وی به همراه محمدحسین طاهری- عموزاده اش- و حسین قلی رستم ممسنی و محمد علی خلیلی بهمئی از شهرضای اصفهان تلگرافی به مرکز مخابره کردند و ضمن بر شمردن مظالم حکومت رضاشاه برخود و عشایر، علل خروج از تهران و هدفشان در منطقه را شرح دادند.(تقوی مقدم: ۴۲۵:۱۳۷۷ و بخش اسناد همان کتاب)خان زادگان جوان با حضور در منطقه، به صورت سنتی در حوزه استحفاظی پدران خویش مستقر شدند و با استقبال عامه مردم مواجه گردیدند.
هنوز یک ماه از استقرار خوانین جدید نگذشته بود که عبدالله خان ضرغامپور – که اکنون خان شده بود – به بویراحمد علیا مقر مسکونی محمد حسین خان یورش برد. وی با بی اعتنایی به روابط خویشاوندی و فامیلی پشت پا زد و نشان داد برای تسلط بر بویراحمد و کهگیلویه ملاحظه هیچ چیز را نخواهد کرد. ضرغامپور علاوه بر نسبت عموزادگی با محمدحسین، مادر او را نیز به زنی گرفته بود. اما وی به رغم این همه اسباب اتحاد و مودت، قصد عبرت آموزی از اختلافات خونین پدران را نداشت و مصمم بود در بحبوحه ضعف و نابسامانی حکومت مرکزی اقتدار و سلطه خود را بر ایلات بویراحمد، کهگیلویه و ممسنی به منصه ظهور رساند.هر چند حمله و ویران گری او و همراهانش، با وساطت جمعی از مصلحان-بویژه عمه های با تجربه و خوش سخن محمدحسین جوان- به بازگشت و تخلیه موقتی بویراحمد علیا انجامید، ولی دو سال بعد نیت مذموم وی به فعل در آمد و خون های بسیاری ریخته شد.

صلح موقت عبدالله خان با محمدحسین خان و بویراحمد علیا، اتحاد نیم بندی رامیان بویراحمدی ها حاصل کرد و خیلی زود اکثریت کدخدایان و ریش سفیدان بویراحمد علیا و سفلی را حول محور خود گرد‌آورد. وی، مانورهای مقتدرانه و بشکوه خود را در مناطق کهگیلویه، بویراحمد و بهبهان به دولت و ملت نشان داد. یک نویسنده غیر بومی که شاهد قدرت نمایی بویراحمدی ها به رهبری عبدالله خان ضرغامپور بود، می نویسد:«در اوایل خرداد ۱۳۲۱ با یک نیروی ششصد نفری چریک وارد تنگ تکاب[بهبهان] گشت. سرهنگ البرز رئیس شهربانی خوزستان به اتفاق سرهنگ اسمعیل سهراب زاده فرماندار نظامی بهبهان و سرهنگ نویسی فرماندار پادگان … به معیت عده ای از محترمین بهبهان برای ملاقات و یا به عبارت دیگر خیر مقدم و دیدار آقای ضرغامپور به مدخل تنگ تکاب رفتند…» (باور، ۱۳۲۴: ۷۷-۷۶)
برخی فرماندهان و نیروهای نظامی و اداری حکومت پهلوی دوم در استان خوزستان، چندین ملاقات دیگر با عبدالله خان و همراهانش انجام دادند و با شنیدن خواسته هایشان در جهت عملی نمودن آنها اقدام کردند.وی علاوه بر ایلخانی کهگیلویه و بویراحمد، تامین جانی خویش از طرف نخست وزیر، آزادی برخی بزرگان بویراحمد از زندان، استرداد املاک و دارایی و مالیات اضافه ای که حکومت رضاشاه از او گرفته بود، را خواستار شده بود (همان:۷۷).
مدتی پس از این دیدارها، عبدالله خان با خوانین قشقایی-نظیر خسروخان – و ممسنی، باوی و بویراحمد گرمسیر ملاقات و اتحادیه ای عمومی شکل داد و پیمان نامه«چم اسپید» را منعقد نمودند. آنها متعهد گردیدند در «هر گونه پیش آمدی» یار و مدد کار هم باشند و اگر«خدای نخواسته از طرف دولت حمله مهم خطرناکی» به هر کدام گردید، در «اسرع وقت کمک های لازمه را از حیث اعزام قشون و تجهیزات و مهمات و خواربار نموده و به هیچ وجه کوتاهی و مسامحه» ننمایند.
به علاوه تاکید شده بود:«اگر کسی در این مورد اغماض نماید مردود و بی شرافت است و در صورت وقوع صلح باید با صلاح و با مشورت و صرفه عموم» باشد و«صلح انفرادی را خیانت به هیئت اجتماع دانسته و ننگین می شماریم» (همان:۷۹-۷۸)بر مبنای این گونه تعهدنامه کتبی و شرافت نامه های شفاهی بود که در خلع سلاح نظامیان مهاجم به مناطق قشقایی در سمیرم، قبایل قشقایی و بویراحمد متحد و یکپارچه اقدام کردند.
قبل از قضیه سمیرم، قشقایی ها از جانب نظامیان حوزه فارس و اصفهان مورد حمله قرار گرفتند و بویراحمدی ها یک دسته از نظامیان مستقر در حنا- واقع در پشت کوه دنا- را خلع سلاح نمودند. منابع محلی، دلیل حمله به پاسگاه حنا را حضور و دخالت جمعی از نظامیان پاسگاه مذکور در اختلاف میان دسته ای از قشقایی ها و بویراحمدی ها ذکر کرده اند.
عده ای از طایفه«گود سرابی» بویراحمد در ناحیه حنا، مبادرت به غارت احشام نمودند. چون غارت شدگان جزو قشقایی ها بودند، از جانب خوانین قشقایی نامه دوستانه ای برای حل موضوع و استراد غارت، به عبدالله خان ضرغامپور نگاشته شد.
عبدالله خان هم که نمی خواست وحدت قبایل بویراحمد و قشقایی خدشه دار شود، جهت تحویل گله ها بهصاحبان اموال، مامورانی اعزام داشت. ظاهراً به همراه قشقایی ها، چند نظامی از پاسگاه حنا حضور یافته بود، که تنفر و انزجار محلیان از آنها- که یادآور سال های وحشتناک رضاشاه بود- موجب عصیان بویراحمدی ها و خلع سلاح آنان و حمله به پاسگاه مزبور گردید (اکبری،۱۳۶۸: ۱۳۸). هجوم به پاسگاه حنا و خلع سلاح نظامیان آن، نخستین درگیری مسلحانه بویراحمدی ها با حکومت پهلوی دوم به رهبری خوانین منطقه بود.
سال بعد، در دنبال پیمان نامه قبایل بویراحمد و قشقایی، پادگان نظامی مستقر در سمیرم هدف حمله و سقوط قرار گرفت (تیرماه۱۳۲۲). با فتوحات بویراحمدی ها در حنا و سمیرم، عبدالله خان که اندیشه ایلخانی کل کهگیلویه و بویراحمد را از مخیله بیرون نکرده بود، با جنگجویان بویراحمد سفلی، نقاط اصلی بویراحمد علیا را متصرف شد. عمو زاده های خود-محمدحسین و ناصر- را به همراه حامیان و دوستدارانشان از مناطق مسکونی اخراج کرد و ناگزیر به ممسنی پناهنده نمود. طی چندین ماه کشمکش، سرانجام در نیمه تابستان ۱۳۲۳ اتحادیه بویراحمد علیا که انسجام نسبی خوبی یافته بود، موفق به شکست سنگین عبدالله خان و ابواب جمعی وی گردید.
در اواخر تابستان ۱۳۲۳ عبدالله خان و کدخدایان بزرگ و زیاده خواهش با هزاران جنگجوی مسلح، به مناطق مسکونی طایفه جلیل و آقایی های بابکان حمله نمود، تا شاید آب رفته را به جوی باز آرد. اما، این بار نیز در مقابل جمعی از دو طایفه مزبور هزیمت یافت و ناکام و ناچار ایلخانی گری اش برای همیشه بر باد رفت.
خشم و خشونت عبدالله خان نیز در سال بعد (۱۳۲۴) موجب جنگهای خونین دیگر میان او و طرفدارانش با برادرش خسروخان و در دهدشت گردید و جز خسران جانی و مالی، حاصلی نداشت. بویراحمدی ها، با این همه خان متعدد و متعارض و پیکارهای خونین، دیگر زمینه اتحاد و یگانگی نداشتند، و سیاست قبیله ای و حکومتی نیز انشقاق بیشترشان را باعث می گردید.
در سال ۱۳۲۵ نهضت های جنوب و شمال، بویراحمد علیا و سفلی را به سوی خود کشاند و یک دسته در جنوب حضور مستقیم و نافرجام یافت و دسته دیگر در بهبهان به حمایت حکومت، تبلیغات و مانور داد.
از سال ۱۳۲۶، به تدریج سیاست حکومت پهلوی دوم به همکاری و جلب و جذب خوانین و کدخدایان انجامید و اقدامات مهم خلع سلاح و سربازگیری را در ایلات معمول کرد. روند آرامش و مصالحه بویراحمد با خود و حکومت تا ایام اختلاف دولت دکتر مصدق با محمدرضاشاه تداوم داشت. اما، چون حاکمان مملکت تضادشان آشکار شد، خوانین و کدخدایان بویراحمد علیا و سفلی هم به طرفداری یکی از متعارضین موضع گیری نمودند. عبدالله خان و خسروخان و حامیانشان از دکتر مصدق طرفداری کردند و محمدحسین خان، ناصرخان و برخی از کدخدایان علیا از محمدرضاشاه. با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق، اوضاع سیاسی قبیله بویراحمد هم دچار تحول گشت. موقعیت خوانین بویراحمد علیا رو به کمال و ترقی نهاد، ولی در بویراحمد سفلی و دهدشت سیر نزولی آغاز گردید. سیاست مداران منطقه ای و کشوری، عبدالله خان را بهترین مهره اجرای کاری زشت و آبروبر یافتند و با دست وی برادرش خسرو خان را از صحنه حیات حذف کردند. با این کار، ظاهرا خیال عبدالله خان و هم پیمانان دولتی اش راحت شد و تا چهار سال بعد به تاخت و تاز در میدان منافع سیاسی و مادی پرداختند. در نیمه پایانی سال ۱۳۳۶ عبدالله خان و پسرش خداکرم-که دیگر قدرت واقعی نداشتند- توسط نظامیان دستگیر و زندانی شدند.
وقتی در سال های ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰، به ترتیب پسر و پدر آزاد گشتند، دوران اقتدار پیشین عبدالله خان دیگر تمام شده بود و در بویراحمد علیا آرامشی نسبی برقرار بود.محمدحسین خان و ناصرخان-دو پسر عمو- به صلاح و سلاح مناطق مربوطه را تقسیم کرده بودند و بدون جنگ خونین و رویاروی، با نظامیان و مردم آمد و شد داشتند.در این میان، ناصرخان جوان با حمایت برخی از طوایف جلیل و دایی های بابکانی اش قدرت بیشتری به هم زده بود و نظامیان همکاری و روابط جدی تری با او برقرار کرده بودند. وی توانست با توطئه ای مشترک که نظامیان پهلوی دوم در آن دست داشتند، مشهورترین یاغی بویراحمدی عهد رضاشاه- به نام کی علی خان- را از بین برد و برادر دیگرش کی ولی خان را دستگیر و تحویل دولتیان دهد.
به احتمال زیاد او در نظر محمدرضا شاه و دوستداران سلطنت، محبوب ترین خان جنوب بود و برخلاف عبدالله خان که نفرت حکومتیان را به دنبال داشت، موقعیت مستحکمی یافته بود. پایگاه محلی و کشوری ناصرخان، با حضور و همراهی مخالفان انقلاب سفیدشاه(زمستان ۱۳۴۱) و سرانجام قیام عشایر جنوب متزلزل گشت و هم چون عبدالله خان جان بر سر این این اتفاق گذاشت (برای اطلاع از وقایع سالهای ۴۳-۱۳۴۱ رجوع شود: سیاهپور، ۱۳۸۸: ۵۷۳-۲۷۳)
سرکوب قیام عشایر جنوب و اعدام سران آن در سال ۱۳۴۳، تسلط نظامیان و دولتیان حکومت پهلوی دوم را بر کل کهگیلویه و بویراحمد- که یک فرمانداری کل شده بود- در پی داشت و تا هنگامه مجدد انقلاب در نیمه دوم سال ۱۳۵۶ و سال ۱۳۵۷ حرکتی علیه حکومت صورت نگرفت.
داستان طولانی تاریخ بویراحمد از ظهور تا سقوط محمدرضاشاه(۱۳۵۷-۱۳۲۰) در پاره ای موارد مهم در اشعار شاعران به دور مانده، یا اگر یادی کرده اند، از ذهن ناقلان و حافظان اشعار سترده شده است.در باب رویدادهای سمیرم، پیکارهای داخلی بویراحمد در سال های ۱۳۲۳ و ۱۳۲۴، شخصیت های معروف جنگها، قتل خسرو خان بویراحمدی،قیام بویراحمدی ها در سال های ۴۳-۱۳۴۱ و سران و جنگجویان این قیام اشعار فارسی و لری نسبتا فراوانی سروده شده که به ترتیب زمانی به آنها پرداخته می شود.
۴-۲- نبرد سمیرم و اشعار مربوط به آن
در اوایل تیرماه ۱۳۲۲ صدها تن از سواران و پیادگان قبایل بویراحمد و قشقایی، به هماوردی نظامیان مسلح و مستقر در سمیرم اصفهان – که قریب هزار تن بودند- شتافتند و در نبردی سنگین که چند شبانه روز طول کشید، موفق به هزیمت و خلع سلاح آنان شدند.
از یکسال پیش، میان نظامیان حکومت پهلوی و ایل قشقایی درگیری های متناوب و پراکنده ای در حوزه فارس- مناطق قشلاقی قشقایی ها- صورت گرفته بود و اکنون دامنه آن به ییلاق قشقایی ها در استان اصفهان کشیده بود(ابرلینگ ۱۳۸۳: ۲۱۴-۲۰۳ / بیات،۱۳۸۹: ۱۳۳-۶۱) بویراحمدی ها که مناطق مسکونی شان به ییلاق قشقایی ها نزدیک بود و می توانستند راحت تر در نبردها شرکت جویند، بر طبق پیمان نامه چم اسپید به حمایت قشقایی ها پرداختند و در یک شور عمومی و همه پسند، با اکثریت قاطع طوایف و بزرگان بنام خویش، مشارکت فعال خود را نشان دادند. سندی تازه یافت، که نامه عبدالله خان ضرغامپور به کدخدایی معروف از بویراحمد علیا- به نام کی خورشید برومند- است، بیانگر تصمیم آزادانه و خود خواسته بزرگان بویراحمد در آمیختن سرنوشت خود و ایل بویراحمد با «مقدرات» و سرنوشت ایلات دیگر-نظیر قشقایی و بختیاری-است .
از فحوای این سند مهم و ارزشمند که در اردیبهشت ۱۳۲۲ نگاشته شده بر می آید که برخی شخصیت ها و طوایف بویراحمد علاقه ای به میثاق و اتحاد با ایلات و اقوام دیگر نداشته و مخالفت ضمنی خود را اظهار نموده اند.احتمالا این موضوع به پیشینیه پیمان نامه های قبایل بر می گشت که بر مبنای مقتضیات زمان بسته و شکسته می شد. اما، عبدالله خان به درستی نظر داده بود که بنابراین، جز معدودی اشخاص مشهور، همه بزرگان بویراحمد و طوایف متعدد آن، در کارزار سمیرم حضور یافتند و نقش مؤثر خود را آشکار ساختند. به نظر می رسد، دلیل عدم مشارکت عده ای از بویراحمدی ها، بی اعتمادی موجود میان خوانین و بزرگان قوم بود.
زیرا، آن دسته از بویراحمدی ها که در سمیرم مداخله نکرده بودند، اوایل مهر همان سال(۱۳۲۲) برای خلع سلاح پادگان نظامی مستقر در اردکان فارس اقدام نمودند. (رجوع شود:طاهری، ۱۳۸۸: ۲۸۸-۲۵۵).در خصوص آغاز و انجام«نبرد سمیرم»، کتاب ارزشمند و مستند کاوه بیات، آخرین اطلاعات مهم و واقعی را ارائه کرده و نشان می دهد که قبایل قشقایی و بویراحمد، چرا و چگونه در واقعه مزبور مشارکت جستند (برای اطلاع کامل رجوع شود: بیات، ۱۳۸۹: ۲۹۱-۱۳).
در باره رخداد سمیرم، اشعار اندکی سروده و در یادها مانده، که به زبان فارسی است.در سال ۱۳۲۳ یک نوجوان ۱۶ساله مستعد و پر جنب جوش به نام عطا طاهری- که اکنون پیری فرزانه و نماد تاریخ مجسم و زنده بویراحمدی ها در دوره های رضا شاه و محمدرضا شاه است-مثنوی نسبتا طویلی در باب واقعه سمیرم سرود و حفظ کرد. متاسفانه، دست نوشته های طاهری از بین رفت و تنها ۱۸ بیت آن بر مبنای حافظه ایشان در اثر ارزشمند«کوچ کوچ»- خاطرات زندگی او در بویراحمد- چاپ شده که در ذیل ارائه می گردد.
«یکی نامه بنوشت خان عبدالله شقاقی تو ای سرور آن سپاه
ز جان و ز دل رزم جویی کنون همی بشنوا پند این رهنمون
شنیدی که در چند سال سلف که بودیم ما بر رضا شاه طرف
دو لشکر گزین کرد بهر نبرد بتاختند بر ما چو باد و چو گرد
چو لهراس کی، حمله آغاز کرد جناح سپه را همی باز کرد
هزاران چو لهراس دارم کنون همه جنگجوی و همه ذوفنون
در آن رزم سپاهی بسی کشته شد ز گردان همی بخت برگشته شد
زدند طبل و شیپور کی امان و امان به دستور شیبانی آن یل افسران
سپاهم کنون اند وز چار گرو همه شیر دل پهلو و جنگجو
یک از نسل گیوند، کی گیوی بنام دلاور دلیرند و هر یک چو سام
دوم تامرادی با رزم و رای چو طوسند سپه را همی رهنمای
سه دیگر بگویم ز آقاییان ستیزنده شیرند این را بدان
به آخر سخن باشد از دشت مور سترگند و بخرد به رزم و به شور
بسی تیره و تش، بسی دودمان ز دیگر قبایل به پیکار بسته میان
تو تسلیم شو وز من گوش دار که ما چون پلنگیم سپاهت شکار» (طاهری، ۱۳۸۸: ۲۳۷).
در این ابیات، شاعر نوجوان تبیین می نماید که عبدالله خان ضرغامپور خان بزرگ و رهبر اصلی بویراحمدی ها، نامه ای به سرهنگ شقاقی فرمانده معروف نظامیان پادگان سمیرم می نویسد و تسلیم شدن او را خواستار می شود. وی یادآور می گردد که در دوره گذشته و«چند سال سلف»، «که بودیم ما با رضاشاه طرف»، لشکری به فرماندهی سرلشکر شیبانی به بویراحمد حمله کرد، اما عشایر بویراحمد به فرماندهی«کی لهراس»، سپاه رضاشاه را مستاصل و هزیمت نمود.
«در آن رزم سپاهی بسی کشته شد ز گردان همی بخت برگشته شد»
اکنون در میان بویراحمد، هزاران تن چون لهراس وجود دارد که «همه جنگجوی و همه ذو فنون» اند. شاعر نوجوان در ادامه شعر به نقل از عبدالله خان، جنگجویان بویراحمد را از طوایف و تیره های مشهور«کی گیوی، تامرادی، آقایی و دشت موری» و «بسی تیره و تش و دودمان» برمی شمارد و به سرهنگ شقاقی یادآور می شود که تنها راه چاره اش«تسلیم» شدن است. زیرا اگر نپذیرد و «گوش»، فرجام وی و نیروهایش، نابودی و فناست: «که ما چون پلنگیم، سپاهت شکار.»اما شقاقی با پاسخی تحقیرآمیز، جواب رد می دهد و عبدلله خان و یارانش را لرهایی می داند که می بایست به«اشکفت»-غارکوه- پناه ببرند و بلوط بچینند و با گله های خویش در کوهسار زندگی کنند.
چون در ناحیه سمیرم- که ییلاق ترکان قشقایی بود- اکنون قشقایی ها زندگی می کردند، «دوغ ترش» آنها- به عنوان نماد دیگری از تحقیر عشایر –مثل زده شده که نمی تواند موجب نازش و تازش ایشان گردد. زیرا در مقابل اسلحه فرسوده و ابتدایی عشایر ، ارتش مدرن « توپ و خمپاره و تیربار» دارد که «دمار» لرها و ترک ها را در می آورد.با این مقاوله نامه که فرجام آن عدم مصالحه و پذیرش بود ، جنگ طرفین اجتناب ناپذیر گردید و رخداد معروف سمیرم را در تاریخ معاصر ایران رقم زد.
۴-۳- جنگ داخلی بویراحمدی ها و اشعار مربوطه
عبدالله خان ضرغامپور ، از همان آغاز حضور در بویراحمد ، آشکار ساخت که قصدش ریاست بر تمام قبیله بویراحمد و بعد قبایل همجوار _در کهگیلویه و ممسنی_ است . او به هر بهانه ای سعی می نمود بویراحمد علیا را متصرف و ضمیمه بویراحمد سفلی نماید . در سال ۱۳۲۱ اقدامی موقت نمود که با وساطت مصلحان و ریش سفیدان و زنان آبرومند و مسن خانواده خوانین خاتمه یافت . جنگ های حنا و سمیرم و حضور مقتدرانه در ناحیه خوزستان _ در سال های ۱۳۲۱و ۱۳۲۲ _ اقتدار و عظمت او و همراهانش را به اوج و آوازه ملی رساند . کلانتران قشقایی و بختیاری ، وی را به عنوان رئیس بزرگ بویراحمد پذیرفته و با آمد و شد مکرر و پیمان نامه های کتبی و شفاهی به رسمیت شناخته بودند . جنگ جهانی دوم ناگزیر تحولات بسیاری در ایران بیطرف ایجاد کرده بود ، که تحولات جنوب کشور _ از جمله ایلات و عشایر _ بخش مهمی از آن محسوب می شد . به دنبال همین جنگ بود که رضاشاه عزل و محمدرضا شاه فرزندش جایگزین وی گردید و تبعیدی های عشایر فرصت بازگشت به مناطق خود را باز یافتند . شاه جوان و بی‌تجربه که بر کشور اشغال شده ایران ، به ظاهر حکومت می کرد قادر به تشکیل دولت با دوام و حکومت مستقل و مقتدر نبود . عشایریان که از دست ستم رضا شاهی رسته بودند ، اکنون با رهبری خوانین زخم خورده ، با دولتی و نظامی به دید ظالمانی بی رحم می نگریستند و در سرکوب و خلع سلاح آنها اقدام مسلحانه می نمودند . بویراحمدی ها _ هم چون قبایل دیگر جنوب _ ضمن اخراج دولتیان از مناطق خویش ، در چند درگیری مستقیم ، نظامیان پهلوی را شکست دادند و بدین گونه قدرت خود را افزودند. فزونی قدرت در بویراحمد ، خان توسعه طلبی نظیر عبدالله خان را به غرور و نخوتی لگام گسیخته وا داشت که با بی اعتنایی تمام، به بیرون راندن عموزاده ها و وابستگان نزدیک اقدام کرد. به دستور وی ، در زمستان ۱۳۲۲ نواحی مهم بویراحمد علیا _خاصه قلعه تلخسرو در جنوب یاسوج_ تسخیر شد، این امر باکمک تعدادی آلمانی که مدتی قبل از جانب خان قشقایی تحویل عبدالله خان شده بودند و تسلیحات مدرن نظامی داشتند، حاصل گشت (طاهری،۱۳۸۸ :۳۲۴-۳۲۰). در بویراحمد علیا نیز نیروی کافی و اتحاد و انسجامی وجود نداشت و محمدحسین خان جوان و ناصرخان نوجوان از قدرت و حشمت بالایی برخوردار نبودند که بزرگان ناحیه خویش را تحت نفوذ و اراده در آورند و زیر یک لوا اداره کنند . کدخدایان و جنگجویانی چون کی ولی خان و کی علی خان _دو برادر نامی_ که خواهران دو خان علیایی را به زنی گرفته بودند ، آن اندازه نیرو و همراه مطمئن نداشتند که مقابل توسعه طلبی های عبدالله خان بایستند . اختلاف و بدبینی میان کلانتران و کدخدایان بویراحمد علیا بالا بود و هیچ یک از دیگری اطمینان خاطر نداشت . با چنین خلاء های خسارت بار ، نیروهای عبدالله خان _به رغم مخالفت کدخدای پیر و مجربی چون کی نصیر بهادر تامرادی از سفلاییها_ به پیش قراولی و جنگ خواهی دامادش ملاولی پناهی – کدخدای قسمتی از طایفه قایدگیوی – ، منطقه بویراحمد علیا را در بهار ۱۳۲۳ متصرف شدند . به دنبال این تجاوز _ که البته چهار ماهی بیش طول نکشید _ چند درگیری خونین رخ داد و تعدادی از طرفین به قتل رسیدند . جنگهای خونین و سنگین «کِهلَلِ سه تا» در دشت روم بویراحمد و نیز «بابکان» جلیل ، سرانجام به شکست جبران ناپذیر عبدالله خان و همراهانش انجامید و سودای ایلخانی گری او را بر باد داد . در این درگیری ها، بویراحمد علیا اتحادی نسبی و اندک یافته بود و تنها بخش هایی از طوایف آن متحد و یکپارچه شده بودند . فی المثل ، در مقابل هجوم عبدالله خان و سپاهش به بابکان ، نیمی از طایفه جلیل به رهبری و فرماندهی ملاغلامحسین سیاهپور _که تنها جوانی پرشورو مستقل بود- ایستاد و نیم دیگر سیاست سکوت و یا همراهی با کدخدایان رسمی طایفه را پذیرفت . طایفه آقایی بابکانی نیز دچار تفرقه و انشقاق بود و قسمتی از آنان به حمایت و همراهی عبدالله خان پرداختند. البته ، بیشتر آنها به فرماندهی آقا کهیار و آقا محمدتقی خوبانی در برابر یورش خان مقاومت و مبارزه کردند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...