در تحقیقی که تحت عنوان «بررسی رابطه­ عملکرد خانواده و سلامت عمومی فرزندان» انجام گرفت. نتایج نشان داد که بین عملکرد خانواده به طور کلی و سلامت عمومی دانش ­آموزان رابطه معنی­داری وجود دارد. از میان متغییرهای عملکرد خانواده، بین میزان همبستگی خانواده و سلامت عمومی دانش ­آموزان رابطه مثبت و معنی­داری به دست می­آمد. بین میزان ابزار و بیان خود و سلامت عمومی دانش ­آموزان نیز رابطه­ مثبت و معنی­داری مشاهده شد. نتایج به دست آمده چه در ابعاد نظری و چه در بعد تحقیقاتی نشانگر این است که نحوه­ تعاملات درون خانواده با میزان سلامت عمومی فرزندان آن­ها در ارتباط است(حنانی،۱۳۸۳).

در تحقیق دیگری که تحت عنوان «ارتباط بین سازگاری خانواده با سلامت روانی و سطح رضاء نیازهای روانشناختی فرزندان نوجوان» انجام گرفت. نتایج نشان داد که عملکرد خانواده در ابعاد شش­گانه حل مشکل، ارتباط نقش همراهی عاطفی و کنترل عاطفی و نیز عملکرد با مشکلات روانی(شکایت جسمانی، ناسازگاری اجتماعی، اضطراب و افسردگی) همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف­تر باشد مشکلات روانی نیز بیشتر خواهد شد. همچنین عملکرد با میزان احساس نیازهای روانی، آزادی عمل، شایستگی و ارتباط، همبستگی منفی معناداری داشت. به صورتی که هر چه عملکرد خانواده ضعیف­تر باشد، عدم ارضای نیازهای روانی، ارتباط، شایستگی و آزادی عمل نیز بیشتر خواهد بود. یافته دیگر نشان داد که عملکرد کل، آمیزش عاطفی و همراهی عاطفی خانواده ­ها با مقیاس، تفاوت معنی­داری نداشت، اما حل مشکل ارتباط کنترل رفتار و نقش­ها با جامعه، تفاوت معنی­داری داشت و ضیعف­تر بود. نتایج تحقیق بیانگر اهمیت تأثیرپذیری فرزندان از ناساگاری والدین و محیط ناآرام خانواده بود و نتایج نشان داد که چنانچه خانواده به وظایف خود عمل نکند، سلامت روانی روزمره فرزندان، ارتباط کلامی و غیر کلامی اعضاء الگوهای رفتاری مناسب و نهایتاًً تعیین قواعدی برای کنترل رفتار، دارای عملکرد ضعیف هستند(رحیمی­نژاد و پاک­نژاد، ۱۳۸۳).

در پژوهشی که در شهر اهواز تحت عنوان «مقایسه­ سلامت روان زنان در خانواده­های تک همسره با زنان در خانواده­های چند همسری» انجام گرفت. نتایج نشان داد که احتمالاً فشار روانی ناشی از چند همسر داشتن یک مرد، ‌به‌تدریج‌ تعادل روانی زنان چنین خانواده­هایی را برهم­زده و آن­ها را مستعد ابتلاء به بیماری­های روانی می­ کند. آشتفگی ناشی از برهم خوردن شکل طبیعی خانواده منجر به عقاید ضدسازشی و کاهش رضایت از زندگی، عصبانیت، عدم کنترل رفتار و … خواهد شد(زارعی و همکاران، ۱۳۸۳).

همچنان که در جریان طبیعی رشد جوانان در صدد تثبیت هویت بزرگسالانه­ای برای خود هستند سطوح مختلف افسردگی و استرس مرتبط با مشکلات در میان نسل جوان در حال گسترش است علاوه بر این اسمیت[۱۶]۱ و راتر[۱۷]۲(۱۹۹۵) گزارش کرده ­اند که از سال ۱۹۴۵، اختلالات روانی، اجتماعی که در برگیرنده­ی افسردگی، اختلالات تغذیه و رفتارهای خودکشی است در بزرگسالان به طور اساسی شیوع بیشتری یافته است. همچنین بر اساس گزارش سازمان بهداشتی، طی ده سال گذشته، تعداد جوانانی که بیمار تشخیص داده شده و به بیمارستان­های روانی ارجاع داده ‌شده‌اند افزایش قابل ملاحظه­ای یافته است. پژوهشی که روی جوانان ۱۸ ساله در اسکاتلند انجام شده است نشان می­دهد که ۳/۱ پسران و ۵/۲ دختران دارای اختلالات روانشناختی هستند(بهرامی احسان، ۱۳۸۱).

نتایج مطالعات تطبیقی که در سه کشور اروپایی انجام شده است حکایت از آن دارد که حدود ۲۷ درصد افراد از افسردگی رنج می­برند. همچنین کاچر[۱۸] (۱۹۹۴) گزارش ‌کرده‌است که بین۱۰ تا ۱۵ درصد جوانان دارای مشکلات جدی هیجانی، رفتاری هستند(بهرامی احسان،۱۳۸۱).

عوامل مؤثر در تأمین سلامت روان

روان انسان هم تابع عوامل عضوی، روانی و اجتماعی و ارتباط عوامل مذکور با یکدیگر ‌می‌باشد. به عبارت دیگر محیط طبیعی و محیط انسانی تنظیم کننده سلامت روان است و مقصود از محیط طبیعی عوامل عادی مثل بهداشت، آنان برای حفظ و سلامت روان خود می­باید از جهات مختلف روانی دقیقاً تحت کنترل و مراقبت خود و دیگران قرار گیرد.

نقش خانواده در تأمین سلامت روان

پایه­ های ریشه روانی و رفتار اجتماعی کودکان و احساس ایمنی و ارضای عاطفی در سال­های نخستین کودکی پایه­ریزی می­گردد اولین محیط اجتماعی برای انسان خانواده است که در آن شخصیت هر فرد پایه­گذاری می­ شود و خانواده دو امر مهم را برعهده دارد یکی ساخت فرد به عنوان یک انسان و دیگری انتقال میراث انسان­ها به نسل بعدی است. در خانواده افراد تشریک مساعی ‌می‌کنند. تحت تأثیر یکدیگر قرار می­ گیرند و موجبات نمود پیشرفت شخصیت کلیه افراد در خانواده فراهم می­ شود. خانواده می­بایست کانون گرم و محبت آمیز به وجود آورد و زندگی خود را بر مبنای محبت و پذیرش، احترام متقابل و زندگی مسالمت­آمیز بنا کند. زیرا خانه اولیه مرکز آموزش اخلاقی، تربیتی، اقتصادی، مذهبی، هنری و بهداشتی انسان است، عدم توجه والدین به سالم­سازی محیط روانی و عاطفی کودکان و نوجوانان و فقدان روابط مناسب در بیشتر موارد آنان را با کمبودهای عاطفی و مشکلات روانی گوناگون روبرو می­سازد و احتمال اینکه این کودک در آینده به اختلالات رفتاری و روانی خانواده، انگیزه اصلی آشفتگی­های روانی و نشر خوبی­هایی مثل عصیان­های جوانی فحشا و اعتیاد دانسته شده است(فرهیخته۱۳۸۹).

نظریات مرتبط با سلامت روانی

جامعه­شناسان و روان­شناسان بصیرت­ها و رهنمودهای عمده­ای را برای مطالعه سلامت روانی ارائه داده ­اند و سلامت روانی را یک مورد مهم می­دانند بر نظریات برخی از آن­ها به طور اختصار اشاره می­کنیم :

نظریه زیگموند فروید:

به عقیده فروید ویژگی­های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد. نخستین ویژگی هشیاری(خود آگاهی) است. بعضا هر آنچه که ممکن است در ناهشیاری(ناخودآگاهی) موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود. واپس­زنی­های ناخودآگاه و غیرضروری بایستی دگرگون شوند و انرژی صرف شده برای نگهداری آن­ها در ناخودآگاه بایستی به «من» بازگردانیده شود. تجارب کودکی ناخودآگاه بایستی گشوده شوند و از این طریق به فرد کمک شود تا شیوه ارضای کودکانه را رها نماید. در نهایت، خود آگاهی حقیقی ممکن نیست مگر اینکه کنترل غیرواقعی و غیرضروری یا زاید «من برتر» درهم شکسته شود. زیرا گنجایش ناخودآگاه من برتر بازتابی از این تحریم­ها، ممنوعیت و ایده­آل­های والدین فرد است و این مسایل در انسان نوعی احترام غیرمنطقی و انعطاف­پذیر جایگزین وجدان سخت­گیر و اخلاقی می­ شود. این بدین معنی نیست که اگر کنترل­های ناخود آگاه من برتر تضعیف شوند و خواسته­ های واپس­رانده خودآگاه شوند می­توانیم زندگی لذت آوری را شروع کنیم. خود آگاهی لذت طلبی نیست، خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است و در شخص بالغ نتیجه واپس­زنی تمایلات غریزی جایگزین محکومیت آن­ها می­ شود. به نظر فروید خود آگاهی برای سلامت روانشناختی کفایت کننده نیست. در نتیجه فرد بیگانگی منطقی از علاقمندی­ها و اشتیاقات عمومی را معیار نهایی سلامت روانشناختی می­داند(کورسینی[۱۹]، ۱۹۷۳).

نظریه آدلر:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...