمله بامگارتن[۱۱۶] (۱۹۳۳)، و آلپورت و ادبرت[۱۱۷] (۱۹۳۶) زبان را به عنوان منبعی از ویژگی ها برای انجام طبقه بندی های علمی در نظر گرفتند (جان و سریواستاوا[۱۱۸]، ۱۹۹۹). بر اساس نظر جان و سریواستاوا (۱۹۹۹)، مطالعات روانشناختی از زبان نقش عمده ای در شکل گیری اولیه ی مدل پنج عاملی شخصیت ایفا ‌کرده‌است.

یافته های گالتن و تحقیقات بامگارتن (۱۹۹۳)، به طور عمده ای مطالعان آلپورت و ادبرت (۱۹۳۶) را متاثر نمود. این دو محقق فهرستی اصلاح شده از ۱۷۹۵۳ اصطلاح مربوط به صفات که خود آن ها نیزبه طبقات مختلفی تقسیم شده بودند، گرد آورده بودند. بعدها نورمن[۱۱۹] (۱۹۷۶)، در طبقه بندیهایی که توسط آلپورت و ادبرت صورت گرفته بود تغییرات و اصلاحاتی اعمال کرد و فهرستی پالایش یافته و اصلاح شده از این اصطلاحاًت را ارائه نمود.

با وجود اینکه طبقه بندی هایی که توسط این محققین مطرح شده بود نقطه ی شروع مناسبی برای ساختار شخصیت محسوب می شد، ولی علاوه بر این ها، یک طبقه بندی مناسب باید روشی سیستماتیک برای تشخیص، نظم بخشی و شناسایی تفاوت‌های افراد ارائه دهد. ریموند کتل نخستین فردی بود که برای ایجاد چنین طبقه بندی کوشید، و بعدها کارهای او توسط سایر محققان ادامه یافت. ادامه ی کار های کتل در نهایت به شناسایی پنج ویژگی عمده ی شخصیتی و در نتیجه پدیدایی مدل پنج عاملی شخصیت انجامید. محققان متعددی در شناسایی و شکل گیری مدل پنج عاملی کنونی از شخصیت نقش داشته اند. دونالد فیسک[۱۲۰] (۱۹۴۹) بر پایه ی مطالعات کتل با به کار گیری تجزیه و تحلیل های عاملی (۲۲ زیر مجموعه از ۳۵ خوشه ی مطرح شده توسط کتل) ساختاری پنج عاملی از شخصیت را شناسایی نمود. او تعداد زیاد ویزگی های شخصیتی را به پنج صفت غالب کاهش داد که شباهت زیادی به آنچه که امروزه مدل پنج عاملی از شخصیت ([۱۲۱]FFM) نامیده می شود، دارد (جان و سریواستاوا، ۱۹۹۹). بنابرین فیسک به عنوان نخستین فردی است که نسخه ای از مدل پنج عاملی شخصیت را ارائه ‌کرده‌است. یافته های فیسک به زودی پس از او توسط تعدادی از محققان دیگر تثبیت شد، که توپز و کریستال[۱۲۲] از جمله ی اولین دسته از این محققان بودند.

توپز و کریستال (۱۹۶۱)، با مطالعاتی که با بهره گرفتن از ۳۵ مقیاس رتبه بندی شده بر اساس ۳۵ خوشه ی مطرح شده توسط کتل انجام دادند، سهم عمده ی بعدی را در کمک به شکل گیری مدل پنج عاملی شخصیت داشتند. آن ها هشت گروه نمونه ی مختلف اعم از اعضای نیروی هوایی تنها با آموزش و پرورش دبیرستانی تا دانشجویان فارغ التحصیل سال اولی، را در تحقیقات خود وارد نمودند. بار دیگر، به جای شناسایی ۱۲ بعدی که توسط کتل مطرح شده بود، آن ها فقط پنج عامل را شناسایی کردند. محققان متعددی به مطالعات توپز و کریستال (۱۹۶۱)، واکنش نشان دادند که وارن نورمن از جمله ی این افراد محسوب می شود. اگرچه نورمن (۱۹۶۴)، در ابتدا یکی از منتقدان جدی این دیدگاه محسوب می شد، ولی بعد از تکرار موفقیت آمیز این یافته ها در مطالعاتش ‌به این نتیجه رسید که این پنج ویژگی شخصیتی در واقع نشان دهنده ی طبقه بندی مناسبی برای ویژگی های شخصیتی می‌باشند. این ۵ صفت در مطالعه نورمن عبارت بودند از: ۱) برونگرایی ۲) توافق ۳) با وجدان بودن ۴) ثبات عاطفی و ۵) فرهنگ (جان و سریواستاوا، ۱۹۹۹؛ لارزن و باس[۱۲۳]، ۲۰۰۵).

همچنین برگاتا (۱۹۶۴) این ساختار پنج عاملی را در مطالعاتش تکرار نمود و او این پنج عامل فراگیر را اینگونه نامگذاری کرد: ۱) جراتمندی ۲) دوست داشتنی بودن ۳) مسئولیت پذیری ۴) هیجان پذیری ۵) هوش. اسمیت (۱۹۶۷) نیز در مطالعاتش به پنج عامل فراگیر دست یافت که عبارتند بودند از: ۱) برونگرایی ۲) توافق ۳) قدرت و صلابت شخصیت ۴) هیجان پذیری ۵) پالایش. نه برگاتا و نه اسمیت هیچکدام تحقیقات سیستماتیک پیگیری کننده ی بیشتری انجام ندادند و کمکهایشان به ایجاد مدل کنونی پنج عاملی شخصیت به همین حد محدود بود (هورتر[۱۲۴]،۲۰۰۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...