تنومند از او جمله ی کائنات بدو زنده هرکس که دارد حیات
همه بودی از بود او هست نام تمام اوست دیگر همه نا تمام
جزو کیست کز خاک آدم سرشت بر آب این چنین نقش داند نوشت
تن آدمی را که خواهد فشرد ندانم که چون باز خواهد سپرد
خلقت حوا ازپهلوی آدم و طینت انسان از نوریدالله ، خاقانی می گوید :
ترا ز پشتی همت به کف شود ملکت بلی زپهلوی آدم پدید شدحوا
ای ربیع فضل و از تو گشت عالم را شرف وی ربیع فصل واز تو گشت آدم را نما
عطسه ی او آدم است، عطسه ی آدم مسیح اینت خلف کز شرف عطسه ی او بود باب
به سرّ عطسه ی آدم به سنت الحوا به هیکلش که یدالله سرشت از آب و تراب
امید وفا دارم و هیهات که امروز در گوهر آدم بود این گوهر نایاب
کو صدر افاضل گوهر آدم کوکافی دین واسطه ی گوهر انساب
از مصطفی خلیفه و چون آدمی صفی از خود خلیفه کردی خدای گروگرش
انصاف ده که آدم ثانیست مقتفی در طینت است نور یدالله مخمرش
طفلی و طفیل تست آدم خردی و زبون تست عالم
مرا کشت و زادیست در طینت دل که حاجت به حوا و آدم ندارم
گیسوی حوّا شناس پرچم منجوق او عطسه ی آدم شناس شیهه ی یکران او
چون آدم و داود خلیفه تویی از حق حق زی تو پناهد که پناه خلفایی
رانده شدن شیطان
ابلیس از جنس فرشتگان نبود، بلکه او از طایفه ی جن بود که مخلوق مادی است۱٫ انگیزه ی مخالفت او کبر،غرور و تعصب خاصی بود که بر فکر او چیره شد و خود را از آدم برتر دانست و بر او سجده نکرد.
او هنگامی که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جای توبه و بازگشت به سوی خدا و اعتراف به اشتباه ، تنها چیزی که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت:«خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار۲». خداوند تا روز معینی به او مهلت داد و سوگند یاد کرد که همانا مردم را گمراه می کنم. فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت بالا صادر شد، خداوند به او فرمود:
«از این مقام با بد ترین ننگ و عار بیرون رو و با خواری و ذلت فرود آی۳»! که در آثار شاعران این چنین منعکس گردیده ا ست که :
نظامی درمخزن الاسرارگوید :
محتسب منع مشو زینهار تا نخوری درهّ ی ابلیس وار
بازنظامی درلیلی ومجنون آورده است :
در عصمت این چنین حصاری شیطان رجیم کیست باری
سجده نکردن ابلیس وبسته شدن درها ی رحمت برروی شیطان ، نظامی درهفت پیکر می گوید :
و آن که نا اهل سجده شد سر او قفل بر قفل بسته شد در او
نظامی درشرفنامه گوید :
چو نام تو ام جان نوازی کند به من دیوکی دست بازی کند
سفیدرویی آدم وسیلی رانده شدن شیطان از درگاه خداوند و وسوسه ی شیطان،خاقانی این گونه گفته است:
آدم از او به برقع حرمت سفید روی شیطان ازاو به سیلی حرمان سیه قفا
عیسی از گفتار نااهلی برآمدبرفلک آدم ازوسواس ناجنسی فرورفت از جنان
شیطان دشمن همه ی انسان ها است که آدمیان رااز راه راست گمراه می کن ، انوری می گوید :
تو آدمی و همه دشمنان تو ابلیس تو مهدیی و همه حاسدان تو دجّال
ناصر خسرو قبادیانی گوید :
تو اسرار الهی را کجا دانی؟ که تا در تو بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا
مکان نیستی تو نه دنیا نه دین را کمین گاه ابلیس شوم لعینی
چو یک سر معین تو گشتند دیوان وز ابلیس نحس لعین مستعینی
ابلیس عدوست مر ترا زیرا تو آدم اهل و اهل احکامی
در مزرعه ی معصیت و شر چو ابلیس تخم بزه و ، بار بدو برگ و بالی
چون پری جمله بپرّند گه صلح و لیک به گه شّر مر ابلیس لعین را حشرند
دل به حور العین حکمت کی رسد تا نگردد خالی از دیو لعین؟
این قصّه همه بدید آدم ابلیس نیامده ز مادر
در سجده نکردنش چه گویی؟ مجبور بدست یا مخیّر
ای دل و هوش و خرد واده به شیطان رجیم روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
سپس دیو به بی راه چنین چند روی؟ جز که بی راه ندانی نرود دیو رجیم
ابلیس لعین دست گشاده ست به غارت ایزدت بدین سختی ازین بست در این غار
آنکه عاصی شد مر جدّ تو آدم را چون ترا دید بسی خورد پشیمانی
ابلیس بر جزیره ی تو بر نشست بر بی فسار سخت کش توسنش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...