هندوها

۰

۱

۳

سیک ها

۱۹۵

۴۶

۱۶

گروه های دیگر

۱۱۰۸

۷۱۷

۲۰۳

جمع

۴-۲-۶- قومیت­های تشکیل دهنده جامعه­ پاکستان:
جامعه­ پاکستان با چند گانگی فرهنگی و ناهمگونی قومی توصیف می­ شود .اشتراک سرزمینی و زبانی ویژگی اصلی گروه ­های قومی پاکستان به شمار می­رود. آنگونه که گیرتز توصیف می­ کند؛ از لحاظ عملی گروه های­قومی در پاکستان، خاستگاه فرهنگی دارند و در این میان، دین و مذهب در گروه ­های قومی انسجام و همبستگی شدیدی را ایجاد کرده است. پاکستان به گروه ­های متفاوت زبانی ، نژادی تقسیم می­ شود و ویژگی­های مختلف قومی جزء عوامل اصلی واگرایی و منازعات در این کشور محسوب می­شوند. در پاکستان، قومیت بنگال از نظر فرهنگی، زبانی و اقتصادی دارای انگیزه­ جدایی طلبانه بوده است در حالی که قومیت پشتون دارای سابقه­ تاریخی طولانی مدت است. فرهنگ قبیله­ای و سرزمینی بر قومیت بلوچ حاکم است. همچنین هم بستگی زبانی و فرهنگی در قومیت سندی پر رنگتر به نظر می­رسد. جامعه­ پنجاب با حفظ تمام سمبل­های قومیتی، قدرتمندترین قومیت در پاکستان به شمار می­رود. دیگر گروه­قومی تشکیل دهنده کشور پاکستان مهاجرها هسنتد که با هویت زبانی و منحصر به فرد در صحنه­ی ملی ظاهر می­شوند. طبق گزارش آمارگیری ۱۹۹۸م جمعیت پاکستان به گروه های مختلف قومی و زبانی مختلف تقسیم می­ شود، که در نمودار زیر انعکاس داده شده است.

(شکل۴-۱) گروه های قومی تشکیل دهنده کشورپاکستان
با این تفاسیر، امروزه درگیری­های قومی شدیدی را می­توان در ایالت پنجاب دید. جایی که گروه سیرایکی زبان برای جدایی مرزهای قلمرو خود در ستیز با گروه های پنجابی است. این تنش های پنهان همچنین در ایالت خیبر پختونخواه (این ایالت قبلاً با عنوان ایالت سرحد معروف بود) جایی که گروه هزارا[۷۹] درست به همان دلیل در حال جنگ هستند، نیز وجود دارد. قومیت­های ساکن در بلوچستان نه تنها بین خودشان در حال جنگ هستند بلکه با دولت­مرکزی نیز در حال جنگ هستند. بدترین حالت درگیری قومی در ایالت سند دیده شده است. شایان گفتن است که فقط در سال ۲۰۱۱م به خاطر نزاع­های قومی در پاکستان بیش از ۲۰۰۰ نفر قربانی شدند در این میان، شهر کراچی به عنوان قطب صنعتی پاکستان بیش از پیش درگیر این قبیل منازعات قومی بوده است و بیشترین قربانیان منازعات قومی در طول سالیان متمادی را در بر گرفته است (کوشکی و حسینی ،۱۳۹۳: ۶۹ و ۷۱ و ۷۲). در نگاهی واقع بینانه باید پذیرفت که مجموعه متعددی از عوامل و محرک­ها در بحران­سازی مناطق قبایلی نقش دارند که در این میان ایدئولوژی جهادگر، پایدارترین و محرک­ترین عنصر مخاصمه و بی­ثباتی است. بدون تردید، ایدئولوژی مبارزه جو و خشن، متصلب­ترین لایه مبانی رفتاری رادیکال­هاست که تغییر و تبدیل آن نیز اگر ممکن باشد، پرهزینه و زمان براست. اصرار رهبران و عناصر قبیله­ای بر استمرار هویت سنتی و اصیل خود، موجب تعصب شدید آنها نسبت به حفظ موجودیت نظام باورها و هسته معنایی هویت قبیله­ای و احتراز از نابودی هویتی شده است. لذا احساس تهدید هویتی قبایل ازسوی امریکا و پاکستان، موجب واکنش­های خشونت بار آنها علیه سیستم سیاسی این کشور شده است. ورود پاکستان به جبهه ضدتروریسم امریکا موجب رویارویی دو طیف قدرتمند در پاکستان شده که به سبب آن جهادگران مدعی مبارزه برای شریعت، رودر­روی ارتش قدرتمند مدعی دفاع از تمامیت ارضی کشوراسلامی پاکستان قرار گرفته­اند. بدون تردید ماهیت کنشگری آی. اس. آی، اقوام پشتون و طالبان محلی پاکستان، دارای تمایزات قابل توجهی است و نمی­ توان انگیزه­ ها و اهداف این سه ضلع بحران را یکسان پنداشت. از آنجا که ارتش پاکستان و شاخه امنیتی آن آی. اس. آی حفظ یکپارچگی ملی را جزو وظایف ذاتی خود می­داند، همواره تلاش کرده است از پشتونیزه شدن جنگ با افراط­گرایی جلوگیری کند؛ به گونه ­ای که پشتون­های غیرطالبانی از صدمات جنگ در امان مانده اما افراط­گرایان سرکوب شوند. در مقابل، طالبان همواره در مناطق قبایلی تلاش می­کندحملات ارتش علیه خود را جنگ ارتش و پشتون­ها و حتی منازعه و تقابل قومیت پنجابی و پشتون معرفی­کند (واعظی ،۱۳۹۰: ۲۴۳).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴-۲-۶- بررسی زمینه ­های تاریخی افراط­گرایی فرقه­ ای در پاکستان:
پاکستان از زمان استقلال خود تحت فشار مسائل سیاسی، اقتصاد ی، اجتماعی و روانی متنوع و مختلفی قرار داشته و در طول این سال­ها با مشکلات عدیده­ای دست و پنجه نرم کرده است و دولت­های وقت از برخورد جدی برای حل برخی از آنها ناتوان بودند. یکی از این مسائل برخوردها و درگیری­های فرقه­ ای و گسترش روز افزون آنها است که تقریباً به صورت یک بیماری مزمن در پاکستان ظاهر شده است. فرقه­گرایی و تروریسم داخلی نشأت گرفته از فعالیت گروه ­های پر شمار مذهبی، خود بحثی قابل تأمل است. تنش­های مذهبی و فرقه­ ای در این کشور به اشکال گوناگون ظهور یافته است که از جمله، تنش مذهبی میان بعضی از مذاهب اهل سنت و شیعیان اثنی عشری که از سال ۱۹۸۴به بعد ماهیت خشونت­آمیز به خود گرفته و تنش دیگر بین بریلوی­ها و دیوبندی­های تندرو که به وهابیت معروف شده ­اند (صراف یزدی وهمکاران ،۱۳۹۰: ۸۱ و ۸۲). افراط­گرایی یکی ازپدیده­های روبه رشد، سرنوشت ساز و تعیین­کننده عصر حاضراست. این پدیده به گونه ­ای روزافزون بر تحولات ملی ومنطقه­ای و جهانی اثرگذاشته و تفسیر و تحلیل رویدادهای سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی امروز بدون توجه به این پدیده و در نظرگرفتن ابعاد مختلف آن به ناچار ناقص و نارسا است. افراط­گرایی فرقه­ ای در کشور پاکستان در اواخر دهه ۱۹۷۰ م ظاهر شده، در دهه۱۹۸۰ م افزایش پیدا کرده و در دهه ۱۹۹۰م استمرار یافته است. بنابراین، در این قسمت، پس از ارائه تعریفی از افراط­گرایی فرقه­ ای، به معرفی فرقه­های مذهبی پاکستان پرداخته می­ شود و در ادامه به رویکردها به افراط­گرایی فرقه­ ای در پاکستان اشاره می­گردد.
۴-۲-۶-۱- تعریف افراط­گرایی فرقه­ ای:
تعریف افراط­گرایی دشوار است، اما می­توان گفت که افراط­گرایی یکی از صورت­های پدیداری بنیادگرایی است. البته افراط­گرایی، بعدی بیش از بنیادگرایی در خود دارد که آن را از بنیادگرایی متمایزمی­کند. این بعد، در واقع خشونت است. افراط­گرا لقبی است که به آن دسته از افراد یا گروه­هایی می­ دهند که عموماً به منظور تحمیل باورها، ایدئولوژی یا ارزش­های اخلاقی خود به دیگران به خشونت متوسل می­شوند. واقعیت آن است که همه بنیادگراها افراط­گرا نیستند و بنیادگرایی لزوماً پدیده­ای خشن نیست. بنابراین، آن دسته از بنیادگراها که برای رسیدن به اهدافشان از خشونت استفاده می­ کنند، افراط­گرا هستند. خشونت، در اینجا، به معنای نیرویی غالباً شدید تعریف می­ شود که به منظور وارد آوردن صدمه یا آسیب جراحت­بار یا کشنده، به افراد یا گروه­هایی که دشمن شمرده می­شوند، مورد استفاده افراط­گرایان قرارمی­گیرد. هدف خشونت افراط­گراها بر انگیختن گروه هدف به پاسخی نامتناسب، تندرو کردن میانه­روها و ، در درازمدت، جلب حمایت از اهداف جاه طلبانه­شان است. افراط­گراها، با موفقیت گروه حامیان خود را بزرگتر می­ کنند، بر شمار سربازانی که می­خواهند در نهضت آنها بجنگند می­افزایند؛ منابع مالی و دیگر منابع خود را توسعه، و قدرت کلی خود را افزایش می­ دهند. آنها، که به دنبال قدرت یا نفوذ سیاسی و اجتماعی هستند، از خشونت بر ضد تشکیلات حکومتی و مردمی استفاده می­ کنند تا ترس را به مردم القا کنند و ناشایستگی آنهایی که قدرت را در دست دارند، نشان بدهند. بنابراین، اکثر خشونت­های افراطی، آن گونه که بسیاری تصور می­ کنند، غیرانتخابی و غیرعقلانی نیست. بلکه توسل افراط­گراها به خشونت، اغلب، هدفمند و حسابگرانه است. یکی از عرصه ­های تجلی افراط­گرایی، در میان فرقه­های مذهبی است. این گونه از افراط­گرایی بر هویت انحصاری یک گروه مذهبی تأکید و تمرکز دارد و سایرگروه­ها را اشکال ناروا یا انحرافی از آن مذهب و بنابراین، مستحق خشونت می­داند. این خشونت براساس تقویم مذهبی و در مکان­ها و زمان­های مقدس اعمال می­ شود. همچنین، علاوه بر عموم پیروان یک فرقه، شخصیت­های مهم و تأثیرگذار آن فرقه هدف این نوع خشونت قرار می­گیرند. اقلیت­های مذهبی پاکستان، و حتی بخشی از گروه اکثریت، در سه دهه اخیر قربانی این خشونت­هاشده­اند.
۴-۲-۶-۲- فرقه­های پاکستانی:
فرقه، زیرگروه یک گروه مذهبی بزرگتراست. تقسیمات فرقه­ ای بی­شماری در پاکستان وجود دارد. مسلمانان پاکستان، که اکثریت ۹۵ درصدی جمعیت آن را تشکیل می­ دهند، به دو فرقه سنی و شیعه تقسیم می­شوند. سنی­ها با ۷۵ درصد و شیعیان با تقریباً ۲۰ درصد جمعیت، به ترتیب، اولین و دومین فرقه بزرگ مذهبی پاکستان محسوب می­شوند و سایر مذاهب، از جمله مسیحیت، آیین­هندو وسیک، در میان کمتر از ۵ درصد ساکنان این سرزمین رواج دارد. این فرقه­های مذهبی به لحاظ اعتقادی یکپارچه نیستند و هر یک در درون خود تقسیماتی دارد. مسلمانان سنی پاکستان عموماً پیرو مکتب فقهی حنفی هستندکه خود به دو فرقه فرعی دیوبندی و بریلوی تقسیم می­ شود. در این میان، بیشتر آنها پیرو سنت­های بریلوی هستندکه فرقه­ ای میانه رواست. فرقه فرعی اهل حدیث از دیگرفرقه ­های اسلام سنی پاکستان است که به لحاظ اعتقادی به وهابیت (از مکتب فقهی حنبلی) نزدیک­تراست. شیعیان پاکستان نیز عمدتاً به فرقه­های فرعی مختلف تعلق دارند که در میان آنها اکثریت از آن اثنی ­عشری و اسماعیلی است. سازمان­های فرقه­ ای دیوبندی و اهل حدیث از میان مسلمانان سنی و سازمان­های فرقه­ ای شیعه اثنی عشری و اسماعیلی در طول دو دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰م درگیری­های خونین بسیار با هم داشتند. تصوف، به عنوان بعد عارفانه اسلام، خارج از تقسیم بندی­های فرقه­ ای شیعه- سنی قرار می­گیرد. سلسله های صفویه در پاکستان دارای سنتی ریشه­دارهستند و در گرویدن مردمان شبه قاره به اسلام نقشی مهم ایفاکرده­اند. تصوف در پاکستان به چهارسلسله چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه و قادریه تقسیم می­ شود. تصوف، از جمله گروه­هایی است که در معرض خشونت سازمان­های فرقه­ ای دیوبندی و اهل­حدیث قرار گرفته است. همچنین، فرقه احمدی (قدیانی)، که در اواخر قرن نوزدهم در شبه قاره هند تأسیس شد، در پاکستان پیروانی اندک دارد. علاوه بر فرقه احمدی، که در سال ۱۹۷۴م غیر مسلمان اعلام شد، سایر مذاهب غیراسلامی، نظیر مسیحیت، آیین هندو و سیک، نیز از جمله فرقه­های مذهبی پاکستان به شمارمی­روند و از خشونت سازمان­های فرقه­ ای و سازمان­های ستیزه­گر دیوبندی و اهل­حدیث در امان نبوده­اند.
۴-۲-۶-۳- رویکردها به افراط­گرایی فرقه­ ای در پاکستان:
در پژوهش­هایی که در باره افراط­گرایی فرقه­ ای در پاکستان انجام شده، سه رویکرد جامع رامی­توان تشخیص داد:
۴-۲-۶-۳-۱- رویکرد تفسیری:
این رویکرد برای فهم رفتارهای افراطی­فرقه­ ای، شیوه­ای تفسیری اتخاذ می­ کند و در پی توضیح چگونگی استفاده از متن (نص) برای توجیه خشونت فرقه­ ای است. سطح تحلیل این رویکرد ذهن­گراست و غالباً اهمیت چندان به واقعیت­های مادی و عینی نمی­دهد؛ و ابعاد مختلف این پدیده را به مطالعه­باورها و آموزه­های گروه ­های افراط گرا تقلیل می­دهد.
۴-۲-۶-۳-۲- رویکرد دولت محور:
این گروه دولت را در کانون توجه قرارمی­دهند، افراط­گرایی را پدیده­ای از بالا به پایین می­دانند و معتقدند که فعالیت­های فرقه­ ای با حضور ساختاری دولت جهت­دهی می­ شود و تحت تأثیر آن قرارگرفته و دستکاری می­گردد. این رویکرد، ناتوانی دولت در ساخت یک هویت ملی و به ناچار، تأسی آن به ایدئولوژی به عنوان عاملی وحدت­بخش را در پیدایش و گسترش افراط­گرایی­فرقه­ ای در پاکستان دخیل می­داند.
۴-۲-۶-۳-۳- رویکرد منطقه­ای:
رویکرد سوم، بر چارچوب سیاست منطقه­ای تمرکز دارد، و آن را بعد بیرونی دخیل در پیدایش و گسترش افراط­گرایی فرقه­ ای تلقی می­ کند. طرفداران این رویکرد معتقدند که معادلات منطقه­ای، در دوره­ های زمانی مختلف، بر طرف­های درگیر در منازعه فرقه­ ای تأثیر می­گذارند.
این رویکرد بر نقش همسایگان، و وقوع رویدادهای منطقه­ای، نظیرانقلاب یا جنگ، تأکید دارد و شیوه و سازوکار تأثیر آنها در وقایع داخلی را ردیابی و ارزیابی می­ کند.
۴-۲-۸- وجود مناطق قبیله­ای خودمختار فتا:
منطقه قبایلی که به اختصار (فتا) یا منطقه به لحاظ اداری خودمختارخوانده می­ شود، به وسیله­ خط دیوراند (خط­مرزی افغانستان و پاکستان که هیچ گاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا می­ شود. اگر چه ساکنان این منطقه همگی پشتون هستند؛ اما دولت مرکزی پاکستان و یا دولت­های ایالتی، حق مداخله در امور داخلی این منطقه را ندارند. تا قبل از مداخله­ی آمریکا در افغانستان، منطقه قبایلی فقط در پرتو اختلافات پاکستان و افغانستان بر سرخط دیوراند مورد توجه قرار می­گرفت؛ اما پس از حمله آمریکا، طالبان در این منطقه مستقر شدند و از این زمان به بعد بود که منطقه قبایلی به محلی برای مشاجره تبدیل شد. این مشاجره دارای ۳ وجه بود: پاکستان وسران­منطقه­قبایلی، پاکستان و آمریکا، پاکستان و افغانستان. مشاجره­ی پاکستان با سران­قبایل، یک وجه تاکتیکی و یک وجه استراتژیک داشت: وجه تاکتیکی حول مخالفت ظاهری پاکستان با سران قبایل به دلیل پناه دادن به طالبان و القاعده دور می­زد. وجه استراتژیک، حول تلاش پاکستان برای بهره برداری از وضع موجود جهت بسط حاکمیت خود به منطقه قبایلی بود. در همین حال افغانستان و آمریکا، دولت پاکستان را به دلیل استقرار طالبان و القاعده در خاک این کشور، مورد نکوهش قرار دادند. بنابراین منطقه قبایلی می ­تواند به عنوان ابزاری در دست پاکستان یا افغانستان جهت تعدیل و تنظیم رفتار یکدیگر مورد استفاده قرار گیرد. قومیت و خودمختاری منطقه­قبایلی یک عامل کلیدی در نقش­آفرینی این منطقه در مناسبات افغانستان و پاکستان است. هرگاه افغانستان اراده کند می ­تواند با بهره­ گیری از ناسیونالیسم پشتون، ساکنین قبایل را علیه پاکستان تحریک کند و برعکس پاکستان نیز می ­تواند با تحریک همین احساسات، آن­ها را علیه دولت کابل تحریک کند. در حال حاضر به دلیل استقرارطالبان در این منطقه که اغلب از قومیت پشتون هستند و نیز به دلیل حمایت پاکستان از طالبان، منطقه قبایلی به سودپاکستان عمل می­ کند؛ اما هرگاه پاکستان قصد داشته باشد علیه طالبان عمل کند و یا حاکمیت خود را بر این مناطق گسترش دهد، ساکنین قبایل به سمت افغانستان و علیه پاکستان وارد عمل می­شوند. هرگونه تغییر و تحولات جدایی طلبی پشتون ها بر کشورهای دیگر نیز، تأثیرگذارخواهد بود (خلیلی و همکاران، ۱۳۹۲: ۱۰۲ و ۱۰۳). اسلام در مناطق قبایلی غربی پاکستان، هم مرز با افغانستان- بلوچستان امروزی ایالت سرحدشمال غربی[۸۰] و مناطق قبایلی فدرالی[۸۱] گسترش یافت که بازتابنده شیوه ­های محافظه ­کارانه جامعه قبیله ای بود.
در چنین مناطقی، رسوم قبایلی پیش از اسلام نظیر پرده[۸۲](نقاب) و جدایی زنان، مخالفت با آموزش آنها و سنت قربانی کردن[۸۳] با اسلام آمیخته شد تا جامعه­ای، از نظراجتماعی و مذهبی، محافظه­کاربسازد. بنابراین، منطقه­ای که در حال حاضر پاکستان است، پذیرای مذاهب و فرقه­های مختلف بود، که عمدتاً در هماهنگی با یکدیگر زیسته­اند و از نظرفرهنگی، جامعه­ای متنوع و کثرت­گرا خلق کرده ­اند. این میراث مدارا در دولت­مدرن­پاکستان، با وجود رشد خشونت فرقه­ ای و افراط­گرایی مذهبی، به ویژه در دو دهه­ اخیر، باقی مانده است. به علاوه، عمده­ترین تقسیم بندی تعلیمی میان مسلمانان پاکستان بین دیوبندی­ها و بریلوی­ها است (واعظی ،۱۳۹۰: ۳۵۸ و ۳۵۹).
۴-۲-۹- وضعیت نا مساعد اقتصادی:
پاکستان جزو شش کشور پرجمعیت دنیا و دومین کشور دارنده­ی جمعیت مسلمان بعد از اندونزی است. طبق آمار تخمین سال ۲۰۰۹ م پاکستان با جمعیتی حدود ۱۷۶ میلیون نفر، هشتمین کشور پر­جمعیت از نظر نرخ رشد جمعیت است. همچنین، نزدیک به ۲۴ درصد از جمعیت ۱۷۶ میلیون نفری پاکستان، زیر خط فقر زندگی می­ کنند. بر اساس تخمین صندوق بین ­المللی پول در سال ۲۰۰۵ م کشور پاکستان در حدود ۴۰ میلیارد دلار بدهی خارجی به نهادهای بین ­المللی دارد. بر طبق گزارش­های سایت اخیراً گروه توسعه تحقیقاتی اوراسیا تحقیقی در مورد ثبات­اقتصادی[۸۴] و سیاسی کشورهای واقع در قاره­ی آسیا و اروپا انجام داده است که بر طبق این پژوهش، کشور پاکستان به دلیل شرایط نابسامان و کسب رتبه ۴۶ بی­ثبات­ترین اقتصاد­جهان معرفی شده است. علاوه بر این مسائل، در این کشور نزدیک به ۲۰ میلیون کودک در شرایطی مشغول به کار هستند، که اکثر موارد به شرایط بردگان شبیه است. نرخ بیسوادی در این کشور حدود ۶۸ درصد است و تنها ۳۰ درصد از بچه­ها به مقطع راهنمایی وارد می­ شوند. این شرایط اقتصادی و اجتماعی نابسامان خود باعث بالا رفتن سطح انتظارات مردم شده و عدم تغییر شرایط جامعه، افراد را ناامید کرده و باعث پیوستن آنها به گروه های مختلف مخاطب شده است (کوشکی و حسینی ،۱۳۹۳: ۶۷ و ۶۸). تعصبات فرقه­ ای در این سرزمین مانع از ثبات قدرت سیاسی و در نتیجه امنیت اقتصادی می­ شود. برای حل مشکلات اقتصادی، حکومت­های پیشین با دریافت وام از خارج که هم اکنون به چهل میلیارد دلار می­رسد، کوشیدند از بحران­ها عبور کنند؛ اما هیچ یک د راندیشه­ی یک راه حل بنیادی و ساختاری برنیامدند. فقدان منابع زیرزمینی، هرج و مرج در سیستم مالیاتی، رشد فساد مالی در دستگاه حاکمه و افزایش سرسام آور هزینه­ های نظامی، مانع از آن گردیده تا اقتصاد بیمار این کشور سامان پیداکند (مسعودنیا و نجفی ،۱۳۹۰: ۹۲). با توجه به ساختاراقتصادی این کشور و ترکیب صادرات و کسب­درآمد، موضوع بدهی ها همواره از دغدغه­های زمامداران این کشور بوده است. در زمان حاکمیت نظام­دیکتاتوری (نظامی) با توجه به جایگاه راهبردی در منطقه، با انحاء مختلف از کمک­های اقتصادی بهره­جسته و تا حدی این فشار را به کشورهای پشتیبان خود منتقل می­نمودند. لیکن در دوران حکومت­های مردم­سالار، فشار مستقیماً به مردم و دولتمردان این کشور تحمیل شده و اعطای هر نوع کمک منوط به جلب نظرات و منویات سیاسی آنها بوده است. فضای پیچیده سیاسی و اقتصادی پاکستان خصوصاً طی دوسال اخیر، محیطی کاملاً پویا و بدون انعطاف را فراهم آورد که در پرتو آن، بسیاری از برآوردهای اقتصادکلان با تغییر کمی و کیفی متغیرها، دستخوش تحول شگرفی گردید. مزید بر آن، بحران­جهانی، تغییرات منطقه­ای و تنش­هابا همسایه مهم هند عوامل مؤثری بر تشدید بحران اقتصادی این کشوربود. رشد تدریجی بدهی خارجی طی دهه گذشته، یکباره سرعت بیشتری گرفت و تراز پرداخت کشور را به مخاطره افکند. رخدادهایی از قبیل کاهش شدید سرمایه ­گذاری خارجی (مستقیم و غیرمستقیم در بورس و اوراق­بهادار)، کاهش بودجه­ های عمرانی دولت و به تبع آن کندشدن روند فقرزدایی در کشور (ارتقاء سطح آموزش و بهداشت) ناشی از بالارفتن نرخ ریسک کشور و تعهد دولت به تغییرساختار منطبق با نظام مردم­سالار ارزیابی شده است. آمارها نشان می­دهد اقتصاد پاکستان یک اقتصاد توسعه­نیافته و ضعیف است که سال­ها درگیری داخلی میان سیاستمداران این کشور اصلی­ترین عامل آن است. سطح پایین سرمایه ­گذاری خارجی یکی از این دلایل است (اژدر ،۱۳۹۰: ۵۱ و۵۲ ). سیاست­های اقتصادی مبتنی بر تأمین رفاه­اجتماعی ازسوی دولت، گرایش آن­ها به سوی کاهش فاصله میان فقروغنی، فقدان فسادمالی میان نخبگان حاکم و توزیع عادلانه و برابرمنابع و ثروت عمومی در جامعه، سطح اقدامات جمعی خشونت­گرا را کاهش می­دهد. برعکس در غیاب این اصول و سیاست­های اقدام­جمعی خشونت بار امکان رشد بیشتری پیدا می­ کند. در پاکستان این مسئله موجب به خطرافتادن امنیت ملی پاکستان گردیده؛ به طوری که جوانان و نوجوانان عمدتاً بیکار که امیدشان به توانایی دولت در رفع مشکلات اقتصادی­شان را از دست داده­اند، احزاب و مؤسسات خیریه­ی اسلامی را تنها پناهگاه واقعی خودیافته­اند. این جوانان بعضآً به خاطر تأمین زندگی خود و خانواده به استخدام احزاب جهادی در پاکستان، افغانستان و کشمیر در می­آیند. تداوم این شرایط، جوانان و مردم فقیر کشورا مجذوب شعارهای تندروانه و انقلابی احزاب اسلامی همچون عدالت اجتماعی و اقتصادی، مبارزه با فساد، بیکاری و استثمار زمینداران بزرگ کرده است. برخی گروه ­های مذهبی با پشتوانه مالی سرمایه­داران عرب حاشیه­ خلیج فارس و دولت­های آنان، توانسته ­اند اعتماد تعداد زیادی از افراد وابسته به طبقات محروم را به خود جلب کنند. جوانان دردمند و بعضاً عقده­ای با انگیزه­ های اقتصادی و انتقام­گیری از صاحبان قدرت و ثروت و یا صرفاً مذهبی به امید پاداش­های اخروی، به سوی گروه ­های تندرواسلامی کشیده می­شوند. بنابراین، می­توان گفت یکی از ریشه ­های گسترش تنش­های فرقه­ ای و پرورش گروه ­های تروریستی، فقراقتصادی و نبود چارچوب مهندسی فرهنگی پایدار در پاکستان است. به عنوان مثال اکثر شبه نظامیان طالبان بیشتر در مناطق مرزی پاکستان با افغانستان که اکثراً توسعه نیافته­اند، مستقرند.
۴-۲-۱۰- بحران اجتماعی:
یکی از بحران­های فعال در جامعه­پاکستان، بحران­اجتماعی است که با ویژگی­هایی همچون شکنندگی­اجتماعی، سنت­های پایدار و انعطاف ناپذیر مذهبی، فقرفرهنگی و اقتصادی، تعصب قبیلگی و سلحشوری­عشیره­ای، سخت­گیری اخلاقی و ساخت کشمکش­پرور قومی، ملی و مذهبی، ساختار قومی جامعه­ پاکستان را تشکیل می­دهد. پس محیط اجتماعی و سیاسی پاکستان پیچیدگی­های خاص خود را دارد. این جامعه دارای ماهیت قومی و فرقه­ ای است که هریک دارای ایده هاو تعصبات قومی قبیلگی و برداشت­های سنتی و مذهبی خاص هستندکه روز به روز بر دامنه­ شکاف آن افزوده می­ شود. در این کشور سه گروه اجتماعی فعال حضوردارند؛ سران قبایل و زمینداران بزرگ، مذهبی­های سنت­گرای دیوبند و اهل­حدیث و روشنفکران­غربگرا. این گروه های سه گانه هر کدام از نفوذ زیادی در جامعه­ پاکستان برخوردارند. حضور همزمان این گروه ها در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و اداری، نزاع­های داخلی آنان را در همه بخش­های اجتماعی و سیاسی گسترش داده و مانع از تحقق نظم یکپارچه در کشور گردیده است. تلاش دولت­های حاکم بر پاکستان، نظامی و غیرنظامی برای غلبه بر بحران نا­امنی و قانون ستیزی تاکنون دستاورد خاصی نداشته است؛ به گونه ­ای که حتی دولت پرویزمشرف که پس از روی کارآمدن، یکی از اهداف اصلی خود را خلع سلاح مردم اعلام کرد، پس از دو سال تلاش ناچار شدکه شکست در این زمینه را به طور رسمی اعلام کند. رشد فزاینده­ی ناامنی در جامعه­ پاکستان، این گرایش و ذهنیت را در میان مردم به خصوص مذهبی­ها به وجود آورده که دولت و ارتش قادر به حفظ نظم و قانون نیست. وجود این­چنین گرایش­ها و ذهنیت­هایی در بین مردم پاکستان باعث شده تا آن­هاجهت برقراری نظم و قانون به گروه ­های اسلامگرا تمایل بیشتری پیدا کنند؛ زیرا به باور آن­ها دولت از درون خود چنان از هم گسسته و در نزاع­های داخلی و فساد فرورفته است که هیچ نوع امیدی برای تغییر و اصلاح وضعیت موجود ازسوی آن نمی­رود (مسعودنیا و نجفی ،۱۳۹۰: ۹۳ و ۱۹۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...