نتیجه
خانواده نخستین کانون بشری است که انسان را از فردیت و انزوا بیرون می کشاند و اولین و کوچک ترین جامعه ایی که در آن انسان پرورش می یابد و مستعد ورود به جامعه ی بزرگ اجتماع می شود . با بررسی دیوان های شعری عبدالصبور و عائشه تیموریه با ضرورت وجود خانواده در جوامع بشری از دو دیدگاه مشترک که زاده ی تخیل و عاطفه ی پیچیده ی دو جنس مخالف است ، آشنا می شویم . هر دو شاعر خانواده را منبع بی مانند عاطفه و امید معرفی می کنند و این مطلب را در جای جای دیوانشان تصدیق می نمایند . از یک سو عبدالصبور مرگ پدرش را در خانواده مصیبتی بس عظیم و بزرگ می داند که تأثیر آن در سراسر زندگی اش سایه می افکند ، حال آن که عائشه تیموریه از سوی دیگر غم از دست دادن و فراق دخترش را در قالب احساس مادرانه به گونه ایی به تصویر می کشد که تمام زندگی و هستی در وجود دخترش خلاصه شده است .
۵-۱-۲ ۰ عشق
عشق و عاطفه ی انسانی ، همین انگیزه ی معنوی و ریشه دار ، برای تکامل و برتری و والایی بشر است و این مهر و عاطفه ، درواقع یک ضرورت اخلاقی است ، چون درواقع یک ضرورت وجودی است . شاید بر انسان مشکل باشد که در عالم ادبیات یاهنر ، اثری از آثار فکری یا هنر را مورد اعجاب قرار دهد ، اگر عاطفه و احساس را در تولید و پیدایش آن اثر ، سهم و شرکتی نباشد ، برای آن که سرشت انسانی ، به طور طبیعی ، چیزی را می پسندد که محصول و تولید شده ی همان سرشت باشد . ( جرداق ؛ ۱۳۸۶ : ۳/۲۱۲ )

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

صلاح عبدالصبور ادیبی قهار است که با زیباترین واژه ها به توصیف و تعریف عشق می پردازد . وی عشق را از ارزشمندترین ثروت و داشته ی بشری بیان می کند که انسان در مقابل آن مسئول است و همواره باید در حفظ سلامت این جادوی تاریخ حیات بشر ، کوشا باشد . وی در ادامه محبوب و معشوقه اش را مورد خطاب قرار می دهد و از عشق به عنوان پادشاه و حاکمی مهربان یاد می کند که بر قلب انسان حکومت می کند . او در بیانی دیگر عشق را ، بهشت و خانه ی امن بشر می خواند که بهترین هدیه ی حیات انسان است که باید در تمام عرصه های زندگی آن را پاس بداریم :
الحُبّ یا حَبیبَتی أغْلی مِن العُیونِ
صُونیه فی عِینیکِ واحفظیهِ
الحبُ یا حبیبَتی مَلِیکُنا الحنون
کونی له مطیعۀً سمیعهً
الحُبُ یا حبیبَتی هدیۀُ الحیاۀ لی ، و لک
الحبُ یا حبیبَتی فِردوسُنا الامینِ
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ :۱/۲۴۱ )
ترجمه :
ای معشوق من ! عشق گرامی تر از دیدگان است
پاسش بدار در دیدگانت ، و از آن محافظت کن
ای معشوق من ! عشق پادشاه مهربان ماست
او را بنده ای حرف شنو و سر به زیر باش
ای معشوق من ! عشق هدیه ی زندگیست برایم ، برایت
ای معشوق من ، عشق بهشت امین ماست .
عائشه تیموریه نیز عشق را بهترین غذای روح و جان آدمی می داند و از محبوبش می خواهد که دوری و فراق را کوتاه کند . او در وصف عظمت و اهمیت عشق ، خود را نخستین کسی معرفی می کند که معنای حقیقی عشق و رنج آن را به بهترین شکل ممکن درک نموده ؛ اما همواره در پی یافتن اسرار آن ناکام طی طریق می کند . شاعر تمام وجود آدمی را شیفته و شیدای عشق عنوان می کند که هیچ جدایی و فاصله ای میان روح بشر و معجزه ی هستی بخش عشق ، این واژه ی مقدس ، وجود ندارد .
أنـــــا أحَـــــبُ الحُـــــــبَّ نَفـــــسُ الغَـــــــرامِ رُوحـــــی
وَ صَبِــــــحتُ أوَّلَ صَــــــبٍّ النَـــــاسُ تَـــــــری نُوحــــــی
( تیموریه ؛ بی تا : ۶۵ )
ترجمه :
من عشق را دوست دارم و عشق و دلدادگی ، روح من است .
من اولین شیفته ای بودم که مردم نوحه گری مرا دیدند .
عائشه در جای دیگر از دیوانش مسأله ی عشق را وسیع تر بیان می کند . او محبوبش را مورد خطاب قرار داده و عشق و علاقه ی خود را بازگو می کند و همچنین از آتش عشق که ممکن است در زندگی هر انسانی شعله ور شود ، صحبت می کند ؛ چرا که این آتش می تواند انسان گرفتار در راه عشق را غمگین و نا امید سازد ؛ زیرا آدمی همواره در راه عشق حاضر است هر آن چه را که دارد انفاق کند :
یَا ظَبی ، فی قَلبی عَلَیکَ حَــرارَۀٌ تُطفـِی لَظـاهَـا – إن سَمِـعْـتُ – زیـارَۀٍ
حُلوُ الرِضابِ ، فی الوِصالِ مَـرارَۀٌ أم فـی التــِفاتِکَ لِلشَّــــجی خِســـارَۀٍ
( وَ جَمیعَ رِبحِی فی الهَوی أنفقتُهُ )
( همان : ۷ )
ترجمه :
ای آهو در قلب من از تو حرارتی است که اگر بشنوم به دیدارم می آیی ، آتشش خاموش می شود .
ای شیرین دهان آیا در وصال تلخی است یا اگر به انسان غمگین و گرفتار توجه کنی خسارت است
( و در حالی که من تمام سود و سرمایه ام را در راه عشق انفاق کردم . )
و در جای دیگر تیموریه بیان می دارد که اگر انسانی گرفتار غم عشق شود و محبوب از او روی گردان شود زخم عمیقی بر قلب و جان انسان می نشیند که هیچ گاه بهبود نمی یابد :
لِما نَأی عَنِّـی وَ بَانَ صُـــدُودُهُ وَ القـــَلبُ أصبــح لا یَفیقُ عَمــیدُه
مُلکُ الهَوی رُقِی وَ حَقَّ وَعیـدُهُ وَ الحُــــبُّ خَــــطٌ بِالجَباهِ قَـــدیمُ
( تیموریه ؛ بی تا : ۱۷ )
ترجمه :
وقتی که از من دور شد و روی گردانی اش را آشکار کرد و جای درد و زخم قلب بهبود نیابد .
ملک عشق جادو شده و قول و وعده اش تحقق یافت ، به راستی که عشق خطی کهنه بر چهره و روی اوست .
نتیجه
پس دیدیم که عشق یکی از مهم ترین ارکان اساسی زندگی انسان است که سرتاسر حیات روحی و جسمی انسان را تحت تأثیر قرار می دهد . در این باب هر دو شاعر ابیاتی ماندگار خلق کرده اند که شرح آن گذشت . به طور کلی می توان این مطلب را یکی از وجوه مشترک میان دو شاعر مذکور در زمینه ی اشعارشان با محوریت اومانیسم دانست . با بررسی آثار هر دو شاعر به وضوح توجه ویژه ی آن ها را به این مطلب خواهیم دید .
۵-۱-۳ مرگ یا زندگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...