فایل های مقالات و پروژه ها | – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
تصمیمات دادگاه تجدید نظر میتواند یکی از موارد زیر باشد:
۱-چنانچه دادگاه تجدید نظر، ادعای تجدید نظر خواه را بپذیرد، رأی بدوی را نقض و رأی مقتضی صادر میکند. در غیر این صورت با رد درخواست و تأیید رأی، پرونده را به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد.(ماده ۳۵۸ ق.آ.د.م)
۲-دادگاه تجدید نظر در صورتی که قرار مورد شکایت را مطابق با موازین قانونی تشخیص دهد، آنرا تأیید و در غیر این صورت پس از نقض، پرونده را برای رسیدگی ماهوی، به دادگاه بدوی اعاده خواهد کرد.(ماده ۳۵۳ ق.آ.د.م) اگر دادگاه تجدید نظر، رأی دادگاه بدوی را نقض نموده ولی اظهار نظر ننماید، تخلف انتظامی محسوب میشود. (حکم شماره ۲۶۴۱- ۸/۲/۱۳۱۸ محکمه عالی انتظامی قضات)
۳-عودت پرونده به دادگاه بدوی به علت نقص دادخواست یا عدم ابلاغ رأی دادگاه بدوی به اصحاب دعوی.
۴-صدور قرار رد دعوی بدوی به علت عدم رفع نقص دادخواست دهنده بدوی در مهلت مقرر و یا محرز نبودن سمت دادخواست دهنده بدوی.
۵-صدور قرار عدم صلاحیت مطابق ماده ۳۲۹ ق.آ.د.م.
۶-قرار رد درخواست تجدید نظر. (تبصره ۲ ماده ۳۳۹ ق.آ.د.م)
۷-صدور قرار عدم استماع دعوای تجدید نظر در صورتی که رأی تجدید نظر خواسته به هر علتی قابل تجدید نظر یا قابل استماع نباشد.[۴]
۹-تشخیص قرار یا حکم بودن رأی بدوی. عالی بودن دادگاه تجدید نظر نسبت به داگاه بدوی و حق دادگاه تجدید نظر در فسخ آرای دادگاههای تالی و نیز ملاک ماده ۴۰۳ ق.آ.د.م، مفید این معنا است که دادگاه تجدید نظر در تشخیص رأی تجدید نظر خواسته به حکم یا قرار، اختیار مطلق دارد.
۱۰-نقض رأی بدوی که ممکن است به علت عدم صلاحیت دادگاه بدوی باشد (ماده ۳۵۲ ق.آ.د.م) یا به علت مخالفت قرارهای قاطع دعوی با موازین قانونی.(ماده ۳۵۳ ق.آ.د.م) واخواهی از رأی تجدید نظر نیز در ماده ۳۶۴ ق.آ.د.م پیشبینی شده است. مطابق این ماده در مواردی که رأی دادگاه تجدید نظر مبنی بر محکومیت متهم یا خوانده باشد و وکیل آن ها در هیچ یک از مراحل دادرسی حاضر نبوده و لایحه دفاعیه و یا اعتراضیهای هم نداده باشند، رأی دادگاه تجدید نظر ظرف مدت ۲۰ روز پس از ابلاغ واقعی به محکومعلیه یا وکیل او، قابل واخواهی و رسیدگی در همان دادگاه تجدید نظر میباشد، رأی صادره قطعی است.
مواد ۳۰ الی ۴۱ قانون امور حسبی نیز در مورد امکان تجدید نظر از تصمیمات قاضی در امور حسبی و نحوه تجدید نظر خواهی و بروز اشتباه در تصمیم دادگاه و چگونگی رفع آن را بیان نموده است.
مواد ۴۲ و ۴۳ قانون امور حسبی، اولین موادی در این قانون هستند که به نقش دادستانی در این امور اشاره میکنند. در ماده ۴۲ نقش دادستان به عنوان مشاوره اخذ نظر دیوان عالی کشور، بعد از بروز اختلاف بین قضات دادگاه تجدید نظر، تعریف شده است که این قسمت از وظایف دادستانی، جنبه اداری داشته و فاقد ماهیت داورگونه میباشد. مطابق این ماده هرگاه در استنباط از مواد قانون بین دادرسهایی که رسیدگی پژوهش میکنند اختلاف نظر باشد دادگاهی که به امر حسبی رسیدگی پژوهشی میکند میتواند به توسط دادستان دیوان کشور نظر هیئت عمومی دیوان عالی کشور را بخواهد و در این صورت دادگاه نظر خود را با دلایل آن برای دادستان دیوان کشور دادگاه میفرستد و پس از آنکه نظر خود را با دلایل آن برای دادستان دیوان مکلف است مطابق آن عمل نماید. لیکن این نقش در ماده ۴۳ اندکی تغییر مییابد. در این ماده، دادستان دیوان کشور، راسا میتواند در صورت احراز اختلاف نظر مندرج در ماده قبل و یا به طور کلی وجود اختلاف نظر دادگاهها در امور حسبی، جهت ایجاد وحدت رویه، نظر هیئت عمومی دیوان عالی کشور را اخذ نماید. هرچند دادستان در ایفای این وظیفه خود مستقل عمل میکند، لیکن این نقش دادستان جنبه اداری داشته و نمیتوان از آن تعبیری شبیه داوری داشت.
ماده ۴۴ نیز در خصوص اعتراض اشخاصی است که در جریان رسیدگی به دعوی مربوط به امور حسبی دخالتی نداشته و رأی صادره در این خصوص را بنا بر دلایلی، به ضرر خود میدانند. لذا این ماده قانون امور حسبی تا حدی شبیه مبحث اعتراض ثالث در قانون آیین دادرسی مدنی است. هرچند در صدر ماده به اعتراض اشخاص از تصمیم دادگاه اشاره شده است، لیکن حکم شماره ۳۶۳- ۱۵/۳/۲۳ شعبه ۶ دیوان عالی کشور چنین اشعار میدارد: اگر دعوی مربوط به صغار بدون دخالت دادستان منجر به صلح گردد، دادگاه استان نمیتواند به استدلال خاتمه یافتن قضیه به صلح، آن را قابل پژوهش نداند. بلکه بایستی با در نظر گرفتن مفاد ماده ۱۲۴۲ قانون مدنی رأی مقتضی را صادر کند. ماده ۱۲۴۲ قانون مدنی نیز در این خصوص بیان میدارد: قیم نمیتواند دعوی مربوط به مولیعلیه را به صلح خاتمه دهد مگر با تصویب مدعیالعموم؛
لذا از این ماده و رأی صادره از شعبه ۶ دیوان عالی کشور و با بررسی مفهوم صلح که در این دو مستند به آن اشاره شده است، میتوان استنباط کرد که ارجاع امر به داوری میتواند نوعی مصالحه باشد که در صورت پذیرش توسط طرفین اختلاف و تأیید مرجع قضایی، دادگاه را از رسیدگی ماهیتی به موضوع، معاف میکند. به نظر میرسد منطوق ماده ۱۲۴۲ قانون مدنی و مفهوم رأی شعبه ششم دیوان عالی کشور، ارجاع امر به داوری در امور حسبی یا حداقل برخی از ابواب این قانون را مجاز میشمارد.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 12:11:00 ب.ظ ]
|