کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




آخرین مطالب
 



به هر حال انتخاب کندی به ریاست جمهوری امریکا در آبان ۱۳۳۹ تکان شدیدی به رژیم ایران داد. رژیم کودتا که با کمک جمهوری خواهان روی کار آمده بود مادام که ژنرال آیزنهاور زمام امور امریکا را در دست داشت آسوده خاطر بود. کمک های مالی و نظامی امریکا به سوی ایران سرازیر بود و شاه به خودش اجازه می داد با شوروی ها سرشاخ شود و حتی با امریکا موافقتنامه نظامی ببندد. اما روی کارآمدن رئیس جمهور لیبرالی مانند کندی همه مفروضات قضیه را به هم می ریخت. به خصوص که رئیس جمهور جدید سیاست مرزهای نو را عنوان کرده بود و از ملت امریکا می خواست که مانند پیشگامان ادوار گذشته مرزهای آسودگی وجدان و آزادی و فراخی نعمت کشورشان را به نقاط دوردست گسترش دهند.[۱۶۲] کندی درصدد بود تا برنامه کمک های نظامی را تا سرحد امکان قطع و اعطای سرمایه را برای توسعه اقتصادی جایگزین آن نماید. از سوی دیگر، این دهه، دهه ای پرتنش برای ایران بود و کشور به صحنه اغتشاشات سیاسی قابل توجهی تبدیل شده بود. بنابراین زمینه لازم برای اجرای برنامه های اصلاحات کندی فراهم گشته بود.[۱۶۳] در ماه های اول سال ۱۹۶۱ بسیاری از افراد با نفوذ در داخل و خارج دولت جدید از احتمال دردسر در ایران هشدار دادند.[۱۶۴] در این هنگام سه جناح سیاسی در ایران وجود داشت:‌ شاه و زعمای رژیم، دکتر امینی و دارودسته اش و بالاخره جبهه ملی.[۱۶۵] نخستین تماس کندی با دولت ایران در اوایل ماه مارس سال ۱۹۶۱ بود که در واشنگتن سپهبد تیمور بختیار کندی را ملاقات کرد. بختیار نامه ای را از شاه به کندی تحویل داد و از این موقعیت برای درخواست کمک اقتصادی و نظامی امریکا به ایران استفاده کرد. کندی طی این ملاقات اعلام کرد که امریکا نیازهای ایران را درک می کند. مسأله کمک های خارجی تحت بررسی است و وی آدرل هریمن را برای مذاکره با شاه به ایران می فرستد. در ملاقات شاه و آدرل هریمن در تهران در ۱۳ماه مارس، اطمینانی به شاه داده نشد.[۱۶۶] قیام و ناآرامی های سیاسی در اوایل دهه ۱۹۶۰ ایران را به لرزه درآورد. شاه برای اجرای دکترین کندی در ایران کابینه شریف امامی را منحل کرد و به تشویق امریکا امینی نخست وزیر شد. وضعیت نابهنجار حکومت شاه به گونه ای شده بود که نمایندگان مجلس امریکا در سخنرانی های خود اعلام می کردند که اگر امریکا بتواند شاه ایران را نجات دهد یک معجزه روی داده است.[۱۶۷]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

علی امینی در ۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ به نخست وزیری منصوب شد و در طول چهارده ماه برنامه اصلاحات را به اجرا گذاشت. مهم ترین برنامه دولت امینی قانون اصلاحات ارضی بود.[۱۶۸]
افزایش اغتشاشات و ناآرامی های سیاسی در دوران نخست وزیری امینی به نگرانی شاه بیش از پیش افزود. از اینرو شاه در آویل ۱۹۶۲م/فروردین ۱۳۴۱ش عجولانه به امریکا سفر کرد و در مدت اقامت خود در آن کشور با بیشتر شخصیت های مهم سیاسی و اقتصادی ایالات متحده دیدار کرد. شاه در دیدار بسیار صمیمانه ای با کندی به وی قول داد طبق توصیه های او اولویت خواسته های خود از مسائل نظامی به تأمین نیازهای اقتصادی و اجتماعی تغییر دهد. شاه همچنین موافقت کندی را در ادامه اصلاحات توسط خود جلب کرد. اولین نمره سیاسی این سفر شاه در بازگشت به ایران، برکناری علی امینی در تیر همان سال بود.[۱۶۹] از این زمان به بعد شاه خود اجرای سیاست های اصلاحی کنترل شده را برعهده گرفت.
در دوره کندی، رژیم سیاست اختناق و سرکوب نیروهای مخالف را در پیش گرفت. به طوری که سرکوب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تاریخ رژیم پهلوی برای همیشه ثبت شد.
کندی در سال ۱۳۴۲ ترور شد و پس از او جانسون زمان امور امریکا را به دست گرفت. جانسون طی سال های ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷ تقریباً همان دکترین کندی را دنبال می کرد.[۱۷۰] او نیز اصلاحات شاه را مورد تأیید قرار داد. برای جانسون محمدرضا شاه تنها حافظ جدی و وفادار منابع ایالات متحده به حساب می آمد. روابط متقابل و صمیمانه ای که بین شاه و جانسون از اوایل دهه ۱۳۴۰ به وجود آمده بود، به آنجا منجر شد که هر نوع کمک نظامی و مالی مورد نظر ایران بودن محدودیت در اختیار شاه قرار می گرفت. جانسون بلافاصله پس از به قدرت رسیدن، طرحی را تصویب کرد که به موجب آن ایران می توانست تا ۲۰۰ میلیون دلار جنگ افزار خریداری کند.[۱۷۱] روابط ایران و ایالات متحده در این دوران ابعاد بسیار گسترده ای به خود گرفت و به ویژه در عرصه نظامی، تسلط امریکا بر ارتش و دستگاه های امنیتی اطلاعاتی کشور بسیار عمیق شد.[۱۷۲] در این دوره از اواسط دهه ۱۳۴۰ شاهد دو تغییر اساسی در روند صدور تسلیحات ایالات متحده به کشورهای جهان سوم از جمله ایران هستیم.۱- جایگزین شدن معاملات تسلیحاتی به جای کمک های نظامی ۲- صدور سیستم های تسلیحاتی بسیار مدرن به کشورهایی که قابلیت پرداخت آن ها را دارند. ایران با توجه به دارا بودن درآمدهای نفتی مشمول هر دو مورد می شد.[۱۷۳] یکی از مسائل مهم در روابط ایران و امریکا در این دوره، موضوع کاپیتولاسیون می باشد که در مهر ۱۳۴۳ مجلس شورای ملی، قانونی را از تصویب گذراند که به نظامیان امریکایی مأمور در ایران و بستگانشان همانند کادر دیپلماسی مصونیت اعطا می گردید. این موضوع بعدها در آذر ۱۳۴۵ که مجلس ایران به رئیس جمهور و اعضای هیات مستشاری نظامی ایالات متحده امریکا در ایران مصونیت سیاسی واگذار کرد تکمیل شد. این ماجرا حساسیت برانگیز بود و موجب اعتراضات مرجعیت شیعه و مردم و تبعید امام خمینی که در آن زمان رهبری قیام را بر عهده داشتند، به ترکیه شد.[۱۷۴]
ایران و دکترین نیکسون
به قدرت رسیدن نیکسون در امریکا زمینه ساز نوعی تغییر و چرخش در شیوه اعمال سیاست خارجی مبتنی بر استفاده از زور و قدرت در صحنه بین المللی در دهه هفتاد می باشد به این معنی که ایالات متحده از سال ۱۹۶۹ تحت ریاست جمهوری نیکسون در جهت کاستن از بار سنگین و طاقت فرسای مسؤولیت دفاع مستقیم از کشورهای تحت سلطه و مورد حمایت خود تحمل هزینه های سنگین، نقش اول و اساسی را به خود آن دولت ها محول می کند که این مسأله در قالب آراء و نظریات نیکسون تحت عنوان دکترین نیکسون ارائه می شود.[۱۷۵] ایالات متحده امریکا با درگیرشدن در جنگ ویتنام خود را در میدانی انداخته بود که در آن همه چیز به ضررش تمام می شد. حضور نظامی گسترده ای که فاقد توجیهی عامه پسند برای جامعه امریکایی بود. سیاستگذاران امریکا را با بحران حمایت های عمومی روبرو می ساخت. از طرفی تأمین بودجه هنگفت جنگی، شهروندان مالیات دهنده را از ناراضیانی کم تفاوت به مخالفانی پرخاشجو تبدیل می کرد. این ها در کنار تبلیغات پرزرق و برق روس ها شرایطی را برای منافع ایالات متحده به وجود آورده بود که به سادگی نمی توان از کنار آن گذشت. بنابراین اکنون زمان آن فرا رسیده بود که ایالات متحده با بازنگری رویکردهای پیشین خود، طرحی جدید برای اداره جهان ارائه نماید.[۱۷۶] بر این اساس نیکسون در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۹۶۹ در سفرش به فیلیپین در جزیره گوام در برابر سران نظامی و روزنامه نگاران امریکایی نظرات خود را پیرامون اوضاع جهانی و سیاست آینده ایالات متحده تشریح کرد که به دکترین نیکسون معروف گردید. او گفت: گمان می کنم وقت آن رسیده باشد که ایالات متحده در زمینه مناسباتش با کشورهای آسیایی به دو نکته تکیه کند. اولاً؛ ما به همه تعهدات قراردادی خود احترام خواهیم گذاشت و ثانیاً؛ تا جایی که مربوط به مسائل امنیت داخلی و مسائل دفاع نظامی می باشد صرف نظر از تهدید از جانب یک دولت بزرگ که مسلماً منجر به توسل به سلاح اتمی خواهد شد دولت امریکا ملل آسیایی را تشویق می کند که مسائل امنیت داخلی و دفاعی را بین خودشان حل و فصل کنند و انتظار دارد که خودشان مسؤولیت را برعهده بگیرند.[۱۷۷] بنابراین بر اساس این دکترین امریکا بدون اینکه از تعهدات خود برای پشتیبانی از کشورهای دوست در برابر تهدیدهای مختلف چه از جانب شوروی یا از ناحیه دیگران شانه خالی کند، قسمت عمده مسؤولیت دفاع از خود را در برابر بحران های منطقه ای به عهده این کشورها گذاشت.[۱۷۸] کمک نظامی به کشورهای متحد و هم پیمان امریکا برای مقابله با تجاوز به شرط پذیرفتن مسؤولیت اصلی دفاع از سوی آن کشورها را باید از مهم ترین اصول دکترین نیکسون دانست که آینده سیاست خارجی امریکا در جهان به ویژه منطقه خلیج فارس ترسیم می کرد. از آنجا که دکترین نیکسون بر پایه چند ضلعی بودن قدرت در جهان مستقر بود، طراحان این دکترین را بر آن می داشت تا برای دولت ها و مناطق مختلف جهان برحسب موقعیت و منابع شان اهمیت متفاوت قائل شوند.[۱۷۹] در منطقه خلیج فارس که گلوگاه اصلی صدور انرژی به دنیای غرب و ژاپن در آن وجود داشت، همه چیز چهره ای حساس تر به خود می گرفت، به ویژه آنکه دولت انگلستان در اواخر دهه ۱۹۶۰ اعلام کرده بود که دیگر توان و تمایل حضور مستقیم در این منطقه را ندارد و این خلاء ‌قدرت در حساس ترین منطقه اقتصادی- امنیتی نزدیک شوروی، ‌همه چیز را در معرض تهدید قرار می داد. هر چه جستجوها برای یافتن کشوری با ویژگی های خاص و شایستگی های لازم برای به دست گرفتن نقش محوری در این منطقه بیشتر ادامه می یافت، شفافیت نام ایران را آشکارتر می ساخت. از اینجا بود که ایران به عنوان پایه اصلی این دکترین در منطقه خلیج فارس برگزیده شد.[۱۸۰]
از سویی دیگر چنین انتخابی بازتاب اولویت های شاه نیز طی این دهه بود. رشد قدرت نظامی ایران، آغاز تنش زدایی بین دو ابرقدرت، عزیمت نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس در اوایل دهه ۱۹۷۰ شاه را قادر ساخت جاه طلبی های خود را فعالانه تر دنبال کند.[۱۸۱] باری روبین در این زمینه می نویسد:‌ این تغییر و تحول را پیش از آنکه بتوان به عنوان پیروزی سیاست امریکا در خاورمیانه تلقی کرد باید پیروزی شاه به شمار آورد؛ زیرا شاه مشتاقانه در پی ایفای چنین نقشی در سیاست منطقه بود.[۱۸۲]
فقط حدود دو ماه پس از شروع زمامداری نیکسون بود که مجلس سنای امریکا در ۲۴ مارس ۱۹۷۰م/۴ فروردین ۱۳۴۹ش لزوم ادامه فروش اسلحه به ایران را تصویب کرد و اعلام نمود که: شاهنشاه ایران رهبری صلح جو و معتقد به حفظ صلح در منطقه و جهان است. چند روز بعد کنفرانسی با حضور سیاستمداران امریکا در واقع به خاطر ارزیابی قدرت شاه در اوضاع منطقه در سفارت امریکا در تهران تشکیل شد و در پایان آن الویت ریچاردسون معاون وزارت امور خارجه دولت نیکسون بر آن مهر تأیید زد: ایالات متحده نقش بسیار مثبت و سازنده ایران را در منطقه خاورمیانه می ستاید و معتقد است که رهبری ایران در حفظ صلح و امنیت خلیج فارس اجازه می دهد که کشورهای این منطقه در ثبات و آرامش و آزادی کامل و به دور از هرگونه هراس به تحولات ملی خود ادامه دهند.[۱۸۳]
ریچارد نیکسون رئیس جمهور و هنری کیسینجر مشاور امنیت ملی امریکا، از ۳۰ تا ۳۱ ماه مه م/ ۱۰و ۱۱ خرداد ۱۳۵۱ش، در راه بازگشت از یک اجلاس سران در مسکو، از تهران دیدن کردند. در طول این ملاقات ها با شاه، دولت نیکسون این قول بی سابقه را به شاه داد که وی می تواند هرگونه سلاح غیرهسته ای را که مایل باشد از زرادخانه امریکا خریداری کند. از جمله این کالاهای نظامی، هواپیماهای بسیار پیچیده اف ۱۴ و اف ۱۵ بود. یک مقام امریکایی گفت: ‌وی هرآنچه را که پرواز می کند خریداری خواهد کرد. گزارش سنای امریکا در این مورد حاکی است که این تصمیم اجرایی فوق العاده، ایران را از جریان بررسی سفارشات تسلیحاتی در سنا و وزارت دفاع به طور مؤثر معاف کرد.[۱۸۴]
سیاست نظامی امریکا و خرید تسلیحات از سوی ایران، ایران را به یک انبار تسلیحاتی عظیم تبدیل کرد که از حیث نیروی زمینی، دریایی، هوایی در خاورمیانه از مهمترین کشورها محسوب می شد. در این راستا طبق آمارها، دولت ایران از اوایل سال ۱۳۴۹ تا اوایل سال ۱۳۵۴، ۹/۶ میلیارد دلار صرف سیستم های تسلیحاتی خویش کرد که عمدتاً از این بابت ایالات متحده منتفع می گردید. خرید هشتاد فروند هواپیمای اف ۱۴، ‌ساخت شرکت گرومان به مبلغ ۳/۲ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ در این رابطه مثال خوبی می باشد.[۱۸۵] به دنبال نقش آفرینی جدید ایران در منطقه و خریدهای کلان تسلیحاتی، سیل حضور مستشاران و متخصصان امریکایی به ایران سرازیر شد. اما بسیاری از امریکایی هایی که برای انجام مأموریت های نظامی و ارتشی به ایران می آمدند، فاقد تخصص لازم در حوزه کاری خود بودند و آنان را افراد کاذب نظامی تلقی می کردند. بیشتر آن ها افرادی بودند که از جبهه برگشته بودند و در دو حوزه فعالیت داشتند: نخست؛ در زمینه تعمیر و نگهداری وسایل فروخته شده از سوی شرکت های امریکایی به ایران و دوم؛ آموزش نظامیان ایرانی.[۱۸۶]
از نظر نیکسون وکیسینجر منافع ایران و امریکا وجوه مشترک بسیاری داشت. کیسینجر در این مورد چنین گفت:‌ ‌خط مشی امریکا و سیاست ایران در مورد تمامی مسائل عمده بین المللی با هم موازی است و بنابراین تقویت کننده هم است. از دیدگاه کیسینجر شاه از نادرترین رهبران و یک هم پیمان بدون قید و شرط بود که درک وی از موقعیت جهان موجب وسعت درک ما می گردد.[۱۸۷]
روابط ایران و ایالات متحده در دهه پنجاه شمسی فقط به روابط نظامی و امنیتی محدود نشد. بلکه در این رابطه، مناسبات اقتصادی امریکا و ایران نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. به طور کلی از اوایل دهه پنجاه به دلیل افزایش درآمد نفتی ایران و اقتصادی آن تحکیم نسبی زیربنای اقتصادی کشور و ثبات نسبی سیاسی در ایران موقعیتی به وجود آمد که ایالات متحده به طور روزافزون در مسائل ایران درگیر شد و نقش مهمی در اقتصاد و سیاست جامعه به عهده گرفت.[۱۸۸]
در دوران ریاست جمهوری نیکسون، ‌ایالات متحده یکی از کشورهایی بود که سرمایه گذاری های قابل توجهی در ایران داشت. به طوری که در اواخر سال ۱۹۷۴ چهل و سه کمپانی سرمایه گذار امریکایی در ایران فعالیت می کرد.[۱۸۹] در این دوره حادثه واترگیت باعث سقوط و استعفای نیکسون شد. بنابراین جرالد فورد به ریاست جمهوری ایالات متحده برگزیده شد. استعفای نیکسون واقعه ای ناگوار و تا حدی نگران کننده بود، در عین حال با توجه به روابط رسمی و غیررسمی خاندان پهلوی و شخص شاه در رأس آن با
جمهوری خواهان و قدرتمندترین کانون های سیاسی و اقتصادی ایالات متحده امریکا، انتظار نمی رفت که در روابط ایران با امریکا تحولی مهم و تعیین کننده صورت گیرد. در واقع وقتی که جرالد فورد به جانشینی نیکسون برگزیده شد، تغییری اساسی در سیاست خارجی امریکا صورت نگرفت و در مورد ایران نیز چنین بود. به خصوص که کیسینجر همچنان مقام وزارت خارجه را در دست داشت.[۱۹۰] در دوران ریاست جمهوری جرالد فورد نیز روابط مناسبات اقتصادی و نظامی دو کشور روبه تقویت بود و این مسأله موجبات خوشحالی شاه و رژیم پهلوی را فراهم نمود. اهمیت روابط بین دو کشور در این دوره تا حدی است که هلمز رئیس سازمان سیا به سمت سفیر امریکا در ایران منصوب می شود.[۱۹۱] در این مرحله همکاری های ایران و امریکا وارد فاز جدیدی می شود. در روند تحکیم روابط دو کشور به منظور تاکید بر ادامه سیاست های نیکسون از سوی جرالد فورد، وزیرخارجه آن کشور هنری کیسینجر در نوامبر ۱۹۷۴م/آبان ۱۳۵۲ش به ایران مسافرت می کند و به دنبال آن کمیسیون مشترک همکاری های اقتصادی ایران و امریکا در تهران تشکیل می شود که در رابطه با انتقال تکنولوژی و کمک فنی به ایران از کمیته های پنج گانه اقتصادی و مالی، ‌نیروی انسانی، کشاورزی، ‌انرژی و کمیته علوم و آموزش و پرورش متشکل بود. [۱۹۲]
از سوی دیگر نقش منطقه ای ایران از چنان ابعاد گسترده و پیچیده ای در این دوره برخوردار شد که نه تنها رژیم شاهنشاهی مبادرت به ارائه کمک های نظامی مستقیم به دیگر کشورها می نمود، بلکه ارتش نیز به ایفای وظایف و مأموریت های برون مرزی مبادرت می ورزید. در این زمان بخش کوچکی از ارتش چریک های مارکسیست ظفار را در سلطان نشین عمان در ساحل جنوبی خلیج فارس سرکوب کرده بود و سلطان قابوس را از خطر سقوط نجات بخشیده بود. شاه پا را حتی از حوزه خلیج فارس فراتر گذاشت و خود را در مناقشات بحر احمر و شاخ آفریقا سهیم کرد.[۱۹۳]
در هر حال روابط ایران و ایالات متحده امریکا در دوران ریاست جمهوری نیکسون و فورد و به طور کلی حکومت جمهوری خواهان (۱۹۶۹تا ۱۹۷۶م)، ‌دوره روابط عمیق و گسترده سیاسی، اقتصادی و نظامی از یک سو در جهت عملی ساختن دکترین نیکسون-کیسینجر و از سوی دیگر پاسخی برای جاه طلبی های محمدرضا شاه پهلوی بود که با حضور جمهوری خواهان در مسند قدرت ریاست جمهوری در امریکا با خیالی آسوده از سوی محمدرضا شاه دنبال می شد.
ایران و دکترین کارتر
در این دوره تحولی در سطح جهانی اتفاق می افتد و در ایران نیز تأثیر می گذارد، که این تحول کنفرانس هلسینکی است. در کنفرانس هلسینکی ۳۵ دولت بزرگ شرکت می کنند و مهم ترین تصمیم آنان، اجرای مقررات حقوق بشر در سطح جهان است. به دنبال این کنفرانس جو طرفداری و طرح حقوق بشر در دنیا بالا می گیرد. در آن زمان هر کس سعی می کرد به نحوی شعار طرفداری و اجرای حقوق بشر بدهد. ایالات متحده در رأس شعاردهندگان طرفداری و رعایت حقوق بشر قرار می گیرد.[۱۹۴]
در سال ۱۹۷۶م/۱۳۵۵ش، دوره چهار ساله ریاست جمهوری جرالد فورد که به دنبال ماجرای واترگیت جانشین نیکسون شده بود پایان یافت و جیمی کارتر از حزب دموکرات در ۱۵ ژانویه ۱۹۷۷م/۲۵ دی ۱۳۵۵ش به عنوان سی و نهمین رئیس جمهور امریکا برگزیده شد. پیروزی کارتر یک دوران بلاتکلیفی موقت در روابط ایران و امریکا به دنبال داشت. روی کار آمدن کارتر که شعار انتخاباتی خود را حقوق بشر و مبارزه علیه فروش بی رویه اسلحه به کشورهای دیکتاتوری قرار داده بود، بالطبع تغییراتی را در سیاست خارجی و در برخورد شاه با مسائل داخلی و بین المللی ایجاد می کرد. اظهار نظرهای صلح طلبانه و بشردوستانه کارتر در دوره مبارزه انتخاباتی به هیچ وجه نمی توانست مورد تأیید شاه قرار گیرد.[۱۹۵]
دکترین حقوق بشر کارتر و دستیارانش می بایست چهره دموکرات امریکا را که در مسیر جنگ ویتنام و حمایت از دیکتاتوری های جهان به شدت کدر شده بود نمایان سازد.[۱۹۶]
کارتر در جریان مبارزات انتخاباتی خود بیش از همه روی مسائل مربوط به حقوق بشر و صادرات اسلحه از امریکا تکیه کرده بود. از اینرو این دو مسأله مهم ترین مسائل مورد اختلاف امریکا و ایران بود و انتظار تحول مهم در ورابط دو کشور طبیعی به نظر می رسید.[۱۹۷] حضور کارتر در مسند ریاست جمهوری ایالات متحده خاطره دوران ریاست جمهوری کندی و فشار امریکا برای انجام اصلاحات در دهه چهل شمسی را برای شاه زنده می کرد. ترجیح شاه بر حضور رئیس جمهوری جمهوری خواه در کاخ سفید بود.
جیمی کارتر در طول مبارزات خود در انتخابات ریاست جمهوری از دولت نیکسون و فورد به دلیل سابقه آنها در فروش عظیم تسلیحات در سراسر جهان به شدت انتقاد کرده بود. وی گفته بود:‌ من به ویژه نگران نقش کشورمان به عنوان فروشنده عمده تسلیحات جهان هستم. چگونه می توانیم هم قهرمان صلح جهان و هم عرضه کننده برجسته سلاح های جنگی جهان باشیم.[۱۹۸]
کارتر در سخنرانی خود در مراسم تحلیف در ۲۰ ژانویه ۱۹۷۷ گفت: اخلاقیات ایجاب می کند که برای جوامعی ارجحیت قائل بشویم که در رعایت حقوق بشر با ما سهیم هستند.[۱۹۹]
خصلت واقع گرایانه سیاست های نیکسون و فورد جای خود را به سیاست های ایده آلیستی کارتر داد.[۲۰۰] بنابراین چنین ادعاها و سیاست هایی برای دولتی که یکی از بزرگترین واردکنندگان تسلیحات نظامی از امریکا بود و سابقه درخشانی در رعایت حقوق بشر نداشت، نمی توانست خالی از نگرانی باشد.
به هر حال به قدرت رسیدن جیمی کارتر و بازگشت ریچارد هلمز سفیر آمریکا در دسامبر ۱۹۷۶م/آذر ۱۳۵۵ش و خالی ماندن پست سفارت تا ژوئن ۱۹۷۷/خرداد ۱۳۵۶ که ویلیام سولیوان به عنوان سفیر جدید به ایران آمد، شخص شاه و نخبگان سیاسی ایران را سخت نگران کرده بود.[۲۰۱] استمپل در این زمینه چنین می نویسد: از آنجا که به تازگی ایران بیشتر به مقام یک متحد هم طراز با امریکا و نه یک خویشاوند فقیر اعتلاء یافته بود، تعلل چند ماه کارتر در اعزام ویلیام سولیوان به عنوان سفیر در ایران که تا ژوئیه ۱۹۷۷ به طول انجامید، شاه را بسیار مشوش کرد. علت تأخیر در اعزام سولیوان که توضیح داده نشد ناراحتی ایران را تخفیف نداد.[۲۰۲] نخستین تماس رسمی شاه با جیمی کارتر ۲۱ ژانویه ۱۹۷۷/ اول بهمن ۱۳۵۵، با پیام دوستانه شاه به وی آغاز گردید: برای من مایه کمال مسرت است که شاهد مناسبات بسیار نزدیک دوستی و همکاری ثمربخش میان ایران و امریکا باشم. پاسخ کارتر به پیام شاه بیست روز بعد که کمی دیرتر از مدت متعارف بود سرانجام برای شاه ارسال شد:‌ اطمینان دارم که خواهیم توانست در زمینه هدف های مشترک خودمان در راه تأمین صلح، نظم و ثبات جهانی با یکدیگر تشریک مساعی به عمل آوریم … احتمال دارد در پاره ای از موارد راه مواجه ما با این مسائل طبعاً متفاوت باشد، ولی این اختلاف ها میان دو دوست نزدیک و قابل اعتمادی است که با روح تفاهم به آن می نگرند. تأخیر در ارسال پاسخ به پیام تبریک شاه از سوی کارتر و به ویژه محتوای پیام وی و ذکر و تأکید رئیس جمهور مبنی بر وجود اختلاف نظر با رهبر ایران، شاه را اندیشناک کرد و به مخالفین وی دلگرمی بخشید.[۲۰۳] در ماه مه ۱۹۷۷ کارتر سیاست جدیدی در محدود کردن انتقال تسلیحات و محدودیت برخی از کالاها به تمامی کشورها جزء کشورهایی که موافقت نامه های دفاعی عمده با امریکا دارند اعلام کرد. این استثناها عبارت بودند از کشورهای عضو ناتو، ژاپن، استرالیا، نیوزلند و اسرائیل. ایران در این فهرست ذکر نشده بود.[۲۰۴]
در برابر چنین مطالبات و قانونگذاری های جدید از سوی دولت کارتر، حکومت ایران واکنش های فوری و شدید نشان داد. روش شاه در این زمان و حتی قبل تر از آن با پیش بینی از احتمال برنده شدن کارتر در انتخابات امریکا، آمیزه ای از شیوه های نرمش و تهدید بود تا ابرقدرت امریکا را بر سر عقل بیاورد.
شاه چند روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری امریکا، گویا با توجه به نتیجه آمارگیری و احتمال پیروزی جیمی کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتی در تهران مانند ابرقدرتی به ابرقدرت دیگر هشدار می دهد:‌ هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که بتواند کوچک ترین چیزی را برخلاف منافع ملی ایران به کشور ما تحمیل کند. در ۹ ژانویه ۱۹۷۷م/۱۹ دی ۱۳۵۵ش، یعنی چندی پس از قطعیت انتخاب کارتر به ریاست جمهوری و چند روز پیش از زمامداری وی، شاه در مصاحبه ای با مجله امریکایی بیزینس ویک در مقابل این پرسش که: اگر مقامات دولت جدید با تهدید به قطع فروش اسلحه سعی کنند روی کشورهای اوپک اعمال نفوذ کنند واکنش شما چه خواهد بود؟ بار دیگر به تهدید حکومت کارتر می پردازد: آن ها آزادند اسلحه خود را به هر کسی که مایلند بفروشند. همان طور که من نیز در فروش نفت خود آزادم. و بلافاصله مزایای حفظ بازار پر منعفت ایران را به امریکای تاجر یادآوری می کند: همچنین به یاد داشته باشید که ایران می تواند هر ساله برای کالاهای شما یک بازار ده میلیاردی دلاری باشد که در آن صورت آن را از دست خواهید داد. چند روز بعد مرد نفت ایران دکتر جمشید آموزگار در مصاحبه ای با روزنامه رستاخیر «اسلحه نفت» را بدون تردید به دستور شاه به شقیقه غرب نشانه می گیرد: اروپای بدون نفت بدون شلیک یک گلوله فتح می شود.[۲۰۵] به طور کلی واکنش های سیاسی حکومت محمدرضا شاه را می توان در سه محور خلاصه کرد؛ در برابر سیاست حقوق بشر کارتر، زعمای رژیم نه تنها سعی کردند خود را با این سیاست هماهنگ کنند، بلکه یک گام هم از زعمای واشنگتن جلو رفته و اعلام داشتند که حقوق بشر برای ایرانیان حرف تازه ای نیست و آنان از دیرباز، از زمان هخامنشیان با ایده حقوق بشر آشنا بوده اند. سران رژیم در حقیقت پادشاه ایران، کوروش را مبتکر و اولین رهبر سیاسی در تاریخ دنیا اعلام کردند که حقوق بشر را به جهانیان عرضه داشته است. به عنوان مثال؛ سناتور جلال نائینی که از رجال سیاسی رژیم به شمار می آمد در طی نطقی در مجلس سنا اعلام می دارد: حقوق بشر و پیکار و تلاش برای صیانت آن برای ملت ایران موضوع تازه ای نیست؛ زیرا دو هزار و پانصد سال قبل از این کوروش شاهنشاه ایران آن را به دنیا اعلام کرد. فرح همسر شاه نیز در سخنرانی پیرامون حقوق بشر در انیستیتوی مطالعاتی انسانی آسپن امریکا در تیرماه ۵۶ گفت:‌ کوروش بزرگ ۲۵ سده پیش منشور حقوق بشر را صادر کرد، خردمندان ایران طی قرون و اعصار به ما آموختند که به انسان ارج نهیم. آن ها مردم را راهنمایی کردند که با اعتلای نفس جهان را از طریق مطالعه و مراقبت در درون خویش جستجو کنند.[۲۰۶]
از سوی دیگر در این زمینه رسانه ها و دولتمردان و در رأس شان شخص شاه شروع به انتقاد از سیاست خارجی امریکا کردند. سخنرانی ها و مصاحبه های شاه توأم و با نیش و کنایه به کشورهای صنعتی و پند و اندرز به زمامداران این کشورها برای جلوگیری از هدر دادن ماده حیاتی نفت و مراقبت و نظارت لازم بر سودهای کلان شرکت های نفتی بود.[۲۰۷]
شاه در اولین مصاحبه مفصلش با ادوارد سابلیر مفسر و خبرنگار رادیو فرانسه پس از به قدرت رسیدن کارتر در جواب سؤال: اعلی حضرت فکر می کنند که در پس حملاتی که به طور مداوم علیه کشورشان صورت می گیرد چه منظور نهفته است؟ شاه در پاسخ به این سؤال حمله به غرب را شروع می کند: این حملات در وهله اول با مسأله نفت شروع شد. هنگامی که ما سعی کردیم سیاست پنجاه-پنجاه خود را با «ماته ایی» ایتالیایی تغییر دهیم و آن را به صورتی درآوریم که ۷۵ درصد نصیب ما و ۲۵ درصد سهم طرف مقابل شود، اولین حملات علیه من و کشورم شروع شد. اگر چه «ماته ایی» کشته شد ولی حملات علیه کشور ما ادامه یافت. در ادامه شاه موج حملات اخیر تحت لوای حقوق بشر بر علیه ایران را به حسادت غربی ها نسبت به پیشرفت های ایران می داند:‌ یکی دیگر از انگیزه های این حملات حسادت است، ‌حسادت از اینکه چه طور ممکن است ایران قادر باشد در مدت ۱۵ سال، بیش از هر کشور دیگری در تاریخ جهان پیشرفت کند. این یک ادعای بی اساس نیست، برای اثبات آن شما می توانید تحقیق و مقایسه کنید. این مقایسه بسیار آسان است. حتی دشمنان ما هم می توانند اگر مایل باشند در این باره تحقیق کنند.[۲۰۸] واکنش دیگر شاه در زمانی که شدیداً زیر فشار حقوق بشر کارتر قرار داشت این بود که روش های خود را به اصطلاح لیبرال مآبانه کند و خود را با ارزش های دموکراتیک و آزادی خواهانه تطبیق دهد.[۲۰۹]
شاه اقداماتی را برای کاستن از فشارهای سیاسی و اجتماعی به انجام رساند. از جمله این اقدامات عبارت بودند از؛ آزاد کردن برخی از زندانیان سیاسی که تبلیغات زیادی روی آن انجام شد، کاهش فشار شدید سانسور و تشکیل کمیسیون ها و گروه های تحقیق مختلف برای رسیدگی به شکایات و آلام مردم. علاوه بر این، رژیم در ده ماه اول سال ۱۹۷۷ از سه گروه حقوق بشر بین المللی: صلیب سرخ بین الملل،‌ عفو بین الملل و کمیسیون بین المللی حقوقدانان دعوت کرد برای بررسی شرایط سیاسی و اجتماعی ایران از نزدیک از کشور دیدن کنند.[۲۱۰] روند لیبرالیزه کردن، ‌واکنش شدید در کشور به همراه داشت. با اقدام رژیم به کاهش تدریجی کنترل خود بر جامعه، فشارهای سیاسی محصور شده فوراً و به شکل انفجارآمیزی رو شدند. زمانی که روزنامه کیهان این سؤال را مطرح کرد که «ایران چه دردی دارد؟»، بیش از چهل هزار نامه در پاسخ به این سؤال دریافت کرد. در طول شش ماه آخر سال ۱۹۷۷، چند نامه سرگشاده بسیار انتقادی مستقیماً به شاه و دیگر رهبران بلند پایه دولت ارسال شد. از جمله این نامه ها عبارت بودند از؛ یک تحلیل دویست صفحه ای جسورانه از مسائل سیاسی و اجتماعی ایران نوشته علی اصغر حاج سیدجوادی، انتقاد کوتاه تر اما نیشداری به امضای سه تن از رهبران جبهه ملی،‌ نامه چهل نویسنده که خواستار آزادی بیان بودند و اعلامیه ای به امضای شصت و چهار وکیل که خواستار بازگشت به حکومت قانون در ایران بودند، حائز اهمیت است.[۲۱۱]
اما مهم ترین و در عین حال مؤثرترین اقدام شاه که به کدورت ها و بحران موقت روابط دو کشور خاتمه داد، استفاده حکومت ایران از دوستان زیاد خود در کنگره و مقامات عالی رتبه حکومتی امریکا بود. شاه حتی در مصاحبه های خود نیز در ابتدای زمامداری کارتر به کاربرد این حربه اذعان نموده بود. به طور مثال؛ در ۱۹دی ماه ۱۳۵۵ در مصاحبه با مجله امریکایی بیزینس ویک، دوستان با نفوذ امریکایی خویش را که هواه خواه رژیم وی در آن زمان بودند، در میدان کارزار خود و کارتر به نمایش می گذارد: ما در کنگره امریکا دوستان زیادی داریم و چنین برمی آید که می توانیم با حکومت کارتر همکاری داشته باشیم.[۲۱۲]
شاه با کمک گرفتن از دوستان امریکایی خود، افرادی چون؛ هنری کیسینجر، نلسون و دیوید راکفلر، ریچارد هلمز، دیوید لینتال، جان مک کلوی، باری گلد واتر و دیگران توانست به سرعت حکومت جدید امریکا را به موضعی دفاعی سوق دهد. نقش دوستداران امریکایی شاه بسیار مؤثر واقع شد. به طوری که حکومت کارتر پذیرفت که نباید در فشارآوردن به ایران زیاده روی کرد و مصالح سیاسی و استراتژیک را فدای شعارهای مبهم ساخت. کارتر همچنین تلاش کرد رعایت حقوق بشر را با ادامه مناسبات سودمند با تهران تلفیق کند و سرانجام پذیرفت با درنظر گرفتن حساسیت ویژه ای که ایران به عنوان یک قدرت نظامی عمده برای تأمین ثبات در منطقه خلیج فارس و به مثابه کشوری تعدیل کننده در قیمت گذاری نفت دارد، مناسبات ایران و امریکا را همانند گذشته حفظ کند و در جهت تثبیت روابط بکوشد.[۲۱۳]
کارتر در سراسر تابستان و اوایل پاییز ۱۹۷۷، علائم متعددی در حمایت از شاه نشان داد. مهم ترین شاهد مثال در این زمینه، عملیات دولت برای فروش هواپیماهای پیشرفته آواکس به ارزش ۲۳/۱ میلیارد دلار به رژیم شاه بود. این نبرد سیاسی به وضوح حاکی از تعهد اولیه محکم دولت کارتر در قبال رژیم شاه بود. تعهدی که برخلاف آن اصولی بود که کارتر از آغاز ریاست جمهوری اعلام کرده بود. کارتر با وجودی که قبلاً اعلام کرده بود، مصمم به کاهش معاملات تسلیحاتی امریکا در همه جهان است، اما در مورد ایران استثناء قائل شد.[۲۱۴]
شاه در ۱۳ نوامبر ۱۹۷۷م/۲۲ آبان ۱۳۵۶ش، از تهران به سوی امریکا حرکت کرد و دو روز بعد با پرزیدنت کارتر به گفتگو نشست. در رسانه های خبری منعکس شده بود که شاه و کارتر به توافق های اصولی در زمینه فروش اسلحه به ایران، نفت،‌ اوضاع منطقه و مسائل داخلی ایران رسیده اند.[۲۱۵]
به هنگام ملاقات شاه با کارتر سفارش های جدید شامل سه فروند آواکس،۱۴۰ فروند اف ۱۶ در کنار ۱۶۰ فروندی که پیش از آن سفارش داده شده بود، مورد تأیید کارتر قرار گرفت. در این میان صنایع امریکایی بیشترین سود را از سفارش های ایران می بردند؛ زیرا خریدهای شاه بین یک چهارم تا نیمی از صادرات آنها را تشکیل می داد.[۲۱۶]
از طرف دیگر در شب ژانویه ۱۹۷۸م/۱۰دی ماه ۱۳۵۶ش، سفر کارتر به ایران شاه را به هیجان آورد؛ زیرا انجام این مسافرت نه فقط مبین استحکام روابط ایران و امریکا و نزدیکی شاه با رئیس جمهور امریکا بود، بلکه به همه مخالفان در ایران و خارج از ایران نشان داد که کارتر رژیم او را شایسته حمایت و مبری از اتهامات وارده تشخیص داده است.[۲۱۷]
در آن شب کارتر جمله ای را ادا کرد که می بایست همیشه در خاطرش بماند؛ زیرا تنها چند هفته پس از آن بود که آشوب ها و ناآرامی ها در سراسر کشور آغاز گردید و به سقوط شاه انجامید. او گفت: ایران مرهون شایستگی شاه در رهبری امور کشور است؛ زیرا او توانسته است ایران را به صورت جزیره ثبات در یکی از پرآشوب ترین نقاط دنیا درآورد. این تجلیلی است از شما اعلی حضرت و رهبری شما و احترام و ستایش و عشقی که ملتتان به شما دارد … نظریات ما در مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل با هیچ کشوری به اندازه ایران نزدیک نیست و من نسبت به هیچ رهبری مانند شاه این همه احساس حق شناسی عمیق و دوستی صمیمانه ندارم.[۲۱۸]
باری روبین در این زمینه چنین می نویسد: ستایش کارتر از شاه ظاهراً بیش از یک تعارف معمول برای یک میزبان نبود ولی واقعیت امر این است که سخنان او منعکس کننده طرز فکری بود که در آغاز سال ۱۹۷۸ در سطح بالای دولت امریکا نسبت به ایران وجود داشت. اکثریت مقامات رسمی در امریکا شاه را متحد باثبات و نیرومندی برای امریکا می دانستند و گزارش هایی که خلاف این نظر را منعکس می کرد جدی تلقی نمی شد.[۲۱۹] تا دیر زمانی هیچ کس این فرضیه را که شاه سرنگون خواهد شد جدی نگرفت و سرویس های اطلاعاتی واشنگتن در موقعیتی نبودند که این امر را پیش بینی کنند. از تحقیقی که پیرامون این شکست به وسیله کمیسیون تحقیق دائمی مجلس نمایندگان درباره سرویس های اطلاعاتی انجام گرفت چنین نتیجه گیری شد که صاحب اختیاران سیاست امریکا پیش از اکتبر ۱۹۷۸ به وخامت اوضاع پی نبرده بودند. بر اساس این تحقیق در دوره دو ساله پیش از نوامبر ۱۹۷۷، هیچ گزارشی از سیا وجود نداشت که بر منابعی منبعث از داخل جبهه مخالف مذهبی مبتنی باشد و گزارش های سیاسی سفارت درباره تماس هایش با جبهه مخالف نادر گاهی مقرون به بی اعتنایی بود. به علاوه بر طبق همین تحقیق، ‌سیا در ماه اوت ۱۹۷۸ اظهار داشت که ایران در وضع انقلابی یا پیش از انقلاب قرار ندارد و در ارزیابی سرویس اطلاعاتی وزارت دفاع مورخ ۲۸ سپتامبر چنین تصریح شده بود:‌ انتظار می رود شاه طی ده ساله آینده فعالانه در رأس قدرت باقی بماند.[۲۲۰]
بنابراین با چنین درکی از اوضاع داخلی ایران،‌ دولت ایالات متحده به رویارویی با طوفان انقلابی که پیش روست می رود.
امریکا: ناتوان از رویارویی
ایران بزرگترین شکست دولت کارتر به شمار می آید. صرف نظر از موفقیت این کشور در زمینه صلح کمپ دیوید و یا عادی سازی روابط با چین و اتخاد موضعی استوار در قبال شوروی که همگی آن ها نقطه های عطف عمده و سازنده ای به شمار می روند، ولی سرنگونی شاه از دیدگاه راهبردین برای ایالات متحده و از نظر سیاسی برای شخص کارتر فاجعه آمیز تلقی می شود. شاید آن فاجعه از بعد تاریخی اجتناب ناپذیر بود.[۲۲۱]
در زمانی که بحران ایران برای دستگاه سیاست خارجی امریکا مطرح می شود. دو سؤال مهم برای دست اندرکاران دستگاه سیاست خارجی امریکا مطرح می شود: اول اینکه ماهیت منافع کانونی امریکا در ایران چه است؟ دوم اینکه چگونه باید ثبات سیاسی را در ایران حفظ کرد؟
اولین نکته ای که در پاسخ به این دو سؤال با بررسی اولیه وضعیت هیات حاکمه کاخ سفید نمایان می شود، وجود اختلاف نظرهایی است که در برخورد با این دو مسأله در زمینه سیاست گذاری مناسب و متناسب، میان تصمیم گیران دستگاه سیاست خارجی آمریکا وجود دارد. این عدم توافق و اختلاف نظر را می توان در پاسخ های متفاوتی که از سوی دست اندرکاران دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده به این دو سؤال داده می شود، درک کرد. برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر در این زمینه در خاطرات خود چنین می نویسد: پاسخ من به پرسش نخست، پاسخی ژئوپلتیک بود که بر اهمیت محوری ایران برای حفظ منافع امریکا و به طور کلی غرب در منطقه نفت خیز خلیج فارس تمرکز داشت. جیم شلزینگر و چارلز دانکن به شدت با من هم عقیده بودند. من اغلب طی بحث هایمان احساس می کردم که ونس یا کریستوفر معاون وزیر خارجه یا دیوید نیوسام، در حالی که تمایل به رد این دیدگاه من نداشتند بیشتر سر گرم ارتقاء هدف مردم سالاری در ایران بودند و از آن هراس داشتند که بروز کردارهایی از سوی امریکا یا ایران مایه ایجاد اثری معکوس شود. این عدم توافق به نوبه خود بحث درباره پرسش دوم را تشدید می کرد. با توجه به نقش محوری شاه در سیستم قدرتی که تقریباً به طور منحصر به فردی شخصی بود، به نظر من تضعیف شاه از سوی امریکا از راه اعمال فشار جهت اعطای امتیاز های بیشتر به مخالفان خود، به بی ثباتی بیشتر می انجامید و در نهایت آشوب و هرج و مرج را ایجاد می کرد. مخالفان من گمان می کردند که راه برخورد با این وضعیت، کاهش قدرت و اختیارهای شاه، حرکت سریع به سوی حکومت مشروطه و سازش میان جناح های مخالف توسط دولتی ائتلافی است.[۲۲۲]
اکنون با علم و آگاهی از وجود چنین دوگانگی در تحلیل های هیأت حاکمه کاخ سفید در مواجهه با بحران ایران، به بررسی عملکرد دستگاه تصمیم گیری و سیاست خارجی امریکا از آغاز بحران ایران یعنی از زمانی که بحران ایران برای مسؤولین واشنگتن مطرح می شود تا پایان یعنی زمانی که دست اندرکاران کاخ سفید ایران را از دست رفته می بینند، پرداخته می شود.
ایالات متحده امریکا اساساً در دوم نوامبر ۱۹۷۸م/۱۱ آبان ۱۳۵۷ش پی به وخامت اوضاع در ایران می برد. سولیوان سفیر امریکا در ایران در دوم نوامبر ضمن پیامی با اشاره به آشفتگی اوضاع ایران، خواستار راهنمایی و کسب تکلیف از سوی واشنگتن شده بود. در عصر همان روز، کمیسیون ویژه هماهنگی در کاخ سفید تشکیل جلسه می دهد تا به بررسی اوضاع ایران بپردازد. این نشست نخستین جلسه رسمی مقامات عالی رتبه امریکا در مورد بحران ایران بود. شرکت کنندگان در این جلسه عبارت بودند از: برژینسکی، کریستوفر، هارولد براون وزیر دفاع، ژنرال دیوید جونز رئیس ستاد مشترک ارتش، ترنر رئیس سازمان سیا، دیوید آرون معاون برژینسکی وگری سیک. سایروس ونس وزیر امورخارجه در این نشست حضور نداشت.[۲۲۳]
آنچه که جالب توجه است، این است که اختلاف نظر میان مقامات مسؤول امریکا در مواجهه با بحران ایران در همان جلسه اول آشکار می شود. گری سیک در این مورد چنین می نویسد: برژینسکی پیش نویس نامه ای را خطاب به شاه تهیه کرده بود تا سولیوان آن را تقدیم دربار کند. در این برنامه بر سه موضوع تأکید شده بود: نخست اینکه امریکا بدون هیچ قید و شرطی به حمایت خود از شاه ادامه می دهد. دوم اینکه ضروری است اقدامات قاطعی از سوی شاه برای برقراری دوباره نظم و امنیت انجام گیرد و ایالات متحده از تصمیم شاه چه برای تشکیل یک دولت نظامی پشتیبانی خواهد کرد. سوم اینکه در صورت بازگشت نظم و امنیت به ایران، انتظار می رود شاه تلاش های خود را برای گسترش لیبرالیسم و ریشه کنی فساد در ایران از سربگیرد. کریستوفر که از طرف وزارت خارجه صحبت می کرد توانایی دولت نظامی را در حل مشکلات موجود زیر سؤال برد. ترنر نیز دولت نظامی را مشکل آفرین دانست. براون نیز اظهار داشت تشکیل یک دولت نظامی با رهبری شاه بهتر از تشکیل چنین دولتی بدون شاه می باشد. به هر ترتیب نامه پیشنهادی برژینسکی پس از برخی اصلاحات د

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1401-04-15] [ 05:24:00 ق.ظ ]




آهن و سنـــگ از برونش مظلمی ‏ وز درون نوری و شمـــــع عالمی‏
درج در خوفی هزاران ایـــــمنی‏ در سواد چشم چندیـــــن روشنی‏
ای مبــــدّل کرده خاکی را به زر خاک دیـــــــگر را نموده بوالبشر
ای که خاک شــوره را تو نان کنی ‏ ای که نان مـــــرده را تو جان کنی‏
ای که جان خیــــره را رهبر کنی‏ ای که بی‏ره را تو پیغمبــــــر کنی‏
ای که خاک تیـره را تو جان دهی‏ عقل و حسّ و روزی و ایمان دهی‏
شکر از نی میـــوه از چوب آوری‏ از منی مرده بت خــــــوب آوری‏
گل ز گل صفوت ز دل پیــدا کنی‏ پیه را بخشی ضیــــــاء و روشنی‏

ایک ایسی بات هے جو صرف شاعرانه حیثیت کے سوا کچھ نهیں هے اور اجتماع نقیضین کو محال سمجھنے والوں کی مراد مطلق وجود اور عدم هیں نه که نسبی تدریجی اور سیال۔(۱)
اس سے بھی حیران کن بات یه هے که یه سائنسدانحضرات ان شاعرانه باتوں کے علاوه“نفی نفی” سے “اثبات”کا نتیجه لیتے هیں۔

(۱) یه اعتراض بھی مثلث “تز، اینٹی تز،سنتز”کے بارے میں هیگل کی تعبیر اور تفسیر کی بنیاد پر وارد هے جسے اجتماع نقیضین کی بنیاد پر فرض کیا گیا هے۔
پهلے بیان هوا که هیگل اور اس کے پیروکار جس چیز کو “ تناقض”اور “اجتماع نقیضین” کانام دیتے هیں اس سے جسے منطق اور فلسفه اجتماع نقیضین سے تعبیر کرتے هیں اور اسے ممتنع سمجھتے هیں هزاروں میل کے فاصله پر هے ۔ اور یه که “صیرورتها” اور “شدنها” میں وجود اور عدم آپس میں مرکب هوئے هیں اور اجتماع نقیضین کوتشکیل دیا هے کوئی سنجیده بات نهیں هے بلکه مزاق سے زیاده شباهت رکھتی هے جو ایک غیر معمولی جِدّت پسندی اور روشن خیالی سے وجود میں آئی هےبهتر هے ان باتوں میں سنجیدگی نه لیں اور انهیں ایک قسم کی مجاز اور تشبیه تلقی کریں۔ اگر اس طرح کی تعبیرات کو ملاک قرار دیں تو ضروری هے هم اپنے عرفاء کو هیگل سے پهلے جدلیاتی مان لیں کیونکه عرفاء هیں جنهوں نے مکرراً کها هے که “هستی ، نیستی کے اندر هے”، “بقاء فناء میں هے”۔ ایک عارف کهتا هے:
عاقل زهست گوید و عارف ز نیستی من در میان آب و گل هست و نیستم
عاقل کهتا هے “هے” اور عارف کهتا هے“نهیں هے” میں “هستی اور نیستی” کے دلدل میں هوں
عبرت نائینی[۹۵] کهتا هے :
چون نور که از مهر جدا هست وجدانیست ‏ عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست‏
در آینه بینیـــــــــد همه صورت خود را آن صورت آئینه شما هست و شما نیست‏
هر جا نگری جلوه گه شاهـــد غیبی است ‏ او را نتوان گفت کجا هست و کجا نیست‏
این نیستی هست نما را به حقیــــــــقت‏ در دیده ما و تو بقا هست و بقا نیـــست‏
درویش که در کشور فقــــر است شهنشاه‏ پیش نظر خلق گدا هست و گدا نیـــست‏
بی مهری و لطف از قبل یار بـــه “عبرت” از چیست ندانم که روا هست و روا نیست‏
حقیقت یه هے که خود هیگل بھی اس نکتے کی طرف متوجه تھا که جسے وه جمع نقیضین کهتا هے اس چیز کا غیر هے جسے منطق اور فلسفه ممتنع سمجھتے هیں۔ هیگل کے پیروکار خود هیگل سےزیادہ “هیگلسٹ” نکلے هیں۔ پل فولکیه جدلیات کے کتابچہ میں “هیگل کی جدلیات اور تناقض” کے عنوان کے تحت کهتا هے:
“هیگل کےعقیدے میں جدلیاتی روش جس کے مطابق فکرو اندیشه (مثال مطلق) طبیعت اور ذهن میں واقعی صورت قبول کرتی هے ، تناقض کی بنیاد پر مبنی هے۔ لیکن ضروری هے متوجه هوں که هیگل کی جدلیات اصل عدم اجتماع ضدین کو کلی طور پر رد نهیں کرتی هے۔ اس لحاظ سے قدیم جدلیات کے ساتھ جو اصل عدم اجتماع ضدین کو اپنی اصلی بنیاد جانتی هے، کوئی فرق نهیں رکھتی۔ … هیگل اگرچه ظاهراً اس کے برخلاف اظهار کرتا هے لیکن باطن میں باقی تمام لوگوں کی طرح اصل عدم اجتماع ضدین کو قبول کرتا هے۔ …”[۹۶]
پل فولکیه کتاب مابعد الطبیعه کے صفحه نمبر ۳۶۹ پر کهتا هے که:
“…۔ خود هیگل بھی اس چیز کے برعکس جو کبھی کبھار اس کی طرف نسبت دی جاتی هے کہ هیگل اجتماع متناقضین کے ممتنع هونے کا قائل تھا۔ اجتماع اور ارتفاع نقیضین کے باب میں اس کی یه بات ظاهری تناقض سے مربوط هے نه واقعی۔ هیگل اس بات کا قائل تھا که جو چیز انسانی فکر میں واقعاحقیقی هے همیشه حقیقی ره جاتی هے اور وه چیز بعد کی تمام تالیفات کے ضمن میں قرار پاتی هے اور فکری پیشرفت سے مراد تنها علم کے ان حصوں کو دور کرنا هے جن کے غلط هونے کے بارے میں علم هو۔ [۹۷]

عمومی حرکت کے مفهوم کی وضاحت

جیسا که هم جانتے هیں که مادی علوم میں تحقیق کرنے والے سائنسدان وں نے ایک زمانے میں ماده(جسم کے غیر قابل تجزیه ابتدائی اجزاء) کو موضوعِ بحث قرار دے کر اس کی مختلف خصوصیات سے بحث کرتے تھے اور باوجود اس کے که بحث کی راه ادراک اور تجربه پر منحصر نهیں تھی پھر بھی اس بحث کو ادراک اور تجربے کے ذریعے آگے بڑھاتے تھے ۔
اسی روش کی بنا پر ان سائنسدانوں کے مطابق“قضیه” کا مفهوم (حمل- یه وه هے)جیساکه هم نے مقاله نمبر ۱ میں اس بات کا تذکر دیا هے ، اس مفهوم کا غیر هے جو قضیے سے عمومی مفاهمت کے دوران همارے هاتھ آتا هےمثلا کها جائے که “انسان کھانا کھاتا هے” یا “پانی حرارت کی وجه سے بخار میں تبدیل هوتا هے” تو ان سائنسدانوں کے مطابق ان کا معنی یه هے که ماده کے تجزیه ناپذیر اجزاء کا مجموعه جسے لوگ “انسان” کا نام دیتے هیں کھانا کھانے کی خصوصیت رکھتا هے۔ اسی طرح مادی اجزاء کا مجموعه جسے پانی کها جاتا هے بخار میں تبدیل هو تا هے۔
جیساکه واضح هے اس صورت میں تأثیر اور تأثیر پذیری کی خاصیت مادے کی هے اور خصوصیات کا موضوع بھی وهی ماده هی هے جو مخصوص شرائط کے ساتھ مخصوص اثر اور خصوصیات کا حامل هوتا هے۔ حالانکه لوگوں کےپاس یه خصوصیات انسان اور پانی کی هیں چاهے وه مادے کے بارے میں علم رکھتے هوں یا نه رکھتے هوں۔(۱)

(۱) قدیم اور جدید (Ideology) کو مکمل طور پر ایک دوسرے سے متمائز کرنے والے بنیادی مسائل میں سے ایک “صور نوعیه” هے۔ یه مسئله بهت هی اهمیت کا حامل هے ۔ مطلب کی وضاحت کے لئے ضروری هے مقدمهً کچھ باتیں ذکر هوں۔
دوسرے لفظوں میں هم نوعی صورتوں “انسان”، “گھوڑا”،”درخت” اور “پانی” اور اس طرح کے دوسری چیزوں کو موضوع قرار دیتے هیں اور ایک طبیعی سائنسدان مادے کو موضوع قرار دیتے هیں۔

جیساکه هم جانتے هیں قدماء کائنات کے موجودات کی ایک خاص طریقے سے تقسیم بندی کرتے هیں ۔ ان کے مطابق موجودات (ممکن الوجود موجودات) جوہر اور عرض میں تقسیم هوتے هیں ۔ تمام جواهر ایک مقوله کی حیثیت رکھتے هیں یعنی ایک ذاتی اور ماهوی مابه الاشتراک میں جمع هوتے هیں ۔ لیکن اعراض مجموعاً ۹ (نو) مقولات کے تحت جمع هیں اور هر مقوله دوسرے سے متبائن هے۔
جواهر جو سب کے سب ایک مقولے کے تحت داخل هیں اور ایک مشترک ذات میں جمع هوتے هیں بھی مختلف انواع اور اقسام رکھتے هیں یعنی اس کے باوجود که ایک ذاتی اور عمومی امر میں مشترک هیں کچھ دوسرے ذاتی امور میں ایک دوسرے سے اختلاف رکھتے هیں۔ مثلا جوهر ،جسم اور غیر جسم میں تقسیم هوتا هے اور جسم، نامی اور غیر نامی میں اور نامی، حیوان اور غیر حیوان میں اور حیوان، انسان اور غیر انسان میں تقسیم هوتا هے۔ قدماء کے نزدیک یه تقسیمات اشیاء کی ذات اور ماهیت سے مربوط هے یعنی جس طرح جوهر کی ماهیت اعراض میں سے هر ایک کی ماهیت کا غیر هے اسی طرح جسمانی جوهر کی ماهیت عقلانی جوهر کی ماهیت سے متفاوت هے۔ البته جسمانی اور عقلانی جوهر ماهیت کے ایک جز ءمیں ایک دوسرے کے ساتھ وحدت رکھتے هیں ۔ اسی طرح جسم نامی کی ماهیت ، جسم غیر نامی کی ماهیت سے متفاوت هے اور اسی طرح…
قدماء کے نزدیک مختلف الذات والماهیت جوهری انواع خارج میں وجود رکھتے هیں۔ منطق میں معروف بحث “کلیات خمس”(جنس ، نوع، فصل، عرض خاص اور عرض عام) اس فلسفی طرز تفکر کی بنیاد پر هے۔ اور اسی طرح رسم تام اور رسم ناقص کے مقابلے میں حد تام اور حد ناقص کا مسئله تعریفات کی بحث میں اسی بنیاد پر هے۔
لیکن اگر کوئی جوهر اور عرض کا منکر هوجائے یا جواهر کے ایک دوسرے سے اختلاف کو ذاتی اور ماهوی نه سمجھیں تو اس صورت میں خواسته یا ناخواسته جنس ، فصل اور نوع جو ان دونوں سے مرکب هوتا هے کی بحث کے لئے کوئی جگه باقی نهیں رهتی جس طرح حدِتام اور ناقص کے لئے کوئی جگه باقی نهیں رهتی ۔
پس حرکت عمومی(کائنات کا وجود مساوی هے توانائی کے اور جو بھی هے صرف حرکت هے) کا نظریه یا فرضیه پیش هونے کے بعد سائنسی مسائل کے مفاهیم دوسرے لفظوں میں “قضیه” کے مفهوم (منطقی اصطلاح میں حمل) میں جدید تحول پیدا هوا جس سے طرز تفکر بالکل بدل گیا۔

اسی طرح فلسفه کی معروف بحث “ماده اور صورت ”کے لئے بھی کوئی جگه نهیں رهتی اس تفاوت کے ساتھ که “ماده اور صورت” کی بحث ماهوی اختلافات کے نظریے کی بنیاد پر هے جبکه کلیات حدود اور تعریفا ت کی بحث اس مسئلے کی فرع اور نتیجه هے۔
اب هم کهیں گے ممکن هے کوئی اشیاء کے ماهوی اختلافات کا منکر هو اورکهے که کس دلیل کی بنیاد پر خارج میں موجود مختلف اشیاء ذات اور ماهیت کے لحاظ سے ایک دوسرے سے اختلاف رکھتی هیں ؟ کیا چیز مانع بنتی هے که یه تمام ایک ذات اور ایک ماهیت هوں اور ان کے اختلافات سطحی اور عارضی هوں؟ صرف نام کا اختلاف که ایک جماد ، دوسرا نبات اور تیسرا حیوان هے دلیل نهیں بن سکتا که یه آپس میں ذات اور ماهیت کے لحاظ سے مختلف هوں۔ تمام اشیاء مادی اجزاء کے ایک سلسلے سے تشکیل پاتے هیں اور ان کی ماهیت کو اسی مادے کے اجزاء جو هر ایک میں موجود هیں تشکیل دیتے هیں ۔ ان کے درمیان پایا جانے والا اختلاف جسمانی ساخت اور بناوٹ کی کیفیت میں هے ۔ بدیهی هے که ساخت کی کیفیت میں اختلاف سبب نهیں بنتا هے که ایک هی چیز سے تشکیل پانے والی اشیاء کے اختلافات ماهوی اور ذاتی هوں۔ جس طرح شهر کی هر عمارت ایک خاص شکل اور ترکیب رکھتی هے اور ایک معین هدف کے لئے مفید هے اور هر ایک خاص نام رکھتی هیں۔ ایک مدرسه هے، دوسری مارکیٹ، تیسری گیراج ، چوتھی مسجد اور پانچویں حمّام … حالانکه ان میں سے هر ایک اینٹ ، پتھر ، لوها، سیمنٹ، چونااور مٹی وغیره کا مجموعه هے ۔ مختلف مشینیریاں مانند موٹرکار، هوائی جهاز، فولاد کا کارخانه اور اسلحے کی فیکٹری وغیره جو سب کے سب مختلف بناوٹوں اور ترکیبوں کے باوجود مختلف دھات کا ایک مجموعه هے ۔ ان عمارتوں اور مشینوں کے اختلافات صرف اور صرف بناوٹ، ترتیب ، شکل اور هدف میں هے جو ان سے مقصود هے ۔ کبھی بھی کسی نے یه دعوا نهیں کیا هے که یه تمام عمارتیں اور مشینیں ماهیت ، ذات اور نوعیت کے لحاظ سے ایک دوسرے سے مختلف هیں۔
مثلا پهلی والی مثال میں “انسان کھانا کھاتا هے” کا مفهوم یه هے که هم خواص کے مجموعے یا واضح الفاظ میں حرکات کے مجموعے کو جو واقع میں یکساں هیں وضعی اور قرادادی بنیاد پر “انسان” نام رکھتے هیں اور اس کے بعد اس مذکوره مجموعے کی بعض خواص اور حرکات کو ایک جوهری ذات قرار دیتے هوئے “کھانے” (بعض دیگر خواص اور حرکات) کو اس کا خاصه شمار کرتے هیں ۔

وه موجودات جنهیں هم مختلف ماهیات خیال کرتے هیں اور جن کے اختلافات کو ذاتی اور نوعی گمان کرتے هیں اور انهیں مختلف انواع اور اجناس کی صورت میں تقسیم بندی کرتے هیں، بھی مادی ذرات کا ایک مجموعه هے جو آپس میں مل کر ایک خاص شکل اور نظم کو تشکیل دیتے هیں جسے هم جماد، نبات، حیوان اور انسان کا نام دیتے هیں۔ اصطلاحا اگر ان میں سے هر ایک کے بارے میں “ما هو؟” کے ذریعے سوال کیا جائے تو جواب یه هوگا که :“فلان نظم اور فلان مکانیزم کے ساتھ ذرات کا ایک مجموعه هے”۔
یه نظریه طویل تاریخ رکھتا هے۔ ڈیماکریٹس اور اس کے استاد لوسیبوس جو اجسام کو کچھ ذرات سے مرکب سمجھتے تھے اور اسی طرح ایپی کیورس [۹۸] اس جهت سے ڈیماکریٹس کی پیروی کرتے تھے موجودات کے بارے میں ان کا نظریه بسیط عناصر سے لے کر مرکبات تک هو بهو یهی هے۔ ڈیماکریٹس کهتا هے:
“صحت اور حقیقت رکھنے والی چیز صرف ذرات اور خلاء هیں”[۹۹]
بو علی سینا نےمنطق شفا میں مختلف جگهوں پر مختلف مناسبتوں سے ڈیماکریٹس کے نظریے کو نقل کیا هے۔ عصر حاضر کے علماء نے بھی اس کے بارے میں ان کے اقوال کو زیاده صراحت کے ساتھ نقل کیا هے ۔

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ق.ظ ]




بعد از جنگ جهانی دوم به مدت تقریباً۴۰ سال ژئوپلتیک به عنوان یک مفهوم و یا روش تحلیل، به علت ارتباط آن با جنگ‎های نیمه اول قرن بیستم منسوخ گردید، هر چند ژئوپلیتیک در این دوره از دستور کار دولت ها در مفهوم قبلی خود خارج شد، اما همچنان در دانشگاهها تدریس می­شد. برای تبدیل شدن نقش فعال جغرافیا در تعریف ژئوپلیتیک به نقش انفعالی سه دلیل عمده قابل ذکر است:

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اول اینکه جغرافیدانان بعد از شکست آلمان در جنگ، ژئوپلیتیک خاص آلمان را مقصر اصلی عنوان کردند و سیاست‎های آلمان نازی را متأثر از این مکتب می‎دیدند. خود را از مطالعات در مقیاس جهانی کنار کشیده، توجه خود را به دولت ها و درون مرزهای سیاسی بین المللی معطوف داشتند و واژه ژئوپلیتیک بر چسب غیر علمی‎به خود گرفت و از محافل علمی‎و دانشگاهی طرد شد.دلیل دیگری که موجب افول نقش جغرافیا در جنگ سرد شد ظهور استراتژی باز دارندگی هسته ای بود. توانایی پرتاب سلاح‎های هسته ای بوسیله هواپیما و موشک به فاصله‎های دور،باعث شد که دیگر نه فاصله و نه عوامل جغرافیایی مثل ناهمواری ها و اقلیم چندان مهم تلقی نمی‎شدند. دلیل سوم، ظهور ایدئولوژی به عنوان عامل تعیین کننده ی جهت گیری سیاست ها بود. ژئوپلیتیک جنگ سرد و ژئوپلیتیک عصر هسته ای از مشخصات دوره افول ژئوپلتیک هستند (زین العابدین، ۱۳۸۹ : 13).
۲-۱-۳- دوره احیا
بعد از پایان جنگ جهانی دوم جغرافیدانان شرمنده شدند و از آن پس تلاش نمودند جغرافیدانانی که ژئوپلیتیک را در اختیار آلمان نازی (هیتلر) گذاشته اند،کنار گذارند، و نتیجه اینکه حدود ۴۰ سال ژئوپلیتیک طرد شد. تا اینکه در دهه 1980 در جنگ ویتنام[2] و کامبوج[3] بر سر تصاحب منطقه ی مکنگ[4]، گر چه هر دو کشور از بلوک شرق بودند، ایدئولوژی نتوانست جنگ را از بین ببرد. بنابراین، در گزارش این مناقشه و روابط دو کشور، مجدداً از مفهوم ژئوپلتیک استفاده شد و سپس کسینجر[5] بصورت تفننی از واژه ی ژئوپلیتیک در مسائل جهان استفاده نمود. علاوه بر آن در جنگ ایران و عراق (1988-1980) و اشغال کویت توسط عراق (1991-1990 ) و به ویژه سقوط پرده آهنین در اروپا از سال 1989 موجب پر رنگ تر شدن این مفهوم شد و به خصوص فروپاشی شوروی (سابق) و برجسته شدن ملیت ها این مفهوم را به صورت یک مفهوم کلیدی در عرصه بین المللی قرار داد (زین العابدین،۱۳۸۹ :۲۸).
در حالیکه نامداران جغرافیای سیاسی چون ریچارد هارتشورن و استیفن جونز سخت در تلاش شکوفا ساختن جغرافیای سیاسی در جهان دوران میانه ی قرن بیستم شدند و سیاستمدارانی چون هنری کیسینجر واژه ژئوپلیتیک را دوباره به زبان روزمره سیاسی نیمه دوم قرن بیستم باز گرداند، جهانی اندیشانی چون ژان گاتمن و سوئل کوهن پیروزمندانه جهانی اندیشی جغرافیایی(ژئوپلتیک) را به بستر اصلی مباحث دانشگاهی باز گرداندند.در این زمینه ژان گاتمن[6] با طرح تئوری «آیکنوگرافی[7]– سیروکولاسیون[8]» «حرکت» را در مباحث ژئوپلیتیک در معرض توجه ویژه قرار داد و عوامل روحانی یا عامل «معنوی» را در جهانی اندیشی «اصل» یا «مرکز» دانست و «ماده» یا «فیزیک» را تأثیر گیرنده قلمداد کرد (مجتهد زاده،۱۳۸۶:۹۶).
سائول بی کوهن می‎گوید: موضوعات ژئوپلیتیکی مهمتر از آن بودند که جغرافیدانان آنها را کنار بگذارند و اکنون خیلی از جغرافیدانان با یک تأخیر به او ملحق شده اند و از باز گشت و تجدید حیات ژئوپلتیک به اندازه او استقبال کرده اند.
2-2-رویکردهای جدید ژئوپلیتیک
همه نظریه‎های ژئوپلیتیکی جنبه ژئواستراتژیکی داشته و برای کسب قدرت بر فضای جغرافیایی تأکید داشتند. اما پس از پایان جنگ سرد و با مطرح شدن نظام نوین جهانی بسیاری از دیدگاه های ژئوپلیتیکی جنبه ی کمی‎پیدا کرد و حتی بعضی از این دیدگاه ها در عالم سایبر اسپیس مطرح شدند. در نظام نوین جهانی عده ای در تحلیل ژئوپلیتیکی خود، رویکرد انرژی را مد نظر قرار دادند،عده ای به مسائل زیست محیطی معتقد بودند، بعضی فرهنگ را عامل اصلی ژئوپلیتیک دانستند و بالاخره، عده ای مسائل ژئواکونومی‎را در تحلیل ژئوپلیتیکی خود مورد توجه قرار دادند. می‎توان گفت که معیار‎های قدرت که نظامی‎گری بود، به طور کلی جای خود را با معیار‎های مذکور تغییر داد. یعنی، قبل از پایان جنگ سرد، معیار اصلی قدرت نظامی‎گری بوده و تمام عوامل اقتصادی، اجتماعی به صورت ابزار مورد توجه بوده است.به علاوه مشخصه ی اصلی ژئوپلیتیک دوره جنگ سرد جهان دو قطبی، جهان سوم و کشورهای عدم تعهد بودند، اما در نظریه ی جدید ژئوپلیتیکی، جهان چهارم مطرح است (زین العابدین، ۱۷۱:۱۳۸۹).
۲-2-۱-رویکرد نظم نوین جهانی
اولین بارجورج بوش پدر[9] رئیس جمهور اسبق آمریکا در جریان جنگ خلیج فارس در1990م نظام نوین جهانی[10] را مطرح نمود. و در سال 1991 پس از مذاکرات خود در هلسینکی[11] با گورباچف[12] و مارگارت تاچر[13]، رهبران اروپا، سازمان ملل متحد،کشورهای عربی به ویژه خلیج فارس و سایر هم پیمانان خود، نظریه نظام نوین جهانی خود را اعلام نمود (حافظ نیا،۵۳:۱۳۸۵).
این نظام دیدگاه‎های جدید آمریکا را بیان می‎کند. با فروپاشی نظام سیاسی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و از بین رفتن رقابت قدرت ها، جهان از این پس صاحب نظام نوینی شود که بر قدرت همه جانبه آمریکا استوار است. قدرت و سلطه آمریکا بر جهان بدون تسلط بر خلیج فارس ممکن نبود. نظام نوین جهانی طرحی جدید برای سلطه بر مناطق مهم جهان توسط آمریکا بود. این نظام به رغم عنوان گول زننده آن، شکل جدیدی از استعمار نو است که جهان را به سوی مخاصمه و تلاطم سوق می‎دهد. جورج بوش پدر نظم نوین جهانی را این چنین تعریف می‎کند: «نظم نوین جهانی می‎گوید که بسیاری از کشورها با سوابق متجانس و همراه با اختلافات، می‎توانند دور هم جمع شوند تا از اصل مشترکی پشتیبانی کنند و آن اصل این است که شما با زور کشور دیگری را اشغال نکنید…» اما آمریکائیها از زمان پی ریزی چنین نظریاتی، کمترین توجهی به آنچه خود معتقدند نداشته اند و تعبیر «نوام چامسکی» نظم نوین جهانی تعبیر تازه ای از توسل به زور و انقیاد مضاعف ملت ها است.تمام ابعاد نظم نوین جهانی بر پایه منافع و توسعه طلبی آمریکا استوار است در عصر نظم نوین جهانی، ثبات و امنیت تقریباً به طور کامل برای هیچ کشوری- حتی آمریکا- وجود ندارد.
2-2-2-رویکرد ژئواکونومی
پایه و اساس ژئواکونومی‎استدلالی است که از طرف ادوارد لوتویک[14] ارائه شده است. او خبر از آمدن نظم جدیدبین المللی در دهه نود می‎داد که در آن ابزار اقتصادی جایگزین اهداف نظامی‎می‎شوند. به عنوان وسیله اصلی که دولت ها برای تثبیت قدرت و شخصیت وجودی شان در صحنه بین المللی به آن تأکید می‎کنند و این ماهیت ژئواکونومی‎است (عزتی،۱۰۷:۱۳۸۸)
ژئواکونومی‎عبارت ازتحلیل استراتژی­ های اقتصادی بدون درنظر گرفتن سودتجاری،که ازسوی دولتها اعمال می­ شود،به منظورحفظ اقتصادملی یا بخشهای حیاتی آن وبه دست آوردن کلیدهای کنترل آن ازطریق ساختارسیاسی وخط مشیهای مربوط به آن پرداخت. (عزتی،1387: 110)
ژئواکونومی‎رابطه بین قدرت و فضا را مدّ نظر دارد و هدف اصلی آن کنترل سرزمین و دستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای اقتصادی فناوری و بازرگانی است بدین ترتیب به نظر می‎رسد مفاهیم ژئواکونومی‎در رویارویی با مسائل قرن 21 از کارآیی مناسبی در مقیاس جهانی برخوردار خواهد بود (واعظی،1388 :32)
ژئواکونومی‎رابطه بین قدرت وفضا را بررسی می‎کند. فضای بالقوه ودرحال سیلان همواره حدود ومرزهایش درحال تغییروتحول است،ازاین رو آزادازمرزهای سرزمین وویژگیهای فیزیکی ژئوپلیتیک است.درنتیجه تفکر ژئواکونومی‎شامل ابزارآلات لازم وضروری است که دولت می‎تواندازطریق آنها به کلیه اهدافش برسد.(عزتی،1387: 110)
ژئواکونومی‎و ژئوپلیتیک دارای تفاوتهای اساسی با هم می‎باشند،اول اینکه ژئواکونومی‎محصول دولت ها وشرکتهای بزرگ تجاری با استراتژیهای جهانی است درحالی که این خصیصه در ژئوپلیتیک نیست. نه دولت ونه شرکتهای تجاری هیچ نقشی درژئوپلیتیک ندارندبلکه یکپارچگی اتحادیه ها،منافع گروهی وغیره برپایه نمونه‎ های تاریخی با عملکردی نامرئی دراستراتژیهای ژئوپلیتیکی پایه واساسی برای همه صحنه‎های ژئوپلیتیکی هستند.
دوم اینکه هدف اصلی ژئواکونومی‎کنترل سرزمین ودستیابی به قدرت فیزیکی نیست بلکه دست یافتن به استیلای تکنولوژی وبازرگانی است. ازلحاظ کاربردی بایدگفت که مفهوم وعلم ژئوپلیتیک می‎تواند درنشان دادن راه وروش‎هایی برای پایان دادن به نزاعها ودرگیری ها ودرمجموع اختلافات نقش اساسی داشته باشددرحالی که ژئواکونومی‎ازچنین ویژگی برخوردارنیست(عزتی،1387: 112)
2-2-3- رویکرد ژئوکالچر
ژئوکالچر یا ژئوپلیتیک فرهنگی فرایند پیچیده ای از تعاملات قدرت،فرهنگ، و محیط جغرافیایی است که طی آن فرهنگها همچون سایر پدیده‎های نظام اجتماعی همواره در حال شکل­ گیری، تکامل،آمیزش، جابجایی در جریان زمان و در بستر محیط جغرا فیایی کره زمین اند.به عبارت دیگر ژئوکالچر ترکیبی از فرایند ‎های مکانی – فضایی قدرت فرهنگی میان بازیگران متنوع و بی شماری است که در لایه‎های مختلف اجتماعی و درعرصه محیط یکپارچه سیاره زمین به نقش آفرینی پرداخته و در تعامل دائمی‎با یکدیگر بسر می­برندو بر اثر همین تعامل مداوم است که در هر زمان چشم انداز فرهنگی ویژه خلق می‎شود.از این رو ساختار ژئو کالچر جهانی بیانگر موزاییکی از نواحی فرهنگی کوچک و بزرگی است که محصول تعامل‎های مکانی – قضایی قدرت فرهنگی اند که در طول و موازات یکدیگر حرکت می‎کنند (دیلمی‎معزی،2:1387).
ژئوکالچر پدیده ای است که بر شالوده نظام اطلاع رسانی نوین و یا صنایعی استوار است که به تولید محصولات فرهنگی مبادرت می‎ورزد وظیفه این صنایع تولید انبوه محصولات فرهنگی است. نظام سلطه فرهنگی در جهان کنونی در کنار نظام سلطه اقتصادی یا سیاسی از عناصر اصلی نظام ژئوپلیتیک جهانی می‎باشند. امروزه منطق حاکم بر فرایند‎های ژئوکالچر جهانی بر اشکال پیچیده و تکامل یافته تر شیوه‎های رقابتی مبتنی است. این فرایند در عین نافذ بودن، مدام در تکامل می‎باشد
پدیده‎های فرهنگی به دلیل خصیصه‎های مکانی شان همواره میل به ثبات و پایداری در مقابل نوآوری ها دارند که می‎توان به تلاش جوامع سنتی و حفظ میراث فرهنگی و آداب و سنن و نمادهای تاریخی و … اشاره کرد. از طرفی الگوهای تمدنی به واسطه ماهیت فضائیشان در جهت سرعت بخشیدن به تغییرات فرهنگی و زدودن مرزهای قراردادی هستند(حیدری،۱۳۸1 :۱۶۸).
۲-2-4- رویکرد ژئوپلیتیک زیست محیطی
مسایل ژئوپلیتیک زیست محیطی از اواخر قرن بیستم به موضوع اصلی فعالیت­ها و نگرانی­ها بین گروه‎های انسانی و بازیگران ملی و فراملی در سطوح منطقه ای و جهانی تبدیل شده است. محیط زیست بشری در سطوح محلی، ملی، منطقه ای و جهانی دستخوش مخاطرات گردیده است. این مخاطرات در سه بعد: کاهش و کمبود منابع، تخریب منابع و آلودگی محیط زیست تجلی یافته است. از دید ژئوپلیتیک، کمبود منابع زیست محیطی یا محروم کردن انسانها از زیستن در مکان مورد علاقه آنها رقابت و کنش متقابل بین گروه‎های انسانی و بازیگران سیاسی در سطوح مختلف را در پی دارد.(www.civilica.com).
طی چند دهه گذشته، افزایش جمعیت، گسترش دامنه مداخلات بشر در طبیعت برای تأمین نیازهای فزاینده از منابع کمیاب طبیعی، گسترش رویکرد سودانگاری در غالب طرح‎های توسعه ای، بی پروایی نسبت به جستار پایداری محیط زیست در ساخت سازه ها و زیر ساخت ها و مانند آن،پیامدهای ناگواری همانند گرمایش کروی، ویرانی لایه ازن، پدیده ال نینو، طوفانهای سهمگین، بالا آمدن سطح آب دریاها، گسترش گازهای گلخانه ای، خشکسالی، سیل، فرو نشست زمین، کاهش آب شیرین، بیابان زایی، کاهش خاک مرغوب، آلودگی هوا، باران‎های اسیدی، جنگل زدایی و نابودیت تنوع زیستی، نشانه‎هایی از جهانی شدن پیامدهای فروسایی محیط زیست در سطح فروملی و فراملی و جهانی بودن بوده اند. تداوم وضعیت موجود،آینده زیست و تمدن فراروی بشر را مبهم و نامطمئن کرده است.نگرانی از این وضعیت به همراه شرایط نا مطلوب کنونی، در طرح رویکردهایی همانند امنیت زیست محیطی، ژئوپلیتیک انتقادی، ژئوپلیتیک زیست محیطی، توسعه پایدار بسیار اثر گذاشت. با توجه به این که مفهوم «جهان» از مقیاس‎های مطالعاتی دانش یاد شده است، مرزهای محلی و ملی را در نوردیده اند، محیط زیست سویه ای ژئوپلیتیک یافته است (کاویانی،۱۳۹۰: ۸۵).
2-2-5-رویکرد ژئوپلیتیک انتقادی
در مورد ماهیت و چیستی ژئوپلیتیک انتقادی نظریه‎های مختلفی ارائه شده است. عده ای از نظریه پردازان، ژئوپلیتیک انتقادی را در مقایسه با ژئوپلیتیک سنتی، که به دلیل سوء استفاده از شواهد جغرافیایی به نفع مقاصد امپریالیستی لکه دار گردیده، از لحاظ علمی‎مستقل و بی طرفانه می‎دانند که می‎تواند با دیدگاهی متعالی به امور جهانی نگریسته و تحقیق عینی بپردازد(مویر،220:1379). عده ای را باور بر این است که ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاست­های پنهان دانش ژئوپلیتیک است (میرحیدر،42:1386)
از اوایل1970، شاهد ظهوررویکردی نوین به نام «ژئوپلیتیک انتقادی[15]»هستیم.دانشمندان ژئوپلیتیک چون اتوتایل[16] ومیشل فوکو را می‎توان ازپیشگامان این حرکت نوین دانست. این دانشمندان به طور همزمان، هم از ژئوپلیتیک انتقاد کردند و هم خود از اندیشمندان این عرصه بودند. این افراد، سیاست اندیشمندانه خود را بر «ضد ژئوپلیتیک» تعریف کرده و با وجود این، در چارچوب زیر بنایی مفاهیم ژئوپلیتیک کار می‎کردند (مویر،۳۷۸:۱۳۷۹).
محققین ژئوپلیتیک انتقادی تمایل دارند بجای تمرکز بر شناسایی عوامل جغرافیایی مؤثر بر شکل گیری قدرت دولتها و سیاست خارجی ایشان، از یک سو دریابند که سیاستمداران چگونه «تصاویر ذهنی» خود را از جهان ترسیم نموده اند و این بینش ها چگونه بر تفاسیر آن ها از مکان‎های مختلف تأثیر می‎گذارند؟ ژئوپلیتیک انتقادی به عنوان نظریه ای نسبتاً جدید که توانسته است خود را بر اساس مؤلفه‎های حاکم میان بازیگران روابط بین الملل، نظام مند سازد، چارچوبی مناسب برای فهم ژئوپلیتیکی جدید، به دور از عناصر سختی هم چون مرز و مکان ایجاد کرده است. بر اساس فهم برخی از موضوعات، بدون توجه به بعضی مسائلی که طبق نظریات سنتی غیرمرتبط می‎نمودند، امری ناقص خواهد بود. از منظر ژئوپلیتیک انتقادی، استراتژی قدرت همیشه نیازمندبه کارگیری فضا وهمین سبب گفتمان می­باشد. (www.javanemrooz.com)
رویکرد انتقادی، کوشش منتقدانه برای کشف ساختارهای جامعه معاصر است که ضمن نقد زیربنایی رویکردهای رایج در شناخت جامعه به تبیین کاستی ها ی روش شناسی آنها می‎پردازند و شیوه‎های اثبات گرایی (پوزیتیوسیتی) را در مطالعه جامعه نقد می‎کند و بر این انگاره استوار است که صرف تجربه و روش‎های تجربی کافی نیست و نباید مطالعه جامعه را همسان با مطالعه طبیعت انگاشت. هدف نظریه پردازان مکتب انتقادی، ایجاد دگرگونی‎های فرهنگی و روشنگرانه برای کاهش نابرابری‎های جهانی، برقراری عدالت بین المللی، احترام به تفاوت ها و گرایش به ارزش‎های فرهنگی جدیدی است که بر فرایند تعامل موجود در صحنه‎های اجتماعی و تمدنی حاکم شود و تعامل و عمل را در چارچوب ارزشهای موجود رهبری کند (مشیر زاده،۱۳۸۴ :۲۲۱).
هر چند ژئوپلیتیک به مطالعه روابط متقابل جغرافیا، قدرت سیاست و کنش‎های ناشی از ترکیب آنها با یکدیگر می‎پردازد (حافظ نیا،۳۶:۱۳۸۵). اما امروزه گفتمان آن تابعی از چالش‎های برخاسته از «جهانی شدن‎های اقتصادی»، «انقلاب اطلاع رسانی» و«خطرات امنیتی جامعه جهانی» است (مجتهد زاده،۱۲۸:۱۳۸۱)و بالاخره ژئوپلیتیک انتقادی در جستجوی آشکار کردن سیاست‎های پنهان دانش ژئوپلیتیک است.مباحث ژئوپلیتیک مقاومت و آنتی ژئوپلیتیک از جمله مباحث مهم در پژوهش ها و نوشته‎های مربوط به ژئو پلیتیک انتقادی می‎باشد.این رویکرد توجهش را صرفاً به رویه سلطه ژئوپلیتیک معطوف نداشته بلکه به رویه دیگر ژئوپلیتیک که مقاومت می‎باشد بیشتر توجه می‎کند. و عاشورا به عنوان عالیترین و متعالی ترین صحنه ژئوپلیتیک مقاومت از چنان ماندگاری و جاودانگی برخوردار بوده و هست که امروزه و در قرن بیست و یکم وهزاره سوم نیز توان تحریک و به غلیان در آوردن جنبش‎های مقاومت را دارد. بسیاری از نهضت ها و مقاومت ها در دنیای اسلام و حتی غیر اسلام الگوی مقاومت خود را از عاشورا الهام گرفته اند. (باباخانی،38:1392)
2-3-اندیشه ملی گرایی
ملی گرایی مفهومی‎کاملا سیاسی دارد. این مفهوم به عنوان یک اندیشه و فلسفه سیاسی تلقی می­ شود. اندیشه‎ای که در هر ملتی ریشه در هویت ملی و میهن دوستی آن ملت دارد. در حالی که مفهوم میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند، ناسیونالیسم پدیده ای فلسفی و نوین محسوب می‎شود که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شده است. در این راستا هنگامی‎که جنگ جهانی اول و جنگ‎های بزرگ قبل از آن بیشتر با انگیزه میهن دوستی شروع شده بود، جنگ جهانی دوم حاصل برخورد اندیشه‎های ناسیونالیستی بود.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
ناسیونالیسم به وابستگی مردم یک منطقه که براساس یک احساس مشترک به وجود آمده گفته می­ شود این احساس مشترک ممکن است علل تاریخی، فرهنگی، نژادی، جغرافیایی و غیره داشته باشد. ناسیونالیسم در حقیقت ملاتی است که گروه‎های مختلف را به هم پیوند داده و واحدی به نام ملت را به وجود می‎آورد. (روشن و فرهادیان،242:1385)
میهن دوستی و دلبستگی به هویت میهنی مفاهیم غریزی و کهن هستند. ناسیونالیسم یا ملی گرایی مفهومی‎کاملاً سیاسی است که از سوی اروپای بعد از انقلاب صنعتی به جهان بشری معرفی شد. از نظر واژه شناسی ناسیونالیسم از ریشه ناسی(Nasci)آمده است این واژه لاتین متولد شدن معنی می‎دهد و نظریه تکاملی ایده ناسیونالیسم را تأیید می‎کند.(حافظ نیا و همکاران،210:1389)
اگر ناسیونالیسم بر مبنای برگشت به ارزشهای جاهلی و اساطیری باشد، ارتجاعی محسوب می‎شود و اگر بر مبنای یک احساس انسانی و فرهنگ خلاق باشد، مترقیانه خواهد بود. مفهوم ناسیونالیسم در قرن نوزدهم و بیستم به طور گسترده ای از اروپا به سایر نقاط و از جمله خاورمیانه انتشار یافت. افکار ناسیونالیستی به دلایلی چند در نیمه دوم قرن نوزدهم در خاورمیانه، گسترش یافت.
اول: افتتاح مدارس جدید درمصر، لبنان وسوریه
دوم: اختراع چاپ که به دنبال خود آگاهی از امور سیاسی را افزایش داده و مشوق احیای فرهنگی- ادبی شد.
سوم: تجزیه امپراطوری‎های قدیم که به دنبال خود، خود مختاری گروه‎های ملی را به دنبال داشت.(درایسدل و بلیک،77:1386)
با شروع قرن بیستم ناسیونالیسم به یک قدرت عمده سیاسی در خاورمیانه تبدیل شد و تأثیرات آن زمانی به اوج خود رسید که ناسیونالیسم ترک، عرب، ایرانی و یهود به طور همزمان در این منطقه ظهور کردند، از عوامل اصلی که سبب بروز شکاف و اختلاف در میان شیعیان منطقه خاورمیانه شده، اندیشه‎های ناسیونالیستی پیروان این مذهب در کشورهای مختلف می‎باشد. تنوع نژادی و قومی‎شیعیان ساکن در منطقه خاورمیانه الهام بخش اندیشه‎های ناسیونالیستی در میان آنان گردیده و این امر واگرایی و فقدان وحدت مذهبی در بین آنان را به دنبال دارد. ویژگی عمومی‎ناسیونالیسم تأکید بر برتری هویت ملی بر دعاوی مبتنی بر طبقه، دین و مذهب است و بر این اساس عوامل زبانی، فرهنگی وتاریخی مشترک به همراه تأکید بر سرزمین خاص، هویت بخش گروهی از مردم می‎شود.
بدین ترتیب ایدئولوژی ناسیونالیسم با تأکید بر نژاد و زبان در جهان اسلام که مرکب از انواع زبانها و نژادها ی گوناگون است، یکی از عوامل اصلی واگرایی تلقی می‎گردد. تجارب تاریخی گویای این واقعیت است که حتی پان عربیسم از ادعای نهضت وحدت سراسری اعراب نتوانست در جوامع و کشورهای عربی ایجاد وحدت نماید و طی جنگهای اعراب اسرائیل و با شکست اعراب اعتبار خود را از دست داد. به طوری که در جریان جنگ 1991 آمریکا و متحدین با عراق برخی کشورهای عرب برای آزادی کویت به یک کشور دیگر عرب(عراق)، حمله ور شدند(صفوی،202:1387).
2-4-میهن خواهی
میهن خواهی یا وطن دوستی فلسفه سیاسی ویژه ای نیست، بلکه غریزه ای است که از حس اولیه ی تعلق داشتن به مکان و هویت ویژه ای آن و حس دفاع از منافع اولیه ی فردی در آن مکان ویژه ناشی می‎شود. گونه ی اولیه ی خودنمایی این غریزه کم و بیش در همه ی حیوانات قابل مشاهده است. بیشتر حیوانات محدوده‎های مشخصی را برای جولان دادن و منافع اختصاصی، فردی یا گروهی خود در نظر گرفته و به آن دلبستگی و تعلق می‎یابند و دخالت و تجاوز دیگران را در آن با سرسختی دفع می‎کنند. (مجتهدزاده،70:1381). مفهوم میهن از انگیزه‎های سیاسی دور است و از حد غریزه ی طبیعی خارج نمی‎شود. میهن خواهی یا میهن دوستی تا آن اندازه طبیعی و غریزی است که با تعلقات معنوی انسان درآمیخته و جنبه ی الهی به خود می‎گیرد و به گونه ی مفهوم مقدس خودنمایی می‎کند.
2-5- مفهوم ملت
جمع افرادی که از پیوندهای مادی و معنوی ویژه و مشخصی برخوردار باشند و با مکان جغرافیایی ویژه ای، «سرزمین سیاسی یکپارچه و جداگانه» همخوانی داشته باشند و حاکمیت حکومتی مستقل را واقعیت بخشند، ملت آن سرزمین یا کشور شناخته می‎شوند. بدین ترتیب ملت و ملیت پدیده‎های سیاسی هستند که در رابطه مستقیم با سرزمین واقعیت پیدا می‎کنند و این اصطلاحات در حالی که مباحث سیاسی هستند، جنبه ای کاملاً جغرافیایی به خود می‎گیرند. (مجتهدزاده،65:1381).
در زبان‎های اروپایی واژه ملت از کلمه(natio) مشتق شده و بر مردمانی دلالت دارد که از راه ولادت با یکدیگر نسبت دارند و از یک قوم و قبیله هستند. ملت به مجموعه ای از افراد ساکن در فضای جغرافیایی مشخص و محدود از حیث سیاسی اطلاق می‎شود که بر اساس عوامل و خصیصه‎هایی نظیر تبار، تاریخ، فرهنگ، دین، مذهب، سرزمین، قومیت، زبان و …نسبت به یکدیگر احساس همبستگی می‎کنند و خود را متعلق به یک ما می‎دانند.(حافظ نیا و همکاران،108:1389)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ق.ظ ]




قوم تالش پیشینه درخشانی دارد. آثار تاریخی ای همچون دژ قلعه رودخان، شهرک تاریخی ماسوله و بزرگترین گورستان پیش از تاریخ ایران در مریان که در دامن سرسبز و پرشکوه این رشته کوه واقع شده اند، نشان از تمدن غنی و فرهنگ زیبای قوم تالش دارد. پیدا شدن آثار عصر آهن، دلمن های پیش از تاریخ در گورستان باستانی مریان در تالش جنوبی و کشف محدوده تمدنی تالش مغان در تالش شمالینشان از وجود تمدنی پیشرفته در منطقه تالش دارد(عکس ۲-۱).
عکس۳-۳- جام زرین تالش در دوره هخامنشی(موزه تبریز، ۱۳۹۰، عکس از نگارنده)
سکونت این قوم در سرزمینهای کادوسیان و کاسپیان (دیاکونوف، ۱۳۴۵، ۸۲) سبب گردیده است که پژوهشگران ، تالشها را بازماندگان قوم کادوسی بدانند (کسروی، ص ۴۲۴ـ۴۲۵). پلینیوس در قرن اول میلادی و اسقف سِبِئوس ارمنی در قرن ششم میلادی از کادوسیها به عنوان قوم یاد کرده اند (مارکوارت، ص۲۳۷). نام کادوسیان /کادوشیان ظاهراً در اواخر عصر ساسانی تغییر کرده (کسروی، ص ۴۲۴) و در آثار اولین مورخان و جغرافی نویسان مسلمان به صورت طیلسان درآمده که به نوشته یاقوت حموی (ذیل «طیلسان »، به نقل از اصمعی، لغت شناس عرب در قرن دوم ) معرّب کلمه تالشان است. شورش بِستام (گستهم/ وستهم ) بر خسروپرویز، و سلطنت چند ساله او در نیمه شمالی ایران (کریستن سن،۱۳۸۸، ۴۶۷)، از حمایت وسیع اقوام دیلم و بَبْر * و طیلسان برخوردار بود (دینَوَری، ۱۳۷۳ ، ۱۰۳). شرح دینوری از شورش بستام ، ظاهراً نخستین اشاره به وجود قوم تالش با واژه طیلسان در اواخرعصر ساسانی است . سرزمین طیلسان در قرون اولیه اسلامی از شهرهای پهلویان بود (ابن خرداذبه ،۱۳۷۱، ۵۷،؛( ابن فقیه،۱۳۷۵، ۲۰۹). مورخان مسلمان اخبار مختصری از تصرف گیلان و ببر و طیلسان به دست سپاهیان مسلمان آورده اند (بلاذری ، ۱۳۳۷، ۳۱۹ـ۳۲۰)؛ ( ابن خلدون ، ۱۳۵۲، ۵۷۱). در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم واژه های تالشان و طیلسان معمول بود (یاقوت حموی، ذیل «تالشان » و «طیلسان »). واژه طیلسان در نیمه اول قرن هفتم متروک، و کلمه تالشان به جای آن متداول شد (رشیدالدین فضل اللّه ، ۱۳۸۴، ۱۳۰۲). ظاهراً در همین روزگار اسامی طالش و طوالش(حمداللّه مستوفی ، ۱۳۸۱، ۸۴) مانند کلمه تالش رایج شده است .
تالشها (طوالش ) در ۷۹۴ از یاری امیرمحمود ــ حاکم خلخال که پس از شکست از امیرخرّم ، حاکم سلطانیه ، به میان تالشها گریخته بود ــ خودداری کردند (حمداللّه مستوفی، ۱۳۸۱،۱۴۰). در ۸۲۴ کلانتران تالش همراه تعدادی از امیران آذربایجان ، در قراباغ به حضور شاهرخ تیموری رسیدند (حافظ ابرو، ۱۳۸۰ ، ۷۵۰). تالشها در ۸۷۳ کاروان حامل جسد سلطان ابوسعید تیموری را که از سرزمین آنان می گذشت ، در قزل آقاج غارت کردند (روملو،۱۳۸۴، ، ۴۸۸).از آغاز دولت صفوی سرکردگان تالشی به خدمت آنان درآمدند و در دستگاه شاه اسماعیل و شاه طهماسب و شاه عباس به مناصبی چون امارت سپاه و حکومت ایالات و سفارت دست یافتند ( جهانگشای خاقان،۱۳۶۴، ۵۳،۵۷،۶۱،۹۱، ۳۷۶).
تشکیل خان نشین لنکران ــ که مقدمات آن از دوره نادرشاه فراهم آمده بود ــ و حکومت میرمصطفی خان لنکرانی بر تمام نواحی تالش ، آغاز دوره ای جدید در حیات قوم تالش است. پیوستن میرمصطفی خان به دولت روسیه و تقسیم تالش میان ایران و روسیه، در ساختار سیاسی و اداری قوم تالش تغییراتی ایجاد کرد. این تغییرات منجر به تشکیل چند حکومت محلی کوچک در تالش ایران و روسیه تزاری گردید که در ایران به «خمسه طوالش » و در روسیه به «خانات تالش » معروف بود.
معروفترین مناطق تالش نشین عبارت اند از: موغان / مُغان ، اُجارود، اُلوف ، دَشْتوَند، دَریغ ، لَنْکَران ، زُووند، ویلکیج ، آستارا، کَرْگانرود، اَسالِم ، دیناچال ، تالشدولاب ، شانْدِرمَن ، ماسال ، ماسوله و بعضی نواحی کوهستانی فومن و شَفْت و رودبار (برادگاهی ، ص ۳۱ـ۳۵؛ رابینو، ۱۳۶۶ش ، ص ۲۱، ۱۸۲، ۲۱۸، ۲۳۳؛ همان، ۱۳۶۹ش ، ص ۵۷ـ ۵۸).
دامنه پراکندگی قوم تالش در گذشته بیش از امروز بوده است . مردم کَلِیْبَر در نیمه اول قرن هشتم ترک و تالش بودند (حمداللّه مستوفی، ۱۳۸۱، ۸۴). اراضی ملتقای رودهای کر و ارس و بعضی نواحی قراباغ در قرن دهم متعلق به تالشان بود (باکیخانوف، ۱۳۴۹، ۱۰۳). اطراف خورگام / خرکام در قرن ششم (کاشانی، ۱۳۷۸، ۱۹۲)، مغرب کوهدُم در قرن نهم (مرعشی ، ۱۳۶۴، ۴۳۶) و طالشستان لاهیجان در قرنهای دهم و یازدهم(فومنی ، ۱۳۴۹، ۲۷۱) تالش نشین بود. در تقسیمات اداری ۱۵۰ سال گذشته ، بخشهایی از نواحی تالش نشین ، چون ویلکیج و اجارود، ضمیمه اردبیل شد (برادگاهی ، ۱۳۹۰، ۳۵). امروزه همه مردم آن نواحی ، به غیر از اهالی چند روستا، به ترکی سخن می گویند (بازن ۱۳۶۷، ۸۱ ـ ۸۵).
در باره طوایف و تقسیمات درونی قوم تالش ، به سبب استحاله آنان در میان مردم یکجانشین ، اطلاعات کمی در دست است (همان،۲۱۳). شناخته شده ترین طوایف تالش از شمال به جنوب عبارت اند از: طایفه بزرگ دِلاغَردِه (برادگاهی ، ۱۳۹۰، ۴۵) یا دلاغرده لو که در روستاهای مرزی اجارود سکونت دارند، همه ترک زبان اند و خود را از شاهسَوَنان می دانند ،طوایف آقاجانی و مشایخ ، ساکن کرگانرود شمالی (بازن ،۱۳۶۷ ۱۹۱)؛ (مرکز آمار ایران ،۱۳۷۰، ۱۲و ۲۲)؛ طایفه بزرگ خشابری و تیره های شیرازی و بوداغ ، ساکن تالشدولاب (رابینو، ۱۳۶۶ ، ۱۲۰) طوایف آسْترایی و آلیانی، ساکن کوههای ماسوله (همان، ۲۱۸). شماری از خاندانهای بزرگِ احتمالاً ترک تبار نیز در بعضی مناطق تالش به سر می برند، ازجمله خاندان ایشیک آقاسی و داداشلی در پشت حَویق ، نَظرلی و قَره اوشاغی در لَمیر و شریفلی در چوبَر (بازن ۱۳۶۷،۱۹۱). نام بعضی از روستاهای تالشدولاب ــ همچون چَراج ، وَسْکُه ، رینَج ، خِیل گاوان ، بوداغ محله ، اَرْده (رابینو، ۱۳۶۶،۱۲۲و۱۲۵) ــ ظاهراً از نام طوایف ساکن در آنها گرفته شده است. در دوره قاجاریه شماری از تالشها با اجبار به نقاط دورتری، همچون اشرف / بهشهر و سخت سر/ رامسر انتقال داده شدند (رابینو، ۱۳۶۶ ، ۳۷و ۵۱و ۱۰۶).
اهالیِ تات زبانِ روستای گَلین قَیَه هرزنداتِ مرند نیز گمان می کنند که اجدادشان از تالش به هرزندات مهاجرت کرده اند(ذکاء، ص ۵۴ـ۵۵). امروزه بیشتر از نیمی از مردم تالش در ایران و بقیه آنان در جمهوری آذربایجان به سر می برند. این تقسیم پس از پایان جنگهای ایران و روسیه و انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمان چای صورت گرفته است (برادگاهی ، ص ۳۳ ؛ اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، ص ۳۳۵ـ۳۳۶؛ آکینر، ص ۱۳۱)
بخش دوم تحولات قدرت وجغرافیای سیاسی قوم تالش از صفویه تا امروز
۳-۲-۱-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی گیلان و تالش از دوره ی صفویه تا قاجاریه
سرزمین های گیلان و تالش، پیش از تشکیل دولت های یکپارچه و مقتدر همچون دولت صفوی در دوره هایی که از آن به عنوان گسل تاریخی حکومت در ایران یاد می کنند،حکومت های مستقل داشتند و پس از تشکیل متناوب دولت های قدرتمند درفلات ایران به حالت نیمه مستقل و دارای خودمختاری درون چهارچوب آن سلسله ها درمی آمدند.پس از تشکیل حکومت پهلوی ساختار جغرافیای سیاسی ایران رفته رفته به تمرکز گرایید و با تجربه مدل های مختلف تقسیمات سیاسی به حالت حکومت بسیط متمرکز با تقسیمات استانی کنونی رسید و در این فراز و نشیب ها تالش و گیلان هر کدام مسیری را پیمودند و سرنوشت خود را یافتند.
منابعی که تمایز سیاسی گیلان و تالش را در قرون اخیر به ما نشان می دهد از دوره ی صفویه تا دوران کنونی به دلیل نزدیکتر بودن مقطع زمانی افزایش قابل توجهی می یابد.دردوره ی صفویه ازوجود تقسیمات سیاسی گیلان به دو بخش بیه پیش و بیه پس مطلع هستیم و از وجود تالش مرکزی و شمالی به عنوان ایالتهایی مجزا قاضی نور الله شوشتری قرن یازدهم هجری قمری می نویسد«ولایت جیلان به دو قسم است، قسمتی لاهیجان و توابع آن،قسمتی رشت و فومن و گسکر»(پناهی،۱۳۹۱: ۱۰۲).لازم به ذکر است گسکرات با ترکیبی از تالشدولاب و ماسال و شاندرمن و انزلی و ضیابر و…. در متون تاریخی گاهی در ترکیب ولایت گیلان و اغلب به عنوان منطقه ای جدا از گیلان ارزیابی می گشته است. در واقع گسکرات منطقه سرحدی بین حکومت گیلان و حکومت تالش که از آنسوی رود دیناچال آغازمی گشت،بود و اغلب خوانین تالش با پیوندهای نسبی این ناحیه وسیع را با بدنه اصلی حکومت تالش متحد می کردند.بر گسکرات، کرگانرود و آستارا امرای مستقلی حکومت می کرند که تابع امرای بیه پس به شمار نمی آمدند( امیر انتخابی،۴۴،۱۳۸۷ )
در این دوره قسمتی از جنوب منطقه قومی تالش در ترکیب گیلان بیه پس است و حکمرانی بیه پس در دست تالشان فومن ، یعنی خاندان اسحاقوند گشت است.اما منطقه مرکزی و شمالی تالش توسط امرای مستقل تالش اداره می شده است ؛حکومت این ناحیه در زمان شاه عباس صفوی در اختیار خانواده امیر حمزه خان تالش قرار داشت، شاه عباس پس از سرکوب امیره حمزه خان تالش حکمران آستارا که از وی تمرد نموده بود « بر سر شفقت آمده،ایالت آستارا و توابع را به بایندر خان_ پسر اکبره امیره_عنایت فرمود… و مشارالیه مدت هجده سال حکومت آستارا کرده وفات یافت و بعد از آن شاه عباس حکومت موروث به ساروخان برادر بایندرخان شفقت نمود»(عبدلفتاح فومنی،۱۳۴۹، ۲۴۰)
در دوره شاه صفی نیز حکومت تالش به مرکزیت آستارا در دست ساروخان بود و او در دوره ی قیام عادل شاه در گیلان حکومت گیلان را نیز به دست گرفت. تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی از منابع مهم دوره صفوی است که در میانه شرح وقایعش به خوبی می توان به تقسیمات سیاسی و عرفی آن دوره پی برد و در جای جای این کتاب که حدود چهارصد سال قبل تالیف شده به وضوح مشخص است که منطقه مرکزی و شمالی تالش تحت حکومت امیران گسکر و آستارا جدا از گیلان است.به عنوان نمونه:
«فرمان صادر شد که مردم گیلان بیه پس و گسکر و آستارا و لنگرکنان به سرداری معصوم بیگ اعتمادالدوله وکیل به قصد تنبیه و تذلیل خان احمد سلطان والی بیه پیش متوجه شوند» واضح است که گسکر و آستارا و لنکران یعنی بخش وسیعی از تالش از ماسال تا لنکران و توابعش جزء گیلان نیست.(همان، ۳۷ ) نمونه دیگر:«حسب الفرمان چندین هزار عسکر از راه آستارا و گسکر به گیلان آمدند»( همان منبع ص۴۲)«نواب خانی درباره ی بو سعید ترحم لازم دانست از گیلان همراه خود به آستارا برده و…» که در همه این موارد اشاره به ورود و خروج به گیلان معلوم می کند که گیلان به سرحد فومنات محدود بوده است.در جای دیگر ضمن آگاهی از جدا بودن گسکرو آستارا از گیلان بیه پس همچنان آگاه می شویم حکام مرکزی و شمالی تالش با پیوند های خویشی و قومی وحدتشان را تحکیم می کردند و در مواقع لزوم سپاهی واحد تشکیل می دادند.«بعد از چندین روز احضار لشکر نموده به اتفاق پسران_ ایرج خان و قلیچ خان و آقایان و سران سپاه آستارا و لنگرکنان از راه گسکر روانه گیلان شدند و چون به گوراب گسکر رسیدند امیره سیاوش خان حاکم گسکر را که همشیره امیر حمزه خان طالش حاکم آستارا در حباله نکاح او بود همراه برداشته و به اتفاق داخل کسما شدند»(همان ،۱۱۹)
در ص ۱۴۱همین منبع می خوانیم«…فرمان داد که حسین خان شاملو از ولایت بیه پس، روانه مملکت آستارا شده، امیره حمزه خان طالش را با اهل و عیال مرخص سازد..»(همان ،۱۴۱)در این جمله از استفاده واژه مملکت برای آستارا به خوبی مشهود است که غرض از ناحیه تحت پوشش آستارا ناحیه ای بسیار وسیع است.که همان بخشی از ناحیه تالش است که در آن دوره آستارا مرکزیتش را داشته است. صنیع الدوله در منتظم ناصری منتسب بر روضه الصفای ناصری چنین می نویسد: «مقرر شد که ساروخان طالش حاکم آستارا ،گرگین خان حاکم گسکر و قورچیان حدود اردبیل و طوالشیه و طارم و خلخال به دفع آن گروه نادان پردازند اما غریب شاه، گیلان و لاهیجان را ملک موروثی خود شمرد و…»( لنگرودی،۱۳۷۰، ۲۷۶ )

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

«میرزای عالمیان به نهجی که مرقوم قلم سوانح رقم گردید، مدت دوازده سال به امر وزارت گیلانات و مازندران و گسکر و آستارا و پنج سال به وزارت قزوین قیام نموده…»( فومنی ،۱۳۴۹،۱۸۸ )روایت عبدلفتاح فومنی از حدود گیلانات در این بیان واضح است:« چون مرتضی قلی خان حاکم گسکر از راه عناد و تعصبی که با بهزاد بیگ داشت در آن وقت فرصت یافته واقعه طایفه لئام گیلان و اسلحه دادن بهزاد بیگ ایشان را به عرض شاه عباس رسانیده بود و او فرموده بود اسامی ایشان را با سایر سپاهی گیلانات از تنکابن تا قصبه فومن قلمی نموده و به خدمت ارسال دارند»نکته اینکه شاه عباس این اسامی را برای توبیخ و تنبیه کسانی می خواسته که از گیلانات قصد لشکرکشی و اخذ مالیات از تالش را داشته اند. در دوره حکومت صفویه که تالشان در بنیانگذاری اش نقش برجسته داشتند، سه نسل از حکام تالش به شکل موروثی در تالش حکومت کردند و کماکان از سالیان تا دیناچال قدرتی متمرکز در حکومت تالش داشتند یا در دوره هایی اقتدار خود را در این نواحی تثبیت کردند. سه نسل موروثی عبارتند میرزا محمد خان تالش که پیش از صفویه در آستارا حاکم بود و در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل نقش ویژه داشت، پسرش حمزه سلطان تالش و پسرهای حمزه سلطان، بایندرخان تالش و پس از او ساروخان تالش در اواخر صفویه و اوائل افشاریه در یک دوره انتقالی حکومت تالش در دستان افرادی چون حیدر خان تالش و موسی خان تالش دست به دست شد تا اینکه مدتی پس از تاجگذاری نادر در مغانِ تالش خاندان موروثی دیگری در تالش ظهور کرد.
۳-۲-۲-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی تالش در قاجاریه تا تجزیه تالش
۳-۲-۲-۱- حکومت خانات تالش در دوره ی قره خان و میر مصطفی خان
حکومت تالش به خاندان میرعباس بیگ و نوادگانش رسید ، در این زمان در گیلان آقا جمال فرزند آقا کمال فومنی از خاندان تالش اسحاق وند گشت برمسند قدرت بود ، او پس از مرگ نادر در دوران محمدحسن خان قاجار و کریم خان زند با فراز و نشیب هایی قدرت را در گیلان حفظ کرد و پس از او حکومت گیلان به فرزندش هدایت الله خان که آخرین حاکم قدرتمند گیلان بود رسید.درآن سو در تالش شمالی حکومت از میر عباس بیگ به فرزندش قره خان رسید و وی حکومت خانات تالش را طی فرمانی در خانواده خود موروثی اعلام کرد و برای خانات اطراف یک نسخه از آن را ارسال کرد ،از آن پس شاهد کشمکش بین خاندان قره خان و هدایت الله خان هستیم که گاهی حکومت گیلان و حکومت تالش به دست هدایت الله خان می افتد ، گاهی به دست قره خان و و نوادگانش و گاهی مدتی برای تجدید قوا در مصالحه بودند که شرح آن در کتب تاریخی آمده است؛(تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی و تالشان حسین احمدی و…). شهرام امیر انتخابی در جغرافیای تاریخی گیلان به این نکته اشاره می کند که خان های آستارا و لنکران در صدد تشکیل یک واحد سیاسی مستقل و نیرومند بودند و هدفشان نه تنها تسلط بر بخش هایی از گیلان بلکه ائتلاف با خان های دیگر قفقاز و بهره گیری از امپراطوری روسیه برای تشکیل دولتی مستقل بود ودوام و بقا واحد مستقل تالش برخلاف روند یکپارچه سازی تالش با حکومت گیلان زیر سیطره هدایت خان بود(امیر انتخابی، ۱۳۸۷: ۶۷).
حکام تالش در زمان قدرت در صدد گسترش حکومت خود بر تالش جنوبی و ما ورای سپید رود یعنی حدود طبیعی تالش بودند که در محدوده سیاسی حکومت گیلان قرار داشت در دوره میر مصطفی خان نیز این تلاش ادامه یافت سعید کاظم بیگ در تذکره سعیدیه در این باره می نویسد:« آن مرد هوشمند تا در حیات بود عموم سرحدات طالش را در اختیار داشت و در اوقات هرج و مرج ایران با سه هزار مرد دلاور به اقصای گیلان شتافته و دارالمرز رشت را مسخرمی کرد» او و نیاکانش برای تسخیر رشت از امرای تالش گسکر، شفت و فومن یاری می جستند.چنان که قره خان با خوانین گسکر و میر مصطفی خان با خان شفت(علی آقا شفتی) ائتلاف و رشت را تصرف کردند.این موضوع سابقه تاریخی دارد همانطور که دیدیم در دوره صفویه نیز امیر حمزه خان تالش(حاکم آستارا) با امیره سیاوش حاکم گسکر که دامادش بود متحد بودند و با سپاهی واحد وارد گیلان می شدند. در دوره قاجار در متون بسیاری با دو ترکیب حکومت گیلان و حکومت تالش برخورد می کنیم.به طور مثال آقا محمد خان قاجار در نامه ای به برادرش ذکر می کند که اهمیت دو حکومت گیلان و تالش کمتر از اهمیت مازندران نیست (گور، ۱۳۷۶، ۳۵۷) .
حکومت در تالش با فوت قره خان د ر۱۲۰۱ هجری قمری (۱۷۸۶ میلادی )به دست فرزندش میر مصطفی خان می رسد ، دوره میر مصطفی خان مصادف می شود با حذف هدایت خان از صحنه قدرت و کشته شدن او در سال ۱۲۰۱ قمری پس از شکست از سپاه آقا محمد خان قاجار.در این دوره حکومت گیلان به وسیله آقا محمد خان قاجار فتح می شود ولی حکومت تالش با استراتژی میرمصطفی خان به مدتی قریب ۳۰ سال حالت نیمه مستقل و مستقل می یابد. منطقه تالش تا پیش از جنگهای ایران و روسیه، در زمان های قدرت گیری حکومت مرکزی در ایران تحت حاکمیت دولت مرکزی قرار می گرفت و در زمان های ضعف حکومت مرکزی به صورت مستقل اداره می شد تا پیش از دوره ی قاجار خصوصا در دوره ی صفویه حکام تالش سرنوشت خود را در پیوند و مشارکت با حکومت مرکزی ایران می دیدند چنانکه در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل صفوی نقش موثری ایفا کردند.اما در دوره ی قاجار تضاد حکام تالش با حکومت مرکزی به طور فزاینده ای افزایش یافت این تضادها از خصومت برادر آقا محمد خان قاجار، مرتضی قلی خان که در اتحاد با میر مصطفی خان سر به شورش نهاد آغاز شد و بعدها در دوره فتحلی شاه با امتناع میر مصطفی خان از فرستادن دختر هفت ساله اش به حرمسرای فتحلی شاه تشدید شد . اخبار نامه نوشته میرزا احمد لنکرانی فرزند میرزا خداوردی منشی و وزیر میرمصطفی خان و میر حسن خان از نزدیک حوادث آن دوره را شرح می دهد او روایت می کند میر مصطفی خان در رد درخواست فتحعلی شاه پیغام فرستاده:«هرچند که نام شما شاه است اما من هم در حقیقت خودم را کمتر از شما نمی دانم»(لنکرانی ،۱۳۸۰، ۶۱)
پس از چند بار لشکر کشی فتحلی شاه و شکست سنگین از نیروهای تالش بخش مرکزی و شمالی منطقه تالش به حالت مستقل درآمد و تنها به صورت اسمی تحت حاکمیت قاجار بود .(لنکرانی،۱۳۸۰، ۳۲)استراتژی عمده میر مصطفی خان اتحاد با روسیه در مقابل حمله شاهان قاجار و بالعکس نزدیک شدن به پادشاهان قاجار در زمانی بود که حکومت خود و استقلال ناحیه تالش را در خطر و سپاه قاجار را قوی می دید. اما محوریت سیاست او استقلال تالش بود چنانچه در یکی از برهه ها که از ناحیه روس ها احساس خطر کرد چنین گفت« اروس چه سگ است او را هم مثل قاجار چون سگ می دوانم»(خداوردی،۱۳۸۰ ،۷۹)
میرزا خدا وردی همچنان می نویسد:
« در آن وقت میر مصطفی خان در ولایت تالش که عبارت از دیناچال الی سالیان بود حاکم بالاستقلال بود و باجی به پادشاه ایران نمی داد سهل بود دو هزار اشرفی هم بر سبیل مستمری بنابر اقرار پادشاه ایران هر سال از رشت به او می دادند»(همان ، ۸۰) در خصوص حدود سیاسی تالش که تحت حاکمیتی مستقل اداره می شد سعید کاظم بیگ در تذکره سعیدیه می نویسد: «بدان که تالش سوای شهر لنکران که قبل سمت نگارش یافت عبارت است از دوانزه(دوازده)ناحیه که در اصطلاح این ایام از آن با لفظ محال آرند: اول محال اسالم دویم کرگانرود،سیم ویلکیج چهارم آستارا پنجم خانبلی ششم چای ایچی لنکران هفتم زوَند هشتم الوف، نهم دشته وند، دهم دریغ، یازدهم اجارود، دوازدهم مغان و این جمله مملکتی وسیع و ارضی عریض است»(احمدی، ۱۱۳،۱۳۹۰)در همین منبع حد شرقی تالش را دریای خزر حد جنوبی را رود دیناچال و متصل به نواحی گسکر و ازغرب به سمت اردبیل رودخانه سیاه رود (قره سو) را سرحد محال ویلکیج تالش با اردبیل می داند. از شمال نیز رودخانه بالهارود رود را که از میان صحرای مغان می گذرد را حدود تالش می داند و در مورد مغان تاکید می کند و می گوید:«از طوامیر اسلاف خوانین متصرفات این سرزمین و تصدیق سفید ریشان سرحد نشینان صدق آیین این چنین به تواتر رسیده است چنانچه احدی از جوار جنب ادعایی بر خلاف این ننموده و نمی تواند نمودن» لازم به تاکید است حدودی که او بیان می کند حدود سیاسی تحت حاکمیت با نام تالش است و این بخشی ازحدود قومی و طبیعی منطقه تالش است و در این زمان تالش جنوبی را در بر نگرفته است.سعید میرکاظم در مورد نحوه اداره حکومت تالش از توزیع قدرت توسط میر مصطفی خان میان اعیان تالش و کدخدایان معتمد و خیر اندیش یاد می کند و همچنین به مجلس شورایی از ریش سپیدان اشاره می کند که تحت نظارت میر مصطفی خان در مواقع لزوم برای حل مسائل تصمیم جمعی می گرفتند.«این مطلب در نزد مستخبرین اخبار ماضیه ثابت است که بعد انقراض دولت نادری مدتی که دور دول سرکشان ایرانی بود آن نقاوه دودمان مصطفوی دست ارادت در عهد خود به کسی و باج طالشی به ذی نفسی نداد و فریدا به امر ایالت این ولایت می پرداخت»پس از مرگ میرمصطفی خان طالش در سال۱۲۳۰ هجری (به نوشته لسان الملک سپهردر ناسح التواریخ) (آقاجانی،۳۷۸ ، ۵۳۷). حکومت به دست پسرش میر حسن خان رسید و او چند سالی با استقلال در سرزمین تالش حکومت کرد و بعد مصرانه در اردوی ایران به جنگ با روس ها پرداخت اما دیر نپایید که طوفان حوادث و جنگهای سهمگین ایران و روسیه علی رغم تمان تلاش هایش شیرازه ی حکومت تالش را گسست.
بنابر آنچه آمد در تالش در دوره ی افشاریه و زندیه و قاجاریه حکومتی موروثی از میرعباس بیگ به جمال الدین میرزا بیگ(قره خان) از قره خان به میر مصطفی خان و از میر مصطفی خان به میرحسن خان رسید که این فرایند بیش از ۷۰ سال طول کشید و عاقبت پس از جنگ های ایران و روس و عقد عهدنامه های گلستان (۱۸۱۳) و ترکمنچای (۱۸۲۸)شیرازه ی حکومت تالش از هم پاشید و تغییرات اساسی در آرایش جغرافیای سیاسی تالش به وجود آمد.قرض از بیان مطالب بالا تثبیت و یا آوری این واقعیت است که تا حدود ۲۰۰ سال قبل هنوز دو حکومت همجوار گیلان و تالش وجود داشت و اصلی ترین ضربه به یکپارچگی سیاسی بخش اعظم تالش در دوره فتحلی شاه قاجار وارد آمد و کانون اصلی قدرت تالش به روسیه تزاری پیوست.
۳-۲-۲-۲-وضعیت تالش در زمان تجزیه وعقد عهدنامه های گلستان و ترکمنچای
پس از میر مصطفی خان ؛ زمان حکومت پسرش میر حسن خان مقارن بود با اوج گیری دست اندازی های روسیه تزاری به خاک ایران و جنگهای فرسایشی ایران و روسیه ، بعد عهد نامه گلستان میر حسن خان در لقب ژنرالی که از سوی امپراطوری تزاری به او داده شده بود حاکم لنکران بود،اما ایلینسکی از سوی امپراطور روسیه برای اداره تالش فرستاده شد، وی عامل دشمنی در خانواده میر حسن خان شد،میرحسن خان تحت نظارت و عملا فاقد قدرت بود به همین سبب در جنگ بعدی ایران و روس که بعد معاهده گلستان بود در ارودگاه ایران قرار گرفت.در این زمان میر حسن خان بالکل تالش را در اردوگاه ایران قرار داد و چندین بار روسها را تا پشت مرزهای سالیان عقب راند.در جبهه های نبرد با قوای روسیه تنها جبهه ای که روسها شکست خوردند و ناچار به عقب نشینی شدند جبهه تالش بود درجبهه های دیگر قوای روسیه پیروز گشت و با تصرف ایروان و نخجوان و تا تبریز پیش رفت.میر حسن خان حتی قوای کمکی برای شاهزاده جهانگیر میرزا وحاکم اردبیل فرستاد اما مصالحه ای که بین دولت ایران و روسیه تزاری شکل گرفت اوج تراژدی دو نیمه شدن تالش را رقم زد. در کتاب زندگی عباس‌میرزا نوشته میرزا مسعود انصاری در مورد عهدنامه ترکمنچای آمده :
«… حضرت والا عباس‌میرزا آنگاه شرط دوم را که عبارت از تفویض تالش بود شروع کردند، چون بر خاطر خطیر آن حضرت گران بود که یک وجب از ملک ایران به اختیار و جز در جنگ واگذار فرمایند و در مورد تالش چون هنوز در تصرف میرحسن‌خان بود توقف نموده و مکالمات مفصل فرمودند؛ خلاصه فرمایش اینکه چون باعث خصومت دولتین، اختلال امر سرحد مملکتین بوده تا سرحدی خداداد ما بین دو دولت قبول نباشد،رشته این مصالحه نیز که به دست ما بسته می شود در اندک زمان گسسته خواهدشد و برای اثبات و دوام مصالحه، شایسته آن می‌دانم که رودخانه ارس تا اتصال آن به رودخانه کُر (کورا ) و پس از آن رود کُر تا التقا به دریای خزر سرحد دو مملکت باشد تا به این واسطه مِن بَعد سالهای دراز غایله وحشت بین این دو دولت پدیدار نگردد، روسیه بعد از اینکه بدون قبول شروط ثلاثه مأذون به مکالمه حرف مصالح باشند، از قبول این تکلیف سرباز زدند »شاهزاده عباس میرزا در پاسخ به فرستاده میر حسن خان به تبریز گفت:«شما دو روز است به تبریز آمده اید اما من از خجالت نمی توانستم این کیفیت را آشکار کنم…لازمه سعی و کوشش را نمودیم در خصوص واگذار نکردن تالش به دولت روسیه ممکن نشد آخر الامر سردار روسیه گفت: بلکه از هفت کرور پول دست بکشم اما از تالش دست نخواهم کشید حال هم به میرحسن خان تکلیف میکنم اگر می تواند با دولت روسیه سازش نماید من هیچوقت از او رنجیده خاطر نمی شوم اگر ما را می خواهید ولایت تالش را تخلیه کرده در وقت آمدن قشون روسیه تالش را به روسیه تحویل بدهد و خودش از سرحد این طرف سکنی نماید.» (لنکرانی ،۱۳۸۰، ۱۱۱).
با این حساب تالش زمانی از ایران منتزع شد که هزاران سرباز تالش در راه حفظ تالش برای ایران در مقابله با روسیه جان داده بودند و از قضا با پیروزی ،نیروهای روسیه را به آنسوی رود کورا رانده بودند .اما حلاوت این پیروزی که در نبردگاه های سهمگین به دست آمده بود بر روی کاغذ عهد نامه ترکمنچای به شکستی تلخ انجامید که برای دو قرن قوم و سرزمین تالش را در دو سوی مرزی تحمیلی دچار جدایی وآسیبهای جبران ناپذیر کرد.
۳-۲-۲-۲-۱- مرزهای ایران و روسیه تزاری بر اساس عهد نامه ترکمنچای۱۸۲۸ (۱۲۰۶ شمسی)
بر اساس این عهد نامه رود ارس به بخش عمده مرز تبدیل شد که سراسر مسافت میان دیم قشلاق در۴۳ درجه شرقی در شرق را در بر میگرفت.خط مرزی دشت مغان را مستقیما از منطقه بالا رود قطع می کند که ۲۱ ورس روسی در زیر محل اتصال رودهای آدینه بازار و سری قمیش است و سپس جریان بالا رود تا منشا آن در قله جگار پیش می رود. از این نقطه، مرز در امتداد آب تفسیم شده از مراتعی که تالش را از ارشق جدا می کند و تا قله های کمرقویی و کالوپوتی بالا می رود تا به سر منشا آب رود آستارا می رسد و با دنبال کردن خط تالوگ در این رودخانه به دهانه آن در دریای خزر می رسد یعنی جایی که دو شهر دو قلوی آستارا ی روسیه و آستارای ایران قرار گرفته اند. مرزهایی که بدین گونه تعیین شده اند بخش بزرگی از دشت حاصلخیز مغان و بندر استراتژیک لنکران را در اختیار روسیه قرار می دهند (مجتهدزاده،۱۳۸۹، ۶۴)
۳-۲-۲-۲-۲-تالش قوم یاغی به مفاد عهدنامه:
میر حسن خان هرگز مفاد عهدنامه ترکمنچای را به رسمیت نشناخت و به جنگهای چریکی علیه قوای روسیه پرداخت و در چند نوبت شکستهای سنگینی به روسها وارد کرد.اما عاقبت پس از چند نوبت دستگیری و فرار با تبانی نیرو های دو طرف دستگیر و در تهران مسموم و کشته شد.نکته قابل تامل اینکه گریبایدف کنسول روسیه در تهران به قتل رسید و یکی از متهمین میرزا کریم خان تالشی بود که دستگیر و اعدام شد که احتمالا بی ارتباط با نارضایتی تالشان از دو شقه شدن سرزمینشان نیست. چنانکه اولین حمله میر حسن خان به قوای روسیه پس از عهدنامه زمانی رخ داده که خبر کشته شدن گیریبایدوف میرسد.دولت تزار می ترسید در صورت فشار بر ایران انقلاب علیه ایران در گیرد و دامنه آن به ماوراء قفقاز کشیده شود.بنابراین نه تنها پوزش ایران از قتل گیریبایدوف را پذیرفت بلکه با تخفیف میزان تاوان به دو ملیون روبل موافقت کرد (گرانتوسکی ،۱۳۵۹، ۳۲۹).
۳-۲-۳-تحولات قدرت و جغرافیای سیاسی تالش شمالی پس از تجزیه تالش
۳-۲-۳-۱- از تجزیه تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷
پس از تجزیه تالش در اثر جنگ های ایران و روسیه و عقد عهدنامه های ترکمنچای و گلستان، جغرافیای سیاسی تالش در دو سوی مرز تغییرات کاملا متفاوتی را پشت سر گذاشته است، این تغییرات را ابتدا در قسمت شمالی و سپس به تغییرات جغرافیای سیاسی و تحولات قدرت در تالش جنوبی خواهیم پرداخت.بعد عهد نامه گلستان میر حسن خان با لقب ژنرالی که از سوی امپراطوری تزاری به او داده شده بود حاکم لنکران بود اما تحت نظارت و عملا فاقد قدرت بود به همین سبب درجنگ بعدی ایران و روس که بعد معاهده گلستان بود در ارودگاه ایران قرار گرفت. میرحسن خان هم قبل و هم بعد ترکمنچای چندین بار به اراضی تحت اداره روسیه یورش برد. خانات تالش پس از مرگ نادر شاه افشار در سال ۱۷۴۷ تشکیل گشت. «خانات تالش دراواسط قرن هیجدهم به وجود آمد(نقشه ۱_۳).این خانات با گیلان ، اردبیل،قره داغ و خانات جواد وسلطانات سالیان هم مرز بود» (امیراحمدیان ،ب ۱۸۶)در بعضی نقشه های کشیده شده توسط آکادمی علوم آذربایجان حدود خانات تالش تا کورا است. نامه هایی در آرشیوهای اسناد در تفلیس موجود است که میر مصطفی خان از ورود ترک های قره باغ به اراضی خانات تالش در مغان و دزدی و چپاولشان در مغان به تزار روسیه شکواییه نوشته است.
نقشه ۳-۲-نقشه خانات تالش ماخذ: سایت تالش پرس
پس از تجزیه تالش در ۱۸۲۸تا ۱۸۴۱ واژه خانات تالش در تقسیم بندی روسیه تزاری استفاده می گشته است در سال ۱۸۴۱ در اسناد از عبارت والی مرکز سرپرستی ولایات مسلمان قفقاز و خانات تالش یاد شده است که در تفلیس بود. و والی و دفتر والی خانات تالش در لنکران بود در مدت کوتاهی بین ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۱ در اسناد حکومتی از تالش با نام های خانات تالش، ولایت تالش،قضای تالش و در نهایت قضای لنکران یاد شده است (نقشه ۲_۳ کشیده شده توسط ریس)
نقشه۳-۳- قضای لنکران کشیده شده توسط ریس
ماخذ، نسخه کتاب ریس در کتابخانه سنت پطرزبورگ، ۱۸۵۵
یعنی در یک دوره ی گذار دو ساله دو اتفاق مهم از منظر جغرافیای سیاسی و هویتی برای تالش رخ می دهد. یکی از بین رفتن خانات تالش، دوم از میان رفتن اسم تالش در تقسیمات سیاسی که درتالش شمالی بیش از ۱۵۰ سال طول می کشد که دوباره برای مدت کوتاهی در ۱۹۹۳ در جمهوری تالش مغان دیگربار احیا می شود. البته در این مدت در شکل عمومی ،محلی و طبیعی این واژه استعمال داشته است.در سال ۱۸۴۰ روسیه تزاری سیستم مدیریتی قفقاز را که پیش از این توسط فرماندهان نظامی کنترل می شد و خودسری های این فرماندهان موجب نارضایتی های گسترده بود را تغییر داد و قفقاز را به دو فرمانداری بزرگ یکی به نام گرجستان به مرکزیت تفلیس و دیگری به نام کاسپی به مرکزیت شماخی تقسیم کرد که زیر نظر فرمانداری کل قفقاز بودند این فرمانداری در ۱۸۴۴ تشکیل و در ۱۹۱۷ از میان رفت.اوبلست کاسپی(منطقه کاسپی) از بخش یا قضا (شروان، شکی، قره باغ، باکو،تالش،دربند و قوبا) تشکیل می شد ،مرکز اوبلست کاسپی شماخی بود. در روسی به قضا« اویِزد» گفته و به بخش ها اوچست گفته می شد. در ۱۸۴۶ اوبلست کاسپی جای خود را به ۴ گوبرنیا داد. گوبرنیا ها عبارت بودند از: شماخی، دربند، کوتاییس، وتفلیس.قضای لنکران در گوبرنیای شماخی قرار گرفت. در سال۱۸۵۹ زمین لرزه شدیدی بناهای حکومتی را در شماخی ویران کرد همه ی مراکز به باکو منتقل می گردد و نام گوبرنیا به گوبرنیای باکو تغییر می کند.نقشه ریس که مربوط به ۱۸۵۵ است حدود قضای لنکران را نشان می دهد که تا کمی آنسوتر از کورا است و با توجه به عنوان کتاب دورن سال… کنار عنوان «کرای تالش» که همان ناحیه تالش است داخل پرانتز:« قضای لنکران » را آورده است. مشخص می شود که مرزهای سیاسی ناحیه تالش تا ماورای کورا بوده است.۱۸۶۸ از ترکیب بخش اعظم ۳ قضای لنکران و بخشی از قضاهای شوشی و شماخی قضای جواد را درست می کنند. یعنی قضای لنکران کوچک می شود.قضای لنکران تا انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و دگرگون شدن همه جانبه روسیه تزاری همچنان باقی بود (ریس ۱۸۵۵، ۱۳۵)
۳-۲-۳-۲-تغییرات جغرافیای سیاسی تالش شمالی بعد از ۱۹۱۷ تا فروپاشی شوروی ۱۹۹۱
بعد انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ امپراطوری تزاری تا مدتی صحنه درگیری انواع ائدئولوژی ها، جنگ داخلی ،وجود نیروهای اشغالگر خارجی و به طور کلی یک دوره گذار بود منطقه تالش نیز در همین کوران حوادث بود.به طوری که در یک دوره کوتاه،استقرار و انحلال حکومت نظامی مغان، استقرار و انحلال حکومت شوروی مغان یا لنکران ، فشار حکومت مساوات ها و برچیده شدن حکومتشان و در نهایت تثبیت حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی را از سر گذراند.بازیگران اصلی تاثیر گذار عبارت بودند از:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ق.ظ ]




شود و گره‌ها به دلیل برآورده نشدن تقاضای مورد نیازشان از جانب محوری خاص، تقاضای خود را به دیگر محورهای موجود در شبکه ارسال کنند. معمولاً مسائل دنیای واقعی با فرض غیر‌قابل تغییر بودن پارامترهای ورودی، مورد تحلیل قرار می‌گیرند. با این حال در عمل، غالباً داده‌های ورودی با مفروضات مدل‌های ریاضی متفاوت است. لذا، این مفروضات منجر به جواب‌هایی می‌شود که از بهینگی و حتی شدنی بودن در دنیای واقعی، به دور است. تقاضا، انواع هزینه‌ها، ظرفیت‌ها و … مواردی هستند که در طی زمان در مسائل مکان‌یابی تسهیلات طراحی شبکه تغییر می‌نمایند. در نتیجه بررسی و توسعه مدل ظرفیت محدود مکان‌یابی تسهیلات طراحی شبکه در حالت عدم قطعیت یکی از شکاف‌های تحقیقاتی موجود در این زمینه تلقی می‌شود که سعی خواهد شد این خلأ مورد بررسی قرار گیرد. بهینه‌سازی تحت عدم قطعیت نوعاً از دو دیدگاه بررسی می‌شود. (۱) برنامه‌ریزی تصادفی و (۲) بهینه‌سازی استوار. در برنامه‌ریزی تصادفی، پارامترهای نامعین توسط تابع توزیع احتمالی تحت کنترل بوده و مدل به دنبال ارائه‌ راه‌حلی است که هزینه‌ی انتظاری تابع هدف را کمینه سازد. اما در بهینه‌سازی استوار احتمالات نامعین بوده و پارامترهای تصادفی از طریق سناریوهای گسسته یا فواصل بازه‌ای تخمین زده می‌شوند. در حالت گسسته، برای هر پارامتر بر اساس تجارب گذشته و مطالعات و امکان‌سنجی‌های صورت گرفته چندین عدد مختلف پیشنهاد می‌شود که به هر یک از آن‌ها عنوان سناریو اطلاق شده و در حالت پیوسته هر پارامتر غیر‌قطعی با یک بازه‌ی مشخص تعیین می‌گردد. در مسائل بهینه‌سازی استوار هدف نهایی کمینه ساختن بدترین هزینه یا میزان تأسف است که در این تحقیق نیز از همین مدل استفاده شده است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در این تحقیق ابتدا مدل‌های تخصیص ساده و چندگانه‌ی ظرفیت محدود مسئله‌ی مکان‌یابی محور در نظر گرفته می‌شوند. سپس مدل توسعه داده‌شده را بر روی مجموعه داده‌های IAD که توسط Karmi and Bashiri (2011) تهیه و تنظیم شده است، آزمایش می‌کنیم و مکان‌های انتخابی حالت قطعی ظرفیت محدود این مدل‌ها را با نرم‌افزار GAMS ver.24[3] به دست می‌آوریم. سپس با توجه به حساسیت جواب‌های مدل نسبت به پارامترهای هزینه‌ی ثابت راه‌اندازی و ظرفیت هر محور از روش بهینه‌سازی استوار استفاده کرده و مدل‌های تخصیص ساده و چند‌گانه‌ی ظرفیت محدود را با نرم‌افزار GAMS حل کرده و مکان‌های انتخابی و هزینه‌های به وجود آمده را تجزیه و تحلیل می‌کنیم. در دنیای واقعی به ویژه در مورد مطالعه‌ای این تحقیق که بر روی ۳۷ فرودگاه عمده‌ی ایران انجام شده است، فرودگاه‌های شهرهای مختلف هر کدام دارای ظرفیت‌های محدودی هستند، بسته به جمعیت و وسعت شهرها، ترافیک جریان هوایی، امکانات رفاهی حال مسافران، بودجه‌ی تخصیص داده‌شده به آن‌ها، وضعیت ناوگان حمل‌و‌نقل، فرسودگی هواپیماها و… وضعیت متفاوت است. به عنوان مثال در شهرستان‌های خیلی کوچکی (در قیاس با دیگر شهرهای مجموعه‌ی IAD) مانند ایلام، رامسر، یاسوج، خارک و … نمی‌توان همواره محور ایجاد کرد و جوابگوی تقاضاهای ورودی به آن‌ها نخواهیم بود.
ادامه‌ی موضوعات این تحقیق به این صورت است که ابتدا در فصل اول کلیات تحقیق که شامل تعاریف کلی از حوزه‌ی مورد بررسی، اهداف، ضرورت و کاربرد‌های تحقیق است، آورده می‌شود سپس در فصل دوم مرور ادبیات تحقیق بررسی می‌شود و در فصل سوم مدل پیشنهادی به خوبی تشریح شده و در فصل چهارم نتایج محاسباتی به دست آمده به صورت کامل توضیح داده خواهند شد و در نهایت در فصل پنجم جمع‌بندی کلی نتایج به دست آمده به همراه نوآوری‌ها و پیشنهاد برای تحقیقات آینده نیز ارائه می‌گردد.
فصل اول
کلیات تحقیق
۱-۱٫ مقدمه
۱-۲٫ تعاریف کلی از حوزه تحت بررسی
۱-۳٫ بیان مسئله و اهداف تحقیق
۱-۴٫ ضرورت انجام تحقیق و کاربردهای آن
۱-۵٫ ساختار پایان‌نامه
۱-۱٫ مقدمه
مکان‌یابی تسهیلات، واژه‌ای شناخته‌شده در حوزه مطالعات کاربردی تحقیق در عملیات است. تعداد بسیار زیاد مقاله‌ها و تحقیق‌های منتشرشده، گواه بر این ادعا است. با این حال، کاربرد مدل‌های مکان‌یابی همواره مورد پرسش قرار دارند. البته سودمندی و کاربردی بودن مکان‌یابی به ویژه در لجستیک، هیچ‌گاه مورد تردید قرار نگرفته است. قابل‌توجه‌ترین موارد لجستیک در این حوزه، مدیریت زنجیره تأمین است. در واقع، توسعه‌ی مدیریت زنجیره تأمین به طور مستقل از تحقیق در عملیات انجام‌گرفته و تحقیق در عملیات گام به گام وارد مباحث زنجیره تأمین شد. در نتیجه، مدل‌های مکان‌یابی تسهیلات، به تدریج وارد متون زنجیره تأمین شده و حوزه‌ای بسیار جذاب و مفید به وجود آمد.
۱-۲٫ تعاریف کلی از حوزه تحت بررسی
۱-۲-۱٫ مکان‌یابی محور
یکی از مباحث جدیدی که در حوزه‌ی مسائل مکان‌یابی تسهیلات مطرح شده است، مسئله‌ی مکان‌یابی محور است. این مبحث به جهت کاربردهای وسیعی که در دنیای واقعی دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است. در این مبحث خدمتی که انجام می‌گیرد، شامل حرکت افراد، کالاها یا اطلاعات، بین یک مکان مبدأ و یک مکان مقصد است. هر زوج مبدأ/مقصد، خدمت متفاوتی از زوج‌های دیگر نیاز دارد. لذا برای بسته‌های حمل شده از تهران به مشهد با بسته‌های حمل شده از اصفهان به شیراز قابل تعویض نیست.
اگر N گره داشته باشیم و هر یک از آن‌ها بتوانند مبدأ یا مقصد باشند، در یک شبکه‌ی کاملاً متصل که هر گره به طور مستقیم به گره‌های دیگر متصل است، (۱- N) N زوج مبدأ/مقصد خواهیم داشت. (به عنوان مثال زوج تهران/مشهد با زوج مشهد/تهران متفاوت است.) شکل(۱-۱) چنین شبکه‌ای را با ۶ گره (۶=N) نشان می‌دهد. اگر جابجایی کالا در این شبکه مدنظر باشد، با داشتن ۱۸ خودرو و دانستن اینکه با هر خودرو در هر روز ۵ زوج مبدأ/مقصد را می‌توانیم خدمات دهیم، آنگاه روزانه دقیقاً ۱۰ گره را می‌توانیم خدمات دهیم.
شکل (۱-۱): یک گراف کامل با ۶ گره و ۳۰ زوج مبدأ/مقصد (Daskin, 1995)
اگر ما یک گره را به عنوان محور تعیین کنیم و همه‌ی گره‌های دیگر را به آن متصل کنیم، آنگاه تنها (۱- N)2 اتصال را باید برای خدمت دادن به همه‌ی زوج‌های مبدأ/مقصد پوشش دهیم. شکل (۱-۱) چنین شبکه‌ای را با ۶ گره (۶=N) نشان می‌دهد. در این شبکه اگر خدمت حمل‌و‌نقلی داشته باشیم، با داشتن ۱۸ خودرو و دانستن اینکه با هر خودرو در هر روز ۵ زوج مبدأ/مقصد را نسبت به حالت شبکه‌ی کامل متصل می‌توانیم خدمات دهیم، آنگاه دقیقاً ۴۶ گره را روزانه می‌توانیم خدمات‌رسانی کنیم.
در نتیجه با منابع حمل‌و‌نقل ثابت، شهرهای بیشتری را با شبکه‌ی محور می‌توانیم خدمات‌دهی کنیم.
شکل (۱-۲): یک شبکه‌ی تک محور با ۶ گره و ۳۰ زوج مبدأ/مقصد (Daskin, 1995)
عیب سیستم فوق (برای همه‌ی گره‌ها بجز گره‌ی محور) این است که بیش از یک جابجایی برای رفتن از مبدأ به مقصد لازم است، زیرا برای رفتن از هر گره‌ی غیر محور به گره‌ی غیر محور دیگر حتماً باید از گره‌ی محور عبور کنیم.
شکل (۱-۳): مثالی از یک شبکه‌ی ۳ محور (Daskin, 1995)
در شبکه‌های چند محور، نوعاً فرض می‌کنیم که همه‌ی محورها به طور مستقیم با یکدیگر اتصال دارند و گره‌های غیر محور به یک محور ساده اتصال دارند. شکل (۱-۳) چنین شبکه‌ای را با ۱۵ شهر که دارای ۳ محور است، نشان می‌دهد. تعداد مسافر یا مقدار محموله‌های جابجا شده در اتصالات محور به محور از اتصالات محور به غیر محور یا غیر محور به محور بیشتر است. به طور مثال در شکل (۱-۳) اگر جریان بین هر زوج مبدأ/مقصد ۱۰ واحد باشد (مسافر یا تن)، آنگاه ۱۴۰ واحد جریان بین هر شهر غیر محور و محوری که به هم متصل هستند برقرار است، درحالی‌که بین هر دو محور ۲۵۰ واحد جریان داریم.
در مسائل مکان‌یابی محور معمولاً تعدادی گره با میزان تقاضاهای متناظر وجود دارد که جریان بین این گره‌ها در حال انتقال است. در مدل تخصیص ساده‌ی مکان‌یابی محور تعدادی از گره‌ها به عنوان محور انتخاب می‌شوند و گره‌های دیگر یعنی گره‌های غیر محور (میله) هر کدام تنها به یک محور متصل می‌باشند. در این مدل هیچ‌گونه ارتباط مستقیمی بین گره‌های غیر محور وجود ندارد و جریان تنها از طریق محورهای مواصلاتی انتقال می‌یابد و از طریق اتصال محورها به همدیگر جریان در سراسر شبکه توزیع می‌گردد.
در مدل تخصیص چندگانه نیز همانند حالت تخصیص ساده بین گره‌های غیر محور اتصالی برقرار نیست و جریان گره‌های غیر محور از طریق محورها انتقال می‌یابد اما با این تفاوت که در اینجا گره‌های غیر محور مجازند تا با بیش از یک محور در ارتباط باشند و از طریق آن‌ها جریان را به گره‌های دیگر شبکه برسانند.
از دیگر دلایل استفاده از محور می‌توان به این اشاره کرد که به صرفه نیست (بسیار پر‌هزینه است) که بین هر گره مسیر مستقیم ایجاد کرد. برای مثال فرض کنید که در یک شبکه‌ی ارتباطی اعم از شبکه‌ی راه یا شبکه‌های رایانه‌ای بخواهیم بین هر یک از گره‌ها مسیر مستقیم ایجاد کنیم (de Camargo et al., 2006).
یکی از مزایای استفاده از محور این است که با ایجاد مسیرهای باکیفیت‌تر بین محورها از فواید صرفه‌جویی در مقیاس بهره‌مند می‌شویم.
همان شبکه‌های ارتباطی را در نظر بگیرید، وقتی در شبکه‌ی راه‌ها بین دو محور ارتباط زیادی وجود دارد به صرفه است که بین آن دو آزادراه چند خطه ایجاد کرد که در این صورت سرعت وسایل حمل‌و‌نقل بیشتر و سوخت مصرفی کمتر می‌شود که صرفه‌جویی در هزینه و زمان را به همراه خواهد داشت. برای مثال می‌توان به تهران و قم به عنوان دو محور اشاره کرد که بین این دو محور یک آزاد‌راه وجود دارد. در مورد شبکه‌های رایانه‌ای هم بین دو محور از خطوط فیبر نوری استفاده می‌شود که با توجه به میزان ارتباط بالای بین دو محور، به صرفه است درحالی‌که این کار اگر بین تمامی گره‌ها انجام شود توجیه اقتصادی نخواهد داشت.
۱-۲-۲٫ انواع کاربرد‌های مسئله‌ی مکان‌یابی محور
همان طور که اشاره شد مسائل مکان‌یابی محور کارکردها و کاربردهای وسیع و گوناگونی در صنعت امروزه‌ی دنیا دارد که در ادامه در مورد انواع کاربردهای مسئله‌ی مکان‌یابی محور به بحث می‌پردازیم.
۱-۲-۲-۱٫ خطوط هوایی و فرودگاه‌ها
Toh and Higgins (1985), Aykin (1993), Shaw (1993), Aykin (1995), Jaillet et al. (1996), Bania et al. (1998), Sasaki et al. (1999), Martin and Roman (2003), Adler and Hashai (2005).
در مقاله‌ی Adler and Hashai (2005) خطوط و جابجایی هوایی با توجه به سیاست آسمان باز در خاورمیانه مورد بررسی قرار گرفت، جالب این است که در نتیجه‌ی این تحقیق به ترتیب قاهره، تهران، استانبول و ریاض به عنوان مکان‌های بهینه‌ی فرودگاه‌های محور به دست آمده‌اند و نامی از دُبی در آن دیده نمی‌شود. درحالی‌که هم اکنون دُبی به عنوان یکی از محور‌های بزرگ منطقه مورد توجه است و در آینده نیز پیش‌بینی می‌شود که دوحه (پایتخت کشور قطر) به عنوان محور مواصلاتی انتخاب شود. این نکته بیانگر آن است که در عمل مسائل سیاسی و اقتصادی بر بهتر بودن موقعیت مکانی غلبه کرده است.
۱-۲-۲-۲٫ صنعت حمل‌و‌نقل و باربری
Don et al. (1995), Lumsdenk et al. (1999), Aversa et al. (2005), Baird (2006), Cunha and Silva (2007), Yaman et al. (2007), Eiselt (2007).
در مقاله‌ی Eiselt (2007) به بحث مکان‌یابی محل دفن زباله به عنوان محور با توجه به ایستگاه‌های حمل‌و‌نقل زباله پرداخته شده است.
۱-۲-۲-۳٫ خدمات تحویل پستی و شرکت‌های تحویل سریع بسته
Kuby and Gray (1993), Krishnamoorthy et al. (1994), Ernst and Krishnamoorthy (1996), Ebery et al. (2000).
۱-۲-۲-۴٫ سیستم‌های ارتباط از راه دور و شبکه‌های تحویل پیام
Lee et al (1996) و Klincewicz (1998) در دو مقاله‌ی خود به این بحث پرداخته‌اند.
۱-۲-۲-۵٫ خدمات اضطراری
Hakimi (1964) و Berman (2007). در مقاله‌ی اخیر به مکان‌یابی محل استقرار بالگرد به عنوان محور برای ارائه‌ خدمات به بیمارستان‌ها و مجروحان پرداخته شده است.
۱-۲-۲-۶٫ انبارهای زنجیره‌ای زنجیره تأمین
Campbell et al (2002) به بررسی انبارهای زنجیره‌ای زنجیره تأمین شرکت‌های بزرگی چون وال-مارت[۴] پرداخته‌اند.
۱-۲-۲-۷٫ شرکت‌های تولیدی در زمینه‌ی جابجایی صحیح
ممکن است به عنوان مثال یک کارخانه‌ی مونتاژ بزرگ خواسته باشد مکان‌های بهینه‌ای برای انبار مواد اولیه تعیین کند تا تمامی قسمت‌های مونتاژ بتوانند به طور کارا مواد اولیه را دریافت کنند.
۱-۲-۳٫ مثال‌های عملی از کاربرد مسئله‌ی مکان‌یابی محور
(۱) شبکه‌ی راه‌آهن مجارستان که بوداپست پایتخت این کشور به عنوان محور انتخاب شده است.
(۲) دو خط هوایی بزرگ آمریکا با ادارات مرکزی در آتلانتا و شیکاگو دارای شبکه‌ی محور هستند.
(۳) فرودگاه دبی، محور بسیاری از پروازهای خارجی در خاورمیانه است.
(۴) Aversa et al. (2005) یک مدل برنامه‌ریزی مختلط برای انتخاب یک بندر محور در ساحل شرقی آمریکای جنوبی از میان یک مجموعه‌ای از ۱۱ بندر که به تقاضای منطقه‌ای برای حمل‌و‌نقل خدمات می‌دهند، ساختند. در این مطالعه بندر‌های برزیل، آرژانتین و اروگوئه به علاوه بندر‌های مبدأ/مقصد مختلف در جهان مورد بررسی قرار گرفتند. مدل شامل ۳۸۸۳ متغیر تصمیم و ۴۲۲۵ محدودیت شد. پس از حل مدل، بندر سانتوز در برزیل به عنوان بندر محور تعیین شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:24:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم