• دگرسالاری اخلاقی
    • خودسالاری نسبی در پذیرش و / یا ایجاد قواعد اخلاقی
    • خودسالاری اخلاقی

فصل پنجم: نتیجه‌گیری

مقدمه
مسأله‌ای که در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفته است در واقع، برآمده از کنجکاوی‌هایی بوده که همواره ذهن پژوهش‌گر را در مواجهه با تحول در پای‌بندی دینی اطرافیان و به‌ویژه دانش‌جویان به خود مشغول می‌کرده است؛ کنجکاوی‌هایی نظیر این‌که اساسن چرا دین‌داری مردمان دست‌خوش تحول می‌شود؟ و روال این تحولات چه سمت‌و‌سویی در پیش می‌گیرد؟ تمایل به در محک تجربه گزاردن این کنجکاوی نظری در پژوهش حاضر موجب بررسی تجربی این دو پرسش توصیفی و تبیینی شد که ۱- ابعاد و وجوه دین‌داری مردمان در طول زنده‌گی‌شان از چه ویژه‌گی‌هایی برخوردار بوده و در هر دوره دچار چه تغییراتی شده و چه رنگ‌و‌بویی به خود گرفته است و ۲- علت‌ها و تجربیاتی که موجب سربرآوردن چنین تحولی در دین‌داری افراد شده‌اند، کدام‌اند.
بدین منظور، شماری از دانش‌جویان دانش‌گاه خوارزمی برای انجام مطالعه انتخاب شدند چرا که به نظر می‌رسد محیط دانش‌گاه بستری را فراهم می‌کند که در آن احتمال وقوع نوگروی دینی در میان بازی‌گران آن، بیش از سایر محیط‌ها است. درواقع، بسیاری از نظریات موجود در باب تغییرات دین‌داری تأکید زیادی بر نقش مدرنیته به‌عنوان نیرویی متکثر‌کننده و یا دنیوی‌کننده در بروز تحول در سپهر دینی جوامع مدرن ـ چه در سطح نهادی و چه فردی ـ دارند. بر این اساس، این تغییرات را بیش از هر کجا در محیط‌هایی می‌توان یافت که بیش‌ترین تأثیر را از وضعیت مدرن می‌پذیرند و همان‌طور که در فصل اول ذکر شد، به نظر می‌رسد محیط دانش‌گاه به‌عنوان نهادی مدرن در سطح میانی جامعه بستر مناسبی را برای مطالعه‌ی تغییر ارزش‌ها و نگرش‌های افراد فرام می‌کند چرا که در محیط دانش‌گاه، هم‌زمان افرادی از فرهنگ‌های مختلف با مشرب‌های فکری و گرایش‌های اعتقادی متفاوت حضور دارند و یک چنین محیط متکثری زمینه‌ای را برای رویارویی با افکار وعقاید متنوع فراهم می‌کند و این خود احتمال بروز تغییر در نظام فکری و اعتقادی افراد را افزایش می‌دهد. به‌ویژه این‌که بسیاری از دانش‌جویانی که از زمینه‌ی فرهنگی نسبتن سنتی‌ برخورداراَند، با ورود به دانش‌گاه و فراگیری علوم و مواجهه با اندیشه‌های نو و به‌کارگیری راه‌بردهای تفکر عقلانی و تربیت انتقادی، این تعامل و / یا کشمکش نیروهای سنتی و مدرن را بیش از هر قشر دیگری تجربه می‌کنند و تغییرات بیش‌تری را در این زمینه از سر می‌گذرانند. از این‌رو، مطالعه‌ی حاضر در محیط دانش‌گاه و بر روی شماری از دانش‌جویان دانش‌گاه خوارزمی انجام شده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

اما برای مطالعه‌ی زنده‌گی دینی افراد، ناگزیر از مراجعه به دنیای ذهنی عاملان و بیرون کشیدن روایت آنان از زنده‌گی دینی‌شان هستیم، چرا که تنها بدین طریق می‌توان آن‌دسته از تجربیات زیسته‌ای که به نظر می‌رسد بر دین‌داری افراد تأثیر گذاشته را رصد کرده و نیز سمت‌و‌سوی تغییرات به‌وجود‌آمده در دین‌داری هر کدام از آنان را مشخص کرد. بدین منظور، با تلفیق دو شیوه‌ی جذب مشارکت‌کننده‌گان، یعنی روش زنجیره‌ای و روش خوشه‌ای مشارکت‌کننده‌گان مورد نظر انتخاب شده و سرانجام پس از حصول اشباع نظری، فرایند تحلیل مصاحبه‌ها با بهره گرفتن از روش تحلیل مضمون ولکات آغاز شد؛ روشی که در میان انواع شیوه‌های تحلیل مضمون، خصلتی زمان‌مند و روایت‌محور دارد و با بهره گرفتن از آن می‌توان پاره‌روایت‌های بازگوشده‌ی افراد از زنده‌گی دینی‌شان به‌طور خاص و کل زنده‌گی‌شان به‌طور عام را در کنار هم قرار داده و پیوستار علّی ماجراها را در یک بستر زمان‌مند ترسیم کرد.
اما در طول مصاحبه با دانش‌جویان می‌بایست به‌دنبال چه خصیصه‌هایی بود و چه معیارهایی را برای تحول در پای‌بندی افراد در نظر گرفت؟ به‌عبارتی، چه شاخصه‌ها و معیارهایی را می‌بایست در تحلیل وضعیت دین‌داری افراد لحاظ کرد تا بتوان تغییر در پای‌بندی نسبت به این شاخصه‌ها را معادل تحول در پای‌بندی دینی افراد دانست؟ در این پژوهش، تلاش شد تا دین‌داری دانش‌جویان بر اساس چهار بعد باور دینی، مناسک دینی، ایمان دینی و اخلاق دینی مورد بررسی قرار گیرد. در این میان، مداقه‌ی بیش‌تری بر سر تعریف اخلاق دینی صورت گرفته چرا که به گمان نگارنده، در مدل‌های معمول سنجش دین‌داری در ایران و نیز در بسیاری از پژوهش‌های داخلی، تفکیک مشخصی میان وجوح مختلف اخلاق‌ صورت نگرفته و وجه تمایز اخلاق‌ دینی از سایر گونه‌های زیست اخلاقی مشخص نگردیده است. بر این اساس، کل ساحت اخلاق به سه دسته‌ی اخلاق دینی، اخلاق دنیوی و «اخلاق مبتنی بر گرایش به امر متعالی» (فراست‌خواه، ۱۳۸۹: ۱) تقسیم شده است که از این میان، اخلاق دینی خود به دو دسته‌ی اخلاق دینی متعبدانه و اخلاق دینی بازاندیشانه تقسیم شده که شرح هرکدام از آن‌ها در فصل دوم آمده است.
در این پژوهش، تحول در پای‌بندی دینی افراد از منظر دیگری نیز دسته‌بندی شده است و آن، تقسیم فرایند نوگروی دینی افراد به دو گونه‌ی نوگروی «حاد» و «غیرحاد» است (خضرائی، ۱۳۸۸). «نوگروی غیرحاد به معنای تغییر در باورهای دینی فرد، بدون ترک آن دین است. به‌عبارتی، تحوّل دینی فرد در درون یک نظام اعتقادی، که در آن، فرد نسبت به پاره‌ای اعتقادات خود تجدید نظر می‌کند؛ خواه در مسیر تقویت آن‌ها و خواه در مسیر تضعیف آن اعتقادات». نوگروی حاد نیز بهمعنی «بروز تغییر بنیادین در نظام اعتقادی و حرکت از یک نظام اعتقادی به نظام اعتقادی دیگر است» (همان).

۵-۱ ملاحظاتی نظری در باب نتایج پژوهش

در فصل چهارم و در بحث از زنده‌گی دینی اولیه‌ی مشارکت‌کننده‌گان، از وضعیت اجتماعی یک‌پارچه‌ای سخن به میان آمد که بنا به تعبیر برگر، بر زنده‌گی افراد «نظم معنایی یک‌پارچه‌ساز»ی را حاکم می‌کرد و بدین طریق، زیست‌جهان اجتماعی مشترکی را برای آنان سامان می‌داد که از طریق آن، تعابیر و تفاسیر مشارکت‌کننده‌گان از واقعیت، تحت تأثیر تفسیری جامع از واقعیت که فرهنگ غالب ارائه می‌داد، یک‌پارچه می‌شدند. اجتماعی‌شدن در یک چنین بافت یک‌دستی موجب می‌شد که افراد بر اساس جهان‌بینی دین‌مدارانه‌ای که نظام فرهنگی به آنان ارائه می‌کرده است، ذخایر طرح‌های تفسیری و کلان‌روایت‌های اجتماعی موجود در فرهنگ غالب (که عمدتن دین‌مدارانه و سنت‌محور بوده است) با جهان مواجه شوند و آن‌ را تفسیر کرده کنند.
در زنده‌گی اولیه‌ی مشارکت‌کننده‌گان، جامعه عمدتن از طریق نهاد خانواده و نهادهای آموزشی موفق شده بود افراد را در مسیر واحدی از جامعه‌پذیری دینی قرار دهد و هویت‌های دینی‌ای را برای آنان برسازد که کم‌ترین انحراف را از معیارهای تعریف‌شده‌ی اعتقادی و ارزشی داشته باشد. از این‌رو، دین‌داری بسیاری از مشارکت‌کننده‌گان مادامی که در چنین جهانی به سر می‌بردند هم‌چنان یک‌دست و ساکن باقی مانده و تعابیر و تفاسیری که آنان از امور و پدیده‌ها به‌دست می‌داده‌اند تحت تأثیر فرهنگ دینی غالب، تعابیری دینی و سنتی بوده و نیز دین‌داری آنان و نوع نگاه‌شان به دین تحت تأثیر این فرهنگ، کماکان سنتی و یک‌دست بوده است. در همین‌ راستا، نتایج پژوهش از یک‌سان بودن دین‌داری مشارکت‌کننده‌گان در هر چهار بعد دین‌داری در زنده‌گی اولیه‌‌ی افراد حکایت می‌کند؛ مشابهت‌هایی نظیر تلقی آنان از خدا به‌عنوان ناظری شخص‌وار؛ برجسته بودن وجه قهار خداوند و ترس آنان از عذاب و عقاب اخروی؛ وجود احساس گناه؛ نیت از اجرای مناسک دینی؛ اخلاق‌ورزی مبتنی بر پاداش و خسارت و یک‌سان بودن منبع اخلاق‌ورزی؛ برجسته‌بودن تفکر اسطوره‌ای در اعتقادات دینی و سایر ویژه‌گی‌هایی که در فصل چهارم در بحث از زنده‌گی دینی اولیه‌ی دانش‌جویان شرح داده شد. به‌طور کلی می‌توان دست فرهنگ دینیِ سنتی را در سامان دادن دین‌داری افراد در زنده‌گی اولیه‌شان به‌وضوح مشاهده کرد.
علاوه‌بر نقش عوامل فرهنگی و اجتماعی در جهت‌دهی به حیات دینی افراد، ویژه‌گی‌های دین‌داری افراد در هر دوره از زنده‌گی‌ را می‌توان متأثر از عوامل روان‌شناختی نیز دانست و در همین راستا، کوشش‌های فراوانی از سوی روان‌شناسان دین جهت واکاوی دین‌داری افراد صورت گرفته است. برخی از روان‌شناسان بر نقش هوش معنوی افراد در گرایش آنان به سمت امور معنوی و دینی تأکید می‌کنند. برخی نیز دین‌داری مردمان را تابعی از مراحل رشد شناختی آنان قلمداد می‌کنند. از نظر ساختارگرایان شناختی، رشد فکری در افراد طی توالی نامتغیری از مراحل صورت میگیرد که در میان تمامی فرهنگها نمودی مشابه دارد و تنها تمایز و تفاوت آن در فرهنگهای مختلف، تسریع یا تأخیر در دستیابی به مراحل است.
نتایج نشان داد که به موازات رشد سطح شناختی افراد، بسیاری از باورهای آنان و نیز معیارهای اخلاق‌ورزی‌شان دست‌خوش تغییر شده است. برای مثال، در حالی که در سطوح پایین‌تر رشد شناختی، معیارهای اخلاقی از جانب یک نیروی مطلقهی بیرونی (خدا، خانواده و…) تعیین میشد و دانش‌جویان جهت گریز از تنبیه و یا کسب پاداش مجبور بودند از چنین قواعد مطلقی پیروی کنند (سطح اول از مراحل رشد اخلاقی کلبرگ؛ اخلاق پیشاعرف‌نگر)، به موازات افزایش رشد شناختی، دلایل پای‌بندی آنان برای پای‌بندی به اخلاقیات معطوف به حفظ نظم اجتماعی می‌شود (سطح دوم از مراحل رشد اخلاقی کلبرگ؛ اخلاق عرف‌نگر). هم‌چنین، بسیاری از مشارکت‌کننده‌گان دریافته‌اند که میان دو معیار پذیرفتهشدهی اخلاقی ـ که عمدتن یکی از این دو معیار، معیاری دینی است ـ تضاد وجود دارد و آنان با ایجاد بازاندیشی و تعدیل در حیات اخلاقی خود به نوعی این اختلاف را برای خود حل و فصل کرده‌اند (سطح سه‌وم از مراحل رشد اخلاقی کلبرگ؛ اخلاق پساعرف‌‌نگر). آنان دیگر از نارساییهای موجود در برخی از قواعد اخلاق دینی و / یا عرفی آگاه شده‌اند و دریافته‌اند که انسان‌های متفاوت و فرهنگ‌های متفاوت میتوانند عقاید و ارزشها و اخلاقیات متفاوتی داشته باشند. همین نکته موجب بروز تحول در پای‌بندی اخلاقی بسیاری از مشارکت‌کننده‌گان شده است. لذا در کنار عوامل اجتماعی مؤثر بر تحول در پای‌بندی دینی (و در این مورد خاص؛ تحول در پای‌بندی اخلاقی) عواملی روان‌شناختی‌ نیز دست‌اندکار‌اّند که کلبرگ و سایر روان‌شناسان شناختی، عامل رشد شناختی را در این تحول موثر می‌دانند و نتایج پژوهش حاضر، گواه بر صحت مدعای نظری این نظریه‌پردازان است. البته باید افزود که رشد شناختی افراد مورد مطالعه ـ آن‌گونه که در پژوهش‌های روان‌شناختی معمول است ـ از طریق آزمون‌های روان‌شناختی اندازه‌گیری نشده است. در این میان، به تأسی از آن‌چه روان‌شناسان شناختی ادعا می‌کنند، فرض پژوهش‌گر این است که هر فردی از زمان کودکی تا دوران بلوغ مراحل یک‌سانی از رشد شناختی را طی می‌کند اگر چه سطوح این رشد برای هر فردی ممکن است متفاوت از سایرین باشد. لذا بر این اساس می‌توان ادعا کرد که افراد مورد مطالعه همه‌گی سطحی از رشد شناختی را در زنده‌گی خود تجربه کرده‌اند. هم‌چنین، با مطابقت کیفیت‌ قضاوت‌های اخلاقی مشارکت‌کننده‌گان در طول زنده‌گی‌شان با سطوح رشد اخلاقی کلبرگ که اساسن خصلتی شناختی ـ ساختاری دارد، می‌توان مصادیقی از بروز تحول در سطح شناختی مصاحبه‌شونده‌گان به دست داد.
به موازات افزایش رشد شناختی افراد، باورهای دینی آنان نیز دست‌خوش تغییر می‌شود. نتایج نشان داد که با افزایش رشد شناختی مشارکت‌کننده‌گان، بسیاری از اندیشه‌های جزمی و اسطوره‌ای از نظام باورهای آنان رخت‌بربسته و همین نکته پای‌بندی اعتقادی آنان را دچار تحول کرده است. برای فاولر، این تحول مساوی است با حرکت از ایمان قشری ـ اسطوره‌ای به ایمان ترکیبی – عرف‌نگر و ایمان فردگرایانه ـ اندیشه‌وار؛ حرکتی که طی آن افراد از نظام باورهای خود اسطوره‌زدایی می‌کنند و به جهت چنگیازیدن به گزارههای منطقی، به تقلیل نمادهای موجود در نظام باورهای خود می‌پردازند؛ گزارههای منطقیای که عاری از نمادپردازی و تفکر اسطورهای هستند. بسیاری از مشارکت‌کننده‌گان در زنده‌گی فعلی‌شان تمایل دارند که انجام مناسک را در متن تجربه‌ی فردی خود قرار دهند. همان‌گونه که در فصل چهارم ذکر شد، آنان وقتی که نماز می‌گذارند، باز منتظر نوعی تفاوت هستند که به نحو ذهنی و انفسی تجربه می‌شود و در متن تجربه‌ی فردی‌شان معنا یافته و تفسیر می‌شود. این مسأله را می‌توان متأثر از قدر اهمیتی دانست که زنده‌گی مدرن به فردیت سوژه‌ و تجربه‌ی فردی او می‌بخشد. دیگر التزام به مناسک و باورهای دینی لزومن به جهت هم‌نوایی با گروه دینی انجام نمی‌گیرد و با عبور از مرحله‌ی قشری ـ اسطوره‌ای مدل فاولر، آنان دیگر به پذیرش بی‌چون‌و‌چرای آن‌چه صورت‌های اقتدار بیان می‌کنند و پذیرش سطحی آنچه این صورت‌های اقتدار مشخص میکنند، تن درنمی‌دهند و این‌چنین است که تحول در سطوح شناختی آدمیان به تحول درک آنان نسبت به معانی، نمادها و قواعد اخلاق دینی راه می‌برد.
در این‌جا باید این نکته روشن شود که اگر چه فاولر یک ساختارگرای شناختی نیست و مدل او را نمی‌توان یک مدل شناختی دانست، اما ویژه‌گی‌هایی که او در مدل خود برای چهار سطح اول ایمان در نظر می‌گیرد متأثر از سطح رشد شناختی آدمیان است. رشد شناختی افرد با تأثیری که بر قوای استدلالی آنان می‌گذارد نقش مهمی در پذیرش و یا رد باورها از طرف آنان دارد و از آن‌جا که حصول ایمان نسبت به اموری خارج از باورهای فرد امری ناممکن است، لذا تحول شناختی افراد می‌تواند تحول در ایمان آنان را به دنبال داشته باشد. برای مثال، مادامی که ویژه‌گی‌های شناختی فرد به او اجازه‌ می‌دهند که به وجود بابانوئل باور داشته باشد این امکان فراهم می‌شود که فرد نسبت به این شخصیت و امثالهم ایمان حاصل کند (ایمان قشری ـ اسطوره‌ای) در این‌جا، باور فرد به وجود بابانوئل مقوّم ایمان او است. اما آن‌گاه که فرد با توسل به گزاره‌های منطقی‌، به تقلیل نمادهای موجود در نظام باورهای خود می‌پردازد (Roberts, 1990:131) و از نظام اندیشه‌گی خود اسطوره‌زدایی می‌کند، ایمان فردیت‌یافته و اندیشیده‌ای حاصل می‌شود که در آن پذیرش قلبی اسطوره‌ها رخت برمی‌بندد (ایمان فردگرایانه ـ اندیشه‌وار).
اما نقش زنده‌گی مدرن در این میان چیست و چرا نقطه‌ی عطف تحول در پای‌بندی دینی دانش‌جویان درست در سال‌های آغازین ورود آن‌ها به محیط تهران و دانش‌گاه قرار دارد؟ به نظر می‌رسد که مباحث مربوط به تکثرگرایی پیتر برگر و مدرنیته‌ی دینی دانیل هرویولژه به‌خوبی قدرت تحلیل این مسأله را در بافت مورد مطالعه دارند و در این پژوهش، در تمامی یافته‌های مربوط به محیط اجتماعی افراد، صحت مدعای نظری این دو تن مشهود است. در واقع، به موازات ورود دانش‌جویان به دانش‌گاه و محیط تهران، بخشهای گوناگون زنده‏گی آنان به تعبیر برگر تحت تأثیر «جهانهای معنایی و تجربی» متفاوتی قرار گرفته (برگر، برگر و کلنر:۷۵) و خود را با جهانهای زیست متفاوتی روبه‏رو دیده‌اند و این «چندگانهگی» به حوزهی افکار، عقاید و گرایش‌های آنان نیز تسری پیدا کرده است.
با توجه به اجتماعی‌شدن در یک وضعیت اجتماعی نسبتن همگن و قرار گرفتن در معرض یک نظم معنایی یک‌پارچه، پرواضح است که این چندگانه‌گی زیست‌جهان‌ها از همان آغاز چندان به درون جامعه‌پذیری اولیه‌ی مشارکت‌کننده‌گان راه نمی‌یابد. تنها در أثر قرار گرفتن در شبکه‌های ارتباط جمعی مدرن و افزایش آگاهی شهری است که آنان کثرت جهان‌های زیست را تجربه کرده، فرایند‌های جامعه‌پذیری ثانویه[۱۳۹] را از سر گذرانده و هر کدام از دانش‌جویان مسیرهای هویت‌یابی متفاوتی را در طول دوران دانش‌جویی خود سپری می‌کنند؛ مسیرهایی که بنا به تعبیر هرویولژه به سمت «قطبی‌شدن» و «ذهنی‌شدن» پیش می‌روند و دیگر مانند گذشته نمی‌توان آن‌ها را موروثی پنداشت (هرویولژه، ۱۳۸۰: ۲۹۴). از این‌رو، نه‌تنها بین ارزش‌ها، نگرش‌ها، اعتقادات و الزام‌های دانش‌جویان مختلف تکثر قابل ملاحظه‌ای مشاهده می‌شود، بل‌که هر کدام از آنان در طول زنده‌گی خود ‌جهان‌های زیست مختلفی را تجربه می‌کنند و این تجربیات منجر به شکل‌گیری هویت‌های دینی خاص هر فرد می‌شوند که در مواجهه با تغییرات پرشتاب اجتماعی ـ فرهنگی باز هم دست‌خوش تغییر می‌شوند. این تحولی است که در فصل چهارم تحت عنوان «نوگروی مکرر» از آن یاد شد و نشان داده شد که با أثر پذیرفتن از یک زمینه‌ی اجتماعی متکثر و تربیت انتقادی و عقلانی و نیز تأکید بر تجربه و سلوک فردی در باب جنبه‌های سوبژکتیو و نیز رفتاری دین، چه‌گونه اقامت جزمیِ مقدر شده از بالا در زیر سقف اعتقادی واحد برای آنان جای خود را به جست‌وجویی مداوم و پویا می‌دهد و این امر باعث سربرآوردن استنباط‌هایی از امر دینی می‌شود که هم فردی است و هم متفاوت و احتمالن باز هم در معرض تغییر. در چنین شرایطی است که سبک‌های متفاوتی از دین‌ورزی در میان مردمان سربرمی‌آورد که کیفیاتی متنوع و خصلتی سیّال دارند و با گذر زمان رنگ‌وبویی متفاوت از قبل به خود می‌گیرند. این واقعیت نه‌تنها هر گونه امکان سنجش میزان دین‌داری را ممتنع می‌کند، بل‌که حتا امکان رتبه‌بندی انواع دین‌داری را نیز با دشواری روبه‌رو می‌سازد؛ چنان‌که در پژوهش حاضر نیز می‌بینیم که تنوعات موجود در باب هر کدام از جنبه‌های دین‌ورزی دانش‌جویان به قدری است که به‌جز در مواردی، به‌سختی می‌توان درباره‌ی تحول صعودی و نزولی در دین‌ورزی افراد نظر قاطعی داد. برای مثال، درهم‌تنیده‌گی میان ساحت‌های دینی و دنیوی اخلاق در زیست اخلاقی دین‌داران بازاندیش و کثرت و تنوع دلایلی که هر فرد برای پای‌بندی به مجموعه‌ی افعال اخلاقی خود ارائه کرده سبب شده است نتوان در باب افزایش یا کاهش پای‌بندی اخلاقی فرد قاطعانه نظر داد.
گفته شد که با ورود دانش‌جویان به دانش‌گاه و محیط شهر تهران، بیش‌تر آنان با کثرت جهان‌های زیسته‌ و جهان‌های معنایی متعاقب با آن مواجه می‌شوند و این تکثر در جهان‌های معنایی موجب به‌ چالش کشیده‌ شدن تفاسیر جامعی می‌شود که در بافت سنتی از واقعیت به دست داده می‌شده است. فرد در ابتدا در مقابل این مشرب‌ها و شیوه‌های متفاوت درک جهان مقاومت و حتا مقابله می‌کند، به‌طوری که بسیاری از آنان از تجربه‌ی تنش حاصل از رویارویی با گرایش‌ها و تفاسیر مختلف دینی و غیردینی نسبت به امور در سال‌های آغازین ورود به دانش‌گاه خبر داده‌اند که در فصل چهارم به نمونه‌هایی از این دسته تنش‌ها اشاره شد. اما دیری نمی‌پاید که این مقاومت و مخاصمت جای خود را به تسامح و کنار آمدن با این گرایش‌های مخالف می‌دهد و فرد رفته‌رفته افکار و عقاید دگراندیشان را در أثر هم‌جواری با آن‌ها به رسمیت می‌شناسد. اما این هم‌جواری تأثیر مهم دیگری بر بسیاری از آنان دارد و آن سربرآوردن تشکیک در معتقدات یقینی و بروز بازاندیشی در زمینه‌ی باورهای دینی فرد به سبب أثرپذیری از دیگر گرایش‌ها است و این فرایند به‌مثابه‌ی یکی از عوامل مهمی عمل کرده که تحول در پای‌بندی دینی افراد را به‌دنبال داشته است؛ تحولی که همان‌گونه که در شکل زیر مشاهده می‌شود، به‌صورت فرآیندی و تدریجی رخ داده است و نه آنی.
تکثر تنش تسامح تشکیک تحول
شکل ۵-۱: فرایند تحول دینی در مواجهه با تکثر ارزشی
تنشی که در بالا از آن سخن به میان آمد چیزی شبیه همان تنشی است که جان لافلند در مدلی که برای تبیین نوگروی دینی ارائه داده است، آن را لحاظ کرده و معتقد است که چنین تنش‌هایی در مناسبات اجتماعی و میان‌فردی جوامعی که با تغییرات گسترده‌ی اجتماعی ـ فرهنگی روبه‌رو هستند، بیش‌تر مجال بروز پیدا می‌کند. لافلند معتقد است که افرادی که در چنین وضعیتی به نوگروی دینی روی می‌آورند، با این کار در پی حل‌و‌فصل این تنش از طریق اتخاذ چشم‌انداز دینی نوینی هستند که گروه دینی جدید پیش‌روی آن‌ها قرار می‌دهد. اتخاذ این چشم‌انداز دومین مرحله از مدل نوگروی لافلند را است. اما در زمینه‌ی مورد مطالعه‌ی این پژوهش، گروه‌های دینی نهادینه‌شده‌ی بدیلی چندان در دست‌رس دانش‌جویان قرار ندارند تا آنان از طریق پیوستن به این گروه‌ها تنش حاصله از مواجهه با وضعیت مدرن را آن‌گونه که لافلند ادعا می‌کند، برای خود رفع ‌و ‌رجوع کنند و سایر مراحل مدل لافلند نظیر «سست شدن پیوندهای عاطفی برون‌کیشی» و «نزدیک‌ شدن پیوندهای عاطفی درون‌کیشی» را از سر بگذرانند. در چنین بافتی، آگاهانه یا ناآگاهانه در نظام‌های اندیشه‌گی و اعتقادی افراد تغییراتی رخ می‌دهد که منجر به رفع یا تخفیف تنش‌های ناشی از دگرگونی اجتماعی و تعارض‌های فرهنگی و معرفتی می‌شود.
گفته شد که قرار گرفتن در یک محیط متکثر نظیر دانش‌گاه و محیط شهر تهران، دانش‌جویان را به سمت تسامح و تساهل در مواجهه با ارزش‌ها، نگرش‌ها و باورهای دیگر مردمان سوق می‌دهد و این افزایش تولرانس خود را به خوبی در سخنان افراد از قواعد اخلاقی فعلی‌شان نشان داده است، به‌طوری که این تسامح و تساهل و هم‌زیستی آزادم‌نشانه با دیگر مردمان، خود به اصلی اخلاقی برای آنان بدل گشته است. در نتیجه، پلورالیسم ارزشی موجب سربرآوردن یک ارزش مشترک برای بسیاری از نظام‌های ارزشی موجود در یک بافت متکثر شده است و این اصل مشترک همانا تسامح و بردباری و به رسمیت شناختن سایر نحله‌ها و گرایش‌ها و مشرب‌های فکری و اعتقادی است. تجربه‌ی جوامع مدرن نشان می‌دهد که پدیده‌ی تکثر ارزشی از مسلمات و ملزمات پیروز مدرنیته است و لذا جامعه‌ای که درهای خود را به روی مدرنیته گشوده‌ است ناگزیر از به رسمیت شناختن تکثر ارزشی بوده و به جهت حفظ سامان اجتماعی لازم است افراد ـ در کنار ملاحظات اخلاقی خاص خود ـ آن‌دسته از قواعد اخلاقی‌ را نیز به‌کار بندند که همه‌شمول بوده و مبتنی بر اومانیسم و تولرانس باشند.
در تأیید نتایج پژوهش‌هایی که افول دین‌داری دانش‌جویان را در بعد مناسکی گزارش داده‌اند باید افزود که نتایج پژوهش حاضر نیز حاکی از تحول کاهش‌یابنده در پای‌بندی مناسکی نوگرونده‌گان است. اما باید افزود که گرچه فراوانی انجام مناسک دینی‌ای نظیر گزاردن نماز و گرفتن روزه و انجام زیارت‌های مذهبی نزد دانش‌جویان رو به افول گذاشته است، اما باید در نظر داشت که نوع نگاه این دین‌ورزان مدرن نسبت به شیوه‌ی انجام مناسک و عبادات و نوع نگاه و نحوه‌ی ارتباط با خدا تغییر کرده است. آنان دیگر انجام عبادت را صرفن گزاردن نماز یا گرفتن روزه و خواندن ادعیه و اوراد و اذکار نمی‌دانند. در واقع، بسیاری از آنان کیفیت ارتباط خود با خدا را متعالی‌تر و صمیمانه‌تر از زمانی می‌دانند که مناسک دینی را کامل انجام می‌دادند. اگر غایت انجام نماز را آن‌گونه که در متون دینی آمده یاد و حضور خدا بدانیم[۱۴۰]، پرسشی که مطرح می‌شود این است که افرادی که از ارتباط عمیق‌شان با خدا به هنگام انجام عبادت به شیوه‌ی شخصی[۱۴۱] و حضور پرفروغ او در زنده‌گی‌شان سخن می‌گویند با ترک نماز توسط این افراد می‌توان ادعا کرد که دین‌داری آنان رو به کاهش گذاشته است؟ به‌عبارتی، برای کسانی که دین‌داری قبلی خود را به رغم انجام مناسک دینی تقلیدی، سطحی‌ و کم‌فروغ‌تر از اکنونی می‌دانند که ترک واجبات کرده‌اند، وزنه‌ی تغییرات در کفه‌ی کاهش دین‌داری قرار دارد یا افزایش آن؟ ارائه‌ هرگونه پاسخی بدین سؤال در گرو ارجحیت مختصات درونی، محتوایی و سوبژکتیو دین‌داری بر مختصات بیرونی، عینی و ابژکتیو آن است و بالعکس. لذا جانب‌داری از هرکدام از این ساحت‌ها منجر به فروگزاردن ساحت دیگر می‌شود. اما به‌نظر می‌رسد در چنین مواردی پرسش از کاهش یا افزایش دین‌داری چندان روا نیست چرا که در این موارد، افراد سبک‌های متفاوتی از دین‌ورزی را در پیش می‌گیرند و منطقن نمی‌توان استدلال کرد که افرادی که بر اساس قالب‌های سنتی خدا را عبادت می‌کنند، پای‌بندی دینی‌شان بیش‌تر از افرادی است که به شیوه‌های غیرسنتی به عبادت خدا می‌پردازند و یا بالعکس. لذا امکان مقایسه و رتبه‌بندی دین‌داری افراد بر اساس سبک‌های دین‌داری‌ ناهم‌سنخ، منطقن منتفی می‌گردد.
بسیاری از مطالعات تجربی انجام شده در حوزه‌ی جامعه‌شناسی دین در ایران، تحول در پای‌بندی دینی را به دو صورت افزایشی و کاهشی در نظر گرفته و گزارش داده‌اند (نک: جلالی ۱۳۷۷، میرآخورلی ۱۳۸۱، حبیبزاده خطبه‌سرا ۱۳۸۴، زارع ۱۳۸۴، صنعتی شرقی ۱۳۸۹، مرشدی ۱۳۸۵) حال آن‌که به نظر می‌رسد در این پژوهش‌ها شکل سومی از تحول در پای‌بندی دینی، یعنی «تحول در حالات و کیفیات دین‌ورزی» مغفول مانده است. با این توضیح که در دین‌داری برخی از مردمان ممکن است تحولی رخ دهد که لزومن نه نزولی است و نه صعودی. چنین تحولاتی لزومن نه نشان‌گر کاهش و نه افزایش دین‌داری افراد است و به کیفیت‌های خاص دین‌ورزی هر فرد باز می‌گردد و نشان از زایش سبک‌های نوین دین‌داری در متن جامعه دارد. به نظر می‌رسد چنین تحولاتی در دین‌داری مردمان بیش از هر زمانی در عصر کنونی فزونی یافته‌ است. اگر این نظر متفکران حوزه‌ی تکثر را بپذیریم که دین در عصر مدرن حیات خود را هم‌چنان از طریق «سبک‌های مختلف دین‌داری» مردمان ادامه می‌دهد پس آن‌چه ضروری می کند، پرداختن به تفاوت‌های کیفی انواع سبک‌های دین‌ورزی و سنخ‌شناسی انواع دین‌داری‌ها با بهره گرفتن از روش‌های کیفی و زمینه‌مند[۱۴۲] است. در واقع، در عصر فروپاشی زیست‌جهان‌های اجتماعی واحد و در عصری که هر فرد در یک جهان زیست فردیت‌یافته به سر می‌برد، بسیاری از قالب‌های علمی نیز شکسته می‌شوند و به موازات تغییرات شتابان اجتماعی و فرهنگی در عصر کنونی، لزوم هم‌گامی و هم‌صدایی روش‌ها و پدیده‌های مورد بررسی و نیاز به بازنگری در روش یا ایجاد روش برای مطالعه‌ی پدیده‌های جدید، بیش از هر زمانی احساس می‌شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...