مجموعاً هر یک از قائلین به اجرا یا تعطیلی حدود در زمان غیبت دلایلی را بیان داشته اند که جدا از اشاره مختصری که به اهم ادله مخالفان رفت، تشریح همه ادله مخالفان و موافقان در‌اینجا ممکن نیست و موجب انحراف محور بحث می­گردد. اما صرف­نظر از پذیرش یا عدم پذیرش اجرای حد، اتخاذ سیاست ارفاق­آمیز بزه­پوشی و سپس کیفرزدایی در حدود توسط شارع همانا مسلّم است. چه‌این که انواع تدابیر متنوع بزه­پوشانه در سیاست کیفری اسلام، عدم پذیرش رجم به عنوان کیفر زنای محصن و محصنه با توجه به مقتضیات روز را نشان می­دهد. مداقّه در تزاحم دو حکم (اجرای حد یا خودداری از آن) در ازمنه یا امکنه خاص نیز نشان از اتخاذ سیاست کیفرزدایی در‌این مقوله دارد، کما‌این که بر پایه روایتی مشهور از حضرت علی(ع)‌ایشان حکم به اجرای حد بزهکار مسلمان در بلاد غیر مسلمان نداده و سیره‌ایشان همچنین نشانگر عدم تمایل به استماع اقرار و شهادت به زنا است. امام خمینی (ره) در مورد اجرای حکم سنگسار چه حکیمانه بیان داشته اند «اجرای سنگسار فعلاً صلاح نیست و ما دشمنان زیادی داریم که علیه ما تبلیغ می­ کنند و اصلاً در دادگاه نمی­بایست اقدامی صورت گیرد که حدود ثابت شوند»[۸۵۶]
در پایان باید یادآوری کرد که از منظر حقوق بشر، کارکرد اولیه­ نظام حاکمیت، حمایت از حقوق بشر است. از‌این رو، نقض حقوق بشر، قطعاً به تضعیف حاکمیت نظام حاکم بیانجامد. هر کوشش عملی و تئوریکی که در مسیر پیشگیری از‌این نقض­ها صورت گیرد، عامل تقویت­کنندهِ آن حکومتِ مورد نقد خواهد بود. بنابراین، افشای نقض حقوق بشر نه تنها برای یک نظام هزینه­زا نیست بلکه با ترغیب آن به رفع آن نقض در نهایت آن را منتفع می­سازد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در متون فقهی ما به بیشتر هدف‌هایی که امروزه برای مجازات برشمرده می‌شود، اشاراتی شده است و گاهی هم به تفصیل آمده است. اما چون فلسفی به‌این قضیه نگاه نشده است، توجه نشده است که نظام کیفری نمی‌تواند همزمان هم سزاگرا باشد، هم فایده‌گرا. نظام کیفری می‌تواند در مورد برخی از مجرمان یا جرایم رویکرد متفاوتی اتخاذ کند، ولی به طور کلی هر یک از‌این اهداف اقتضائات و ابزار خاص خود را لازم دارد. سیاست کیفری بازدارنده ضرورتاً مشابه سیاست کیفری ناتوان‌کننده یا اصلاحی نیست؛ هرچند هر سه، پیامدگرا هستند. به نظر می‌رسد که کیفر از منظر رویکرد سنتی به فقه، بر پایه سنتیِ سزاگرایی و مکافات­گرایی بنیان نهاده شده است و در واقع توجیه شده است؛ اگرچه در عین حال، به آثار و فواید مجازات در نوع و میزان و یا طرق جایگزین مانند توبه هم اعتنا شده است و البته قانون مجازات اسلامی جدید هرگز نتوانسته است از نهاد «توبه» استفاده صحیحی بکند. از سوی دیگر، یکی از اهداف کیفرها در حقوق کیفری اسلام، حفظ نظام اجتماعی است. در‌این خصوص، حقوق اسلامی چه عقیده دارد. در یک نگاه استقرایى و بدون تاکید بر حصر، عناصر اصلى یک حیات اجتماعى عبارتند از دین، جان، مال، احترام و شخصیت انسان (ناموس یا نسل) و خرد و عقل انسان‏ها.‌این اصول که از زمان غزّالى مورد توجه علما و فقهاى اسلامى قرار گرفته است، در واقع زیربناى یک جامعه سالم را تشکیل مى‏دهند و با اجزا و زیر مجموعه‏هایى که دارد، مى‏تواند تمامی مصالح معتبر و مهم جامعه را زیر پوشش قرار دهد. هرچه در مسیر حفظ‌این اصول پنج‏گانه باشد، مصلحت است و هر چه که‌این اصول را از بین ببرد، مفسده است و دفع آن مصلحت است. استفاده­ی گفتمان فقه سنتی و گفتمان فقه حکومتی از ظرفیت غنی گفتمان فقه مقاصدی، از جهت رویکرد بسیار مستعد به حقوق بشر و روشنفکری دینی و اجتماع­محوری و عقلانیتِ غیرابزاری، مورد توصیه است.
گفتار سوم: ضعف در اتخاذ راهبرد سنجیده برای الهام از دیگر نظام­های سیاست جنایی
سیاست جنایی می­ کوشد در تعامل با دیگر علوم جزایی به ویژه جرم شناسی و حقوق کیفری، اندیشه جزایی را در مسیر مهار خطیرترین جلوه­های ناهنجاری­ هدایت کند. سیاست جنایی در‌این مسیر، از چرخش رویکردها و گردش تمرکزها بر اهداف عدالت کیفری هم غنی شده و هم البته صدمه دیده است؛ آوردگاه آزمون نظریه­ های جرم­ شناسی و بازخورد تحولات حقوق موضوعه بوده است و از آموزه­های مکتب تحققی گرفته تا نظریه متأخر عدالت کیفری ریسک­مدار، و از حقوق دینی تا حقوق پسامدرن، همه و همه را مورد کاربست قرار داده و خود را به پیش برده و همچنان در عین تحول، در چالش و افت­وخیز است و همچنان هم سرگردان. گاهی فقط به ترجمه کتب فقهی در قالب جرم­انگاری اقدام می­ کند و عصاره میوه فقه را مصرّانه در جام قانون می­ریزد؛ گاهی به ترجمه مواد قانون جزایی فرانسه و اسناد بین‌المللی دل خوش می­ کند و به اقتضائات جامعه‌شناسی جرایم در‌ایران و داده‌‌های این علم، در سامانه عقلانیت حقوقیِ خود توجه چندانی ندارد.
تحقیق پیرامون چرایی و میزان و نحوه آسیب دیدگی دانش سیاست جنایی از حاکمیت جریان مدرنیسم بر روند تحول علوم انسانی از دو جهت حائز اهمیت است: ۱) به طور عام، ناهمسویی اهداف و طبع متافیزیکیِ علوم انسانی با مدرنیسم که جریانی مبتنی بر پوزیتیویسم تجربی و مخالف حکومت ارزش­های دینی و مابعدالطبیعه­ای است، ۲) به طور خاص، ناهمسویی اهداف و ماهیت عدالت کیفری با جریان فرمولیزه کردن علوم انسانی و از جمله، مدل­بندی­کردنِ راهبردهای کیفررسانی. برای تبیین دلایل ناسازگاری اهداف و نیز ماهیت متافیزیکیِ علوم انسانی با مدرنیسم و اثر منفی آن بر سیاست جنایی غربی و سیاست جنایی کشورهایی که در روند جهانی­شدن علوم و تجربیات بشری، از غرب نیز الهام می­گیرند.
بی­ تردید، شرط غلبه بر وضعیت فعلی علوم انسانی در جهان سوم، تأمل در کاستی­های علوم انسانی غربی، تلاش در راه مواجهه انتقادی و خلاقانه با آن، سرمایه ­گذاری در تحقیقات نظریِ بنیادینِ علوم انسانی (فارغ از‌ایدئولوژی­های سیاسی)، افزایش تعاملاتِ گفتمانی میان اندیشمندان جهان سوم و ارتقای فهمِ بین الأذهانی و میان­فرهنگی است. اما از‌این میان،‌ایدئولوژی­ها و نظریه ­ها چگونه ممکن است دانش سیاست جنایی را متحول کنند یا آسیب زنند؟ مدرنیسم صرفاً در حوزه فناوری و پیشرفت مادی زندگی انسان بروز و تحول نیافت، بلکه همچنین چتر شمول خود را بر حوزه‌‌های عظیمی از داناییِ متافیزیکی نیز گستراند. جریان مدرنیسم، اگرچه مثلاً عرفان را نه، اما «علومِ» انسانی را کاملاً از حیث روش و عموماً – اگرچه نه مطلقاً و کاملاً – از حیث محتوا در منظومه فکری خود فروکشاند؛ تا جایی که فلسفه را که همانند ریاضیات و منطق جزء علوم مستقل است، از مرحله مَدرَسی و اسکولاستیک خارج و آن را مدرنیزه کرد. شاخص اصلی رویکرد پوزیتیویستی به علم در نظریه­پردازی­های عصر مدرن، تکیه بر «اصل تبیین» است. در واقع، علوم انسانی بیش از همه با تأکید بر همین ماهیت تبیین و‌ایجاد ربط علّی میان پدیدارهای اجتماعی قوام یافته­اند.‌این در حالی است که هر رویکرد تبیین محور، ذاتاً تقلیل­گرایانه است و به نحوی ساده­اندیشانه، دیگر سویه­های معرفت­شناختیِ پدیده ­های اجتماعی را حذف می­ کند تا به سویه­ای یکدست در فهم آن پدیده دست یابد[۸۵۷] و‌این به معنای افزایش خطر تحلیل تک بعدی و توتالیتاریسمِ علمی و نفی دیگر خوانش‌‌ها و غیر میان­رشته­ای شدنِ سیاست جنایی و بی­توجهی به ابعاد اجتماعی و فقط غربی یا فقط­ فقهی تحلیل کردنِ سیاست جنایی و مآلاً یأس از آرمان تولید دانش سیاست جنایی در کشور است.[۸۵۸]
سیاست جنایی، در جریان مدرنیزاسیونِ علم رفته رفته از مکاتب اخلاق گرا و فضیلت گرای کانتی و نوکانتی و رالزی به سمت پوزیتیویسم و عقلانیت ابزاری گرایش یافت. شمایلِ ظاهراً جهانشمولِ مدرنیته – که یک تجربه تجریدی و خاص اروپایی است – خود را تا حد یک حقیقت مطلق برای کل بشریت ارتقا داد و متناسب با چنین نگرشی، خود را خارج از مرزهایش بر فهم­های شرقی و دینی از علم و خصوصاً علم سیاست جنایی تحمیل کرد. پیامد منفی‌این امر آن است که وقتی یک شمایل فرهنگی و بومی از مدرنیته، در جهان غیر غربی وجود نداشته باشد و بسترهای اجتماعی مسیر متفاوتی را در تحول اجتماعی پیموده باشند، تجربه مدرنیزاسیونِ سیاست جنایی همواره خود را به شکل تحمیل ساختار و عملکرد خشونت­بارِ قدرت در نظام­های عدالت کیفریِ کشورها نشان می­دهد و صورتِ هژمونیک و ابزاری در سیاست جنایی کشورهای غیرغربی خواهد داشت و در جهت عکسِ ارزش­های اخلاقیِ همسو با عرف به محاق خواهد رفت. دولت­های مقلّد الگوهای غربی سیاست جنایی نیز به تبع، متحمل همین مصائبِ ناشی از پیرویِ حتی نسبیِ سیاست جنایی کشورهایشان از منطق مدرنیته شده ­اند.‌ایران از جهاتی از جمله ی‌این کشورهاست. برنامه‌‌های مدرنیزاسیونِ سیاست جنایی – به ویژه در حوزه سیاست جنایی تقنینی و بدون توجه به همخوانی یا ناهمخوانی تصور رایج میان مدیران سیاستگذاریِ جنایی پیرامون حدود و نحوه مدخلیت فقه جزایی در سیاست جنایی – به تعمیق شکاف گروه ­های سنتیِ اجتماع از دولت انجامیده است و مشروعیت کاربرد زور توسط نهادهای حقوق کیفری را در کشورهای فاقد نظریه بومی سیاست جنایی با تأمل مواجه می­ کند.
برای تدوین الگوی بومی – اسلامی‌ایرانیِ – سیاست جنایی، اولاً رابطه حقوق مدرن با حقوق دینی چیست؟ ثانیاً‌آیا‌این دو، در چهار جهتِ هدف، منبع، روش و مرجع صالحِ راهبردساز با هم متفاهم – یا توانا بر متفاهم شدن – هستند یا خیر؟ اگر پاسخ منفی است،‌آیا‌این حقوق دینی است که باید در حقوق مدرن حل شود و جزئی از منظومه­ی آن شود؟[۸۵۹] یا همچون برخی گفتمان­های رایج در پژوهش­های سیاست جنایی اسلامی در کشور، دست رد به داده ­ها و مدل­های غربی سیاست جنایی بزند؟‌آیا عناصر عینی و معرفتی حقوق مدرن توانسته ­اند در جدال میان مدرنیسم حقوقی و سنت­گراییِ حقوقی، بر عناصر عینی و معرفتیِ دکترین­های سیاست جنایی اسلامی تفوق یابند؟ مهم­ترین جلوه­های ضعف راهبرد سیاست جنایی‌ایران در بهره­ گیری از دستاورهای سیاست جنایی غربی کدام است؟ نظر به‌این که پاسخ به‌این پرسش، صدها صفحه نیاز دارد، در‌این مجمل تنها می­توان به برخی از آنها اشاره کرد. مواردی که ناظر به تحولات سیاست جنایی تقنینی‌ایران است و مربوط به قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ است از باب عدم سابقه در پژوهش­های پیشین، در نظر نگارنده در اولویت است.
پیش ­بینی مسئولیت کیفری برای اشخاص حقوقی در ماده ۲۰ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، اولین مقرره­ی قابل نقد است. می­دانیم پیشگیری از جرم، مقدم بر کیفررسانی است. ابتدا باید ضوابط ثبت شرکت خصوصاً از حیث پشتوانه مالی و جمیع تضمین­های حقوقی در مقررات حقوق تجارت‌ایران به طور اساسی متحول و تقویت گردد؛ آن گاه مسئولیت کیفری برای اشخاص حقوقی مقرر شود. قریب به نود سال است قانون تجارت کشورمان ثابت مانده و تحول تقنینی نیافته است و لایحه قانون تجارت نیز هنوز بلاتکلیف و در بوته ابهام است. در قانون فعلی، به قدری ثبت شرکت آسان و نظارت بر آن اندک است که باعث می­ شود هشدار دهیم ابتدا باید ضمانت­اجراهای مدنی و بازرگانی و ثبتی تقویت گردد و در مرحله آخر، مسئولیت کیفری پیش ­بینی شود. مجازات­های شرکت­های مجرم نیز بسیار اندک و با مقررات قانون تجارت به­شدت ناسازگار است. انحلال شخص حقوقی، اولین مجازات مقرر در ماده ۱۴۲ قانون مجازات اسلامی جدید است.‌این در حالی است که انحلال را اصلاً نمی­ توان کیفر برای شخص حقوقی محسوب کرد؛ زیرا ثبت یک شرکت جدید به نحو باورناپذیری بسیار آسان است و لذا کیفر انحلال، بازدارنده نیست.‌ایرادهای دیگری نیز وارد است اما اساس بحث‌این است که ابتدا باید ساختار حقوق تجارت و شرکت­ها اصلاح شود و سپس تضمین­های کیفری برای شرکت­ها پیش ­بینی و قویّاً اجرا نشود. بدون اصلاحات اولیه،‌این جرم­انگاری­ها تنها حتمیت و قطعیت حقوق جزا را در حیطه حقوق تجارت بیش از پیش مخدوش می­ کند.
نظام‌مند­کردنِ مجازات‌های جایگزین حبس در مواد ۶۴ تا ۸۷ قانون مجازات اسلامی، تحول دیگری در سیاست جنایی تقنینی‌ایران است. واقعاً چه تدابیری تاکنون اندیشیده شده تا به مردم آموزش همگانی داده شود که «دوره مراقبت» در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ یک «مجازات» است و با رها کردن و مجازات نکردنِ مجرم چه تفاوتی دارد؟‌آیا به قضات تفهیم شده است که پیام مجازاتِ «جزای نقدی روزانه» چیست و چه تفاوت­های تربیتی – و نه صرفاً مالی – باید برای محکوم­ٌ­علیه به بار آورد؟
تحمل حبس با نظارت الکترونیکی، اگرچه به شکل مدرن و امروزی­ از جمله واردات تأسیسات ارفاقی سیاست جنایی غربی به سیاست جنایی‌ایران است، اما در روایات نیز آمده است که «إحبسها فی البیت»؛ عبارتی که خطاب به شوهران در موارد خوف از اشاعه فحشا توسط همسرانشان در فقه به کار رفته است. در‌این نوع حبس، به منظور پیشگیری از معایب حبس در زندان برای مجرم و خانواده وی و کل جامعه و دولت، حبس در منزل محکوم­ٌعلیه اجرا می­گردد و برای کنترل و نظارت بر وی از وسایل الکترونیکی استفاده می‌شود. مواد ۶۱ و ۶۲ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲، بند ۴ از قسمت «ح» ماده ۲۱۱ قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه جمهوری اسلامی‌ایران، و فصل پنجم لایحه‌آیین دادرسی کیفری به مسأله نظارت الکترونیکی در دو قالب کیفر و قرار تأمینی اشاره دارد. به موجب ماده ۶۲ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ «دادگاه می ­تواند در صورت وجود شرایط مقرر در تعویق مراقبتی محکوم به حبس را… در محدوده مکانی مشخص تحت نظارت سامانه­های الکترونیکی قرار دهد.» منظور از شرایط مقرر در تعویق مراقبتی، مواردی است که در ماده ۴۰ تا ۴۲‌این قانون جدید پیش ­بینی شده است. بهتر بود قانون­گذار، به شرایط دقیق تعویق مراقبتی که بایستی هنگام نظارت الکترونیکی رعایت شود، اشاره می­کرد.‌این­گونه احاله کیفری همانا خارج دقت و قطعیتی است که در حقوق کیفری حاکم است.‌ایراد دیگر‌این نهاد ارفاقی در قانون مجازات جدید آن است که به لزوم رضایت اولیاء یا سرپرستان قانونیِ محکومان اشاره­ای نشده است.‌این شیوه از لحاظ روانی اقدامی طاقت­فرسا است؛ زیرا فرد در‌این حالت همواره خود را تحت مراقبت می­بیند و صدمه شدیدی به حرمت زندگی خصوصی وی وارد می­ شود[۸۶۰]. پرسش دیگری که در نقد ماده قانونی طرح شده­ است‌این است که‌آیا محکومٌ­علیه می ­تواند از ادامه نظارت الکترونیکی منصرف شود و از دادگاه بخواهد که وی را به زندان بازگرداند؟ پاسخ‌این پرسش را از ماده ۶۱ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ نمی­ توان دریافت. هرچند مقنن کسب رضایت بزهکار را در اجرای رژیم نظارت الکترونیکی ضروری دانسته است لیکن به انصراف وی هیچ اشاره­ای نکرده است. هزینه گزاف اجرای برنامه ­های بازداشت خانگی به عنوان قرار تأمینی و به عنوان مجازات نیز باید مورد توجه قوه قضائیه، مجلس و بانک مرکزی و مسئولان خزانه کشور قرار گیرد و کمبود بودجه چنانچه منجر به عدم تخصیص اعتبار مالی لازم برای اجرای این راهبرد جایگزین حبس گردد، تنها معایبِ آن را نمود خواهد داد و از مزایا سودی حاصل نخواهد شد. به‌این نگرانی­ها و مصائب، باید مشکلات فنی را نیز افزود. قطع علایم و دستگاه­ها هنگام ساخت و سازهای عمرانی،‌ایجاد مزاحمت­های بی­دلیل در هنگام استراحت محکومٌ­علیه به نظارت الکترونیکی، عدم ارائه خدمات بازپرورانه در مدت اجرای نظارت الکترونیکی، اطمینان­ناپذیری کارکرد دستگاه­ها، از‌این جمله­اند[۸۶۱]. بهتر بود به­ کارگیری‌این تکنیک در‌ایران ابتدا به صورت محدود و آزمایشی در یک مقطع زمانی و در یک شهر خاص مثل تهران اجرا شده و داده ­های آماری مربوط به روش­ها جمع­آوری گردیده و مورد بررسی قرار گیرد. عدم پیش ­بینی بسیاری از مقررات و شرایط ضروری برای اجرای نظارت الکترونیکی از ضعف نهادهای نوین کیفری است. به علاوه، مقنن تعدادی از قرارهای نظارت قضایی را در ماده ۲۱۷ و تعداد دیگر را در ماده ۲۴۷ آورده است و به‌این ترتیب، با خلط‌این قرارها موجب گردیده است ماهیت قرارهای نظارت قضایی کاملاً مشخص نگردد. به طور کلی، در لایحه‌آیین دادرسی کیفری، تدابیر متنوعی جهت جلوگیری از بازداشت متهم اندیشیده شده است که در مواد ۲۲۰، ۲۲۶، ۲۵۰ و خصوصاً در ماده ۲۳۷ به چشم می­خورد.‌این در حالی است که میانگین کیفر حبس در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ به شدت افزایش یافته و لذا حبس­گرایی و حبس­زدایی همواره دو سیاست کیفری متناقض هستند که ظهور و توسعه آنها به موازات هم، جلوه­ای از آشفتگی در سیاست جنایی جمهوری اسلامی را نشان می­دهد. چالش­های فراوانی دیگری نیز در فرایند اقتباس جایگزین­های حبس از سیاست جنایی غربی به سیاست جنایی‌ایران قابل بیان است، اما تشریح آنها به دلیل طولانی شدنِ‌این گفتار از رساله، مطلوب نیست. نگارنده، چالش­های مذکور را به تفصیل ارزیابی کرده است و به آنها ارجاع می­دهد.[۸۶۲]
در مجموع، باید توجه داشت پیش­شرط­های لازم جهت اجرای مفید و مؤثر مجازات­های اجتماعی به چهار دسته تقسیم شده ­اند: ۱- بستر حقوقی و قانونی، ۲- بستر فرهنگی و آموزشی، ۳- بستر اجرایی و اجتماعی، ۴- بستر اقتصادی. در زمینه بستر حقوقی و قانونی باید توجه داشت که در هر زمینه و از جمله، در ارتباط با مجازات­های اجتماعی، نیازمند تدوین و تصویب قانون جامع و شفافی بوده­ایم که همانند مواد ۱۹ و ۲۰ قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ ناقص و غیرمنسجم نباشد و از سیاست کیفری مشخص و عالمانه­ای تبعیت کند. در مورد بستر فرهنگی و آموزشیِ لازم جهت حسن اجرای کیفرهای اجتماع­محور (موضوع قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲) باید توجه داشت که پیش ­بینی کیفرهای اجتماع­محور برخلاف باور سنّتی پوپولیستیِ رایج، نوعی سهل­انگاری نسبت به مجرم، یا انتقام­گیری از وی و یا نادیدن حقوق جامعه نیست، بلکه اجرای بهتر عدالت و راهبرد مؤثرتری برای پیشگیری اجتماعی از جرم است. از سوی دیگر، از آنجا که‌این نوع کیفرها باید نهادها و مؤسسات اجتماعی اعم از دولتی، مردمی و عمومی اجرا شوند، هم­افزایی و مشارکت مؤثر مدیران و کارکنان‌این نهادها در گرو شناخت و درک کافی و دقیق‌ایشان از فواید و پیامدهای مجازات­های اجتماعی و بسط آموزش دانش جرم­ شناسی و کیفرشناسی به­ طور کاملاً برآیاین گروه ­های مخاطب خاص و البته آحاد ملت است. در زمینه بستر اجرایی و اجتماعیِ لازم برای کاربست کیفرهای اجتماع­محور، تحقیقات صورت گرفته در‌ایران، حکایت از‌این واقعیت دارند که یکی از مهم­ترین مشکلات در ارتباط با بسترهای اجرایی لازم در زمینه إعمال مجازات­ جامعه­محور در‌ایران، کمبود متخصصان غیرقضایی مانند مددکاران اجتماعی و مأموران مراقبتی به منظور نظارت بر اجرای آنها و فراهم نبودن بسترهای اطلاعاتی مانند بایگانی جنایی که از ملزومات زیرساختیِ اجرآیاین نوع کیفرهاست، می­باشد[۸۶۳]. ماده ۷۷ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ بر ضرورت فراهم بودن بستر اجرایی مجازات­های جایگزین حبس اشاره دارد. در زمینه بستر اقتصادی اجرای مجازات­های اجتماع­محور باید دقت داشت که‌این کیفرها نیازمند سرمایه ­گذاری کوتاه­مدت هستند تا از محل آن بتوان مخارج تهیه و نصب و پایش تأسیسات و تجهیزات نظارت الکترونیکی و حق­الزحمه مددکاران و مأموران نظارتی را پرداخت کرد.
مدل­سازی برای تعیین شدت بهینه کیفر نقدی، از دیگر جلوه­های اقتباس از سیاست جنایی غربی توسط سیاستگذاران جنایی تقنینی کشورمان است. نقدهایی نیز در‌این حیطه به سیاست جنایی‌ایران وارد است. قبل از طرح مستقیم نقدهای مذکور لازم است ابتدا توصیفی از مقوله تعیین شدت بهینه کیفر نقدی و مدل­سازی برای آن ارائه گردد. می­دانیم یکی از مجازات­هایی که در نظریه بازدارندگی بسیار مورد اقبال قرار گرفته است، جزای نقدی است. اقتصاددانان در شکل­دهی به نظریه بازدارندگی و تکامل آن نقش مهمی داشته اند و آنها نیز به دلیل زمینه ­های ذهنی که از علم اقتصاد کسب کرده ­اند، در ارزیابی هزینه­ها و منافع جرم برای بزهکار، ­به آنهایی را که جنبه مالی دارند، بیشتر توجه نموده ­اند. دومین دلیل در توجه به کیفرهای مالی آن است که نظریه بازدارندگی، خصوصاً در دهه­های اخیر، مرزهای مشترکی با تئوری­های «اقتصاد بزهکاری»[۸۶۴] پیدا کرده است و بسیاری از نویسندگانی که تفکری کلاسیک دارند و بزهکاری را مقوله­ای تابع حقانیت و حسابگری می­دانند، در عین حال در حوزه اقتصاد بزهکاری نیز صاحب­نظر هستند[۸۶۵]. از مهم­ترین مباحث مطرح در‌این حوزه­ بین­رشته­آیاین است که سامان­دهی نظام عدالت کیفری، از جمله مجازات­ها چگونه باید باشد تا با صرف کمترین هزینه بتوان بیشترین بازده را در زمینه تخصیص منابع به دست آورد. حال‌این سؤال مطرح است که در تعیین مبالغ کیفر جزای نقدی در فصل تعزیرات در قانون مجازات اسلامی،‌آیا از ضابطه خاصی پیروی شده، یا‌این که قانون­گذار به طور سلیقه­ای جزای نقدی را برای یک جرم تا پانصد هزار ریال و برای جرم دیگری تا دهها میلیون ریال تعیین کرده است؟!
گفتار چهارم: انحراف از سیاست جنایی مشارکتی به سیاست جنایی عوام­گرایانه
نظم حقوقی مفهومی ماهوی و تا حدی شکلی است و فقط به هنجارهای حقوقی، سازمان و روابط آنها مربوط می شو؛ در حالی که نظام حقوقی علاوه بر نظم حقوقی، یعنی عنصر ماهوی، شامل مفاهیم ساختاری، شکلی و کارکردی نیز هست. در‌این میان، در تعامل دائمی با موقعیت­های عینی تابعان حقوق است که نظم حقوقی، واقعیت و تأثیر خویش را می­یابد[۸۶۶]. حال، یکی از جلوه­های ناشایست عمل­گرایی حقوقی، عدول راهبردهای سیاست جنایی از «نخبه­گراییِ اجتماع­محور» و انحراف به سمت «اجتماع­محوریِ عوام­گرایانه» است؛ که از آن به «سیاست جنایی پوپولیستی» یاد می­ شود.‌این الگوی کاذب و ناروای سیاست جنایی، صورتِ فاسدِ مردم­سالاری و تفسیر متقلبانه از دموکراسی و احترام دولت به خواست عمومی است.
نزدیکی و ارتباط پیوسته میان شاخه­ های مختلف علوم جنایی و علوم سیاسی باعث شده که در بسیاری از موارد، اندیشمندان‌این دو رشته از یافته­های علمی یکدیگر استفاده کنند. تأکید بر ویژگی­ها و خصوصیات رویکرد عوام­گرایانه که در علوم سیاسی مطرح می­ شود[۸۶۷] و طرح اندیشه «عوام­گرایی کیفری»[۸۶۸] در جرم­ شناسی و سیاست جنایی از جمله­‌این موارد است. در‌این رویکرد، سیاست­مداران برای جلب نظر مردم و کسب مقبولیت سیاسی به حوزه­ هایی که مورد علاقه افکار عمومی است توجه ویژه­ای مبذول داشته و وعده­های عامه­پسندانه ارائه می­ دهند. هرچند در بسیاری از موارد، سیاست­مداران درصدد پاسخ­ به انتظارهای عمومی هستند؛ ولی تجربه ثابت کرده که آنها درخواست­های مردم را توجیهی برای مشروعیت بخشیدن به سیاست­های مورد علاقه می­دانند. ­نامشخص بودن مبانی نظری و علمی‌این سیاست­ها، شفاف نبودنِ چگونگی سنجش افکار عمومی و همچنین استفاده از روش­های رسانه­ای برای اقناع افکار عمومی نسبت به‌این سیاست­ها از جمله نشانه­ های این موضوع تلقی می­شوند[۸۶۹]. جلوه­های این رویکرد را می­توان در استناد مکررِ سیاست­مداران به نظریه «جرم­ شناسی دیگران»[۸۷۰] برای توجیه افزایش جرم و ناامنی، غیر خودی دانستن متهمان و مجرمان و تلاش برای حذف و طرد فیزیکی آنها به وضوح مشاهده کرد[۸۷۱]. هرچند در حقوق تطبیقی نشانه­هایی از نفوذ عوام­گرایی کیفری در حوزه جرایم یقه­سفید و جرایم…. مشاهده نمی­ شود، ولی شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌ایران و برخی گفتمان­های مسلط و متمرکز مهندسی افکار عمومی باعث شده که حوزه جرایم اقتصادی ظرفیت­ها و قابلیت ­های زیادی برای نفوذ اندیشه­ های عوام­گرایانه کیفری را داشته باشد. ورود‌این رویکرد به چنین حوزه­ای باعث شده که سیاست­هایی که برای رسانه ­ها و عامه مردم جذاب هستند شانس بیشتری برای طرح و اجرا داشته باشند.
کیفرگرایی، موضوعی چند وجهی است: ۱) گاهی کیفرگرایی، به معنای یک ذهنیت فردی و احساس نیاز به مجازات از سوی افراد مطرح است؛ ۲) زمانی به مثابه مقوله­ای فرا فردی است که مرتبط با کلیت اجتماع بوده و در گفتمان اجتماعی ظاهر می­ شود و می ­تواند در رسانه ­ها دنبال شود؛ ۳) گاهی مرتبط با قانون­گذاری در عرصه امور کیفری، به عنوان ماحصل گفتمان سیاسی، مطرح می­ شود؛ ۴) زمانی نیز در ارتباط با قوه قضائیه و قضات مطرح می­ شود که به کیفرگرایی قضایی معروف است[۸۷۲]. کیفرگرایی پوپولیستی اگرچه از نوع اول و دوم است، اما آن­گاه که دولت­ها از‌این خصیصه­ی روان­شناسیِ اجتماعی – یعنی باورهای کیفرگرایانه­ی اقشار عادی و غیرنخبه­ی جامعه – برای تحریف دموکراسیِ حقوقی و اعلام دروغین پایبندی خود به سیاست جنایی مشارکتی و در باطن، پیگیری سیاست­های کیفری سخت­گیرانه و نه لزوماً خردمندانه­ی خود سوءاستفاده می­ کنند، در‌این سطح همانا کیفرگرایی به معنای سوم و چهارم و چهارم معنا می­یابد. البته کیفرگراییِ اجرایی (قوه مجریه) نیز در ادامه دو نوع اخیرِ کیفرگرایی قرار دارد.
عوام­­گراییِ کیفری، در دهه­های اخیر سیاست کیفری بسیاری از کشورها را تحت تأثیر قرار داده است. در نتیجه حاکمیت رویکرد عوام­گرایی، سیاست­گذاران کیفری تلاش می­ کنند طرح­هایی را تدوین و اجرا کنند که مورد پسند عامه مردم است، بدون‌این که‌این تدابیر با یافته­های علمی سازگاری داشته باشد. رسانه­ای شدن جرم، افزایش ترس و ناامنی، ناامیدی نسبت به الگوهای اصلاح و درمان، و تشدید رقابت­های انتخاباتی، مهم­ترین بسترهای ظهور عوام­گرایی کیفری هستند. جلوه­های این رویکرد به صورت ارائه تصویری خطرناک از مجرمان جنسی در رسانه ­ها، گرایش به سزاگرایی، قانون­گذاری کیفری مبتنی بر وقایع مجرمانه و نادیده گرفتن اصول بنیادین حقوق کیفری متجلی شده است. عوام­گرایی کیفری، فرایندی است که به واسطه آن گروه ­های طرفدار «راهبرد نظم و قانون» و طرفداران حقوق بزه­دیدگان و دیگر افرادی که مدعی نمایندگی مردم هستند، تأثیر فزآینده­ای بر سیاست­های دولت می­گذارند، در حالی که عقاید دانشگاهیان، گروه ­های حقوق بشری، فعالان عدالت کیفری و… کمتر مورد توجه قرار می­گیرد[۸۷۳]. در تعریف دیگری، عوام­گراییِ کیفری رویکردی دانسته شده است که بر اساس آن مقامات سیاست جنایی با تمرکز بر جلب افکار عمومی، سیاست­ها و برنامه­هایی را که فاقد مبنای علمی و کارشناسی­اند تدوین و اجرا می­ کنند[۸۷۴] و‌این عوام­گرایی با توسل به وعده­های کلی و مبهم و معمولاً تحت کنترل رهبری فره­مند در چارچوب یکی از مدل­های ایدئولوژیکِ سیاست جنایی، ادعای دروغینی مبنی بر تحقق عدالت کیفری دارد. حاکمیت رویکرد عوام­گرایی کیفری باعث شده که بسیاری از واقعیت­های جرایم نادیده گرفته شود و صرفاً راهکارهای احساسی ارائه و اجرا گردد. عدم برنامه­ ریزی برای اصلاح و درمان مجرمان و تأکید بر طرد آنها، از پیامدهای عوام­گرایی کیفری است. سیاست­مداران با‌این ادعا که مجرمان عموماً اصلاح­ناپذیرند و مردم با اختصاص بودجه برای اصلاح آنها مخالفند، سزاگرایی را نسبت به آنان اعمال می­ کنند. علاوه بر‌این، به دلیل عدم توجه به واقعیت­های جرم در زمان سیاست­گذاری، بسیاری از راهکارهای عوام­گرایانه­ی ارائه شده در اغلب نظام­های حقوق کیفری جهان ناکارآمد بوده ­اند[۸۷۵]. نباید فراموش کرد سیاست جنایی مطلوب بر مدار یافته­های جرم­ شناسی تنظیم می­گردد. دوری از رویکرد احساسی در سیاست­گذاری جنایی، از دیگر مؤلفه­ های یک نظام سیاست جنایی کارآمد است.‌این هر دو شاخص، مجال به عوام­گرایی کیفری نیز نمی­دهد. الزام سیاست­گذاران به پذیرش نظر کارشناسان، به ویژه پیش ­بینی حضور جرم­شناسان در کمیته­ های سیاست­گذاری، نقش بسزایی در مقابله با عوام­گرایی کیفری خواهد داشت[۸۷۶]. بی­توجهی به یافته­های جرم­ شناسی باعث شده که سیاست­های اجراشده تأثیری در کاهش ارتکاب جرم نداشته باشد. نتایج ناامیدکننده ارزیابی­های انجام­شده در زمینه تدابیر سزاگرایانه در بسیاری از کشورهای غربی، بیانگر ضعف اثربخشی‌این سیاست­ها در کنترل جریان رو­ به­رشد بزهکاری است. فهم‌این حقیقت، ضرورت عدم تقلید از راهبردهای سزاده در سیاست جنایی غربی را دوچندان می­ کند و اهمیت بومی­سازی راهبردهای سیاست جنایی مشارکتی در اندیشه حقوقی اسلام را نشان می­دهد. اما‌آیا وضعیت ادبیات سیاست جنایی مشارکتی در گفتمان پژوهش­های سیاست جنایی اسلامی در کشورمان، وضعیت مطلوبی است؟
برای پاسخ به پرسش فوق، ابتدا لازم است بدانیم در مطالعات بین­رشته­ایِ فقه جزایی با سیاست جنایی مشارکتی و با سیاست جنایی اسلامی، آن­گاه که پژوهشگران عرصه سیاست جنایی اسلامی، بحث از سیاست جنایی مشارکتی به میان می­آورند عموماً یا تنها به‌آیات و روایاتی استناد می­ کنند که حاوی تشویق به اصلاح ذات­البین و شفاعت و تعاون است[۸۷۷]؛ و یا‌این که به بیان کلی و تکراریِ اهمیت عدالت در فقه سنتی و حکومتی اسلام و اندیشه سیاسی مسلمانان بسنده می­ کنند. تنها پژوهشی که اختصاصاً در حوزه سیاست جنایی مشارکتی در کشور انجام شده است نیز مشارکت ملی در عدالت کیفری، یا محدود به مشارکت پسینی از نوع مشارکت در اجرای کیفر مقرره توسط نظام قضایی دولتی شده است (نگرشی محدود)[۸۷۸]؛ آنگاه هم که مشارکت پیشینی و پیشگیرانه مردمی علیه بزهکاری در کتاب مذکور بحث شده است، الگوی دقیق عملیاتی از نوع علم دینیِ ملتفت به مقتضیات جامعه‌شناسیِ‌ایرانی نیست و تنها تعابیری کلیشه­ای تکرار شده که فاقد راهبرد برای کاربست است؛ تعابیری نظیر: مشارکت در حل و فصل دعوی، مشارکت در امور حسبیه، مشارکت در توانمندسازی ملی در امور قضایی و حمایت از محجوران و از‌این قبیل. انصافاً تا کنون نظریه­ای کاربردی که جنبه ترجمه­ای و صرفاً توصیفی نسبت به نصوص اسلامی و مکاتب اصولیِ کهن در آن کمرنگ باشد و متقابلاً وجه تولیدیِ علم دینی – به معنای دقیق – با وصف تأسیسی و ابداعی در آن پررنگ و بنیادین باشد دست کم در عرصه سیاست جنایی اسلامی آنچنان که باید، مطرح و منقّح نشده است.
امروزه تحقق سیاست جنایی مشارکتی با موانعی روبروست. زیرا عدم توجه به ریشه ­های کهن و باورهای مردمی و ضرورت مدرن­سازی آن در قالب برنامه منظم و منطبق بر اقتضائات جامعه کنونیِ‌ایران از یک سو و گرایش به نسخه­های وارداتی سیاست جنایی مشارکتی، به­خصوص ترجمه­هایی که ممکن است برای مردمان ما مهجور باشد از سوی دیگر، سیاست جنایی مشارکتی را در عمل ناکافی جلوه دهد. افزون بر‌اینها، بی­توجهی به نقش مردم در طراحی و برنامه­ ریزی و به ویژه در تهیه برنامه ­های سیاستگذارانی جنایی، بی­توجهی به بسترهای فرهنگی، آموزشی و سنتی، زیرساخت­ها و توانمندی­های جامعه، خود از جمله چالش­هایی است که سیاست جنایی مشارکتی با آن مواجه است[۸۷۹]. انباشت‌این چالش­ها و ضعف نظریه­پردازی و اتخاذ راهبرد عملیاتی در حوزه سیاست جنایی مشارکتی، سیاست جنایی مشارکتی را سریع و پنهان به سمت سیاست جنایی پوپولیستی منحرف می­سازد.
سیاست جنایی عمل­گرا یا عوام­گرا، سیاستی است مبتنی بر پاسخ زودهنگام به مطالبات توده مردم بدون نیازسنجیِ اساسی، با کنارگذاری کار کارشناسی و بر مبنای یک واقعه استثنایی و وخیم[۸۸۰]. نتایج تحقیقات نشان می­­دهد که در سطح کلان، تفاوت عمده در میزان کیفرگراییِ ملل مختلف، به میزان ترس از جرم، حضور موضوعات جرم و عدالت در مبارزات انتخاباتی و نحوه پوشش رسانه­ایِ جرایم و مؤلفه­ های پرشمار دیگری بستگی دارد[۸۸۱]. افزون بر این، نتایج نشان می­دهد که کیفرگرایی، نه یک مقوله ساده و بسیط، بلکه پیچیده و چندبُعدی است و تا حدّی تحت تأثیر ابزارهای جمع­آوری داده ­ها و شیوه انجام پیمایش افکار عمومی نیز قرار دارد[۸۸۲]. همچنین اثبات شده است که اگر کیفردهی به عنوان یک مسئله در سطوح بالایی مورد توجه مردم قرار نگرفته باشد و یا برای آنان موضوعی مهم تلقی نشود، افکار عمومی به معنای دقیق و صحیح در اطراف آن نمی­تواند شکل بگیرد. افکار عمومی، پدیده­ای همیشه حاضر در جوامع انسانی است و جدا از خوش­آمد یا بدآمد ما، همواره مطالباتی را داشته و دارد. از این رو شناخت آن، به ویژه زمانی که در ارتباط با یک سری از ارزش­های اساسی مثل آزادی، حق حیات و حق تعیین سرنوشت قرار می­گیرد، بسیار اهمیت دارد.
از سوی دیگر، سوای بحث و مجادلات فلسفی بی­نتیجه بر سر این موضوع، همواره در عالم عمل به مقوله درک و دریافت عموم از مقوله کیفر، توجه شده و بعضاً استنادهایی نیز به آن می­ شود؛ بدین معنا که حتی در کشور ما نیز زمانی که سخن از تشدید مجازات یک جرم خاص در عرصه قانونگذاری و یا لزوم برخورد شدیدتر با مرتکبان جرایم خاص به میان می ­آید، گاهی شاهدیم که درک مردم از عدالت کیفری – در‌ایران و اغلب دیگر کشورها – مرجع اعتبار راهبرد لازم­الاتخاذ معرفی می­گردد. برخی تحقیقات منفرد یا مقایسه­ ای دلالت بر کیفرگرایی در افکار عمومی در کشورهای آمریکا، انگلستان و کانادا دارد[۸۸۳]. در چنین شرایطی یکی از پایه­ های تبیین سیاست­های کیفری، همواره استناد به دیدگاه­ های عمومی بوده است، به طوری که بر اساس دیدگاه برخی پژوهشگران مطالعات تطبیقی، در این خصوص، واکنش در برابر جرم به «عوام گرایی کیفری» نامگذاری شده است؛ یعنی واکنش سیاسی نسبتاً ساده به یک پدیده اجتماعی پیچیده. برای هریک از این مسائل و مشکلات پیچیده، افکار عمومی واکنش­های تنبیهی یا سخت­گیرانه و در عین حال ساده­انگارانه را پیشنهاد می­ کند: مانند «قوانین سه ضربه»، اعمال مجازات­های بزرگسالان برای نوجوانان، و کیفردهی بدون آزادی مشروط. البته مطالعات متعددی نشان می­دهد در بسیاری کشورها و برهه­ها، کیفرگرایی، به دروغ، مطالبه­ی افکار عمومی عنوان می­ شود[۸۸۴] و‌این ترفند برخی دولت­ها برای تداوم بخشیدن به سوءاستفاده از دموکراسی در سیاستگذاری عمومی است[۸۸۵]. پیامد این سیاست کیفری سخت­گیرانه، نقض اصول کیفردهی مانند رعایت تناسب و محدودیت در مجازات زندان به ویژه در کشورهای مختلف کامن­لا و رومی­ژرمنی بوده است. مدل کیفری را با توجه به یک رویکرد سنتی که آغاز آن به نیمه دوم قرن هجدهم برمی­گردد و در اوایل قرن بیستم به افول گراییده است و بر اساس نظریه بازدارندگی مجازات­ها تحلیل می­گردد. مبانی نظریه بازدارندگی را باید در اصول اولیه مکتب کلاسیک حقوق جزا جستجو کرد[۸۸۶]. احیای نظریه بازدارندگی نیز از دهه ۱۹۶۰ به بعد، به ظهور رویکردی نوین در مدل کیفری منجر گردیده است که تاکنون نیز ادامه داشته و طرفدارانی دارد؛ همچنان که پس از وقایع تروریستی سپتامبر ۲۰۰۱ نیز برای بار دوم خود را بازتولید کرد[۸۸۷] و البته‌این تجدید تئوریک امکان نداشت مگر با توجیه رسانه­ایِ افکار عمومی تا حدّ ممکن برای جلب حمایت دموکراتیک (به ظاهر دموکراتیک و بلکه پوپولیستی) از‌این سیاست فریبکارانه.
به‌ایران و نظام حقوقی‌ایران بازگردیم.‌آیا در‌ایران نیز ارتباطی میان افکار عمومی، عوام­گراییِ مورد پشتیبانیِ دولت، و سیاست جنایی پوپولیستی وجود دارد؟ برای پاسخ، ابتدا باید توجه داشت که نگرش­های عمومی در ایران بسیار پیچیده و چندلایه است. نمی­ توان یک سره از کیفرگرایی بالا و یا از مداراگریِ صِرف سخن گفت. در واقع، این نگرش­ها با یکدیگر همزیستی داشته و همواره در طول پیمایش – هرچند به صورت محدود – حضور خود را نشان دادند. رویکرد ناتوان­سازی مبتنی بر حذف مجرم و تشدید مجازات حبس در سیاست­ها و اظهارنظرهای مقامات عدالت کیفری‌ایران به وفور مشاهده می­ شود. پیش ­بینی مجازات­های شدید و توسعه دامنه افساد فی­الارض در قانون «اصلاح قانون نحوه مجازات کسانی که در امور سمعی و بصری فعالیت غیرمجاز می­نمایند» مصداق بارز‌این رویکرد است. در پیش­نویس اولیه لایحه، همه­جا اعدام، مجازات مفسد فی­الارض و محرومیت دائمی از حقوق اجتماعی و جمع مجازات­های حبس، جزای نقدی و محرومیت از حقوق اجتماعی پیش ­بینی شده بود. خصیصه اخیر از بی ­اعتمادی به دادگاه و تقلیل اختیارات دادگاه خبر می­داد؛ هرچند پس از‌ایرادهای شورای نگهبان اندگی از روح سخت­گیری حاکم بر‌این لایحه کاسته شد[۸۸۸]. ولی با‌این حال همچنان سزاگرایی وجه بارز‌این قانون است. علاوه بر‌این، رویکرد عوام­گرایی کیفری زمینه طرح سیاست­های سخت­گیرانه جدید مانند «طرح تشدید مجازات جرائم اخلال در امنیت روانی جامعه» را فراهم آورده است[۸۸۹]. تأکید بر ناتوان­سازی از طریق مجازات سالب حیات در گفتمان مقامات عدالت کیفری نیز مشاهده می­ شود. مراجعه به آرشیو سخنان مقامات عدالت کیفری نشان می­دهد که تقریباً همه جرائمِ غیرخفیف – جرائم وسط و خطیر – از مصادیقی هستند که‌این مقامات سخت­گیری در قبال آن را وعده می­ دهند. با‌این حال، تداوم ارتکاب‌این جرائم نشان می­دهد که سیاست­های سزاگرایانه بازدارندگی عمومی نداشته­اند. استفاده از راهکارهای پیشگیرانه، تدبیر مناسب­تری برای مقابله با‌این جرائم است. همچنین مثال بارز سیاست جنایی پوپولیستی را می­توان در‌ایرانِ امروز در واقعه­هایی مانند انتشار یک فیلم غیراخلاقی از یک بازیگر سیما و محکومیت مطبوعاتی و کیفریِ علی­حده­ی آن بخاطر شدت فشار افکار عمومی، تسریع در فرایند دادرسی کیفریِ اتهام قتل میدان کاج تهران و زورگیری­های خیابانی در تهران عنوان کرد که واکنش سریع و عوام­گرایانه به آن را به ترتیب در «قانون نحوه مجازات اشخاصی که در امور سمعی و بصری فعالیت غیر مجاز می­ کنند» مصوب ۱۳۸۶، مطالبه نمایندگان مجلس در تسریع محاکمه و اجرای علنی مجازات قاتل میدان کاج تهران، و اظهارنظر (و در واقع، حکم صادر کردن) رئیس قوه قضائیه در مورد محارب بودن زورگیران تهرانی مشاهده کرد. و‌این تغییری اسف­بار در سیاست جنایی کشور است که می­توان نقطه آغاز آن را عملکرد غیرکارشناسی و غیرمسئولانه رسانه ­ها و از آن بدتر، حاکمیت همین گفتمان ژورنالیستی و توده­گرایانه بر ادبیات مسئولان قضایی دانست. تهییج مردم و رواج احساس ناامنی، آن هم در حالت کنونی اجتماعی و اقتصادی کشور، نتیجه­ای جز پناه بردن نظام قضایی کشور به سیاست جنایی عوام­گرا (عمل­گرا- پوپولیستی) نخواهد داشت.
همان­طور که قبلاً اجمالاً بیان شد، قانون­گذاری کیفری مبتنی بر وقایع مجرمانه، از دیگر جلوه­های عوام­گرایی کیفری است. بروز‌این رهیافت، به شکل رسیدگی سریع و تعیین مجازات­های شدید در پرونده تجاوز گروهی در راستای جلب افکار عمومی (مانند تجاوز جنسی گروهی در خمینی­شهر و کاشمر، خفاش شب، عقرب سیاه و…) ظهور می­یابد. در‌این شرایط به دلیل جریحه­دار شدن احساسات عمومی، فرصت انجام کار کارشناسی و تحلیل­های علمی فراهم نمی­ شود. قانون «اصلاح قانون نحوه مجازات کسانی که در امور سمعی و بصری فعالیت غیرمجاز می­ کنند» مصداق بارز دیگری در قانون­گذاری بر مبنای وقایع مجرمانه در‌ایران است.‌این لایحه در واکنش به احساسات جریحه­دار شده مردم پس از تکثیر و توزیع سی­دی حاوی تصاویر مستهجن یک هنرپیشه ارائه و تصویب شد. نمایندگان مجلس در تصویب‌این لایحه استدلال کردند که‌این لایحه به «ناموس ملی» و «ناموس کشور و ملت» مرتبط است و موجب رفع «نگرانی اجتماع» خواهد شد. نمایندگان تلاش کردند با به­ کارگیری واژگانی مانند «اراذل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...