منابع مورد نیاز برای پایان نامه : پایان نامه در مورد : شرح مشکلات دیوان خاقانی هفت … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
واژگان: قول کاسهگر: نام قولی از قولهای موسیقی یعنی تصنیفی است. (دهخدا) مغانه: شرابی که زردتشتیان به عمل آورند. (معین) چار کاس مغانه: چهار جام از می مغان، چهار کاسهی می مغانه.(فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: بیا تا در اندک زمانی با گوش دادن به نوای کاسهگر، چهار جام شراب مغانه بنوشیم.
آرایههای ادبی: یک، دو، سه و چهار مراعات نظیر ساختهاند. کاسه و کاس جناس مذّیل دارند.
۶۱ – عقــل اگـــر در میـانـه کشــته شـــود
دیــت از بـــاده خــانـــه بســتانیــــم
واژگان: دیت: خون بها. (دهخدا)
معنی و مفهوم: اگر در میانهی باده خواری، عقل زایل شود، دیه و خون بهای عقل را از میخانه طلب میکنیم.(شراب بیشتری میگیریم و مینوشیم)
آرایههای ادبی: عقل به فردی مانند شده است که در میان باده خواری کشته میشود و بابت آن، خون بها طلب میکنند. کشته شدن عقل کنایه از زایل شدن آن است.
۶۲ – بـــه ســفالــی ز خــانـــهی خـــمّار
آتشــی بــــی زبـــانــه بســتانیــــم
واژگان: خمّار: می فروش. (ناظم)
معنی و مفهوم: بیا تا از خانهی باده فروش، شرابی سرخ همانند آتش اما بی زبانه، در کوزهای سفالین بگیریم و بنوشیم.
آرایههای ادبی: آتش بی زبانه استعاره از شراب است. بی زبانه قرینهی صارفه است.
۶۳ – لـب سـاقــی چــو نــوش نــوش کــند
نُقـــل از آن نـــاردانـــه بســتانیـــــم
معنی و مفهوم: هنگامی که لب ساقی به سخن درمیآید و به باده خواران نوش نوش (گوارا باد) میگوید، از آن لبان سرخ همچون دانهی انار، نُقل بادهی خود را فراهم کنیم.
آرایههای ادبی: نار دانه استعاره از لب سرخ ساقی است که به نُقل مجلس بزم تشبیه شده است.
۶۴ – بـــا جــراحــت بســـاز، خـاقــانــی
تــا قصـــاص از زمـــانـــه بســتانیـــم
معنی و مفهوم: ای خاقانی، با زخم و جراحتی که زمانه به تو رسانیده است، مدارا کن تا زمانه را به عوض آن قصاص کنیم.
آرایههای ادبی: زمانه به فردی مانند شده است که به خاقانی جراحت وارد کرده است و باید قصاص شود.
۶۵ – زیــن سیـه کـاسـه، دسـت کفـچه کنیـم
طعمـــهای بــی بــهانـــه بســتانیــــم
واژگان: سیه کاسه: کنایه از روزگار بخیل و رذل و گرفته و سفله و مُمسک. (دهخدا) دست کفچه کردن: دریوزه وگدایی کردن. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: بیا تا در مقابل روزگار بخیل و سیه کاسه، دست گدایی دراز کنیم و لقمهای بی بهانه و بی خطر (شراب) بگیریم و بخوریم.
آرایههای ادبی: سیه کاسه کنایه از بخیل است و این جا منظور آسمان یا روزگار است. دست کفچه کردن کنایه از گدایی کردن و طعمهی بی بهانه کنایه از شراب است.
۶۶ – در شــکر ریـــزِ نـــو عـــروس بقـــا
بهـــر خســرو، نشـــانــه بســتانیــــم
واژگان: شکر ریز: شکر ریختن، شکر پاشیدن. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهوم: آنگاه که برای بقا و جاودانگی که به عروسی مانند است، شکر نثار میکنند، ما نیز نشانهای از بقا و جاودانگی برای شاه اخستان بگیریم تا پیوسته جاودان باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آرایههای ادبی: عروس بقا اضافهی تشبیهی است. بقا و جاودانگی به عروسی تشبیه شده است که برای او شکر نثار میکنند.
۶۷ – ملـــک الملــک کشـــور پنــجم
قـــامـــع اوج اختــــر پنـــجم
واژگان: ملک الملک: صاحب و دارندهی مملکت. (فرهنگ لغات) قامع: شکننده، کوبنده. (معین)
معنی و مفهوم: شاه اخستان، پادشاه ماوراءالنهر (کشور پنجم) است و او چنان دلیر است که اوج ستارهی بهرام (مریخ) را که خود خداوند جنگاوری است، درهم میکوبد.
آرایههای ادبی : کشور پنجم کنایه از ماوراءالنهر و اختر پنجم کنایه از ستاره ی مریخ است.
بند ششم:
کلمات قافیه: خطر، یکدیگر، بی خبر و …
حروف اصلی قافیه: ر
حرف روی: ر
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: ماییم
۶۸ – نـــا امیـــدان غصــه خــور مــاییــم
عبــرت کـــار یکـــدگـــر مــاییــــم
معنی و مفهوم: ما گروهی نا امید و مأیوس هستیم که پیوسته در حال اندوه خوردنیم و حال و روزگارمان، مایهی عبرت برای یکدیگر است.
۶۹ – مـــاهـــی آســــا مـــیان دام بـــلا
همـــه ســر، گــوشِ بـیخـبر مــاییـــم
معنی و مفهوم: ما همچون ماهی در میانهی بلاها گرفتار شدهایم و سرِ ما مانند گوش ماهی کر و بیخبر است.
آرایههای ادبی: دام بلا اضافهی تشبیهی است. شاعر خود و دوستانش را به ماهی تشبیه کرده که در میانهی دام بلا گرفتار است و در بیخبری، خود را به گوشِ ماهی مانند کرده است و نیز اشارهای به کری ماهی دارد.
۷۰ – کعبتیـــن وار، پیـــش نقـــش قضــــا
همـه تــن، چشـم بــیبصـــر مــاییـــم
واژگان: کعبتین: دو مهره یا سه مهرهی شش پهلوی نرد، که معمولاً از استخوان سازند، دو طاس نرد. (معین) بصر: روشنایی چشم، بینایی. (معین)
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 03:28:00 ق.ظ ]
|