مقالات و پایان نامه ها | ۲-۲-۱۲-۳-۵-رویکرد صفات[۱۵۷] – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
۲-۲-۱۲-۳-۵-رویکرد صفات[۱۵۷]
شخصیت از دیدگاه های نظری مختلف مفهوم سازی شده است، با این حال روان شناسان شخصیت به دنبال یک طبقه بندی علمی و قابل قبول از صفات شخصیت بوده اند.
صفات شخصیت، به الگوهای همسان افراد در رفتار، احساسات و افکار گفته می شود. طرفداران مکتب صفات عقیده دارند که هر فرد ترکیب وحدت یافته ای از صفات بدنی و روانی است. طبق این دیدگاه افراد از نظر صفات شخصیت با یکدیگر متفاوتند، یعنی آمادگی های گسترده ای برای پاسخگویی به شیوه هایی خاص دارند. به عبارت دیگر انسان ها را می توان از نظر احتمال رفتار، احساسات و تفکر آن ها به طریقی خاص توصیف کرد(پروین و جان، ۱۳۸۹).
آنان ضمن تأکید بر تفاوت های فردی در صفات شخصیت به طبقه بندی افراد بر اساس برخی از صفات مشترک معتقدند. به نظر این دسته از روان شناسان، هر چند الگوی صفات شخصیت هر فرد از دیگران متمایز است در عین حال وجوه اشتراک مقایسه پذیر در افراد وجود دارد. بنابرین تفاوت های فردی را می توان به عنوان پراکندگی یا تغییر پذیری صفات و خصایص اساسی شخصیت تلقی کرد (شریفی، ۱۳۸۲).
بقراط[۱۵۸]، آلپورت، کتل[۱۵۹]، آیزنک و مک کری و کاستا را می توان به عنوان نمونه هایی از نظریه پردازان صفات معرفی کرد، زیرا همه ی آن ها بر تفاوت های فردی در آمادگی های افراد تأکید دارند.
۲-۲-۱۲-۴- نظریه های شخصیت
۲-۲-۱۲-۴-۱- نظریه بقراط
یکی از قدیمی ترین نظریات در زمینه صفات، نظریه مربوط به بقراط، پدر علم پزشکی است. وی افراد را به چهار دسته دموی، بلغمی، سوداوی و صفراوی تقسیم کرد. او معتقد بود که چهار مایع در بدن وجود دارد که افزایش هرکدام از آن ها در بدن منجر به بروز رفتاری خاص در افراد می شود. این چهار مایع عبارتند از: خون که فرد را دموی، خوش بین و شاد میسازد، بلغم که فرد را خونسرد، بی رگ و بی عاطفه میسازد، صفرای سیاه که افراد را غمگین و افسرده میسازد و صفرای زرد که افراد را تند خو و زود خشم میسازد (رأس[۱۶۰]، ۱۳۸۶).
۲-۲-۱۲-۴-۲- نظریه آلپورت
آلپورت، شخصیت را سازمانی پویا در درون فرد میداند که از نظام های روانی و جسمانی که ویژگی های رفتار و افکار را تعیین میکند، تشکیل شده است. وی صفات را شیوه های پیوسته و پایدار واکنش به جنبههای محرک محیط میداند. آلپورت ویژگی های صفات را به شرح زیر بیان میکند:
اول اینکه صفات شخصیت واقعی بوده و در هریک از ما وجود دارند. صفات، ساختارهایی نظری با بر چسب هایی که برای تبیین یا توصیه رفتار ما ساخته شده باشند، نیستند.
دوم اینکه صفات، رفتار را تعیین میکند یا باعث آن میشوند. صفات فقط در پاسخ به
محرک های خاصی برانگیخته نمی شوند. آن ها ما را برای جستجوی محرک مناسب برانگیخته میکنند و با محیط تعامل میکنند تا تولید رفتار نمایند. به علاوه صفات میتوانند به صورت تجربی خود را نشان دهند. با مشاهده رفتار در طول زمان می توان دلیل وجود صفات را در وحدت و ثباتی که پاسخ های یک شخص به محرک یکسان یا مشابه دارد استنباط نمود. ویژگی های دیگر صفات از نظر آلپورت این است که علی رغم این که ویژگی های متفاوتی را نشان میدهند، با یکدیگر رابطه متقابل داشته و ممکن است با یکدیگر همپوشی داشته باشند. مثلاًپرخاشگری و خصومت از یکدیگر مجزا هستند ولی صفات مربوط به هم میباشند و غالباً مشاهده شده که به طور نرمال در رفتار یک شخص اتفاق می افتد. به علاوه صفات بر حسب موقعیت فرق میکنند. مثلاً شخصی امکان دارد صفت تمیزی را در یک موقعیت و بی نظمی را در موقعیتی دیگر نشان دهد (شولتز وشولتز، ۱۳۸۸).
آلپورت ابتدا دو طبقه از صفات را پیشنهاد کرد. صفات فردی و صفات مشترک. صفات فردی منحصر به یک شخص است و منش وی را توصیف میکند. صفات مشترک بین چند فرد تقسیم شده است، نظیر اعضای یک فرهنگ. صفات مشترک احتمال دارد با تغییر استانداردها و ارزش های جامعه در طول زمان تغییر یابد. آلپورت به خاطر ابهامی که میتواند از نامیدن این دو پدیده به عنوان صفات ناشی شوند، واژگان خود را تغییر داد. وی صفات مشترک را «صفات» و صفات فردی را «صفات شخصی» خواند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).
صفات فردی یا گرایش های شخصی همگی از شدت و اهمیت یکسانی برخوردار نیستند. از این جهت آلپورت سه نوع صفات را پیشنهاد کرد:
-صفات اصلی[۱۶۱]: صفات اصلی بسیار فراگیر و با نفوذ است و تقریباً با تمام جنبههای زندگی تماس دارد و بر رفتار فرد مسلط است مثل سادیسم و میهن پرستی کورکورانه (پروین، ۱۳۸۹). آلپورت به صفات اصلی «آمادگی های بنیادی[۱۶۲]» میگوید. این آمادگی ها به قدری واضح هستند که نمی توان آن را پنهان کرد (شیرافکن، ۱۳۹۱).
– صفات مرکزی[۱۶۳]: خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل میدهند. این صفات مرکزی، هرچند به نفوذ و اقتدار صفات اصلی نیستند، اما خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف فرد دیگر به کار آیند (رأس، ۱۳۸۶). هرکس دارای تعداد کمی صفات مرکزی میباشد، پنج تا ده مضمون که رفتار او را توصیف میکند، مانند پرخاشگری، خوددلسوزی و بدگمانی. این ها ویژگی هایی است که در هنگام بحث کردن درباره یک شخص آشنا ذکر می شود (پروین، ۱۳۸۹). در واقع صفات مرکزی، صفاتی هستند که فرد اغلب آن ها را نمایان میسازد و اطرافیان او به راحتی میتوانند آن را در وی تشخیص دهند (شیرافکن، ۱۳۹۱).
– صفات ثانویه[۱۶۴]: صفاتی که گاهی به نگرش های یا اولویت ها مربوطند و غالباً تنها در
وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار میشوند (رأس، ۱۳۸۶). این صفات، کم نفوذترین صفات فردی هستند که به صورت آشکار و پیوسته از صفات اصلی و مرکزی ظاهر میشوند و آن چنان به ندرت و یا ضعیف آشکار میشوند که فقط یک دوست نزدیک میتواند متوجه شود، مثل ترجیح دادن نوع خاصی از موسیقی یا غذا (پروین، ۱۳۸۹).
۲-۲-۱۲-۴-۳- نظریه کتل
با توجه به تأکید بر ساختار، می توان انتظار داشت که ابعاد ساختاری شخصیت، کانون مشمول نظریه کتل را تشکیل میدهد. در واقع صفت، مهمترین عنصر ساختاری در نظریه کتل میباشد. منظور از صفت این است که رفتار انسان در طول زمان در موقعیت های مختلف دارای الگوی منظم خاصی است (پروین وجان، ۱۳۸۹).
کتل، شخصیت را چیزی که اجازه پیشبینی رفتار شخص را در اوضاع و احوال معین به ما میدهد، تعریف کردهاست. بنابرین به نظر او یک نظریه شخصیت باید هدفش پیشبینی رفتار آدمی و شرایط و اوضاع و احوال معین باشد (کریمی،۱۳۸۴).
وی مفاهیمی را که سازنده شخصیت هستند به این قرار معرفی کردهاست:
ویژگی یا صفت: بنابر تعریف کتل، ویژگی یا صفت، ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار حاصل شده و نظم و پایداری آن باعث ساخت رفتار می شود. وی این رفتار را بر اساس در نظر گرفتن وجوه خاص به چندین شکل طبقه بندی میکند. وی در یک طبقه بندی، صفات را به صفات منشی (که نشان دهنده سرعت و قدرت انگیختگی هستند)، صفات تحریکی(که شخص را به سوی هدفی به حرکت وا می دارند) و صفات توانشی که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند، تقسیم میکند (کریمی، ۱۳۸۴).
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-09-25] [ 12:15:00 ب.ظ ]
|