1. مصرف مداوم دارو
    1. کنترل و ارزیابی علائم هشداردهنده بیمار
    1. کاهش استرس ( فشار روانی ) بیمار
    1. کم کردن استرس در خانواده
    1. حمایت خانواده
    1. انتظارات واقع بینانه و در حد توانایی از بیمار
    1. ایجاد تعادل بین محرک‌های زیاد و یا بسیار کم در زندگی روزمره بیمار.

خانواده بیمار با شناخت بیشتر از تعامل این دو عامل اصلی و استفاده ازاطلاعات درمورد بیماری، می‌تواند در کاهش دفعات عود بیماری نقش عمده‌ای را ایفا کند و به سیستم درمانی (پزشکان و پرسنل، پرستاران، روان شناسان و مددکاران اجتماعی ) کمک نماید. (کریستین بارکلو ترجمه دریابندری۱۳۸۹)
۲-۷-۱۰ فشار در مراقب بیمار دو قطبی
اختلال دو قطبی از اختلالات شایع روانپزشکی می‌باشد. هرچند در مواردی ممکن است بیمار فقط یک دوره بیماری را تجربه کند، اما در موارد زیادی عود‌های مکرر دیده می‌شود. این بیماری نه تنها برای بیمار ایجاد نگرانی و استرس می کند، بلکه خانواده فرد را نیز دچار نگرانی و گاه آشفتگی‌های شدید می کند. خانواده بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی طی دوره درمانی حاد و دوران باز توانی و بهبودی، فشار‌های زیادی را متحمل شده و کیفیت زندگی آنان افت می کند و در مواردی افسردگی و اضطراب در آنان ایجاد می‌شود. واضحاً نقش عمده و اصلی مراقبت از بیماران روانپزشکی و بخصوص پس از ترخیص از بیمارستان بر عهده خانواده بیماران می‌باشد. مطالعات نشان داده است که فشار تحمیلی ناشی از این مراقبت بر روی بستگان بیمار قابل توجه بوده و موجب تهدید سلامت روانی آنها و کاهش رضایتمندی آنان از زندگی می‌شود. مراقبت از یکی از اعضای خانواده که دچار مشکلات روانپزشکی است، فشار‌های ذهنی و عینی شدیدی بر خانواده تحمیل می‌کند. از سوی دیگر نوع مراقبت خانواده از بیمار روانپزشکی و میزان آمادگی و توانایی خانواده این بیماران تاثیر مستقیم بر نتیجه درمان دارد. (کایتنر، رایان، هروبه نقل ازبرجعلی،۱۳۹۲)

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مطالعات اخیر نشان داده اند که درمان‌های جایگزین و تکمیلی بیماران به همراه دارو درمانی علاوه بر این که موجب کاهش هزینه‌های درمانی و بستری می‌گردند، موجب تمایل و آمادگی بیشتر خانواده‌ها برای پذیرش بیماران می‌گردد. مشکلات و فشارهای روحی و احساسی که بر خانواده‌های بیماران تحمیل می‌شود، و به اصطلاح تحت عنوان فشار‌های تحمیلی ذهنی و عینی از آنها یاد می‌شود، می‌تواند نه تنها موجب اثرات منفی بر خانواده شود، بلکه باعث تضعیف برنامه درمانی بیمار نیز گردد. تمایل روز افزون به استفاده و تحقیق در زمینه مداخلات آموزشی خانواده بیماران روانپزشکی ناشی از افزایش شناخت متخصصین نسبت به بار تحمیلی مراقبت از بیمار بر خانواده و از سوی دیگر ایجاد یک ساختار حمایتی درون خانواده جهت حمایت از بستگان می‌باشد. مطالعاتی که تا کنون در زمینه تاثیر آموزش خانواده بر کاهش میزان فشار تحمیلی بر خانواده‌های بیماران صورت پذیرفته است، اندک و اکثراً مربوط به بیماران اسکیزوفرنی است. این بررسی‌ها بطور روشن نشان داده اند که چنین مداخلاتی موجب پیشگیری از عود اسکیزوفرنی می‌گردد (پرلیک[۹۸] و روزنهان،۲۰۰۱،به نقل از برجعلی ۱۳۹۲).
از آنجایی که بیماری دو قطبی یک بیماری دوره ای[۹۹] می‌باشد، ارتباط بین بیمار با خانواده به ویژه در زمان تجربیات استرس زا در مقایسه با اسکیزوفرنی متفاوت است. علاوه بر این ۹۳% خانواده‌های بیماران دو قطبی به فشارهای تحمیلی در زمان ارتباط با بیمار خود اذعان می‌کنند. با توجه به تاثیر شناخته شده آموزش روانشناختی خانواده بر سیر درمان اختلال دو قطبی از یک سو، و اثر بخشی مثبت این آموزش و کاهش فشار تحمیل شده بر خانواده و بهبود کیفیت زندگی خانواده‌ها ازسوی دیگر، بر خود لازم دیدیم مداخله آموزشی جهت خانواده بیماران دوقطبی بستری و سرپایی در بخش‌های روانپزشکی را تدوین نماییم. در مطالعات انجام شده مدل‌های متفاوتی از آموزش روانشناختی جهت این خانواده‌ها طراحی شده، که علیرغم در برگرفتن اصول مشترک از نظر زمان (بستری بیمار یا بعد از بهبودی بیمار) و فردی یا گروهی بودن و تناوب جلسات و… بسیار متفاوت بوده و بر حسب شرایط و نیاز جامعه و مراکز مربوطه، انعطاف پذیری دارند (لاوری[۱۰۰]،۱۹۹۷، به نقل از ملکوتی).
با توجه به اینکه این آموزشها اکثراً مربوط به خانواده بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بوده است و نیز موارد محدودی که در مطالعات خارجی به آنها استناد شده به میزان زیادی با شرایط فرهنگی آن جوامع منطبق می‌باشد، بنابراین اولاً این مطالعه را صرفاً جهت خانواده بیماران مبتلا به اختلال دو قطبی طراحی نمودیم، ثانیاً پروتکل آموزشی که بر گرفته از نیازهای خانواده‌های بومی و بر اساس تجربیات سالهای اخیر در مراکز درمانی شهید نواب صفوی و بیمارستان نور اصفهان بوده است، مورد استفاده قرار گرفت. این پروتکل بر اساس تجارب روانپزشکان و نیازهای خانواده‌ها پس از مرور مطالعات در سالهای اخیر در مراکز مزبور مورد استفاده قرار گرفت، لذا باتوجه به خلاء مطالعات در این زمینه به نظر می‌رسد یافته‌های این مطالعه به روشن شدن اثر مداخله آموزش روانشناختی در وضعیت کیفیت زندگی و فشار تحمیلی بر خانواده این بیماران کمک کند (کایتنر، رایان، هرو[۱۰۱]به نقل ازبرجعلی،۱۳۹۲).
۲-۸ مقابله[۱۰۲]
با گسترش تکنولوژی و شرایط گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی به حجم دشواری‌ها و رنج‌های انسان‌ها افزوده شده است و عوارضی چون اضطراب، افسردگی، خودکشی، اعتیاد، طلاق، فرار از تحصیل، احساس پوچی و … را بیشتر از گذشته شاهد هستیم. به موازات این دشواری‌ها روانشناسان و پژوهشگران راه‌های ارزشمندی را در پیش چشم انسان‌های خواستار سلامت گشوده اند که تأمین کننده بهداشت روانی آنها باشد. از نظر جورج آلبی[۱۰۳] (۱۹۸۲) یکی از مؤلفه‌های اساسی بهداشت روانی مهارت‌های مقابله ای است، که به بررسی این عامل مهم می‌پردازیم.از دیدگاه لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴) مقابله عبارت است از: تلاش‌های فکری، هیجانی و رفتاری فرد که هنگام رو به رو شدن با فشارهای روانی به منظور غلبه کردن، تحمل کردن و یا به حداقل رساندن عوارض استرس به کار گرفته می‌شود (دافعی ۱۳۷۶).
مقابله کنترل فعال در شرایط استرس است که به نحوه آماده شدن فرد، هدایت کردن، مدیریت، انرژی دادن و تقویت کردن، نظارت بر رفتار، هیجان (تشخیص موقعیت) یا چگونگی شکست خوردن افراد از این مولفه‌های در شرایط استرس زا اشاره دارد. مقابله به تلاشهای شناختی و رفتاری اشاره دارد که از طریق آن افراد به نیازهایی که اشاره دارد که از طریق آن افراد به نیازهایی که در رابطه با شخص – محیط می‌باشد، پاسخ می‌دهند. منابعی که در دسترس افراد قرار دارند، سبک‌ها و راهبردهای مورد استفاده بعدی در فرایند مقابله تاثیرگذار هستند. راهبردهای مقابله ای مورد استفاده بر حسب زمان و بافت استرس زا متنوع می‌باشند. فرایدنبرگ[۱۰۴] ۲۰۰۸ به نقا از ترجمه فیروزبخت)
تعاریف دیگری از مقابله وجود دارد، اما احتمالاً یکی از پرکاربردترینشان عبارت است از «رفتاری که مردم را از آسیب روانشناختی و تجارب مشکل ساز اجتماعی دور نگه می‌دارد». با توجه به این تعریف عمکلرد محافظتی مقابله از سه طریق نشان داده می‌شود:

    1. حذف یا اصلاح شرایط استرس آور
    1. برداشت دیگر از مفهوم رویداد استرس زا و در حقیقت تعریف مجدد آن
    1. کنترل و مدیریت هیجان‌های همراه با رویدادهای استرس زا. (لازاروس و فولکمن ۱۹۸۴، به نقل از بحیرایی)

در تعریف دیگری از مقابله می‌بینیم: «تغییر بادوام در سبک شناختی و نحوه عمل یک فرد به منظور مدیریت مطالبات درونی و بیرونی که فراتر از منابع و قابلیت‌های فرد ارزیابی می‌شوند». به عبارت دیگر بنا به این تعریف، مقابله به افراد اجازه می‌دهد از مهارت‌ها و توانایی‌هایشان برای مدیریت سختی‌ها و مشکلات زندگی استفاده کنند. این تعریف به جای اینکه خصوصیت-محور باشد فرایند-محور است، بدین معنی که ادعا می‌کند، مردم با توجه به شرایط زمانی، تجارب قبلی و ماهیت رویداد استرس زا به آن پاسخ می‌دهند نه بر حسب برنامه ریزی‌های قبلی و از پیش طراحی شده. پس این تعریف، مقابله را با توجه به نتایج و موفقیت آمیز بودن ارزیابی نمی کند، به بیانی دیگر مقابله کمک می‌کند تا یک فرد بر مشکلش فائق آید اما لزوماً به معنای حل موفقیت آمیز یک مسئله نیست. نکته دیگری که در این تعریف به چشم می‌خورد، ارائه ترکیب منحصر به فردی از عوامل شخصیتی و محیطی در مواجهه با رویدادهای استرس زاست؛ بنابراین مقابله در نتیجه تعامل فرد-محیط و به عبارت بهتر از ارزیابی فردی از موقعیت، منابع دردسترس و مجهز بودن به رفتارهای مقابله ای سازگارانه حاصل می‌شود.(چاکراباتی و گیل[۱۰۵]، ۲۰۰۲،به نقل از قاسم زاده)
۲-۸-۱ انواع مقابله و کارکردهای آن
مقابله، نیازمند بسیج و آماده سازی نیروها و انرژی فرد است که با آموزش و تلاش به دست می‌آید، لذا با کارهایی که به طور خودکار انجام می‌شود تفاوت اساسی دارد.به طور کلی در برخورد با وضعیت‌های استرس زا دو نوع مقابله از طرف افراد به کار گرفته می‌شود: مقابله‌های کارآمد و مقابله‌های ناکارآمد.
آنچه تحت عنوان مهارت‌های مقابله ای مطرح می‌شود همان روش‌های برخورد با مسائل است که از طرف فرد به طور آگاهانه طراحی و به اجرا درمی آید و نتیجه آن حل مسئله و یا افزایش ظرفیت روانشناختی فرد برای از سرگذراندن موفقیت آمیز شرایط بحرانی و دور ماندن از آسیب‌های ناشی از بحران‌های روحی پیش آمده است. مقابله‌های ناکارآمد نیز تلاش‌هایی هستند که گرچه برای مقابله با شرایط دشوار به کار گرفته می‌شوند ولی نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پیچیده تر شدن وضعیت منجر می‌شوند، لذا نمی توان از این دسته مقابله‌ها به مهارت تعبیر کرد. مثلاً فردی که برای کاستن از استرس به مواد مخدر روی می‌آورد، گرچه نوعی مقابله با استرس و هیجان منفی در کوتاه مدت به وقوع می‌پیوندد ولی باید هزینه این لذت‌های کوتاه مدت را به صورت تحمل اعتیاد و عوارض شوم آن بپردازد (ریو[۱۰۶]، ۱۹۹۷ ترجمه سید محمدی، ۱۳۷۶).
۲-۸-۲ انواع مقابله‌های کارآمد
مقابله‌های مؤثر و کارآمد که ما را در برابر استرس‌ها و شرایط دشوار یاری می‌دهند به دو دسته تقسیم می‌شوند:
۲-۸-۲-۱ مقابله متمرکز بر مسئله
مقابله‌های متمرکز بر مسئله، عبارت از عملکرد‌های مستقیم فکری و رفتاری فرد می‌باشد که به منظور تغییر و اصلاح شرایط تهدید کننده محیطی انجام می‌شود. به بیان دیگر مقابله متمرکز بر مسئله به تلاش‌های فرد برای تغییر وضعیت و گلاویزی مستقیم با مشکل مربوط می‌شود (پاری[۱۰۷] ۱۹۹۱ ترجمه مقدسی ۱۳۷۵).
هیچ کس بدون کوشش نمی تواند به چیزی دست یابد. تصمیم گیری در مورد این که فرد هنگام استرس چه کار باید بکند نیازمند به قضاوت خود او است، که این قضاوت‌ها متأسفانه به وسیله هیجانات منفی که در اثر تجارب منفی گذشته به وجود آمده اند تحت تأثیر قرار می‌گیرند. مثلاً فردی که بحران زده است اگر در گذشته به ندرت تجربه ای موفقیت آمیز در تأثیر گذاردن بر دنیا برای تغییر اوضاع داشته و علاوه بر آن افسردگی در او تولید ناامیدی کرده باشد احتمالاً حتی با وجود کارهای فراوانی که می‌تواند برای اصلاح وضعیت خود انجام بدهد در صدد مقابله با مسئله برنمی آید. این افراد به جای این که خود را بازیگر نقش اصلی در زندگی بدانند خود را قربانی اعمال، رفتار و تلقینات دیگران می‌دانند. ناباوری نسبت به کارایی خود مانع بزرگی برای حل مسئله است، چون در این حالت فرد کمترین تلاشی برای حل مسئله انجام نمی دهد (پاری ۱۹۹۱ ترجمه مقدسی ۱۳۷۵).
کامپاز [۱۰۸]و همکاران (۱۹۸۸) در پژوهشی که در زمینه چگونگی رویارویی نوجوانان با تنش‌ها انجام دادند به این نتیجه رسیدند که افراد در موقعیت‌هایی که از روش متمرکز بر مسئله استفاده می‌کنند کنترل بیشتری بر آن موقعیت‌ها دارند. آنها خاطر نشان کردند که نوجوانان در رویارویی با رویدادهای تنش زای تحصیلی بیشتر از روش متمرکز بر مسئله استفاده می‌کنند، چون فکر می‌کنند این تنش‌ها بیشتر قابل کنترل هستند و بر عکس در رویدادهای تنش زای اجتماعی به این دلیل که کمتر قابل کنترل هستند عمدتاً روش متمرکز بر هیجان به کار گرفته می‌شود.در پژوهشی که والینگ و مارتینک[۱۰۹] (۱۹۹۵) نجام داده اند نتیجه گرفتند افرادی که دچار استیصال می‌شوند در فعالیت‌های بدنی و تحصیلی خود کنترل کمتری بر موقعیت دارند. آنها اضافه کردند دانش آموزانی که احساس می‌کنند بر موقعیت تسلط دارند می‌توانند پیامدهای عملکرد خودشان را نیز کنترل کنند و در برابر فعالیت‌هایی که یادگیری آنها مشکل است از روش‌های حل مسئله استفاده می‌کنند (پاری ۱۹۹۱ ترجمه مقدسی ۱۳۷۵).
بر اساس بررسی‌های انجام گرفته روش‌های مقابله ای متمرکز بر مسئله در موقعیت‌های قابل کنترل مؤثرتر هستند. در صورتی که برای موقعیت‌های غیرقابل کنترل (مرگ یکی از عزیزان) عمدتاً مقابله متمرکز بر هیجان مناسب تر است (دافعی ۱۳۷۶).
در مقابله متمرکز بر مسئله افراد تدابیری را به کار می‌گیرند که به چند مورد از این تدابیر اشاره می‌نماییم:

    1. مقابله فعال: فرآیندی است که شخص در طی آن به طور فعالانه برای تغییر منبع فشار روانی تلاش می‌کند.
    1. مقابله مبتنی بر برنامه ریزی: در این نوع مقابله فرد برای کنترل و حل مشکل با تکیه بر فکر و اندیشه خود به ارزیابی راه حل‌های مختلف می‌پردازد و بعد از آن با انتخاب بهترین شیوه به حل مسئله اقدام می‌کند.
    1. مقابله بردبارانه: عبارت است از خویشتنداری و اجتناب از فعالیت‌های ناپخته ای که منجر به پیچیده تر شدن مسئله و ایجاد اخلال در روند حل مسئله می‌شود.
    1. مقابله جستجوی حمایت اجتماعی کارآمد: هنگامی که فرد خود را برای حل مسئله ناتوان می‌بیند به راحتی از کمک‌های یاورانه افراد دیگر استفاده می‌کند، این کمک به تناسب نیاز و نوع مشکل می‌تواند کسب اطلاعات از طریق خدمات راهنمایی، مشاوره و جذب امکانات مادی یا معنوی از دیگران باشد. (لازاروس و فولکمن ۱۹۸۴به نقل از پورجوادی).

۲-۸-۲-۲ مقابله متمرکز بر هیجان
این مقابله شامل کلیه فعالیت‌ها یا افکاری می‌شود که فرد به منظور کنترل و بهبود احساسات نامطلوب ناشی از شرایط فشارزا به کار می‌گیرد، این مقابله‌ها عبارتند از:
مقابله مبتنی بر جستجوی حمایت عاطفی: تلاش‌های فرد برای به دست آوردن حمایت اخلاقی، همدلی، همدردی و جو تفاهم و احساس درک شدن توسط دیگران را شامل می‌شود.
مقابله مبتنی بر تفسیر مجدد مثبت: ارزیابی مثبت از حوادث و موقعیت‌ها که مبتنی بر نگرش خوشبینانه به رویدادهای زندگی است، این مقابله بیشتر برای اداره و کنترل عواطف و آشفتگی روان به کار می‌رود تا مربوط به منبع استرس باشد (لازاروس و فولکمن ۱۹۸۴به نقل از پورجوادی).
مقابله مبتنی بر مذهب: در این مقابله فرد برای رهایی از ناراحتی‌های خود به انجام اعمال مذهبی مثل دعا و نیایش، توکل و توسل روی می‌آورد. یافته‌های پژوهش مک کری و کتسا نشان می‌دهد که این نوع مقابله برای همه مردم مفید واقع می‌شود زیرا هم به عنوان منبع حمایت عاطفی و هم وسیله ای برای تغییر مثبت عمل می‌کند و لذا مقابله‌های بعدی را تسهیل می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...