۳-در رابطه ذاتی میان رفتار دلبستگی و تنیدگی، دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل محافظت کننده اساسی که منجر به ارزیابی مثبت ‌و راهبردهای مقابله ای سازنده می شود در نظرگرفته شده است. بر عکس،دلبستگی ناایمن به عنوان یک عامل خطر ساز بنیادین در نظر گرفته شده است که منجر به ارزیابی منفی در راهبردهای مقابله ای کمتر مفید و سازنده می شود(به نقل از هادی نژاد،۱۳۸۲).

۴-با توجه به اهمیت آموزش وپرورش در زندگی افراد ضروری است که متولیان امر تدابیری اتخاذ کنند که اولا اولیا دانش آموزان در جریان شیوه های فرزندپروری به صورت دلبسته ایمن قرار بگیرند و ثانیاً خود دانش آموزان را از نظر هوش هیجانی پرورش دهند، دانش آموزان در رسیدن به اهداف خود در زندگی پیشرفت کرده و توانایی مواجهه با مخاطرات زندگی و توانایی تصمیم گیری اثربخش را کسب کرده و حتی اختلالات رفتاری آن ها کاهش پیدا خواهد کرد.

بالبی، دلبستگی را محصول دومتغیر اساسی طبیعت و تربیت می‌دانست. یکی از پژوهش های اصلی در زمینه ی تفاوت های فردی این است که رفتار دلبستگی، تا چه حد به رفتار مادر در ماه های نخست زندگی مربوط می شود و تا چه حد به مشخصه‌ های ذاتی کودک وابسته است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، تعدادی از پژوهش ها، نقش رفتار مادرانه را بررسی کرده و ‌به این نتیجه رسیدند که مشخصه‌ های رفتار مادرانه شامل حساسیت، ‌پاسخ‌گویی‌، حضور عاطفی، مسئولیت پذیری و تربیت، از مهمترین تعیین کننده های محیطی تفاوت های فردی رفتار دلبستگی محسوب می شود(بلسکی[۱۲] و همکاران،۱۹۸۴) و تعدادی دیگر از پژوهش ها نقش آمادگی های ذاتی کودک را کنار عوامل محیطی به عنوان تعیین کننده ی تفاوت های فردی رفتار دلبستگی تأیید کردند (گلد اسمیت و النسکی[۱۳]، ۱۹۸۷). این پژوهش ها روی هم رفته تعامل متغیرهای ژنتیکی ومحیطی را دررفتاردلبستگی تعیین کننده دانسته اند (ساسمن- استیلمن[۱۴]و همکاران ،۱۹۹۶ ). ‌بنابرین‏ رفتار دلبستگی ، هم ناشی از یک نوع آمادگی فطری در نوزادو هم تحت تأثیر یادگیری وسایر عوامل عاطفی است. این رفتارها از ابتدای زندگی نوزاد وجود دارد و به تدریج که کودک بزرگتر می شود، این رفتارها و روابط نیز گسترده تر شده و به اعضای دیگر خانواده، نزدیکان و ‌گروه‌های برون خانوادگی گسترش می‌یابد و به نحوی تا پایان عمر باقی می ماند. ‌بنابرین‏ می توان انتظار داشت که این روابط در بزرگسالان نیز وجود داشته باشد. در واقع این پژوهش ها از این ایده حمایت می‌کنند که پیوند دلبستگی، پیوندی است که تا بزرگسالی و حتی تا پایان عمر ادامه می‌یابد (بشارت،۲۰۰۳).

۲-۵-مفاهیم اساسی در نظریه دلبستگی

بالبی، مادر و نوزاد را به عنوان دو عنصر شرکت کننده دریک نظام تعاملی خودگردانی و دو طرفه درنظر گرفت. به نظر او نظام دلبستگی دستگاهی تنظیم کننده است که در آن کودک با نظام مراقبت کننده کامل در والد تعامل برقرار می‌کند. دلبستگی بین مادر و کودک با رابطه والد- کودک به عنوان یک کل تفاوت دارد. زیرا در رابطه کلی والد- کودک(دلبستگی) به عنوان یک قسمت از نظام پیچیده ای که موارد دیگری مثل آموزش و بازی را نیز شامل می شود در نظر گرفته می شود. نظریه دلبستگی ترکیبی از کردارشناسی، روان شناسی رشد، نظریه سیستم ها و روان تحلیلگری است و بر تأثیرات زیربنایی اولیه بررشد هیجانی کودک تأکید دارد وتلاش می‌کند تارشد و تغییرات را در دلبستگی های هیجانی قوی بین افراد در دوران زندگی شان تبیین نماید.

حساسیت و کیفیت دلبستگی

(رفتار حساس) شخص مورد علاقه یعنی توانایی والد در هماهنگی علایم و نشانه های کودک(مثل گریه کردن)، تعبیروتفسیر صحیح این علامت ها(مثل مجاورت و تقاضای برخورد ‌و تماس با مادر)وارضای مناسب این نیازها به طور ایده آل. این(رفتار حساس) در زمان‌های بی شماری در تعاملات زندگی روزمره رخ می‌دهد و بسته به اینکه رفتار مراقبت کننده تا چه اندازه در رفع نیازهای نوزاد حساس باشد، دلبستگی ایمن رشد می‌کند. ‌از طرف‌ دیگر، اگر این نیازها توسط شخص مورد دلبستگی ارضا نشوند یااگرتنها بعضی ازآنهابه طور موقتی ارضا شوند. برای مثال غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتار والد بدین معنی که گاهی واکنش افراطی، نشان می‌دهد و گاهی کودک را نادیده می‌گیرد و طرد می‌کند دلبستگی ناایمن به وجود می‌آید.

نظام دلبستگی

به نظر بالبی، نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی و رفتاری است که به صورت زیستی شکل می‌گیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال می شود. نوزاد یا کودک خردسال هنگام بروز اضطراب می‌خواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد، این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر، روبروشدن با موقعیت های ناآشنا یا اشخاص غریبه، دردجسمی یاهنگام ترس از تخیلات و کابوس ها روی می‌دهد. نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد درکنار مادرش امنیت، حمایت و سلامتی پیدا کند. این جست وجو برای مجاورت می‌تواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شوند و کودک همیشه در تعامل عضوی فعال است، در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب می‌کند.

مدل های فعال ساز درونی

یکی از مفاهیم اساسی درنظریه دلبستگی بالبی(مدل های فعال ساز درونی) است. در طی اولین سال زندگی، جز بسیاری از تجربیات تعاملی و تبادلی بین مادر ونوزاد که شامل جدایی یا بازسازی مجاورت نیز می شود، نوزاد مدل های تعاملی با مادر و اطرافیان را در خود گسترش می‌دهد که بالبی این مدل ها را ( مدل های فعال ساز درونی) نامید. دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان می شود و همه اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار می گیرند و از صافی عبور می‌کنند(وست و شلدن و کلر[۱۵]،۱۹۹۴). مدل های فعال ساز درونی به مشابه قوانین ذهنی و متشکل از تجربیاتی است که چارچوب تعامل و درک خود را فراهم می‌سازند. این مدل ها می‌توانند رفتار یک زوج را تعبیر و تفسیر وپیش بینی کنند و به همان اندازه طرحی برای راهنمایی شخص و برای رفتار خودش در روابط بدهد. هیجاناتی که از تجربه های دلبستگی گذشته برانگیخته می‌شوند از طریق الگوهای مدل فعال ساز درونی رفتار، تأثیر بسیار زیادی بر تجربیات دلبستگی کنونی می‌گذارند. تشابه مدل فعال ساز درونی بالبی و مفاهیم (درون سازی)و(برون سازی) مطرح شده توسط پیاژه بسیار جالب است. طی رشد اولیه، مدل های فعال ساز سعی می‌کنند خودشان را با اطلاعات جدید درمورد اشخاص مورد علاقه، محیط خود تطابق دهند(برون سازی) وقتی چارچوب تشکیل شد، آن ها به اطلاعات مرتبط با دلبستگی رهنمون می‌شوند و سعی می‌کنند با ساختار موجود درون سازی کنند.

نظام کاوشی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...