کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



۱۵

۶۲.۹۲۰۹

۰.۳۱

۱

۵

۲۸۰.۲۹۷۶

۰.۲۹

۱

۱۰

۲۵۸.۱۳۶۴

۰.۲۵

۱

۱۵

۱۵۰.۶۸۲۴

جدول (۴-۱): مقادیر تراکم‌ناپذیری
شکل(۴-۱): نمودار انرژی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن برای ضرایب مختلف در دمای T=0

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

شکل(۴-۲): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن برای ضرایب مختلف در دمای T=0
شکل(۴-۳): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن برای ضرایب مختلف در دمای T=10

شکل(۴-۴): نمودار انرژژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن برای ضرایب مختلف در دمای T=15
شکل(۴-۵): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن برای ضرایب مختلف در دمای T=20
شکل(۴-۶):نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای متقارن در دماهای مختلف به ازای r=1
شکل(۴-۷): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.2
شکل(۴-۸): نمودار انرژی آزاد ماده‌هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.4
شکل(۴-۹): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.6

شکل(۴-۱۰): نمودار انرژی آزاد ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.8
شکل(۴-۱۱):نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.2
شکل(۴-۱۲): نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.4
شکل(۴-۱۳): نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دماهای مختلف به ازای r=0.6
شکل(۴-۱۴): نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای متقارن در دماهای مختلف به ازای r=1
شکل (۴-۱۵):نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دمایT=5 و ضرایب مختلف r
شکل (۴-۱۶):نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دمایT=10 و ضرایب مختلفr
شکل (۴-۱۷):نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دمای T=15 و ضرایب مختلف r

شکل (۴-۱۸):نمودار فشار بر حسب چگالی ماده‌ی هسته‌ای نامتقارن در دمای T=20 و ضرایب مختلف r
شکل (۴-۱۹):نمودار عملگر همبسگی f1 برای کانال ۱S0 در دماهای مختلف به ازای ρ=۰.۲
ρ =۰.۱ در دماهای مختلف به ازای ۱P1 برای کانال f1 نمودار عملگر همبستگی :شکل(۴-۲۰)
شکل (۴-۲۱):نمودار عملگر همبستگی ۱ f برای کانال ۳D2 در دماهای مختلف به ازای ρ=۰.۱

شکل (۴-۲۲):نمودار عملگر همبستگی f1 برای کانال۳P0 در دماهای مختلف به ازای ρ=۰.۱

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 12:49:00 ق.ظ ]




چنانچه گذشت یکی از ابزارهای کسب معرفت قلب انسان است که توسط آن نفس حقایق و معانی مجردهای را ادرک میکند. از همین رو با عقل که ادرک کلیات میکند دو تفاوت عمده دارد.آنچه را که عقل از دور و به صورت مفاهیم کلی ادرک میکند، قلب از نزدیک به عنوان موجود خارجی مشاهده میکند. دیگرآنکه حوزه کاری عقل محدود است و تنها به ادراک مفهومات میپردازد، حال آنکه قلب به دلیل ادراک شهودی دامنه وسیعی را در بر میگیرد و بر بسیاری از حقایق کلی و جزئی عالم آگاه است.[۱۱۲] قسمی از علوم و معارف قلبی کشف و شهوداتی است که صدرا آن را به دو قسمصوری و معنویتقسیم میکند.

    1. کشف صوری: درک صور حقایق امور غیر مادی و نامحسوس توسط حواس باطنی پنج گانه در عالم مثال است. در واقع آنچه حواس باطنی می نامند اصل حواس ظاهری است که نفس در عالم مثال آنها را داراست و متناسب با آن عالم از آنها بهره میجوید. مانند دیدن صور ارواحی که شکل جسد به خود گرفته اند. ظاهر شدن ملک حامل وحی به صورت و هیأت یک پیر مرد بر پیامبرrیا شنیدن وحی به صورت سخنان موزون توسط پیامبرrیا استشمام نسیم عطر آگین فتوحات وگشایش ربانی و… .[۱۱۳]همه این موارد کشف و شهوداتی است که توسط حواس باطنی صورت میگیرد.گاهی این مکاشفات توأماً با هم رخ میدهد و گاهی نیز به صورت فرد فرد. اما آنچه که در خور توجه است این است که همه مکاشفات صوری تجلیاتی از اسماء الهی هستند. مثل مشاهده و دیدن که تجلیای از اسم «بصیر» است.[۱۱۴]البته مکاشفات صوری در بیشتر مواقع با آگاهی بر معانی غیبی و پنهانی همراه است. از این رو بیشتر آنها مکاشفات معنوی را نیز در پی دارند. از نظر صدرا بالاترین مرتبه مکاشفه که از یقین بیشتری برخودار است مکاشفهای است که صورت و معنی را توأما در بر گیرد.[۱۱۵]

وی توضیح می دهد که مکاشفه زمانی رخ می دهد که قلب (نفس ناطقه) به وسیله عقل عملی که از حواس باطنی قلب استفاده می کند، نورانی شود.
الف) کشف معنوی: این نوع کشف از صورت حقایق مجرد است و به اصل و ذات اشیاء مربوط میشود . به عبارتی حقـایق غیبی در روح و ذهن انسان میتابد و خود این حقایق دارای مراتبـی
به شرح ذیل است:

    1. معانی بدون هیچ سیر منطقی و استدلالی بر قوه مفکره انسان ظهور میکنند. به عبارتی ذهن بدون هیچ جهد و کوشش فکری از معلومات به مجهولات منتقل می شودکه آن را «حدس» می نامند.
    1. زمانی که معانی غیبی بر قوه عاقله که وظیفهاش به کارگیری قوه مفکره است، ظهور پیدا کند، نور قدسی نامیده می شود و حدس اثر این نور قدسی است که مرتبه نازله مکاشفه را تشکیل می دهد. در این دو مورد شهود عقلی صورت گرفته است. یعنی عقل بدون لحاظ مقدمات نتیجه را شهود میکند.
    1. این رتبه بالاتر از مرتبه قبلی است که معانی بر قلب انسان ظاهر میشوند که الهام نامیده می شود. البته در این مرتبه اثر حقیقی از حقایق و روحی از ارواح ظاهر میگردد. اگر انسان بتواند با حواس باطنیاش آنها را دریابد مشاهده قلبی نام دارد.
    1. مقام و منزلت این رتبه از همه مراتب بیشتر است. در این جایگاه معانی در مقام روح ظاهر میگردندکه شهود روحی نامیده میشود. در این مقام و مرتبه روح بهچنان جایگاهی میرسدکه معانی حقیقی را بدون واسطه و البته برحسب ظرفیت و استعداد خود از خداوند علیمِ حکیم دریافت و به مراتب زیرین خود از قلب و قوای آن میریزد.[۱۱۶]این همان مقام رسول الله است که روح ایشان مفتخر به دریافت وحی از خداوند شد. از این رو مکاشفات معنوی گاهی مکاشفات عقلی است مثل حدس و گاهی مکاشفه قلبی است مثل وحی و الهام.

نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که کسانی که به این مراتب دست می یابند نه به این معناست که قوه تفکر و تعقل را تعطیل وگوشه عزلت و انزوا اختیار کرده باشند بلکه اینان قوه نظری خود را به فعلیت رسانده و در پی آن به مقامات کشف و شهود دست یافتهاند.
۱-۲-۴-۳-۱.الهام
الهام نوعی کشف و شهود باطنی استکه انسان میتواند با تکیه بر آن در درون خود نسبت به چیزی علم پیدا کند.[۱۱۷] به عبارتی زمانی که خداوند به دل انسان چیزی را القاء کند که او را به فعل یا ترک فعل برانگیزد الهام نامیده میشود. این موهبت الهی بدون ادراک و اکتساب و فکربه دل انسان وارد میشود و یک امر غیبی است. شرط این موهبت این است که انسان را به انجام خیری یا ترک شری برانگیزاند.[۱۱۸]
با انقطاع نبوت نزول فرشته حامل وحی به صورتی که قابل مشاهده باشد و در هیأت انسان متمثل شود منقطع شد، اما عنایت و لطف خداوند الهام را همچنان در قلوب مؤمنین به ودیعه نهاده است. گسترده الهام از وحی فراختر است. برخی الهام مختص انسانها است، مثل کشف باطنی. برخی نیز ویژه حیوانات است و در میان آنها جاری وساری است. خداوند در قرآن کریم ساختن لانه توسط زنبور عسل را نمونه ای از الهام معرفی میکند.]و اوحی ربک الی النحل[.[۱۱۹]برخی نیز بین انسان و حیوان مشترک است. مانند افعال غریزی که از انسان و حیوان بدون تعلیم و آموزشی سر میزند.
صدرا در رابطه با الهام قائل است، زمانیکه نفس از پلیدی و زنگارهای دل پاک شد، استعداد پیدا میکند تا الهام بر قلبش جاری شود. الهام اثر وحی است. وحی روشن تر و قوی تر از الهام است. وی میگوید همه علوم در نفس کلی که از جواهر مفارق هستند، موجود است و عقل کلی مقامش برتر از نفس کلی است و کسی که به عقل کلی اتصال پیدا کند، از تابش انوار آن بر وجودش وحی متولد میشود. وکسی که به نفس کلی واصل گردد، از انوار و اشراقات آن الهام پدید میآید.[۱۲۰] وحی علم نبوی است و الهام علم لدّنی.
با تتبع در آثار صدرا محرز میگردد که خود صدرا معتقد است حقایق بسیاری بر وی الهام شده است و در مواقعی که در حل مسئله ای باز میماند این الهام بود که او را در حل مسئله یاری میداد. در مسائلی چون علم خداوند، مسئله تناسخ، امکان اخس، تجرد قوه خیال و …. .
از این رو قلب انسان است که محل نزول وحی و الهام میباشد. این چنین قلبی خود با کسب معــارف ناب و حقیـقی به منبـع معرفت تبدیل میشـود و خود نبـی سرچشمـهای از والاتـرین معــارف
میباشد که دیگران میتوانند از آن استفاده و به حصول معرفت دست یابند.
۱-۲-۴-۳-۲. وحی
وحی در اصل عبارت است از اعلام پنهانی، کشف مجهول، اعلام سریع و بیشتر به معنی اسم مفعول به کار می رود و مقصود از آن چیزی است که بالفعل کشف شده است. اصل وحی از تفهیم است و هر اشاره و الهام و کتابتی که سبب درک چیزی شود، وحی نامیده میشود.[۱۲۱]اما در اصطلاح شرع کلام خداوند که بر اولیاء و پیامبرانش نازل می شود، را وحی میگویند .
الف) اقسام وحی
وحی طبق آیات قرآن دو گونه است:
۱ـ وحی خاص: این معنا از وحی اختصاص به پیامبران و انبیاء علیه السلام دارد که یا با واسطه فرشته یا بدون واسطه آن انجام میگیرد که طبق آیه]و ما کان لبشر أن یکلمه الله الا وحیاً او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء انه علیّ حکیم[ به سه قسم تقسیم میشود.
ـ وحی مستقیم: در این طریق حقایق و معارف الهی بی واسطه ومستقیم بر قلب پیامبر نازل می شود و مخصوص حضرت رسولrاست. در این طریق خداوند بدون واسطه با پیامبر خود سخن میگوید.
ـ وحی از ورای حجاب: که معارف الهی از طریق صدایی شنیده میشود که در شیئی خاص ایجاد شده است. مثل وحی به حضرت موسیu.
ـ وحی به واسطه فرشته: حقایق از طریق فرشته توسط خداوند برگوش و جان پیامبرrنازل می شود.
۲ـ وحی عام: این قسم از وحی در میان همه موجودات از انسان گرفته تا حیوان و نبات مشترک است.
نحوه نزول وحی از منظر صدرا بدینگونه است که خاصیت روح انسان چنین است که وقتی از قوه به فعل خارج شد نور معرفت و ایمان که از آن تعبیر به عقل فعال میشود، بر نفس انسان شروع به تابیدن میگیرد که توسط این نور عقلی انسان میتواند حقایق عالم ملکوت و پنهانیهای جبروت را مشاهده کند. پس از این که روح انسان به این مقام رسید و معارف و علوم را بدون اکتساب وآموزش بشری از خداوند فرا گرفت، اثر آن به قوای روح سرایت می کند و صورت آنچه را که روح قدوسی مشاهده میکند برای روح بشری متمثل می شود و سپس از آن بر مرتبه پایینتر و برای حواس ظاهری چون گوش و چشم متمثل میشود و بدین ترتیب شخص محسوسی قابل رؤیت میشود و کلام منظوم الهی در نهایت فصاحت و زیبایی شنیده یا به صورت نوشتهای مورد مشاهده قرار میگیرد. بنابراین شخص محسوس همان فرشته حامل وحی است که جبرئیل نامیده میشود و کلام، کلام الهی و کتاب هم کتاب الهی ست.[۱۲۲]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

صدرا از آیه ۵۱ سوره شوری تفسیر دیگری ارائه میدهد. وی معتقد است بخش اول آیه اشاره به کلام حقیقی دارد که خود کلام مقصود اصلی و اولی است.
بخش دوم آیه اشاره به کلامی است که مقصود از آن چیز دیگری است، ولی مطلوبی است که لازم و ضروری کلام است و از آن جدا نیست. مثل فرمان الهی به فرشتگان.و در نهایت بخش سوم اشاره به مرتبه پایین کلام است که عبارت است از خطابات و بیانات الهی به مکلفین که از طریق پیامبرr به گوش مردم میرسد. در این نوع کلام به خاطر وجود واسطه امکان سرپیچی و نافرمانی یا اطاعت و متابعت وجود دارد. اما در دو نوع اول به خاطر این که فهمیدن و ادراک از کلام لاینفک است اطاعت و پیروی ضروری است.[۱۲۳]
برآیند و محصول ریاضت ها و انزوا و گوشه گیری های صدرا این بود که نباید راه دستیابی به حقایق علمی و تبیین هستی را در تفکر خشک، آنگونه که روش مشائیان است محدود و محصور کرد بلکه شعوروادراک آدمی که خمیر مایه افکار فلسفی او است همانطور که از راه قیاسات منطقی محصولی بی نظیر به نام تفکر و اندیشه به دست میدهد، ثمره دیگری نیز میتواند داشته باشد که بالاترین مقام آن وحی و نازلترین آن کشف و شهود است. از آن روی که ادراکات قطعی انسان حکایت از امر واقع میکند فرقی نمیکند که این ادراکات از طریق برهان یقینی حاصل شده باشند یا از طریق کشف و شهود و پس از اثبات صحت واقعیت توسط عقل و برهان قطعی دیگر تفاوتی نمیکند که حقایق مبدأ و معاد از طریق وحی بیان شود یا از طریق کشف وشهود یا براهین عقلی و منطقی.[۱۲۴]
روش صدرا در کسب معرفت ترکیب این سه راه است نه انتخاب یکی از آنها و حذف دیگری. وی معتقد است آنچه را که به دیده کشف و شهود کرده است در قالب براهین تحریر و در نهایت بر وحی منطبق ساخته است. بنابراین عالِم به حکمت متعالیه عالم به برهان،شاهد به عیان و مطابق دهنده کلام با شرع است.[۱۲۵]
از این رو محور و اساس در نظام حکمت صداریی وحی و انوار نبوت و ولایت است. هر سه روش مکمل یکدیگرند. فهم این نکته تنها در سایه سیر اسفار چهارگانه عرفا بر انسان معلوم میگردد؛ سفرهایی که با تهذیب نفس و ریاضتهای شرعی همراه است. بنابراین شناخت و معرفت گاهی از طریق وحی و رسالت حاصل میشود که نبوت نامیده میشود و گاهی از راه کسب و سلوک است که حکمت و ولایت نامیده میشود. وی معتقد است برخی از حقایق و معارف ضروری برای انسان هرگز به وسیله عقل و خردورزی حاصل نمیگردند. از جمله این امور معرفت و شناخت نفس است که از راه های بسیار ارزشمند شناخت حق تعالی به حساب میآیند که باید از مشکوه نبوت وتتبع و تحقیق در انوار وحی و رسالت و کتاب و سنت که ائمه اطهار از جدشان کسب کرده اند به دست آید.[۱۲۶] نسبت عقل در این زمینه با ولایت مانند نور حسی به نورفکری است.[۱۲۷]عقل از ابزارهای مهم و اساسی جهت کشف حقیقت است؛اما عقل جزئی راه به جایی نمیبرد. عقل باید به نور شرع منور گردد و به مقام کشف و شهود برسد تا بتواند حقایق را شهود کند.[۱۲۸]با عقل جزئی تنها مفهومی از اشیاء حاصل میگردد. فکر و عقل خود حجابی بین انسان و واقعیت است و صورتی که از اشیاء بر ذهن نقش می بندد مانع از شناخت و معرفت به ذات اشیاء میگردد. خود عقل اذعان دارد که در مسائل عالیه الهی که طوری ورای طور عقل است،عاجز و ناتوان است. از این رو راه ناجح همان کشف مؤید به وحی است. صدرا خاطر نشان میکند علت عدم ادراک حقایق فوق طور عقل به تعلق نفس به عالم ماده و زندگی در آن بر می گردد. عاجز بودن عقل از ادراک آن حقایق را نباید به پای سستی و متناقض بودن آن حقایق با حکم عقل گذاشت. وی در این راستا سخن غزالی را به یاری فرا میخواند.غزالی از باب هماهنگی عقل و شرع قائل است آنچه را که عقل سلیم حکم به محال بودنش میکند در مقام ولایت نیز جایز نیست. اما بی شک در مقام ولایت حقایقی وجود دارد که عقل از ادراک آن ها عاجز است . دقیقاً از همین روی است که عقل باید توسط وحی و کشف و شهود حمایت گردد.بنابراین غزالی کسانی را که تفاوتی بین آنچه را که عقل محال میداند و آنچه را که عقل بدان نمیتواند احاطه داشته باشد و پایش در آن حوزه لغزان است، قائل نیستند را مورد طعن و کنایه قرار داده و مرتبه آنها را کمتر از آن میداند که مورد گفتگو قرار گیرند و معتقد است آنها را باید به جهلشان وا گذارد.[۱۲۹]

فصل دوم :
معرفت شناسی دینی

۲-۱. معرفت شناسی دینی[۱۳۰] در جهان غرب
معرفت شناسی دینی، معرفت شناسی به معنای خاص آن است که موضوع آن تجزیه و تحلیل همه گزارههایی است که برآمده از دین هستند. از این رو در این علم درباره موجّه و ناموجّه بودن این گزارهها بحث میشود. دل مشغولی این نوع معرفت شناسی در رابطه با منبع و منشأ باورهای دینی، مفهوماتی چون توجیه، صدق و عقلانیت باورهای دینی به ویژه باور به وجود و ماهیت خدا است.[۱۳۱]
بنابراین فرد میتواند از بحثهای معرفتشناسانه انتظار داشته باشد تا بر روی سؤالاتی این چنینی تمرکز کند: آیا انسان میتواند به باورهای دینی معرفت داشته باشد؟[۱۳۲] چه عواملی باید مهیا گردد تا معرفت دینی حاصل شود؟ باور به خدا چگونه توجیه میشود؟ آیا ایمان با عقل مرتبط است؟ اعتراض و انتقادهایی که در رابطه با معرفت دینی یا معقول بودن باور به خدا وجود دارد، چیست؟[۱۳۳]و ….. اینها همه سؤالاتی است که ذهن معرفتشناسان را به خود مشغول کرده است. عمده توجه معرفت شناسان دینی در رابطه با باور به خدا و بیشترین دلمشغولی آنها توجیه باور به وجود او است. در واقع پاسخ به این سوال که آیا خدا وجود دارد؟چگونه وجودش را میتوان ثابت کرد؟ آیا اعتقاد به خدا معقول و موجه است؟، در حوزه دین، کاری معرفتشناسانه است. می توان گفت این مسائل به ویژه موضوع عقلانیت باور به خدا یا باورهای ویژه در مورد خدا در واقع از زمانی پیدا شدند که یک دین با ادیان رقیب یا با ملحدان[۱۳۴] و لاادریگران[۱۳۵]مواجهه شد. بنابراین آغاز معرفت شناسی را می توان این گونه ترسیم کرد.[۱۳۶]

۲-۱-۱. تعریف دین

در رابطه با دین تعریف مشخص و واحدی وجود ندارد. به نظرمیرسد شاید به این خاطر باشد که دین دارای ابعاد مختلفی است و برای هر جامعهای بعدی از آن شناخته و ظاهر شده است. در نتیجه دین را به همان بعد تعریف کردهاند. از این رو تعاریف زیادی از دین وجود دارد و به خاطر همین تعاریف گوناگون، یافتن یک حداقل مشترک، بسیار مشکل مینماید. از سوی دیگر اگر بخواهیم یک دین خاص را برگزینیم بیشک بایستی ویژگیهای کلی را که به ظاهر، ادیان در آن مشترک هستند، را نادیده بگیریم و تنها به همان بعدی که شناخته شده است اکتفا کنیم. بنابراین طبق نظریه «شباهت خانوادگی» ویتگنشتاین میتوان در میان ادیان وجه مشترکی را یافت. از همین رواست که پترسون و دوستانش طبق تقسیم بندی نینان اسمارت[۱۳۷] از دین (بعد اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، شعایری، اسطوری، اخلاقی) تعریفی از دین ارائه دادهاند.
آنها دین را مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردی و جمعی) تعریف میکنند که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.[۱۳۸] در معرفتشناسی، اعتقادات، بیش از بخشهای دیگر دین حائز اهمیت است. از آنجا که اعتقادات در قالب گزاره بیان میشوند، متصف به صدق و کذب می گردند. همه ادیان در بعد اعتقادی مشترک هستند. متعلق اعتقادات واقعیتی متعالی[۱۳۹] است. پیش فرض اعتقاد یافتن به این واقعیت متعالی، شناخت است. به عبارتی تا شناخت از چیزی حاصل نگردد ، نمی توان بدان معتقد شد. شناخت این جنبه از دین با عقل میسر است. از این رو دیگر وجه مشترک ادیان، بعد عقلی است. بعد عقلی به اعتقادات اساسی یا مدعیات صدق و کذب بردارآن دین راجع است.[۱۴۰] در واقع بعد معرفتی و اعتقادی دین است که حائز اهمیت و در کانون توجه است.
این تعریف رایج از دین تا دوره رنسانس[۱۴۱] است که دین را مجموعهای از گزارهها می داند که به صورت وحی بر انسان عرضه شده است. در معرفتشناسی دینی در باب معقولیت این گزارهها بحث می شود. به عبارتی ابزار مهم معرفت به گزارههای دینی، عقل است و عقل توان اثبات این گزارهها را دارد.
«خدا وجود دارد»مهمترین گزاره دینی است. از این رو در طول تاریخ مسیحیت انواع براهین در رابطه با اثبات وجود خدا از سوی متکلمین و فلاسفه عرضه شده است. بدین ترتیب بعد معرفتی دین است که در کانون توجه قرار دارد. اما در دوره رنسانس با رواج شکاکیت توانایی عقل در باب اثبات گزارههای دینی مورد تردید و در نهایت انکار شد. شکاکان قائل شدند که در اثبات این گزارهها نمیتوان به عقل استناد کرد. عواملی چند را میتوان در باب ناتوانی و بروز شکاکیت برشمرد. حمله کانت به الهیات طبیعی که اساس کار آن اثبات گزارههای دینی بود. وی براهین اثبات خدا را دارای ضعف میدانست؛ چرا که این براهین با عقل سروکار دارند، حال آنکه خدا در محدوده عقل نظری نمیگنجد. نقد هیوم بر برهان غایت شناختی[۱۴۲] و وجود شناختی[۱۴۳]، اثبات ناپذیری برخی آموزههای دینی (تجسد، تثلیث ،مرگ فدیه وار مسیح) توسط عقل، معیار قرار دادن تجربه حسی برای تعیین ارزش همه گزارهها از جمله گزارههای دینی و تحلیل مادیگرایانه از پدیده های ماوراء طبیعی و انسان محوری، نقد کتاب مقدس و… . انها همه از عوامل بسیار اساسی است که حوزه نظری و معرفتبخش دین را مورد خدشه قرار داد[۱۴۴] و باعث شد تا دین از ساحت معرفتیاش جدا و به ساحت احساسی، درونی و شهودی کشانده شود. در این ساحت دیگر سخنی از اثباتپذیری در میان نیست؛ چرا که دیگر دین مجموعهای از گزارهها نیست. در این موضع گروهی بر پایه شکاکیت و نفی اعتبار عقل ایمانگرایی را برگزیدند وگروهی نیز جهت دستیابی به دین، تجربه دینی را اساس کار خود قرار دادند. به این ترتیب در معرفت شناسی دینی نیز انقلابی رخ داد. از این رو معرفت شناسی دینی در رابطه با رویکرد نخست، سروکارش با گزارهها و یافتن معیاری جهت صدق و کذب گزارههای دینی است. در واقع تمرکز اصلی معرفت شناسی توجیه عقلانیت باورهای دینی به طور عام و باور به وجود خدا به طور خاص است. به همین منظور براهین بسیاری له خداوند اقامه شد. اما در رابطه با رویکرد دوم عقلانیت منزوی شد و احساس درونی و عاطفه نمایان گشت. این بخش از دین معرفت بخش نیست زیرا متعلق ایمان و تجربه مجموعهای از گزاره ها نیست، بلکه یک حقیقت خارجی است.

۲-۱-۲. باور دینی[۱۴۵]

زمانی که گزاره های دینی(امور اعتقادی، اخلاقی، باور به مسائل تاریخی یک دین) بر انسان عرضه شود و ذهن محتوای آن گزارهها را بپذیرد، شخص دارای باور دینی شده است.[۱۴۶] باور دینی همان معرفت دینی نیست. طبق تحلیل سنتی معرفتشناسان از معرفت برای اینکه باور به معرفت تبدیل شود باید توسط ادله موجه شود.در این هنگام است که میتوان نام معرفت را برآن نهاد.

۲-۱-۳. معرفت دینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ق.ظ ]




صدرا کمال مرتبه و منزلت صدیقین را به کمال معرفتی آنها میداند.کاملترین مرتبه معرفت نیز، مشاهده است .بدین صورت مشاهده میکند که چیزی در وجود داشتن و ایجاد کردن با او شریک نیست و او وحدت مطلق است و تنها وجودی است که در نهایت فیض و رحمت است.[۲۶۹] این نوع ایمان بالاترین مرتبه از ایمان است که با ایمان کسانیکه خداوند و فیض او را تنها به واسطه دلیل یا تقلید و بدون بصیرت عقلی میشناسند، بسیار متفاوت است و حکم نورخورشید به سوسوی فانوس را دارد. چنین مقام رفیعی از ایمان تنها از آن وجود مبارک رسول اکرم (ص) است که صدرا از ایشان به عنوان نمونه یک انسان کامل در ایمان نام می برد که عالیترین مرتبه ایمان را محقق ساخته است. رسول الله به آنچه که از سوی حق تعالی نازل شده ایمان آورده است. در عالم ممکنات پیامبرتنها شخصی است که خدا را ایمان آورد. تردیدی وجود ندارد که انسانهای زیادی به خدا ایمان دارند؛ اما جنس ایمان پیامبرr با همه خلایق متفاوت است. ایشان با فنای ذات خودش به ذات خداوند و با فنای صفات و افعالش در صفات و افعال خداوند ایمان آورد. این همان ایمان شهودی است که همه چیز را به عینه مشاهده میکند. این مرتبه از ایمان والاترین و رفیعترین مرتبه ایمان است؛ مرتبهای که اسرار عظیمی در خود دارد که عقول مجرده آن را تاب نمیآورند چه برسد به عقولی که در مقام توهم و خیال باقی ماندهاند.[۲۷۰]
با توجه به تعریف ایمان ـ اعتقاد و تصدیق قلبی ـ و ذکر مراتب آن، ایمان باوری است که گاهی از آن تعبیر به اعتقاد و اقرار زبانی میشود، گاهی به تصدیق و گاهی به معرفت یقینی و برهانی و گاهی نیز به معرفت شهودی و غیبی. گرچه صدرا همه این مراتب را ایمان میخواند اما او بین ایمان و ایمان حقیقی تمایز مینهد و ایمانی را شایسته مقام یقینی و حقیقی میداند که با علوم حقه برهانی حاصل شده باشد؛زیرا علمی که از طریق برهان قاطع برای نفس حاصل شود، زوالش ممکن نیست. این مرتبه از ایمان است که در معرفت شناسی دینی مد نظر است؛ یعنی همان باور صادق موجه. این نوع ایمان است که صادق است و صدق آن را میتوان توسط شواهد و قرائن کافی موجه ساخت. نکته بسیار اساسی که در نظریه ایمان صدرا جلوه مینماید و با مبانی فلسفی او سازگار است، این است که ایمان حقیقی همان علم و معرفت در مرتبه بالای آن است. زیرا چنانچه گذشت ایمان در لغت به معنای تصدیق است و تصدیق یکی از اقسام علم است و علم در فلسفه صدرا به معنای مطلق آگاهی به کار رفته است که شامل علم حصولی، حضوری، تصور، تصدیق، ادراکات کلی، جزئی و … میباشد. از سویی نیز علم سنخی از وجود است. پس ایمان وجود است. از این رو کسیکه به ایمان حقیقی دست یافته است در واقع نفسش از قوه خارج و به فعلیت و کمال رسیده است و به عالم ارواح و انوار ارتقاء وجودی پیدا کرده است و از همین حیث وجودی است که به وجود باری تعالی نزدیک و آماده ملاقات و دیدار خداوند میگردد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۲-۲-۵. متعلقات ایمان
مجموعه معارف و اصول دینی که در آیات قرآن ذکر شده است، متعلقات ایمان را تشکیل میدهند.
۱ـ اولین، اصلیترین و بنیادیترین متعلق ایمان، خدا است و متعلقات بعدی در سایه ایمان به خدا شکل میگیرد.} و الذین امنوا بالله و رسوله، اولئک هم الصدیقون{. [۲۷۱]
۲ـ دومین متعلق مهم و اساسی، ایمان به روز واپیسن است که خداوند در آیات قرآن یکی از مشخصه های مؤمنان را ایمان به روز رستاخیز برمیشمارد.
صدرا به تبعیت از آیات قرآن ایمان به خدا و روز واپسین را مرتبه عظیم و شریفی میداند که هر کسی به آن ایمان نمیآورد، جز کسانی که قرآن را بشناسند، در آیات آن تدبر و اندیشه کنند، به معانی والای آن علم پیدا کنند و در اثر انس با قرآن، قلبهایشان منور گردد. اعتقادی که از این طریق حاصل میشود با بصیرت شخص همراه است و با اعتقادی که با تقلید و روایت از غیر، بدون علم و برهان حاصل میگردد، متفاوت است.[۲۷۲]

    1. ایمان به پیامبر اکرم (ص) و سایر پیامبران.
    1. ایمان به کتابهای آسمانی بخصوص قرآن. }آمن الرسول بما انزل الیه من ربه… امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله{.[۲۷۳]
    1. ایمان به ملائکه.
    1. ایمان به امور پنهانی و غیبی. }الذین یؤمنون بالغیب..{.[۲۷۴]

این موارد مهمترین متعلقات ایمان را تشکیل میدهند، اما متعلقات دیگری نیز چون ایمان به طاغوت، حشر و نشر، نامه اعمال، کیفیت عذاب نیز وجود دارند که از ذکر آنها خوداری میشود .
طبق آنچه ذکر شده است متعلقات ایمان هم امور محسوس را در بر میگیرد و امور نامحسوس را. به عبارتی برخی گزارههای دینی،گزارههایی است که متعلق آنها امور مابعدالطبیعی را در بر میگیرند مثل ایمان به خداوند، جهان غیب و ملائکه؛ حال آنکه متعلق برخی گزارهها، امور طبیعی است. مثل ایمان به کتاب الهی که قابل مشاهده و رؤیت است. چنانچه گذشت مهمترین متعلق ایمان وجودمقدس خداوند تبارک و تعالی است که بر ما به حکم وظیفه شناختش واجب است. بنابراین ما نیز در ادامه این مهم را مورد بررسی قرار میدهیم.

۲-۲-۳. شناخت خدا

۲-۲-۳-۱. امکان شناخت خدا
کاملاً واضح و مبرهن است که خداوند موجودی محسوس نیست. از این رو با حواس ظاهری قابل شناسایی نیست و باید که با عقل آن را شناخت. شناخت با عقل به معنای تصور او و احاطه علمی به او است، زیرا تصدیق به وجود چیزی فرع بر تصور آن است. حال آنکه خداوند وجود مطلق و صرفی است که هرگز در تصورات محدود آدمی نمیگنجد. از این رو درباره شناخت خداوند اقوال و آرایی چند بدین شرح وجود دارد :
۱) با بیان فوق کسانی سر از شکاکیت در آورند و معتقد شدند تصور اینکه خدایی وجود دارد، غیر ممکن است. حتی بر فرض که خداوند وجود داشته باشد؛ اما از دسترس فکر بشر که بخواهد درباره وجود یا عدم آن نفیاً یا اثباتاً حکم کند خارج است.[۲۷۵]

    1. برخی نیز بر این عقیده شدند که همانطور که خداوند از نظرها پوشیده است، از عقول نیز پنهان است و همچنان که قابل اشاره حسی، خیالی و وهمی نیست، قابل اشاره عقلی نیز نیست. این گروه مطلقاً منکر معرفت به ذات خداوند و حتی صفات او نیز شدند و عقل را در این عرصه ناتوان یافتند. حداکثر معرفت را همان اعتقاد مردم کوی و برزن دانستندکه یک عقیده مبهم درباره خداوند است. اینان بحث و تفتیش در مورد خدا و صفات او را بدعت و رستگاری را در پذیرش بیچون و چرای هر آنچه در شرع آمده است، دانستند. این گروه به معطّلهمعروفند که مورد لعن صدرا قرار گرفته اند.[۲۷۶]
    1. عده ای نیز قایل شدند که انسان توانایی شناخت ذات، صفات و اسماء حق را دارد. این گروه که به مجسمه(تشبیه کنندگان خدا به مخلوقات) معروفند، ظاهر آیات و روایات را اصل قرار دادند و براساسآن معتقد شدند که صفات و افعال موجودات مادی در خداوند نیز جاری است.[۲۷۷]}الرحمن علی العرش استوی[۲۷۸]{خداوند بر عرش استوار است. نمونه بارزی از اعتقاد آنان در رابطه با مادی دانستن وجود خداوند است.
    1. عرفا نیز راه دیگر برگزیدند و پای عقل و استدلال را در این باره چوبین یافتند.

اما حق مطلب این است که تصور خدا از نوع تصور ماهیات نیست که به علت نامحدود بودنش نتواند به ذهن محدود بشر درآید. بلکه تصور خدا از نوع تصورآن سلسله معانی و مفاهیمی است که معقولات ثانیه فلسفی نام دارد. اینگونه تصورات مسبوق به صورت های حسی و خیالی نیستند؛ بلکه تصورات انتزاعیای هستند که عقل آنها را مستقیماً از صورتهای حسی و خیالی انتزاع میکند. این گونه تصورات همواره به صورت کلی در ذهن وجود دارند. مثل مفهوم وجود و عدم و علیت که مابهازای خارجی محسوسی ندارند و از این روی تصور مفهومی نیز از آن در ذهن شکل نمیگیرد. گرچه تصور ذات حق از قبیل تصور مفهوم وجوب وجود و علت و امثال اینها است؛ اما تفاوتی بین آنها و تصور ذات حق وجود دارد و آن تفاوت این است که تصور حق تعالی با ترکیب چند مفهوم از این مفاهیم یا یکی از مفاهیم با مفهومی از نوع ماهیات صورت میگیرد. مثل مفهوم واجب الوجود.[۲۷۹]
از این روست که عده کثیری در سیر اعتدال قدم برداشته و معتقد به شناخت نسبی از خداوند شدند. از نظر آنان انسان برحسب ظرفیت وجودی خویش قادر به معرفت حق تعالی است. پس آن چه که عیان است این است که عقل بشر برای شناخت ذات الهی محدود است و حدّ ومرز معینی دارد و قادر به گذشتن از آن حد نیست. و این به معنای انکار مطلق شناخت حق نمیباشد. پس راه شناخت باری تعالی برای همه انسان ها باز است و هر آن، رهرو راه را فرا میخواند.

۲-۲-۳-۲. راه های شناخت خدا

چنانچه گذشت در رابطه با امکان شناخت خدا، هستند کسانی که به شناخت نسبی از خداوند معتقدند. قائلان به شناخت خداوند بر سر اینکه از چه راهی میتوان خدا را شناخت، اختلاف نظر دارند. عدهای عقل و استدلال عقلی را تنها راه شناخت حق تعالی میدانند. در مقابل این گروه برخی راه دل را بر میگزینند و خدا را به چشم دل، ایمان میآورند. کسانی نیز هر دو راه را بدون حذف دیگری میپذیرند.
صدرا در این رابطه در ردیف آن دسته افراد است که هم عقل و استدلال عقلی را معتبر میدانند و هم دل و کشف عیانی را مغتنم می شمارند. وی بین دو گونه از ادراک بسیط و مرکب تمییز مینهد. ادارک بسیط به این معنا است که نسبت به آنچه که علم داریم، غافل باشیم و ندانیم که علم داریم؛ حال آنکه ادراک مرکب در جهت مخالف آن بدین معنا است که نسبت به آنچه که به ادراک درآمده است و علم به آن داریم، عالِم باشیم؛ بهعبارتی به علم خود شناخت داشته باشیم. ادارک حق تعالی نیز به همین گونه به بسیط و مرکب تقسیم میشود. ادراک بسیط خداوند از برای همه موجودات و ممکنات در اصل فطرتشان حاصل است و ما آن را در مبحثی جداگانه مورد لحاظ قرار خواهیم داد. اما آنچه که حائز اهمیت است، ادارک مرکب خداوند است. این نوع ادراک از دو طریق برهان واستدلال عقلی و کشف و شهود حاصل میگردد. کشف و شهود اختصاص به اولیای خاص خداوند و عرفا دارد و استدلال عقلی مختص حکما و اندیشمندان است. این نوع ادراک برخلاف ادارک بسیط که برای همه موجودات به طور مشترک حاصل است، از برای همگان محقق نیست. شناخت مرکب از خداوند به مدد کوشش عقلی یا کشف شهودی انجام میگیرد و سعی بلیغ رهرو را میطلبد. این نوع شناخت ملاک تکلیف و رسالت است.[۲۸۰] این جمله به صراحت بیان‌گر این است که تنها انسانهای عاقل مجاز به کسب این نوع شناخت هستند و تکلیف از کسانیکه قدرت تعقّل و تشخیص صحیح از سقیم را ندارند ساقط است. از این رو اگر خواهان ایمان حقیقی و یقینی هستی باید خدا را یا توسط ادله و برهان قاطع بشناسی و یا به واسطه کشف عیانی و شهود عرفانی او را دریابی، در غیر این صورت، شناخت نادرست از خداوند همان و به جرگه کافران غلتیدن همان. از این رو صدرا به تأکید بیان میکند که «پوینده راه را جز این دو راه ـ عقل و کشف و شهودـ راه دیگری نیست».[۲۸۱]
۲-۲-۳-۲-۱. نقش عقل در توجیه باور به خدا
حکما و فلاسفه اسلامی جایگاهی بس والا برای عقل قائلند. اما باید خاطر نشان کرد که از میان
کاربردهای گوناگون عقل چون ادراک مفاهیم کلی، تجزیه و ترکیب مفاهیم، استدلال و استنتاج و …. آنچه اینجا مدنظر است تواناییاش بر استدلال و استنتاج و حکم است و دقیقاً از همین رو است که عقل به عنوان مهمترین ابزار معرفت در حوزه دینی به شمار میرود. عقل از آن روی که استدلالگر است، قادر است حقیقت وحی، نبوت، رسالت، معجزه و عصمت را اثبات کند و از سوی دیگر مهمترین اعتقادات و باورهای دینی ـ وجود خدا، توحید، صفات ـ به مدد آن اثبات و مورد تصدیق و پذیرش واقع می شود.[۲۸۲]
این موضوع در رابطه با صدرا نیز به همین جدیّت مطرح است. او نیز عقل تجریدی محض را به دیده احترام مینگرد و در باب فضیلت عقل در حوزه دین و خداشناسی در کتاب عقل و جهل سخن بسیار رانده و نقش عقل را در این رابطه بسیار پررنگ و مؤثر نشان داده است. وی در رابطه با شناخت خدا به حدیثی از امام صادقu که میفرمایند عقل راهنمای مؤمن است اشاره میکند و در رابطه با مقام شامخ عقل معتقد است که مؤمن حقیقی کسی است که شناختش از خدا و روز رستاخیز تنها به مدد استدلال و نور برهان عقلی است نه تقلید یا نقل روایت یا شهادت و حکایت یا غیراز اینها که به حس و محسوس منتهی میگردند.گرچه توسط اینها هم عقیده محکمی برای شخص پدید میآید که منشأ عمل نیکو و پرهیز از فعل ناپسند است و از این رو در رهایی از کیفر و عقاب و رسیدن به ثواب، شخص را یاری میرساند؛ اما آنچه که باعث قرب به حق تعالی گشته، تنها به نور بصیرت عقلی امکان پذیر است. نور بصیرت عقلی همان است که اشیاء آنگونه که هستند دیده میشوند.آن نور عقلی، ایمان حقیقی است. بنابراین مؤمن حقیقی کسی است که جز به عقل بر چیزی تکیه نکند مگر در برخی مسائل فرعی عملی.[۲۸۳]
منظور از عقل در این حدیث، عقلی نیست که در مرتبه حس و خیال باقی‌مانده باشد، بلکه مقصود عقلی است که این مراتب را پشت سر گذاشته و بالفعل گشته است و به مقام فرقان (جدا کردن حق از باطل) رسیده است. این همان عقلی است که در طلیعه اسفار در تعریف فلسفه آمده است. در واقع غایت عقل نظری به این عقل ختم میشود که توسط آن انسان عالمی عقلی میگردد، مشابه عالم عینی و قادر خواهد بود اصل و حقیقت اشیاء را مشاهده کند.
با بیان این جمله «نور عقلی همان ایمان حقیقی است» بعد معرفتی ایمان مورد تأیید و تأکید واقع می شود. به واقع اینگونه است که معرفت نیز دارای سلسله مراتب است. در سطوح پائین باور و‌اعتقاد است و چون ارتقاء وجودی یافت به ایمان حقیقی مبدل میگردد.کسیکه به این درجه از ایمان و معرفت رسیده باشد، در واقع ایمان حقیقی و معرفت یقینی به همه موجودات و ممکنات ـ چه محسوس و چه غیر محسوس ـ دارد. با توجه به این بیان، علم به شیئی جدای از ایمان بدان شی نیست.
ایمان حقیقی به خدا نیز دقیقاً به همین نحو است. زمانیکه معرفت یقینی به وجود حقتعالی حاصل شده باشد این معرفت یقینی دقیقاً به معنای ایمان حقیقی نیز استعمال میگردد و از این رو نور عقلی همان ایمان حقیقی است.
بنابراین ایمان از نظر صدرا نوری است از انوار الهی که از جانب او بر قلب هر کس از بندگانش که بخواهد افاضه و تابش مینماید و انسان به واسطه آن ‌اشیاء را همانگونه که هستند، مشاهده میکند و آن نزد حکما گاهی حکمت نظری نامیده میشود و مراد از آن عبارت است ‌‌ازملکهای که انسان توانایی بر حاضر ساختن معلومات حقیقی را هرگاه که بخواهد بدون رنج به دستآوردن دوباره، داشته باشد و گاهی به کمال عقل و یا قوه نظری و دیگر گاه به عقل بالفعل وگاهی هم به عقل بسیط اجمالی نامیده میشود.[۲۸۴]
ما حصل سخنان گفته شده به این نتیجه ختم می شود که «خدا موجود است» باوری بدیهی و ضروری نیست و از این رو باید توسط ادله موّجه شود. در رابطه با توجیه باور به خدا سه رویکرد مهم وجود دارد.

    1. عده ای معتقدند وجود خداوند بدیهی نیست و باید برای اثبات آن برهان اقامه کرد.
    1. عدهای نظری برخلاف گروه نخست دارند و وجود خداوند را بدیهی و بی نیاز از اثبات میدانند.
    1. برخی نیز معتقدند گرچه وجود خداوند بدیهی است، اما بر بداهت وجود او میتوان برهان اقامه کرد. به عبارتی اقامه برهان تنها به این خاطر است که نشان دهد وجود خداوند بی نیاز از اثبات و استدلال است.

۲-۲-۳-۲-۱-۱. قرینه گرایی صدرا
صدرا از آن روی بر شناخت عقلی و استدلال عقلانی روی میآورد که قائل است معرفت و شناخت خداوند جزء علوم ضروری و بدیهی نیست؛ بلکه از جنس معارف نظری است و باید به نیروی عقل و در قالب استدلال اثبات شود. دو دلیل عمده این ادعای صدرا را پوشش میدهد. از یک سو گزارهها و باورها در نظام معرفتی صدرا، به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم میشوند. گزاره های نظری، گزارههایی هستند که برای موجه بودنشان نیازمند تأیید ادله و شواهد هستند؛ حال آنکه گزارههای بدیهی چنین نیستند و برای موجّه بودنشان نیازمند شاهدی نیستند، بلکه خود موجهاند. به عبارتی آنچه آنها را توجیه میکند بداهت ، وضوح و آشکاری خود این گزارهها است. بنابراین اگر گزاره «خدا موجود است» را به عنوان مهمترین متعلق ایمان بر اقسام بدیهیات عرضه داریم بیشک اذعان خواهیم کرد که جزء هیچ یک از بدیهیات ذکر شده به شمار نمیآید. بنابراین باور به این که«خدایی هست» باور و اعتقادی است که باید به شیوهای عقلانی آن را اثبات کرد. از سوی دیگر وی به استناد آیه}قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین{[۲۸۵] و }و من یدع مع الیه الهاً و ءاخر لا برهان له به{[۲۸۶]ادعای خود را تأیید میکند. وی در تفسیرش در این رابطه بیان میدارد که برای شناخت خداوند راهی جز نظر و استدلال و تدبر بر مبادی المطالبات و اوائل البراهین وعلم به کیفیت وجود خلایق و اطلاع بر حقایق آفاق و انفس وجود ندارد.[۲۸۷]
آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارد مبنی بر اینکه اولین تکلیفی که خداوند بر مکلفین واجب کرده است این است که آنها به ذات و صفات خدا با دلیل و نظر معرفت یابند.[۲۸۸]
وی در این رابطه به آیات دیگری از قرآن اشاره میکند که مضمون آیات دلالت بر این دارند که روش معمول و مرسوم انبیاء در رابطه با بیان معارف دینی برا‌ی مردم اینگونه بوده است که آنها این مباحث را به صورت مستدل برای مردم بیان میکردند. حتی ابهاماتی که برای خود انبیاء در مورد مبدأ و معاد پیش میآمد به صورت استدلال بیان و به همان صورت نیز رفع و دفع میشد. قصه ابراهیم خلیل الله و نحوه شناخت ایشان نسبت به خداوند از روی تدبر و نظر در آسمانها و زمین و نیز، زنده شدن مردگان در صحرای محشر نمونه آشکاری در صحت این ادعا به شمار میآید.
نظری بودن شناخت نسبت به خداوند از منظر حکیم شیرازی در پاسخگویی به اعتراضاتی که بر نظری بودن خداوند وارد شده است،کاملاً مشهود است. او در رد این اشکال که تصدیق به وجود خدا منوط به تصور خداوند و جنس و فصل قائل شدن برای او می باشد، در حالی که اینگونه نیست و تصور خدا غیر ممکن و محال است، چنین پاسخ میگوید که گرچه ذات خداوند به جهت حقیقت و کنه ذاتش که صرف الوجود است و نامتناهی، به تصور انسان در نمیآید، اما به لحاظ لوازم خاصش ـ واجب الوجود، مبدأ سلسله ممکنات ـ در حوزه تصورات انسان قرار میگیرد.[۲۸۹]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ق.ظ ]




چنانچه گذشت یکی از ابزارهای کسب معرفت قلب انسان است که توسط آن نفس حقایق و معانی مجردهای را ادرک میکند. از همین رو با عقل که ادرک کلیات میکند دو تفاوت عمده دارد.آنچه را که عقل از دور و به صورت مفاهیم کلی ادرک میکند، قلب از نزدیک به عنوان موجود خارجی مشاهده میکند. دیگرآنکه حوزه کاری عقل محدود است و تنها به ادراک مفهومات میپردازد، حال آنکه قلب به دلیل ادراک شهودی دامنه وسیعی را در بر میگیرد و بر بسیاری از حقایق کلی و جزئی عالم آگاه است.[۱۱۲] قسمی از علوم و معارف قلبی کشف و شهوداتی است که صدرا آن را به دو قسمصوری و معنویتقسیم میکند.

    1. کشف صوری: درک صور حقایق امور غیر مادی و نامحسوس توسط حواس باطنی پنج گانه در عالم مثال است. در واقع آنچه حواس باطنی می نامند اصل حواس ظاهری است که نفس در عالم مثال آنها را داراست و متناسب با آن عالم از آنها بهره میجوید. مانند دیدن صور ارواحی که شکل جسد به خود گرفته اند. ظاهر شدن ملک حامل وحی به صورت و هیأت یک پیر مرد بر پیامبرrیا شنیدن وحی به صورت سخنان موزون توسط پیامبرrیا استشمام نسیم عطر آگین فتوحات وگشایش ربانی و… .[۱۱۳]همه این موارد کشف و شهوداتی است که توسط حواس باطنی صورت میگیرد.گاهی این مکاشفات توأماً با هم رخ میدهد و گاهی نیز به صورت فرد فرد. اما آنچه که در خور توجه است این است که همه مکاشفات صوری تجلیاتی از اسماء الهی هستند. مثل مشاهده و دیدن که تجلیای از اسم «بصیر» است.[۱۱۴]البته مکاشفات صوری در بیشتر مواقع با آگاهی بر معانی غیبی و پنهانی همراه است. از این رو بیشتر آنها مکاشفات معنوی را نیز در پی دارند. از نظر صدرا بالاترین مرتبه مکاشفه که از یقین بیشتری برخودار است مکاشفهای است که صورت و معنی را توأما در بر گیرد.[۱۱۵]

وی توضیح می دهد که مکاشفه زمانی رخ می دهد که قلب (نفس ناطقه) به وسیله عقل عملی که از حواس باطنی قلب استفاده می کند، نورانی شود.
الف) کشف معنوی: این نوع کشف از صورت حقایق مجرد است و به اصل و ذات اشیاء مربوط میشود . به عبارتی حقـایق غیبی در روح و ذهن انسان میتابد و خود این حقایق دارای مراتبـی
به شرح ذیل است:

    1. معانی بدون هیچ سیر منطقی و استدلالی بر قوه مفکره انسان ظهور میکنند. به عبارتی ذهن بدون هیچ جهد و کوشش فکری از معلومات به مجهولات منتقل می شودکه آن را «حدس» می نامند.
    1. زمانی که معانی غیبی بر قوه عاقله که وظیفهاش به کارگیری قوه مفکره است، ظهور پیدا کند، نور قدسی نامیده می شود و حدس اثر این نور قدسی است که مرتبه نازله مکاشفه را تشکیل می دهد. در این دو مورد شهود عقلی صورت گرفته است. یعنی عقل بدون لحاظ مقدمات نتیجه را شهود میکند.
    1. این رتبه بالاتر از مرتبه قبلی است که معانی بر قلب انسان ظاهر میشوند که الهام نامیده می شود. البته در این مرتبه اثر حقیقی از حقایق و روحی از ارواح ظاهر میگردد. اگر انسان بتواند با حواس باطنیاش آنها را دریابد مشاهده قلبی نام دارد.
    1. مقام و منزلت این رتبه از همه مراتب بیشتر است. در این جایگاه معانی در مقام روح ظاهر میگردندکه شهود روحی نامیده میشود. در این مقام و مرتبه روح بهچنان جایگاهی میرسدکه معانی حقیقی را بدون واسطه و البته برحسب ظرفیت و استعداد خود از خداوند علیمِ حکیم دریافت و به مراتب زیرین خود از قلب و قوای آن میریزد.[۱۱۶]این همان مقام رسول الله است که روح ایشان مفتخر به دریافت وحی از خداوند شد. از این رو مکاشفات معنوی گاهی مکاشفات عقلی است مثل حدس و گاهی مکاشفه قلبی است مثل وحی و الهام.

نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که کسانی که به این مراتب دست می یابند نه به این معناست که قوه تفکر و تعقل را تعطیل وگوشه عزلت و انزوا اختیار کرده باشند بلکه اینان قوه نظری خود را به فعلیت رسانده و در پی آن به مقامات کشف و شهود دست یافتهاند.
۱-۲-۴-۳-۱.الهام
الهام نوعی کشف و شهود باطنی استکه انسان میتواند با تکیه بر آن در درون خود نسبت به چیزی علم پیدا کند.[۱۱۷] به عبارتی زمانی که خداوند به دل انسان چیزی را القاء کند که او را به فعل یا ترک فعل برانگیزد الهام نامیده میشود. این موهبت الهی بدون ادراک و اکتساب و فکربه دل انسان وارد میشود و یک امر غیبی است. شرط این موهبت این است که انسان را به انجام خیری یا ترک شری برانگیزاند.[۱۱۸]
با انقطاع نبوت نزول فرشته حامل وحی به صورتی که قابل مشاهده باشد و در هیأت انسان متمثل شود منقطع شد، اما عنایت و لطف خداوند الهام را همچنان در قلوب مؤمنین به ودیعه نهاده است. گسترده الهام از وحی فراختر است. برخی الهام مختص انسانها است، مثل کشف باطنی. برخی نیز ویژه حیوانات است و در میان آنها جاری وساری است. خداوند در قرآن کریم ساختن لانه توسط زنبور عسل را نمونه ای از الهام معرفی میکند.]و اوحی ربک الی النحل[.[۱۱۹]برخی نیز بین انسان و حیوان مشترک است. مانند افعال غریزی که از انسان و حیوان بدون تعلیم و آموزشی سر میزند.
صدرا در رابطه با الهام قائل است، زمانیکه نفس از پلیدی و زنگارهای دل پاک شد، استعداد پیدا میکند تا الهام بر قلبش جاری شود. الهام اثر وحی است. وحی روشن تر و قوی تر از الهام است. وی میگوید همه علوم در نفس کلی که از جواهر مفارق هستند، موجود است و عقل کلی مقامش برتر از نفس کلی است و کسی که به عقل کلی اتصال پیدا کند، از تابش انوار آن بر وجودش وحی متولد میشود. وکسی که به نفس کلی واصل گردد، از انوار و اشراقات آن الهام پدید میآید.[۱۲۰] وحی علم نبوی است و الهام علم لدّنی.
با تتبع در آثار صدرا محرز میگردد که خود صدرا معتقد است حقایق بسیاری بر وی الهام شده است و در مواقعی که در حل مسئله ای باز میماند این الهام بود که او را در حل مسئله یاری میداد. در مسائلی چون علم خداوند، مسئله تناسخ، امکان اخس، تجرد قوه خیال و …. .
از این رو قلب انسان است که محل نزول وحی و الهام میباشد. این چنین قلبی خود با کسب معــارف ناب و حقیـقی به منبـع معرفت تبدیل میشـود و خود نبـی سرچشمـهای از والاتـرین معــارف
میباشد که دیگران میتوانند از آن استفاده و به حصول معرفت دست یابند.
۱-۲-۴-۳-۲. وحی
وحی در اصل عبارت است از اعلام پنهانی، کشف مجهول، اعلام سریع و بیشتر به معنی اسم مفعول به کار می رود و مقصود از آن چیزی است که بالفعل کشف شده است. اصل وحی از تفهیم است و هر اشاره و الهام و کتابتی که سبب درک چیزی شود، وحی نامیده میشود.[۱۲۱]اما در اصطلاح شرع کلام خداوند که بر اولیاء و پیامبرانش نازل می شود، را وحی میگویند .
الف) اقسام وحی
وحی طبق آیات قرآن دو گونه است:
۱ـ وحی خاص: این معنا از وحی اختصاص به پیامبران و انبیاء علیه السلام دارد که یا با واسطه فرشته یا بدون واسطه آن انجام میگیرد که طبق آیه]و ما کان لبشر أن یکلمه الله الا وحیاً او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء انه علیّ حکیم[ به سه قسم تقسیم میشود.
ـ وحی مستقیم: در این طریق حقایق و معارف الهی بی واسطه ومستقیم بر قلب پیامبر نازل می شود و مخصوص حضرت رسولrاست. در این طریق خداوند بدون واسطه با پیامبر خود سخن میگوید.
ـ وحی از ورای حجاب: که معارف الهی از طریق صدایی شنیده میشود که در شیئی خاص ایجاد شده است. مثل وحی به حضرت موسیu.
ـ وحی به واسطه فرشته: حقایق از طریق فرشته توسط خداوند برگوش و جان پیامبرrنازل می شود.
۲ـ وحی عام: این قسم از وحی در میان همه موجودات از انسان گرفته تا حیوان و نبات مشترک است.
نحوه نزول وحی از منظر صدرا بدینگونه است که خاصیت روح انسان چنین است که وقتی از قوه به فعل خارج شد نور معرفت و ایمان که از آن تعبیر به عقل فعال میشود، بر نفس انسان شروع به تابیدن میگیرد که توسط این نور عقلی انسان میتواند حقایق عالم ملکوت و پنهانیهای جبروت را مشاهده کند. پس از این که روح انسان به این مقام رسید و معارف و علوم را بدون اکتساب وآموزش بشری از خداوند فرا گرفت، اثر آن به قوای روح سرایت می کند و صورت آنچه را که روح قدوسی مشاهده میکند برای روح بشری متمثل می شود و سپس از آن بر مرتبه پایینتر و برای حواس ظاهری چون گوش و چشم متمثل میشود و بدین ترتیب شخص محسوسی قابل رؤیت میشود و کلام منظوم الهی در نهایت فصاحت و زیبایی شنیده یا به صورت نوشتهای مورد مشاهده قرار میگیرد. بنابراین شخص محسوس همان فرشته حامل وحی است که جبرئیل نامیده میشود و کلام، کلام الهی و کتاب هم کتاب الهی ست.[۱۲۲]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

صدرا از آیه ۵۱ سوره شوری تفسیر دیگری ارائه میدهد. وی معتقد است بخش اول آیه اشاره به کلام حقیقی دارد که خود کلام مقصود اصلی و اولی است.
بخش دوم آیه اشاره به کلامی است که مقصود از آن چیز دیگری است، ولی مطلوبی است که لازم و ضروری کلام است و از آن جدا نیست. مثل فرمان الهی به فرشتگان.و در نهایت بخش سوم اشاره به مرتبه پایین کلام است که عبارت است از خطابات و بیانات الهی به مکلفین که از طریق پیامبرr به گوش مردم میرسد. در این نوع کلام به خاطر وجود واسطه امکان سرپیچی و نافرمانی یا اطاعت و متابعت وجود دارد. اما در دو نوع اول به خاطر این که فهمیدن و ادراک از کلام لاینفک است اطاعت و پیروی ضروری است.[۱۲۳]
برآیند و محصول ریاضت ها و انزوا و گوشه گیری های صدرا این بود که نباید راه دستیابی به حقایق علمی و تبیین هستی را در تفکر خشک، آنگونه که روش مشائیان است محدود و محصور کرد بلکه شعوروادراک آدمی که خمیر مایه افکار فلسفی او است همانطور که از راه قیاسات منطقی محصولی بی نظیر به نام تفکر و اندیشه به دست میدهد، ثمره دیگری نیز میتواند داشته باشد که بالاترین مقام آن وحی و نازلترین آن کشف و شهود است. از آن روی که ادراکات قطعی انسان حکایت از امر واقع میکند فرقی نمیکند که این ادراکات از طریق برهان یقینی حاصل شده باشند یا از طریق کشف و شهود و پس از اثبات صحت واقعیت توسط عقل و برهان قطعی دیگر تفاوتی نمیکند که حقایق مبدأ و معاد از طریق وحی بیان شود یا از طریق کشف وشهود یا براهین عقلی و منطقی.[۱۲۴]
روش صدرا در کسب معرفت ترکیب این سه راه است نه انتخاب یکی از آنها و حذف دیگری. وی معتقد است آنچه را که به دیده کشف و شهود کرده است در قالب براهین تحریر و در نهایت بر وحی منطبق ساخته است. بنابراین عالِم به حکمت متعالیه عالم به برهان،شاهد به عیان و مطابق دهنده کلام با شرع است.[۱۲۵]
از این رو محور و اساس در نظام حکمت صداریی وحی و انوار نبوت و ولایت است. هر سه روش مکمل یکدیگرند. فهم این نکته تنها در سایه سیر اسفار چهارگانه عرفا بر انسان معلوم میگردد؛ سفرهایی که با تهذیب نفس و ریاضتهای شرعی همراه است. بنابراین شناخت و معرفت گاهی از طریق وحی و رسالت حاصل میشود که نبوت نامیده میشود و گاهی از راه کسب و سلوک است که حکمت و ولایت نامیده میشود. وی معتقد است برخی از حقایق و معارف ضروری برای انسان هرگز به وسیله عقل و خردورزی حاصل نمیگردند. از جمله این امور معرفت و شناخت نفس است که از راه های بسیار ارزشمند شناخت حق تعالی به حساب میآیند که باید از مشکوه نبوت وتتبع و تحقیق در انوار وحی و رسالت و کتاب و سنت که ائمه اطهار از جدشان کسب کرده اند به دست آید.[۱۲۶] نسبت عقل در این زمینه با ولایت مانند نور حسی به نورفکری است.[۱۲۷]عقل از ابزارهای مهم و اساسی جهت کشف حقیقت است؛اما عقل جزئی راه به جایی نمیبرد. عقل باید به نور شرع منور گردد و به مقام کشف و شهود برسد تا بتواند حقایق را شهود کند.[۱۲۸]با عقل جزئی تنها مفهومی از اشیاء حاصل میگردد. فکر و عقل خود حجابی بین انسان و واقعیت است و صورتی که از اشیاء بر ذهن نقش می بندد مانع از شناخت و معرفت به ذات اشیاء میگردد. خود عقل اذعان دارد که در مسائل عالیه الهی که طوری ورای طور عقل است،عاجز و ناتوان است. از این رو راه ناجح همان کشف مؤید به وحی است. صدرا خاطر نشان میکند علت عدم ادراک حقایق فوق طور عقل به تعلق نفس به عالم ماده و زندگی در آن بر می گردد. عاجز بودن عقل از ادراک آن حقایق را نباید به پای سستی و متناقض بودن آن حقایق با حکم عقل گذاشت. وی در این راستا سخن غزالی را به یاری فرا میخواند.غزالی از باب هماهنگی عقل و شرع قائل است آنچه را که عقل سلیم حکم به محال بودنش میکند در مقام ولایت نیز جایز نیست. اما بی شک در مقام ولایت حقایقی وجود دارد که عقل از ادراک آن ها عاجز است . دقیقاً از همین روی است که عقل باید توسط وحی و کشف و شهود حمایت گردد.بنابراین غزالی کسانی را که تفاوتی بین آنچه را که عقل محال میداند و آنچه را که عقل بدان نمیتواند احاطه داشته باشد و پایش در آن حوزه لغزان است، قائل نیستند را مورد طعن و کنایه قرار داده و مرتبه آنها را کمتر از آن میداند که مورد گفتگو قرار گیرند و معتقد است آنها را باید به جهلشان وا گذارد.[۱۲۹]

فصل دوم :
معرفت شناسی دینی

۲-۱. معرفت شناسی دینی[۱۳۰] در جهان غرب
معرفت شناسی دینی، معرفت شناسی به معنای خاص آن است که موضوع آن تجزیه و تحلیل همه گزارههایی است که برآمده از دین هستند. از این رو در این علم درباره موجّه و ناموجّه بودن این گزارهها بحث میشود. دل مشغولی این نوع معرفت شناسی در رابطه با منبع و منشأ باورهای دینی، مفهوماتی چون توجیه، صدق و عقلانیت باورهای دینی به ویژه باور به وجود و ماهیت خدا است.[۱۳۱]
بنابراین فرد میتواند از بحثهای معرفتشناسانه انتظار داشته باشد تا بر روی سؤالاتی این چنینی تمرکز کند: آیا انسان میتواند به باورهای دینی معرفت داشته باشد؟[۱۳۲] چه عواملی باید مهیا گردد تا معرفت دینی حاصل شود؟ باور به خدا چگونه توجیه میشود؟ آیا ایمان با عقل مرتبط است؟ اعتراض و انتقادهایی که در رابطه با معرفت دینی یا معقول بودن باور به خدا وجود دارد، چیست؟[۱۳۳]و ….. اینها همه سؤالاتی است که ذهن معرفتشناسان را به خود مشغول کرده است. عمده توجه معرفت شناسان دینی در رابطه با باور به خدا و بیشترین دلمشغولی آنها توجیه باور به وجود او است. در واقع پاسخ به این سوال که آیا خدا وجود دارد؟چگونه وجودش را میتوان ثابت کرد؟ آیا اعتقاد به خدا معقول و موجه است؟، در حوزه دین، کاری معرفتشناسانه است. می توان گفت این مسائل به ویژه موضوع عقلانیت باور به خدا یا باورهای ویژه در مورد خدا در واقع از زمانی پیدا شدند که یک دین با ادیان رقیب یا با ملحدان[۱۳۴] و لاادریگران[۱۳۵]مواجهه شد. بنابراین آغاز معرفت شناسی را می توان این گونه ترسیم کرد.[۱۳۶]

۲-۱-۱. تعریف دین

در رابطه با دین تعریف مشخص و واحدی وجود ندارد. به نظرمیرسد شاید به این خاطر باشد که دین دارای ابعاد مختلفی است و برای هر جامعهای بعدی از آن شناخته و ظاهر شده است. در نتیجه دین را به همان بعد تعریف کردهاند. از این رو تعاریف زیادی از دین وجود دارد و به خاطر همین تعاریف گوناگون، یافتن یک حداقل مشترک، بسیار مشکل مینماید. از سوی دیگر اگر بخواهیم یک دین خاص را برگزینیم بیشک بایستی ویژگیهای کلی را که به ظاهر، ادیان در آن مشترک هستند، را نادیده بگیریم و تنها به همان بعدی که شناخته شده است اکتفا کنیم. بنابراین طبق نظریه «شباهت خانوادگی» ویتگنشتاین میتوان در میان ادیان وجه مشترکی را یافت. از همین رواست که پترسون و دوستانش طبق تقسیم بندی نینان اسمارت[۱۳۷] از دین (بعد اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی، شعایری، اسطوری، اخلاقی) تعریفی از دین ارائه دادهاند.
آنها دین را مجموعهای از اعتقادات، اعمال و احساسات (فردی و جمعی) تعریف میکنند که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.[۱۳۸] در معرفتشناسی، اعتقادات، بیش از بخشهای دیگر دین حائز اهمیت است. از آنجا که اعتقادات در قالب گزاره بیان میشوند، متصف به صدق و کذب می گردند. همه ادیان در بعد اعتقادی مشترک هستند. متعلق اعتقادات واقعیتی متعالی[۱۳۹] است. پیش فرض اعتقاد یافتن به این واقعیت متعالی، شناخت است. به عبارتی تا شناخت از چیزی حاصل نگردد ، نمی توان بدان معتقد شد. شناخت این جنبه از دین با عقل میسر است. از این رو دیگر وجه مشترک ادیان، بعد عقلی است. بعد عقلی به اعتقادات اساسی یا مدعیات صدق و کذب بردارآن دین راجع است.[۱۴۰] در واقع بعد معرفتی و اعتقادی دین است که حائز اهمیت و در کانون توجه است.
این تعریف رایج از دین تا دوره رنسانس[۱۴۱] است که دین را مجموعهای از گزارهها می داند که به صورت وحی بر انسان عرضه شده است. در معرفتشناسی دینی در باب معقولیت این گزارهها بحث می شود. به عبارتی ابزار مهم معرفت به گزارههای دینی، عقل است و عقل توان اثبات این گزارهها را دارد.
«خدا وجود دارد»مهمترین گزاره دینی است. از این رو در طول تاریخ مسیحیت انواع براهین در رابطه با اثبات وجود خدا از سوی متکلمین و فلاسفه عرضه شده است. بدین ترتیب بعد معرفتی دین است که در کانون توجه قرار دارد. اما در دوره رنسانس با رواج شکاکیت توانایی عقل در باب اثبات گزارههای دینی مورد تردید و در نهایت انکار شد. شکاکان قائل شدند که در اثبات این گزارهها نمیتوان به عقل استناد کرد. عواملی چند را میتوان در باب ناتوانی و بروز شکاکیت برشمرد. حمله کانت به الهیات طبیعی که اساس کار آن اثبات گزارههای دینی بود. وی براهین اثبات خدا را دارای ضعف میدانست؛ چرا که این براهین با عقل سروکار دارند، حال آنکه خدا در محدوده عقل نظری نمیگنجد. نقد هیوم بر برهان غایت شناختی[۱۴۲] و وجود شناختی[۱۴۳]، اثبات ناپذیری برخی آموزههای دینی (تجسد، تثلیث ،مرگ فدیه وار مسیح) توسط عقل، معیار قرار دادن تجربه حسی برای تعیین ارزش همه گزارهها از جمله گزارههای دینی و تحلیل مادیگرایانه از پدیده های ماوراء طبیعی و انسان محوری، نقد کتاب مقدس و… . انها همه از عوامل بسیار اساسی است که حوزه نظری و معرفتبخش دین را مورد خدشه قرار داد[۱۴۴] و باعث شد تا دین از ساحت معرفتیاش جدا و به ساحت احساسی، درونی و شهودی کشانده شود. در این ساحت دیگر سخنی از اثباتپذیری در میان نیست؛ چرا که دیگر دین مجموعهای از گزارهها نیست. در این موضع گروهی بر پایه شکاکیت و نفی اعتبار عقل ایمانگرایی را برگزیدند وگروهی نیز جهت دستیابی به دین، تجربه دینی را اساس کار خود قرار دادند. به این ترتیب در معرفت شناسی دینی نیز انقلابی رخ داد. از این رو معرفت شناسی دینی در رابطه با رویکرد نخست، سروکارش با گزارهها و یافتن معیاری جهت صدق و کذب گزارههای دینی است. در واقع تمرکز اصلی معرفت شناسی توجیه عقلانیت باورهای دینی به طور عام و باور به وجود خدا به طور خاص است. به همین منظور براهین بسیاری له خداوند اقامه شد. اما در رابطه با رویکرد دوم عقلانیت منزوی شد و احساس درونی و عاطفه نمایان گشت. این بخش از دین معرفت بخش نیست زیرا متعلق ایمان و تجربه مجموعهای از گزاره ها نیست، بلکه یک حقیقت خارجی است.

۲-۱-۲. باور دینی[۱۴۵]

زمانی که گزاره های دینی(امور اعتقادی، اخلاقی، باور به مسائل تاریخی یک دین) بر انسان عرضه شود و ذهن محتوای آن گزارهها را بپذیرد، شخص دارای باور دینی شده است.[۱۴۶] باور دینی همان معرفت دینی نیست. طبق تحلیل سنتی معرفتشناسان از معرفت برای اینکه باور به معرفت تبدیل شود باید توسط ادله موجه شود.در این هنگام است که میتوان نام معرفت را برآن نهاد.

۲-۱-۳. معرفت دینی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ق.ظ ]




طبق مقدمات فوق تقریر صدرا از دیدگاه متکلمین این گونه است که اجسام از حرکت و سکون ـ که هر دو حادثاندـ خالی نیستند. و هر چیزی که از حوادث خالی نباشد، خود نیز حادث است. از این رو همه اجسام حادثاند و هر حادثی نیازمند محدِث است. پس محدِث آن به خاطر استحاله دور و تسلسل غیر جسم و جسمانی است و آن همان باری تعالی است.[۳۰۴]
ب) تقریر برهان متکلمین در کتب کلامی
عالم حادث است، پس باید علت و پدیدآورندهای داشته باشد. حال اگر آن علت و پدیدآورنده خود نیز حادث باشد و به موجود قدیمی منتهی نشود، تسلسل یا دور لازم میآید. تسلسل ودور محال است. پس باید به پدیدآوری قدیم منتهی گردد. مطلوب ثابت شد؛ زیرا قدیم بودن مستلزم واجب بودن است.[۳۰۵]
باید افزود که تقریر این برهان براساس اسلوب متکلمین که ملاک نیازمندی معلول به علت را حدوث میدانند و حرکت را تنها در اعراض می بیند، خالی از اشکال نیست. اشکالاتی که بر این برهان وارد شده است به شرح ذیل است:
۱ـ حدوث، علت نیازمندی معلول به علت نیست؛ زیرا حدوث وصف وجود است و در تحلیل عقلی متأخر از وجود و به عبارتی بعد از وجود است. از این رو اگر علت نیاز و حاجت حدوث باشد، آنگاه حدوث باید چند مرتبه مقدم بر خود، وجود داشته باشد و در نتیجه محذور دور مضمرـ تقدم شیء بر خودش ـ پیش میآید.[۳۰۶]
۲ـ اگر دلیل احتیاج جهان به خداوند حدوث آن باشد، بر فرض اینکه ماده را نیز حادث بگیریم نه ازلی، آنگاه زمانی که عالم جسمانی حادث شد و از کتم عدم بیرون آمد، دیگر نیاز به مبدأ فاعلی نخواهد داشت. زیرا دیگر حدوثی وجود ندارد تا علت نیازمندی عالم به مبدأ فاعلی و هستی گردد؛ زیرا چیزی که برای اولین بار حادث شد، دوباره به وجود نمیآید تا از پدیده بودنش استدلال بر نیازمندی او شود.[۳۰۷]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

    1. از آنجایی که متکلیمن قائلند عالم جسمانی تنها در اوصاف و اعراض خود حادث است و از همین بعد نیز نیازمند محدث میباشد. بنابراین این برهان از پاسخگویی به کسانی که شبهه ازلیت ماده را مطرح می کنند، عاجز است.[۳۰۸]

۴). برهان حدوث تنها به محدثی که قدیم است ختم می شود حال آن که از اثبات وجوب موجود قدیم عاجز است.[۳۰۹]
حل اشکالات برهان حدوث توسط صدرا
صدرا اشکالات وارد شده بر برهان حدوث را با توسل به حرکت جوهری رفع و دفع می کند. وی با اثبات حرکت جوهری، تجدد و تغییر را به جوهر و ذات متحرکها نسبت میدهد. از این رو تمام امور موجود در عالم طبیعت پیدرپی در حال تغییر و دگرگونی است و آنی عالم آرامش و ثبات ندارد و به تبع حرکات و سیلان در جوهر و ذات اشیاء، اعراض و اوصاف نیز در حرکت و تحولند و عالم جسمانی با همه آنچه که در آن هست، در هر آنی زوال پذیر است. بنابراین سراسر عالم جسمانی به عنوان یک وحدت شخصی در سیلان و تجدد است و نیازمند محدِثی فوق طبیعی است.[۳۱۰]
از سوی دیگر وی در رابطه با مشکل دور قائل است حدوثی که در مورد عالم مطرح است «حدوث ذاتی» است نه حدوث زمانی. «حدوث ذاتی» معنای مسبوق بودن وجود شیء به عدمی است که در مرتبه ذات آن قرار دارد. از این رو حدوث ذاتی به معنای حدوث وجودی است. بدین ترتیب اشیاء در وجودشان ذاتاً نیازمند و محتاج به غنی بالذات هستند و دیگر مشکل دور مطرح نیست.[۳۱۱]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۳. برهان وجوب و امکان
یکی از براهین مهمی که فیلسوفان و متکلمان برای اثبات واجب تعالی به آن استدلال کرده اند، برهان «وجوب و امکان» است. با جستجو در آثار حکما و فلاسفه مقبولیت آن را به وضوح میتوان یافت. این برهان اولین بار در آثار فارابی دیده شده است[۳۱۲] و سپس ابن سینا از آن وام گرفت و آن را به طور جامع ولی با بیانی ساده ارائه داد. این برهان مدعی است وجود واجب تعالی را بدون وساطت مخلوقات اثبات میکند. اگر چه صدرا برهان ابن سینا را معتبر دانسته و در اسفار و شواهد ـ درشواهد به سبک ابن سینا نزدیک است، با این تفاوت که از مفهوم وجود بر خود وجود تکیه شده است، ولی در اسفار بسیار متفاوت ارائه شده است ـ بهره برده ولی آن را به عنوان برهان صدیقین به رسمیت نمیشناسد و میگوید: «هذا المسلک أقرب المسالک الی منتهج الصدیقین». زیرا در برهان ابن سینا مفهوم وجود به عنوان حدوسط واقع شده است، حال آنکه در برهان صدیقین حقیقت وجود مدنظر است و در برهان حدوسط قرار گرفته است.[۳۱۳]
در نهایت اینکه در برهان وجوب و امکان از امکان ماهوی مدد گرفته شده است. امکان ماهوی به این معنا است که در صورتیکه ذات یک شیء مورد تعقل واقع شود، این شیء بر حسب ذات نه‌ اقتضای وجود دارد و نه افتضای عدم و هر آنچه که ماهیتش ‌چنین باشد، نیازمند مرجحی است تا آن را از حالت تساوی خارج کند. این برهان کاملاً عقلی و فلسفی است و در مقدمات آن از هیچ امر محسوسی استفاده نشده است. در ادامه ابتدا تقریر برهان را بر مبنای امکان ماهوی بیان و سپس آن را براساس مبانی ویژه صدرا ارائه میدهیم.
الف) تقریر برهان براساس امکان ماهوی
اگرچه از این برهان تقریرهای مختلفی ارائه شده است اما معروفترین تقریر متعلق به ابن سینا است . از این رو ما نیز به تقریر او اکتفا کرده و آن را بر پایه امکان ماهوی ذکر میکنیم.
هر موجودی اگر با توجه به ذاتش و بدون هیچ تعلقی به غیر لحاظ شود یا واجبالوجود است، یا ممکن الوجود. اگر موجود مورد نظر واجبالوجود باشد، مطلوب ثابت است و اگر ممکن الوجود باشد وجودش برای موجود شدن نیازمند مرجحی است. حال اگر مرحج ممکن باشد خود دوباره نیازمند مرجح دیگری است و به همین نحو تا بی نهایت این نیازمندی ‌ادامه دارد. سلسله ممکنات به خاطر استحاله دور و تسلسل باید در نهایت به مرجحی ختم شود که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد. در این صورت این واجب الوجود همان مطلوب ماست که وجود خداوند است.[۳۱۴]
خصوصیت بارز این تقریر این است که وجود واقعیت مفروض گرفته شده است و این به معنای نفی سفسطه و ورود به واقعگروی است. ابن سینا از تقریر این برهان بر خود میبالد وآن را شایسته نام صدیقین میداند. وی معتقد است در این برهان آنگونه که متکلمین حدوث اجسام و اعراض را و حکمای طبیعی نیز وجود حرکت را واسطه در اثبات حق قرار دادهاند، هیچ یک از مخلوقات خداوند واسطه در اثبات قرار نگرفته است. بلکه این روش، روش الهیون است که تنها پس از نفی سفسطه و قبول واقعیت، بدون نیاز به واسطهای دیگر، با یک تقسیم عقلی دایر بین وجود واجب و ممکن الوجود که اگر ممکن باشد، به دلیل نیازمندی به علت و استحاله دور و تسلسل منتهی به واجب تعالی میگردد مطلوب ثابت خواهد شد. با این برهان ابتدا ذات واجب تعالی اثبات میشود و پس از ذات، صفات ودر نهایت افعال اثبات میشود. شیخ این برهان را به دلیل اینکه یقینآور است، اولی تر از روش حکمای طبیعی میداند. چرا که در برهان اگر از علت پی به معلول برده شود، از یقین و جزم برخوردار است و این برهان نیز دقیقاً دارای چنین ویژگی بارزی است.[۳۱۵]
ب) تقریر برهان براساس امکان فقری
اعتقاد صدرا بر اصالت وجود زمینهای برای طرح برهان امکان فقری مهیا کرد. موجودات علاوه بر امکان ماهوی از امکان دیگری برخوردار هستند که عین ذات آنها به معنای واقعیت است نه به معنای ماهیت. این معنا از امکان درموجودات خاصی که از حق تعالی فائض هستند به فقر و نقص ذاتی آنها بر میگردد که به واجب تعالی تعلق ذاتی دارند. از این رو هیچ قوام و استقلالی از خود ندارند. تقریر برهان بدین صورت است که وجود معلول عین ربط و وابستگی به وجود علت است و حصول مستقلی جدای از علتشان ندارد. حال اگر خود این علت معلول علت بالاتر باشد، فقر و نیاز نیز در مورد آن علت صدق میکند. اگر این سلسله همین طور ادامه پیدا کند و معلولها و علتهایی داشته باشیم که هر علتی از این سلسله معلول علت بالاتر از خودش باشد، آنگاه سلسهای از ربطها و وسایط خواهیم داشت و از این رو هیچگاه فقر و نیاز موجودات معلول برطرف نخواهد شد. بنابراین باید موجود غنی و مستقلی وجود داشته باشد تا این موجودات وابسته در سایه آن تحق یابند و آن موجود غنی و بی نیاز همان واجب الوجود است. }والله الغنی و انتم الفقراء{.[۳۱۶]
این برهان دارای دو امتیاز مهم نسبت به براهین حدوث، حرکت و امکان و وجوب دارد.۱ـ اینکه این برهان بهطور مستقیم به اثبات واجبتعالی میپردازد. ۲ـ این برهان از محذور دور و تسلسل درامان است؛ زیرا تا وجود واجب تعالی اثبات نشود امکان تحقق دیگر ممکنات محال است.
طبق این برهان هر وجودی که به واجب تعالی نزدیکتر باشد ارتباطش با آن شدیدتر و تصور جدائیش دورتر است. بدین معنای واسطه بین او و بین جاعل بسیار کم است.[۳۱۷]
۲-۲-۳-۲-۱-۲-۴. برهان معرفت نفس
صدرا یکی از راه های معرفت به خدا را نفس و اندیشیدن درنفس میداند.[۳۱۸] وی بعد از برهان «صدیقین» برهان «معرفت نفس» را از بهترین و ارزشمندترین راه های اثبات وجود خدا به شمار میآورد. ارزش و اعتبار این روش به این است که سالک و روند عین مسلک و راه میباشد و اگر سالک راهی را که عین خودش است به انجام برساند به مقصود و مقصد خود که همان شناخت حق تعالی است، نایل میگردد.
در آثار و تألیفات صدرا بسیار بر تدبر و نظر کردن در نفس و انفس اشاره، بلکه تأکید شده است. هدف از این تدبر تقرب و نزدیکی به خداوند و‌رسیدن به سعادت اخروی است. آنچه که در نزد صدرا در این رابطه مهم می نماید نحوه تقرب جستن بر حق تعالی است. او معتقد است این تقرب جز به واسطه علم و معرفت حاصل نمیگردد. صدرا گاهی برهان معرفت نفس را بر مبنای طبیعیون در آثارش تبیین میکند و گاهی بر اساس حرکت جوهری خود به تقریر آن میپردازد.
الف) تقریر برهان بر مبنای طبیعیون
یکی از براهینی که حکمای طبیعی برای اثبات وجود واجب تعالی اقامه کردهاند، برهان « معرفت نفس» است که از مقدمات چندی به صورت زیر تشکیل شده است:
۱ـ نفس ذاتاً از ماده و عوارض ماده مجرد است. اکثر قریب به اتفاق حکما و فلاسفه تجرد نفس را پذیرفته اند.
۲ـ نفس حادث به حدوث زمانی با بدن است. این نظر با دیدگاه مشائیان که قائل به قدیم بودن نفس انسانی هستند در تقابل است. اعتقاد به قدیم بودن نفس به دو علت محال است. یکی اینکه تمایز نفوس انسانی بدون تعلق به ابدان ممتنع است، دیگر اینکه تناسخ باطل است.
۳ـ هر حادثی ممکن و در تحققش نیازمند علت است.
۴ـ علت و سبب وجود نفس جسم و قوه جسمانی نیست؛ زیرا جسم بما هو جسم اگر علت وجود نفس باشد، باید همه اجسام که در جسم بودن با هم مشترکند، دارای چنین نفسی باشند، حال آن که اینگونه نیست و بسیاری از اجسام نفس ندارند. قوه جسمانی ـ خواه نفس دیگری یا صورت جسمانی یا عرض جسمانی ـ نمیتواند علت تحقق نفس باشد. زیرا قوا و نیروهای جسمانی زمانی تأثیر می‌گذارند که دارای وضع خاصی با نفس باشند، حال آنکه بین یک امر مادی و یک امر مجرد هیچ گونه ارتباط وضعی برقرار نیست. چرا که قوای جسمانی همانطور که از نامشان بر میآید تنها در رابطه با اجسام و اشیای مادی عمل میکنند نه مجردات.
نتجه مقدمات فوق چنین است که نفس درتحققش نیازمند علتی غیر مادی و فوق طبیعی است.
آن علتِ مجرد یا واجب الوجود است که در این صورت مطلوب ما ثابت می شود، یا ممکن الوجودی است که به دلیل بطلان دور و تسلسل درنهایت باید به واجب الوجود منتهی گردد و این همان مطلوب است.[۳۱۹]
ب)تقریر برهان بر اساس حرکت جوهری
نفس انسان بین دو عالم عقل و طبیعت قرار دارد، از این رو دو وجهی است؛ وجهی به سوی عالم ملکوت و وجهی به سوی عالم طبیعت. نفس از آن نظر که ملکوتی است و تجرد ذاتی دارد ، مورد نظر و حائز اهمیت است، نه از آن نظر که جنبه تدبیری و تعلقی به بدن دارد. همین تعلق نفس به بدن ایجاب می‌کند که در نهایت نفس به سوی واجب تعالی بازگردد. به واقع اصل نفس مجرد است و زمانی که به تدبیر بدن مشغول است، تمام دغدغهاش بازگشت به موطن واقعی خودش است. از این رو است که باید سـیر تکـاملی خود را بپیـماید تا به واجبتعالی که از زمـان و مکـان مقدس است برسد تا
ثبات و آرامش بیابد.[۳۲۰]
صدرا دقیقاً از همین منظر به تقریر برهان معرفت نفس میپردازد که در ذیل با ذکر مقدماتی آن را چنین اقامه میکند:
۱ـ حقیقت و ذات نفس انسان از عالم غیب ملکوت و مستعد قبول فیض نور الهی بدون واسطه است.[۳۲۱]
۲ـ نفس انسان جوهری ملکوتی است که براساس حرکت جوهری و در مسیر تکاملیاش از قوه به فعل خارج میشود.
۳ـ نفس در سیر تکاملیاش ناچار از مکمل عقلی است که او را از قوه به فعل و از نقص به کمال برساند.
۴ـ مکمل عقلی نفس، عقل بالفعل است. زیرا اگر این مکمل، خود، عقل بالقوه باشد آنگاه اعطا کننده کمال به نفس، فاقد آن و خودش ناقص است. از این رو خود آن نیز برای خروجش از قوه به فعل، نیازمند مخرج دیگری خواهد بود.
۵ـ دور و تسلسل باطل است.
پس باید مکمــل عقلی نفس، عقـل و عاقـل بالفعـل باشد،که یا همان باری تعالی است یا فرشته
مقربی ازمخلوقاتش که در نهایت به واجب تعالی منتهی میشود. بدین ترتیب نفس باب الله الاعظمی است که انسان از طریق آن به واجب تعالی میرسد.[۳۲۲]
۲-۲-۳-۲- ۱-۲-۵ . برهان صدیقین
درحکمت نظری خداشناسی هم نخستین گام است و هم هدف نهایی به شمار میرود. در رابطه با اثبات وجود خدا راه های مختلفی وجود دارد که اهمّ آنها از منظر علما، طبیعیون، فلاسفه و متکلمین مطرح گردید. سستترین این روشها در فلسفه قدیم، برهان حرکت است و قویترین آنها برهان وجوب و امکان. در این میان برهان صدیقین صدرا متقنترین برهان خداشناسی است که در آن از تأمل درحقیقت وجود به وجود حقتعالی استدلال میشود. «صدیقین» برای شناخت ذات خداوند از این شیوه بهره میجویند. چنانچه گذشت صدرا تقریر ابنسینا از برهان صدیقین را مورد نقد قرار داد؛ البته نه از آن جهت که اصل برهان دارای اشکال باشد، بلکه از این نظرکه از مفهوم وجود بر وجود واجب تعالی استدلال شده است، نه ازحقیقت وجود. بنابراین وی این برهان را شایسته نام «صدیقین» ندانست.‌‌ وی خود تقریری جدید و متفاوت از این برهان ارائه داده و مدعی است از حقیقت وجود به وجود واجب استدلال شده است. صدرا در ارائه این برهان از تأثیر عرفا برکنار نبوده است. این برهان بر مبانیای چند به شرح ذیل استوار است:
۱ـ اصالت وجود: اولین اصل فلسفیای که صدرا به اثبات آن میپردازد و قواعد حکمی خود را بر آن بنیان مینهد، اصالت وجود است؛ یعنی آنچه که حقیقتاً در خارج تحقق دارد، اصیل و واقعی است و بالبداهه پذیرفته میشود. وجود حقیقتی اصیل است که تنها با شهود قابل شناسایی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:49:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم