کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



در این جا به ذکر چند نمونه از این جملات می‌پردازیم.
الف ـ نمونه‌هایی از ابیات مختلف :
اگــر تیــغ عـالــم بـجنبــد ز جــای نبرد رگـی تــا نخواهــد خــدای
انــدر آن جــا کــه هیچ راهی نیست جز خدای جهان، پنـاهـی نیســت
آن درد که درمان نپذیرد حسد است آیین حسد قاعده‌ی دیو ودد است
هـمــنشیـــن تــــو از تـــو بــه بایــد تا تــو را عـقــل و دیــن بـیفـزاید
با بــدان کــم نـشــین کـــه در مـانی خــو پـذیــر اســت نـفـس انسانی
(حبله‌رودی، ۱۳۸۳)
ب ـ نمونه‌هایی از امثال :
چو تیر ازکمان جست ناید به دست (ناصر خسرو)
حــذر کـن ز آزار افـتـادگــان (صبا)
نامِ نکوست حاصل فرجامِ آدمی (مولوی)
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو (سعدی)
(خرمی، ۱۳۷۶)
ج ـ نمونه‌هایی از احادیث : (دو سخن گهربار از حضرت امیرالمؤمنین علی(ع))
«الرّفق مفتاح النّجاح »
«نرمخویی و ملاطفت با مردم کلید پیروزی است. »
«مع البرّ تدرّ الرّحمه»
«باران رحمت حق به وسیله کار نیک ریزان شود. »
(آخوندی، ۱۳۸۴: ۵۸ و ۱۲۶)
د ـ نمونه‌هایی از معماهای دینی و اخلاقی :
صفات ارزشمند ویژه زنان کدامند؟
بزرگترین مانع شناخت چیست؟
چه چیز در اخلاق اسلامی به عنوان روح عمل شمرده شده است؟
۴٫بیت زیر به چه چیزی اشاره دارد ؟
کـی دعای تـو مستجاب شود تا به یک روی در دو محرابی
۴٫علمای اخلاق چه چیزی را «غیبت قلبی» قلمداد کرده‌اند؟
(طاحونی، ۱۳۸۶ :۷۷-۷۲)
۶-۳-۲-۴٫روش داستان‌گویی :
رکنی( ۴۷:۱۳۷۵) چنین بیان می‌دارد که از جمله روش‌هایی که قرآن کریم برای ترغیب آدمیزادگان به دینداری و رشاد و هدایت به صلاح و سَداد به کار برده، ایراد قصص انبیای سلف و سرگذشت امت‌های پیشین می‌باشد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

دیلمی و آذربایجانی( ۱۳۸۷) معتقد است که داستان‌گویی شیوه‌ای است که در عین جذابیت و همراه کردن شنونده با خود، زمینه‌ای عاطفی برای قبول اغراض داستان را فراهم می‌کند. قرآن از داستان، در جهت تربیت اخلاقی انسان‌ها، فراوان استفاده کرده و آن را برای همه مراحل سنی مفید می‌داند. البته محتوای داستان باید متناسب با سطح اطلاعات شنوندگان باشد.
مربی می‌تواند از انواع داستان‌های مذهبی، تاریخی یا ادبی برای آموزش ارزش ها استفاد کند و این بستگی به مهارت، شایستگی و میزان مطالعه و دقت مربی دارد که بتواند داستان‌هایی با محتوای ارزش اخلاقی و دینی انتخاب کند و برای متربیان خویش تعریف نماید و بدین وسیله ارزش ها را بیان و ضد ارزش ها را نفی کند.
ساجدی( ۱۱۷:۱۳۸۴) معتقد است که روایتگر داستان باید، بیشترین وقت ،در بیان داستان را صرف مرحله‌ی اوج داستان کند، اوج مرحله‌ای است که هدف نهایی داستان نمودار شود و در مرحله فرود باید وقت کمتری صرف کرده و آن را تمام کرد مگر این که فرود نیز مقدمه‌ی اوج دیگری باشد و داستان دارای چند اوج باشد . در تاریخ اسلام می‌توان حدود ده هزار داستان درباره ی داستان پیامبران(ع)، امامان(ع)، اصحاب، جنگ‌های اسلام و نهضت‌های اسلامی یافت. بیان داستان‌های غیراسلامی عبرت‌آور نیز می تواند مفیدباشد.
در این‌جا به ذکر نمونه‌ای از یک داستان کوتاه اما پر محتوا درباره‌ی پیامبر اکرم(ص) و صحابه بزرگوار ایشان می‌پردازیم که مربی می تواند از آن جهت آموزش ارزش های دینی استفاده نماید..
روزی پیامبر(ص) مقداری پول بین ابوذر و سلمان تقسیم کرد و بدان‌ها فرمود بروید و فردا بیایید. روز بعد چهار پایه‌ای روی زمین قرار داد و سپس تختی روی چهارپایه نهاد. زیر چهارپایه آتش روشن بود. پس از فراهم کردن وسایل، حضرت به یکی از آن دو گفت بالای چهارپایه برو و بگو با پولی که به شما دادم چه کاری انجام دادی؟کسی که بالا رفته بود مدت مدیدی در خصوص نحوه‌ی صرف پول توضیح می‌داد، در حالی که پای او می‌سوخت و دائماً آن را جا به جا می‌کرد. سپس نفر دیگر روی آن رفت و سریع گفت: من پول را در راه خدا خرج کردم و از چهارپایه پایین آمد. بعد پیامبر(ص) روی به آن‌ها کرد و فرمود: کاری کنید که روز قیامت ،سریع بتوانید در خصوص این که از عمر خود در چه راهی استفاده‌ کرده‌اید پاسخ‌گو باشید. در این‌جا حضرت با ابزاری ساده شرایط پاسخگویی در قیامت را برای یاران خود تبیین کرد (ساجدی، ۱۰۹:۱۳۸۴) .
از مزایای روش داستان‌گویی، جذابیت آن است که مانع از خستگی و دلزدگی متربیان می‌گردد و شاید بتوان گفت: داستان بهترین زبان برای بیان ارزش ها وفضایل و شیوه ی درست زندگی و قواعد مذهبی است.پس مربیان می توانند از طریق انتخاب داستان هایی با مضامین اخلاقی و دینی به آموزش ارزش ها اقدام نماید و از آنجایی که این روش بسیار مورد علاقه ی متربیان می باشد نتایج خوبی را عاید می کند.
عطاران( ۱۲۳:۱۳۷۵) چنین نقل می‌کند که: افلاطون ارزش و اهمیت داستان‌ها و افسانه‌ها را در تربیت کودک دریافته و می‌گوید: «سپس باید پرستاران و مادران را وادار کنیم که فقط حکایاتی را که پذیرفته‌ایم، برای کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشی که روح اطفال به وسیله‌ی حکایات حاصل می‌کند به مراتب بیش از تربیتی است که جسم آن‌ها به وسیله‌ی ورزش پیدا می‌کند.»
قرآن ضمن بیان سرگذشت اقـوام و ملل، چند مورد را به عنوان اهداف بیان قصص مـد نظـر دارد:
الف) آگاه کردن افراد از آن‌چه پسندیده یا ناپسند است.
ب) روشن کردن نقش افراد و مسئولیت آن‌ها در انجام کارها
ج) تجسم آثار و نتایج هر عمل
د) طرح معیاری اساسی
هـ) ترغیب افراد به تعقل و تفکر درباره‌ی داستان‌ها و اقدام به تربیت خود.
۶-۳-۲-۵٫روش مقایسه :
روش مقایسه، یکی از روش‌های مؤثری است که می‌تواند در آموزش ارزش ها مورد استفاده مربیان قرار گیرد. خداوند در قرآن کریم، در آیات متعددی از این روش جهت بیدار نمودن فطرت و به کار انداختن قوه‌ی عقل و اندیشه استفاده نموده است.« مقایسه» می‌تواند هم به شکل جملات سؤالی مطرح شود و هم به شکل جملات خبری.
در فرم سؤالی مربی، متربی را در برابر دو انتخاب قرار می‌دهد که بایستی میان آن دو یکی را انتخاب نماید و این امر مستلزم تفکر و اندیشه‌ای عمیق و دقیق از سوی متربی می‌باشد. متربی بایستی با در نظر گرفتن جوانب مختلف موضوع، آن را بررسی نموده و در نهایت پاسخ صحیح را دریافته و بیان نماید.
در این رابطه می‌توان به آیه‌ی ۹ سوره مبارکه زمر اشاره کرد که می‌فرماید:
«آیا این کفر پیشه که اهل دوزخ است بهتر است یا آن کسی که در ساعات شـب، خاضعانه فـرمان
خدا را اطاعت می‌کند و به نماز برمی‌خیزد و در نماز خود به سجده و قیام مشغول است و از عذاب خدا می‌ترسد و به رحمت پروردگارش امید دارد؟ بگو: آیا کسانی که خدا را می‌شناسند با کسانی که خدا را نمی‌شناسند یکسانند؟ در فرم خبری مقایسه، مربی با ایجاد مقایسه میان دو موضوع مختلف و بیان ارزش واقعی، قصد آگاهی دادن به متربی را دارد» در این رابطه به آیه ۱۶۰ سوره انعام اشاره می‌کنیم که می‌فرماید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:02:00 ق.ظ ]




غریب القرآن مصطلحی است مرتبط با مفردات ومعنی شناسی واژه های قرآن،وهمواره یکی از دانش های زیر مجموعه ی علوم قرآنی به شمار می آمده است،در تعریف این دانش باید گفت،دانش غریب القرآن دانشی است که به شرح وتبیین معنای کلماتی از قرآن که برای مردم نامانوس است،می پردازد،نهضت غریب القرآن نویسی از سده دوم هجری آغاز وتا زمان حاضر نیز ادامه دارد.[۲۱]

۱-۵-محسنات لفظی
۱-۵-۱-جناس
جناس همانندی دولفظ درگفتارو ناهمانندی آنها درمعنا است،جناس دونوع است، لفظی ومعنوی،جناس لفظی،خود دو نوع است،جناس تام وجناس غیرتام،جناس تام آن است که دو لفظ متجانس در چهار نوع اتحاد دارند،نوع حروف،عدد حروف،هیات هایی که پدیده حر کت ها وسکون ها است،تر تیب حروف.[۲۲]
جناس غیرتام آن است،که دو لفظ متجانس دریکی یابیشتر از یکی درچهارچیز در جناس تام با هم اختلاف دارند،وآن­اختلاف یا به افزایش یک حرف دراول کلمه یا وسط،یا آخر کلمه است.[۲۳]
دراین پژوهش،فقط به بررسی جناس لفظی درمجمع البحرین پرداخته شده است، وهم چنین دربررسی جناس به جناس تام وغیرتام اشاره نشده است،وفقط این مطلب بیان شده است،که کلمه جناس دارد،یا اینکه جناس ندارد،واز نوع دیگرمحسنات لفظی ماننداشتقاق است.
۱-۵-۲-اشتقاق
اشتقاق به عنوان یک­عمل عبارت است،از اینکه ازیک لفظ­کلمات دیگری­که در ترکیب حروف با آن لفظ اصلی تناسب دارند،گرفته شود،تا برمعنایی متناسب با لفظ اصل دلالت کند.[۲۴]
در بحث بیان اشتقاق دراین پژوهش فقط به این مطلب اشاره شده است،که واژه در حدیث از نوع اشتقاق هست یانه،و انواع اشتقاق مطرح نشده است،به دلیل این که موضوع این پژوهش روش شناسی مجمع البحرین است،واز بیان جزئیات خودداری شده است.
۱-۶-روایات تفسیری
در تفسیر روایی که معروف به تفسیر اثری است،تفسیر قرآن با روایاتی است که از پیامبر(صلی­الله­علیه­وآله)وائمه(علیه­السلام)صادر شده ­اند،و ازامتیازات آن می­توان به کشف وتبیین مراد الهی آگاهی از بطون وتاویل آیات نام برد.[۲۵]
مولف آورده است،که پس ازآیات قرآن کریم روایات معصومین،مهم ترین منبع تفسیر به شمار می ­آید،منبع بودن سخن معصوم در توضیح و تبیین کتاب خدا هم زمان با نزول قرآن مطرح بوده است.[۲۶]
۱-۷-روایات غیر تفسیری
روایاتی هستند،که درصدد تفسیرآیه نیستند،بلکه کلام وسخنان حکمت آمیزمعصوم هستند،که درموارد مختلف آنان برای مخاطبین خود بیان داشته اند.
فصل دوم
احادیث غیر تفسیری
فصل دوم:احادیث غیرتفسیری
دراین فصل احادیثی مورد نقدوپژوهش قرار گرفته اند،که در صدد تفسیر آیه نیستند،وطریحی آنها رابراساس اشتقاق لفظ و جناس لفظی بیان کرده است؛ هم چنین متذکرمی­شوم که، با توجه به موضوع این پروژه تحقیقاتی که روش شناسی بکار گیری روایات درکتاب مجمع البحرین است، فقط به اصل روش اشاره شده است، واز بیان جزئیات روش­خوداری­شده است، هم چنین تعداد در انتخاب این احادیث گزینشی بوده است واگربرخی واژگان­تکرارشده اند، این کاملاً گزینشی بوده واحادیث آنها نیز، با حدیث قبلی فرق دارد.
درآوردن برخی احادیث باتوجه به این که متن حدیثی شاهد مثال، در قسمتی از یک حدیث طویل بوده، فقط آن قسمت از حدیث آورده شده است، که به عنوان شاهد مثال است، ودراین احادیث از آوردن سند حدیثی، به دلیل طویل بودن سند حدیثی خوداری شده است.
احادیث غیرتفسیری دراین فصل­دردو عنوان۱- احادیث براساس اشتقاق لفظ و۲-احادیث بر اساس جناس لفظی بیان شده اند، که به شرح ذیل می باشند.
۲-۱-احادیث براساس اشتقاق لفظ
۲-۱-۱-ادا
مولف بر این باور است، که واژه ادا به معنی دادن وپرداختن ورساندن است.[۲۷] آیه­ی آورده شده دراین قسمت عبارت است، از:«وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُم‏» (بقره /۱۷۸)« و با [رعایت‏] احسان[خونبها را]به­ او بپردازد؛این[حکم‏]تخفیف­و رحمتى­از پروردگار شماست.» حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آمده است، عبارت است از: وَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)‏ إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کَانَ فِی آخِرِ یَوْمٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَوَّلِ یَوْمٍ مِنَ الْآخِرَهِ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ وَ وُلْدُهُ وَ عَمَلُهُ فَیَلْتَفِتُ إِلَى مَالِهِ وَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکَ لَحَرِیصاً شَحِیحاً فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ خُذْ مِنِّی کَفَنَکَ فَیَلْتَفِتُ إِلَى وُلْدِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی کُنْتُ لَکُمْ مُحِبّاً وَ إِنِّی کُنْتُ عَلَیْکُمْ لَمُحَامِیاً فَمَا ذَا عِنْدَکُمْ فَیَقُولُونَ نُؤَدِّیکَ إِلَى حُفْرَتِکَ وَ نُوَارِیکَ فِیهَا فَیَلْتَفِتُ إِلَى عَمَلِهِ فَیَقُولُ وَ اللَّهِ إِنَّکَ کُنْتَ عَلَیَّ لَثَقِیلًا وَ إِنِّی کُنْتُ فِیکَ لَزَاهِداً فَمَا ذَا عِنْدَکَ فَیَقُولُ أَنَا قَرِینُکَ فِی قَبْرِکَ وَ یَوْمِ حَشْرِکَ حَتَّى أُعْرَضَ أَنَا وَ أَنْتَ عَلَى رَبِّک‏[۲۸] امیر المومنین (علیه السّلام) فرمود: هنگامى که بنده در آخرین روز زندگیش دردنیا و نخستین روز از آخرت قرار می گیرد، مال او و فرزند او و عملش در برابر او ممثّل و مجسّم مى‏شود؛پس روى به مال خود کرده میگوید: سوگند به خدا من در طلب تو حریص و آزمند بودم و بر صرف تو بسیار بخل می ورزیدم، حال تو چه دارى که مرا در این سفر به کار آید؟ مال جواب می دهد؛ کفنت را از من برگیر، بعد متوجه فرزندانش مى‏شود، و می گوید: به خدا قسم­ من­دوستدارشمابودم­ومن­بودم که،از شما پشتیبانى می کردم اکنون نزد شماچیست؟که دستگیر من باشدو با من چه همراهى توانید کرد؟آنان به او پاسخ می­ دهند: ما فقط می- توانیم تو را به گورت رسانده وآنجا دفن کنیم، آنگاه به عمل خویش روى می کند،ومی گوید: به خدا قسم که تو بر من سخت گرانبار بودى و من به تو بی رغبت بوده، و از تو روى می- گرداندم اکنون تو چه همراه من میکنى؟ و عمل به او پاسخ می دهد: من در گورت و در آن روز که محشور خواهى شد با تو همنشین و همراه خواهم بود، تا من و تو بر پروردگارت هر دو عرضه شویم.
صاحب جوامع الجامع این طور بیان می دارد، که قاتل در صورت امکان بدون سهل انگاری ومعطلی دیه­را بدهد.[۲۹] علامه براین باوراست،که دیه را باید بدون معطلی وآزار و اذیت وبه خوبی پرداختن داد.[۳۰]
در مطالب بالا این نکته به خوبی روشن می شود،که حدیث آورده شده درصددبیان تفسیر­آیه نیست، وبراساس اشتقاق لفظ بیان شده است.آیه در موردپرداخت دیه بحث می- کندوحدیث در مورد رساندن بدن میت، به سوی قبر بحث می­ کند.
۲-۱-۲-ثوی
واژه ثوی که،که به معنای مقام و جایگاه است[۳۱]. آیه آورده شده دراین قسمت عبارت است، از «النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدینَ فیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیمٌ» (انعام/ ۱۲۸)«جایگاه شما آتش است؛درآن ماندگار خواهید بود،مگرآنچه­راخدا­بخواهد [که خود تخفیف دهد]؛ آرى پروردگار تو حکیم داناست.» حدیث عبارت است، از:عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) إذا حمل عدو الله إلى قبره نادى حملته أ لا تسمعون یا إخوتاه أنی أشکو إلیکم ما وقع فی أخوکم الشقی إن عدو الله خدعنی و أوردنی ثم لم یصدرنی و أقسم لی أنه ناصح لی فغشنی و أشکو إلیکم دنیا غرتنی حتى إذا اطمأننت إلیها صرعتنی و أشکو إلیکم أخلاء الهوى منونی ثم تبرءوا منی و خذلونی و أشکو إلیکم أولادا حمیت عنهم و آثرتهم على نفسی فأکلوا مالی و أسلمونی و أشکو إلیکم مالا منعت فیه حق الله فکان وباله علی و کان نفعه لغیری و أشکو إلیکم دارا أنفقت علیها حریبتی فصار سکانها غیری و أشکو إلیکم طول الثوى فی قبری ینادی أنا بیت الدود أنا بیت الظلمه و الوحشه و الضیق یا إخوتاه فاحبسونی ما استطعتم و احذروا مثل ما لقیت فإنی قد بشرت بالنار و الذل و الصغار و غضب العزیز الجبار وا حسرتى على ما فرطت فی جنب الله و یا طول عویلاه فما لی من شفیع یطاع و لا صدیق یرحمنی فلو أن لی کره فأکون من المؤمنین[۳۲].
علامه براین نظراست،که کلمه مثوی اسم مکان است،به معنای­محل­­استقامت­با استقرار است،” النَّارُ مَثْواکُمْ “به معنای این است،که آتش محل اقامتی برای شما است، که درآن استقرار خواهید داشت.[۳۳]
در حدیث بالا بابیان ویژگی های قبر می­خواهد، این مطلب رابرساندکه، ثوی جایگاهی است،که­محل­استقرار است،چرا که ویژگی­های آن رابیان کرده است،که اهمیت آن را برساند؛ این اهمیت و ویژگی ها با مفهوم استقرار آن معنا پیدا می­ کند،این حدیث از باب اشتقاق لفظ بیان شده است و در صددتفسیر آیه نیست.
۲-۱-۳-خبا
مولف بر این باور است که “خبا “به معنای پنهان بودن است.[۳۴] آیه ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از: «أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ »(نمل/۲۵)« [آرى شیطان چنین کرده بود] تا براى خدایى که نهان را در آسمانها و زمین بیرون­مى‏آورد،­وآنچه­راپنهان مى‏دارید،و آنچه را آشکار مى‏نمایید، مى‏داند سجده نکنند.»حدیثی که آمده است، عبارت استاز:قوله(علیه السلام)‏ اطلبوا الرزق فی خبایا الأرض فإنه تعالى بسطها و جعل لها طولا و عرضا و طرح فیها جبالا ثابته و أعلاما یهتدى بها و أخرج منها النبات فیها من کل شی‏ء بقدر معلوم و من الأشیاء التی توزن من الذهب و الفضه و النحاس و الحدید و غیرها.[۳۵] راغب اصفهانی بیان داشته است، که خبا در مورد هرچیز که پوشیده وپنهان باشد، بکار می رود.[۳۶] مولف در مجمع البیان خبارا چیز هایی می داند، که از نظر ها مخفی هستند؛ و پیش از آنکه بیرون آورده شوند؛ ادراک نمی شوند،خبارا چیز هایی می داند که از نیستی به هستی در می آیند.[۳۷]
مولف درتفسیر جوامع الجامع براین عقیده است،که خبا مصدری به معنای اسم مفعول است، و آن تمام چیزهایی است، که خداوند آن را در آسمان­ها و زمین غیب و پنهان کرده است.[۳۸]
علامه در تفسیر المیزان عبارت «یُخْرِجُ الْخَبْ‏ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ »را استعاره ایی می- داند، که­ گویا خداوندموجودات­ را ازپس­پرده غیب، یکی پس از دیگری بیرون می آورد و آنها را به عالم وجود در می ­آورد.[۳۹]
این حدیث براساس اشتقاق لفظ بیان شده است، ومی­توان بیان داشت که، معنایی مجازی را نیز در بردارد،که با توجه به حدیث و تفاسیر گفته شده می­توان گفت معنای مجازی آن هر چیز پنهان می ­تواند باشد، که وجود ندارد؛ و انسا ن با تلاش و اتکا برخداوند می ­تواند آن­ها را بدست آورد. چنان چه آخر حدیث به آن اشاره دارد و این در زندگی امروزی ما صادق است، مانند ذخایر انرژی که از شکافتن اتم بوجود می ­آید.
۲-۱-۴-خزا
واژه خزا که مولف بر این نظراست، که به معنای هلاک شدن است.[۴۰] آیه­ی آورده شده دراین قسمت عبارت است از:«فَسیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکافِرین »(توبه/۲)«پس[اى­مشرکان] چهار ماه [دیگر با امنیّت کامل‏] در زمین بگردیدو بدانید که شما نمى‏توانیدخدا را به ستوه آورید،و این خداست که رسواکننده کافران است».
حدیثی که درذیل آیه بیان شده، عبارت است از : عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَنَّهُ کَتَبَ بِهَذِهِ الرِّسَالَهِ إِلَى أَصْحَابِه‏:واللَّهِ لَا یُطِیعُ اللَّهَ عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی طَاعَتِهِ اتِّبَاعَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَتَّبِعُنَا عَبْدٌ أَبَداً إِلَّا أَحَبَّهُ اللَّهُ وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یَدَعُ أَحَدٌ اتِّبَاعَنَا أَبَداً إِلَّا أَبْغَضَنَا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا یُبْغِضُنَا أَحَدٌ أَبَداً إِلَّا عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ مَاتَ عَاصِیاً لِلَّهِ أَخْزَاهُ اللَّهُ وَ أَکَبَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّار[۴۱].
بخدا سوگند هرگز بنده‏اى فرمانبردارى خدا را نکند، جز آنکه خداوند پیروى ما را در فرمانبردارى او داخل گرداند، و بخدا پیروى نکند بنده‏اى از ما جز آنکه خدا دوستش دارد و بخدا هیچ گاه بنده پیروى ما را وامگذارد، جز آنکه ما را دشمن دارد و بخدا هیچ گاه کسى ما را دشمن ندارد، جز آنکه نافرمانى خدا را کرده و هر که در حال نافرمانى خدا بمیرد خداوند او را خوار گرداند، و برو در آتش دوزخ اندازد.
راغب در مفردات آورده است،که خواری اگراز ناحیه خود انسان باشد،مذموم نیست اما از ناحیه دیگران باشد، مذموم و ناپسند است[۴۲]. مولف در تفسیر جوامع الجامع خواری را کشتن در دنیا، و در آخرت معذب ساختن وعذاب می داند.[۴۳]
درالمیزان آمده است که، با استکبار ورزیدن خود را دچار خزی الهی وهلاکت ننمایند.[۴۴]
با توجه به معنای حدیث وتفاسیر گفته شده، می توان گفت خواری وهلاکت از جانب خداوند می ­تواند نتیجه نافرمانی او باشد، وبا توجه به حدیث این نافرمانی در امور مهم می- تواند باشد؛ چرا که نتیجه خوار شدن از جانب خداوند است،واین استکبار ورزیدن به خداوند واهل­البیت است که منجر به چنین عذابی می شود.بنابرین می­توان گفت این حدیث اگر چه درباره خوار شدن بحث می­ کند، اما براساس اشتقاق لفظ درذیل آیه بیان شده است.
۲-۱-۵-خسا
درمجمع­البحرین آمده است که، واژه خسا به معنای دورشدن است.[۴۵] آیه­ی آورده شده عبارت است، از:«ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسیرٌ » (ملک/۴) «بازدوباره بنگرتا نگاهت زبون و درمانده به سویت بازگردد».
حدیثی­ که آمده است، عبارت است از: اللهم إنک وهبت لنا ذکرا وأنت أعلم بما وهبت ومنک ما أعطیت وکلما صنعنا فتقبله منا على سنتک وسنه نبیک ورسولک(صلى­الله­علیه وآله) واخسأ عنا الشیطان الرجیم لک سفکت الدماء لا شریک لک والحمد لله‏رب العالمین[۴۶]. خدایاتو به ما پسرى دادى و تو به آنچه داده‏اى آگاه‏ترى، و از توست آنچه را که داده‏اى و آنچه ما کردیم تو آن را از ما بر سنت خودت و سنت پیامبرت و رسولت(صلى الله علیه وآله) بپذیر و شیطان رانده شده را از ما دور بفرما،براى تو خون‏ها ریخته شده،تو بى­همتایى و ستایش ویژه خداوند پروردگار جهانیان است.
مولف درتفسیر مجمع البیان”خاسئا” را دور دانستن در رسیدن به مقصد در حالیکه خوار وشکسته است، می داند[۴۷].
مولف معجم مقاییس اللغه، بر این عقیده است که خسا دلالت بر دوری می­ کند.[۴۸]
مولف در تفسیر اطیب البیان بیان داشته است که “خاسئا” به معنای دوری وبه مقصد نرسیدن واز فکر دور بودن است.[۴۹]
علامه در ذیل تفسیر آیه بیان می دارد که، هر چند می­توانی در نظام هستی نظر بیفکن و این نظر کردن خسته و ناتوان است، از اینکه تفاوتی بیابد، چرا که این نظام واحد ومتصل الا جزاء است.[۵۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:02:00 ق.ظ ]




نکردن پول جهت نجات او سرزنش خواهد شد و تحقیقاتی در این مورد از دارو فروش و او درباره مرگ زنش به عمل می آید.
مخالف دزدی : نباید دارو را بدزد. چون بازداشت شده و به زندان خواهد رفت. اگر هم فرار کند از این که هر زمان پلیس برسد و دستگیرش کند موجب ناراحتی اش خواهد شد. ( اجتناب از تنبیه)
-مرحله ۲: انگیزه ی عمل میل به پاداش یا منفعت است . احساس گناه احتمالی نادیـده انگاشته می شود و تنبیه به طریقی مصلحت جویانه مورد نظر قرار می گیرد. (ترس، لذت یا رنج حاصل از عواقب تنبیه تفکیک می شود. )
موافق: اگر بازداشت شود می تواند دارو را برگرداند و محکومیت عمده ای نخواهد داشت یا اگر به زندان برود پس از این که برگردد ، زنش سالم است.
مخالف: اگر دارو را بدزدد احتمالاً مدت زیادی زندانی نخواهد شد، اما ممکن است زن او قبل از آزاد شدنش بمیرد و فایده ی زیادی برایش ندارد. ( انگیزه عمل اخلاقی برای منافع فردی) اگر زنش بمیرد نباید خودش را سرزنش کند، تقصیر او نیست ، او سرطان دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

-مرحله ۳: انگیزه ی عمل پیش بینی عدم پذیرش دیگران، بصیرت واقعی یا فرضی
است.
(یعنی احساس گناه و تفکیک عدم پذیرش از تنبیه و ترس. )
موافق:اگر دارو را بدزدد هیچ کس نمی گویدکه او آدم بدی است اما اگرچنین نکندخانواده اش رفتارش را غیر انسانی خواهند دانست. اگر بگذارد زنش بمیرد هرگز قادر نخواهد بود به چهره ی کسی نگاه کند.
مخالف: نه تنها داروساز بلکه تمام افراد دیگر او را بزهکار خواهند دانست. پس از دزدی ، از این که آبروی خانواده را برده است شرمسار خواهد شد. او قادر به روبه رو شدن با هیچ کس نخواهد بود.
-مرحله ۴: انگیزه ی عمل پیش بینی بی آبرویی است: یعنی سرزنش برای قصور در انجام وظیفه و احساس گناه از آزار دیگران (بی آبرویی آشکار را از عدم پذیرش ناآشکار از هم تفکیک می کند. احساس گناه به علت عواقب نامطلوب را از عدم پذیرش، تفکیک می کند. )
موافق: اگر به شرافت خود اهمیت دهد ، اجازه نخواهد داد که زنش به علت ترس او از انجام تنها
کاری که به نجات او منتهی می شود ، بمیرد. اگر وظیفه ای را نسبت به او انجام ندهد ، همیشه از این که موجب مرگش شده است احساس گناه خواهد کرد.
مخالف: او در وضع بدی است و نمی داند اگر مبادرت به سرقت کند دچار خلافی شده است یا نه؟ اما پس از اینکه تنبیه شده، به زندان محکوم شود ، آن وقت متوجه قضیه خواهد شد. پیوسته به خاطر نادرستی و قانون شکنی احساس گناه خواهد کرد.
-مرحله ۵: نگرانی درباره ابقای احترام همسالان و جامعه ( با این فرض که احترام آن ها بر مبنای استدلال است نه عواطف).
نگرانی درباره احترام به نفس یعنی: اجتناب از قضاوت درباره خود به عنوان فردی غیر منطقی ، بی ثبات و بی هدف. ( بین سرزنش نهادهای رسمی و بی احترامی جامعه یا بی احترامی خود تفاوتی قائل می شود. )
موافق: اگر دست به سرقت نزند، احترام مردم را نسبت به خود از دست خواهد داد. اگر زنش را از دست بدهد، عمل او از روی ترس خواهد بود نه تعقل.؛ بنابراین، احترام دیگران را نسبت به خود از دست خواهد داد.
مخالف: او موقعیت و احترام خود را در جامعه از دست می دهد و نیز بر خلاف قانون عمل کرده است. همچنین اگر تنظیم احساسات و هدف های دراز مدت را در نظر نگیرد. کرامت و احترام خود را از دست خواهد داد.
-مرحله ۶: نگرانی درباره ی محکومیت نفس برای عمل خلاف اصول (احترام به جامعه و احترام به نفس را از هم تفکیک می کند.
احترام به نفس برای نیل به منطقی بودن و احترام به جامعه برای ابقای اصول اخلاقی را از هم تفکیک می کند).
موافق: اگر دارو را ندزدد و بگذارد زنش بمیرد پس از آن، پیوسته خود را محکوم خواهد کرد. کسی او را سرزنش نخواهدکرد و از لحاظ قانون بیرونی محکومیتی نخواهد داشت؛ اما در عوض معیارهای وجدانی خود را از نظر دور داشته است.
مخالف: اگر دارو را بدزدد مردم او را سرزنش نخواهند کرد؛ اما خودش را محکوم خواهد کرد که مطابق وجدان و معیارهای شرافت خود، رفتار نکرده است.
همان طوری که از استدلال های فوق بر می آید ، انگیزه ی فعل اخلاقی و قضاوت اخلاقی از سطح منافع خودخواهانه به سطح ارزش های انسانی و وجدانی سوق می یابد و اخلاق از منابع بیرونی آزاد و به منابع درونی تغییر می یابد( کریمی ، ۱۳۸۸: ۱۳۶-۱۳۴).
۷-۳-۱۴-داستان های نیمه تمام:
ارائه این گونه داستان ها از دانش آموزان بخواهد تا به طور جداگانه وبر اساس استدلال خویـش
ادامه ی داستان ناقص را بر روی کاغذ بنویسند و آن را تکمیل نماید .این کار به مربی کمک می کند تا از نحوه ی استدلال و قوه ی تجزیه –تحلیل و قضاوت متربیان آگاه گردد. نوشتن نظرات شخصی آن ها بر کاغذ باعث می شود تا متربیان به تفکر وادار شوند و به تنهایی به تصمیم گیری بپردازند و قدرت تجزیه و تحلیل هر یک به تنهایی مورد بررسی قرار گیرد.پس از جمع آوری یادداشت ها مربی می تواند موضوع را به بحث بگذارد و بچه ها به تبادل نظرات یکدیگر بپردازد و از اندیشه های هم مطلع گشته در نتیجه به پاسخ درست و قانع کننده ای دست یابند.
فصل هشتم
بحث و نتیجه گیری
۸-۱٫ مقدمه:
تحقیق حاضر به منظور روش شناسی آموزش ارزش ها تهیه شده است. با توجه به جایگاه رفیع ارزش ها در زندگی بشر و نقش مهمی که در حفظ و دوام جوامع و همچنین رشد و ارتقاء آن ها به عهده دارند و با توجه به این مطلب که تکامل یا سقوط ملت ها با ارزش های انسانی به ویژه ارزش های دینی و اخلاقی رابطه تنگاتنگ دارد؛ لذا تلاش در جهت آموزش ارزش ها نقش حیاتی در رشد و تعالی همگان ، به ویژه نسل جوان خواهد داشت .در این راستا تحقیق حاضر در تلاش جهت شناسایی نکات مرتبط با آموزش دهنده،آموزش گیرنده ، محتوای درسی،روش ها و فنون تدریس و ارزشیابی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی،ملزم به پاسخگویی به سوالات زیر می باشد.
۱٫شناسایی نکات مرتبط با آموزش دهنده در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۲٫شناسایی نکات مرتبط با آموزش گیرنده در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۳٫شناساسایی نکات مرتبط با محتوای درسی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۴٫شناسایی نکات مرتبط با روش‌ها و فنون تدریس در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
۵٫شناسایی نکات مرتبط با ارزشیابی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی
تحقیق حاضر از نوع نظری بوده و با روش توصیفی – تحلیلی صورت گرفته است.
۸-۲٫ نتیجه گیری و بحث:
با توجه به اهمیت اهداف و سوالات ، به عنوان ارکان اساسی یک تحقیق و شکل گیری تمام فعالیت های تحقیق بر مبنای دستیابی به این اهداف و یافتن پاسخ سوالات مطرح شده، شایسته است تا نتایج حاصل از این تحقیق در قالب پاسخ به سوالات مطرح شده ارائه گردد.
– سوال اول مطرح شده در این تحقیق عبارت است از این که نکات مرتبط با آموزش دهنده یا مربی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟
از آن جایی که آموزش ارزش ها نقش اساسی در حیات و سرنوشت افراد بشر دارد؛ لذا سپردن وظیفه آموزش ارزش هابرای هر کسی جایز نمی باشد و شخصی که این مسئولیت را بر عهده می گیردبایستی از جمیع جهات- خود- مجهز به ارزش های والای انسانی باشد. این شخص بایستی از چنان ویژگی‌هایی برخوردار باشد تا لیاقت عهده‌دار شدن چنین وظیفه‌ی خطیری را دارا باشد. در قداست منزلت مربی و معلم همین بس که هر جا ارزش و فضیلتی موج می‌زند، قطعاً ریشه در کلام و بیان مربی یا معلم دلسوز دارد و چه بسیارند بزرگان و دانشمندان متدینی که مسیر نورانی و معنوی علم را با هدایت و روشنگری مربی و معلم آگاه و خردمند پیموده و به قله‌های رفیع علم و معنویت نائل آمده‌اند. مسلماً در زمینه آموزش ارزش ها تنها،کسی می‌تواند مربی انسانی دیگر باشد و یا به قول معروف انسان ساز باشد که خود، انسانی کامل بوده و به درجات عالی انسانیت واصل شده باشد. کسی که عهده دار این وظیفه خطیر می باشد بایستی مزین به صفات زیر باشد.
تزکیه،توانایی ایجاد انگیزه، – توجه به ظرفیت ها و استعدادها- ایجاد تسهیل درآموزش- عدالت- اعتدال- تدریج و پرهیز از شتابزدگی- انعطاف پذیری و نرمش – حلم و بردباری – فضل- صلاحیت و شایستگی علمی- ابراز محبت و ملامت در گفتار و رفتار- مغتنم شمردن فرصت ها در آموزش- توانایی غنیمت بخشیدن به آموزش- شجاعت اخلاقی- آراستن ظاهر- تهذیب عملی- هماهنگی میان گفتار و عمل- تکریم شخصیت متربی- حسن تدبیر یا حزم و احتیاط- تواضع و فروتنی در برابر متربی- افزایش عزت نفس در متربی- شناخت مراحل رشد و هدایت نیازهای هر مرحله- مسئولیت پذیری- جلب اعتماد و مقبولیت در متربی- انتقال نیکو و ایجاد ارتباط- عدم تعلیم به واسطه اجر مادی
-سوال دوم مطرح شده در تحقیق عبارت است از این که: نکات مرتبط با آموزش گیرنده یا متربی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟
درآموزش ارزش ها ،آموزش گیرنده یا متربی به عنوان یکی از ارکان اساسی جهت پیاده کردن فرآیندآموزش می باشد و تمام روش ها و فعالیت ها در جهت کمک و تسهیل در یادگیری ایشان صورت می گیرد؛ لذا می توان گفت که آموزش گیرنده یا متربی از سهم عمده ای درآموزش ارزش ها برخوردار است .آشنایی با نکات مرتبط با آموزش گیرنده یا متربی ، به مربی کمک می کند تا با در نظر گرفتن این ویژگی ها ، به دقت به تهیه و تنظیم فعالیت ها و برنامه های آموزشی بپردازد بپردازدو احیانا در صورتی که مشاهده کند که متربیان فاقد یک یا چند مورد از
ویژگی های مورد نیاز برای یک متربی یا متعلم ،وارد عمل شده و به اصلاح یاتقویت و تحکیم آن ها در ایشان بپردازد.
این نکته بایستی مد نظر مسئولان تربیتی به ویژه مربیان، معلمان و اساتید قرار گیرد که بی توجهی به ویژگی های متربی منجر به تنظیم و اجرای برنامه های تحمیلی گشته و آسیب های جدی به متربیان وارد می کند و عملا مسیر آموزش را منحرف یا نابود می کند.در جهت ارائه یک آموزش
مناسب و کارآمدآموزش گیرنده ها یا متربیان علیرغم برخورداری ازاحتیاجات، علائق و تـوانـائی
های متفاوت بایستی در تلاش باشد تا به ویژگی های زیر متصف شود. که این موارد عبارتند از:
آمادگی(که شامل آمادگی فطری- آمادگی روانی و فکری- آمادگی عاطفی و جوانی، آمادگی اجتماعی، آمادگی مذهبی، آمادگی اقتصادی، آمادگی سیاسی و آمادگی فرهنگی می باشد) انگیزه – قدرشناسی – اراده مصمم بلند همتی و جدیت – الزام به عمل – تهذیب نفس – تواضع و احترام در برابر استاد – عزت نفس – مبارزه با ناکامی های احتمالی در امر یادگیر- یادگیری فعالانه- قصد تقرب به خدا و تحصیل یقین – پرهیز از تقلید کورکورانه- شهامت پرسیدن- خودسازی که خود شامل ( مشارطه یا عزم- مراقبه- محاسبه و مؤاخذه )می باشد.
سوال سوم مطرح شده در این تحقیق عبارت است از این که: نکات مرتبط با محتواهای درسی در آموزش ارزش های دینی و اخلاقی کدامند؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:02:00 ق.ظ ]




مولف­براین نظراست،که­واژه عبر،که­عبره از این ریشه­ است، به معنای موعظه­ایی­که برای­عقل باشد و مفید فکر باشد، است.[۳۷۴] آیه­ی آورده شده، عبارت است از:«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى‏ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (یوسف/۱۱۱)«براستى­که در داستانهاى­ایشان­عبرتى­است،براى­خردمندان و این سخنى نیست که بهم بافته باشند،بلکه­تصدیق کتابهایى­است،که نزد او است،وبیان هرچیزى است و هدایت و رحمتى است، براى مردمانى که ایمان دارند.»

حدیثی که، در ذیل واژه­­ی بالا آمده است، عبارت است از: یَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَعِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَمَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَدُنْیَاهُ.[۳۷۵] -اى هشام هرکه سه­ چیز را برسه چیز دیگر مسلط سازد،به ویرانى عقلش کمک کرده، آنکه پرتو اندیشه‏اش به آرزوى دراز تار شود؛ و حکمتهاى نغز را به گفتار بى‏مغز نابود کند؛ وتابش نورعبرت را به طوفان شهوت خود خاموش نماید، چون هوس یارى بر ویرانى عقل خود اقدام کند، هرکه عقلش را ویران کرد، دین و دنیایش تباه شود.
طبرسی­­براین­ باوراست،که­عبره­ راهنمایی­ودلیلی­است­،که انسان رابه مطلوب برساند.[۳۷۶]در مفردات آمده است­، که عبره حالتی است، که انسان را ازشناخت چیزی که دیده شده است به چیزی که دیده نشده و درگذشته رخ داده می­رساند.[۳۷۷]
این حدیث بیانی­تفسیری دارد، که اگردر کسی صفت عبرت نباشد؛عقل خود را ویران کرده است، و نتیجه ویرانی عقل تباهی دین ودنیا است و همان طورکه درآیه بیان می­دارد، عبرت مترتب بر اموری حقیقی است، نه خیالی و وهمی، وعبرت گرفتن راهدایت و رحمتی برای مومنان دانسته است؛وهم چنین می­توان بیان داشت،که صفت عبرت درمورد انسان هایی که ایمان دارند، به عمل می انجامد.

۳-۲۴-محص

باب صاد کلمه محص، که مولف بیان کرده است، که به معنای خالص شدن است.[۳۷۸] آیه- ی آورده شده،عبارت است­ از:«وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ­آمَنُوا­وَ یَمْ حَقَ الْکافِرِین»(آل­عمران/۱۴۱)«وتا مومنان را پاکیزه گرداند و کافران را نابود سازد.»
حدیثی­که در ذیل آیه­ی بالا بیان شده، عبارت است از: عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی الْمَغْرَاءِ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ‏ وَیْلٌ لِطُغَاهِ الْعَرَبِ مِنْ أَمْرٍ قَدِ اقْتَرَبَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ مَعَ الْقَائِمِ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَفَرٌ یَسِیرٌ قُلْتُ وَ اللَّهِ إِنَّ مَنْ یَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْهُمْ لَکَثِیرٌ قَالَ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَنْ یُمَحَّصُوا وَ یُمَیَّزُوا وَ یُغَرْبَلُوا وَ یُسْتَخْرَجُ فِی الْغِرْبَالِ خَلْقٌ کَثِیر[۳۷۹]-ابن ابى یعفور گوید: شنیدم امام صادق (علیه السلام) می فرمود: واى بر سرکشان عرب از امرى که نزدیک است دراین زمان، عرض کردم: قربانت گردم چند نفر از عرب همراه حضرت قائم خواهند بود؟ فرمود:چند نفر اندک،عرض کردم به خدا کسانى که از ایشان از این امر سخن می گویند؛ (اظهارعقیده با امام زمان می کنند.)بسیارند، فرمود: مردم ناچار باید بررسى شوند،­ و جدا گردند و غربال شوند، و مردم بسیارى از غربال بیرون ریزند.
علامه بیان داشته است، مصدرتمحیص که فعل یمحص ازآن مشتق شده است، به معنای خالص­کردن چیزی است، که ناخالصی ها درآن داخل شده است؛ ودرتفسیرآیه آمده است، که معلوم کردن ایمان مومن از غیر مومن یک امر است، و خالص کردن ایمان او از ناخالصیهای­ دیگر، امری دیگر است.[۳۸۰]
در اطیب­البیان مولف براین باور است، که ممکن است تلخیص ذنوب باشد، که اگر در امتحانات صبر کنند، گناهان آنان از بین برود، و ممکن است تلخیص ایمان باشد؛ ونیز ممکن است، تلخیص مومن از غیر مومن باشد.[۳۸۱]
این حدیث درتفسیر واژه آمده است، و معنای آن را تعیین می­ کند،که منظور از واژه محص امتحان­­کردن مردم به وسیله­آزمایش­وامتحان­است؛و هم چنین بیان می­دارد،که منظور غیرمومن نیست؛ ومی­توان گفت افراد زیادی­که اعتقاد به امام زمان (عج الله وتعالی الشریف) دارند، ولی ازایمان ضعیفی بر خوردار هستند،وسخن خطاب به معتقدین امام است نه کفار.

۳-۲۵-اسف

درمجمع­البحرین آمده است،که کلمه اسف، به معنای حزن وغضب است.[۳۸۲] آیه­ی آورده شده،عبارت است از:«فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِین»(زخرف/۵۵)«چون­مارابه­خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم؛ و همگان را غرقه ساختیم.»
حدیثی که­ در ذیل آیه­ی بالا آورده شده؛ عبارت است از: « وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)‏ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَا یَأْسَفُ کَأَسَفِنَا وَ لَکِنَّهُ خَلَقَ أَوْلِیَاءَ لِنَفْسِهِ یَأْسَفُونَ وَ یَرْضَوْنَ وَ هُمْ مَخْلُوقُون‏.»[۳۸۳]و به همین اسناد از احمد بن ابى عبد اللَّه از پدرش مرویست، که آن را مرفوع ساخته به سوى حضرت صادق (علیه السلام) که در قول خداى عز و جل‏« فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏ »یعنى«پس آن هنگام که مارا سخت خشمناک و اندوهگین ساختند؛ کینه کشیدیم از ایشان.»فرمود:که­خداى­تبارک­وتعالى­اندوهگین­نمی­ شود؛وخشم نمی­گیرد، چون اندوه و خشم مالکین، خداوند دوستانى چند را از براى خود آفریده،که­اندوه می­خورند، و خشم می گیرندو خوشنود مى‏شوند.
طبرسی براین نظراست، که اسف به معنای خشم و اندوه هردو آمده است، ولی در این آیه به معنای صرف غضب است.[۳۸۴]
علامه بیان داشته است، که کلمه آسفونا از مصدر ایساف است؛ که به معنای خشمگین کردن دیگری است؛و معنای آیه این چنین است، بعد از آنکه ما را به خشم در آوردند، از ایشان انتقام گرفتیم و علامه بیان داشته است،که خشم در خداوند به معنای اراده عقوبت است.[۳۸۵] مولف تفسیر جوامع الجامع بر این نظر است، که خشم خداوند بر گناهکاران، اراده خداوند بر کیفر دادن آنها است.[۳۸۶]
این حدیث معنای واژه اسف را در مورد خداوندتفسیر و تعیین معنا می­ کند، که خشم درخداوندوجود ندارد، واین­خشم به معنای اراده او درعذاب است؛ هم چنان که در حدیث آمده است، که خشم و خشنودی در اولیاء او وجوددارد، و این حالت خاص بندگان است، نه خداوند.

۳-۲۶-حلف

مولف براین باوراست،که کلمه حلف به معنای سوگند و هم­پیمانی است.[۳۸۷] آیه­­­ی آورده شده دراین قسمت عبارت است از:«وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلاَّفٍ مَهِین»(قلم/۱۰) «از هرفرومایه‏اى که بسیار سوگند مى‏خورد، پیروى مکن.»
حدیثی که­ درذیل آیه­ی بیان شده، عبارت است از: «لا حلف‏ فی الاسلام.» آن سوگندی که در جاهلیت می­خوردند، در مسلمانى مثل آن مشروع نیست.‏
راغب در مفردات براین باور است، که حلف به معنای هم پیمانی است؛ ولی این هم پیمانی قبل ازاسلام به این شکل بود، که دو قبیله با هم پیمان می شدند، تا قبیله دیگر را غارت کنند، و فتنه انگیزی کنند، و دراین غارت آن چه را که به دست آوردند بایکدیگر شریک باشند، اما این عهد وپیمان بعد اسلام نهی شد،چرا که اسلام عهد وپیمان را براساس نیکی و تقوا قرار داده است.[۳۸۸]
علامه براین نظراست، که کلمه حلاف به معنای کسی است، که بسیار سوگند می­خورد و سوگند خوردن درهرامر مهم و غیر مهم وحق وباطل لازمه اش این است،که شخص سوگند خورنده احترامی برای صاحب سوگند قایل نباشد، و چون سوگند هابه نام خداوند بوده است سوگند خورنده­ عظمتی برای خدا قایل نبوده، واین­ مطلب برای رذلی شخص و رذالت این صفت کافی است.[۳۸۹]
این حدیث واژه حلف را تعیین وتبیین معنا وتفسیر می­ کند، وباآوردن مصداق آن در اسلام زشتی این مطلب را که، شخصی که بسیار قسم می خورد، بیان می دارد،تا مخاطب تأثیر و اهمیت این امر، یعنی قسم خوردن بسیار، برای او روشن و واضح گردد.

۳-۲۷-زخرف

مولف براین عقیده است،که کلمه زخرف به معنای زینت وآنچه زینت داده شده و مزین شده، است.[۳۹۰] آیه­ی آورده شده در این قسمت، عبارت است از: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ­ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ­» (انعام/۱۱۲) «وبدین گونه­براى هرپیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم، بعضى از آنها به­ بعضى براى­فریب[یکدیگر]سخنان­آراسته­القا مى‏کنند؛و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنین نمى‏کردند،پس آنان را با آنچه به دروغ مى‏سازند، واگذار».
حدیثی که­ درذیل آیه­ بیان شده، عبارت است از: «عنْ أَیُّوبَ بْنِ الْحُرِّ قَالَ‏ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولُ‏ کُلُّ شَیْ‏ءٍ مَرْدُودٌ إِلَى الْکِتَابِ وَ السُّنَّهِ وَ کُلُّ حَدِیثٍ لَا یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‏»[۳۹۱]– ابوعبداللَّه­صادق(علیه السلام) مى‏گفت: هرحکمى به کتاب و سنت ارجاع مى‏شود،و هر حدیثى که، با کتاب خدا موافق نباشد، ساختگى است.
علامه بیان می دارد،که زخرف آن آرایشی راگویند،که انسان را به اشتباه بیندازد، و زخرف القول گفتاری را گویند، که امر رابر انسان مشتبه سازد.[۳۹۲]و هم چنین طبرسی بیان داشته است، که منظور از زخرف، سخنانی که ظاهری آراسته و باطنی تو خالی دارند، است.[۳۹۳]
این حدیث معنای زخرف را هرحکم و سخن غیر مطابق حکم وگفتارخداوند می­داند هم چنان که درآیه نیز آمده است؛ این چنین سخنی که به باطل آراسته شده است، زخرف است و آیه را از نظر معنایی تعیین و تایید می­ کند، که این سخنان به ظاهر زیبا هستند، در حالی که باطن آنان غیرازحکم و کلام خداوندی­ است، که برای هدایت انسان آمده است؛ وکسانی که این چنین احکام واحادیثی رادر بین مردم نشر می دهند، در واقع پیرو شیاطین هستند، ومی­خواهند انسان­ها را از راه خدا باز دارند، به همین دلیل است، که امام می- فرماید، احادیث و احکام رابه کتاب خدا وسنت ارجاع دهید، و به هر سخنی که به ظاهر زیبا ودل فریب است، اعتنا ننمایید.

۳-۲۸- زلف

طریحی بیان داشته است، که کلمه زلف به معنای زمان ومواقعی از شب است.[۳۹۴] آیه­ی آورده شده، عبارت است از:« وَ أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى‏ لِلذَّاکِرِینَ » (هود/۱۱۴)(و برپا به دار نماز را در دو طرف روز و در نزدیکی هایى از شب، و اعمال نیکو مى‏برد، بدیها را و این تذکر است، براى یادکنندگان)
حدیثی که دراین قسمت درذیل آیه بیان شده، عبارت است از : قَالَ زُرَارَهُ بْنُ أَعْیَنَ‏ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ( علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الصَّلَوَاتِ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ لَهُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله) أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ‏ وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فَفِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَ غَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ ثُمَّ قَالَ‏ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ-إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَهُ وَ قَالَ فِی ذَلِکَ- أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاهُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ‏ وَ هِیَ صَلَاهُ الْعِشَاءِ الْآخِرَهِ . [۳۹۵]
علامه در ذیل این آیه بیان داشته است، که زلفی صفتی است، که به­جای مو­صوف خود نشسته است، مانند ساعات وامثال آن وتقدیرش این است، ساعاتی از شب که نزدیک روز باشد، و این با نماز مغرب و عشا تطبیق می­ کند.[۳۹۶]
این حدیث به طور­ بدیهی معنای واژه زلفی رابیان می­دارد، و­آن را برای ما تفسیرو رو- شن می کند.

۳-۲۹-دلک

مولف­ براین نظراست، که کلمه دلک به معنای زایل شدن و میل کردن است[۳۹۷]. آیه­ی آورده شده،عبارت است از:«أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» (اسرا/۷۸)«نمازرا از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار، و [نیز] نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‏] است.»
حدیثی که در ذیل­ آیه آورده شده، عبارت است از :« قَالَ زُرَارَهُ بْنُ أَعْیَنَ‏ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَمَّا فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَى مِنَ الصَّلَوَاتِ قَالَ خَمْسُ صَلَوَاتٍ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ قُلْتُ لَهُ هَلْ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله)- أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ‏ وَ دُلُوکُهَا زَوَالُهَا فَفِیمَا بَیْنَ دُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ أَرْبَعُ صَلَوَاتٍ سَمَّاهُنَّ اللَّهُ وَ بَیَّنَهُنَّ وَ وَقَّتَهُنَّ وَغَسَقُ اللَّیْلِ انْتِصَافُهُ ثُمَّ قَالَ‏ وَقُرْآنَ الْفَجْرِإِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِکانَ مَشْهُوداً فَهَذِهِ الْخَامِسَهُ وَ قَالَ فِی ذَلِکَ- أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ طَرَفَاهُ الْمَغْرِبُ وَ الْغَدَاهُ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ‏ وَ هِیَ صَلَاهُ الْعِشَاءِ الْآخِرَه».[۳۹۸] زراره بن اعین گوید: به امام باقر(علیه­السّلام)عرض کردم، مرا­ از نمازهایى­­ که­­خداوند­ تبارک و­تعالى­ برعالمیان واجب فرموده آگاه سازید، فرمود: نمازهاى پنجگانه­درشبانه روز، به آن حضرت عرض کردم:آیا خداوند تعالى در­قرآن آنها را نام برده، و بیان فرموده است؟ آن حضرت فرمود: بلى خداوند­ عزّ­و­جلّ به پیامبر خود (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود: «أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّیْلِ» یعنى«بپاى دار و بجاى آور نماز را از ابتداى دلوک خورشید، تا انتهاى تاریکى شب»( الاسراء/ ۷۷) و دلوک خورشید زوال و فرو رفتن آنست؛ یا زوال آن از نصف النّهار که میان مشرق و مغرب است یعنى میل­ خورشید از­ وسط­آسمان­به­جانب­مغرب، پس‏ مدّت­زمان فاصله بین دلوک خورشیدتا منتهاى تاریکى شب، وقت چهار نماز است، که گویى خداوند تبارک و تعالى آنها را نام برده­و بیان فرموده، و وقت­آن را مقرّر ساخته است؛ وغسق شب، نیمه شب است سپس خداوند عزّوجلّ فرمود: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» یعنى:« نمازصبح را درطلیعه صبحگاه به جاى آر، که نماز صبح مشهود و دردید فرشتگان شب و روز است» (الاسراء/ ۷۷) پس این هم نماز پنجم، و باز در مورد نماز و اوقات آن حقّ تعالى فرموده است:« أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ» یعنى: «نماز را در دو طرف روز به پاى دار و به جا آور» سوره هود ۱۱۴). و آن دو طرف مغرب و صبح است؛«و زلفا من اللّیل» یعنى «و همچنین به پا دار نماز را در زمان نزدیکى از شب به روز یا تا نیمه شب» و مراد از آن، نماز خفتن یا عشاء است.
مولف ­درمفردات­ بیان داشته که­، دلوک­ شمس، به ­معنای­ متمایل­ شدن آن به غروب است.[۳۹۹]
این حدیث معنای دلوک را بیان وتفسیر می­­نماید، که منظور زوال خورشید است.

۳-۳۰-سقم

مولف بیان­­ داشته­­که،­­کلمه­ سقم ­به­معنای بیماری است.[۴۰۰]آیه­ی­آورده شده،­دراین قسمت، عبارت است از:« فَقالَ إِنِّی سَقِیم»(صافات/۸۹) «و گفت:من بیمارم».
حدیثی که در ذیل آیه آورده شده، عبارت است از: عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ‏ قِیلَ لِأَبِی جَعْفَرٍ( علیه­السلام) وَأَنَا عِنْدَهُ إِنَّ سَالِمَ بْنَ أَبِی حَفْصَهَ وَ أَصْحَابَهُ یَرْوُونَ عَنْکَ أَنَّکَ تَکَلَّمُ عَلَى سَبْعِینَ وَجْهاً لَکَ مِنْهَا الْمَخْرَجُ فَقَالَ مَا یُرِیدُ سَالِمٌ مِنِّی أَ یُرِیدُ أَنْ أَجِی‏ءَ بِالْمَلَائِکَهِ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ بِهَذَا النَّبِیُّونَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) إِنِّی سَقِیمٌ‏ وَمَا کَانَ سَقِیماً وَمَا کَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ (علیه السلام) بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا وَ مَا فَعَلَهُ وَ مَا کَذَبَ وَ لَقَدْ قَالَ یُوسُفُ (علیه السلام) أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ‏ وَ­اللَّهِ مَا کَانُوا سَارِقِینَ وَمَا کَذَبَ.[۴۰۱] ابوبصیر­مى‏گوید: من نزد امام باقر(علیه­­­السّلام) بودم،که به ایشان عرض شد: سالم­بن­ابى­حفصه­ویارانش[از غلات­مخالف­امام بودند] از تو گزارش مى‏دهند که تو سخنى مى‏گویى که، هفتاد توجیه دارد؛ و از هرراهى مى‏توانى خود را از مسولیت رها سازى، امام (علیه السّلام) فرمود: سالم از من چه توقعى دارد؟ مى‏خواهد فرشته‏ها را در برابر او رژه دهم؟به خدا که پیغمبران نیز چنین چیزى را نیاورده‏اند؛ ابراهیم(علیه السّلام) فرمود:« إِنِّی سَقِیمٌ‏ »درحالى که بیمار نبود، و دروغ هم نگفت، و همچنین ابراهیم مى‏فرماید:« بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» درحالى که بزرگشان این کار را نکرده بود؛ و او هم دروغ نگفته و یوسف (علیه السّلام) نیز فرمود: «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ‏ » و به خدا سوگند نه ایشان سارق بودند، و نه او دروغ گفته بود.
علامه بیان می­دارد، وقتی مردم شهر برای مراسم خود بیرون شدند، ابراهیم را خبر دادند؛ و او نگاهی به ستارگان انداخت، وگفت: به­زودی کسالت من شروع می­ شود؛ومن نمی- توانم در این عید شرکت کنم؛ و از همه وجوههی که ذکرکردند، این وجه بهتر است، که نگاه کردنش ­به نجوم وخبردادن ازمریضی خود ازباب معاریض کلام است، ومعاریض کلام عبارتند از این­ که گوینده سخنی را بگوید، وشنونده از ظاهرآن معنایی را بفهمد، وحال آنکه معنای گوینده چیز دیگری است.[۴۰۲]
این حدیث وجهی تفسیری دارد، که معنای آیه را تفسیر می­ کند، وآوردن آن ازباب تفسیر کلمه سقم در این آیه است.

۳-۳۱- کظم

مولف براین باور است، که کلمه کظم به معنا­ی حبس­کردن نفس و خشم است.[۴۰۳] آیه- ای که در این قسمت بیان شده، عبارت است از:« الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ­النَّاسِ وَ­اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (آل عمران/۱۳۴)«آنهایى که ­ازمال­­­­خود،به فقرا در­­حال وسعت و تنگدستى انفاق کنند؛ و خشم و غضب فرو نشانند؛و از بدى مردم درگذرند (چنین مردمى نیکوکارند) و خدا دوستدار نیکوکاران است».
حدیثی که درذیل آیه­آورده شده، عبارت است از: مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ قَادِرٌ عَلَى إِنْفَاذِهِ وَحَلُمَ عَنْهُ أَعْطَاهُ اللَّهُ أَجْرَ شَهِید.[۴۰۴]هر کس خشم خود را فرو برد؛ با اینکه قدرت انتقام داشته باشد، ولى خوددارى کرده و شکیب نماید، خداوند به او پاداش یک شهید خواهد داد.
طبرسی بیان­کرده است،که­اصل­کظم به معنای سرمشک وخیک را به واسطه پر بودنش محکم ببندند، است؛ و”کظیم و مکظوم” کسی است، که وجود او از غم لبریز است، و یا از غضب پر است، ولی انتقام نگرفته است.[۴۰۵]
درمفردات راغب آمده است، که” کُظُوم‏” یعنی بستن و حبس­کردن­ نفس­ است، که از آن به سکوت تعبیر می­ شود، و”کَظْمُ‏ الغیظ”خوددارى از اظهار خشم یا نگه داشتن آن در دل است. [۴۰۶]
این حدیث معنای کظم رابیان می­دارد، کسی­که خشم خود را حبس کند، و بروز ندهد، صاحب چنین عملی از چه پاداش عظیمی برخوردار است.

۳-۳۲-عصا

طریحی در باب عصا[۴۰۷]، این آیه را ذکر کرده، و ذیل آن حدیثی را که­ خواهد آمد، بیان می­دارد، آیه عبارت است از:« وَ­­­­­­إِذِ اسْتَسْقى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَهَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» (بقره/۶۰)« و (به یاد آرید.) وقتى­که موسى براى قوم خود طلب­آب­کرد، به­او گفتیم:عصاى­خود رابرسنگ زن، پس دوازده چشمه آب از آن سنگ جوشید؛ و هر سبطى آبشخور خود را دانست؛ (و گفتیم) از آنچه خدا روزى شما ساخته بخورید، و بیاشامید و در زمین به فتنه‏انگیزى و فساد نپردازید».
حدیثی که­­ دراین باب آمده، عبارت است از:عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَیْضِ‏­عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام)قَالَ‏ کَانَتْ عَصَامُوسَى لآِدَمَ(علیه­السلام) فَصَارَتْ إِلَى شُعَیْبٍ ثُمَّ صَارَتْ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ إِنَّهَا لَعِنْدَنَا وَإِنَّ عَهْدِی بِهَا آنِفاً وَ هِیَ خَضْرَاءُ کَهَیْئَتِهَا حِینَ انْتُزِعَتْ مِنْ شَجَرَتِهَا وَ إِنَّهَا لَتَنْطِقُ إِذَا اسْتُنْطِقَتْ أُعِدَّتْ لِقَائِمِنَا(علیه السلام) یَصْنَعُ بِهَا مَا کَانَ یَصْنَعُ مُوسَى وَ إِنَّهَا لَتَرُوعُ وَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ وَتَصْنَعُ مَا تُؤْمَرُبِهِ إِنَّهَا حَیْثُ أَقْبَلَتْ- تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ* یُفْتَحُ لَهَا شُعْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا فِی الْأَرْضِ وَالْأُخْرَى فِی السَّقْفِ وَبَیْنَهُمَا أَرْبَعُونَ ذِرَاعاً تَلْقَفُ مَا یَأْفِکُونَ بِلِسَانِهَا».[۴۰۸]امام­باقر(علیه السلام)فرمود:عصاى موسى از آن آدم (علیه السلام) بود، که به شعیب رسید؛ و سپس به موسى بن عمران رسید،آن عصا نزد ماست، و اندکى پیش نزدم بود، و مانند وقتى که، از درختش باز شده، سبز است؛ و چون از او بازپرسى شود، جواب گوید، و براى قائم ما(علیه­السلام)آماده گشته است، او باآن­همان ­کارکه موسى­­­می­کرد،انجام­دهد،آن­عصا هراس­­آوراست؛و ساخته‏هاى نیرنگى جادوگران را می بلعد؛ و بهر چه مامور شود، انجام دهد،چون حمله کند، هر چه به نیرنگ ساخته‏اند،می بلعد و برایش دو شعبه باز شود، که یکى در زمین و دیگرى در سقف باشد، و میان آنها (میان دو فکش) چهل ذراع باشد، و نیرنگ ساخته‏ها را با زبانش می بلعد.
طریحی این حدیث­ را برای بیان تفسیر وتوضیح و ویژگی­های لازم در مورد آن عصا بیان داشته، وبا­آوردن­ حدیثی ازامام خواسته است، برای مخاطب خود که درزمان حضرت موسی نبوده­اند، آن صحنه­ای که این عصا جادوهای ساختگی جادوگران را بلعید، به تصویر بکشد، وهم چنین بیان­دارد، که هرجادویی و سحری باطل است، ومعجزه نیست و با بیان این حدیث می خواهد، قدرت خداوندی و راستی پیامبر خود را تایید کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:02:00 ق.ظ ]




    1. « مَنْ‏ لَمْ‏ یُجْمَعِ‏ الصِّیَامَ‏ مِنَ اللَّیْلِ فَلَا صِیَامَ لَه»[۱۶]؛ هرکس از شب عزم روزه نداشته باشد، روزه‌اش درست نیست. «لا یَکُونُ الْإِتْمَامُ إِلَّا أَنْ‏ یُجْمَعَ‏ عَلَى إِقَامَهِ عَشَرَهِ أَیَّام‏»[۱۷]؛ نماز مسافر تمام نیست، مگر آن که عزم و نیّت اقامه ده روز داشته باشد.

۳. لَمَّا أَجْمَعَ أَبُوبَکْرٍ عَلَى‏ مَنْعِ‏ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلَامُ فَدَک‏…؛[۱۸] چون که ابوبکر عزم و تصمیم گرفت که فاطمه (س) را از تصرّف در فدک منع کند…
با نظر به آنچه در کتب لغت آمده، شاید بتوان گفت در اجماع که به معنای عزم و اراده است، نوعی آمادگی، تفکّر و تدبیر جهت دستیابی به هدف مورد نظر لحاظ شده است. راغب میگوید: باب افعال این واژه، مثل- أَجْمَعْتُ کذا- بیشتر از ثلاثى مجرّد آن به امور فکری و نفسانی مربوط مى‏شود.[۱۹] مانند آیه شریفه «…فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکاءَکُمْ…»[۲۰] : فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید.
در اطلاق اجماع بر هر یک از معانیِ عزم، اتفاق، اِحکام، اطباق و ضَمّ، اختلاف شده که آیا به نحو حقیقت است، خواه از باب مشترک لفظی و یا معنوی؟ یا در بعضی حقیقت و در بقیه مجاز است؟ در این زمینه بحث‌هایی مطرح شده که نیاز و فایده مهمی در طرح و بررسی شان به نظر نمی‌رسد، ولی شاید بتوان ادعا کرد که این ماده (جیم و میم و عین) یک معنای اصلی بیشتر ندارد که همان ضمّ یعنی پیوست دادن و گرد آوردن است و مابقی معانی از مصادیق و لوازم آن به شمار می‌آیند. کلام ابن فارس که پیش از این ذکر شد شاهد این مدعاست: «الجیم و المیم و العین أصلٌ واحد، یدلُّ على تَضَامِّ الشَّیء.»[۲۱]
۱-۱-۲-۲- تعریف اصطلاحی اجماع
میرزای قمّی از فقهای بزرگ شیعه در کتاب «قوانین الاصول» اجماع را چنین تعریف میکند: اجماع عبارت است از اتّفاق جماعتی از مجتهدین امّت بر امری از امور دینی که اتّفاق آنها کاشف از رأی معصوم باشد[۲۲]. عناصر این تعریف عبارت است از:

    1. اتّفاق؛
    1. اتّفاق جماعتی از مجتهدین؛
    1. اتّفاقی که کاشف از رأی معصوم باشد؛
    1. اتّفاق بر مسأله دینی؛

در واقع اجماع، اتّفاقی است که میتواند حکم شرعی معیّنی را اثبات کند. تمام تعاریفى که فقهای شیعه براى اجماع ذکر کرده‌اند، به همین تعریف برمى‌گردد؛ برخی گفته اند اجماع، اتّفاقى است که امام(ع) از جمله آن‌ها باشد[۲۳] یا‌ اتّفاق کسانى که قولشان در فتاوای شرعی معتبر است[۲۴] یا اینکه اجماع عبارت است از هماهنگی تعداد زیادی از اهل نظر و فتوا در حکم، به اندازهای که موجب احراز حکم شرعی شود.[۲۵]
غزّالی از علمای بزرگ عامّه در تعریف اجماع می نویسد: اجماع عبارت است از «اتّفاق امّت محمّد(ص) بر امری از امور دینی» و توضیح میدهد که منظور از امّت، مجتهد صاحب فتوی است و اتّفاق همه مردم حتّی عوام و یا علمای سایر رشته های علمی منظور نیست.[۲۶] به عبارت دیگر در نظر غزّالی اتّفاق کسانی که در مسائل دینی صاحب نظر هستند برای تحقّق اجماع لازم است و نظرات آنها که در این رشته تخصّصی ندارند یا اصلاً بیاطّلاعند نمیتواند در تحقّق و عدم تحقّق اجماع مؤثر باشد، البتّه مواردی در شرع وجود دارد که عملی مورد اجماع همه مردم از عامّی تا عالم است مانند اجماع بر جزئیات اعمال حج و عمره که به طور تفصیل مستند به هیچ آیه و حدیثی نیست ولی مورد اجماع و اتّفاق و عمل همه مسلمانان بوده و هست صرف نظر از اینکه این گونه موارد را می توان مستند به تقریر و رفتار پیغمبر اسلام دانست.[۲۷]
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عناصر این تعریف بدین شرح است:

    1. اتّفاق؛
    1. اتّفاق صاحب نظران مسائل دینی یعنی علمای دین و فقهاء؛
    1. اتّفاق فقهای اسلامی نه مذاهب دیگر؛
    1. اتّفاق بر مسأله ای از مسائل دینی نه بر مسائل دیگر؛

۱-۱-۲-۲-۱- وجوه تمایز تعاریف اصطلاحی اجماع
با دقّت در تعاریف اجماع از منظر خاصّه و عامّه روشن میشود که:

    1. بنا به عقیده شیعه اجماع بدان جهت «حجّت» است که کاشف از رأی معصوم بوده و فقط در این صورت حجّت است. پس حجّیت اجماع در این مذهب به واسطه خود آن نیست بلکه به واسطه رضای پیغمبر(ص) یا امام(ع) است که اتّفاق علما حاکی و کاشف از آن است. در حالی که به اعتقاد عامّه حجّیت اجماع به واسطه خود آن است و بدین جهت «حجّت» است.
    1. در مشرب علمای عامّه اتّفاق همه فقها و مجتهدین لازم است تا اجتماعی به وجود آید، حال آنکه در طریقه شیعه اتّفاق کل لازم نیست به خصوص اگر مخالف شناخته شده و به اصطلاح معلوم النّسب باشد، چون معلوم است که او معصوم نیست و مخالفتش مضر نمیباشد.

بدین ترتیب میتوان گفت بین اجماع شیعه و سنّی عموم و خصوص مطلق است یعنی هرجا اجماع به عقیده سنّیان حاصل شود اجماع شیعه هم حاصل شده ولی ممکن است بعضی موارد باشد که شیعه آن را اجماع بداند و سنّیان ندانند چنانکه در مخالفت شخص معروف و شناخته شده این وضع پیش میآید.[۲۸]
میتوان گفت اصل تفاوت اجماع شیعه و اهل سنّت مسأله کمّی و کیفی آن است که از نظر علمای امامیّه معیار کیفیت است. بنابراین چه بسا اجماع اهل سنّت که از نظر شیعه اجماع نیست. پس به بیان صحیحتر بین اجماع شیعه و سنّی عموم و خصوص من وجه وجود دارد.
۱-۱-۲-۳- واژگان مرتبط با «اجماع»
اطلاق مى‌شود.
۱-۱-۲-۴-۴-۶- اجماع تقیّهای
اجماع تقیه‏اى، به این معنا است که فقیه حکم را از شخص امام(ع) در زمان حضور بشنود، ولى به سبب تقیّه و خوف نتواند حکم را به امام(ع) نسبت دهد و به همین خاطر، ادّعاى اجماع نماید.
اجماع تقیّه‏اى نیز مانند اجماع تشرّفى از مقوله خبر واحد مى‏باشد و حکم آن مانند اجماع منقول به خبر واحد است؛ این در صورتى است که از اجماع تقیّه‏اى علم به رأى امام(ع) حاصل نشود، وگرنه نفس علم داراى حجّیت است و نیازى به حجّیت اجماع ندارد.[۶۰]
۱-۱-۲-۴-۴-۷- اجماع کشفی
اجماع کشفى، اجماعى است که از طریق تحصیل اتّفاق علما در یک مسأله، کشف مى‏شود که دلیل معتبرى نزد آنها بوده و به ما نرسیده است.
در کتاب «فوائد الاصول» آمده است:
«و قیل: إنّ الوجه فی حجیته إنّما هو لأجل کشفه عن وجود دلیل معتبر عند المجمعین»[۶۱]:
برخی معتقدند: وجه حجّیت اجماع به خاطر وجود دلیل معتبری نزد مجمعین است (که آن دلیل به دست ما نرسیده است).
معتقدین به اجماع کشفى، مى‏گویند این اجماع نمى‏تواند به طور قطع کاشف از سخن امام(ع) باشد، بلکه فقط نشان مى‏دهد که در مسأله مورد اجماع، دلیلى معتبر وجود داشته که به ما نرسیده است.
طریق کشف از دلیل معتبر، منسوب به مرحوم «نایینى» است.
از شرایط اجماع کشفى، اتّفاق همه علماى یک عصر در مسأله مى‏باشد. افزون برآن، نباید رأى آنان موافق با قاعده و یا اصلى شرعى باشد، زیرا در این صورت احتمال داده مى‏شود مدرک مورد نظر آنها، همان اصل باشد.[۶۲]
۱-۱-۲-۴-۵- اجماع مدرکى و تعبّدى
اجماع مدرکی به اتّفاق نظر فقها با وجود دلیل قابل استناد در مسأله اطلاق می‌شود. در واقع، اجماعى است که ممکن است منشأ آن، مدرک و دلیلى باشد که موجود است؛ مانند اجماع پیشینیان بر متنجّس شدن آب چاه به واسطه نجاست که مستند این اجماع، روایات متعدّدى است که در این زمینه وجود دارد. این اجماع، اجماع مستند نیز نامیده مى‌شود.
تفاوت اجماع کشفی و مدرکی در این است که در اجماع کشفی احتمال میرود دلیل معتبری نزد مجمعین بوده که به دست ما نرسیده است اما در اجماع مدرکی دلیل قابل استناد در مسأله موجود است. لذا در اینجا اجماع حجیت و موضوعیتی ندارد و تنها همان دلیل مورد استناد خواهد بود.
اجماع تعبّدى، اجماعى است که به دلیلى مستند نیست؛ به همین جهت، به آن اجماع تعبدى گویند.[۶۳]
۱-۱-۲-۵- خاستگاه اجماع در اندیشه اصولی و فقهی
اجماع همانند هر پدیده دیگری منشأ پیدایش و نقطه آغازی دارد. بنابراین باید دید نخستین بار کی، کجا، چرا و به وسیله چه کسی در تاریخ اسلام پدیده و اندیشه‌ای به نام «اجماع» به عنوان یک دلیل و مدرک شرعی مطرح شده است؟
اجماع، نخستین بار در قضیه سقیفه بنی ساعده و مسأله خلافت به عنوان یک جریان سیاسی و اجتماعی و با هدف توجیه و مشروعیت بخشیدن به خلافت ابوبکر به وسیله خود وی و همفکرانش مطرح شد.[۶۴] سپس به منظور مستندسازی برای اعتبار اجماع، به موارد و مسائل دیگر تسرّی داده شد؛ تا آن جا که به عنوان یک دلیل در کنار دیگر ادلّه شرعی و عناصر استنباط مورد توجه قرار گرفت و با گذشت زمان به ادبیات، فرهنگ، فقه و اصول شیعه نیز راه یافت.
بسیاری از عالمان شیعه تصریح کرده‌اند که پدیدآورندگان اجماع عامّه‌اند و موجودیت آنها وابسته به اجماع است: «هم الاصل له و هو الاصل لهم»[۶۵]؛ آنان اصل اجماع هستند و اجماع اصل آنان است.
از سیّد مرتضی علم الهدی، که از جمله مجتهدان‌ تراز اول و آغازگر دوره فقه و اصول کلاسیک شیعه است، نقل شده است که: «أنّ‏ الإجماع‏ شی‏ء أحدثه‏ العامّه و اخترعوه و أدرجوه فی الأدلّه و جعلوه قسما منها، و نحن أخذناه منهم لمّا رأیناه حقّا و وجدناه صالحاً للحجّیّه»[۶۶]: اجماع چیزی است که عامه آن را ایجاد و اختراع نمودند و در ضمن ادلّه شرعی قرار دادند و از آن جا که اجماع از نگاه ما نیز می‌توانست یک حجّت معتبر شرعی باشد، آن را از عامّه گرفتیم.
۱-۱-۲-۵-۱- اجماع و ارتباط آن با مسأله خلافت
بسیاری از متکلّمان عامّه گفته‌اند راه اثبات ولایت بر دیگران، یا نصب و تعیین از جانب خدا، یا نصّ و معرّفی از جانب ولیّ و خلیفه قبلی، یا به دست گرفتن قدرت با قهر و غلبه مانند کودتاست و یا آن که بر خلافت شخصی اجماع و اتّفاق امّت حاصل شود. اما پس از رحلت رسول خدا(ص)، از سویی خلیفه مورد نظر عامّه از جانب پیامبر(ص) منصوص و منصوب نبوده و از سوی دیگر، ادعا نشده که خلافت او با قهر و غلبه برای به دست گرفتن حاکمیّت بوده است.[۶۷]
بدین جهت عامّه برای مشروعیّت بخشیدن به حاکمیّت و خلافت ابوبکر به اجماع امّت تمسّک و استناد کردند و چون بیعت با ابوبکر توجیهى از کتاب و سنّت نداشت، مجبور شدند آن را به گونه‌اى توجیه کرده و از طریق اجماع، به آن صبغه‌اى شرعى دهند؛ و براى این کار مقدماتى را ذکر کردند:

  1. مسلمانان مدینه یا اهل حلّ و عقد ساکن مدینه، بر بیعت با خلیفه اوّل اجماع کردند؛
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:02:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم