روای می‌گوید، من به کوفه آمدم، زراره را ملاقات کردم و کلام امام (ع) را به او رساندم ولی از لعن امام (ع) چیزی به او نگفتم و این که امام (ع) فرمود او دروغ می‌گوید.راوی می‌گوید، که زراره گفته است،حضرت (ع) با همین بیانش استطاعت را مطرح کرده است.[۱۷۷]
پس معلوم است استطاعات قبل از فعل بوده‌‌، و اینکه استطاعت ربطی به وقوع فعل ندارد، فعل چه واقع بشود یا نه، اثباتاً و نفیاً ربطی به مفهوم استطاعت ندارد. به عبارت دیگر زراره یک سوال فقهی کرد و بعد آنرا درمباحث کلامی تسرّی داد.
این برداشت زراره در مقابل قول هشام است که اگر فعل واقع نشد، معلوم می‌شود مستطیع نبوده است. پس اینجا این اختلاف طبق این نقل کاملاً ظهور پیدا کرده است که زراره با همان اندیشه‌ای که اشعری نقل می‌کند استطاعت را عرضه می‌کند و استفاده او هم از یک بحث فقهی بوده است.
روایت دیگری باز هم از دیدگاه زراره مطرح شده است‌:
ولیدبن صَبِیْح می‌گوید در مدینه از کنار روضه رسول مکرّم اسلام (ص) عبور می‌کردم، دیدم مردی در روضه نشسته که خیلی جذّاب است. دقت کردم دیدم زراره است.
می‌گوید، زراره از من درخواست کرد که از امام (ع) یک وقت ملاقات برای او بگیرم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

راوی می‌گوید، به امام (ع) عرض کردم که زراره از شما وقت ملاقات می‌خواهد، حضرت دستی به محاسنشان زدند بعد فرمودند، به او وقت ملاقات نده‌. چرا که او در این سن پیری می‌خواهد با من در مورد قَدَر بحث کند، و این دین من و اجداد من نیست.
نکته آن است که استطاعت در مفهومی که زراره بیان می‌کند لازمه‌اش تفویض است. یعنی اگر کسی با توجه به منطق اهل بیت (علیهم السلام) که می‌فرمودند، لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، [۱۷۸] قائل باشد که خداوند متعال استطاعت و قدرت را به انسان داده است و انسان قبل الفعل تمام عناصر انجام فعل را در اختیار دارد، در منطق و ادبیات اهل بیت (علیهم السلام) این قدر و تفویض است.چنانکه از طرف دیگر اگر کسی قائل باشد که به ما اصل استطاعت داده نشده و هر کار و فعلی که ما انجام می‌دهیم، فعل خداست، یا مشیت و تقدیر خداوند متعال است، این جبر است و اهل بیت (علیهم السلام) فرمودند، در فعل انسان جبری وجود ندارد.
بعد حضرت (ع) در ادامه می‌فرماید، زراره می‌خواهد مرا با نظریه استطاعت خودش همراه کند، و به نظر می‌رسد چون زراره یکبار در بحث پیرامون آیه (ولله علی الناس حجّ البیت‌…) این کار را کرد و از یک بحث فقهی به یک بحث کلامی ورود پیدا کرد، حضرت به ولیدبن صبیح فرمود، فعلاً به او جازه ملاقات ندهد. بعد حضرت (ع) فرمودند، این دین من و اجداد من نیست‌.[۱۷۹] این تعبیر در احادیث مختلف نسبت به روات مختلف، از جمله درباره زراره بیان شده است.[۱۸۰]
از جمله روایت دیگری که علامه مجلسی (ره) از قول‌کشّی نقل می‌کند:
حریز می‌گوید من به سمت فارس می‌خواستم حرکت کنم و محمد حلبی[۱۸۱] هم با ما به سمت مکه می‌خواست حرکت کند. تا اینکه همه به منطقه حنین رسیدیم.
من از حلبی پرسیدم که آیا از امام صادق (‌علیه السلام) حدیث تازه‌ای شنیده‌ای برای ما نقل کنی؟.
گفت: بله، روایتی برای تو نقل می‌کنم که با اندیشه ات مخالف است. از حضرت (ع) درباره استطاعت پرسیدم، حضرت(ع) فرمود این دین من و اجداد من نیست. (نکته قابل توجه آنکه یکی از قراینی که نشان می‌دهد واژه استطاعت از واژه‌های اصیل دینی نیست، تکرار این تعبیر است. زیر اگر این واژه، از واژه‌های کلیدی درون گفتمان اصلی اهل بیت (علیهم السلام) بود، این تعبیر آنهم با این تکرار درست نمی‌بود).
گفتم الان سینه‌ام خنک شد و یا بعبارتی الان راحت شدم (چون در ذهنم بود که مسأله استطاعت با مبانی فکری ما نمی‌سازد، با این فرموده شما خیالم راحت شد)‌.
به خدا قسم مریض‌های اهل نظریه استطاعت را عیادت نمی‌کنم و در تشییع جنازه آنها شرکت نمی‌کنم و زکات مالم را به آنها نمی‌دهم.
حریز می‌گوید، حضرت (ع) به من فرمود، تو چه چیزی گفتی؟! من هم دوباره کلام خودم را تکرار کردم.
حضرت (ع) فرمود، این حرف تو نادرست است، پدرم فرموده است، اینها از کسانی‌اند که آتش جهنم بر آنها حرام است. (بعبارت دیگر اینها مومن و شیعه‌اند).
به حضرت (ع) عرض کردم، پس این چه تعبیری است که شما مطرح فرمودید که این مسأله و این اعتقاد، دین من و اجداد من نیست؟ حضرت (ع) فرمود، مقصودم از این کلام کسی است که دیدگاه زراره را داشته باشد، است. [۱۸۲]
نکته جالب آنکه تعبیر آخر امام (ع) که مراد من از آن جمله‌ای که گفتم، زراره و کسی که دیدگاه زراره را دارد این است که، امام (ع) بین کسی که قایل به اصل استطاعت است و کسی که استطاعت را بگونه‌ای تبیین می‌کند که به تفویض و قدری می‌ انجامد تفاوت می‌گذارد.
زیرا که حلبی برداشتش از روایت امام (ع) این بود که هر کس که قائل به استطاعت است از دین خارج است. ولی حضرت (ع) فرمود، ما استطاعت را در جایی قبول نداریم که به تفویض منجر شود و از خط فکری اهل بیت(علیهم السلام)خارج شود.
نکته قابل توجه دیگر آنکه ائمه (علیهم السلام) در مقابل قول به تفویض به همان اندازه مبارزه کردند که در مقابل قول به جبر مبارزه کردند، بلکه شدیدتر.
فرمودند، کسی که قائل به جبر می‌شود خداوند را از عدالت خارج می‌کند و کسی که قائل به تفویض می‌شود خداوند را از سلطنت می‌اندازد.[۱۸۳]
زیرا کسی که قائل به جبر است می‌گوید خداوند بر بندگانش ظلم کرده، چونکه مجبورشان می‌کند و بعد هم به جهنم می‌برد، و کسی هم که می‌گوید تفویض، او اساس ربوبّیت خداوند متعال را نادیده گرفته است. زیرا اساس ربوبیّت، مشیّت است و تفویض با مشیّت سازگار نیست.
حال در مقابل جریان فکر زراره، روایات زیادی داریم که ائمه(علیهم السلام) مراد از استطاعت را تبیین کرده‌اند.
در ادامه این بحث به روایاتی می‌پردازیم که از خاندان زراره نقل شده است. بویژه از حمزه بن حمران بن اعین، دسته‌ای از روایات نقل شده که با همین حساسیتی که روی خاندان زراره است که قول استطاعت به آنها منسوب است، خدمت امام (ع) آمده و در باب استطاعت عرض عقیده کرده است.
و بعدامام (ع) فرمودند، بله این تعبیر تو و تبیین تو از دین من و دین آباء من است. مقایسه این تعابیری که در روایات حمزه بن حمران بن اعین آمده است با روایاتی که از زراره وجود دارد، نقطه انتقاد و مرکز ثقل‌‌، نقد ائمه(ع) را نشان می‌دهد. به عنوان مثال مرحوم مجلسی (ره) از توحید صدوق(ره) روایتی را نقل می‌کند که مرحوم کلینی هم در اصول کافی در بحث استطاعت همین روایت را ذکر فرموده است.
عبید بن زراره، فرزند زراره از پسر عمویش حمزه بن حمران این روایت را نقل می‌کند:
می‌گوید از امام صادق (‌علیه السلام) در مورد استطاعت پرسیدم که نظر شما درباره استطاعت چیست؟ حضرت (ع) جواب مرا نداد.
تا اینکه یک بار دیگر به حضرت امام صادق(‌علیه السلام)رسیدم، عرض کردم در بحث استطاعت من شبه‌ای دارم که تا مطلب را از خودتان نشنوم از ذهنم خارج نمی‌شود.
حضرت (ع) فرمود، آن اندیشه‌ای که در باب استطاعت در قلب توست به تو ضرری نمی‌رساند. عرض کردم، اجازه بدهید آنرا بیان کنم، و اینکه من به چنین چیزی اعتقاد دارم،گفتم دیدگاه من دو پایه دارد، از یک طرف معتقدم خداوند متعال بنده‌ای را تکلیف نمی‌کند مگر اینکه به او استطاعت و طاقت بدهد، و از طرف دیگر می‌گویم، که انسانها هر فعلی را که انجام می‌دهند بر اساس مشیّت و اراده و قضاء و قدر خداست. حضرت (ع) فرمود، این دین خداوند متعال است و من و اجداد من بر همین دین هستیم. [۱۸۴]
روایت دیگر باز از بحارالانوار جناب مجلسی نقل شده است‌:
حمزه بن حمران می‌گوید به امام صادق (ع) عرض کردم، ما یک نظری داریم و به این نظر هم اعتقاد داریم. حضرت (ع) فرمودند، بگو، گفتم ما اعتقاد داریم که خداوند متعال امر و نهی کرده است، اجل افراد و آثار را برای هر فرد همانگونه که تقدیر کرده و اراده کرده به همان شکل انجام می‌دهد.
خداوند متعال بر اساس تقدیر، کتابت نموده است و همینطور اعتقاد داریم که خداوند متعال در انسانها استطاعتی برای اطاعت و برای دوری از نهی خود قرار داده است. بعد حضرت (ع) فرمود، حرف حق همین است به شرطی که به این طرف و یا آن طرف متمایل نشوید. (به عبارت دیگر حضرت (ع) می‌خواهند تذکر دهند که اگر جانب تقدیر و مکتوب بودن را تقویت کنید به صورتی که استطاعت از بین برود،بیراهه و جبر است و اگر جانب استطاعت را تقویت کنید بصورتی که باعث تفویض شود، باز بیراهه است و غیرمقبول. [۱۸۵] از حمزه بن حمران و روات دیگر شبیه به این روایت نقل شده است. [۱۸۶] با بیان این روایات معلوم شد که اصل اعتقاد به استطاعت مورد پذیرش است همانگونه که جناب زراره (ره) هم آنرا پذیرفت ولی از آنجا که مسأله استطاعت با مسأله مشیّت، تقدیر، کتابت و اجل همراه نشد و به تفویض می‌رسید مورد نقد ائمه (علیهم السلام ) و اصحاب دیگر ائمه واقع شد.
حال سوال مهم دیگر این است که آیا زراره از این قول خودش عدول کرده و بازگشت نموده است یا خیر؟
از روایاتی که در کتب شیعه آمده وبعضی از مصادر شیعه هم ذکر کرده‌اند، روشن می‌شود که جناب زراره مسأله تقدیر خداوند را از ائمه (ع) نقل کرده و پذیرفته است. در آن روایات بحث خاص استطاعت مطرح نمی‌شود، ولی در واقع بحث نقطه مقابل استطاعت از ناحیه زراره مطرح است.
مثلاً در این روایت که از زراره نقل شده چنین آمده است:
شخصى از جناب صادق علیه السّلام پرسید از معنى قول خداوند متعال :‏ وَ قَدْ کانُوا یُدْعَوْنَ‏ إِلَى‏ السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ‏ . یعنى بتحقیق که‌‌، بودند مجرمان که تکلیف کرده میشدند بسجود در حالى که سالم بودند در دنیا، آن جناب فرمود: یعنى مستطیع سجود بودند و می‌توانستند که فراگیرند عمل مأمور را و ترک نمایند عمل منهى را و باین امتحان شدند. [۱۸۷]
در این روایت استطاعت را به سلامت و صحت تعبیر شده است، بعبارت دیگر این همان چیزی است که اشعری هم به زراره نسبت می‌دهد.
اما در روایت‌های دیگری نشان می‌دهد که جناب زراره بحث تقدیر و کتابت را پذیرفته است.
مثل این روایت‌:
زراره از امام صادق نقل می‌کندکه این آیه در رد قدریه نازل شده است (ذوقوا مسّ سقر، انّا کلّ شیء خلقناه بقدر [۱۸۸] ). [۱۸۹]
در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مى‏شوند (و به آنها گفته مى‏شود) بچشید آتش دوزخ را. ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم. که در واقع این روایت ردّ قدریه است، همان کسانی که قائل به تفویض بوده‌اند.
روایت دیگر:
زراره می‌گویداز امام باقرو امام صادق(‌علیهماالسلام) درباره معنای این آیه پرسیدم (و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه- اعمال هر انسانى را به گردنش قرار داده‏ایم-[۱۹۰] )فرمودندمراد آن تقدیری است که خداوند مقدر کرده است‌. [۱۹۱]
که مراد از آیه (و کل انسان الزمناه‌….) معنای الزمناه تقدیری است که خداوند برای او قرار داده است.
در پایان توجه به این نکات لازم است، که ما باید آراء جناب زراره را تحلیل کنیم که آیا زراره در زمانی که قائل به قول استطاعت بوده مسأله تقدیر الهی را منکر بوده است؟به آن معنایی که در هشام و سایر متکلمان شیعه معتقداند و یا نه؟یا آنکه او بین نظریه تقدیر الهی و نظریه استطاعت نمی‌توانست جمع کند؟‌.
اما اینکه جناب زراره مسأله عمومیت تقدیر را قبول نداشته است، قابل قبول نیست، زیرا اوّلاً از مسلمات اعتقادات اهل بیت(علیهم السلام)در آن زمان بوده که بدون آن مسأله لاجبر و لاتفویض نفی می‌شد و تبدیل به تفویض تنها می‌شد و ثانیاً روایات اخیری که از زراره نقل کردیم نشان می‌دهد که ایشان مسأله تقدیر و کتابت را قبول داشته است.
لذا احتمال بر این است که جناب زراره نظریه تقدیر عام الهی را قبول دارد،و از طرف دیگر نظریه استطاعت را هم قبول دارد، اما چون معتقد است بنابر مذهب اهل بیت (علیهم السلام) اگر استطاعت مع‌الفعل باشد یعنی به چیز دیگری به نام مشیّت و تقدیر مقید شود جبر می‌شود وجبر باطل است نتوانسته بین این دو وجه جمعی ارائه دهد ‌.
لذا اگر این فرضیه درست باشد می‌توانیم اینگونه بگوئیم که زراره استطاعت را قبول دارد. – اینکه گفتیم ائمه (علیهم السلام) هم اصل استطاعت را قبول داشتند، که وقتی حلبی مطلق استطاعت را رد کرد حضرت فرمود، این چه حرفی است که تو بیان می‌کنی؟! – ازطرفی قائل به قدر هم است، یعنی نفی جبر را هم که مذهب اهل بیت (علیهم السلام) است را قبول دارد. لذا مشکل او و اصحاب او این بود که چگونه می‌توان نظریه استطاعت را پذیرفت ولی استطاعت را مقید به قید مشیّت کرد؟ شاهد ما این است که تمام این اقوال و آراء در روایات زراره وجود دارد. بیان کردیم که زراره حتی از وجود نازنین امام باقر وامام صادق علیهما السلام مسأله تقدیر را مطرح می‌کند. اضافه بر اینکه هیچ کس هم نگفته که زراره قایل به مسأله تقدیر نیست. زیرا اگر چنین قائلی وجود می‌داشت حتماً می‌بایست میان شیعه مطرح می‌شد. حال آنکه چنین مسأله‌ای اصلاً طرح نشده است.
لذا به نظر می‌رسد جناب زراره به لحاظ یک نظریه کامل نتوانسته آن مسأله را حل کند. اما اینکه معروف است جناب هشام بن حکم (ره) قهرمان نظریه‌پردازی در شیعه است، یک جهت آن است که، هشام بن حکم در این مسأله وارد شده و نظریه‌پردازی کرده است. اینکه کسی استطاعت را مقید به مشیّت و تقدیر خداوند متعال کند مسأله ساده‌ای نبوده است، این همان اتهام اعتقاد به جبر است که به شیعه نسبت داده شده که تاکنون هم در کتب اهل سنت مانده و دائم هم چاپ می‌کنند‌‌،این مساله ریشه در همین حرف دارد که شیعه می‌گوید استطاعت مطلق نیست. چون شیعه استطاعت را مقید به تقدیر و مشیّت می‌کرد و از دیدگاه آنها این جبر بود.
حضرت آیت الله سبحانی درکتاب رسائل ومقالات ذیل عنوان، الکلام الشیعی الامامی فی قفص الاتهام‌‌، این اتهامات رابیان کردندوبه آنها پاسخ داده‌اند.[۱۹۲]
همچنین در کتاب مستدرکات اعیان الشیعه ذیل بحث هشام بن الحکم آمده است‌: اهل سنت اورا جزء مجبره معرفی می‌کنند. ودرآنجاازعلماء بزرگ اهل سنت این اتهام را نقل قول می‌کند.[۱۹۳]
لذا می‌توان اینگونه گفت‌‌،که اگر از لحاظ کلامی مسأله را بکاویم می‌فهمیم که جناب زراره با همه جلالت قدرش بخاطر صعوبت مسأله،در بحث استطاعت چنین فکر کند و آن را به صورت مطلق مطرح می کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...