ز شـُست و شوی باران صفای گل فزون تر / کنار چشمه بنشین نشاط شـُست و شو کن
« این سوار که از پس این شعر در کارهای سیمین جا به جا رخ می نماید و غالباً « شهسوار» خوانده می شود تجسمی از امید های ماست عمو نوروز، مهدی موعود و شاید هم این ناجی و آن منجی که روزی در شعر « کسی که مثل هیچ کس نیست » فروغ جلوه کرده و لامپش بالای مسجد مفتاحیان سبز می زد. آیا باید بار دیگر به انتظار منجی نشست و گفت:
سوار در سرایت شبی به روز آرد / دهد به هر چه فرمان سر از ادب برون کن!
شاید در مقابل همین فکر اطاعت از ناجی است که شاعر در « کولی وارهی » زیبای پانزدهم، فرود را چنین به خویشتن خویش می خواند و ناجی را « در وجدان » هر فرد می جوید:
بغضی فشرده می کـُشدت فریاد کن! هورا بزن!
عشق است جملهی هستی تو جانت به نقد اوست گرو
انکار خویشتن چه کنی؟ بر شو به بام و جار بزن!
« کم و بیش بقیهی کولی واره ها خالی از خود جوشی است و من تصور می کنم که این سرنوشت همهی شعرهایی است که شاعر از پیش تصمیم می گیرد دربارهی مضمون معینی شعر بسراید۲».
به طور کلی در مجموعهی اشعار زنجیره ای کولی وارها می توان همهی عناوین پرداخته شده در خصوص شعر زن مدار را دید لذا به سبب این که مجزا کردن زنجیر و پاره پاره کردن آن دیگر اطلاق واژهی زنجیرواری را منتفی می کند بهتر دانستیم تا در این خصوص ذیل عنوان کولی واره ها مشابه همان که در” دشت ارژن” نیز سیمین نام نهاده است اقدام کنیم و به بررسی بپردازیم. و مشتی را نمونهی خروار یادآور شویم که این مقال را مطول نکرده باشیم.
پی نوشت
گهواره ی سبز افرا، احمد ابو محبوب، صفحه ۶۷
مجلهی نگاه نو ۴۴ ، صفحه ۱۳۳ – ۱۳۴
عاشقانه ها
عشق در زنان رازی است که به طور معمول یا فاش نمی شود یا اگر فاش شود در میان درد دل های زنانه بیان شده و باز هم به شکل راز در میان زنان باقی می ماند؛ « عشق برای زن به مثابهی والاترین میل طبیعی او در نظر گرفته شده است و هنگامی که زن آن را متوجه مردی می کند در وجود او به دنبال خدا می گردد.»۱ در رسالهی بررسی عناصر زنانه در شعر بانوان در این خصوص آمده است « از دیگر اسرار قلعهی هزار توی روح زن علاقهی وی به نهان داشتن عشق و محبت است. زنان در مقابل کسی که به او مهر می ورزند چهرهی بسیار خونسرد و مرموز دارند. و زمانی که دریای عشق در وجودشان موج می زند و در گرداب های آن غرق می گردند ظاهری آرام و خاموش دارند. علم روانشناسی، زن را دارای خوی درون نگر و درونگرا می داند. ایشان به جنبهی احساسی و عاطفی عشق بیش تر از جنبهی کاملا جنسی آن اهمیت می دهند»۲ همین اهمیت دادن به احساس عاطفی در عشق در کتاب بررسی شعر بانوان در ادبیات معاصر نیز این گونه اشاره شده است که « عشق آنان اغلب تمنّای جسم نیست بلکه نیاز معنوی و عاطفی است.» ۳ باز در خصوص عشق و این که شاعران به این مقوله خطیر می پردازند و خواهند پرداخت نقل قول زیبایی از کتاب ” طلا در مس”، ” رضا براهنی” در کتاب بررسی شعر بانوان در ادبیات معاصر آمده است که مرور آن خالی از لطف نیست. شاعری که از عشق سخن به میان می آورد « از عشقی سخن می گوید که خدا در ذات ما نهادینه کرده است. این شاعر انسان را برای ما دوباره کشف می کند، عشق حیات است…. و نفی آن، نفی شعور و دانایی و زیبایی و هوشیاری بشریت خواهد بود، عشق رجعت به ریشهی حیات و حساسیت انسانی است.» ۴ این احساس نیز مانند دیگر احساسات بشری مشترک میان زن و مرد است اما بروز و ظهور آن همان گونه که در مطالب فوق اشاره رفت متفاوت است مردان طبیعتاً در هنگام عاشقی بی قرار ترند و در بیان عشق راحت تر و بی پروا تر از زنان عمل می کنند. « زن در زندگی انسان ها، منبع عشق به حساب می آید، جامعهی بدون زن، جامعه ای خشک و بی روح است. عشق به زن انگیزه است برای شاعران. خداوند این جهان را بر اساس عشق آفریده است و زن مظهر آرمانی عشق محسوب می شود و شعر مطمئن ترین جایگاه برای بیان این احساس است.»۵ از این روست که مردان در مقابل این مظهر عشق در ابراز مهر درنگ روا نمی دارند. « در این بخش با شعر هایی روبه رو می شویم که موضوعش « زنان عاشق » می باشد در این جا، این زن است که عاشق هست و از نکته های عشق سخن می گوید. گاهی شکوه دارد و گاهی سپاس، گاهی از عشق سرافراز است و گاهی سرافکنده. اما هر چه که هست بار عشق را به دوش می کشد و به عشق به عنوان یک دریچه برای رهایی و پرواز می نگرد.»۶

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

از آنجا که عنوان این فصل عاشقانه هاست به بررسی نوع نگاه دو جنس در اشعار عاشقانه خواهیم پرداخت تا عاشقانه های سیمین و سرشک را در قیاس گرفته ببینیم اشارات مذکور افتاده در عبارات فوق در ابیات قابل مشاهده هستند یا خیر؟
بگذارید پیش از ورود به بررسی اشعار نکاتی چند را در خصوص عشق بیان کنیم « کلمه ” عشق ” برای هر دو جنس ابداً یک معنا ندارد و این یکی از منشأ های سوء تفاهم های مبهمی است که دو جنس را از هم جدا می کند. بایرون به حق گفته است که در زندگی مرد، عشق چیزی بیش از یک سرگرمی نیست، حال آن که برای زن، زندگی به شمار می رود.»۷ در فصل نخست این رساله نگاهی به مذهب اصالت زن اشاره کردیم که امروزه « به هر کجا که نگاه می کنیم متوجه می شویم که – زنان، بازیچهی مردانند و مردان بازیچهی زنان – این نماد عشق کنونی است! این طرز تلقی، دلیل بی عشقی است! عشق واقعی این گونه نیست.» ۸ و در این خصوص این گونه تأویل کردیم که عشق واقعی ایجاد تملک نمی کند و انحصار نمی آفریند بلکه احترام متقابل نیاز است تا مهر دوسویه درک شود رفتار های امروز مردان و زنان مدعی عشق متأسفانه در بسیاری موارد تداعی کنندهی همان بازیچه شدن هر دو طرف است. عشق عموماً در ادبیات و اشعار ساخته و پرداختهی زنان بیش از پرداختن به مقولهی فیزیکی آن که پاسخ های جنسی است بیان احساسات و ابراز عواطف عاشقانه است. این گونه احساسات و عواطف در نمونه هایی که از سیمین ذکر خواهیم کرد مشهود و ملموس است، اما در اشعار سرشک عشق نمایی الهی دارد تمنای معنوی و پرداختن به معشوق در آستان طبیعت ویژگی منحصر به فردی است که در تغزلات سرشک چه در قالب نو و چه در قالب کُهن می توان سراغ گرفت. در تغزلات و عاشقانه های سرشک حتی می توان نمونه ای از اعتلای روح و عشق را نیز متصور شد.
عاشقانه ها را با اشعار سیمین می آغازیم و نخست غزل « ستاره در ساغر» او را مرور می کنیم:
ستاره در ساغر
صفحه خیالم را نقش آن کمان ابروست / این سر بلاکش را کج خیالی از این روست
چشم و روی او با هم سازگار ومن حیران / کاین سپیده ی بخت است آن سیاهی جادوست
عقل ره نمی جوید در خیال معشوقم / این کلاف سر در گم یادگار آن گیسوست
چون ستاره در ساغر چون شراره در مجمر / برق عشق سوزانش در دو دیدهی دلجوست
همچو گل مرا بینی، سرخ روی و خندان لب / گرچه هر دمم، ازغم نیش خار، در پهلوست
شوخ پُر نگاهش را، مست فتنه خواهش را / چشم دل سیاهش راعاشقانه دارم دوست
با خیال آن لب ها، گفته این غزل سیمین / لطف و شور و شیرینی در ترانه اش از اوست
( مجموعهی اشعار، جای پا، ستاره در ساغر ، صفحه ۱۵۷ )
تشبیه ابرو به کمان در قوس و انحناء ، بلاکش بودن سر در خیال کج بافتن به زعم شاعرعلت کجی ابروی یار است و این خود حسن تعلیل نام دارد. تشبیه سپیدهی بخت به سپیدی چشم و سیاهی چشم به سیاهی جادو، تشبیه عقل به کلافی سر درگم در آشفتگی و در هم ریختگی و سپس مانند کردن آن به گیسوی یار، و تشبیه برق نگاه عاشقانهی یار به ستاره ای که در ساغر است و شراره ای که در مجمر ( آتش دان ) است در درخشندگی و دلفریبی، مانند کردن خود به گل در خندانی و سرخ رویی و تشبیه غم ها به خاری که در پهلوی گل قرار دارد، آوردن استعاره در بیت:
شوخ پُر نگاهش را، مست فتنه خواهش را
چشم دل سیاهش را عاشقانه دارم دوست
که دو واژهی « شوخ و مست » استعاره از چشم است و در اشارهی مستقیم مصرع بعد به چشم یار که دلی سیاه دارد، شاعر اظهار می کند که این خصوصیات یار را عاشقانه دوست می دارد: نکته این که ” دل سیاه” اشاره به سیاهی چشم است که در میانهی چشم قرار دارد و می تواند استعاره از مردمک چشم باشد. بیان احساسات و عواطف عاشقانه، توصیفات شورانگیز از معشوق و آوردن مایه های تغزلی مرسوم در غزل که توصیف خط و خال و ابروی یار است مطابق سنت غزل سرایی پیش رفته است لذا توصیف از احوال خود شاعر در بیت:
همچو گل مرا بینی، سرخ روی و خندان لب
گرچه هر دمم، از غم نیش خار در پهلوست
نشانی از جای پای زنی است که معشوق خویش را به تصویر کشیده است.
در نگاهی به شعر « اخگر» سیمین تا حدی می توان اذعان داشت که نکتهی غیر جسمانی بودن و عدم نگاه جنسی داشتن زنان در شعر امری است نسبی چندان که در این غزل شور جنسی حاصل از دیدار یار را می توان مشاهده کرد:
اخگر
دانست چو با او به شکایت سخنم هست / بر جست و به یک بوسهی شیرین دهنم بست
چون شرم ز عریان شدنم در بَر او بود / شد اخگر سوزنده و بر پیرهنم جست
تب دارم و شادم که اگر یار درآید / باور نکند تا نکشد بر بدنم دست
هر آه که در حسرتش از سینه بر آمد / زندانیی من بود که از بندِ تنم رست
این بی خبران در طلب مستیی جامند / غافل که نگاه تو شراب است و منم مست
فارغ منشین! بوسه ز لب خواه، نه گفتار / کاندر نگه گرم، هزاران سخنم هست
( مجموعهی اشعار، چلچراغ، اخگر، صفحه ۱۸۷ )
آوردن واژه هایی چون « بوسهی شیرین، شرم، عریان شدن، تب داری، دست بر بدن کشیدن، بوسه ز لب خواستن» نشانه های اروتیک و الفاظی است دال بر بیان شور جنسی زنانهی شاعر.
تشبیه ” آه ” به ” زندانی” که در حبس سینه بوده است، تشبیه ” نگاه یار” به شراب در مستی فزایی، نیز از مشخصه های بیانی این غزل است.
در سطور گذشته بیان داشتیم که در بیش تر اشعار مردان بی قراری در عشق و رسوا شدن عاشقی آنان ملموس و مشهود است اما با نگاهی به شعر « خورشید و شب » سیمین در می یابیم که این امر نیز می تواند مشترک میان شاعر زن و مرد باشد. همچون دیگر وجوه اشتراک که بدان اشاره کردیم.
خورشید و شب
زلف پر پیچ و خمت کو تا زهم بازش کنیم / بوسه بر چینش زنم با گونه ها نازش کنم
غنچه صبرم شکوفا می شود، اما چه دیر / کو سر انگشت شتابی تا زهم بازش کنم
قصهی رسواییم چون صبح عالمگیر شد / کی توانم همچو شب آبستن رازش کنم
درنگاه من زنی گنگ است و گنگی کامجوست / کام بخشی مهربان کو تا سخن سازش کنم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...