نگارش پایان نامه در مورد مطالعه ی تحول در پایبندی دینی دانشجویان دانشگاه خوارزمی بر اساس تحلیل روایت- ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
در این مرحله است که نوجوان نسبت به باورها و دیدگاه های موجود در خارج از خانواده آگاهی مییابد. بنابراین، در این مقطع، «ایمان مذهبی در خدمت تدارک جهتیابی منسجم از دنیای متنوع و پیچیده بوده و دیدگاه های معارض با یکدیگر را در یک چارچوب کلی با هم ترکیب کرده و وحدت میبخشد». مرحلهی سهوم اصولن در نوجوانی آغاز میشود و به اوج خود میرسد و در عین حال برای بسیاری از بزرگسالان بهعنوان یک تعادلجویی دائمی تلقی شده از این مرحله فراتر نمیروند. در این مرحله، اگرچه شخص دارای یک «ایدهئولوژی» است که شامل مجموعهای از ارزشها و باورهای بیشوکم باثبات است، اما این ایدهئولوژی را بهعنوان یک «واقعیت مستقل» مورد بررسی و آزمایش قرار نمیدهد (لطفآبادی، ۱۳۸۱: ۱۴).
مرحلهی چهارم: ایمان فردگرایانه – اندیشهوار[۵۶]. در این مرحله، نمادها از معانیشان مجزا شمرده میشوند؛ فرد در مییابد که معانی نمادها اعتباری بوده و میتوان آنها را «بازتفسیر»، «ایجاد[۵۷]»، و یا دلبخواهانه «تعیین» کرد. فرد حتا ممکن است که از اسطورههای دینی، «اسطورهزدایی[۵۸]» کند و به جهت چنگیازیدن به گزارههای منطقی، به تقلیل نمادهای موجود در نظام باورهای[۵۹] خود بپردازد (Roberts, 1990:131)؛ گزارههای منطقیای که عاری از نمادپردازی و تفکر اسطورهای هستند.
در این مرحله، مردمان خودسالارانه به ساختن نظام باورهایشان مبادرت ورزیده باور به خوب یا بد بودن و درست یا اشتباه بودن امور، از مجرای فکر خود آنان گذر خواهد کرد. بهعبارتی، در این مرحله فرد بازاندیشانه به ارزیابی و بازتفسیر باورهای خود میپردازد و اینجاست که نقش گروه مرجع در تعیین معانی مقدس رنگ میبازد.
در این مرحله، دو آسیب فکری متوجه مردمان است. اولین مسأله «منطق سترون» و فروگزاردن معانی و نمادها تا سطح گزارههای عقلانی خشک است؛ «سطحی که در آن ممکن است ایمان کمترین قدرت انگیزش را داشته باشد». بسیاری از «منشها[۶۰]»، «خُلقیات منحصربهفرد» و «انگیزشهایی» که نظام باورها را موجه و بیچون و چرا میسازند، بهوسیلهی اسطورهزدایی از میان میروند. دوم اینکه حالات فکری و قضاوتهای مردمان در این مرحله مبتنی بر دوگانهانگاری سادهانگارانهی خوب و بد/ درست و اشتباه نسبت به مردمان، اشیا و گروه ها و حوادث است. این است که «حالات فکری مردمان سادهانگارانه باقی مانده و چندان راه به پیچیدهگی نمیبرد» (همان:۱۳۱). انتقال از مرحلهی سهوم به چهارم بسیار حائز اهمیت است، زیرا با این انتقال، نوجوان و یا بزرگسال باید مسؤولیت پذیرش هر گونه سبک رفتاری، ارزشها و تعهدات عملی نسبت به آنها را بر عهده بگیرد.
مرحلهی پنجم: ایمان پیونددهنده[۶۱]. این مرحله با بازشناختن قدرت تصویرسازی (ذهنی) و تجدید علاقه به اسطورهشناسی توسط فرد، همراه است اما با این تفاوت که اینبار، نمادها و اسطورهها بهعنوان ارزش صوری[۶۲] در نظر گرفته نشده و قشریگرایانه تفسیر نمیشوند. در این مرحله «نمادها و اسطورههای سنت خودی و سایر سنتها بهعنوان حاملان حکمت[۶۳] پذیرفته میشوند». در این مرحله، واقعیت به مثابهی امری پیچیده و درهمتنیده درک شده و «تصلب منطق نظاممند» و «ثبات ایدهئولوژیک»، اموری محدودکننده محسوب میشوند (Roberts, 1990: 131)
در مرحلهی پنجم از تحول ایمان، فرد برای نمادها حیات قایل میشود؛ حیاتی که ممکن است غیرعقلانی باشد. پذیرش تجربه های غیرعقلانی به مردمان این اجازه را میدهد که تصویرسازیها و تخیلاتی را که یک نماد برمیانگیزد، بپذیرند و «تمایل برای پذیرش مجدد ذوق نمادین» برانگیخته میشود. مردمان، دیگر در قید فروکاستن نمادها به قضایای منطقی نیستند و اسطورهها و نمادها بهعنوان حاملان حقیقت و حکمت درک میشوند، اما بر خلاف مراحل قبلی، این حقیقت، نسبی در نظر گرفته میشود نه مطلق (همان: ۱۳۱).
در این مرحله، بهرغم تثبیت اعتقادات فرد که طی مراحل پیشین شکل گرفته است، شاهد بروز یک بحران در اعتقادات شخص هستیم. این تردید و بازنگری در فواصل نیمه عمر انسان رخ میدهد. فاولر با بهره گرفتن از مفاهیم روانتحلیلگری، مرحلهی پنجم را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. بنابر نظر وی، در این مرحله اطمینان نسبت به ارزشها توسط فشارهای حاصل از سرکوبی بخش هشیار شخصیت در دوران اولیهی زندهگی زیر پرسش و یا مورد بیتوجهی قرار میگیرد. فاولر از به گوش رسیدن پیامهای مربوط به جنبه های عمیق «خود» سخن میگوید. «این پیامها شامل بازشناسی انتقادی بخش ناهشیار اجتماعی انسان است. محتوای دینی پیامها عبارتند از اسطورهها، تصاویر آرمانی و تعصبهایی که با توجه به تربیت ناشی از طبقات اجتماعی خاص، سنتهای مذهبی و گروه های قومی بهخصوص عمیقن در سیستم «خود» فرد رسوخ کرده است (لطفآبادی، ۱۳۸۱: ۱۵).
مرحلهی ششم: ایمان عامیتبخش[۶۴]. در این مرحله، مردمان اغلب به بینشهایی نوین و منحصربهفرد دست مییابند. توصیف این مرحله بسیار دشوار است، چرا که این سطح از ایمان در حالات و اشکال بسیار متنوعی واقع میشود. ویژهگی مشترکی که مردمان در این سطح بدان دست مییابند، درک و بینشی از عدالت است که ورای مرزهای معمول و تعریفشده میان گروه ها و ملتها قرار دارد. کسانی که مرحلهی ششم ایمان جهانی را تجربه کردهاند، احساس رابطه صمیمانه و نزدیک میان خود و جهان پیرامون خود را گزارش کردهاند. ماهاتما گاندی، مارتین لوترکینگ دیتریش بونهوفر (الاهیدان لوتری که در زمان آلمان نازی به قتل رسید)، مادر ترزا و الاهیدان یهودی آبراهام هشل، نمونههایی از اشخاص راهیافته به این سطح هستند. تفاوت اساسی میان مراحل ۶ و ۵ در این است که در مرحلهی ششم، درک و دستیابی به حقیقت به هیچوجه در انحصار یک بینش خاص نیست (اعتقاد به اینکه دیگران نیز با پیروی از مسیری که انتخاب کردهاند میتوانند به حقیقت دست یابند). در این مرحله، «پایبندی مردمان، هم تام و هم باز (آمادگی برای پذیرش حقایق نوین و بینشهای سایر سنتها) است» (Roberts, 1990: 132).
بیشتر انتقادات وارده بر کار فاولر بر دو حوزهی «روششناختی» پژوهش وی و «سوگیری مسیحی غربی» نظریهی وی متمرکز است. در زمینهی روششناختی میتوان به این نکته اشاره کرد که بیش از نیمی از مشارکتکنندهگان در کار فاولر بهجای اینکه از طریق نمونهگیری تصادفی انتخاب شده باشند، از طریق نمونهگیری در دسترس انتخاب شده بودند (Bradley, 1983: 19). دامنهی سنی مشارکتکنندهگان بین ۵/۳ تا ۸۵ سال بوده که بیشتر آنها بین سنین ۱۳ تا ۴۰ سال قرار داشتند. میزان مشارکت دو جنس زن و مرد تقریبن مساوی بوده اما اکثر مشارکتکنندهگان مسیحی و سفیدپوست بودند. بنابراین انتقاد عدم تعادل مذهبی و نژادی بر کار فاولر وارد است. در زمینهی سوگیری مسیحی غربی بیشتر منتقدان بر این باوراَند که شاید بهدلیل غلبهی مشارکتکنندهگان مسیحی بر سایر ادیان در کار اولیهی فاولر، باور وی در مورد کاربرد نظریهاش به صورت جهانی و در همهی ادیان درست نباشد. سایر انتقادات وارده بر نظریهی فاولر به تعریف وی از ایمان، تأکید بر ساختار رشد ایمانی به جای محتوای ایمان مردمان، تأکید بر جنبهی شناختی و نادیده گرفتن جنبهی عاطفی ایمان، برمیگردد (Small, 2008: 98). اما صرفنظر از انتقادات مطرح شده، نظریهی رشد ایمانی جیمز فاولر همچنان یکی از فراگیرترین و واضحترین لنزها برای مشاهدهی رشدِ ساختن معانی توسط مردمان محسوب میشود (Corcoran, 2007: 121).
۲-۲-۲ تعریف مفهومی نوگروی دینی
اصطلاح نوگروی[۶۵] به فرایند «تغییر جهت در زندهگی» – بهطور خاص، تغییر جهت در جهانبینی ـ اشاره دارد و اغلب بهصورت یک رویداد ناگهانی و بحرانی دیده میشود، اگرچه این فرایند میتواند بهصورت تدریجی نیز به وجود آید. در برخی موارد، نوگروی با تغییر تصور از خویشتن[۶۶] همراه است، تغییری که ممکن است با تغییر نام (برای مثال تغییر نام از کریشنا به محمد برای یک بودایی به اسلام گرویده) نمادپردازی شود (Roberts, 1990: 101-102). مَکگواِیر نوگروی را بهمعنی «دگرگونی خویشتن فرد، همزمان با تغییر در نظام باورهای بنیادیناش[۶۷]» توصیف میکند (McGuire, 1981: 58). از نظر راجرز استروس، نوگروی نه یک کنش پایانی[۶۸]، بلکه فرآیندی در حال شدن است: «…[نوگروی] کنشی آنی نیست که [مردمان را] با یک زندهگی تغییریافته روبهرو کند، بلکه آن کنشهای روزانهای است که [نوگروندهگان] در زندهگی روزمره با آن زندهگی میکنند» (Roberts, 1990: 103).
اما نوگروی میتواند در حوزههای مختلف روی دهد نوگروی دینی صرفن یکی از حوزههای آن است. برای مثال میتوان از نوگروی در قلمرو شناخت سخن گفت که میتواند سبب تغییر سرمشق فکری افراد شود و یا نوگروی سیاسی که میتواند به تغییر گرایشهای سیاسی افراد منجر شود (خضرائی، ۱۳۸۸).
نوگروی دینی به معنای «تغییر و تحول در نظام اعتقادات دینی فرد و در نتیجه [تغییر در] هویت دینی وی است». بیت- هالامی و آرژیل نوگروی دینی را بهعنوان «تغییر قابل درک در هویت دینی شخص و خود-متحول شدن آگاهانهی فرد» تعریف کردهاند که اغلب بحثانگیز میشود و مقابل دید همهگان مطرح میشود. نوگروی ممکن است شامل تغییر از یک دین رسمی به دینی دیگر یا التزام مجدد به دین اسمی موجود باشد (خضرائی، ۱۳۸۸)
برخی از مردمان تحت تأثیر تلقین عقاید دچار نوگروی میشوند. شستوشوی مغزی[۶۹] فرآیندی است که در آن، مردمان بهطور غیرارادی نظامی از باورها، مجموعهای از رفتارها یا جهانبینی خاصی را اقتباس میکنند. برای واداشتن مردمان به یک چنین تغییری میبایست کنترل جسمانی کاملی روی آنان اعمال شود. فرد یا گروهی که میخواهد چنین تغییری را در افراد ایجاد کند بایستی بسیاری از ضرورتهای زندهگی آنان را تحت کنترل خود درآورده و شرایط به گونهای باشد که هیچگونه جایگزین و انتخاب دیگری (و یا بهتری) برای افراد موجود نباشد (Roberts, 1990: 102). استفاده از استعارهی شستوشوی مغزی توسط روانشناسان در تحلیل پدیدهی نوگروی نشانگر نفی موجودیت عاملان در گزینش نظام باورهایشان است. این دیدگاه تصویری کاملن انفعالی از کنشگران بهدست میدهد و بیش از همه مطلوب دستگاههایی واقع میشود که در صدداَند سیمایی رذیلانه از گروه های دینی غیرمتعارف به نمایش بگذارند. این نکته، پتانسیل این اصطلاح را برای تبدیل شدن به یک تعبیر ایدهئولوژیک نشان میدهد.
کِنِت جانز بر «محتوای چندوجهی دینداری» بهعنوان عامل بروز نوگروی دینی اشاره میکند (Jones, 1978: 69-71). از این نظرگاه، ممکن است در یک دورهی خاص، پارهای از جنبه ها، آموزه ها و باورهای دینی به مذاق مردمان خوشتر آید و آنان زیست دینی خود را متأثر از وجهی خاص از دینداری سامان دهند. برای بسیاری از دینداران پیش میآید که بخشی از باورها و اعمال دینی از مرکزیت و جذابیت بیشتری در دورهای خاص از زندهگی برخوردار باشند و برعکس، برخی از مراعاتها و باورداشتها به حاشیه رانده شوند. نکتهای که بهنظر میرسد در نظرگاه جانز مغفول واقع شده این است که تأکید وی بر «محتوای چندوجهی دینداری» تا جایی قدرت مانور دارد که سخن از نوگروی در زیر یک سقف اعتقادی واحد و نه بروز نوگروی در اعتقادات ریشهای فرد که منجر به ترک سقف اعتقادی خاصی میشود، در میان باشد (شبهنوگروی یا نوگروی غیرحاد) لذا استدلال جانز را نمیتوان در تحلیل وضعیت نوگروندهگانی که کل نظام اعتقادی پیشین خود را فروگزاردهاند (نوگروی تام یا نوگرویی حاد) بهکار برد. مسألهی دیگر اینکه چه میشود که در یک گروه دینی، افرادی را مییابیم که دینداریشان از کمترین میزان افتوخیز برخوردار است و همزمان در زیر همان سقف اعتقادی، افرادی هستند که بیشترین تحول را در پایبندی دینی خود تجربه کردهاند. لذا تشبث به متن دین در جهت تحلیل وضعیت نوگروی در چنین مواردی چندان روا نیست.
۲-۲-۲-۱ مدل نوگروی دینی لافلند
جان لافلند (۱۹۷۷) در تحلیل خود از فرایند نوگروی دینی، سلسله عواملی را مشخص میکند که افراد بیطرف را به پیروهایی متعهد تبدیل میکند. بر اساس مدل لافلند، صرفن مردمانی که تمامی وضعیتهای متوالی مورد نظر را از سر بگذرانند، ممکن است به گروه دینی جدیدی بگروند. ترسیم شکل سرهمبندیشدهی این وضعیتها، تصویری قیفیشکل را بهدست میدهد، چرا که «بهطور نظاممند، از تعداد مردمانی که وضعیت بعدی را تجربه میکنند، کاسته میشود» (Roberts, 1990: 110). بدین سان، بخش قابلتوجهای از جمعیت ممکن است وضعیت فشار یا تنش را تجربه کنند (وضعیت اول). بخش کوچکتری از جمعیت ممکن است چشمانداز دینی حل مسأله (دومین وضعیت) را اتخاذ کنند. وضعیت سهوم ممکن است برای برخی از مردمان قابل حصول باشد و به همین ترتیب، فقط تعداد اندکی از مردمانی که وضعیتهای پیشین را تجربه کردهاند با وضعیتهای بعدی مواجه میشوند (شکل۱-۱-۲-۲). آنچه در ادامه میآید، هفت وضعیت موجود در مدل نوگروی لافلند است:
-
- تنش[۷۰]: در جوامعی که با تغییرات گستردهی اجتماعی – فرهنگی روبهرو هستند مردمان اغلب سطحی از آنومی یا بیهنجاری را در مناسبات اجتماعی و زندهگی فردی خود تجربه میکنند و این آنومی، فشار زیادی را بر افراد درگیر در وضعیت آنومیک وارد میکند. به عقیدهی لافلند «همبستهگی با گروههای دینی» میتواند بهعنوان یکی از پاسخهای فرد به تجربهی تنش ناشی از آنومی در نظر گرفته شود. اما تنش حاصله از این احساس آنومی میتواند به طرق گوناگون مرتفع گردد و در این میان، نوگروی دینی تنها یکی از پاسخهای احتمالی به وضعیت تنش است. به عقیدهی لافلند، اگرچه تنش ناشی از آنومی برای بروز نوگروی دینی بسیار ضروری است، اما بهتنهایی اسباب آن را فراهم نمیکند(Roberts, 1990: 111). در واقع، این نارضایتی از وضعیت پیشین ممکن است در دفتر یک روانپزشک، در یک کمپین سیاسی با هدف تغییر وضعیت اجتماعی و یا به طرق گوناگون دیگری نظیر مصرف مواد سکرآور و یا اقدام به خودکشی رفع گردد.
-
- چشمانداز دینی حل مسأله[۷۱]: دومین مشخصهی فردی، «تمایل به حل مسأله با عطف توجه به روش های دینی یا [سیره و سخنان] رهبران دینی، بهجای روش های سیاسی یا روانپزشکی و…» است. تنها زمانی که فرد معنایی دینی یا معنوی را در ورای افق رخدادهای مادی و محسوس ببیند میتواند تابع پیام گروه دینی باشد. در غیر اینصورت، فرد، در جستوجوی راهحلی غیر دینی (مثلن سیاسی یا روانپزشکی) برای حل مسأله خواهد بود (همان:۱۱۱).
-
- جستوجوگری دینی[۷۲]: لافلند دریافت که مونیها[۷۳]از رکود و سکون موجود در گروه های دینی متعارف ناراضی بوده و نوعی علاقه به ماجراجویی و جستوجوگری دینی آنها را به سوی گروههای دینی جدید سوق میدهد. آنها از پیش به این نتیجه رسیده بودند که جهانبینی ادیانی که در آن رشد یافته بودند ناکافی و نامناسب بوده است. با این جستوجوگری، آنان خود را بهعنوان «جستوجوگران حقیقت» بازشناختند. با این وجود، هر جستوجوگریای منجر به نوگروی نخواهد شد (Roberts, 1990: 111).
-
- نقطهی تحول در زندهگی[۷۴]: لافلند در مطالعهاش بر روی نوگروندهگان به گروه های دینی دریافت که مواردی نظیر مهاجرت، «از دست دادن شغل»، «اخراج یا فارغالتحصیلشدن از دانشگاه» نقطه های تحولی هستند که بهصورت بالقوه میتوانند منجر به نوگروی شوند. از طرفی لافلند دریافت که مواردی نظیر «فروپاشی زندهگی زناشویی» و «بیماری» کمتر باعث بروز پیامدهای برخاسته از بروز نقطهی تحول در زندهگی – از جمله نوگروی دینی – میشوند. «ظاهرن برخی از انواع نقطهی تحول، نیاز به معنا و تعلق را در مردمان بر میانگیزند. با این حال، مردمانی که نقطهی تحولی در زندهگی نداشتهاند احتمال کمتری دارد که پذیرای دینی نو – بهطور ویژه، گروه های غیرمتعارف [دینی] شوند» (همان: ۱۱۱).
-
- نزدیکشدن پیوندهای عاطفی درونکیشی[۷۵]: در مطالعهی لافلند بر روی مونیها، تقریبن تمامی اعضا از طریق شبکه های دوستی به عضویت گروه در آمده بودند. لافلند تأکید میکند که «آنها نوگروی را از مرحلهی عاطفی و نه از مرحلهی شناختی آغاز کردهند» (Roberts, 1990: 112). بهعبارتی، نتایج مطالعهی وی در این سطح، نشانگر تقدم مرحلهی پایبندی عاطفی بر مرحلهی پایبندی اخلاقی است.
-
- سست شدن پیوندهای عاطفی برونکیشی[۷۶]: بهعلت بریدن از خانواده یا اجتماع دینیِ قبلی، فرد ممکن است سطحی از انزوا، از خود بیگانهگی و تنهایی را تجربه کند و سعی میکند ارتباط عاطفی با شبکهی دوستان همکیش را جایگزین پیوندهای عاطفی برونکیشی کند. بهنظر میرسد «مردمانی که گروه مرجع بلاواسطهی دیگری ندارند، کمتر احتمال دارد با فرایند نوگروی مخالفت کنند» (همان: ۱۱۲). در نبود فرد یا گروهی که تفاسیر و معانی جایگزینی را برای فرد بهدست دهد، احتمال اینکه فرد، هرچه بیشتر با گروه دینی جدید درآمیزد بیشتر است. همچنین، در نبود گروه مرجعی دیگر، فرایند چشمپوشی و کنارهگیری از برونگروه سادهتر است (همان: ۱۱۳).
-
- تعاملات پُرقوام[۷۷]. نتایج مطالعات لافلند نشان داد که برخی از مونیها صرفن بهصورت لفظی به گروه دینی متعهداند و تعهد کاملی به گروه ندارند. وضعیت هفتم، به تغلیظ پایبندی مردمان نسبت به گروه، از طریق کنش متقابل فشرده میان اعضا اشاره دارد. بدینسان، پایبندی در سطح اخلاقی بهوسیلهی مشارکت و همدلی با گروه، افزایش مییابد. هنگامی که تعاملات پرقوام، حسی از اتحاد و یگانهگی را در گروندهگان ایجاد کرد، از آن پس، آنان فعالانه به استقبال ایدهئولوژی گروه خواهند رفت. «با تلاشهای آگاهانهی مریدان جهت تقویت ایمانشان، آنان رفتهرفته ایدهئولوژی [گروه دینی] را پذیرفته، حسی از ترس آمیخته با احترام را نسبت به رهبر خواهند داشت و از ارزشهای گروه حمایت خواهند کرد» (Roberts, 1990: 113) بدینسان، فرایند نوگروی کامل گشته و پایبندی در هر سه سطح ابزاری، عاطفی و اخلاقی که در بحث از مدل پایبندی لافلند بدان اشاره رفت، تقویت خواهد شد.
نظریهی لافلند تنها یکی از انواع نظریاتی است که در صدد تبیین نوگروی است که ممکن است چندان متناسب با بافت دینی ـ اجتماعی جامعهی ایران نباشد. به این معنی که ممکن است فرایند نوگرویای رخ دهد که یک یا چند مرحله از مراحل مشخص شده توسط لافلند در آن مغفول مانده باشد.
شکل (۲-۱) مدل نوگروی لافلند (منبع:Roberts, 1990: 112 )
۲-۲-۲-۲ پردازش مدل نوگروی دینی
گرچه طیف گستردهای از نوگروی دینی را بر حسب درجهی تغییر در باورداشتهای دینی میتوانیم داشت، اما در مقام تحلیل، دو گونهی بارز «نوگروی حاد» و «غیرحاد» را بر حسب میزان تغییر میتوان از هم بازشناخت. «نوگروی غیرحاد به معنای تغییر در باورهای دینی فرد، بدون ترک آن دین است. بهعبارتی، تحوّل دینی فرد در درون یک نظام اعتقادی، که در آن، فرد نسبت به پارهای اعتقادات خود تجدید نظر میکند؛ خواه در مسیر تقویت آنها و خواه در مسیر تضعیف آن اعتقادات» (خضرائی، ۱۳۸۸).
نوگروی حاد نیز بهمعنی «بروز تغییر بنیادین در نظام اعتقادی و حرکت از یک نظام اعتقادی به نظام اعتقادی دیگر است» (همان). شکل تام نوگروی را برای مثال میتوان در تغییر نظام باورها و جهانبینی یک یهودی محافظهکار که به مسیحیت بنیادگرا گرویده و یا یک هندوی به اسلام گرویده، مشاهده کرد.
اما به لحاظ کاربست اولیهی نظریات موجود در زمینهی نوگرویِ دینی، از خلال «تحول در نظام باورهای فردی»، «تجربیات فردی»، «روابط اجتماعی» و «مسیرهای هویتیابی افراد» (McGuire, 1981: 61)، میتوان سه گذر عمده را فرارو نهاد. گذر نخست، گذری روانشناسانه است که بر نقش عوامل شخصیتی و فردی در بروز نوگروی دینی تأکید میکند. در این چشمانداز، عواملی نظیر بحرانهای شخصی، تجربیات دینی و مکاشفات فردی، حالات نفسانی، تحولات شناختی، تیپهای شخصیتی، سطح هوشمندی معنوی، انگیزههای فردی مبتنی بر پاداش و خسارت و… در تبیین نوگروی دینی استفاده میشود. دیگری، گذری جامعهشناسانه است که بر نقش جامعهپذیری دینی، شبکه های روابط، ساختارهای اجتماعی، مسیرهای هویتیابی دینی، تکثر ارزشی، جهانیشدن، بحرانها و محرومیتهای اجتماعی و… در بروز نوگروی دینی تأکید میکنند. در هر دو این گذرها بر نقش عوامل اجتماعی و فردی تأکید میشود و خلاصه بیشتر «علت» دارند تا «دلیل». اما شکل سهومی از نوگروی را میتوان از دو حالت مذکور متمایز کرد؛ در این حالت که گذری است معرفتی، فرد میکوشد از طریق مداقه، تفکر، تحلیل و تحقیق در معتقدات خویش بازاندیشی کند و خلاصه بیشتر «دلیل» دارند تا «علت». در حالی که پارهای از نظریات، وزن بیشتری را به هر کدام از جنبههای مذکور میبخشند، به نظر میرسد در این زمینه مدلی مناسب است که بنا بر واقعیت تجربی به هرسهی این جنبه ها پرتو بیافکند، بدون اینکه تأکیدی بیشازحد بر یکی از آنها روا دارد. در این پژوهش سعی شده است با عطف توجه به هر سه چشمانداز بالا، نقش هرکدام از عوامل فردی و اجتماعی در بروز نوگروی توضیح داده شود.
۲-۲-۳ تعریف مفهومی معنویتهای نوپدید
طی دیدگاههای گوناگونی که از دههی ۷۰ با ظهور و شناخت پدیدهای با عنوان «جنبشهای نوین دینی» (NRM)[78] در جامعهشناسی آمریکا مطرح شد مباحثات زیادی بر سر تعبیر و تفسیر این پدیده به راه انداخته شد. برای برخی، ادیان و معنویتهای نوپدید نتیجهی طبیعی بسط و گسترش تغییرات دینی در عصر حاضر هستند (Eliade, 1987: 390) اما به نظر میرسد دایرهی تعابیر و تفاسیری که از معنا و اهمیت آن میشود بسیار گسترده است. اطلاق عناوینی چون «دینداریهای جدید»، «معنویتهای نوپدید»، «رفتارهای نوین دینی» «دینداری لایت» «دین کدر» و… به این گرایشها خود گواه بر فزونی این تفاسیر است.
از سال های آغازین دههی ۵۰ و تشکیل حلقه های درسی محمدجعفر مصفّا که در آن اندیشههای کریشنا مورتی ترویج میشد و با ترجمهی آثار کریشنامورتی در سالهای آغازین انقلاب توسط برخی مترجمان، رفتهرفته جوانان بسیاری به «عرفانهای شرقی» اقبال کردند. از سوی دیگر، در همان سالهای آغازین دههی ۵۰ مرکزی با عنوان مرکز ایرانی مطالعهی فرهنگها تاسیس شد که در آن، آثاری از عرفان سرخپوستی به فارسی ترجمه شد. در آن زمان این آثار بسیار مورد استقبال قرار گرفتند، به طوری که از زمان آغاز ترجمهی این آثار در سال ۵۴ تا سال ۵۷ این کتابها چندین بار تجدید چاپ شدند. پس از پیروزی انقلاب ۵۷ و منحلشدن مرکز ایرانی مطالعات فرهنگها، بودند مترجمانی که دست به ترجمهی سایر مجلدات آثار عرفان سرخپوستی (از جمله آثار دون خوان) و عرفان شرقی زدند. این آثار در ۱۵ سال اول انقلاب بسیار پرفروش گشته و تا آن زمان، دو نحلهی پرنفوذ از معنویتهای نوپدید (تعالیم کریشنامورتی و عرفان سرخپوستی) در ایران شناخته شد (ملکیان، ۱۳۹۲). بنابراین، نخستین طلیعهی گرایشات معنوی نوپدید در ایران از سالهای آغازین دههی ۵۰ به بعد، بسط و گسترش یافت.
قاطبهی تعاریف موجود در باب معنویتهای نوپدید، تحت تأثیر تجربهی جوامع غربی از این پدیده شکل گرفتهاند (ن.ک: کریسایدز، ۱۳۸۶) اما در این پژوهش سعی شده است تعریفی بومی برای معنویتهای نوپدید ارائه شود. در این تعریف، معنویت نوپدید عبارت است از گرایش به کیفیتی متعالی و فرامادی در هستی تحت تأثیر آموزههای نحلهها، گروهها و گرایشهای غیرمادیای که از دهه پنجاه شمسی به بعد در ایران رواج یافتهاند.
۲-۳ بررسی پیشینهی تجربی پژوهش
پژوهشهایی که در حوزهی جامعهشناسی دین در ایران بهصورت تجربی انجام شدهاند را میتوان از منظرهای گوناگون دسته بندی کرد. در برخی از این مطالعات، نتایج حاصله عمدتن دنبالهرو ترجیحات ارزشی فرد پژوهشگر و آبشخور اعتقادات وی بودهاند. در این دسته از پژوهشها، پژوهشگر برای گزارههای اعتقادی خویش اعتبار پیشینی قایل است. چنین پژوهشهایی به دور از هر گونه بررسی «انتقادیاندیشانه» (محدثی، ۱۳۸۸: ۳۱) صورت گرفته و اساسن نمیتوان آنها را کاوشی جامعهشناختی دانست. بهعنوان مثال، مژگان میرآخورلی در پژوهشی با عنوان «بررسی میزان پایبندی مذهبی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار»، یکی از علل کاهش پایبندی دینی جوانان را «تقلید از فرهنگ غربی که امروزه جوامع غربی را به پوچی و بیهویتی و سقوط اخلاقی کشانده است و پیروی از هوی و هوس»، میداند (میرآخورلی، ۱۳۸۸: ۶۵). «انتقادی اندیشی یعنی وفاداری به منطق درونی جهد و کوشش فکری با هر نتیجهی ممکن و محتمل … یعنی پیگیری کار نقادی تا انتها. بدین ترتیب انتقادی اندیشی مستلزم پذیرش نفی “بالقوهی” اعتقادات خویش و دیگری است؛ نفیای که ممکن است بالفعل بشود یا نشود» (محدثی، ۱۳۸۸: ۳۱).
اما بررسی و بهکارگیری اینگونه پژوهشهای اعتقادیاندیشانه در بحث از پیشینهی پژوهش بنابر عدم قابلیت اعتماد نتایج بهدست آمده از آنها، ضرورت و فایدهای ندارد. بنابراین، بهطور کلی آندسته از پژوهشهایی بهعنوان پیشینهی تجربی در نظر گرفته و بررسی میشوند که در آنها، پژوهشگر در مقام جامعهشناس – به عنوان کسی که از منظر علمی به پدیدهها از جمله دین نظر میکند – پایبند به مواضع معرفتی و روشی رشته علمی خود بوده و اجازه دهد این اصول روند مطالعهی او را به پیش ببرند.
با ایجاد یک دسته بندی موضوعیِ مرتبط با پژوهش حاضر، میتوان پژوهشهای انجام شده داخلی و خارجی را در دو طیف عمده قرار داد؛ برخی پژوهشگران در مطالعات خود در پی سنجش «میزان» دینداری مردمان مورد مطالعه بوده و دیندارشدن یا دنیویشدن آنان را هدف قرار دادهاند. دستهای دیگر نیز به مطالعه و گونهشناسی انواع سبکهای دینداری پرداختهاند[۷۹]. با وجود اینکه هر دو دسته راه به شناخت وضعیت دینی مردمان میبرند، اما در این میان، صرفن آن دسته از پژوهشهایی برای مطالعهی حاضر دارای اهمیت هستند که در لابهلای آنها به عوامل موجد تغییر و تحول در دینداری مردمان نیز پرداخته شده است. چنین گزینشی مستقیمن به اهداف پژوهش حاضر باز میگردد که در آن، هدف نه سنجش دیندار شدن یا دنیویشدن مردمان است و نه سنخشناسی دینورزی آنها، بلکه مراد، پی بردن به فهم و درک و توصیف مردمان نمونه از تحول در پایبندی دینی آنان و رصد کردن آندسته از عواملی است که چنین تحولی را موجب شدهاند. بدون شک، در این میان، مطالعه و بررسی پژوهشهایی مفید فایده است که به اهداف پژوهش حاضر نزدیکتراند. آنچه در ادامه میآید مهمترینِ این پژوهشهاست که به دو دستهی داخلی و خارجی تقسیم شده و به ترتیب زمان انجام مطالعه، دسته بندی و گزارش شدهاند.
۲-۳-۱پژوهشهای داخلی
«سنجش گرایش دینی دانشجویان روزانه دانشگاه تبریز و بررسی نقش یادگیری اجتماعی در آن» عنوان پژوهشی است که اسماعیل جلالی (۱۳۷۷) انجام داده است. وی در این پژوهش با بهره گرفتن از روش مطالعهی پیمایشی و با بهرهگیری از ۴۵ گویه به سنجش گرایش دینی ۳۲۵ نفر از دانشجویان پرداخته است. مجموعهی گویه ها از طریق تحلیل عاملی به سه بعد اساسی شامل اعتقادات دینی، آمادگی رفتاری دینی و شناخت دینی دلالت میکنند و ضرایب مربوط به روایی مقیاسها برای بعد اول ۸۰%، بعد دوم ۸۵% و بعد سهوم ۸۶% گزارش شده است. یافته های پژوهش نشان داد که میان اعتقادات دینی و آمادگی رفتاری دینی و جنسیت تفاوت معناداری وجود دارد، به گونهای که بعد اعتقاد دینی دانشجویان دختر نسبت به دانشجویان پسر بیشتر است، ولی در بعد آمادگی رفتاری، نمره مردان بیشتر از زنان است. در ابعاد شناختی، اعتقاد دینی و رفتار دینی نتایج حاکی از وجود تفاوتی معنادار میان دانشجویان متاهل و مجرد و بالاتر بودن نمرهی دانشجویان متاهل در این خصوص است. تحلیلهای رگرسیونی متغیرهای مستقل مطالعه فوق با ابعاد اعتقادات دینی، نشان دهندهی وجود رابطه رگرسیونی میان ابعاد اعتقاد دینی با نوع الگوی دینی، نوع دوستان، ارزیابی مردمان از اطلاعات منابع دینی، هماتاقیهای فرد، ارزیابی وی از اطلاعات خود و مذهبی بودن مادر و پدر اوست (جلالی، ۱۳۷۷).
احمد غیاثوند (۱۳۸۰) در پژوهشی با عنوان «بررسی فرایند جامعهپذیری دینی جوانان» که جهت أخذ درجهی کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران انجام داده است، به دنبال پاسخگویی به پرسشات زیر است:
-
- وضعیت و ابعاد دینداری میان دانشجویان چهگونه است؟
-
- عوامل و منابع مؤثر بر وضعیت و ابعاد دینداری دانشجویان شامل چه مولفههایی است؟
روش مورد استفاده پیمایش و ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه میباشد. جمعیت آماری این پژوهش کلیهی دانشجویان دختر و پسر مقطع کارشناسی دورهی روزانه دانشگاه تهران در سال ۸۰ – ۱۳۷۹ است که در گروههای تحصیلی علوم انسانی، هنر، علوم پایه و مهندسی تحصیل میکنند. روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و حجم نمونه ۲۶۳ نفر است. غیاثوند پس از بررسی ابعاد دینداری از نظر واخ، دِواس و گلاک و استارک، از مدل گلاک و استارک برای سنجش دینداری بهره میگیرد.
نتایج تحقیق نشان میدهد که خانواده، دانشگاه و دوستان تأثیر مستقیم بر جامعهپذیر شدن دینی دارند. همچنین ۵۶ درصد از دانشجویان دارای دینداری قوی، ۲۰ درصد متوسط و ۱۹ درصد دینداری ضعیف دارند. در خصوص ابعاد دینداری، وی ۵ بعد اعتقادی، عاطفی، شناختی، پیامدی و مناسکی را مورد بررسی قرار میدهد که در بعد مناسک دینی، بهویژه مناسک جمعی دانشجویان پایینترین نمره را أخذ میکنند. غیاثوند در نهایت به این نتیجه میرسد که در میان دانشجویان نوعی «بیشکلی دینورزی» وجود دارد و این بیشکلی حاکی از رسوخ باورها و ارزشهای مدرن در دین و رشد نهادها و کارگزاران دینی جدید در کنار نهادهای سنتی است (غیاثوند، ۱۳۸۰).
«مطالعهی میزان و انواع دینداری دانشجویان» عنوان پژوهشی است که محمد میرسندسی (۱۳۸۳) برای أخذ درجهی دکترا در دانشگاه تربیت مدرس انجام داده است. روش تحقیق پیمایش و ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه است. جمعیت آماری این پژوهش را دانشجویان دانشگاههای سراسری شهر تهران تشکیل دادهاند که از طریق نمونهگیری چند مرحلهای، تعداد ۴۱۵ نفر دانشجوی یازده دانشگاه بهعنوان نمونه انتخاب شدند. پرسش اصلی پژوهش نیز این است که انواع دینداری در جامعهی معاصر ایران کدام است.
میرسندسی در این پژوهش ۱۲ تقسیمبندی راجع به انواع دینداری ارائه کرده است. بر این اساس، برای دینداری دو سطح مرکزی و پیرامونی در نظر گرفته شده است، که در لایهی مرکزی، دینداری مبتنی بر ابعاد اصلی دین (مناسک، باورها و تجربهی دینی) و در لایههای پیرامونی انواع دینداری ایدهئولوژیک/ غیرایدهئولوژیک؛ رسمی/ غیررسمی؛ سنتی/ پویا؛ باواسطه/ بیواسطه (بهعلاوه میزان پیروی از روحانیت) مطرح شده است.
چارچوب نظری پژوهش با بهره گرفتن از رهیافت نظری “برگر و لاکمن” در حوزهی شناخت کوشیده است انواع دینداری را در “واقعیت زندهگی روزمره” مورد تحلیل قرار دهد؛ که نکات مهم این رهیافت، طرح نظری پژوهش وی را شکل داده اند و مطابق با آن، مدل تحلیلی و فرضیه های پژوهش سامان یافتهاند. بر پایهی این طرح نظری “انواع دینداری” متغیر وابستهی پژوهش است که در حالتهای مختلف، یازده وضعیت را در بر میگیرد. فرضیه های کلان پژوهش در پنج محور کلی به بررسی رابطهی متغیر وابسته با متغیرهای «ارتباط با رسانههای جهانی»، «تعلق به نظام سیاسی»، «محیط دانشگاه»، «ارتباط با مراکز و مردمان مذهبی» و «ویژهگیهای فردی» میپردازد، که بهطور جزئی تشکیل ۲۹ فرضیه را داده اند. مهمترین نتایج تجربی تحقیق عبارتند از:
متغیرهای «تعلق به نظام سیاسی» و «مراجعه با مراکز مذهبی» بیشترین رابطهی معنادار مثبت را با تمام انواع دینداری داشتهاند؛ میزان ارتباط با رسانههای جهانی با دینداریهای مبتنی بر ابعاد اصلی دین رابطه منفی داشته است. میزان حضور در دانشگاه تنها با «دینداری باواسطه» (و میزان پیروی از روحانیت) رابطهی منفی دارد؛ در میان متغیرهای فردی، جنسیت نشاندهندهی تفاوت معنادار دینداری زنان، و بالاتر بودن میزان دینداری آنها، نسبت به مردان است؛ و میزان تحصیلات والدین هم در مواردی رابطهی معنادار با برخی از انواع دینداری دارد. در مجموع، این پژوهش نشان میدهد که نظام سیاسی بیشترین تأثیر را بر شکلگیری تمایز میان انواع دینداریها در میان دانشجویان داشته است و با توجه به پایین بودن شاخصهای تعلق دانشجویان به نظام سیاسی، آنها در مسیر تمایز با دینداریهای مورد نظر نظام سیاسی گام برمیدارند (میرسندسی، ۱۳۸۳).
«بررسی سطح دینداری و گرایشهای دینی دانشجویان، مطالعهی موردی: دانشگاه صنعتی امیرکبیر» عنوان پژوهشی است که ابوالفضل مرشدی (۱۳۸۴) انجام داده است. این پژوهش مبتنی بر چارچوب نظری پیتر برگر است که از منظر برساختگرایی اجتماعی به تبیین وضعیت دینداری و گرایشهای دینی در جوامع در حال گذار میپردازد. در پژوهش مذکور سطح دینداری و گرایشهای دینی دانشجویان فنی، بهعنوان یکی از مهمترین حاملانِ آگاهی مدرن، مورد بررسی قرار گرفته و از منظر نظریِ پیتر برگر به تفسیر دادههای مربوط به میزان دینداری و گرایشهای دینی دانشجویان پرداخته شده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 08:51:00 ق.ظ ]
|