۳-۸-۱ ویژگی شعری و آثار
قیصر امینپور سرمشق بسیاری از شاعران معاصر انقلاب و نمونهی کامل زبان نسل دوم انقلاب است که فراست و دقتنظر وی، از او شاعری مضمونیاب و نکتهپرداز ساخته است. وی با قریحهی سرشار خود، به نوعی بلوغ زبانی ویژه دست یافته و کلام او از صمیمیّت لبریز است.
«شعرهای قیصر نمونهی کامل سهل و ممتنعگویی است و در عین سادگی، زیباییهای شعری و مضامین بکر در آنها موج میزند.»(حسینی، ۱۳۹۱: ۶۹)
امینپور تبّحر و توانایی ویژهای را در استفاده از بیشترین قابلیّت کلمات دارد، «قیصر تقریباً شعر سپید نسرود، اما در شعر نیمایی موفق شد و توانست بهترین و پنهانیترین استفاده را از وزن عروضی ببرد و به وصیّت پرچمدار بزرگ شعر نیمایی – مرحوم نیما- عمل کند؛ وصیّتی که مضمون آن درونی شدن وزن و قافیه در شعر و نزدیکی آن به دکلاماسیون طبیعی کلام است.» (همان)
قیصر امینپور، بیپیرایه و سرشار از آرایه سخن میگفت و دستور زبان عشق را رعایت میکرد.
بنا به نظر سید علی گرمارودی، قیصر امینپور دربارهی سادگی زبان در شعر خود، از حافظ تأثیر پذیرفته است؛ خاصیّت کلام حافظ این است که هر کسی آن را میشنود در حد ظرفیّت خود از آن بهرهمند میشود.(همان: ۱۰۳)
در واقع میتوان گفت قیصر امینپور با الگو قرار دادن حافظ، به شیوایی اشعارش طبع آزمایی کرد و بدین ترتیب شعر را رفته رفته به واقعیّتهای جامعه نزدیک کرد و همین واقعگرایی زمینهی نو شدن افکارش شد.
و اما آثار قیصر امینپور که اشعارش قلب ادبیات ایران زمین است علاوه بر مجموعهی کامل اشعار او موارد زیر را نیز دربرمیگیرد :
«۱- در کوچهی آفتاب (مجموعه ی رباعی و دوبیتی)
۲- طوفان در پرانتز (نشر برای نوجوانان)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۳- بی بال پریدن (نثر برای نوجوانان)
۴- گفتوگوهای بی گفتوگو (نثر ادبی برای نوجوانان)
۵- سنت و نوآوری در شعر معاصر (پژوهش در شعر- پایان نامهی دکترا)
۶- شعر و کودکی (پژوهشی در شعر از دیدگاه روان شناسی)» (حسینی، ۱۳۹۱: ۴۳)
امینپور آنقدر در ادبیات معاصر ما خوش درخشیده که حتی اشعارش مورد استقبال نسل سوم نیز قرار گرفته است.
فصل چهارم
داده های تحقیق
۴-۱ محمد حسین شهریار
شهریار، شاعر پرآوازهی پارسی گوی آذری زبان، در قلمرو ادب و فرهنگ ایران، از اعتبار و خلاقیّت شگفتانگیز هنری و مرتبهی والای سخن سرایی برخوردار است.
شهریار به مانند هر انسان اندیشه ورزی در مسیر آفرینشهای هنری خود با فراز و نشیبهایی روبرو بوده و در گذرگاه زندگی خویش رنجهای بسیاری کشیده و مسائل و مشکلات طاقت فرسایی را سپری کرده، تا راه خود را در مسیر تکامل و خلق آثار و سرودههای جاودانه پیدا کرده است.
« او در اندیشه، وجدان و احساس خویش صداقت و سادگی یک انسان برخاسته از روستا را داشت و از این پایگاه بیپیرایه جهان پیرامون خود را مینگریست، ولی گذشت روزگار و فروپاشی نظام دیکتاتوری در شهریور ۱۳۲۰، آزمایشهای فردی و تجربه های تلخ زندگی، روزن آگاهی و شناخت را پیش روی او گشود[۱۸].» (شهریار، ۱۳۸۷، ج۱: ۸)
در واقع شهریار، شاعری بسیار غنی است و توانایی زبانی بینظیری دارد، اما به دلیل شرایط سیاسی نمیتواند تمام توان خویش را شکوفا سازد.
از سوی دیگر شعر در نظر شاعر کلاسیک معاصر جایگاهی وسیعتر از رعایت بلاغت و به کارگیری آرایه و پیرایهی لفظی دارد، سوز و نیاز و تمنّا، لطف و گیرایی و قدرت تخیّل شگفتانگیزی که در اشعار اوست دل و روح مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد.
شعر شهریار در جریان مهمترین واقعهی زندگیش و دل بستگی شدید او به معشوقهاش ثریا در اثر ناکامی شاعر در وصال عشق مجازی، مقدمهی عشق معنوی و جذبهی عرفانی او میگردد.
شهریار، شاعری مؤمن و مسلمان است و اشعارش آینهی تمامنمای اعتقادات عمیق قلبی و اخلاصش است و شهریار از این حیث در جایگاه رفیعی قرار دارد.
در شعر «مناجات» شاعر خدا را به یاری میطلبد تا بدین واسطه اندکی از آشفتگیهای درونیاش کاسته شود و روح ملتهبش در مسیر آرامش قرار گیرد:
« دلـم جواب بلی میدهـد صلای تـو را صلا بزن که به جان میخـرم بلای تو را
به زلف گو که ازل تا ابد کشاکش تست نه ابـتدای تــو دیـدم نـه انتهــای تو را
کشم جفای تو تا عمر باشدم، هـر چـند وفـا نمی کــند ایـن عمرها وفـای تو را
بجاست کز غم دل رنجه باشم و دلتنـگ مگر نه در دل من تنـگ کرده جای تو را
تو از دریچهی دل مـیروی و می آیــی ولـی نمی شنود کـس صـدای پای تو را
غبـار فقـر و فنـا تـوتیای چشـم کـــن که خضر راه شـوم چشمه ی بقای تو را
خوشـا طـلاق تن و دلکشا تلاقـی روح کـه داده با دل مـن وعدهی لـقـای تو را
هــوای سـیر گـل و سـاز بلبلــم دادی که بنگـرم به گـل و سر کنم ثنای تو را.»
(شهریار، ۱۳۸۷، ج۱: ۶۷)
شهریار به ندای خداوند پاسخ گفته و منتظر دستگیری اوست تا به وجود ذات احدیّت که از شناخت و درک آن غافل شده است دست پیدا کند. لازمهی این شناخت ابتدا این است که جسم را رها کند و از دنیای مادّی فاصله بگیرد و همانند خضر در پی آب حیات باشد؛ یعنی اینکه به معرفت برسد.
در واقع « کشش و نیاز به سوی خداوند خوی و خصلتهای شهریار را متحوّل ساخته است، بهطوری که عیشونوشها را ترک کرده و بدین ترتیب است که دل سودازدهاش دستیابی به مقام روحانی و وصال به پیشگاه معشوق ازلی را بشارت میدهد.» (بهادری، ۱۳۸۶: ۱۴۹)
در این ارتباط شهریار جهان هستی را نیز نشانهای از دانش بیحد و حصر خداوند میشمرد که در آن اجزاء طبیعت با خاموشیشان یا با راز و نیازشان خدا را نیایش میکنند :
« آفرینش، کتاب حکمت اوست درس عشق آن الف که قامت اوست
هــر کـه خواند از کتاب او الفی هـر قـدر قـامـتـی قیـامـت اوسـت
در طبیعت به هر صلا و سکوت گوش دل واکنـی، حکایـت اوسـت
شش جهت هر یکی، سرانگشتی کـه اشـارت به بی نهـایـت اوسـت
از دل ذرّه تــا دل خـورشیــــد همـه جـا جـذبـه ی محبـت اوست
همـه آفـاق، مسجـد و محـراب همـه یـک گـوشـه عبـادت اوسـت
بــه طــواف و نیــایـش ذرّات همـه آفـاق غـرق حیرت اوسـت.»
(شهریار، ۱۳۸۷، ج۱: ۱۲۰ و ۱۲۱)
در واقع شهریار در پی درک فلسفهی هستی به واسطهی جهان هستی است. او با زبان گویای خود مخاطب را به درک عمیق راز کوچکترین جزء آفرینش تا تلألؤ فراگیر خورشید دعوت میکند، در حالی که همهی آنها را رگه هایی نشأت گرفته از محبّت خداوندی میداند که نثار آفریدههایش کرده است. از سوی دیگر، او هر گوشهای از عالم را عبادتگاه خدا میداند که هر آفریدهای در آن خدا را سپاس میگوید و بدین لحاظ موسیقی نامتناهی درود نسبت به خداوند را ابراز میدارد:
« آن جاودان که هر دو جهان یک نمود اوست بـود و نبـود، هـر دو نمــودارِ بـود اوسـت
فـرع وجـود اوسـت هـمـه عـالــم وجـــود امـا وجــود اصـل، همـانـا وجود اوســت
دریـای جــود از او کـه میـان و نـهـان همـه یک مجمـع الجزایـر دریـای جود اوســت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...