بعد رفتاری یک باور عملی است که یک فرد انجام می‌دهد و با باور شناختی سازگار ‌می‌باشد. چنین اعمالی با محتوای باور تطابق دارند، ولی لزوماً با محیط این گونه نیست. این گونه اعمال ممکن است در چارچوب متن یادگیری باور شناختی یا تنها ناشی از بعد تجویزی باور باشد. مثلاً اگر باور شناختی عبارت از «هیچ گونه کنترلی بر آنچه اتفاق می افتد، ندارم» باشد، درماندگی، ویژگی اجتناب از کارهایی خواهد بود، که باعث کنترل می شود، رفتار به سمتی برای رفتاری دیگر به وسیله یا اعمال نفوذ در اوضاع مختلف هدایت می­ شود و در نتیجه فاقد کنترل باقی می­ماند. از لحاظ سلسه مراتب باورها، طبق اهمیت تاثیرشان در زندگی فرد طبقه بندی می­شوند. بعضی از آن ها نقش بسیار مهمی دارند. درحالی که باورهای دیگر از اهمیت کمتری برخوردارند. اهمیت یک باور در تعدادی از ارتباطاتی که آن باور با دیگر باورها دارد منعکس می­گردد و از طریق این ارتباطات حدودی را که آن باور این باورها را تحت تاثیر قرار می­دهد، مشخص می­ نماید. باورهای یک فرد درباره خودش ومفهوم خودش به طور کل تمام باورها راتحت تاثیر قرارمی دهد، در حالی که باورهایی که بیانگر سلیقه شخصی می­باشند، باورهای دیگر را تحت تاثیر قرار نمی­دهد. در نتیجه باورهای یک فرد راجع به خودش چه عدم شایستگی، ارزشمند بودن یا بی ارزش بودن، تاثیر زیادی بر باورهای دیگر و نحوه رفتار فرد با دیگران دارند (فلاین[۴۸]، ۱۹۸۷، به نقل از عباس پور،۱۳۹۳).

۲-۱۰-۱- تعریف باور و باورهای غیر منطقی

باور یعنی اعتقاد (کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶). یعنی اعتقاد، ایمان، عقیده.

باور یعنی :

۱ـ پذیرش عاطفی یک اصل یا مذهب مانند حقیقت

۲- قضیه­ای که شخص درستی آن را پذیرفته است بدون آنکه برآزمایش یا انتقاد مبتنی باشد.

۳- درآمدن از حالت شک به حالت استقرار و ثابت نظر ‌و عقیده و این که این امر انفرادی نیست، بلکه گاهی به جامعه نیز سرایت می‌کند .

۴- تمایل به واکنش خودآگاهانه دریک شیوه وطریقه ثابت دریک وضع خاص (شعاری نژاد ۱۳۶۴؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶).

باور غیرمنطقی، هر نوع فکر، هیجان یا رفتاری که با عث تخریب نفس و متلاشی نمودن نفوذ خود باشد وازنتایج مهم آن اختلال درخوشی، شادمانی، تندرستی انسان ‌می‌باشد. باورهای غیر منطقی، اهداف و خواسته هایی می‌باشند که به شکل اولویت­ها و ترجیحات ضروری و الزامی نمود پیدا ‌می‌کنند و اگر برآورده گردند باعث آشفتگی فردی می­شوند (برنارد ۱۹۸۸؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶). باورهای غیرمنطقی از باورهایی که بر اجبار، الزام و وظیفه تأکید دارند که باعث می­شوند فرد شخصیت مضطرب، غیرعادی و ناسالمی را کسب کند. باورهای غیرمنطقی به صورت رجحانها، فاجعه آمیزی، تحمل پایین ناکامی، خود تحقیری و دیگر تحقیری هستند (شفیع آبادی، ۱۳۸۵).

۲-۱۰-۲- انواع باورهای غیر منطقی

در نظریه عقلانی ـ عاطفی ـ رفتاری الیس

می‌یرو سالمان (۱۹۸۸؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) می‌نویسند که الیس گروهی از فرضهای غیرمنطقی را بر می‌شمارد که از نحوه برخورد مراجعینش با جهان و خودشان دریافته است. او و دیگران متوجه شدند که به دو دلیل عمده چنین عقایدی موجب رشد عدم تطابق­های بسیاری می‌شود. الیس به یازده تفکر غیر منطقی اشاره می‌کند و معتقد است وجود این اعتقادات در افراد باعث بروز مشکلات و اختلالاتی در رفتار آدمی می‌شوند. یازده تفکر غیرمنطقی یا همان اصول یازده‌گانه الیس (۱۹۷۰؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) عبارتند از:

اعتقاد فرد ‌به این که لازم و ضروری است که همه افراد دیگر جامعه او را دوست بدارند و تعظیم و تکریمش کنند، این تصور غیر عقلانی است زیرا چنین هدفی غیر قابل دسترسی است.

اعتقاد ‌به این که لازمه احساس ارزشمندی‌ وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است.

اعتقاد فرد ‌به این که گروهی از مردم بد و شرور هستند و باید به شدت تنبیه شوند. این تفکر غیر منطقی است، زیرا تمام انسان‌ها دچار خطا می‌شوند.

اعتقاد فرد ‌به این که اگر وقایع و حوادث طوری نباشند که او می‌خواهد، نهایت ناراحتی و بیچارگی به بار می‌آید.

اعتقاد فرد ‌به این که بدبختی و عدم خشنودی او به وسیله عوامل بیرونی به وجود آمده است. حوادث خارجی در عین حال که ممکن است از نظر جسمانی ناراحت کننده باشند، معمولاً ماهیت روانی دارند و نمی‌توانند موجب ناراحتی و آزار فرد شوند، مگر آنکه فرد خودش بخواهد تحت تأثیر قرار گیرد.

اعتقاد به فرد ‌به این که چیزهای خطرناک و ترس‌آور موجب نهایت نگرانی می‌شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان به وقوع پیوستن آن ها را به تأخیر بیندازد.

اعتقاد‌ فرد ‌به این که اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسئولیت‌های شخصی فرد آسانتر از مواجه شدن با آن‌هاست.

اعتقاد فرد ‌به این که باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قوی‌تر دیگر تکیه کنند.

اعتقاد فردبه این که تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی‌ هستند.

اعتقاد فرد ‌به این که انسان باید در مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً برآشفته و محزون شود.

اعتقاد فرد ‌به این که برای هر مشکل همیشه یک راه‌ حل درست و کامل، فقط یک راه حل وجود دارد. اگر انسان بدان دست نیابد، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.

از نظر الیس (۱۹۷۱؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶) فرد ضمن قبول نکردن واقعیت و جذب شدن در فرایند افکار غیر منطقی در برتری جویی مفرط خود مبتلا به عوارض نسبتاً شدیدی می‌شود که اغلب آن را اختلال عاطفی می‌نامیم. به عقیده الیس (۱۹۷۱؛ به نقل از کردفروشانی و همکاران، ۱۳۸۶ ) توسل ‌به این عقاید یازده ‌گانه، به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می‌شود. وقتی که فرد به چنین‌ عقایدی توسل می‌جوید در نگرش و برداشت‌های خود شدیداًً بر اجبار، الزام و وظیفه تأکید دارد و اگر خود را از این قیدها برهاند به احتمال قوی در جهت سلامت و رشد شخصیت خودحرکت خواهد کرد (تقی پور، ۱۳۷۸).

۲-۱۰-۳- خصوصیات باورهای منطقی

این باورها با واقعیت هماهنگی دارند. و به وسیله شواهد عینی تأیید می­شوند. باورهای منطقی به دو صورت شرطی یا نسبی هستند. ‌بنابرین‏ یک حکم قطعی یا مطلق نمی -باشند.افکار منطقی با عبارتی همچون (بهتر است که ـ مناسب است که ـ خوب است که ـ صحیح تر است که) به کار می­روند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...