کار به تمرین نیاز دارد. رفتار جدید آن‌قدر باید انجام شود تا در سطح یادگیری ضمنی قرار گیرد.
در آخر می‌توان این سوال را مطرح کرد که “چه کسی می‌تواند به من کمک کند”: این آخرین مرحله خود‌یابی و تقویت هوش هیجانی است و بدین معنی می‌باشد که هوش هیجانی را نمی‌توان بدون کمک دیگران بهبود بخشید. باید بازخورد‌های دیگران در خصوص تأثیر‌گذاری رفتار بر آنان و نیز پیشرفت‌شان بر اساس دستور‌العمل یادگیری ارزیابی شود (شعبانی، ۱۳۸۷).

رویکردهای رایج در حوزه‌ی هوش هیجانی و الگوی استفاده‌شده در پژوهش
طی پژوهش‌های انجام شده در زمینه هوش هیجانی دو رویکرد در این زمینه مطرح شده است (Brackett, Rivers, & Salovey, 2011):
۱- رویکرد اول الگوی توانایی است که در سال ۱۹۹۰ توسط مایر و سالووی مطرح شد. در این رویکرد هوش هیجانی به عنوان “مجموعه‌ای از توانایی‌های ذهنی عمده در قلمرو پردازش فعال اطلاعات هیجانی” تعریف شده است.
۲- رویکرد دوم الگوی ترکیبی است که در این الگو، هوش هیجانی به صورت مجموعه‌ای از ویژگی‌های شخصیتی و توانایی‌های غیرشناختی تعریف شده است. این مدل‌ها به این دلیل این گونه نام‌گذاری شده‌اند که مفهوم توانایی را با ویژگی‌های شخصیتی مثل خوش‌بینی، اعتماد به نفس و خودکارآمدی هیجانی ترکیب می‌کنند. طرفداران این رویکرد، از روش‌های خودسنجی برخلاف ارزیابی‌های عملکردی برای اندازه‌گیری هوش هیجانی استفاده می‌کنند. به عنوان مثال به جای اینکه از افراد درخواست شود نشان دهند چطور جملات احساسی را درک می کنند، از افراد خواسته می‌شود که به داوری خود در درک احساسات دیگران پرداخته و در این زمینه گزارش دهند (همان، ۲۰۱۱).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

الگوی استفاده ‌شده در این پژوهش، در سال ۱۹۹۹ توسط گلمن، بویاتزیس و ری[۳۸]، ارائه شد؛ این الگو و مؤلّفه‌های مطرح شده در آن، مبنای طراحی و تدوین پرسشنامه سیبریاشرینک می‌باشد بنابراین پژوهش حاضر نیز به نوعی وام‌دار الگوی حاضر محسوب می‌شود. در این الگو مؤلّفه‌های زیر برای هوش هیجانی در نظر گرفته ‌شده است:
۱- خودآگاهی یا شناخت عواطف شخصی: خودآگاهی یا شناخت عواطف شخصی در واقع تشخیص احساس است که اهمیت زیادی در هوش هیجانی پیدا می‌کند. این‌که فرد بتواند احساسات را درک و کنترل کند که این امر نیازمند بصیرتی روان‌شناسانه است. افرادی که خودآگاهی بالایی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و قدرت درک چگونگی تأثیر احساسات بر خودشان، سایر افراد و عملکرد شغلی‌شان را درک می کنند. آنها با این احساس قوی از خودآگاهی، می‌توانند با اعتماد به نفس بیشتری فعالیت کنند و در استفاده از قابلیت‌ها و توانایی‌های خود کوشا باشند (همان، ۱۳۸۵؛ شریفی، ۱۳۸۶).
۲- خودنظم دهی یا به کار بردن درست هیجان ها: این مؤلّفه کنترل و اداره احساسات را در بر می‌گیرد و از مؤلّفه خودآگاهی پایه می‌گیرد. اهمیت این مؤلّفه به این خاطر است که هنگامی که محیطی به سرعت در حال تغییر و تحول است فقط افرادی که قدرت تسلط بر هیجانات خود را دارند، قادر به تطابق خود با این تغییرها هستند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵؛ شریفی، ۱۳۸۶).
۳- انگیزش یا برانگیختن خود: برانگیختن خود به زبان ساده یعنی کنترل تکانه‌ها (تکانه‌هایی مثل خشم، میل جنسی و مانند آن) تسلط بر نفس، تأخیر در ارضای فوری ‌خواسته‌ها، رهبری هیجانات و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب که خویشتن‌داری عاطفی یا همان به تأخیر انداختن این انگیزه‌ها و فرونشاندن تکانه‌ها یکی از مؤلّفه‌های اساسی هوش هیجانی است (شریفی، ۱۳۸۶). این مؤلّفه به این معنی است که فرد بتواند احساسات خود را در جهت هدفی خاص هدایت کند که این امر برای ایجاد توجه و انگیزه در فرد بسیار اهمیت دارد. این نوع کنترل و هدایت احساسات باعث موفقیت افراد می‌شود زیرا افرادی که می‌توانند احساسات خود را هدایت کنند یا به تعبیری برانگیزانند، در هر کاری که بر عهده آنها قرار داده شده است تلاش مؤثری دارند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵).
۴- شناخت عواطف دیگران یا همدلی: همدلی با دیگران یا توانایی شناخت عواطف و احساسات دیگران نوعی مهارت مردمی می‌باشد که این مؤلّفه نیز براساس خودآگاهی هیجانی شکل گرفته است. این افراد با وجود محدودیت‌های زبانی و مکانی، قادر به درک احساسات سایر افراد می‌باشند (شریفی، ۱۳۸۶).
۵- مهارت‌های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: این مؤلّفه را می‌توان هنر ارتباط با دیگران نام نهاد زیرا افرادی که مهارت‌های اجتماعی بالایی دارند می‌توانند احساسات دیگران را به راحتی کنترل و اداره کنند (مختاری پور، سیادت، ۱۳۸۵). افرادی که در این زمینه مهارت دارند، می‌توانند به خوبی و عمیق به دیگران گوش دهند؛ این افراد، دیگران را در جمع خود بهتر می‌پذیرند و دست به قضاوت نمی‌زنند، باعث بروز احساس ارزش و عزت نفس در دیگران می‌شوند و در مواقع بروز احساس گناه و در هر چیزی که موجب پدید آمدن عکس‌العمل دیگران می‌شود، به خوبی عمل می‌کنند (شریفی، ۱۳۸۶).

ویژگی‌های افراد با هوش هیجانی بالا
افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند در تمام مراحل زندگی خود انسان‌های موفقی هستند. این افراد در مهارت‌های عاطفی به خوبی رشد کرده‌اند و همیشه احساس رضایت و خرسندی از زندگی خود دارند. پژوهشگران، آنها را افرادی مولد و کارآمد می‌دانند و معتقدند چنین افرادی می‌توانند در زندگی عاطفی خود تسلط داشته و درگیر کشمکش‌های درونی نشوند (رنجبردار، ۱۳۸۹). این افراد از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده هستند و ترس یا نگرانی‌ در آنها وجود ندارد. همچنین افراد با هوش هیجانی بالا همیشه احساسات خود را به طور مستقیم بیان می‌کنند و با دیدی مثبت به خود و اطرافیان خود فکر می‌کنند در‌نتیجه شبکه اجتماعی وسیع‌تر و حمایت اجتماعی بیشتری برای خود فراهم می‌آورند. آنها برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب‌های اخلاقی آماده هستند و در رابطه خود با دیگران با مهربانی، دلسوزی و ملاحظه رفتار می‌کنند و از زندگی غنی، سرشار و مناسبی برخوردارند (لباف و دیگران، ۱۳۹۰). با توجه به تعریف‌هایی که برای هوش هیجانی ارائه شده است، افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند قادر به تغییر دادن تمایلات خود و پاسخ به آنها هستند. این افراد به خوبی از عهده تنظیم احساسات خود برخواهند آمد (Wong, 2002).
همان‌طور که قبلا نیز ذکر شد، هوش هیجانی دارای اجزا یا مؤلّفه‌هایی می‌باشد که به صورت مجموعه‌ای به هم مرتبط هستند. این مؤلّفه‌ها عبارتند از: آگاهی از هیجان‌های خود، بیان هیجان‌ها، آگاهی از هیجان‌های دیگران و مدیریت هیجان‌ها (نوشین، ۱۳۸۸). اگر فردی این چهار مؤلّفه را در خود داشته باشد فرد موفقی است چرا که از نظر بسیاری از پژوهشگران حوزه هوش هیجانی، ریشه موفقیت افراد در زندگی در درک هیجان‌های خود، هیجان‌های دیگران و اثرات عمیقی که این هیجانات بر زندگی روزمره ما دارند، می‌باشد (باب‌الحوائجی، آقاکیشی‌زاده، ۱۳۸۹). افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند قادرند تا علل به وجود آورنده هیجانات را از هم تفکیک نمایند و جوانب و پیامدهای هیجانات مشابهی چون خشم، نفرت، شرم، گناه، حسادت و غبطه را از یکدیگر تشخیص دهند (Ciarrochi, Chan, Caputi, 2000). علاوه بر این که هوش هیجانی بالا قدرت بیشتری برای سازگاری با مسائل جدید به افراد می‌دهد (Kaschub, 2002).
آقایار و شریفی درآمدی (۱۳۸۵)، ۱۰ ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا را به صورت جدول زیر ارائه کرده‌اند:

افراد با هوش هیجانی بالا دارای عادت‌های رفتاری زیر هستند

۱- به جای برچسب زدن به افراد یا موقعیت اجتماعی آنها، ترجیح می‌دهد احساسات آنها را زیر سؤال ببرد.

به جای اینکه بگوید انجام این کار مسخره است، می‌گوید من احساس بی‌حوصلگی می‌کنم.
به جای اینکه بگوید شما انسان بی‌احساس و احمقی هستید، می‌گوید که معذب است.
در جایی که لازم است می گوید من احساس ترس می‌کنم تا اینکه اجازه دهد شما او را احمق تصور کنید.

۲- میان افکار و احساسات خود تفاوت قائل می‌شود.

افکار: من احساس علاقه می‌کنم و من این احساس را در خود درک می‌کنم.
احساسات: من احساس می‌کنم.

۳- در مقایل احساسات خود مسئولیت‌پذیر است.

من احساس حسادت می‌کنم در مقابل شما مرا به حسادت وا می‌دارید.

۴- از احساسات برای کمک به تصمیم‌گیری استفاده می‌کند.

اگر این کار را انجام دهم چه احساسی دارم؟ اگر این کار را انجام ندهم چه احساسی خواهم داشت.

۵- به احساسات دیگران احترام می‌گذارد.

برای دیگران مهم است که در صورت انجام دادن یا انجام ندادن این کار، من چه احساسی خواهم داشت.

۶- به جای خشم، احساس نیروافزایی دارد.

آنها از ابزاری استفاده می‌کنند که دیگران آن را خشم می‌نامند که از طریق آن احساس نیرو گرفتن می‌کنند و می‌توانند بهره‌وری بیشتری داشته باشند.

۷- احساسات دیگران را قبول کرده و تأیید می‌کنند.

آنها احساس همدلی، درک، شناخت و قبول احساسات دیگران را از خود نشان می‌دهند.

۸- ارزش‌های مثبت در احساسات دیگران را با خود تمرین می‌کنند.

از خود می‌پرسند چه احساسی دارم؟ چه چیزی به من کمک می کند تا احساس بهتری داشته باشم؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...