اصطلاح” جهل ” گاهی در مقابل مفهوم “علم” و گاهی در مقابل مفهوم”عقل” قرار می گیرد.درمورد مفهوم اول، علمای اخلاق از آن ، تعبیر به جهل بسیط می کنند.
۱- جهل بسیط: عبارت است از خالی بودن نفس انسان از علم .[۵۵۱] انسان چیزی را نمی داند ولی خودش هم می داند که نمی داند، این گونه جهل زود برطرف می شود؛ زیرا وقتی انسان چیزی را نداند و بداند که نمی داند در مقام دانایی آن برمی آید و یا لااقل به حرف دیگران گوش می دهد که اگر حقیقت است بپذیرد، بالاخره این جهل خیلی خطر ندارد. این نوع جهل گرچه در زشتی به حد جهل مرکب نمی رسد ولیکن ادامه جهل بسیط نیز خطراتی را به دنبال دارد.[۵۵۲]
اگرچه خطر این جهل از جهل مرکب کمتر است؛ اما باید اذعان کردکه بسیاری از اشتباهاتی که در قضاوتها(چه علمی و چه غیر علمی)رخ می دهند ناشی از نداشتن پشتوانه علمی کافی است.قرآن دراین زمینه چنین می فرماید:
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُون[۵۵۳] ؛ در حالى که هر گاه به یکى از آنها بشارت دهند دخترى نصیب تو شده صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى‏شود، و مملو از خشم مى‏گردد! * از قوم و قبیله خود بخاطر بشارت بدى که به او داده شده متوارى مى‏گردد (و نمى‏داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟ چه بد حکمى مى‏کنند.
قرآن کریم دراین سوره ، به توضیح بسیار شفافی نسبت به یکی از فاحش ترین آداب غلط جاهلی برآمده است؛ و آن رسم زنده به گور کردن دختران می باشد. به نظر می رسد که بند آخر آیه ۵۹ سوره نمل به گونه ای تأویل کریمه «أفحکم الجاهلیه یبغون» باشد؛ زیرا آن قوم به علت داوری و ارزش یابی غلط که نتیجه شناخت نادرست آنان بوده است، دختران بیگناه خود را زنده به گور می کردند.
پس در این معنا،جهل در مقابل علم و معرفت است. علم و معرفت نور است و سبب نورانیت و هدایت می شود؛ ولی جهل، خلاف آن عمل می کند و درنتیجه تأثیرآن ، در تاریکی محصور می شود. یکی از صفات جهل، ظلمانیت می باشد. خصیصه ظلمت برخلاف نور، گمراهی و سردرگمی است که انسان نمی تواندراه حق را از باطل تشخیص دهد.[۵۵۴]
۲- جهل مرکب : درمعنای دوم جهل نیرویی در مقابل عقل است.
اسلام ، آن را خطرناکترین جهل می داند؛ یعنی انتخاب راهی است که نیروی جهل انسان را بدان دعوت می کندو تبعیت از آن ؛ زیرا اگر انسان راهی را که عقل برای او ترسیم کرده ، انتخاب کند بی تردید علم و حکمت و سایر جنود عقل، او را به مبدأ و مقصد انسانیت و راه وصول به آن و همه معارف و سازنده ، هدایت خواهند کرد و او را به میزان استعداد و تلاش خود به فلسفه آفرینش خویش خواهدرساند.اما اگرانسان،راهی را انتخاب کرد که مقتضای جهل است جنود جهل، راه شناخت معارف سازنده وحقایق والایی که انسان را با مقصد اعلای انسانیت آشنا می کند،مسدودمی نماید و در این حال اگر کسی از بزرگترین دانشمندان روی زمین شود دانش او برای هدایتش سودی ندارد و بیماری جهل او را از پا در خواهد آورد.[۵۵۵]

پس جهل در مقابل عقل یعنی انسان به مقتضای آن چه که عقل درک کرده ،عمل نکند و یا به عبارت ساده ترانسان با وجود این که عالم و دانا نیست، معتقد باشد که عالم است. اونمی داندولیکن نمی داند که نمی داند. این گونه جهل، علاج ناپذیر است؛ چون غرور نمی گذارد جهل برطرف شود، چنان که اغلب مدعیان روشنفکری این چنین اند و به دلیل این که هیچ نمی فهمند، این ادعا را دارند.
خداوند در قرآن چنین می فرماید :
إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَهٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیما[۵۵۶] ؛ پذیرش توبه از سوى خدا، تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى‏دهند، سپس زود توبه مى‏کنند. خداوند، توبه چنین اشخاصى را مى‏پذیرد و خدا دانا و حکیم است‏.
کلمه” جهل” و مشتقات آن گرچه به معانى گوناگونى آمده است؛ ولى از قرائن استفاده مى‏شود که منظور از آن در آیه مورد بحث طغیان غرائز و تسلط هوسهاى سرکش و چیره شدن آنها بر نیروى عقل و ایمان است، و در این حالت، علم و دانش انسان به گناه گرچه از بین نمى‏رود اما تحت تاثیر آن غرائز سرکش قرار گرفته و عملاً بى اثر مى‏گردد، و هنگامى که علم اثر خود را از دست داد، عملاً با جهل و نادانى برابر خواهد بود.[۵۵۷]
ودر آیه دیگری نیز چنین آمده است:«ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْم‏ [۵۵۸]؛ شما کسانى هستید که در باره آنچه نسبت به آن آگاه بودید، گفتگو و ستیز کردید، چرا در باره آنچه آگاه نیستید، گفتگو مى‏کنید؟! و خدا مى‏داند، و شما نمى‏دانید».
اشاره به اینکه شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان که از آن آگاهى داشتید بحث و گفتگو کردید و دیدید که حتى در این مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شده‏اید و چه اندازه از حقیقت دور افتاده‏اید (و در واقع علم شما جهل مرکب بود) با این حال چگونه در چیزى که از آن اطلاع ندارید بحث و گفتگو مى‏کنید و در نتیجه سخنى مى‏گوئید که با هیچ تاریخى سازگار نیست.[۵۵۹]
ب)چگونگی تأثیراعتماد به جهل در خطای انسان
در این که جهل، چگونه سبب خطای انسان می گردد با نگاهی به مطالب فوق می بایستی از دو منظر بدان نگاه گرد.یعنی جهل بسیط چگونه مسبب خطا می شود و همین طورجهل مرکب. ابتدا جهل بسیط را بررسی می کنیم.
۱- ب) تقابل جهل با علم
گزاره ها و آموزه های قرآنی تبیین می کند که جهل در برابر دانش و علم قراردارد. انسان جاهل و نادان کسی است که از دانش و علم برخوردار نباشد.از چیزهایی که بین آنها در طول تاریخ نزاع وجود داشته است، علم و جهل هستند.شاید علت اصلی این نزاع، ناسازگاری ذاتی این دو باشد؛ چرا که تقابل ملکه و عدم ملکه دارند.
علم و جهل را می توان ملاک خوبی برای تشخیص حقانیت مدعا ها شمرد. با این توضیح که هر کس به علم می خواند و عالم می پرورد، حق است و آن که جهل می خواهد و جاهل نگه می دارد، باطل است.
خداوند در قرآن می‌فرماید:«اَفَمَن یعلَمُ اَنَّما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن ربِکَ الحِقُُّ کَمَن هو اَعمی اِنَّما یتَذَکَّر اُولواالالباب[۵۶۰]؛آیا کسی که می‌داند آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده، حق است، همانند کسی است که نابیناست،تنها صاحبان عقل متذکر می‌شود».
این تقابل نشان می‌دهد که جهل با نابینایی یکسان است، بدیهی است که جهل در تضاد با شناخت و علم است؛ بنابراین معرفت و شناخت، نوعی بینایی محسوب می شود.
در آیات ۱۹ تا ۲۲ سوره‌ی فاطر نیز به زیبایی این مطلب بیان شده است:«وَما یستَوی الاَعمی وَ البَصیرُ*وَ‌لا الظُّلماتُ وَ لا النُّورُ*وَ لا الظّلُّ وَ لا الحَرُورُ وَ ما یستَوی الاَحیاءُ وَ لَا الأمواتُ؛ نابینا و بینا مساوی نیستند و نه ظلمات و روشنایی و نه سایه آرامبخش و باد داغ و سوزان[همانگونه که] مردگان و زندگان یکسان نیستند».
مشاهده می‌شود که کلماتی همچون«ظلمات»،«باد داغ و سوزان» و«مردگان» همگی برای توصیف جهل استفاده شده،واژگانی که دارای بار معنایی منفی هستند؛اما برای وصف معرفت و آگاهی،از الفاظ خوشایندی مانند:«روشنایی»،«سایه آرامبخش» و«زندگانی» بهره گرفته شده است.
اما مهمترین آیه ای که به رابطه تقابل علم و جهل اشاره می کند آیه ۹ سوره زمر است:«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ ؛ بگو: آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟ تنها خردمندانند که پندپذیرند».
این جمله که با استفهام انکارى شروع شده، و جزء شعارهاى اساسى اسلام است عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى‏سازد، و از آنجا که این نابرابرى به صورت مطلق ذکر شده، معلوم مى‏شود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن.[۵۶۱]
علم، چراغ عقل است و جهل،تاریکى قلب.اگر چشم قلب باز باشد، کور نباشد و چراغ علم هم روشن باشد و درب چشم هم بسته نباشد و پرده و حجاب هم روى آینه قلب نیفتاده باشد به نور علم،حقایق را عقل درک می کند والّا اگر چراغ نباشد یا چشم عقل کور باشد یا هوى و هوس روى چشم را بسته باشد در ظلمت و ضلالت گرفتار می شود و می­رود تا درک اسفل نار.[۵۶۲]
پس کسی که علم نداشته باشد نتایج و آثاری برآن مترتب می شود از جمله :
۱- عدم قضاوت صحیح
کسانی که در موضوعی علم و دانش نداشته به طور طبیعی داوری های نادرستی از مسئله خواهند داشت که جلوی تحقق وحدت در عقیده و روش و رفتار را خواهد گرفت. قرآن اختلافات چندی را به این جهل و نادانی نسبت می دهد و خاستگاه آن را در آن می یابد. از جمله درباره اختلافات در میان بنی اسراییل درباره حضرت عیسی(علیه السلام) که موجبات تشتت اجتماعی و اختلافات دینی و مذهبی شد.خداوند ریشه این اختلاف را درجهل بنی اسراییل می داند.درقرآن این گونه آمده است:
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقِینا[۵۶۳] ؛ و گفته ایشان که: ما مسیح، عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم، و حال آنکه آنان او را نکشتند و مصلوبش نکردند، لیکن امر بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره او اختلاف کردند، قطعاً در مورد آن دچار شکّ شده‏اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آنکه از گمان پیروى مى‏کنند، و یقیناً او را نکشتند.
جهل قوم بنی اسرائیل سبب گردیدتا قضاوت ناصحیحی از جریان رجعت حضرت به کشتن و مصلوب شدن ایشان داشته باشند.
۲- عدم درک صحیح از واقعیات
وقتی انسان در جهل خویش غوطه ور باشدو از علم بهره ای نبرد به دلیل نداشتن علم، درک برخی امور برایش ممکن نیست و شناختی صحیحی نمی تواند از موضوع داشته باشد. خداوند درقرآن چنین می فرماید:«وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ[۵۶۴]؛ برخى از یهودیان بى‏سوادند و از کتاب چیزى جز آرزوها نمى‏دانند، و آنها نیستند مگر کسانى که ظن و گمان مى‏برند».
کلمه (امى) به معناى کسى است که قادر بر خواندن و نوشتن نباشد، و کلمه” أَمانِیَّ “جمع “امنیه” است،که به معناى اکاذیب است، و حاصل معناى آیه این است: که ملّت یهود، یا افراد باسوادى هستند، که خواندن و نوشتن را می دانند، ولى در عوض به کتب آسمانى خیانت مى‏کنند، و آن را تحریف می نمایند، و یا مردمى بى سواد و امى هستند، که از کتب آسمانى هیچ چیز نمی دانند، و مشتى اکاذیب و خرافات را به عنوان کتاب آسمانى پذیرفته‏اند.[۵۶۵]
«وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ» عطف بر عبارت «قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ» است، گویا که گفته باشد آیا طمع دارید که آنان به شما ایمان آورند؟ در بین آنان، علمایى هستند که کلام خدا را مى‏شنوند و سپس آن را تحریف مى‏کنند و عدّه‏اى از آنها بى‏سوادانى هستند که حق و باطل را تشخیص نمى‏دهند و در ابتدا، از کتاب و شریعت، درکى ندارند و جز به خیالها و آرزوها نمى‏اندیشند- آرزوهایى که علمایشان پس از آنکه مقصود از کتاب را فهمیدند، تحریف و توجیه نمودند- و آنها به سوى همان آرزوها رو مى‏کنند.
پس«امى» منسوب به امّ است، یعنى کسى که جز آموخته‏هاى مادرى چیزى از کمالهاى اکتسابى از خواندن و نوشتن، به وى افزوده نشده است. در عرف این لفظ مخصوص کسى است که نه مى‏تواند بخواند و نه بنویسد.
در این آیه، منظور کسى است که چیزى اضافه بر تبعیّت مادر ندارد و آن مقام کودکى و پیروى از امیال و خواسته‏هاست و از انسانیت انسان، چیزى را که اقتضاى تمیز بین حقّ و باطل باشد و حق را برگزیده، باطل را کنار نهد، نمى‏داند. از این رو، «امّیّون» را تفسیر فرموده است به «لایَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ»، یعنى از کتاب چیزى جز خواسته‏هاى خود نمى‏دانند. وجمله «وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ»: آنها اصلاً علم ندارند.[۵۶۶]
پس،از این آیه چنین برداشت می شود که آن کسانی که علم ندارند درواقع نمی توانند شناخت صحیحی از واقعیات داشته باشندو به عبارت دیگر نداشتن علم سبب عدم تشخیص درست از نادرست می شودواینجاست که اشتباه رخ می دهد.
حال که چگونگی خطا به سبب جهل بسیط روشن شد درادامه به تبیین چگونگی خطا درجهل مرکب می پردازیم.
همان طور که در بالا بدان اشاره شد جهل مرکب درمعنای دوم نیرویی در مقابل عقل است. بیشترین عامل خطایی که درقرآن از ناحیه جهل ،ذکر کرده ، اعتماد به جهل مرکب است.وبه آیات زیادی در این زمینه اشاره کرده است.
با نگاهی به آیات قرآنی می توان دریافت که جهل(مرکب) در تبیین قرآنی آثار متعدد و گوناگونی در زندگی بشر خواهد گذاشت که این آثار مسبب خطای انسان می شود.
۲- ب) استکبار
از آثاری که قرآن برای جهل بر می شمارد، مسئله استکبار است. افراد جاهل به جهت عدم شناخت درست از موقعیت خود و دیگران در هستی رفتاری را درپیش می گیرند که برخاسته از خود بزرگ بینی آنان است. هنگامی که شخص درک درستی از موقعیت خود در جهان و جامعه نداشته باشد و یاخود را از جنس و نژاد برتر بیابد این توهم برای وی پدید می آید که وی از جایگاه و مقام برتری برخوردار بوده و دیگران نسبت به وی پست تر هستند. این گونه است که دررفتار عملی خویش خوی استکباری را درپیش می گیرد.نمونه ای که قرآن اشاره می کند،جهل ابلیس است که خود را برتر از آدم یافته و از نظر نژادی و عنصر ایجادی در موقعیت عالی تر خود را می یابد. این گونه است که خوی استکباری وی در عمل نشان داده می شود و حاضر به پذیرش برتری آدم و سجده و اطاعت از وی نمی شود.
قرآن به تأثیر منفی جهل در حوزه رفتاروتوقعات بشری به نمونه مشرکان اشاره می کند:
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ لَوْ لا یُکَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِینا آیَهٌ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ[۵۶۷]؛ وگفتند: آنهایى که نمی دانندچرا خدا با ما سخن نمی گوید یا اینکه آیه‏اى براى ما نمى‏آید. این چنین گفتند:پیشینیان مانند گفتار ایشان، دلهاى آنان همانند یکدیگر است، ما روشن کردیم نشانه‏ها را براى گروهى که یقین دارند.
ازآن جایی که مشرکان خود را مردمانی ثروتمندویا برترمی یافتند و به موقعیت خود در هستی و نزد خداوند نادان و جاهل بودند، انتظار داشتند که خداوند با ایشان همانند پیامبران سخن بگوید و یا آیات و معجزات خود را به ایشان نشان دهد.این افزایش سطح توقع وانتظار به سبب جهل،گاه موجب می شود که در رفتار خویش نیز خوی و رفتاری را درپیش گیرند که جز واژه خود بزرگ بینی و استکبار نمی تواند آن را بیان کند.
قرآن به ملأ و اشراف اقوامی اشاره می کند که در برابر پیامبران و پیروانشان می ایستادند و حاضر به پذیرش ایمان نمی شدند؛ زیرا براین باور بودند که آنان ازنظر اجتماعی و ارزشی در جایگاهی بس بلند می باشند ونمی توان پیروانی را که از اقشار پست جامعه است با ایشان مقایسه کرد. بنابراین اگر پیامبران امید آن دارند که اشراف به ایشان ایمان آورند می بایست پیروان خود که از اقشار پست جامعه هستند از خود دور ساخته و برانند. این تفکر ریشه در جهل و نادانی ایشان نسبت به موقعیت خود و مسئله ایمان به خدا دارد. اینان بر این باورند که موقعیت اجتماعی و ثروت و قدرت به گونه ای تأثیرگذار است که نمی توان باور کرد که همزمان دو گروه این چنینی به خدای واحدی ایمان آورند. از این رو بر پایه جهل خویش رویه استکباری درپیش گرفته اند و خواهان رانده شدن مؤمنان واقعی از اقشار دیگر جامعه شدند.[۵۶۸]
همین روحیه استکباری انسان است که او را به سمت غیر خدا سوق می دهد. به عبارت دیگر ثمره استکبارانسان، همانا اعراض از حق و پذیرش ولایت غیرخدا است.
خداونددرقرآن می فرماید:
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُون‏[۵۶۹]؛ آیا آنها جز او خدایانى گرفته‏اند؟ بگو برهان خویش را بیاورید اینک این کتاب اصحاب من و این کتاب اسلاف من (نه هیچ برهانى ندارند) بلکه بیشترشان حقیقت را نمى‏دانند و خود اعراض‏گرانند.
در جمله” بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ“، اشاره مى‏کند به این که: اکثر مردم، میان حق و باطل را تمیز نمى‏دهند، و اهل تشخیص که همواره پیرو دلیل باشند نیستند، در نتیجه بدون دلیل از حق و پیروى آن گریزانند.[۵۷۰]
۳- ب ) جهل و عدم تشخیص ارزش ها
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏[۵۷۱]؛ قتال بر شما واجب شده در حالى که آن را مکروه مى‏دارید و چه بسا چیزها که شما از آن کراهت دارید در حالى که خیرتان در آن است و چه بسا چیزها که دوست مى‏دارید در حالى که شر شما در آن است و خدا خیر و شر شما را مى‏داند و خود شما نمى‏دانید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...