به طور خلاصه، پژوهش های انجام شده در مورد تعامل های زناشویی نشان می‌دهند همان طوری که مایر و همکاران ادعا می‌نمایند، انسان ها دارای توانایی های گوناگونی در دریافت ( استنباط ) دقیق عواطف می‌باشند. این تفاوت های فردی در مهارت های عاطفی دیگری هم که با این توانایی مربوط می‌شوند، دیده می‌شود زنان توانایی بالایی در این دو نوع مهارت دارند و زوج های شاد و خوشبخت نسبت به زوج های ناسازگار، هم در اظهار و ابراز عواطف و هم در استنباط، تشخیص و دریافت عواطف، عملکرد بهتری از خود نشان می‌دهند .(۳)
بررسی استدلال های موجوددر باره تأثیر عواطف بر زندگی زناشویی
همه ی انسان ها به اطلاعاتی راجع به این که چه عواملی سبب به وجود آمدن عواطف می‌گردد ؟ مایل به تجربه چه نوع عواطفی هستند ؟ و پیامدهای احتمالی آنان چه می تواند باشد ؟ نیاز دارند. آگاهی های عاطفی هم حالتی عام و گسترده دارند ( مثل اطلاعاتی راجع به عواملی که سبب عصبانیت و خشم می‌شوند ) و هم حالتی خاص و ویژه ( مثلاٌ چه عواملی باعث می‌شوند که زنان و شوهران از دست یکدیگر عصبانی شوند). شواهد موجود نشان می‌دهند که اکثر افراد، دارای یک سطح حداقل از آگاهی های عاطفی موقعیت مدار می‌باشند. برای مثال، پژوهشگران دریافته اند که برخی از افراد می توانند تصور کنند که همسرشان از چه چیزهایی عصبانی می‌شود یا چه چیزهایی سبب ایجاد تنفر، جسارت و دوست داشتن در او می‌گردد و پیامدهای هر کدام از این عواطف چه می تواند باشد. این تصورات و برداشت ها، آشکارا با حالت های عاطفی واقعی همسرشان هم خوانی و مطابقت دارد.(۳)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

نتایج به دست آمده از مطالعه ای که اخیراٌ بر روی میزان گذشت و بخشش خطای یکدیگر در زوجین صورت گرفته، نشان می‌دهد که آگاهی های عاطفی و میزان استنباط و ادراک زوجین نقش مهم و اساسی در این ویژگی ها دارد. هم چنین در این مطالعه مشخص گردید که تجارب عاطفی منفی چون احساس گناه، شرم و حیا، با اختلافات زناشویی ( مثل خیانت به یکدیگر، یا افشای رازهای یکدیگر، فحش و بدزبانی، غفلت و مسامحه و … ) همبستگی دارد. در مورد اثرات هوش عاطفی بر واکنش های احتمالی زوجین نسبت به هر کدام از این مشکلات، در این مطالعه، این فرضیه را تأیید می‌کند که افرادی که از هوش عاطفی بالایی برخوردار هستند، به احتمال زیاد می توانند به گونه ای مؤثر با صحبت های دقیق و ظریف عاطفی، این مشکلات و اختلافات را حل کنند و از بین ببرند و با بهره گرفتن از واژه هایی چون « معذرت می خواهیم » و « متأسفم » و دانستن این که به چه مقدار معذرت خواهی نیاز است یا چه مقدار تأسف کارگشاست، اوضاع را سروسامان دهند. (۳)
مدیریت عواطف و تأثیر آن بر زندگی زناشویی
میزان رضایت مندی و خوشحالی از زندگی زناشویی تا حد بسیار زیادی بستگی به توانایی زوجین در سازگاری مؤثر با تعارض ها و مدیریت عواطف منفی مانند عصبانیت و نفرت دارد. نتایج چندین پژوهش نشان می‌دهد که توانایی خویشتنداری و تنظیم عواطف، در شادمانی های زندگی زناشویی و ثبات و تداوم آن حائز اهمیت زیادی است. برای مثال پژوهشگران دریافته اند که زوج های خوشبخت و شاد در مقایسه با زوج هایی که احساس رضایت و خوشبختی نمی‌نمایند، با هم سازگاری اخلاقی و رفتاری بیشتری دارند و در طول تعارض ها و کشمکش های زناشویی، کمتر در صدد تلافی کردن بر می آیند و این بدین معنی است که زوج های خوشبخت، تمایل به منع و سرکوبی تکانه هایی دارند که آنان را وا می‌دارد تا در برابر واکنش های مخربانه و خصمانه همسرشان دچار خشم گردند یا به صورت نامعقولانه ای از رفتارهای آشتی جویانه و سازنده خودداری ورزند. (۳)
شواهد دیگری وجود دارند که نقش مهم مدیریت و تنظیم عواطف را در موفقیت و خوشبختی ازدواج نشان می‌دهند. این شواهد، نتیجه ی مطالعاتی هستند که در زمینه های دیگر روان شناسی، مثل روان شناسی شخصیت یا روان شناسی بالینی صورت گرفته اند. پژوهشگران دریافته اند که اصلاح و تنظیم عواطف در زمینه ی روابط زناشویی برای بعضی از زوج ها آسان تر است تا برخی دیگر. علت آن هم این است که به طور طبیعی گروه اول از خلق مثبت و شادتری برخوردارند. در حقیقت، خصیصه های منفی عاطفی چون تکانشگری، عدم ثبات عاطفی، ترس و هراس و افسردگی نمی توانند پیش بینی کننده های مناسبی برای میزان سازش و توافق در امر ازدواج باشند به همین ترتیب، برآیندهای منفی زندگی زناشویی با مجموعه ای از خصیصه های عاطفی که مجموعاٌ به آن ها « عواطف منفی[۲۷] » یا آمادگی برای تجربه ی نسبتاٌ مداوم علائمی چون اضطراب، تنش ،‌خشم، احساس طرد شدن و اندوه گفته می‌شود، ارتباط دارند. افرادی که عواطف منفی زیادی دارند، تمایل زیادی به بروز واکنش های شدید به موقعیت هایی که نسبتاٌ اضطراب زا یا نامطلوب هستند، دارند و از جمله ی افرادی می‌باشند که به شدت از خود انتقاد می‌نمایند ،‌به سرزنش خود می پردازند و نسبت به احجافاتی که دیگران در حق آنان روا می‌دارند، بیش از حد حساسیت نشان می‌دهند و به آن می اندیشند. همان گونه که تصور می‌شود، این نوع خصیصه های منفی عاطفی می توانند در دراز مدت سبب نابودی شادی های زندگی زناشویی گردند. (۳)
عدم توانایی در کنترل عصبانیت می تواند بر میزان شادی تجربه شده در زندگی زناشویی و تداوم آن تأثیری منفی و مخرب داشته باشد. برای مثال، در یک مطالعه ی طولی که توسط کاسپی[۲۸]، الدر[۲۹] و بم[۳۰] انجام شده است ،‌مشاهده شد که حدود ۵۰% مردانی که تاریخچه ای طولانی از ناسازگاری و خلق منفی در طول دوران کودکی خود داشته اند، در حدود سن چهل سالگی، از زنان خود جدا شده اند، در حالی که تنها ۲۲% مردانی که از چنین تاریخچه ای در دوران کودکی برخوردار نبوده اند و دوران کودکی شاد و خوبی داشته اند در سنین میان سالی از همسران خود جدا شده بودند. به همین ترتیب، حدود ۲۵% از زنانی که تاریخچه بدخلقی و ناسازگاری در دوران کودکی داشته اند، طلاق گرفته اند و در عوض فقط ۱۲% از زنانی که تاریخچه ی خوش خلقی در دوران کودکی خود داشته اند، از شوهران خود طلاق گرفته اند. به علاوه، شوهران زنان بدخلقی که از همسرانشان جدا شده اند، گزارش داده اندکه رضایت کمتری از زندگی خود داشته و مشکلات زیادتری در روابط زناشویی خود تجربه می‌نمایند. به طور کلی این یافته ها نشان می‌دهند که توانایی مدیریت و اداره عواطف منفی خود و کنترل و ابراز هوشمندانه‌ی آن ها یک پیش نیاز یا پیش شرط اساسی برای داشتن یک زندگی زناشویی شاد و بادوام می‌باشد. البته این بدان معنی نیست که زوج هایی که این عواطف را ابراز نمی‌نمایند، زوج های خوشبختی نمی‌باشند.
هیچ چیز نمی تواند به اندازه استفاده از استدلال های منطقی بیش از حد و افراطی، باعث آتشین مزاج شدن یک مرد دچار مشکل عاطفی ( یا به نظر گاتمن مردان دچار « حصار سنگی » ) شود. در واقع پژوهشگران دریافته اند که زوج هایی که به ابراز عواطف مثبت و مطلوب نسبت به همسر خود می پردازند و عاطفی هستند و یا افرادی که می توانند به ابراز عاطفه شدید نسبت به دیگران بپردازند، افرادی هستند که از زندگی زناشویی سعادتمندی برخوردارند و همسرانی شاد و جذاب و دوست داشتنی تلقی می‌گردند. (۳)
یکی از یافته های جالب این است که سعادت و شادی زندگی زناشویی تا حدود زیادی به فراوانی ابراز عواطف مثبت و از همه مهم تر، به تعداد دفعات ابراز عواطف منفی بستگی دارد.
مطالعه بر روی زندگی زناشویی زوج هایی که سال های زیادی است با هم زندگی می‌کنند، نشان می‌دهد که ابراز عواطف ،نقش عمده ای بر شادی ها وتداوم زندگی زناشویی دارد. برای مثال، در یک مطالعه ی گسترده بر روی زوج های میان سال و مسن تر ( درشصتمین سال زندگی ) کارستن سن[۳۱]، گاتمن[۳۲] و لونسون[۳۳] دریافتند که اگر چه زوج های خوشبخت از ابراز عواطف منفی چون خشم و اندوه در تعامل با یکدیگر خودداری نمی ورزند، اما به طور مداوم واکنش هایی چون عشق و محبت نسبت به هم را ابراز می‌نمایند و در تعامل هایشان با یکدیگر، از شوخی های مناسب استفاده می‌نمایند. به علاوه، زوج های خوشبخت نسبت به زوج هایی که اختلافات زناشویی با یکدیگر دارند، در محدود نمودن و کاهش تعامل های منفی و مخرب و پیامدهای آن ها، مهارت بالایی از خود نشان می‌دهند. برای مثال، این زوج ها علاقه شدیدی به بروز واکنش های منفی در مقابل ابراز خشم و عصبانیت همسر خود ندارند و سعی می‌کنند با پاسخ ها یا رفتارهایی خنثی یا همدلانه یا دلجویانه به این عصبانیت ها پاسخ دهند نه رفتارهایی تلافی جویانه.
به طور خلاصه، ادبیات پژوهشی موجود در این زمینه، نشان می‌دهند که مدیریت و تنظیم هوشمندانه‌ی عواطف، یک عامل مهم و تعیین کننده در سلامت زندگی زناشویی و ازدواج است. مدیریت عواطف هم چنین در برگیرنده ی ابراز مداوم عواطف مثبت چون عشق، احساس هم دلی، ایجاد جو اعتماد آمیز و لبریز از عشق و عاطفه می‌باشد. به همین دلیل درست نیست که ما از هوش عاطفی تنها در ایجاد یک بافت مناسب و مطلوب زندگی خانوادگی استفاده نماییم، بلکه باید از آن به عنوان مجموعه ای از توانایی ها که به ایجاد یک زندگی زناشویی مطلوب کمک می کند، استفاده کنیم.
بدون شک، شناسایی صحیح و درست ماهیت هوش عاطفی منجر به افزایش و تقویت رفتارهای هوشمندانه عاطفی در زوجین می‌گردد. (۳)
آیا هوش عاطفی کلید طلایی یک زندگی زناشویی موفق است ؟
نتایج پژوهش ها نشان می‌دهند که توانایی های مربوط به عواطف گوناگون برای برداشتن یک زندگی زناشویی شاد و بادوام، عواملی بسیار مهم و حیاتی می‌باشند. این توانایی ها عبارتند از:‌ادراک دقیق و تشخیص درست عواطف ،‌ابراز صریح عواطف ( به ویژه عواطف مثبت ) ، آگاهی های عاطفی و تنظیم مؤثر و درست عواطف.
دراین جا ذکر این نکته لازم است که بین جنبه‌های گوناگون هوش عاطفی و احساس سعادتمندی و خوشبختی در زندگی زناشویی، همیشه ارتباط سرراست و مستقیمی وجود ندارد. برای مثال، اگر چه دقت در فهم و تشخیص عواطف، یکی از عوامل به وجود آورنده ی یک زندگی زناشویی سعادتمندانه است ،‌اما شواهدی وجود دارند که نشان می‌دهند توانایی تشخیص ادراک های غلط و نادرست هم برای داشتن یک زندگی شاد و خوشبخت، ضرورت دارد. مثلاٌ پژوهشگران دریافته اند که زوج های خوشبخت تمایل زیادی دارند که ادراک بدون عیب و نقصی از همسرشان داشته باشند و اگر خطا و قصوری در آنان مشاهده کردند، به راحتی آن را ببخشند و آن را فراموش نمایند و سعی می‌کنند به صورتی سخاوتمندانه به یکدیگر صفات مطلوبی نسبت دهند و این از رفتارهایشان به راحتی قابل مشاهده است. بدون شک این توانایی ( چشم پوشی و عفو خطاهای یکدیگر ) در برخی اوقات، موجب سازگاری مطلوب با مشکلات بالقوه زندگی مشترک و حل مطلوب و منطقی آنها می‌شود.
هوش عاطفی یا حداقل یک مهارت از مهارت های چهارگانه آن، می تواند به زندگی مشترک زوجین، غنای کافی ببخشد. با وجودی که هوش عاطفی شرط کافی برای تضمین شادی و سعادتمندی زندگی مشترک نمی‌باشد، اما شرط لازم هست.
نتیجه گیری :
مطالعات نشان می‌دهند که پژوهش های روان شناختی پر محتوا و دقیقی بر روی اثرات هوش عاطفی بر ازدواج و روابط زناشویی صورت گرفته است و نتایج حاصل ازآن ها هم کار بردهای عملی زیادی در زندگی روزمره دارد. این پژوهش ها نشان داده اند که زوج های شاد و سعادتمند، آن هایی هستند که به صورتی دقیق و صحیح به ادراک، تشخیص ،‌تنظیم و ابراز عواطف خود یا دیگران می پردازند و هر چه از سطح بالاتری از این توانایی ها برخوردار باشند، زندگی سعادتمند تر و خوشبخت تری خواهند داشت. این یافته ها با فرضیه ای که از ادبیات پژوهشی مربوط به هوش عاطفی ناشی شده اند، هم خوانی دارند. در این فرضیه ادعا می‌شود که افراد، دارای توانایی های متفاوتی در اداره ی عواطف می‌باشند. به همین دلیل احتمالاٌ این گونه استدلال می‌شود که پژوهش های موجود در زمینه‌ی زندگی مشترک، از این اعتقاد که برخی افراد، واقعاٌ هوش عاطفی بالاتری دارند و از آن می توانند در زندگی زناشویی خود به خوبی بهره ببرند، حمایت می‌نمایند. به علاوه، توانایی های متفاوت در ادراک عواطف می تواند با برآیندهای مطلوب و سازشی زندگی مشترک و نیز سعادتمندی و شاد بودن آن ارتباطی معنی دار و با ثبات داشته باشد. سازه ی هوش عاطفی، سازه ای جدید و سودمند است که پژوهش های صورت پذیرفته در زمینه ی ازدواج نشان می‌دهد که هر چه این سازه به صورت دقیق تر تعریف شود و روش های اندازه گیری مناسب و مطلوب تری برای آن ابداع گردد، سودمندی و اثر بخشی آن در زندگی مشترک زناشویی افزایش می یابد.(۳)
شیوه های دلبستگی و هوش هیجانی در رضایت مندی زناشویی در بین مردان و زنان پاکستانی
مطالعه، تفاوت های بین شیوه های دلبستگی و هوش هیجانی و رضایت مندی زناشویی را در مردان و زنان پاکستانی بررسی کرده است. مطالعه شامل ۲۰۴ شرکت کننده متأهل بود ( ۱۱۸ زن و ۹۱ مرد )
پرسشنامه ها شامل :‌پرسشنامه ارتباط و پرسشنامه هوش هیجانی (۱۹۹۸، اسکات و همکاران ) بود. رضایت مندی از روابط زناشویی بوسیله معیار رضایت مندی زناشویی اندازه گیری شد. در مطالعه اخیر، تمام تئوریها بجز یکی از آنها مورد حمایت قرار گرفت.
این مطالعه از این موضوع حمایت کرد که شیوه دلبستگی محکم ( مطمئن ) دارای هوش هیجانی بالاتری است و افراد با هوش هیجانی بیشتر دارای رضایت مندی زناشویی به مراتب بیشتری هستند. همچنین در این مطالعه مشخص شد که شیوه های دلبستگی همراه با مدل مثبتی از خود ( مطمئن و آزاد ) در ابعاد هوش هیجانی نسبت به شیوه های دلبستگی با مدل منفی از خود ( گرفتار و ترسناک )، نمرات بالاتری می‌گیرد. در مورد رضایت مندی زناشویی تفاوتی بین نحوه های دلبستگی با مدل مثبت از خود ( مطمئن و آزاد ( رها ) ) و مدل منفی از خود (گرفتار و ترسناک ) وجود ندارد.
ارتباط بین رضایت مندی زناشویی و هوش هیجانی
این مطالعه تلاش کرده که ارتباط بین هوش هیجانی و رضایت مندی زناشویی را بررسی نماید. در سالهای گذشته، به نظر می رسد ازدواج دستخوش تغییرات زیادی شد. و به سمت یک روابط برابرنگر حرکت کرده است. چنین به نظر می رسد که صمیمیت و حل تضادها نقش مهمی‌در حفظ رضایت مندی زناشویی ایفاء می‌نمایند.
همچنین مهارتهای درگیر در حل تضاد و صمیمیت، یک سازه بزرگتر بنام هوش هیجانی را تشکیل می‌دهند.
مایر، سالووی و کاروسو (۱۹۹۸) مدل چهار شاخه ای از توانایی ها را برای هوش هیجانی توصیف نمودند. این مدل، هوش هیجانی را به صورت توانایی حساس بودن در باره هیجانات خود و دیگران، کنترل و تنظیم هیجانات، توانایی بیان مؤثر هیجانات و در نهایت، توانایی استفاده از اطلاعات هیجانی ذخیره شده برای مواجه شدن با موقعیت‌های گوناگون، توصیف می کند.
برای تعیین سطوح هوش هیجانی و رضایت مندی زناشویی، از پرسشنامه گزارش فردی اسکات( SRI ) و پرسشنامه بازنگری شده رضایت مندی زناشویی ( MSI –R ) برای گروهی از زوجین که بیش از یکسال از ازدواج آنها می‌گذشت ( ۶۱ نفر ) استفاده شد.
MANCOVA و ANCOVA برای ارزیابی ارتباط بین هوش هیجانی و زیر مجموعه های گوناگون رضایت مندی زناشویی در زوجین بکار رفت.
نتایج نشان داد ارتباط قابل توجهی بین هوش هیجانی و جنبه‌های گوناگون رضایتمندی زناشویی وجود دارد مشخص شد که سطح هوش هیجانی در مردان دارای اثرات قابل توجه بر ارتباطات عاطفی و حل مشکلات در زوجین می‌باشد. همچنین این مسأله بر سطح رضایت مندی جنسی زنان و توانایی غلبه بر سابقه خانوادگی مشکلات، اثر می‌گذارد.
مشخص شد که هوش هیجانی در زنان با کاهش سطح خشونت در مردان و توانایی بیشتر رسیدگی به سابقه خانوادگی مشکلات و نقش یابی همراه است. مشخص شد که در بیشتر شرایط، سطح هوش هیجانی مردان مسئول رضایت مندی زناشویی زوجین می‌باشد.
نتایج بیشتر نشان می‌دهد که هر چه فاصله بین سطوح هوش هیجانی زوجین بیشتر باشد میزان عدم رضایت مندی زناشویی در آنها بیشتر است. برای تحقیقات آینده، ممکن است انجام یک مطالعه طولی با طبیعت مشابه با بهره گرفتن از نمونه های بیشتر سودمند باشد. معیارهای سنجش که وابسته به گزارشات فردی نباشد ممکن است نتایج دیگری داشته باشند. در نهایت، مطالعات آینده با بهره گرفتن از نمونه هایی با فرهنگهای مختلف ممکن است در ارزیابی توانایی تعمیم یافته ها به تمام جوامع افریقای جنوبی سودمند باشد.
هوش هیجانی و کیفیت روابط بین زوجین
به منظور ارزیابی اینکه آیا هوش هیجانی ( EI ) با کیفیت روابط که بوسیله افراد گزارش می‌شود ارتباط دارد یا خیر، تست توانایی هوش هیجانی و سنجش کیفیت روابط در ۸۶ زوج هتروسکسوال در یک مرکز دانشگاهی انجام گرفت. نتایج نشان داد که زنان دارای هوش هیجانی به مراتب بیشتری از شرکای مرد خود بوده و نمرات ET به زوجین بی ارتباط است.
یک آنالیز ۲*۲ از واریانس ( برای نتایج مثبت و منفی به شکل مجزا انجام شد ) برای بررسی اینکه چگونه میزان کیفیت روابط در چهار نوع مختلف از زوجین، ( زن با هوش هیجانی بالا مرد با هوش هیجانی بالا، زن با هوش هیجانی پایین / مرد با هوش هیجانی پایین، و مانند آن) با یکدیگر متفاوت است، انجام شد. همانطور که پیش بینی می‌شد، زوجین با هوش هیجانی پایین در هر دو فرد دارای پایین ترین نمرات در عمق روابط، حمایت و کیفیت مثبت روابط بودند و در عین حال بالاترین نمرات را در کیفیت منفی و متضاد روابط داشتند. بر خلاف فرضیه ما، زوجین با هوش هیجانی بالا در هر دو فرد، دارای نمرات بالاتری از نتایج مثبت و نمرات پایین تری از نتایج منفی نسبت به زوجین دارای هوش هیجانی بالا در یک فرد، نبودند.
ارتباط بین هوش هیجانی و رضایت مندی زناشویی
در یک مطالعه که در مرکز تحقیقاتی روانپزشکی ایرلند انجام شد ۱.۱۱۹ فرد متأهل جهت ارزیابی هوش هیجانی (EQ ) و رضایت مندی زناشویی با بهره گرفتن از تست بار – ان بررسی شدند. از زوجین خواسته شد تا میزان رضایت شخصی زناشویی خود را تعیین کنند. از این گروه ۸۶۸ نفر رضایت داشتند و ۲۵۱ نفر ناراضی بودند. گروه رضایتمند نسبت به گروه ناراضی در EQ توتال ( هوش هیجانی کل ) و ۱۴ حوزه از ۱۵ حوزه هوش هیجانی که به وسله تست بار – ان ارزیابی می‌شود نمره بیشتری بدست آوردند.
نتایج : EQ کل در گروه رضایتمند ۲/۱۰۰ و در گروه ناراضی۱/۹۵( t=4.4; p=.00 )
شادمانی در گروه رضایتمند ۷/۹۹و در گروه ناراضی ۵/۹۳( t=5.5; p=.00 )
عزت نفس در گروه رضایتمند ۷/۱۰۰ ودر گروه ناراضی ۷/۹۵ ( t=4.8 ; p=.00 )
خود آگاهی هیجانی در گروه رضایتمند ۷/۱۰۱ و در گروه ناراضی۹/۹۶
( t= 4.7 ; p= .00 )
خود واقع بینی در گروه رضایتمند ۶/۹۶و در گروه ناراضی ۹۱.۹ ( t= 4.5 ; p = .00 )
واقع گرایی در گروه رضایتمند۸/۱۰۳ ودر گروه ناراضی ۷/۹۹ ( t= 3.7 ; p = .00 )
روابط بین فردی در گروه رضایتمند ۱/۹۹ ودر گروه ناراضی۲/۹۵ ( t= 3.7 ; p = .00 )
مسئوولیت پذیری اجتماعی در گروه رضایتمند ۸/۱۰۱و در گروه ناراضی ۵/۹۶
( t= 3.4 ; p = .00 )
خوش بینی در گروه رضایتمند ۱۰۰و در گروه ناراضی۹۶.۵ ( t = 3.1 , p = .00 )
بحث :‌
نتایج به این صورت است :‌شادمانی، عزت نفس، خودآگاهی هیجانی و خود واقع بینی رابطه قوی تری با رضایت مندی زناشویی دارند و در مرحله بعدی واقع گرایی، روابط بین فردی، مسئوولیت پذیری اجتماعی و خوش بینی قرار می‌گیرند.
معیار شادمانی :‌توانایی برای راضی بودن از زندگی خود به طور کلی، لذت بردن از مشارکت دیگران، لذت بردن و کسب شادی از زندگی، داشتن احساسات مثبت،‌صریح، مفرح و شوخ .
معیار عزت نفس :‌توانایی احترام گذاشتن به خود، داشتن اعتماد به نفس و داشتن احساس خوب از خود و احساسات مثبت در زندگی .
خود آگاهی هیجانی :‌توانایی درک احساسات و فهم چرایی و چگونگی احساس دیگران.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...