کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



ارتباط کمال گرایی با برنامه ی تربیتی حج
کمال گرایی انسان در حج به بالاترین نمود خود می رسد.در حج انسان حج گذار پیوسته در جهت کمال وجودی خویش در حرکت است.اگر هریک از اعمال حج را مرحله ای از مراحل کمال فرض کنیم،در پایان و بعد از انجام اعمال منا به بالاترین درجه کمال وجودی خویش که همان لقای امام و از بین رفتن کثافات درونی خویش توسط امام است، می رسد.
۴-۴- بخش سوم : بررسی سؤال سوم تحقیق
اسرار تشریع حج از منظر قرآن و روایات چیست؟
هرعبادتی رابطن وسری است زیرا اولاً عبادت از اموری است که خدای سبحان درکتاب خویش ازآن سخن گفته است. ثانیاً کتاب خدارا ظاهری است وباطنی؛« إنَّ لِلکِتابِ اللِه ظاهِراً وَباطِناً …»(جوادی آملی،۱۳۸۳،ص۱۵۹)
ظاهر آن راانسان درقالب چشم جهان بین می بیند وباطن آن رابا قلب نهان بین خویش درمی یابد. درتفسیر آیه «یعلمهم الکتاب والحکمه ویزکیهم» گفته شده است که رسول خدا ازیک سو مبین قرآن وحکمت است (یعلمهم) وازسوی دیگربیانگر رازورمز این کتاب وحکمت می باشد(یزکیهم).تزکیه هرعملی عبارت است ازبیان اسرار آن عمل.(درویش،۱۳۸۲،ص۱۹)
در این بخش محقق سعی دارد به بررسی سرّحج به طور عام واسرار مناسک حج به طور خاص بپردازد:
۴-۴-۱- سرّ عام حج
عبادت و از آن جمله حج،مانند دیگر موجودات عالم،از خزاین غیب الهی نازل شده است؛«وإن مِن شَی ء الّا عِندَنا خَزائِنُهُ ومانُنَزِّلُهُ الّا بِقَدَرٍ مَعلومٍ؛و همانند سایر موجودها به واقعیتهای تنزبل یافته از مخازن غیب متّکی است.پس کسی که این امور عبادی را بشناسد و بدانها عمل کند،به ریشه ی آنها که همان مخزن غیب است می رسد.
روایاتی که درباره ی صورتهای باطنی اعمال عبادی وارد است،ناظر به همین معناست و انسان در برزخ نزولی یا برزخ صعودی باآن واقعیتها آشنا می شود.البته شمار اندکی از انسانها قبل از تنزّل حقایق آن اعمال به این عالم(در برزخ نزولی) به انها آگاهی دارند؛چنان که سایر مردم بعد از مرگ(در برزخ صعودی)به حقیقت نماز و حج و زکات پی می برند و آنها را در صورتهای ملکوتیشان می بینند.چنان که در حدیث است:«چون بنده ی مؤمنی بمیرد،همراه او شش صورت داخل قبرش می شود.یکی ازین صورتها زیباتر ، نورانیتر،خوشبوترو پاک سیماتر از دیگران است.آنگاه صورتی در سمت راست و صورتی درسمت چپ و صورتی دیگر رو به رو و صورتی دیگر در پشت سر او و یکی دیگر در کنار پایش و آنکه زیباتر از همه است بالای سر او قرار می گیرند.پس اگر(عذاب یا هر امر ناگوار دیگری)بخواهد از سمت راست آن مؤمن درآید صورتی که در سمت راست قرار دارد او را مانع می شود و همین طور از سایر جهات در می آید.سپس(آن مؤمن)می پرسد:خدا به شما پاداش نیکو دهد شماکیستید؟صورتی که در سمت راست بنده قرار دارد میگوید:من نمازم و آنکه در سمت چپ است میگوید:من زکاتم و آنکه رو به روی بنده است گوید:من روزه ام و آنکه پشت سر اوست گوید:من حج و عمره هستم و آنکه درکنار پاهای اوست گوید:من نیکی ای هستم که به برادرانت رساندی.آنگاه همه ی آن صورتها از آن صورت زیباتر می پرسند:کیستی که از همه ی ما خوش سیماتر و خوشبوتر و نورانی تر هستی؟آن صورت پاسخ می دهد:من ولایت و دوستس آل محمد(ص) هستم.»(جوادی آملی،۱۳۸۳،ص۱۵۹)
این روایت نشان می دهد که همه ی عبادتهای الهی یک وجه مشترک با سایر عبادتها دارند و یک سرّ،مختص به خود آن عبادت می باشد،حقیقت مشترک همه ی عبادتها از جمله حج فرشته است اما حقیقت مختص حج،فرار به سوی خداست.
فرار در عرفان،گریز از هر چیزی که بنده را از طاعت حق باز دارد یعنی دنیا و بهره های مادی آن،زیرا انسان طالب،از جهل و نادانی و غیر حق فرار می کند،فرار از دو جهان رهایی جستن است.(درویش،۱۳۸۲،ص۲۷)
قرآن کریم می فرماید:ففرّوا الی الله؛(از غیر خدا) به سوی خدا بگریزید.روایاتی که در ذیل این آیه وارد شده است،بیانگر آن است که منظور از این فرار،همانا حج است.از سوی دیگر انسان به هر سو که بنگرد همانجا وجه خداست و خدا هم در زمین و هم در آسمان است.پس این سیر به سوی خدا یک سیر زمانی و مکانی نیست بلکه سیری است درونی که انسان هرچه را غیر خدا هست ترک کرده و تنها اورا طلب و جستجو نماید و این سرّ مختص حج است.(همان،ص۲۸)
۴-۴-۲- اسرار مناسک حج
برای جای جای حرم و نیز مناسک حج و عمره اسرار و رموزی است که جز برای زائران خاص که صاحب خانه را در مجالیِ گوناگون مشاهده کرده و به دیدار ربّ البیت و شهود آیات آفاقی و انفسی آن و امتثال حج ابراهیمی و اعتمار ناب حسینی(ع)نایل می شوند مکشوف نخواهد بود.(همان،ص۱۶۱)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در اینجا به برخی از اسرار مناسک حج می پردازیم:
نیت
باتوجه به آیات وروایات ،فلسفه مهم حج ایجادارتباط قلبی باخداونداست وشرط لازم آن انجام اعمال حج باقصدقربت وخلوص می باشد.(زیرک،۱۳۸۸،ص۲۰۸)
درآیه «ولِللّهِ عَلَی النّاسِ حجُّ البَیت»، حج دستوری است ازناحیه خداوند ، همان گونه که بنای کعبه به امرالهی بوده است، دعوت به زیارت کعبه وانجام حج نیز ازناحیه ذات اقدس الهی است واجابت این دعوت نیزباید مطابق امرالهی انجام گیرد. به بیان دیگرکیفیّت زیارت خانه خدابایدطبق تعالیم الهی ومکتب انبیاء باشد.
درآیه « وأَتِمّوا الحَجَّ والعُمرهَ لِللّه» به خوبی روشن است که حج وعمره باید برای خداوبرای تقرب به او،خالصانه باشد. همان گونه که حج برای خداست ووجوب آن ازطرف اوست، انجام آن نیزباید لِللّه باشد. کسی که به قصدسیاحت وتجارت و… اراده حج کند،این سیر الی الله نیست .
مهم ترین سرّ حج سیرالی الله است. سفرحج فرار ازغیرخدابه سوی خداست. به همین سبب آغازاعمال حج ،با( لبیک اللهم) شروع می شودکه حاجی اعلام کند خدایا برای اجابت دعوت ودستورتو آمده ام تا امتثال امرت رابنمایم.(زیرک،۱۳۸۸،ص۲۰۸) چون امتثال دستورخداغالباً ،بدون انگیزه وهدف نیست، پس اطاعت مذکورحتماً غایتی دارد وغایت امتثال مذبور راباید در معرفت امتثال کننده واندازه همت اوجستجوکرد. درجه وجودی هرامتثال کننده ای ،علت تعیین کننده مقدار معرفت واندازه همت اوست. چنان که مرتبه معرفت ودرجه همت هرکسی علامت دلالت کننده ای نسبت به درجه وجودی اوست.(جوادی آملی،۱۳۸۳،ص۱۷۶)
حج گذاران ومعتمران ،گرچه طبق حدیث تثلیث معروف ،ازسه گروه بیرون نیستند،زیرا عبادت آن هایا ازسنخ پرستش بردگان ،یا ازقبیل تعبد سوداگران یا ازنوع عبادت آزادگان است،لیکن برای هر یک ازاین سه وصف ،یعنی خوف وشوق وحریّت، مراتبی است. برخی انگیزه عبادی آن هاراجع به خصوص گذشته است یعنی برای شکردفع یارفع نقمت ،یاسپاس حدوث نعمت درسابق است. بعضی، هدف پرستش آنان راجع به خصوص آینده ودرجهت دفع خطریاجلب نفع نسبت به آتی است. حتی به لحاظ قیامت که می کوشد از دوزخ خداوند برهدیا به بهشت برین او واصل شود. عده ای انگیزه امتثال آنان ،برتراز دفع خطریا جلب نفع نسبت به خصوص گذشته یا آینده است،اینان چون خدارا شایسته پرستش می دانند،اوراعبادت می کنند.
انگیزه سالک صالح درعبادت های واجب ومستحب، به ویژه درحج وعمره ،این است که خلیفه خداباشد. کسی که خواهان مقام والای خلافت خداست، باید درظنّ تربیت عبادی ازآسیب تباهی حیوانی وشیطانی رهایی یابد تابه برج علم واوج عقل نائل آید وقابل نشان خلافت ازخدای بی نشان شود. پس ازاین که مقام برین خلیفه خداشدن پیموده شد، آنگاه نوبت به سفربرتر می رسدوآن این که عبدهمه شئون رابه مالک اصلی وملیک اصیل واگذار کند تامولایش خلیفه اوگردد. یعنی خداوند، خلیفه ی خلیفه ی خودشود. ازاین روهیچ کاری دراین مقام رفیع به بنده اسناد پیدانمی کند. تعبیرقرآن کریم دراین باره چنین است: «ومارمیت اذ رمیت ولکنَّ الله رمی».
خلیفه خداوندواقع شدن به معنای آیت ومظهراوبودن است، چنان که خداراخلیفه خودقراردادن به معنای قیم و ولی دانستن اوست. چنین مقامی درسایه قرب نوافل پدیدمی آید. چنین بنده ای که تحت ولایت الهی قرار گرفته با زبان الهی سخن می گوید،نه بازبان خود وباچشم خدامی بیند،نه باچشم خود وباگوش الهی می شنود،نه باگوش خود. حقیقت نیت که همان قربت بنده به ساحت قدس مولاست، بدون انبعاث روح و سیر ملکوتی آن حاصل نمی شود، زیراصرف تصوراین که برای خداوندحج یا عمره انجام می دهم گرچه به حمل اولی نیت است، لیکن به حمل شایع وتاهنگامی که حج گزارومعتمردر همه سنت وسیرت خودبه اخلاق الهی متخلق نباشد وهدف نهایی خودرادرشئون زندگی نیل به رضاوتعالی خدانداند، غفلت است. زیراقصدوتقرب بدون سیرملکوتی حاصل نمی شود،وتصورقصد مزبور، هرگزمصداق تقرب نیست.(جوادی آملی،۱۳۸۳،ص۱۷۸)
غسل احرام
رازاستحباب غسل درمیقات، طبق بیان نورانی امام سجاد، این است که حج گزار با انجام آن ،تطهیرخودرا ازگناه ولغزش قصدمی کند. پس نظافت درمیقات، افزون برپاک کردن بدن، نشانه ای ازتطهیردل است واین اولین سرّ ازاسرار حج است. بنابراین ،زائر باغسل احرام متعهدمی شوداولاً دیگرخودرا به گناه نیالاید،ثانیاً ازاین پس جزدر راه طاعت گام ننهد. ثالثاً کاستی های گذشته راجبران وترمیم کند. غسل احرام باچنین قصدوتعهدی ،غسل توبه است. آن گاه زائر بیت الله باروح وجسم پاک جامه ی طاعت دربر می کند.
غسل احرام وپوشیدن لباس سفید ساده دوخته نشده و بی آستین اشارتی است که یعنی بایدخانه دل را ازآلودگی های اخلاقی شست وشوداد وباد به آستین خود نینداخت.
بایدمتواضع وفروتن بودتا آیینه دل ازگردوغبارهرگونه افکارناستوده ،سالم وسفیدوبی غش گرددومتوجه مرگ وزمانی شود که اورا به کفن خواهند پیچید و وی رابه حال بیچارگی تک وتنها در خانه قبرجای خواهند داد واو درقیامت وروزرستاخیز برای رسیدگی به حساب اعمال به محضرپروردگارحاضرخواهدشد.(رفیعی قزوینی و بندرچی ،۱۳۷۸،ص۲۷)
احرام
حرم امن الهی و سرزمین حج در این ویژگی یگانه است که نه تنها در موسم حج ، بلکه در طول سال،نمی توان بدون احرام واردآن شد. همچنین افرادغیرمسلمان بدان جهت که احرامشان صحیح نیست واز سویی ورودافراد غیرمحرم به حرم ممنوع است، حق ورودبه منطقه توحید ومهبط وحی راندارند. برای کسی که قصد ورود به حرم دارد میقات احرام قرار داده شده تا کرامت حرم که به وسیله مسجدالحرام وکعبه پدیدآمده، محفوظ بماند.
احرام یک دستورظاهری ویک سرّ باطنی دارد، دستورظاهری آن راهمه انجام می دهند، اما سرّ باطنی آن را فقط کسانی که به اسرارحج آگاهی دارند انجام می دهند.
سرّ احرام از منظر امام سجاد
احرام بستن ، آن گونه که دربیان نورانی امام سجاد(ع) آمده بدین معناست که: “خدایا ارتباطم را ازغیرتو گسستم”. پس این عقدو پیمان بستن ،حلی نیزبه همراه دارد وآن گسستن ازغیرخداست، یعنی ابتدا گسستن ازغیرخدا وآن گاه پیوستن به لطف حق است.
ظهورتوحید وتجلی بالغ آن احرام ،که همراه با برهنه شدن از زینت زندگی دنیاست، همچون تمثل حشرومعاد- که همان بازگشت به مبدأ است- درآن ، امری آشکاراست. ازاین رو براساس رهنمود امام سجاد(ع) آنکه هنگام احرام بستن ،ازقلب نگذراند که خدایا ازهرچه غیرتوست دست شستم وفقط به ولای تو دل بستم ، درحقیقت به میقات نرفته واحرام نبسته است.(جوادی آملی،۱۳۸۳،صص۱۷۵-۱۷۴)
سرّ احرام از منظرامام صادق(ع)
از امام صادق(ع) نقل است : «إذا أحرَمتَ فعَلَیکَ بِتَقوَی الله، وذِکراللهِ کَثیراً ، وقِلّه الکَلامِ إلّا بِخَیر، فإن، مِن تَمام الحَجّ والعُمره أن یَحفظ المَرء لِسانُه إلّا مِن خَیر؛هنگامی که محرم شدی ، برتولازم است که باتقوا باشی، خداوند رابسیار یادکنی، جزبه نیکی سخن نگویی، پس همانا درست وکامل شدن حج وعمره به آن است که انسان زبان خودرا جزبه نیکی بازنکند».
سرّاحرام ازمنظر امام رضا(ع)
امام رضا فرموده اند: «اگرگویند، چرامردم به احرام امرشده اند؟ پاسخ داده شود: برای این که مردم پیش از ورود به حرم خداوجایگاه امن اوخاشع وفروتن شوند، وبه چیزی ازامور دنیا ولذت ها وزینت های آن خودرا مشغول وسرگرم نکنند وبرای کاری که آمده اندو قصد انجام آن رادارند،صابروشکیبا باشند وبا تمام وجودبه آن بپردازند وبه آن روکنند، علاوه براینها دراحرام ،تعظیم خداوند وخانه او، تواضع وذلت درونی قاصدین او، و واردشدن براوست. درحالی که امیدپاداش از اودارند واز عقاب ومجازات ترسناک اند وباحالت فروتنی وتواضع وخواری روبه سوی اودارند».(شالچی،۱۳۸۹،ص۲۰۳)
سرّ در آوردن لباس دوخته و پوشیدن لباس غیر دوخته
معنای درآوردن لباس دوخته آن است که جامه گناه را ازتن بیرون آورید، لباس گناهی که خود تاروپود آن رابه هم تنیدید وبرتن کردید باید ازخود به درکنید. چنان که پوشیدن لباس احرام که لباس ندوخته ،رنگ نگرفته ،حلال وپاک است به معنای دربرکردن لباس طاعت است.زیرا تنها گناه نکردن مهم نیست، اطاعت کردن ازمعبودهم مهم است.
روح قضیه آن است که فرقی میان لباس دوخته وندوخته نیست. زیرا انسان درتمام سال درلباس دوخته نمازمی خواند. این گونه نیست که عبادت درلباس دوخته قبول نباشد ولی درحج قبول نیست این هاعلائم آن اسرار است. می خواهند به انسان تفهیم کنند که انسان روزی درپیش داردکه با لباس غیردوخته وارد آن روزمی شود. حج آن روز است واسرارقیامت درحج بروزمی کند.(درویش،۱۳۸۲،ص۴۰)
کندن لباس دوخته ی موسوم، توبه ازگناه و پوشیدن لباس ساده تازه، نشانگراطاعت وامتثال است.(همان)
کسی که می خواهد به بارگاه قدس ربوبی قدم بگذارد بایستی به خودنپردازد وظاهرخودرانیاراید وازلباس فاخروتجمل وامتیازوفخرفروشی که دردوران زندگانی بدان عادت کرده، برهنه شود وبه لباس احرام که حکایت ازفقر وبیچارگی وتواضع وفروتنی درمقابل دربار ربوبی است، ملبس گردد. بیرون آوردن لباس های فاخرگوناگون ودربر نمودن دو قطعه پارچه ،خاطره زندگی طبیعی وساده وبی آلایش رابه یادمی آوردو نشانه قطع علایق دنیوی ودوری جستن ازتظاهر وخودپسندی است.(رفیعی قزوینی،بندرچی،۱۳۷۸،ص۲۷)
امام سجاد(ع) نیزبه شبلی فرموده اند: آن گاه که به میقات فرود آمدی وجامه هایت رادرآورده ،غسل احرام کردی وخواستی لباس احرام بپوشی، آیا چنین نیت کردی که لباس گناه را ازخویشتن دورگردانی وجامه اطاعت خداوند رادر برکنی، وآن هنگام که جامه های دوخته را ازتن بیرون می آوری، آیا قصدکردی که ازریا ونفاق وامورشبهه ناک نیزبه درآیی؟ که اگرچنین نکنی به راستی آداب میقات رابه جای نیاورده ای.(کارگر،۱۳۸۰،ص۹۲)
خواجه عبدالله انصاری می گوید: ازخودبیرون آی ،چون مار ازپوست. یعنی قالب عوض کن وشکل دیگری راپذیرا باش. شکل انسانیت ،معنویت؛ عبدیت و… بدان همان طور که به کعبه وزیارت آن دسترسی پیدانمی کنی مگردر صورتی که دستورات مخالف باطبیعت را انجام دهی ودرلباس غیرعادی درآیی، فردای قیامت نیزخدا راملاقات نمی کنی، مگردر صورتی که ملبس به لباس اهل دنیا نباشی.(همان ،ص۹۰)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 04:19:00 ق.ظ ]




ب- سوء نیت زوج
بعضی از فقها مبنای ارث نبردن زوجه در این حالت را قصد اضرار زوج به ورثه دانسته اند و ناشی از سوء نیت زوج دانسته اند.
علامه در تذکره می گوید: «وانما شرطنا الدخول للروایات ولاجماع علمائنا و لانه بدون الدخول یکون قد ادخل فی الورثه من لیس وارثاً و لانه بدون الدخول یکون قد قصد بالتزویج الاضرار بالورثه فلم یصح منه».
یعنی «ما دخول را شرط وراثت دانستیم به خاطر روایت و اجماع علمایمان و بدین جهت که بدون دخول، زوج(متهم است که) کسی را که وارث نیست داخل در جمع وارث نموده و اصلاً با این ازدواج قصد اضرار و زیان رساندن به آنها را داشته است بنابراین کار او صحیح نیست»[۷۴].

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳-۱-۱-۴- شرایط محرومیت زن از ارث شوهر بر طبق ماده ۹۴۵ ق.م
بر طبق ماده ۹۴۵ ق.م در صورتی زن از شوهر ارث نمی برد که شرایط زیر موجود باشد:
نکاح در زمان بیماری شوهرواقع شود. بنابراین گرعقد نکاح در زمان سلامت شوهر واقع گردد و سپس او پیش از دخول فوت کند، زوجه از او ارث خواهد برد.
زوج بر اثر بیماری زمان نکاح فوت کند. ظاهر از این عبارت ماده مذکور آن است که بیماری زمان نکاح موجب فوت زوج بشود بنابراین اگر با وجود بیماری مذکور، عامل دیگری سبب فوت زوج شده باشد، مانند این که زوج بر اثر حادثه ایی نظیر آتش سوزی فوت کند، زوجه از او ارث خواهد برد[۷۵].
ادامه همان بیماری زمان وقوع نکاح موجب مرگ زوج باشد پس اگر زوج از آن بیماری بهبود یابد و سپس با حدوث مجدد همان نوع بیماری فوت کند یا بر اثر حادثه ایی پیش از دخول وفات یابد، زوجه از او ارث خواهد برد[۷۶].
فوت شوهر پیش از دخول واقع شود. بنابراین اگر او بعد از دخول فوت کند، زوجه از او ارث می برد[۷۷]. با توجه به متن روایات و ماده۹۴۵ قانون مدنی برای «مرض شوهر» که منجر به فوت شوهر گردد مدتی معین نشده و اطلاق آن شامل مرض هایی که در مدت کوتاهی منجر به مرگ می شود و مرض هایی که در مدتی طولانی به مرگ می انجامد خواهد شد. ولی می توان چنین اظهار نظر کرد که چون این حکم برخلاف قاعده است اطلاق روایات و ماده را باید منصرف به قدر متیقن که عبارت است از «مرض هایی که در مدت کوتاه منجر به مرگ می گردد» کرد. با توجه به توضیح فوق می توان گفت مرض شوهر در زمان ازدواج که منجر به فوت او می گردد باید ازجمله امراضی باشد که در مدت کوتاهی منجر به فوت شوهر می شود و این امر را عرف مشخص و معین می کند. مسلماً امراضی که ۲یا ۳ یا۵ سال طول می کشد مشکل است مشمول ماده فوق گردد[۷۸].
قانون مدنی در این که اگر مردی در حال بیماری زنی را به عقد نکاح خود درآورد و قبل از مساله زناشویی، زن بمیرد که آیا مرد از این زن ارث می برد یا خیر ساکت است. برخی از حقوق دانان عدم توارث را مخصوص زن می دانند و معتقدند که اگر پس از نکاح واقع در دوران بیماری ز وج، زوجه پیش از زناشویی فوت کند، شوهر از او ارث می برد زیرا حکم طرف مقابل را نمی توان به این مورد سرایت داد چون حکم عدم توارث زوجه در صورت فوت شوهر، یک حکم خلاف قاعده و منحصر به زوجه است که چنانچه این حکم را به زوج سرایت دهیم مرتکب نوعی قیاس شده ایم نه وحدت ملاک و تنقیح مناط[۷۹]. برخی از استادان عقیده دارند هرچند قانون مدنی در این مورد ساکت است ولی باید گفت زوج ارث نمی برد زیرا وراثت زوجین طرفینی است و همانطور که زوجه بدون وقوع دخول از این زوج مریض ارث نمی برد، زوج هم نباید ارث ببرد. به عبارت دیگر در این جا شک در مقتضی بوجود می آید زیرا بحث است که چنین نکاحی قانوناً اقتضاء وراثت دارد یا خیر؟ و در صورت شک در مقتضی نمی توان آثار مقتضی را که از جمله وراثت است بر آن حمل کرد[۸۰]. به نظر می رسد که از نظر قانون مدنی، حکم محرومیت از ارث فقط ناظر به زوجه است زیرا ماده ۹۴۵ قانون مدنی در مقام بیان یک حکم خلاف اصل فقط معترض ارث نبردن زوجه شده است وحتی اشاره به بطلان نکاح نیز ننموده است؛ بنابراین در فرض فوق، اگر اتفاقاً زوجه قبل از زوج، فوت کند باید گفت از نظر قانون مدنی به مقتضای عمومات ، مرد از او ارث می برد[۸۱].
۳-۱-۱-۵- انتقاد بر ماده۹۴۵ق.م
درست است که قانون گذار برای رفع شبهه و از بین بردن سوء نیت شوهر مریض در مورد اضرار به ورثه، حکم ماده۹۴۵ ق.م را به نفع ورثه متوفی مقرر کرده است ولی در این ماده حقوق زوجه آنطور که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. به نظر می رسد که اخلاق و عدالت این نحوه حکم کردن را نپذیرد، درست است که باید جلوی سوء نیت شوهر مریض را در واپسین بیماری گرفت ولی کلی حکم کردن، به نادیده گرفتن حقوق زوجه می انجامد می دانیم که فلسفه اولی و آخری عقد نکاح، دخول نیست و عقد نکاح می تواند معتبر باشد حتی اگر در طول دوران زناشویی، دخولی در بین نباشد. به نظر برخی از اساتید حتی اگر عدم دخول در عقد نکاح شرط شده باشد باز هم نکاح صحیح می باشد[۸۲]، زیرا این شرط نه خلاف مقتضای عقد می باشد و نه نامشروع است چون نکاح دارای هدف های مختلف است و نزدیکی تنها هدف و مقتضای ذات آن نیست، اگرچه از اهداف مهم ازدواج دخول می باشد. بنابراین اگر زنی از روی علاقه و نوع دوستی به ازدواج مرد مریض تن در دهد و این مریضی چند سال طول بکشد و درخلال این مدت آمیزشی صورت نگیرد، ولی زوجه در این مدت از هرگونه کمکی به شوهر مریض خود دریغ ننماید و شوهر بر اثر همین مرض فوت کند، ممنوع کردن زوجه از ارث به نظر مغایر با عدالت و اصول اخلاقی شناخته شده در جامعه بشری می باشد چرا که کمک و رنج و سختی از آن زوجه بوده و ارث از آن ورثه خواهد بود. همچنین باید توجه داشت که زوجه ایی که با نیت پاک با زوج ازدواج می کند در بعضی موارد از سوءنیت زوج که همان ضرر زدن به سایر ورثه است آگاهی ندارد و به نوعی در حق وی اجحافی صورت گرفته است بنابراین بنظر می رسد که ماده ۹۴۵ق.م نیاز به اصلاح قانون گذار دارد.
۳-۱-۲- دائمی بودن پیمان زناشویی
در ماده ۹۴۰ قانون مدنی توارث زن و شوهر مقید به دائمی بودن پیمان زناشویی شده است در این ماده می خوانیم «زوجین که زوجیت آنها دائمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث می برند».
۳-۱-۲-۱- نظرات فقها در خصوص توارث در ازدواج موقت
الف- نظر اول: نکاح منقطع مثل نکاح دایم مطلقاً موجب ارث خواهد بود خواه شرط ارث شده باشد، خواه نه.
در نکاح منقطع مانند نکاح دایم زوجین از یکدیگر ارث می برند زیرا مقتضای عقد ازدواج که شامل ازدواج منقطع هم می شود برقراری حق توارث است و حتی شرط عدم توارث هم اگر بشود بلا اثر است و شرط، باطل است؛ همانطور که اگر این شرط در عقد نکاح دائم بشود تاثیری ندارد و بطور کلی طبق این نظر در مورد ارث، تفاوتی بین عقد دائم و منقطع نیست و احکام آنها یکسان است، در بین فقها تنها کسی که ظاهراً طرفدار این نظر بوده است قاضی ابن البراج است[۸۳].
ب- نظر دوم: اصولاً نکاح منقطع موجب ارث است مگر اینکه شرط عدم توارث شده باشد
دسته دیگر از فقها معتقدند که نکاح منقطع، اقتضاء وراثت دارد مگر آنکه عدم توارث شرط شده باشد. پیروان این عقیده اعتقادشان بر این است که نکاح منقطع همانند عقد دائم اقتضای برقراری توارث بین زوجین را دارد ولی اگر شرط عدم توارث شده باشد این شرط صحیح است و طبق آن عمل می شود برای اثبات این نظریه به آیه ۱۲ سوره نساء استناد می کند که می فرماید: « ولکم نصف ماترک ازواجکم ان لم یکن لهنّ ولد فان کان لهن ولد فلکم الربع مما ترکن من بعد وصیه یوصین بها اودین ولهن الربع مما ترکتم ان لم یکن لکم ولد فان کان لکم ولد فلهن الثمن مما ترکتم ….» ترجمه آیه: «نیمی از ترکه زن هایتان به شما می رسد اگر فرزند نداشته باشند؛ پس اگر فرزند داشتند یک چهارم، از آن شماست، پس از رسیدگی به وصیت و قرض آنها، زنها یک چهارم ترکه شما را بهره می برند اگر فرزندی نداشته باشید؛ و اگر فرزندی داشتید پس بهره زن ها یک هشتم ترکه است…» مستند این نظر درخصوص اصل اقتضای توارث این است که در عقد منقطع مانند عقد دائم زوجیت برقرار می شود و بر طرفین عقد عنوان زوج و زوجه صدق می کند و مشمول کلمه «ازواج» که در آیه ی ۱۲ سوره نساء آمده می شود. و دلیل سقوط ارث در صورت اشتراط عدم توارث، روایت محمدبن مسلم از امام باقر (ع) که فرمودند: «چنانچه مردی با زنی به عقد متعه، ازدواج کند آن دو از یکدیگر ارث می برند به شرط آنکه خلاف آن را شرط نکرده باشند»[۸۴] سید مرتضی در انتصار[۸۵] بر این عقیده است و بنابه نقل میرزای قمی، ابن عقیل هم این نظر را داشته است[۸۶].
ج- نظر سوم: اصولاً نکاح منقطع موجب ارث نیست، مگر اینکه شرط توارث گردیده باشد
بعضی از فقها[۸۷] معتقدند که نکاح منقطع فی نفسه، اقتضای توارث ندارد، ولی اگر شرط ارث شده باشد به همان نحوی که شرط شده ارث برقرار خواهد شد، مطابق این نظر اگر در عقد نکاح منقطع شرط شده باشد که هریک از زوجین از دیگری ارث ببرد، در صورت فوت هر یک از آنها، آن که زنده است ارث خواهد برد و اگر فقط به نفع یکی از زوجین، شرط شده باشد، همان که شرط وراثت به نفع او شده حق ارث خواهد داشت. مستندات این نظر یکی قاعده «المومنون عند شروطهم» است که بر طبق آن، طرفین باید پای بند به شرایط خود باشند؛ بنابر، این قاعده کلی، شرط قرار دادن ارث بین زوجین در نکاح منقطع، صحیح و لازم الاتباع است و دیگری روایاتی است که از امام صادق و امام رضا علیهما السلام در این خصوص نقل شده است.
محمد بن مسلم از امام صادق(ع) نقل می کند که امام فرمودند «ان شرط التوارث بین الزوجین فلیحملا به»
«اگر شرط میراث شده باشد زوجین طبق شرطشان عمل می کنند»[۸۸]
و روایت دیگر از امام رضا (ع) که فرمودند «ازدواج متعه دو گونه است نکاح با حق ارث و نکاح بدون ارث، اگر شرط میراث بشود، ارث، وجود دارد و اگر نشود، نکاح بدون میراث است»[۸۹].
د- نظر چهارم: نکاح منقطع مطلقاً موجب ارث نیست؛ خواه شرط توارث شده باشد خواه نه
در نکاح منقطع، زوجین مطلقاً از یکدیگر ارث نمی برند، خواه شرط ارث شده باشد خواه نه، حتی اگر در ضمن عقد نکاح شرط شده باشد که زوجین یا یکی از آنها در صورت فوت دیگری در مدت نکاح ارث ببرد، این شرط، باطل و بلا اثر است.
پیروان این نظر زیاد است[۹۰] و حتی آن را قول مشهور می دانند[۹۱].
۳-۱-۲-۲- روایاتی که به عدم توارث زوجین در نکاح موقت دلالت دارد
حماد بن عثمان می گوید: از امام صادق(ع) درباره متعه سوال کردم، فرمودند: «حلال است، گفتم حدود آن چیست؟ فرمود: از حدود آن این است که نه تو از او ارث می بری نه او از تو، ارث می برد»[۹۲].
عمر بن حنظله می گوید: از امام صادق (ع) راجع به شروط متعه پرسیدم؛ فرمود: «هرگونه بخواهد، در مورد میزان مالی که می خواهد به او بدهد و نیز در مورد بچه، می تواند شرط بکند ولی میراثی بین آنها نیست»[۹۳].
زراره عن ابی جعفر(ع) فی حدیث قال: «ولا میراث بینهما فی المتعه اذا مات واحد منهما فی ذلک الاجل» ترجمه: « زراره از امام محمدباقر(ع) نقل می کند که طی حدیثی فرمود: «بین زوجین در نکاح متعه میراثی نیست، هرگاه یکی از آنها در مدت نکاح فوت کند»[۹۴].
ابن ابی عمیر عن ابی جعفر(ع) فی حدیث قال: «لا باس بالرجل یتمتع بالمراه علی حکمه و لکن لا بدله من ان یعطیه شیئاً لانه ان حدث به حدث لم یکن لها میراث» ترجمه: «ابن ابی عمیر از امام صادق(ع) نقل می کند که طی حدیثی فرمودند: اشکالی ندارد مردی زنی را متعه کند، ولی ناگزیر باید چیزی به او بدهد (مهر معین بدهد) زیرا اگر اتفاقی برای او افتد زن از او ارث نمی برد»[۹۵].
از جمله روایاتی که در زمینه ارث نبردن زوجه منقطعه، است روایتی است از امام محمدباقر(ع) که در پاسخ محمد بن مسلم که پرسیده بود «چرا زن متعه، ارث نمی برد؟ فرمود: بدین علت که او در قبال مزد(مهریه معین) برای ارضاء غریزه جنسی به کار گرفته شده و عده او نیز۴۵ روز است»[۹۶].
۳-۱-۲-۳- نظر قانون مدنی
قانون مدنی در مورد میراث زوجه منقطعه صراحتاً چیزی را بیان نداشته است فقط در ماده ۱۰۷۷ قانون مدنی مقرر می دارد «در نکاح منقطع احکام راجع به وراثت زن و مهر او همان است که در باب ارث و در فصل آتی مقرر شده است» در باب ارث هم ماده ایی که اشعار داشته باشد زن در نکاح منقطع، ارث می برد یا در صورت اشتراط، ارث خواهد برد، وجود ندارد بلکه ماده۹۴۰ قانون مدنی در باب ارث بطور وضوح ارث بردن زوجین از یکدیگر را مقید به دائمی بودن زوجیت آنها نموده و چنین مقرر داشته است«زوجین که زوجیت آنها دائمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث می برند».
بعضی از حقوق دانان معتقدند که ارث نبردن متعه وقتی است که در عقد نکاح صحبتی از ارث نشده باشد و معمول هم همین است که صحبت از ارث نمی شود لکن اگر در متن عقد نکاح منقطع، شرط ارث کنند از نظر قانون مدنی صحیح است و ماده ۹۴۰ قانون مدنی از عقدی بحث می کند که طبع عقد، بدون اشتراط ارث، اقتضاء ارث، بحکم قانون کند و از این جهت، عقد نکاح منقطع طبعاً اقتضاء وراثت نمی کند اما ماده ۹۴۰ قانون مدنی شرط ارث بردن در عقد نکاح منقطع را نفی نکرده است و ماده۱۰ قانون مدنی ضامن صحت این شرط است زیرا شرط مذکور خلاف صریح هیچ قانونی نمی باشد[۹۷].
از نظر منطقی، نظری که شرط را نافذ نمی داند قوی تر است؛ زیرا قواعد ارث وابسته به نظم عمومی است؛ نه با تراضی می توان کسی را بر شمار وارثان افزود نه وارثی را از این امتیاز محروم ساخت[۹۸]. در این باره ماده۸۳۷ ق.م می گوید: «اگر کسی به موجب وصیت یک یا چند نفر از ورثه خود را از ارث محروم کند، وصیت مزبور، نافذ نیست». بر طبق ماده ۸۴۳ قانون مدنی نیز وصیت به زیاده بر ثلث ترکه نافذ نیست مگر با اجازه وراث. بنابراین شرط توارث زوجین در عقد انقطاع، سهیم نمودن غیر وراث در ترکه و تجاوز به سهم الارث ورثه قانونی می باشد، لذا شرط نامشروع شناخته می شود و طبق ماده ۲۳۲ق.م شرط مزبور باطل است[۹۹]. از طرف دیگر اگر نظر قانون مدنی مبنی بر صحت شرط وراثت در نکاح منقطع بود آنقدر این موضوع اهمیت داشت که آن را صریحاً بیان کند[۱۰۰]. همانطور که در مورد نفقه به صراحت در ماده۱۱۱۳ مقرر داشته است «در عقد انقطاع، زن حق نفقه ندارد مگر اینکه شرط شده یا آنکه عقد مبنی بر آن جاری شده باشد» مسلماً اگر مسأله ارث اهمیتی بیشتر از نفقه نداشته باشد کمتر از آن نیست.
۳-۱-۳- بقای رابطه زوجیت تا زمان فوت
زوجین در صورتی از یکدیگر ارث می برند که هنگام فوت هر یک از ایشان نکاح باقی باشد، انحلال نکاح خواه در اثر فسخ باشد یا طلاق، سبب توارث میان زن و شوهر را در تاریخ تحقق آن از بین می برد[۱۰۱] زیرا طبق ماده ۸۶۴و۹۴۰ قانون مدنی هر یک از زوجین نکاح دائم از دیگری ارث می برد و هرگاه پیش از فوت یکی از زوجین، بین ایشان طلاق واقع گردد به آن دیگری که باقی می ماند زوجه یا زوج اطلاق نمی شود. استثنائاً در دو مورد پس از وقوع طلاق، زوجین از یکدیگر یا زوجه از زوج سابق ارث می برد[۱۰۲].
۳-۱-۳-۱- توارث زوجین در صورت فوت یکی از آنها در عده طلاق رجعی
ماده۱۱۴۳ ق.م مقرر می دارد: «طلاق بر دو قسم است: بائن و رجعی». در مورد طلاق رجعی که منجر به انحلال نکاح می گردد ماده ۹۴۳ قانون مدنی مقرر می دارد «اگر شوهر زن خود را به طلاق رجعی مطلقه کند هر یک از آنها که قبل از انقضاء عده بمیرد دیگری از او ارث می برد، لیکن اگر فوت یکی از آنها بعد از انقضاء عده بوده و یا طلاق بائن باشد از یکدیگر ارث نمی برند»، مطابق ماده مذکور اگر هر یک از زوجین در ایام عده طلاق رجعی فوت کند دیگری از او ارث می برد زیرا بنابر بند ۲ ماده ۸ قانون امور حبسی زوجه ایی که در عده طلاق رجعی است در حکم زوجه است و در صورت عده مرد حق رجوع به همسر خود را دارد لیکن با جاری شدن صیغه طلاق در طلاق رجعی، رابطه زوجیت بین زن و مرد منفک و گسسته نشده است و آثار زوجیت بر این رابطه حاکم می باشد، که از جمله آثار آن حق توارث میان زوج و زوجه و حق نفقه می باشد که در دوران عده همچنان به قوت خود باقی می ماند[۱۰۳]. بر همین اساس است که برخی گفته اند این حالت را نباید استثنایی واقعی شمرد، زیرا زوجه که در عده طلاق رجعی است در حکم زوجه است و قانون گذار با ایجاد فرض «بقای زوجیت در زمان عده طلاق رجعی» حکم ماده ۹۴۳ قانون مدنی را نیز در قلمروی قواعد عمومی قرار داده است علی هذا در طلاق بائن برخلاف طلاق رجعی رابطه زوجیت بین زن و مرد منقطع می گردد و در نتیجه با فوت هریک از آنها، آن دیگری که در قید حیات است از دارایی متوفی چیزی به ارث نخواهد برد. قانون گذار در این خصوص اشعار می دارد اگر طلاق بائن باشد از یکدیگر ارث نمی برد (قسمت پایانی ماده۹۴۳ق.م)[۱۰۴].
حکم قانون گذار مبنی بر قطع رابطه زوجیت و تمامی آثار آن از جمله قطع رابطه توارث زوجین عیناً از فقه امامیه گرفته شده است و بداهت آن به حدی است که صاحب جواهر هرگونه اظهار خلاف آن را نفی نموده است[۱۰۵].
۳-۱-۳-۲- ارث زوجه در طلاق در مرض متصل به موت
این استثناء در صورتی است که علقه زوجیت به وسیله طلاق قطعاً از بین رفته، ولی علی رغم عدم وجود عنوان زوجیت در زمان فوت برای زوجه، قانون حکم به توارث داده است[۱۰۶]. این موضوع در ماده ۹۴۴ قانون مدنی بیان شده است: «اگر شوهر در حال مرض زن خود را طلاق دهد و در ظرف یکسال از تاریخ طلاق به همان مرض بمیرد زوجه از او ارث می برد، اگرچه طلاق بائن باشد، مشروط بر اینکه زن، شوهر نکرده باشد».
الف- شرایط ارث بری زوجه بر طبق ماده ۹۴۴ ق.م
طبق ماده ۹۴۴ ق.م برای اینکه زوجه بتواند از شوهر خود ارث ببرد شرایط زیر باید موجود باشد:
طلاق باید درحال بیماری شوهر واقع شود. قانون وقوع چنین طلاقی را باعث محروم شدن همسر از ارث او ندانسته است. علتی که برای وضع این حکم به نظر می رسد این است که طلاق واقع شده در حال بیماری شوهر ممکن است در حال اعتدال روانی شوهر واقع نشده باشد، بنابراین اگر طلاق در زمان سلامت شوهر واقع شود و شوهر ظرف یکسال از تاریخ طلاق فوت کند، زن از او ارث نمی برد[۱۰۷].
فوت شوهر ظرف یکسال پس از طلاق باشد، علت محدود کردن این حکم را به زمان می توان این طور توجیه کرد که امور استثنایی باید محدودیت زمانی داشته باشند و گرنه بصورت قاعده درخواهند آمد[۱۰۸].
علت فوت شوهر همان بیماری ایی باشد که در حین آن، زن خود را طلاق داده است. بنابراین اگر شوهر از مرض حال طلاق بهبودی یابد و مجدد بیمار گردد، خواه همان بیماری قبلی باشد یا بیماری جدید و در اثر بیماری فوت کند، مورد از مصادیق ماده فوق نیست و زوجه از او ارث نمی برد[۱۰۹].
زن ظرف مدت یکسال ازدواج نکرده باشد. شرط ارث بردن زن این است که ازدواج نکرده باشد، نه این که در موقع ارث بردن بدون شوهر باشد. درنتیجه، اگر زنی پس از طلاق و انقضای عده ازدواج کند و سپس قبل از گذشتن یکسال مطلقه گردد و آنگاه شوهر سابقش فوت کند، ولو اینکه فوت زوج در مدت یکسال رخ دهد و زن بدون شوهر باشد، مشمول ماده فوق نمی گردد، چون زن ازدواج کرده است[۱۱۰]. شاید بتوان حکمت این شرط را چنین بیان کرد که فرضی را که قانون گذار در نظر گرفته با ازدواج مجدد زن از بین می رود؛ زیرا زن نمی تواند در علقه زوجیت دو نفر باشد و پس از مطلقه شدن از ازدواج دوم نیز دلیلی بر عودت مجدد زوجیت فرض سابق وجود ندارد[۱۱۱].
در صورت فوت زن، پس از طلاق بائن، شوهر او ارث نمی برد حکم ارث بردن در این مورد اختصاص به زوجه مطلقه دارد بنابراین اگر شوهر در حال مرض زن خود را طلاق دهد و زن ظرف یکسال از تاریخ طلاق فوت کند، زوج از او ارث نمی برد؛ هرچند که زوج ظرف یکسال از تاریخ طلاق به همان مرض پس از زوجه بمیرد و زوجه هم پس از طلاق شوهر نکرده باشد[۱۱۲].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ق.ظ ]




۱- دیدگاه شیخ طوسی: کسی که نبش قبر کند و کفن مرده، بدزدد مانند سارق واجب است که قطع عضو شود و اگر نبش کرد و چیزی نبرد شدیداً مجازات می‌شود و اگر چند بار این کار را کرد و از دستور قانون فرار کرد
امام می‌تواند او را بکشد[۱۵۳].
۲- دیدگاه شهیدین: ایشان معتقدند که نباش قبر چه چیزی ببرد یا نبرد باید تعزیر شود چون مرتکب فعل حرام شده است[۱۵۴].
۳- امام خمینی (ره): دزد اگر نبش قبر کرد و از کفن دزدید عضوش قطع می شود البته اگر به حد نصاب برسد و اگر چیزی ندزدید باید تعزیر شود[۱۵۵].
۴- آیه الله خویی: ایشان قائلند که اگر نباش چیزی ندزدید باید تعزیر شود.
به نظر می‌رسد فقهای عظام برای جرم نبش قبر حبس را مجاز نمی‌دانند ولی در چند روایت کیفر نباش را حبس مشخص کرده‌اند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۵- موصلی: حکم قطع برای خیانتکار نباش، غارتگر، و رباینده نیست.
۶- ابوحنیفه گفته است: حکم قطع بر او (نباش قبر) نیست و سفیان سوری هم همین را گفته است.
۷- ابن رشد: اختلاف ایشان است درباره قبر که آیا حرز است یا نبش کننده آن قطع ید شود و یا حرز نیست؟ مالک شافعی احمد و جماعتی گفته‌اند: قبر حرز است و باید دست نباش بریده شود و عمربن عبدالعزیز هم این قول را گفته است[۱۵۶].
آراء دیگر مذاهب در خصوص حبس نباش
مذهب مالکی: دزد برای بار اول دست راستش بریده شود، بار دوم پای چپ، بار سوم دست چپ، بار چهارم پای راست، بار پنجم زده و زندانی می‌شود.
مذهب حنفی: دزد برای بار اول دست راستش بریده می‌شود بار دوم پای چپ و پس از آن اگر دزدی کرد عضوی بریده نمی‌شود بلکه ضامن شیء دزدی شده است، تعزیر و حبس می‌شود تا توبه کند.
مذهب حنبلی: از احمدبن حنبل نقل شده است که بار سوم دست چپش و بار چهارم پای راستش بریده می‌شود و بار پنجم تعزیر شده و به حبس می‌افتد[۱۵۷].
مذهب شافعی: اگر بار پنجم دزدی کرد تعزیر و حبس می‌شود.

گفتار سوم: حبس تارک نفقه

درباره حبس زوج و ولی برای ترک نفقه، روایتی از طریق شیعه و سنی وارد شده است از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: ان امراه استعدت علیاً علیه السلام علی زوجها فامر علی علیه السلام بحبسه و ذلک الزوج لا ینفق علیها اضراراً بها فقال الزوج: إحبسها معی فقال امام علی (ع) ذلک لک، انطلقی معه.
زنی از امام علی علیه السلام، علیه شوهرش دادخواهی نمود، امام علی (ع) دستور داد وی را زندانی کنند. این زوج نفقه زوجه اش را نمی داد تا به وی زیان رساند. زوج به امام علی (ع) گفت: زنم را با من حبس کن.
امام علی (ع) فرمود: این حق توست (و خطاب به زن گفت:) همراه او برو.[۱۵۸]
در همین زمینه روایت دیگری از طریق شیعه وارد شده است: ان امرأه استعدت امام علی علیه السلام زوجها انه لا ینفق علیها و کان زوجها معسرا فابی امام علی (ع) ان یحبسه فقال ان مع العسر یسراً.
زنی ازامام علی (ع) دادخواست که شوهرش نفقه او را نمی دهد و شوهرش نادار بود امام علی (ع) از حبس کردن او خودداری نمود، فرمود: به درستی که با هر دشواری آسانی هست.
درباره حبس زوج موسر (ثروتمند)، شیخ طوسی در مبسوط و خلاف[۱۵۹]، محقق در شرایع الاسلام[۱۶۰] و علامه در تحریر الاحکام فتوی داده اند. از معاصران کسی به حبس فتوا نداده است، برخی گفته اند حاکم وی را به یکی از دوکار انفاق یا طلاق ملزم می سازد و اگر انجام نداد حاکم از طرف وی طلاق می دهد. رای بسیاری از اهل سنت نیز در این مورد حبس می باشد.

گفتار چهارم: حبس مدیون ممتنع از ادای دین:

از شیعه و سنی روایاتی نقل شده است که دلالت دارد بر حبس کسی که از ادای دین خودداری می‌کند. از جمله روایتی از امام صادق (ع) که فرمود:
کان المؤمنین صلوات الله علیه یحبس الرجل اذا التوی علی غرمائه، ثم یامر فیقسم ماله بینهم بالحصص، فان أبی، باعه فیقسم یعنی ماله[۱۶۱].
امیرالمؤمنین (ع) فردی را که از ادای دین خود، به طلبکار سرباز می‌زد، به حبس می‌انداختن. سپس دستور می‌داد که مال خود را به نسبت طلب بین آنان تقسیم نماید و اگر خودداری می‌کرد، آنرا می‌فروخت و بین آنان تقسیم می‌کرد.
مجلسی اول می‌گوید: مقصود از حبس، به زندان انداختن او یا منع وی، از تصرف در مالش می‌باشد که ظاهر تر همین است.
محدث بحرانی می‌گوید: مقصود از خودداری این است که در ادای دین مماطله و تاخیر نماید.
مرحوم صاحب جواهر می‌گوید: شاید مقصود از حبس، منع از تصرف باشد.
فقهای امامیه اعم از قدما، متاخران و معاصرین در مورد چنین شخصی فتوای به حبس داده‌اند[۱۶۲]. اما حبس را مشروط به خواست صاحب حق، یعنی طلبکار می‌دانند چنانکه ابن حمزه و دیگران به این امر تصریح نموده‌اند[۱۶۳].
از میان فقهای معاصر امام خمینی (ره) و آیه الله خوئی[۱۶۴] نیز همین نظر را دارند.
نظر امام خمینی (ره) در تحریر الوسیله: اگر کسی که اقرار به بدهی کرده، مالی برای پرداخت آن داشته باشد، به ادای دین الزام می‌شود و اگر امتناع نمود، حاکم وی را مجبور می‌سازد و اگر باز هم مسامحه و مماطله نمود و برخودداری از پرداخت دین اصرار ورزید، در این صورت می‌توان وی را بر حسب مراتب امر به معروف و نهی از منکر با توبیخ و سرزنش مجازات نمود و چنین مجازاتی برای بقیه مردم نیز جایز است، اگر باز هم مسامحه و مماطله نمود، حاکم وی را حبس می‌کند تا از عهده دینی که بر ذمه دارد برآید.
در میان اهل سنت نظر مالک[۱۶۵] و ابوحنیفه[۱۶۶] حبس کردن می‌باشد.
ابن قدامه می‌گوید: اگر کسی که توانایی دارد، از پرداخت دین خود امتناع کند، طلبکار او می‌تواند با او همراه شود، از او مطالبه کند و کلمات درشت و شدید به او بگوید؛ مثلاً او را ای ظالم! ای متجاوز! و امثال آن خطاب کند؛ چرا که رسول اکرم (ص) فرمود: «لی الواجد یحل عرضه و عقوبته» یعنی مسامحه و مماطله کسی که قادر به پرداخت بدهی خود است آبرو و مجازات او را حلال می‌کند. مجازات او عبارت است از: حبس او و بردن آبروی او: به عبارت دیگر می‌توان به درشتی با او سخن گفت.پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مطل الغنی ظلم» کوتاهی دارا در پرداخت بدهی، ظلم است و نیز فرمود: «إنّ لصاحب مقالاً» فردی که حق دارد و حق او تضییع شده است، حق سخن گفتن و اعتراض ندارد.

فصل دوم: مصادیق زندان در جرایم مرتبط با دین و امنیت

در این قسمت ما به مصادیقی از زندان می پردازیم که با دین و امنیت در ارتباط می باشند.

مبحث اول: زندان در جرائم مرتبط با دین

جرائمی که در خصوص دین و اعتقاد مسلمانان رخ می دهد نسبت به اعمال مجازات توجه خاصی به آنها شده است زیرا پایه و اساس اسلام، حفظ و صیانت از اعتقادات شرعی می باشد که در این راستا باید دقت نظر فراوانی صورت بگیرد.

گفتار اول: حبس مرتد

مردی که مرتد باشد با استناد به روایتی که در کتاب اصول کافی دکر شده است کشته می شود ( ولی زن مرتد به حبس ابد محکوم می شود )
۱- علی ابن ابراهیم عن ابیه عن ابن محبوب عن غیر واحد من اصحابنا عن ابی جعفر و ابی عبالله فی المرتد یستتا-فان تاب والاقتل والمراه اذا ارتدت عن الاسلام استتیب فان تابت والاخدت فی السجن و ضیق علیها فی حبسها. [۱۶۷] از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت شده است از مرتد خواسته می شود توبه کند اگر توبه کرد رها می شود وگرنه او را می کشند و اگر زن از اسلام برگشت از وی می خواهند که توبه کند اگر توبه کرد و بازگشت رها می شود وگرنه به زندان ابد با اعمال شاقه می افتد.
۲-الحسین بن سعید قال : قرات بخط رجل الی ابی الحن الرضاع: رجل ولد عن الاسلام ثم کفر واشرک و خرج عن الاسلام هل یستتاب او یقتل و لا یستتاب ؟ فکتب : یقتل.
حسین بن سعید گفت :خواندم نامه شخصی را که به امام رضا نوشته بود، مردی مسلمان به دنیا آمده آنگاه کفر و شرک ورزیده و ار اسلام خارج شده است آیا از او خواسته می شود توبه کند یا کشته شود و از او درخواست توبه نمی شود؟ امام رضا نوشت کشته می شود.
حکم زن مرتد
علی بن ابراهیم عن ابید عن اصحابنا عن حمار عن ابی عبدالله علیه السلم قال لا یغلد فی السجن الا ثلاثه: الذی یمثل والمراه ترتد عن الاسلام والسارق بعد القطع یدوالرجل [۱۶۸]
امام صادق علیه السلام می فرماید : زندان ابد برای ۳ نفر می باشد کسی که مثله کند ، زنی که از اسلام بر گردد و دزدی که پس از قطع دست و پایش به دزدی دست بزند.
ارتداد ۲ قسم است:
مرتد فطری :کسی است که از پدر و مادر یا یکی از آنها مسلمان باشد، به دنیا آمده باشد و پس از بلوغ ، از اسلام برگردد که اگر مرد باشد توبه کرده والا کشته می شود ولی اگر زن باشد اگر بعد از توبه خواستن توبه نکند حبس ابد می شود .
مرتد ملی: کسی است که پدر و مادر یا یکی از آنها مسلمان نباشد و بعد از بلوغ از اسلام برگردد در این صورت اگر مرد هم باشد زندانی می شود البته بعد از اینکه به او مهلت می دهند که توبه کند و اگر توبه نکرد حبس می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ق.ظ ]




از نظر ابن‌سینا، وجوب وجود از اخصّ لوازم[۳۶] ذات باری تعالی است و هیچ یک از لوازم بر آن پیشی نمی‌گیرند. چون سایر خواص و لوازم و صفات از تأمّل در معنای عمیق وجوب وجود به دست می‌آیند. شیخ واجب بذاته را واجب‌الوجود من جمیع الجهات می‌‌داند که هیچ حالت منتظره‌ای نداشته و واجد جمیع کمالات است. در ادامه‌ی بحث به این مورد اشاره خواهیم کرد.
ابن‌سینا در شفا خدا را به عنوان علت اولی اثبات کرده و وجوب وجود را در ردیف اوّلین ویژگی او می‌آورد، در حالی که خدای شیخ در اشارات واجب الوجود بذاته‌ای است که علّه العلل نیز هست و این نکته نشان‌گر اهمیت وجوب وجود نزد ابن‌سیناست. زیرا که تقریر اشارات بعد از تقریر شفا و بیان‌گر آراء متأخّر شیخ است. بعد ابن‌سینا در مواردی به بیان ویژگی‌های واجب‌الوجود به طور فشرده می پردازد:
[…] کل موجودات مبدئی دارند که واجب‌الوجود است، تحت هیچ جنسی قرار نمی‌گیرد، دارای هیچ حدّ و برهانی نیست، منزّه از کمّ، کیف، ماهیّت، متی و حرکت است. نه مثل نه شریک و نه ضدّی دارد. او از تمامی جهات، ‌واحد است. نه به اجزای بالفعل قسمت‌پذیر است و نه مانند حقایق متصل دارای اجزای فرضی و وهمی است و نه دارای اجزای عقلی است، به این معنا که ذاتش از معانی مختلف ترکیب یافته باشد. واحد است از آن جهت که در وجود خاص خود، شریک و همتایی ندارد. پس واجب الوجود به تمامی این وجوه و معانی واحد است. نیز به این دلیل که او وجود تامّ و کاملی است که در هیچ کمالی حالت انتظاریه ندارد تا به سبب آن کامل گردد و این یکی از وجوه وحدت است […]. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷،ج ، ص۶۰۴)
حقیقت واجب‌الوجود، وجوب وجود است و حقایق هرگز باطل نمی‌گردند. مثلاً انسانیت باطل نمی‌شود تا چیز دیگری شود و حقّ باطل نمی‌شود تا چیز دیگری شود و وجوب باطل نمی‌گردد تا امکان شود و امکان هم ذاتاً باطل نمی‌شود تا وجوب شود، بلکه تا ابد امکان ذاتی دارد. پس هر‌چیزی که واجب ذاتی باشد و حقیقتش همین باشد، چیزی بر او وارد نمی‌شود تا او را از حقیقتش خارج سازد. پس واجب‌الوجود حق است و حق، باطل نمی‌گردد و هرگز معدوم نمی‌شود. (ابن‌سینا، ۱۳۷۹، ص ۱۸۱)
واجب‌الوجود بر دو قسم است، بذاته و بغیره:
قد یکون واجباً بذاته فهو الذی لذاته لا شیء آخر ایّ شیءٍ کان یلزم محال من فرض عدمه و قد لایکون بذاته فهو الذی لو وضع شیء مما لیس هو صار واجب الوجود مثلاً‌ ان الاربعه واجبه الوجود لا بذاتها و لکن عند فرض اثنین واثنین […] . (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ج، ص۵۴۶؛ ۱۳۶۳ ، ص ۲)
بعد ثابت می‌کند که شیء واحد نمی‌تواند هم واجب الوجود بالذّات و هم واجب الوجود بالغیر باشد، چون اگر آن غیر مرتفع گردد، از دو حال بیرون نیست؛ یا وجوب وجودش به حال خود باقی است که در این صورت وجوب وجودش از ناحیه‌ی غیر نخواهد بود؛ و یا این‌که وجوبِ وجودش به حال خود باقی نیست که در این صورت دیگر واجب‌الوجود بالذّات نخواهد بود و بعد ادامه می‌دهد که واجب‌الوجود بالغیر همان ممکن الوجود بالذات است. (همان)
واجب‌الوجود بالذات واجب‌الوجود من جمیع الجهات است
با طرح این مسئله اهمیت وجوب وجود در الهیات بالمعنی الاخص ابن‌سینا بیشتر، مشخص می‌گردد. او خود در مورد این قاعده چنین می‌گوید:
واجب بذاته هیچ حالت منتظره‌ای ندارد و واجد جمیع کمالات است. چون اگر واجب الوجود بالذات از یک جهت واجب‌الوجود و از جهت دیگر ممکن‌الوجود باشد، هر‌کدام از آن دو جهت وابسته به علتی خواهد بود که ضرورتاً تعلق به آن دارد، پس ذات او تعلّق وجودی به دو علت آن دو امر دارد، ‌در نتیجه به طور مطلق واجب‌الوجود بالذات نخواهد بود بلکه همراه با دو علت است، خواه یکی از آن دو وجودی و دیگری عدمی‌باشد یا این‌که هر دوی آن‌ ها وجودی باشند. پس روشن می‌شود که واجب‌الوجود هیچ‌گونه حالت انتظاریه‌ای ندارد، بلکه هرچه برای او ممکن (به امکان عام) باشد، برای او واجب است. نه اراده‌ی منتظره دارد، نه طبیعیت منتظره دارد و نه علم منتظره دارد؛ یعنی هیچ کدام از صفاتی که ذاتی اوست، حالت منتظره ندارند. (ابن‌سینا، ۱۳۶۳، ص۶)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ابن‌سینا در جایی از کتاب شفا از همین قاعده، وجوب و دوام فیاضیت و خالقیت خدا را نتیجه می‌گیرد:« قد بان لک ان واجب الوجود بذاته، واجب‌الوجود من جمیع جهاته فانّه لا تجوز أن تستأنف له حاله لم تکن مع انّه قدبان لک أن العلّه لذاتها تکون موجبه المعلول فإن دامت أوجبت المعلول دائماً.» (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ب، ص۴۰۲)
یعنی واجب الوجود بالذات، واجب من‌جمیع الجهات و‌الحیثیات است و هر‌چیزی که به امکان عام برای او ممکن است بالفعل و بالوجوب برای او حصول دارد. امر واجب‌الوجود هرگز مردد میان دو طرف شیء‌ نیست و هر‌چیزی را که ما به واجب‌الوجود منتسب کنیم یا برایش وجوب و ضرورت دارد و یا برایش محال است. واجب‌الوجود هم‌چنان که واجب الوجود است، واجب العالمیه ، واجب القادریه، واجب الحیاه، واجب الاراده و واجب الفاعلیه نیز هست. او ممکن الفاعلیه نیست، چون در غیر این صورت لازم می‌آید که محتاج به امری زائد بر ذات خودش باشد تا او را از فاعلیت بالقوه خارج ساخته و فاعل بالفعل کند، بلکه او واجب الفاعلیه است؛ یعنی اگر علت است، واجب العلیه است و اگر فیاض است، واجب الفیاضیه است و اگر خالق است، واجب الخالقیه است. از این‌جا نتیجه می‌گیریم که هیچ فعلی نیست که امکان وجود و امکان صدور از واجب‌الوجود داشته باشد، مگر این‌که از او صادر گردد و صادر هم شده است. به تعبیر دیگر واجب الوجود، علّت تامّه معلول خویش است و انفکاک معلول از علّت تامّه خود جایز نیست. (مطهری، ۱۳۸۷، ج۴، ص۳۷۵-۳۷۶ )
بساطت خداوند
حقیقت واجب الوجود لذاته باید مبّرای از تمام انحاء ترکیب باشد. عبارت شیخ در این باره چنین است:
ان واجب الوجود لایجوز ان یکون لذاته مبادی تجتمع فیتقوّم منها واجب الوجود لا اجزاء کمیّته و لا اجزاء حدّ و قول،‌ سواء کانت کالمادّه و الصوره، أو کانت علی وجه آخر، بأن تکون اجزاء القول الشارح لمعنی اسمه یدلّ کلّ واحد منها علی شیء هو فی الوجود غیرالاخر بذاته و ذلک لأنَّ […] . (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ج، ص۵۵۱ – ۵۵۲)
می‌گوید: جایز نیست که واجب الوجود از اجتماع چند جزء و مبدأ فراهم آمده باشد به نحوی که متقوّم به آن‌ ها باشد. نه اجزای کمّی و نه اجزای حدّی و نه اجزای قولی، خواه این اجزاء از قبیل ماده و صورت باشند که قوام دهنده‌اند، یا به نحو دیگر؛ به این معنا که تعریفی که معنای اسم واجب را شرح می دهد، دارای اجزائی باشد که هر جزئی از آن، حاکی از جزئی در واجب غیر از جزء دیگر باشد، زیرا در این صورت ذات هر جزئی غیر از ذات جزء دیگر و نیز غیر از ذات مجموع اجزاء خواهد بود. در این صورت از سه حال خارج نیست:
یا این‌که هر کدام از اجزاء می‌توانند وجود مستقل داشته باشند، اما مجموع نمی‌تواند بدون اجزاء باشد. پس مجموع واجب الوجود نخواهد بود، یا این‌که برخی اجزاء می‌توانند وجود مستقل داشته باشند که در این صورت اجزاء دیگر و کل مجموعه نمی‌توانند واجب‌الوجود باشند و یا این‌که نه اجزاء می‌توانند مفارقت وجودی از مجموع داشته و نه جمله می‌تواند مفارقت از اجزاء داشته باشد که در این صورت نیز نه اجزا و نه مجموع هیچ کدام واجب‌الوجود نخواهند بود.
در ادامه شیخ نتیجه می‌گیرد که پس واجب‌الوجود نه جسم است، نه مادّه یا صورت جسم، هم‌چنین مادّه یا صورت ذهنی (ماده‌ی معقوله و صورت معقوله) هم نیست. نه انقسام کمّی دارد، نه انقسام به مبادی و نه انقسام در قول، پس واجب‌الوجود، از جمیع جهات، واحد است. (ابن‌سینا، ۱۳۶۳، ص۵-۶)
وحدانیت خداوند
ابن‌سینا که یک فیلسوف مسلمان است، اهمیّت ویژه‌ای به توحید خدا می‌دهد که در معارف اسلامی جایگاه والایی دارد. او در تمام آثارش هرجا که سخن از خدا و اثبات وجود او به میان می‌آورد از وحدت او نیز سخن می‌گوید. شیخ در مواضع مختلفی «واحد» را در خصوص ذات باری تعالی معنا کرده که با بررسی آن‌ ها چند وجه مختلف از معنای واحد بودن واجب به دست می‌آید:
۱- وجود او تامّ است؛ یعنی او واحد است به جهت تمامیّت وجودش، چون کثیر و زائد نمی‌توانند واحد باشند. (ابن‌سینا، ۱۳۶۳، ص۱۲) او در هیچ کمالی حالت انتظاریه ندارد تا به سبب آن کامل گردد. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ج، ص۶۰۴)
۲- بسیط است و هیچ‌یک از انواع انقسام را نمی‌پذیرد. (ابن‌سینا، ۱۳۶۳، ص۱۲ ؛ ۱۳۷۹ ، ص۶۹)
نه به اجزای بالفعل قسمت پذیر است، نه مانند حقایق متصل دارای اجزای فرضی و وهمی است و نه دارای اجزای عقلی است، به این معنا که ذاتش از معانی مختلف ترکیب یافته باشد. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ج، ص ۶۰۴)
۳- از جهت مرتبه‌ی وجودی نیز واحد است و اثنینیّت در ساحت وجود واجبی او راه ندارد. (ابن‌سینا، ۱۳۷۹، ص۳۸ ) یعنی او واحد است، از آن جهت که در وجود خاص خود، شریک و همتایی ندارد. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ج، ص۶۰۴)
شیخ به نحو مبسوطی به بحث از توحید واجب و اثبات وحدانیت او پرداخته و براهین متمایزی در این باب تقریر کرده است. او در شفا، اشارات، نجات، مبدأ و معاد و تعلیقات به نحوی مفصّل به بحث از توحید واجب‌الوجود و اقامه‌ی برهان بر آن پرداخته است. (ابن سینا، ۱۳۸۷ ب، صص ۴۹-۶۰ و ۳۷۴-۳۷۷؛ ۱۳۸۷ الف، ص۲۷۰؛ ۱۳۸۷ ج، صص۵۴۹-۵۵۱ و ۵۵۶ – ۵۵۷؛ ۱۳۶۳، صص۴-۵ و ۱۱-۱۶ ؛ ۱۳۷۹، صص۶۸ و ۲۲۰-۲۲۴) که در این‌جا برای اختصار تنها به تقریر یکی از این براهین می‌پردازیم:
ادّعای توحید آن است که حقیقت واجب الوجود فقط برای یک فرد موجود است و برای غیر از آن موجود نیست؛ زیرا موجود متعینی که واجب الوجود است، تعیّن و تشخص او یا به سبب ماهیت و ذاتش، یعنی واجب الوجود بودن اوست یا به سبب دیگری غیر از ذات وی می‌باشد. فرض اوّل مستلزم انحصار ذات واجب الوجود در شخص واحد است (چون ذات واجب اقتضا می‌کند که آن شخص معین باشد نه هیچ شخص دیگری) فرض دوّم مستلزم خلف فرض است؛ چون اگر تحقّق ذات واجب الوجود برای آن موجود معیّن به سبب امر دیگری غیر از ذات واجب الوجود باشد،‌ لازمه‌اش آن است که آن شخص معلّل بوده، واجب الوجود نباشد، و حال آن که فرض شده بود واجب الوجود است.
شیخ سپس می افزاید: عامل تکثر و تعدد افراد، یا خود ماهیت آن‌ ها است (یک فرد با فرد دیگر متفاوت است، زیرا هر کدام از آن دو ماهیت متفاوتی دارد) یا سببی غیر از ماهیت؛ مانند حامل معنا، وضع، مکان، زمان و یا هر علّت دیگری، در نتیجه معنایی (ماهیتی) که به هیچ‌چیز دیگری خارج از ذاتش وابستگی نداشته باشد (واجب الوجود باشد) سببی برای متکثر بودن ندارد؛ بنابراین، منحصر در فرد واحد است. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ب، ص ۳۷۴-۳۷۵) شیخ همین برهان را در اشارات با تفصیل بیشتری بیان می‌دارد. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ الف، ص۵، ۲۷۰-۲۷۱)
اولیت خداوند
در دیدگاه ابن‌سینا از اثبات واجب الوجود و وحدانیّت او «اوّل» بودن او به دست می‌آید. چون معنای وجوب وجود و وحدانیّت این است که وجود همه‌ی ممکنات به او منتهی گردیده همه‌چیز از او صادر می‌شود. بدین ترتیب او بر همه چیز تقدم داشته،‌ همه چیز در مرحله‌ی متأخر از وجود او قرار می‌گیرد.
ابن‌سینا در رساله‌ی عرشیه، «اوّل» بودن خدا را این‌گونه معنا می‌کند: وقتی می‌گوییم او «اول» است، به اعتبار ذات اوست که ترکیبی ندارد و این‌که منزّه از دارا بودن علت است و در نسبت با موجوداتی است که از او صادر می‌شود. خلاصه او چیزی است که بوده، ‌در حالی که هرگز چیزی نبوده و هیچ شیء دیگری از وجود برخوردار نمی‌گردد، مگر این که او پیش از آن شیء هست آن‌جا که می‌گوییم او «آخر» است، یعنی او کسی است که موجودات چه در سلسله مراتب صعودی و چه در سلسله‌ی نزولی رجعت به او دارند و اهل سلوک نیز سیر به سوی او دارند. (ابن‌سینا، بی‌تا، ص۲۵۳)
تام و فوق تام بودن خدا
موجودات از نظر کمال و نقص به پنج دسته تقسیم می‌شوند:
الف) ناقص: موجودی که فاقد کمالی است و امکان رسیدن به آن را دارد و در نیل به آن کمال نیازمند به علل خارجی است مثل انسان.
ب) مکتفی بالذات: موجودی که فاقد کمالی است و امکان نیل به آن کمال را هم دارد، ولی برای رسیدن به آن نیازمند به علل خارج از وجود خود نیست و علل درونی او کافی است تا او را از قوّه به فعلیت رساند؛ هم‌ چون نفوس فلکی و انبیاء و اولیاء ا… .
ج) تامّ: از نظر کلی «تام» دو اصطلاح دارد: اصطلاح عامّ آن به معنای چیزی است که هرچه برایش امکان وجود داشته باشد دارا بوده و هیچ گونه حالت انتظاریه‌ای نداشته باشد که شامل ذات واجب و مجرّدات تامّه می‌شود. اصطلاح خاص آن به این معناست که موجودی هرچه را که لازم دارد داشته باشد، امّا از خودش چیزی نداشته باشد که به دیگری بدهد و اگر می‌دهد از علت می‌گیرد، مثل عقول مجرّده.
د) فوق تمام: موجودی که نه تنها در وجود و کمالات وجودی به علت بیرونی یا درونی نیازمند نیست، بلکه تمام کمالات دیگر و کل وجود ماسوا، فائض از او هستند. این مرتبه مختص واجب الوجود است. (مطهری، ۱۳۸۷، ج۴، ص ۲۳۹-۲۴۳)
واجب الوجود بالذّات تامّ الوجود است. یعنی همه‌ی کمالات ممکن را دارد و از هیچ کمالی عاری نیست. افزون بر این، به این معنا نیز تام است که هیچ چیزی از جنس وجود او نیست که برای غیر او موجود باشد. واجب نه تنها تام است بلکه فوق تام است به بیان دیگر نه تنها در وجود و کمالات وجودی بی‌نیاز از علت است، بلکه همه‌ی موجودات و کمالات آن‌ ها از وجود او فائض می‌شود؛ پس واجب الوجود بالذات به دلیل آن که مبدأ هستی همه‌ی موجودات است، فوق تمام است:« […] بل الواجب الوجود فوق التمام لأنه لیس انما له الوجود الذی له فقط، بل کل وجود أیضا فهو فاضل عن وجوده وله فائض عنه.» (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ب، ص۳۸۰)
خیریت خدا
به دو معنا خدا خیر است: اولاً: خیر همان است که چیز دیگر آن را می‌طلبد و همواره وجود یا کمال وجود مطلوب واقع می‌گردد و هرگز عدم از آن جهت که عدم است، خواسته نمی‌شود؛ البته اگر عدم مطلوب قرار گیرد، به دلیل آن است که به وجود و کمال وجود مربوط می‌باشد. پس آن‌چه مطلوب حقیقی است وجود است و از این‌رو وجود خیر محض است. بنابراین، آن موجودی که از عدم دور است و هیچ بهره‌ای از عدم ندارد و پیوسته بالفعل است، خیر محض است؛ امّا موجوداتی که چنین نیستند مانند ممکنات، خیر محض نیستند. چون وجود برای ذات آن‌ ها به تنهایی واجب نیست، بلکه عدم پذیرند و چیزی که به گونه‌ای عدم پذیر باشد، از همه‌ی جنبه‌ها عاری از شرّ و نقص نیست؛ پس موجودات ممکن، خیر محض نیستند و فقط واجب الوجود بالذات خیر محض است.
[…] مایتشوّقه کلّ شیء هو الوجود أو کمال الوجود من باب الوجود و العدم من حیث هوعدم لایتشوق الیه، بل من حیث یتبعه وجود أو کمال للوجود، فیکون المتشوّق بالحقیقه الوجود، فالوجود خیر محض و کمال محض […] . (ابن‌سینا، همان؛ ۱۳۶۳، ص۱۰)
ثانیاً: خیر، در کاربرد دیگری به چیزی گفته می‌شود که کمالات اشیاء و خیرهای آن‌ ها را افاده می‌کند. او ذاتاً مفید هر وجود و هر کمال وجودی است یعنی هر خیری به هر موجودی می‌رسد، منبع آن خیر، وجود اوست. (همان ص ۱۱؛ ۱۳۸۷ ج، ص ۵۵۵)
حقّ بودن خدا
هر موجودی از آن جهت که موجود است و واقعیت دارد، حق نامیده می‌شود و حق بودن یک شیء، چیزی جز وجود خاص آن نیست. از این رو واجب الوجود بالذات نه تنها حق است (چون موجود واقعی است)، بلکه حق‌ترین خواهد بود، چون واجب الوجود است و برای موجود بودن نیازمند غیر نیست، برخلاف موجود ممکن که به طور ذاتی باطل است، ولی به وسیله‌ی علّت، حق می‌شود و همه‌ی ممکنات به واسطه‌ی خدا حق می‌گردند. پس همه‌ی موجودات حق بالغیراند و فقط خدا حق بالذات است. شیخ این مطلب را بر آیه‌ی «کل شیء هالک الا وجهه» (قصص (۲۸) ، ۸۸) تطبیق می‌کند. افزون بر این واجب الوجود بالذات به معنای دیگری نیز حق است. او حق است به این معنا که اعتقاد به وجود خدا، اعتقادی صادق و مطابق با واقع است؛ به این معنا نیز حق‌ترین حقایق است؛ زیرا اعتقاد به وجود او اولاً صادق است، ثانیاً صدق آن دائمی است، ثالثاً این قضیه صدق ذاتاً صادق است؛ یعنی خدا به ضرورت ازلیّه حکم موجودیت را دارد، نه به وسیله غیر. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ب، ص۳۸۱ ؛ ۱۳۶۳ ، ص۱۱)
علم باری تعالی
از نظر ابن‌سینا، یکی از صفات کمالیه و اسماء حسنای خداوند «عالم» بودن اوست. (ابن‌سینا، بی‌تا، ص۲۴۷) علم خداوند در دو حیطه مطرح می‌شود: یکی علم ذات به ذات که مورد اتفاق همه‌ی فلاسفه و متکلمین است و دیگری علم او به ماسوا که متفرع بر همان علم ذات به ذات است که به دلیل صعوبت خاص مسئله همواره معرکه‌ی آراء بوده است.
علم خدا به ذات خود
خدا به ذات خود عالم است؛ زیرا آن‌چه مانع علم است، مادّه و علایق مادّه است و خداوند متعال جسمانی و مادّی نیست؛ پس هیچ مانعی برای عالم بودن او وجود ندارد و او علم محض و عالم است. هم‌چنین او معلوم محض است. زیرا چیزی که مانع معلوم بودن یک شیء است، مادّه و علائق مادّه است و خداوند متعال از هرگونه شائبه مادّی مبرّاست؛ از این‌رو برای معلوم واقع شدن مانعی ندارد و در نتیجه، او معلوم محض است چون خدا به طور ذاتی، موجود مجرد، یعنی عقل است و ذاتاً معقول است، خودش خودش را تعقل می‌کند و خود معلوم خودش است؛ پس خدا علم و عالم و معلوم است.
واجب‌الوجود عقل محض است، زیرا او ذاتی است که از هر نظر مفارق از مادّه است و دانستی که دلیل در معقول نبودن چیزی، همان مادّه و علائق مادی است، نه وجود […]. هم‌چنین او معقول محض است، زیرا مانع از معقول بودن چیزی، همان وجود در مادّه و علائق مادّی است و همین مانع از عقل بودن هم هست […]. پس چیزی که مبرّای از مادّه و علائق مادّی باشد و وجود مفارق داشته باشد، معقول ذات خویش است. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ب، ص۳۸۲)
شبیه همین متن در کتاب نجات نیز آمده است. (ابن‌سینا، ۱۳۸۷ ج، ص۵۸۷)
اتحاد عاقل و معقول در مورد علم ذات به ذات

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ق.ظ ]




-.۶۲۵

.۸۳

-.۰۰۲

.۰۰۳

-.۱۹۴

غیرمستقیم آنلاین * غیرمستقیم آفلاین

-.۸۲۹

.۴۰

-.۰۰۹

.۰۱۱

-.۲۶۰

غیرمستقیم آنلاین * مستقیم آفلاین

-۱٫۲۵۰

.۲۱

-.۰۱۶

.۰۱۳

-.۳۸۱

مستقیم آنلاین * غیرمستقیم آفلاین

طبق جدول ۴-۱۵ و مدل۲ که شامل متغیرهای کنترل و روابط اصلی (روابط مستقیم آفلاین، غیرمستقیم آفلاین، مستقیم آنلاین و غیرمستقیم آنلاین) می‌باشد نشان می‌دهد که، روابط مستقیم آفلاین (۰۰۱/۰ p< و ۲۵۷/۰ = (β، روابط غیرمستقیم آفلاین (۰۰۱/۰ p< و ۲۵۲/۰= (βو روابط مستقیم آنلاین (۰۰۱/۰ p< و ۲۳۳/۰ = (βپیش‌بینی کننده عملکرد شغلی می‌باشند، اما ارتباط میان روابط غیرمستقیم آنلاین (۰۵/۰ p> و ۰۷۳/۰ = (βو عملکرد شغلی چشمگیر نیست. بنابراین، فرضیه ۱(b)و ۱(a) و ۲(a) و پذیرفته می‌شوند و فرضیه ۲(b) رد می‌شود.

اثرات تعاملی فرض شده در جدول ۴-۱۵ مدل ۳ نشان داده شده است. همانطور که جدول نشان می‌دهد، درمیان اثرات تعاملی فقط روابط مستقیم آفلاین* روابط غیرمستقیم آفلاین (۰۰۱/۰ p< و ۶۸۴/۰= (β بر عملکرد شغلی تاثیرگذار است و سایر اثرات تعاملی رابطه چشمگیری بر عملکرد شغلی ندارند. بنابراین، فرضیه‌
۱( c ) پذیرفته شده و فرضیه‌های ۲( c ) و ۳ و ۴ و۵ و ۶ رد می‌شوند.
۴-۶ مقایسه نتایج با مقاله مرجع
در بررسی انجام شده نتایج آزمون همبستگی نشان داد که در روابط کلی شبکه بدون تمایز میان روابط آنلاین و آفلاین، روابط مستقیم و روابط غیرمستقیم همبستگی معناداری با عملکرد شغلی دارند و با تمایز میان روابط شبکه‌ای، روابط مستقیم آفلاین، روابط غیرمستقیم آفلاین، روابط مستقیم آنلاین و روابط غیرمستقیم آنلاین همبستگی معناداری با عملکرد شغلی دارند که با نتایج حاصل از پژوهش ژنگ و ونکاتش (۲۰۱۳)، مشابه می‌باشد.
در آزمون رگرسیون برای پیش بینی عملکرد شغلی با توجه به مدلهای پژوهش، نتایج مدل اولیه بدون تمایز بین شبکه‌های آنلاین و آفلاین نشان داد که روابط مستقیم و غیرمستقیم بر عملکرد شغلی موثر هستند، درحالیکه نتایج مقاله مرجع نشان داد که روابط مستقیم بر عملکرد شغلی تاثیر داشته و روابط غیرمستقیم تاثیری بر عملکرد شغلی ندارند.
نتایج آزمون مدل با متغیرهای کنترل و روابط اصلی (مستقیم آفلاین، غیرمستقیم آفلاین، مستقیم آنلاین و غیرمستقیم آنلاین) نشان داد که، روابط مستقیم آفلاین، روابط غیرمستقیم آفلاین و روابط مستقیم آنلاین پیش‌بینی‌کننده عملکرد شغلی می‌باشند، اما ارتباط میان روابط غیرمستقیم آنلاین و عملکرد شغلی چشمگیر نیست. درحالیکه نتایج مقاله مرجع نشان داد که روابط مستقیم آفلاین، روابط مستقیم آنلاین و روابط غیرمستقیم آنلاین تاثیر قابل توجهی بر عملکرد شغلی دارند و روابط غیرمستقیم آفلاین تاثیری بر عملکرد شغلی ندارند.
نتایج آزمون مدل با روابط تعاملی نشان داد که فقط روابط مستقیم آفلاین* روابط غیرمستقیم آفلاین بر عملکرد شغلی تاثیرگذار است و سایر اثرات تعاملی تاثیر چشمگیری بر عملکرد شغلی ندارند. درحالیکه نتایج مقاله مرجع نشان داد که همه روابط تعاملی به غیر از روابط مستقیم آفلاین * روابط غیرمستقیم آنلاین و روابط غیرمستقیم آفلاین * روابط مستقیم آنلاین بر عملکرد شغلی موثر هستند.
جدول ۴-۱۶ مقایسه نتایج پژوهش انجام شده در ایران با نتایج پژوهش مشابه در ایالت متحده آمریکا را نشان می‌دهد.
جدول ۴-۱۶ مقایسه نتایج پژوهش با مقاله مرجع

فرضیه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:18:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم